اشتغال زنان از نگاه قرآن و سنت, و نظر فقهاى گذشته و حال
نوشته: شیمإ الصراف
ترجمه: عبدالله امینى
در مقاله تقدیمى, خانم صراف که قانوندان و پژوهشگر عراقى است, نظریات اهل سنت و شیعه در باره کار کردن و فعالیتهاى بیرون از خانه بانوان را گزارش مى کند. وى آراى فقها و نظریه پردازان گذشته و حال را بیان کرده, دلایل آنها را نقد و بررسى مى نماید. نقد وى عمدتا متوجه آن دسته از دیدگاههاى فقهاى اهل سنت است که در نگاه نویسنده درک جامعى از شرایط زنان ندارند.
آشنایى با آراى اهل سنت و دلایل آنان, نیز معرفى منابعى در این باره و در ضمن بیان نظر برخى علماى شیعى, نگاه تازه و متفاوتى است که از امتیازات مقاله به شمار مىآید. گرچه پیام زن بیم آن دارد قلم نویسنده تند رفته, جانب دارانه و با زنانه نگرى (فمنیسم) مسإله را بررسى کرده باشد. به هر روى ارزیابى خوانندگان و صاحب نظران فرزانه, راهگشاست.
این مقاله در مجله لبنانى ((منبر الحوار))شماره 15, سال 1989 آمده است که اینک براى علاقه مندان به فارسى برگردانده مى شود.
موضوع کار کردن زن مسلمان در بیرون از خانه, همچنان باعث اختلاف نظر شد میان موافقان و مخالفان است. از آن رو که غالب افراد گروه دوم, به شکل صریح یا ضمنى ادعا دارند عقیده شان موضع اسلام است, در این مقاله به بیان مسإله از نگاه اسلام (قرآن و سنت) و نظر فقهاى پیشین و معاصر پرداخته ایم.
نگاشته هاى فقها و نویسندگان معاصر که به بازگشت به اصول اسلامى در بنیان خانواده و در تعیین وظایف زن و مرد دعوت مى کند, اصرار دارد جاى زن در خانه است و نخستین و آخرین وظیفه اصلى او, خانه و شوهردارى و تربیت فرزندان است.
هر یک از این فقها, دلیل و سببهایى را براى نظر خود مطرح مى کنند. ((رشیدرضا)) فطرت را دلیل چنین اعتقادى مى داند:
((فطرت مى طلبد زن به باردارى و شیردهى و نگهدارى و تربیت فرزندان و به کارهاى خانه بپردازد.))(1)
((حکیمى)) با نظر وى موافق بوده, دلیل دیگرى: عدم توانایى انجام کارهاى سخت بیرون از خانه را مى افزاید و توصیه مى کند: اگر به کارهاى خارج از منزل علاقه دارد, به شعرسرایى و نویسندگى بپردازد.(2) گرچه مى گویند کارهاى خانه ـ به تنهایى ـ سخت و خسته کننده بوده, بیشتر این کارها, به فعالیت جسمى نیاز دارد.
اگر بپذیریم زن توان کارهاى سخت را ندارد, آیا نویسنده (حکیمى) نمى داند تمام کارهاى خارج از خانه نیازمند فعالیت بدنى نیست؟ حق داریم بپرسیم: چگونه این ((موجود نازک و لطیف]!] (( توانست مشقتهاى هجرت را در زمان رسول الله(ص) تحمل کند؟! نیز حضور فعالى در جنگها داشته باشد!
دکتر مصطفى سباعى مى گوید: تا وقتى بر شوهر, شرعا واجب است نفقه بدهد, زن حق کار کردن ندارد.(3) دلیل دیگر این است که: زن از فریب و مکر مردان, در امان مانده, جایگاه والا و پاک وى در اجتماع محفوظ ماند.(4)
حقیقت این است که در مقابل این دلیل که پرسش برانگیز است, متحیریم! آیا مردان هیچ کارى در محیط کار جز فریب دادن و گول زدن زنان ندارند؟! آیا زنان این قدر کم خرد و ساده اند که به آسانى, به بازى گرفته شوند؟!
از شمار نویسندگانى که به منع فعالیت زن در خارج از خانه معتقد است ـ بىآنکه دلیل روشنى ارائه دهد ـ دکتر احمد فرج, در کتاب ((الموامره على المرإه المسلمه)) است.(5)
دلایل ((مودودى)) برگرفته از قرآن و سنت, و دلایل فقهاى پیشین است که گفته خواهد شد. مودودى در کتابش (الحجاب) دلیلى دیگر آورده که: بیرون رفتن زن از خانه براى کار, یعنى اختلاط با مردان و به دنبال آن, فساد, به سبب وجود اسباب آن, که فتنه نگاه و زبان و شنیدن صداى زن است.(6)
زنان شاغلى که از خیلى وقت پیشتر, در اثر رنج و مرارت کار روزانه, زیبایى و زنانگى خود را فراموش کرده اند, وقتى عبارت مودودى را بخوانند, زهرخند خواهند زد.
برخى از فقها و نویسندگانى که با اندیشه مودودى ـ مبنى بر ماندن زن در خانه و وقف خویشتن براى همسر و فرزندان ـ موافق اند, علت این نظریه را دلایل علمى مى دانند که اثبات مى کند ذکاوت و تواناییهاى جسمانى زن, کمتر از مرد است.(7)
این نظریه پردازان نمى دانند یا خود را به نادانى مى زنند که اداره خانه, این کشور کوچک, نیازمند ذکاوت و مهارت و نیروى بدنى پرتوانى است و از مهمترین و خطیرترین وظایف زندگى, تربیت فرزندان است. در این صورت چگونه مى توان این امور را به دست کسى سپرد که به گمان این آقایان, بهره کمى از ذکاوت و آگاهى دارد؟!
این نظریه ها و مشابه آن بسیار بوده, دلایل آن تقریبا یکى است.
[ O نظر فقهاى کنونى]
نظر فقها و نویسندگان کنونى, به رغم توجیهات گوناگون در منع کار زن, تماما مستند به دلایل و اعتقادات فقهاى پیشین است. دست کم به خاطر روابط زناشویى, بیشتر قواعد مکاتب فقهى, صراحت در منع زن از کار دارد, به دلیل اینکه شرعا بر مرد واجب است نفقه بپردازد.
کاسانى, از فقهاى بزرگ حنفى مى گوید:
((از جمله حقوق مرد, پس از ازدواج این است که زن در خانه بماند و کار نکند, و تإمین نیازهاى زن بر عهده مرد باشد.))(8)
سرخسى تإکید مى کند:
((آشکارا معلوم است زنان نمى توانند کسب و کار کنند. کار زنان موجب فتنه است. ))(9)
بیرون رفتن زن از خانه, بنا بر نظر فقها, بسته به اجازه همسر است, مگر اینکه پدر و مادر زن بیمار باشند و یا زن بخواهد به دیدن آنها برود. اگر زن بدون اجازه همسر, از خانه بیرون رود, فقها معتقدند وى ناشزه بوده, مجازات وى, عدم وجوب پرداخت نفقه است. بدین ترتیب کار کردن زن, بیرون از خانه, مشروط به رضایت همسر است. از این رو بسیارى از زنان به دنبال کار خارج از خانه نیستند, زیرا نمى خواهند نافرمانى همسر را کرده, حق دریافت نفقه را از دست بدهند. همچنان که پیشتر وضع زندگى بدین دشوارى نبود, طرحهاى آزادسازى زن, از راه کار کردن, هنوز محقق نشده است.
[ O نظر فقها و قرآن و سنت]
نظر فقها در مورد کار کردن زن, بر قواعد قرآنى و سنت بنیان نشده, گرچه باید چنین باشد. ویژگى فقهاى پیشین این بود که وقتى مى خواستند قاعده و بنیانى نهند, هم رإى و یکدل بوده, داده ها و واقعیتهاى اجتماع را در نظر داشتند و رإیشان اولین و آخرین اجتهاد بود, که گاه درست بود و گاه نادرست, اما فقهاى کنونى براى چاره جویى در موضوع کار کردن زن, داده هاى اجتماع را در اختیار ندارند, در حالى که مسإله اى مهم بوده, مهمتر این است که به صراحت یا به طور ضمنى, نظر خود را به اسلام نسبت دهیم.
ما به بیان نظر قرآن و سنت در باره کار زن پرداخته, نظر فقهاى پیشین و کنونى را بررسى خواهیم کرد.
دین اسلام به هنگام پیدایش, برخى امور را که در جاهلیت بدان عمل مى شد, پذیرفت و بعضى را اصلاح کرده, برخى دیگر را از بین برد و قوانین جدیدى را براى سامان دهى زندگى مسلمانان در اجتماع نوظهور امت اسلام, وضع کرد. اسلام در مورد کار کردن زن, وضع زمان جاهلیت را پذیرفت; یعنى بىآنکه قانون صریحى بنهد, به زن اجازه داد همچنان کار کند, زیرا دین, همان گونه که حق کار کردن مرد را مسلم و بدیهى مى دانست, در مورد زن چنین عقیده اى داشت. در زمان جاهلیت, بسته به[ فرهنگ] محیط, به زن اجازه کار و فعالیت حرفه اى داده مى شد.(10) وى به فعالیتهاى بزرگ و مهم اقتصادى در جامعه مى پرداخت و در کنار مرد خانواده یا براى ارتزاق[ خود و خانواده اش اگر بیوه یا مطلقه بود] به عنوان یک کارگزار, فعالیت کشاورزى و دامپرورى داشت. زنان براى کمک به خانواده یا ارتزاق, به صنایع دستى مشغول بودند و به زن, صنعت کار گفته مى شد. وى آنچه را مى بافت یا مى ریسید, نیز کره و روغن یا پوست دباغى شده را مى فروخت.(11) زن فعالیت تجارى هم داشت, چه در داخل و محدود, که در بازارهاى محلى یا عمومى مثل بازار عکاظ, خرید و فروش مى کرد, و یا در محل کسب خود که در طول سال کار مى کرد و محصولات دست سازش را مى فروخت یا کارهاى زنان را که براى وى کار مى کردند و آنچه را ساخته شده از بازار مى خرید, خرید و فروش مى کرد.
از شمار این زنان ((ام منذر بنت قیس)) است که ظاهرا در زمان رسول الله(ص) خرما مى فروخت و ((اسمإ بنت مخرمه بن جندل)) که عطرفروش بود و از یمن عطر وارد مى کرد و در مدینه مى فروخت.(12) برخى از زنان تجارت خارجى مى کردند و ثروتمند بودند, مثل ((هند بنت عتبه)) و ((خدیجه بنت خویلد)), اولین همسر پیامبر گرامى(ص).
در مقایسه با باقى حرفه ها, تجارت اهمیت و موقعیت خاصى داشت و کسانى بدان مى پرداختند که شخصیتى قوى داشتند و دوراندیش بودند و مى توانستند با مردم روابط و پیوند خوبى داشته باشند.
افزون بر این کارها, زنان در زمینه فکرى و ادبى نقش داشتند و کاهن, شاعر, حکیم و مرجع رفع اختلاف بودند.
اگر کار و فعالیت زنان در زمان اسلام را ادامه وضع زمان جاهلیت بدانیم و اگر قرآن آیه صریحى در باره کار کردن زنان نیاورده باشد, همچنان که در باره مردان نیاورده, آیا مى توانیم بدین سبب بگوییم: کار کردن مرد حرام است؟! گرچه در قرآن به طور ضمنى اشاره به کار کردن زنان شده است. قرآن مهر را بر مرد شرعا واجب کرده, ارث بردن زن را پذیرفته و سهم مشخصى از ارث را در هر وضعى براى وى در نظر گرفته است. این حقوق و اموال, ((سرمایه))اى براى زن است که باید آن را توسعه و رشد دهد. قرآن مى پذیرد وى قانونا شایستگى دارد پیمان ببندد و خرید و فروش و رهن و ... کند.
در سنت ـ که از جمله وظایف آن تشریح و تبیین محتواى قرآن است ـ مطلبى در باره ممنوعیت کار کردن زن نیامده, خلاف آن را درست دانسته, کارهایى را که پیشتر زنان انجام مى دادند, ادامه داده اند.(13)
اسلام در این حد متوقف نشد, بلکه زن را به حضور در فعالیتها و به عهده گرفتن وظایف و مناصبى خواند که به مقتضاى جامعه نوپیداى اسلام به وجود آمده بود. در مکه و زمان رسول الله(ص) امور حسبه (مالى) را ((سمرإ بنت نهیک الاسدیه)) بر عهده داشت. وى با شلاق کسانى را که در داد و ستد, غش و فریبکارى مى کردند, مجازات مى کرد.(14) امور حسبه از مهمترین و خطیرترین مناصبى است که شخص مى تواند در جامعه اسلامى بر عهده گیرد. بنا بر تعریف ماوردى از امور حسبه, که امر به معروف به هنگام ترک آن و نهى از منکر در وقت انجام آن است,(15) مسوولیت امور حسبه, حد و مرزى نمى شناسد. از واگذارى این مسوولیت به زن مى توان میزان اعتماد بالا به تواناییها و شایستگى هاى زن را در پذیرش مسوولیت, در زمان پیامبر(ص) فهمید. در جنگهاى پیامبر(ص) بسیارى از زنان مانند مردان نقش داشتند.(16) زن به فعالیتهاى مذهبى مى پرداخت و مانند عابدى فقیه از پیامبر روایت مى کرد و رسول الله براى وى حدیث مى گفت. زن در زمینه شعر هم بارز و برجسته بود.
موضع اسلام در باره کار کردن زن, موضع درست و طبیعى دینى است که در پى ساختن اجتماعى استوار و به هم پیوسته است و مى داند ساختن چنین جامعه اى نیازمند تلاش و حضور فعال و بنیادى زن است و به خوبى آگاه است, نقش مهم و اساسى زن در ساختن اجتماع کوچک خانواده, مانع ایفاى نقش وى در ساختن جامعه بزرگ اسلامى, از طریق کار کردن نیست.
حق کار کردن زن که اسلام پذیرفته, پذیرش انسان بودن زن و جزء احترام و تقدیرى است که دین نوظهور اسلام براى وى قایل بود. این حق, عمل کردن به مفاد آیه 17 سوره توبه است:
((مردان و زنان مومن, سرپرست یکدیگرند و همدیگر را امر به معروف و نهى از منکر مى کنند.))
در زمان خلفاى راشدین, مانند زمان پیامبر(ص), زن مسوولیتهاى مهمى بر عهده داشت. عمر ـ خلیفه دوم ـ شفإ دختر ابى سلیمان را بر امور مالى و دارایى بازار مدینه گماشت. هر زمان عمر وارد بازار مى شد, شفإ دنبال وى بود.(17)
اکنون اگر موضع فقهاى پیشین را بررسى کنیم, علت فتواى آنان را در حرمت کار کردن زن مى فهمیم. در قرن دوم هجرى و پس از استقرار مسلمانان در سرزمینهاى فتح شده, فقه شکل یکدستى را براى بیش از یکصد سال پیدا کرد. در پى پرسشهایى که از فقیهان مى شد و به گونه فتوا و حکم, عمومیت مى یافت, قوانین فقهى به وجود آمده, گذشته از گرایشهاى شخصى, بازتاب اوضاع اقتصادى و اجتماعى و سیاسى جامعه اى بود که فقیه مى زیست. پیشینه سترگ سیاسى و اقتصادى و اجتماعى که در صد سال ـ فاصله میان وفات پیامبر و ظهور فقه ـ بر جاى ماند, به شکلى پنهان و پیچیده, قواعد فقهى را سمت و سو مى داد.
کشورگشایى هاى مسلمانان و استقرار آنان در جوامع دیگر و آمیختگى شان با امتها و ادیان و باورهاى جدید, موجب واکنشها و پیامدهایى در تمامى زمینه ها, از سوى مسلمانان شد. برخى از این پیامدها مربوط به زن مى شد. بیم مردان از آبرو و ناموسشان موجب فشار و سختگیرى بر زنان و خانه نشینى آنان شد. مردان مى ترسیدند زنان با مردهاى غیر عرب و غیر مسلمان اختلاط و ارتباط داشته باشند. به مردان مسلمان اجازه داده شده بود با زنان غیر مسلمان ازدواج کنند, ولى ازدواج زن مسلمان با مرد غیر مسلمان, به راحتى انجام نمى شد. فکر ازدواج زن عرب با نژادى دیگر پذیرفته نبود و اگر ازدواجى صورت مى گرفت, به زور فسخ مى شد. (18)
سختگیرى بر زنان و اجبارشان بر خانه نشینى, به منظور پیشگیرى از پیامدهاى سوء بود و پیش از آنکه توسط فقها قانونمند شود, رواج و گسترش یافت.([ (19خانه نشینى اجبارى زنان دلایل دیگرى هم داشت]:
وضع آشفته سیاسى; جنگهایى که میان مسلمانان پیش آمد و زنان فعالانه و به طور مستقیم ـ و حتى در سطح رهبرى ـ در آن شرکت داشتند, مثل جنگ جمل به رهبرى عایشه (همسر پیامبر) و گاه غیر مستقیم در نبرد حضور داشتند که کتابهاى تاریخى از آن سخن گفته است, مانند فعالیت زنان خوارج, نیز گفتگوى معاویه با زنان که چرا در جنگ, با امام على(ع) همراهى کردند.
آنچه برشمردیم باعث شد مردان بر زنان سخت گیرند و از فعالیت آنان جلوگیرى کنند, گرچه در قرآن و سنت دلیلى وجود نداشت که زن را از حضور و فعالیت باز دارد.
شاید بتوان گمان کرد حقوق بسیار و آزادى گسترده و برابرى حقوق و تکالیف زن با مرد به عنوان یک انسان که اسلام به ارمغان آورد, موجب شد مردان سعى نمایند زن را پایبند و محبوس در خانه کنند و احادیث دروغى را در تإیید عمل خویش جعل کنند, همچون: اگر زن بدون اجازه همسر از خانه بیرون رود, هر چه که خورشید و ماه بر آن مى تابد, زن را نفرین مى کند, مگر اینکه شوهر راضى شود.(20)
فقه براى قانونمند کردن وضع موجود, پا پیش نهاد و از آیاتى همچون ((و قرن فى بیوتکن; در خانه هایتان بمانید)) بهره گرفت, در حالى که این آیه به روشنى, به زنان پیامبر(ص) اختصاص دارد, زیرا در آغاز آن ((یا نسإ النبى لستن کإحد من النسإ)) (احزاب/ 33) است. زنان رهبر و پیامبر امت, احکامى خاص دارند, تا رفتارشان مورد نکوهش دیگران قرار نگرفته, پیامبر(ص) اذیت نشود.(21)
فقهایى که اعتقاد به خانه نشینى زنان دارند, از آیه ((و للرجال علیهن درجه)) که در آغاز آن ((و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف)) است, نیز از آیه 43 نسإ ((الرجال قوامون على النسإ)) استفاده کرده اند. همچنین از احادیثى که زن را به پیروى از همسر تشویق مى کند, در حالى که این آیات و احادیث به دلیل منطقى هدفى جز این ندارند که رهبر کشور کوچک خانواده را تعیین کنند; رهبرى که در اداره و رهبرى, باید ستمگر و زیاده طلب نباشد.
با بررسى گفتار فقها و نویسندگان معاصر[ از اهل سنت] در باره کار کردن زن, مى بینیم که برخى فقها امانتدار و واقع نگر نبوده, در فهم نقش فقه و فقیه, کوته نظرى کرده اند. این سخنى گزاف نبوده, ارزیابى خواهد شد. امانتدار نبودند, چون نظر خود را برگرفته از قرآن و سنت قلمداد مى کردند, در حالى که ما نظر این دو را در باره کار زن گفتیم. افزون بر این, تمامى اقوال فقهاى پیشین را نیاورده, به برخى گفتارها اعتماد و بسنده کرده اند, ولى چنین وانمود کردند که رإى تمامى فقها چنین است! اما مطلقا چنین نیست, مثلا مذهب جعفرى (شیعى) نه تنها کار کردن زن را قبول دارد, بلکه فراتر از این را معتقد است. ((مغنیه)), رإى فقهاى شیعى را در بحث اجاره چنین گزارش مى کند:
[ O نظر فقیهان شیعى]
((سید یزدى در عروه الوثقى و سید حکیم در مستمسک گفته اند: اگر زن براى خدمت در مدت معینى,[ تعهد و توان خود را] اجاره دهد و پیش از انقضاى این مدت, ازدواج کند, اجاره[ و تعهد] باطل نمى شود, حتى اگر خدمت منافى بهره جویى شوهر و حقوق زناشویى باشد. در این حکم تفاوتى نیست شوهر در هنگام ازدواج, تعهد زن را بداند یا نداند, زیرا دو حق اینجا هست: حق خدمت و حق شوهر. اگر زن بتواند هر دو را انجام دهد, که خوب, و اگر جمع میان آن دو ممکن نباشد و تزاحم کنند, حق پیشتر که تعهد خدمت است, مقدم است, چون اگر حقوق شرعى مزاحم هم شوند, ترجیح با حق سابق است. بنابراین شوهر حق اعتراض یا فسخ تعهد زن را ندارد و همسر ناشزه محسوب نمى شود. اما اگر پس از ازدواج تعهد خدمت دهد و با حق شوهر منافات داشته باشد, بدون اذن و اجازه شوهر, تعهد خدمت درست نیست. اگر تعهد, با حق شوهر مطلقا منافات ندارد; مثلا تعهد قرائت قرآن یا بافتن پیراهن با نخ کاموا یا پشم را بدهد, اجاره[ و تعهد] صحیح است حتى اگر شوهر اذن ندهد)).(22)
متانت و منطقى بودن و واقع نگرى نظر این فقیهان مشهود است. اینان اگر کار کردن زن پس از ازدواج را به موافقت شوهر ربط داده اند, به معناى اولویت حضور زن در خانه است. بدون تردید این اجتهاد همخوان با واقعیتهاى اجتماع در آن زمان است.
[ O نظر ابوحنیفه]
ابوحنیفه فتوا داده است: زنان مى توانند قاضى شوند, اما در مواردى که نمى توانند شهادت و گواهى دهند, یعنى در حدود و جنایات, نمى توانند قاضى باشند. (23)
[ O نظر طبرى]
امام ابن جریر طبرى, قضاوت زن در تمامى احکام را روا مى داند.(24)
نظر این رهبران دینى کجا و رإى فقیهان و نویسندگان معاصر کجا! با اینکه منصب قضا در جامعه اسلامى از مهمترین و خطیرترین مناصب است.
اگر کار کردن زن, به حق شوهر نقصان یا آسیبى نرساند یا به خروج از خانه نیانجامد, علما اجازه داده و افزوده اند: اگر زن, حرفه اى مثل مامایى دارد, که از وجوب کفایى زنان است, شوهر نمى تواند مانع بیرون رفتن وى از خانه شود(25), اما حتى این قول را فقهاى معاصر نگفته اند!
[ O تنگ نظرى فقها]
فقهاى کنونى در نظر و رإى خود مبنى بر ممنوعیت اشتغال زنان, دچار تنگ نظرى و عدم واقع نگرى شده اند; بر خلاف فقهاى پیشین که به گمان خود با اجتهاد در قرآن و سنت, زن را از کار کردن منع کرده اند. انگیزه هر دو گروه, داده ها و طبیعت جامعه بوده است. در گذشته زنان به همان راحتى ازدواج مى کردند, که طلاق مى گرفتند. در نتیجه همیشه کسى بود که آنان را بگیرد و نفقه دهد, حتى زنان مدت عده مرگ یا طلاق را به فراموشى مى سپردند تا پیش از موعد ازدواج کنند. ماوردى که در قرن پنجم هجرى زندگى مى کند, در کتابش ((الاحکام السلطانیه)) از جمله وظایف قاضى را الزام زنان به عده نگه داشتن مى داند.(26) اما ازدواج و طلاق سهل و ساده, اکنون ـ بلکه از مدتها پیش ـ وجود ندارد و زن خود را ملزم به کار کردن و تإمین نیازها به دست خود مى بیند.
همکارى و پشتوانه اجتماعى که در زمان فقهاى پیشین میان مردم بود, اکنون در جامعه ما کم شده, مدتهاست روحیه فردگرایى و خودمحورى گریبانگیر انسانها شده است و مردان و زنان خود را ملزم به کمک به زنان مطلقه یا کوخ نشین ـ حتى اگر صغیر داشته باشد ـ نمى بینند و یا این کار را به رغم میل خود و به خاطر سرزنش مردم و خجالت انجام مى دهند. در این وضعیت زن چاره اى جز کار براى تإمین نیازهاى خود و فرزندان ندارد.
این وضعیت مى طلبد زن توانایى کار یا حرفه اى را داشته باشد, نه اینکه ـ چنان برخى فقها مى گویند ـ فقط بتواند خانه شوهر را اداره کند! بسیارى از اوقات به سبب مشکلات و نیازهاى زندگى کنونى, مرد نمى تواند نیازهاى خانواده را تإمین کند و کار کردن زن بسیار ضرورى مى نماید. اگر شوهر خست داشته یا در خرج کردن سخت گیر باشد و همسر آبرودارى کند و نخواهد به محاکم پناه برد و ادعاى نفقه نماید ـ به خصوص اگر چند فرزند داشته باشد ـ آیا حق ندارد کار کند و نیازهاى خود و فرزندانش را برآورد؟ البته علل دیگرى را مى توان براى وجوب کار کردن زن برشمرد که پایان ندارد.
فقیهان کنونى نقش فقه و فقیه را درست نمى شناسند و نمى دانند با دگرگونى عرف و سنتها و شرایط زمان و مکان, فتوا تغییر مى یابد. فقه, بنا بر تعریف ((ابن القیم الجوزیه)) یعنى همین تغییرات! وى مى افزاید:
((اگر فقط به آنچه در کتابها هست, بىآنکه اختلاف عرف و مصالح آنان و شرایط زمان و حالات نگریسته شود, کسى فتوایى بدهد, گمراه بوده و دیگران را نیز گمراه کرده است. این کار خیانت به دین است و مثل این مى ماند که طبیبى مردمان را به آنچه در کتابها نوشته اند, مداوا کند, بىآنکه به اختلاف[ آب و هواى] شهرها و مصالح و زمان و طبیعت آنان بنگرد. این طبیب و آن فقیه, نادان و جاهل بوده, به [ سلامت] دینى و جسمى مردم آسیب مى رسانند.))(27)
سخن ابن القیم به روشنى مى فهماند که فقه[ به خودى خود] مقدس نیست, بلکه براى مصلحت بندگان وضع شده, وقتى قاعده اى فقهى معقول است و اجرا مى شود که به هدف و علت (حکمت) تشریع دست یابد, که با تغییر احوال و زمان و مکان, هدف متغیر است. اگر فقهاى کنونى فقه را مقدس مى دانند, باید دست از قواعدى همچون ((الضرورات تبیح المحظورات)) یا ((لا ضرر و لا ضرار)) بشویند, در حالى که قواعدى چنین, روح اسلام است و با توجه به وضع زمان, کار کردن زن را روا مى شمرد.
[ O دلایل دیگر براى ممنوعیت کار زنان]
برخى از فقهاى معاصر که با کار کردن زن, ضدیت دارند, مى گویند:
((کلا درست نیست که دختران و زنان براى تإمین مخارج خویش کار کنند, بلکه باید پدر یا شوهر و یا برادران آنان نفقه شان را بدهند, تا زنان به زندگى زناشویى و بچه دارى بپردازند.))(28) از این رو ((از نظر اسلام, آموزش و پرورش زن, از وى همسرى نمونه و مادرى مهربان و خانه دارى مدیر مى سازد.))(29)
آیا این نظریات درست بوده, جامعه اى نمونه در تقسیم کار به وجود مىآورد؟! که مرد بیرون از خانه کار کند و رزق و روزى به دست آورد و خانواده را تإمین کند, و زن داخل خانه, کارش شوهردارى و خانه دارى و تربیت فرزندان باشد؟! اوضاع و شرایط کنونى جامعه ما این رویکرد را برنمى تابد. لازم است در کوتاه مدت, بسیارى از چیزها را تغییر داد و از صفر شروع کرد.
آیا دعوت فقها به خانه و شوهردارى و تربیت فرزندان توسط زن, براى رفع بگو مگوهایى است که دیر زمانى است در این قرن بر سر کار کردن زن در جامعه پا گرفته است؟ بگو مگوها و شعارهاى پوچى که مى گوید: کار, موجب استقلال اقتصادى زن و عدم سازش در برابر ظلم شوهر است (گویا که زن براى جنگ آماده مى کنند!) کار باعث مى شود زن شخصیت خود را باز یافته و کرامتش را حفظ کند.(30)
اگر واکنش فقها به سبب چنین گزافه هایى است, معلوم مى شود باز فقها واقعیتهاى زمانى را که در آن زندگى مى کنند, نمى شناسند و از آنچه مى گذرد, بى خبرند.
از مدتها پیش, بسیارى از زنان, بطلان این شعارهاى توخالى و تبلیغاتى را دریافته, به رغم کار در بیرون از خانه, مسوولیت اداره خانه و توجه به همسر و تربیت فرزندان را بر عهده دارند. بدین سبب مسوولیتشان دو چندان شده, جسما و روحا خسته اند.(31)
مبالغه نیست اگر بگوییم اکنون خانه نشینى زن و بى نیازیش از کار, جز براى زنان ثروتمند یا کسانى که شوهرى توانگر دارند, ممکن نیست. کار نکردن رویاى بسیارى از زنان است که مجبورند براى تإمین نیازهاى خانواده ـ اگر شوهر نداشته باشند ـ کار کنند. اینان با اشتیاق منتظر روزهاى تعطیلى یا مرخصى هستند, تا بتوانند به خود برسند و فرزندانشان را ببینند و یا حتى خواب راحتى بکنند. اینان مدار بسته اى را که در آن به سر مى برند, مى شناسند. هر روز با دغدغه زحمت آمد و شد, سپردن کودکان به کودکستان, نگرانى پیوسته از ابتلا به بیمارى اطفالى که از آنها نگهدارى مى کنند, برگشتن به خانه براى آماده کردن غذا, نظافت خانه و ... شروع مى شود و با خستگى وى پایان مى پذیرد. این واقعیت شناخته شده امروز جامعه ماست. آنکه بدین وضع دچار نیست, در خانواده ها شاهد این وضع است.
تازه بعد از تمامى این مشکلات, فقهاى معاصر فتوایى مى دهند که زنان شاغل احساس کنند به سبب مخالفت با دین و آموزه هاى آن گناه کرده اند! آیا به واکنش منفى زن مسلمان نمى اندیشند؟ چه اصرارى دارند پشتوانه فتواى خود را دین قرار دهند؟! مگر چه تعداد از زنان حکم قرآن و سنت در این باره را مى دانند و چه تعداد از آنان قرآن و سنت را بررسى مى کنند تا به بطلان ادعاى فقهاى گذشته و حال پى ببرند؟!
ناگفته نماند مطقا ادعاى برخى که مى گویند اگر زن فقط خانه و بچه دارى کند, توان فکرى خود را نپرورانده و آن را از بین برده است, نیز صحیح نیست, بلکه خلافش درست است, زیرا تربیت و پرورش بدنى و روحى فرزندان, به فرهنگ و آگاهى گسترده زن نیازمند است. وى باید پیوسته فهم و شعور خود را رشد دهد, تا دچار لغزش نشده, در دامهاى زندگى عصر جدید نیفتد و اثر منفى بر کودکان نگذارد.
توصیه مى کنیم فقیهان و نویسندگان فاضل کنونى, نقش فقه در زندگى مردم و نقش فقیه در جامعه را بدانند. اسلام دینى آسان است, نه سخت. از این رو رسالت فقه و فقیهان, آسان کردن زندگى براى مردم است. فقها باید اوضاع زندگى در هر زمان و مکان, نیز طبیعت جامعه خویش را در نظر بگیرند. راز بقا و تداوم و توانمندى اسلام, همین است.
از این رو فتاوا و نظریه هاى فقها در باره کار کردن زن, باید برگرفته از داده هاى اجتماع و واقعیاتى که زن مسلمان بدان گرفتار است, نیز وضعیتى که خانواده ها در آن به سر مى برند باشد. فقیهان معتقدند ساختن جامعه اى استوار و متحد, با اداره خانه توسط زن ممکن بوده, باید شوهر نیازهاى خانواده را با کار در بیرون از خانه برآورد. این اعتقاد از شمار حقوق فقها و از موارد اجتهاد است. از این رو دگرگون کردن جامعه و هدایت آن به سوى مطلوب, بر عهده فقیهان است. ما نمى توانیم با آرزوها و رویاهایى که فقها از آن قانونهایى واجب الاطاعه مى سازند, زندگى کنیم. بر فقیهان است حکم اسلام (قرآن و سنت) را در باره کار کردن زن, روشن کرده, مصلحت زن و شوهر را مناسب با وضع و واقعیات موجود در خانواده ها تعیین کنند
آیات مربوط به بانوان عفت چشم ( 2 )
? آیات مربوط به بانوان عفت چشم ( 2)
? قرآن
? سرکار خانم فهمیه جعفری
بسم اللّه الرحمن الرحیم«السلام علیک یا بقیةاللّه فی ارضه روحی فداه»
پیام قرآنی: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارهم...
وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ...
توضیحات:
در بحث گذشته پیرامون فضای عفت و اهمیت آن در روایات مطالبی گفته شد در این مبحث و مباحث آینده سعی بر آن داریم که ابعاد عفت را مورد بررسی قرار داده و نتیجه گیری بنمائیم.
خداوند متعال در آیه 30 سوره ی نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آیه بعد به زنان مسلمان سفارش نموده که چشمان خویش را از نگاه ناروا ببندند، دیدگان خود را فرو خوابانند، عفت پیشه ساخته که این کار برایشان پاکیزه تر است. غُضُّوا و یَغْضُضْنَ از ماده ی غض به معنای کم کردن و نقصان است و در بسیاری از موارد در کوتاه کردن صدا یا کم کردن نگاه گفته می شود و مفهوم آن ظاهراً نه این است که انسان چشمش را به طور کلی ببندند بلکه منظور این است که انسان از نگاه خود بکاهد و یا به عبارتی دیگر از منطقه ی دیدی خود آنچه را که ممنوع است حذف کند.
چشم و بینائی یکی از حواس پنج گانه ای است که شخص اگر موفّق به رعایت عفت آن نشود از طریق آن ممکن است به خطرات بسیاری بیفتد از جمله خطراتی که انسان توسط این عضو به آن مبتلا می شود آلوده شدن به نگاههای حرام و یا به اصطلاح چشم چرانی است زیرا که نظر کردن انگیزنده ی شهوت است این عمل به قدری ناپسند و دارای پیامدهای بسیار خطرناک است که در روایات متعدد به قباحت این کار صریحاً اشاره شده است از جمله در روایتی رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم می فرمایند: نظر کردن تیر زهرآلودی است از تیرهای شیطان هر که خود را به جهت خوف از خدا از آن نگاه دارد خدا او را عطا می فرماید ایمانی که حلاوت آن را در دل خود بیابد ( ?) همچنین از یحیی بن زکریا پرسیدند ابتدای زنا و منشأ آن چیست؟ گفت: نگاه کردن و آرزو نمودن! (2) در جایی دیگر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم می فرمایند: برای هر عضوی از اعضاء آدمی بهره ای از زنا است چشم ها نیز زنا می کنند و زنای آنها نگریستن است. (3) امام صادق علیه السلام می فرمایند: هیچ کس هیچ نعمتی و غنیمتی را که فاضل تر باشد نزد خداوند بدست نیاورد مگر به پوشاندن چشم از حرام. (4) از این احادیث متوجه می شویم که منشأ بسیاری از هوسرانی ها و آرزوهای ناپسند نگاه کردن است به قول باباطاهر:ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده ببیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش، ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
انسانی که تحت تأثیر هوای نفس خویش و شیطان قرار گرفته و خود را به رعایت عفت چشم خویش عادت نداد. و دائماً مبتلا به نگاههای حرام می شود در حقیقت پرده ای روی دل خود گذاشته و به مرور زمان قدم به قدم از خداوند متعال دور می شود .
امیر مؤمنان علی علیه السلام در خطبه ای در نهج البلاغه در بیان ویژگی های متقین می فرمایند: غضّوا ابصارَهُم عَمّا حرّم اللّه: چشمان خود را از حرام های خداوند نگاه می دارند و عفت پیشه می سازند. آدمی باید که چشم خود را از هر چه لایق نیست و در دین اسلام روا نیست و عقل آن را منکر می داند نگاه دارد زیرا که حسن و قبح چیزها عقلی است و عقل سلیم حکم به قبح قبایح و حسن حسنات می کند مانند آنکه به حسب شرع ارتکاب قبایح قبیح است و به حسب عقل نیز منکر و مکروه است. حضرت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم می فرمایند: عفت چشمان خویش را حفظ نموده و بپوشانید آنها را از محرمات تا ببیند عجائب را، چرا که به قدر بستن چشم ظاهر از محرمات، می گشاید پروردگار چشمه نور و معرفت را در دل؛ و نور دیده و باطن زیاد می شود و علوم و معارف یقینیه در نفس حاصل می گردد. (5) و هیچ چشمی نیست که نظر بر محرمات کند مگر آنکه گِرهی از آرزو بر دل او منعقد می شود و آن گره باز نمی گردد مگر بر دو چیز: یا با ریختن اشک حسرت و ندامت از آن عمل قبیح و بازگشت واقعی از آن عمل منکر و یا به وصل و رسیدن به آن آرزو که اگر موافق با شرع باشد انجام می گردد و اگر نباشد و انجام گرفت سپس جای او جهنم است و اگر توبه کرد و اشک حسرت از دیده بریخت پس جای او بهشت است و مرجع و بازگشت او به رضای پروردگار خواهد بود. حضرت عیسی بن زکریا می فرماید: مردن دوستدارتر است نزد من از نگاه کردنی که واجب نباشد یعنی تا دیدن چیزی بر من واجب نشود نگاه به او نمی کنم به واسطه ی خوف افتادن نظرم بر حرام!فوائد عفت چشم:
از سیاق آیه شریفه 30 سوره ی نور و سیری در بعضی از روایات در می یابیم که یکی از فوائد عفت چشم پرهیز از گرفتار شدن در دامی است که بسیار خطرناکتر است. شخصی که کنترل چشم خود را از دست می دهد یقیناً برای ارضای خواسته دل خویش مبتلا به اعمالی مانند زنا می شود. امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: اگر چشم را فرو گیری گرفتار زنا نمی شوی! (7) دیگر آنکه این آموزه نظافت و پاکی روح را به همراه دارد بر خلاف نظر اهل جاهلیت قدیم و جدید مانند برتراندراسل که این ممنوعیت را یک نوع محرومیت و اخلاق بی منطق و به اصطلاح تابو( ?) تحریم های ترس آور رایج در میان ملل وحشی می دانند بلکه نظافت و طهارت روح بشر را به همراه دارد. در کتاب غررالحکم آن امام همام می فرمایند: حفظ نگاه مایه آرامش دل و کاهش حزن و اندوه می گردد.روش پیشگیری از بی عفتی چشم:
از حضرت امیرمؤمنان علیه السلام سؤال کردند: که این صفت اغماض از محرمات را از چه راهی می توان به دست آورد فرمودند: حاصل نمی شود از برای کسی این صفت مگر به ملاحظه کردن سلطنت و بزرگواری خداوند و به خاطر آوردن اطلّاع آن بزرگ بر ظاهر و باطن همه کس! امام صادق علیه السلام می فرمایند: پوشاندن چشم از محرمات به عمل نمی آید مگر با یاد کردن خداوند و ملاحظه عظمت و جبروت حضرت باری تعالی تا به وسیله ی آن آتش شهوت کم شود. (9)
در پایان به این نتیجه می رسیم که انسان برای تقویت این صفت حمیده باید تا می تواند نگاهایش را کنترل کند در محافل و مجامع به موقع و به ضرورت نگاه کند نگاههای لغو و بیجا و چشم ما به هر سویی که دل بخواهد انداختن خود عاملی است که شخص به طور کلی عفت این عضو را بر باد داده و در هیچ کجا نمی تواند خود را کنترل نماید به فرموده ی حضرت عیسی بن زکریا علیه السلام سعی بر آن دارد که تا دیدن چیزی بر او واجب نشده است نگاه نکند در مواقعی هم که چشم او ناخوداگاه بر حرامی آلوده شد فوراً رو گرداند و عظمت خداوند را به یاد آورد و با استمداد از قوه ی باری تعالی موجبات خشنودی آن عزیز و حضرات معصومین علیهم السلام را فراهم آورد.
پی نوشتها:
? - ترجمه اخلاق ص 220? - علم اخلاق ج ? - ص 18
? - علم اخلاق ج ? - ص 18? - شرح مصباح الشریعه ص 281
? - شرح مصباح الشریعه ص 276? - غرر الحکم ج ?
? - غررالحکم ج ? ? - تابو به معنای تحریم های ترس آور رایج در میان ملل وحشی می باشد.
9-شرح مصباح الشریعه ص 275 و
آیات مربوط به بانوان عفت چشم ( 1 )
? آیات مربوط به بانوان عفت چشم ( 1 )
? قرآن
? سرکار خانم فهمیه جعفری
بسم الله الرحمن الرحیمپیام قرآنی : وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوْ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنْ الرِّجَالِ أَوْ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (31)
موضوع: عفاف
مبحث مورد نظر : معنای عفاف و راه تقویت آن
توضیحات: « معنای عفت»
عفت به نقطه ی مقابل شهوت می گویند و مانند شهوت دارای مفهوم عام و خاص است . مفهوم عام آن به معنای خویشتن داری د ربرابر هر گونه تمایل افراطی و نفسانی است و مفهوم خاص آن خویشتن داری در برابر تمایلات و بی بندوباری جنسی است. عفت یکی از فضایل مهم اخلاقی در رشد و پیشرفت و تکامل جوامع انسانی است. اما شهوت که درمقابل عفت قرار دارد موجب سقوط فرد و جامعه می شود. در جایی دیگر در معنای عفت گفته شده : عفت نقطه مقابل شکم پرستی و شهوت پرستی است که از مهم ترین فضایل انسانی محسوب می شود عفت به گفته راغب اصفهانی درکتاب المفردات به معنای پدید آمدن حالتی در نفس است که آدمی را از غلبه شهوت باز می دارد. و عفیف به کسی گفته می شود که دارای این وصف و حالت باشد. مؤلف التحقیق می نویسد این ماده در اصل به معنی حفظ از تمایلات و شهوات نفسانی است همان گونه که تقوا به معنی حفظ النفس از انجام گناهان می باشد. بنابراین عفت یک صفت درونی است د رحالی که تقوای ناظر به اعمال خارجی است . علمای اخلاق در تعریف عفت آن را صفتی حد وسط در میان شهوت پرستی و خمودی دانسته اند صاحب مقایس اللغه می نویسد عفت در اصل به دو معنی آمده است نخست خودداری از انجام کارهای زشت و دیگری کم بودن چیزی ولی از کلام راغب اصفهانی در مفردات استفاده می شود که هر دو معنی به یک چیز باز می گردد . زیرا افراد عفیف به چیزی کم قانع هستند . حضرت امیر درباره ی حقیقت عفت می فرمایند: الصبر علی الشهوة عفة مقاومتی در برابر ? شهوتها عفت نام دارد. شهید مطهری د رکتاب تعلم و تربیت می فرماید: عفت حالتی نفسانی است به معنی رام بودن قوه ی شهوانی تحت حکومت عقل و حکومت عقل و ایمان. درکتاب ترجمه ی اخلاق آمده است که حسن و اعتدال قوه ی شهوت همان حالتی است که عفت نام دارد. ? خداوند در قرآن خطاب به رسول اکرم می فرماید: ای پیامبربه مؤمنین بگو دامن نگاههای خویش رابرچینند و عفت خویش راحفظ کنند. زیرا که لازمه ورع، عفت است و عفت عبارت است از خودداری از مقتضای شهوات درحالی که ورع معنی وسیع تری دارد . در جایی دیگر می خوانیم وقتی که قوه ی شهویه تحت میزان عقل و شرع سامان گرفت و از حد افراطی و تفریطی و از تصرف و خدعه شیطان خارج شد یک حالت سکونت و طمأنینه در آن حاصل می شود و یک ملکه اعتدال در آن پیدا می شود که وجهه ی الهیه پیدا می کند این را تعبیر به عفت می کنند.و بدان که عفت از فطریات و از جنود عقل است وبرای اینکه عقل و شرع به شهوت غالب شوند باید که عفت راتقویت و شهوت را ضعیف کنید و اما تقویت عفت بر دو امر است : یکی تذکر فوائد و ثمرات دنیائی عفت و پاکدامنی و ثوابهای اخروی آن که در آیات و روایات آمده است و دوم در میدان جنگ بین عفت و شهوت عفت را غالب نمودن واین با عمل به مقتضای عفت تدریجاً حاصل می شود و هر بار از مرتبه ی قبل آسان تر می شود تا آنجا که دیگر برای خصم نیرویی برای مقابله باقی نمی ماند.(1)
آنچه که بیان شد تفسیر عفت به مفهوم عام کلمه بود زیرا بعضی برای معرفی عفت از نقطه مقابل یعنی پرده دری نیز استفاده کرده اند به همین علّت در بسیاری از موارد واژه عفت را در مورد پرهیزکاری در خصوص مسائل جنسی استعمال کرده اند به هر حال ازآیات قرآن مجید و روایات اسلامی استفاده می شود که عفت به هردو معنا از بزرگترین فضائل انسانی است و هیچ کس در سیرالی الله بدون داشتن عفت به جایی نمی رسد در زندگی دنیا نیز آبرو و حیثیت و شخصیت انسان در گرو عفت است.ارزش عفت و اهمیت آن در روایات:
تنها سرمایه انسان و بالاخص زن عفت و پاکدامنی است انسان اگر بالاترین مقامات و عالی ترین معلومات را هم دارا باشد ولی نتواند عفت خود را نگاه دارد و پاکدامنی نداشته باشد ارزش واقعی ندارد حتّی خود انسانها هم برای چنین شخصی احترام قائل نیستند ولی اگر عفت خود را حفظ کرده ودامن به نانجیبی آلوده نکند محترم ترین و محبوب ترین انسان خواهد بود و خدا و خلق چنین انسانی را دوست می دارند. چیزی که تمام خردمندان بلکه فطرت بشر از خود او می فرماید: عفت گنجی ? انتظار دارد همان عفت و پاکدامنی است. حضرت امیر است که راه موفقیت دنیا و آخرت از آن آغاز می شود.هم چنین می فرماید: عفت بالاترین عباداتست.
و می فرمایند: پیروان حقیقی جعفربن محمد کسانی هستند که در ? امام صادق برابر شکم پرستی و بی بندو باری جنسی عفت و تلاش و کوشش فراوان دارند به ثواب او امید دارند و از عقاب او بیمناکند.انسان اگر بداند که همسر او به گرداب بی عفتی نزدیک می شود هر چند قلبش از محبت او آکنده باشد مهر او از دل شوهر می رود هر چند ظاهراً به عللی نتواند سخنی بگوید.
در ترجمه کتاب غررالحکم تعبیرات زیبائی پیرامون عفت بیان شده است که نمونه می ? هائی از آنها را بازگو می کنیم مولای متقیان امیرالمومنان علی فرمایند: عفت زکات زیبائی است.همچنین نشانه غیرت مرد عفت اوست. آن بزرگوار می فرمایند: برتو باد به عفت که به راستی قرین وهمراه خوبی است . برتو باد به عفت به راستی که شریف ترین خصلتهای مردمان شریف است .
در قرآن کریم در عبارت های کوتاه و بسیار پرمعنا ضمن بیان بخش مهمی از صفات مومنان پاکدامنی و عفت را یکی از خصلتهای برجسته آنها دانسته و می گوید: آنها کسانی هستند که دامان خود را ازآلودگی به بی عفتی حفظ می کنند وتنها آمیزش جنسی یا همسران و کنیزانشان دارند که در بهره گیری از آنان ملالت نمی شوند و کسانی که غیر از این راهی را طلب کنند تجاوزگرند. در روایتی رسید وعرض کرد اعمال و طاعت من ضعیف و ? آمده شخصی به خدمت حضرت امیر علی در پاسخ ? روزه ام کم است ولی امیدوارم که هرگز مال حرامی نخورده ام امام فرمود: ای الاجتهاد افضل من عفة بطن و فرج کدام تلاش در راه اطاعت خدا برتر از عفت در مقابل شکم و مسائل جنسی است . آنچه از روایات و بیانات فوق حاصل می شود این است که اسلام اهتمام فوق العاده به مسئله پرهیزکاری در برابر شهوت شکم و بی بندوباری جنسی و به طور کلی عفت دارد تا جایی که آن را نشانه شخصیت و غیرت و ایمان و پیروی از مکتب اهل بیت علیهم السلام معرفی می کند تاریخ نیز سرچشمه بسیاری از گرفتاری های انسانی را ازهمین امر و بی عفتی می داند. زیرا بی عفتی اجازه تفکر مشروع را نمی دهد تا به وسیله آن حقوق انسان ها را رعایت کند و در مسیر عدالت گام بردارد به همین علّت انسان را به ارتکاب انواع گناهان و آلودگیها وا می دارد . شهوت شکم سرچشمه بسیاری از بیماریهای جسمانی و اخلاقی است تا آنجا که گاهی شکم به بت خطرناکی مبدل نشده و انسان را به پرستش و اطاعت خویش در همه زمینه د راین رابطه درباره ی مردم آخرالزمان
? ها وادار می سازد. پیامبر اکرم فرموده است: زمانی برمردم فرا می رسد که شکم های آنها بت های آنهاست و زنهای آنها قبله های آنهاست و دینارهایشان دینشان و شرفشان متاعشان است در آن زمان از ایمان جز نامی و از اسلام جز رسمی و از قرآن جز درسی باقی نمی ماند. مساجدشان از نظر ساختمان آباد و دل هایشان از نظر هدایت خراب است.ادامه دارد.. ?- کافی جلد دوم صفحه 79
?- وسائل الشیعه جلد 11 صفحه 199 ?- غررالحکم جلد ? صفحه 129-130 و حدیث 4114
?- گزیده ای از فرمایشات حضرت آیه الله ابطحی دامه برکاته
مرحوم آخوند خراسانى با آن عظمت علمى و نبوغ ذاتى که در عصر خویش حوزه درسى کم نظیرى داشت و به گفته شاگردان او بیش از هفتصد نفر از فضلا در درس او شرکت مى کردند31 تا آن پایه فروتن و افتاده بود که زندگى خود را در سطح یک طلبه معمولى بنا کرده بود. در حالات آن مرد بزرگ مى خوانیم:
(بسیار متواضع بود خصوص با اهل علم با ادنى طلبه در سلام پیشى مى گرفت و در مجلس براى ورود آنها به پا مى ایستاد. اهل علم را بسیار تجلیل مى کرد32)
ما به همین مقدار از زندگى پربار و درس آموز عالمان عامل بسنده مى کنیم و طالبان علم و حوزویان را دعوت مى کنیم تا در زندگى این ستارگان درخشان آسمان فقاهت بیشتر تعمق کنند و سجایاى اخلاقى رهنمودها نصایح و توصیه هاى آنان را آویزه گوش سازند. باشد که خداوند سبحان ما را مشمول عنایت و توجه خویش قرار دهد. ان شاء اللّه.
فقیه بزرگ و کم نظیر مرحوم شیخ مرتضى انصارى که از نوابغ دنیاى اسلام و در فقه و اصول و سایر علوم و کمالات سرآمد همگان بود و (خاتم الفقهاء والمجتهدین) خطابش مى کردند29 چند روزى دیرتر از وقت مقرّر براى تدریس حاضر شد از وى سبب را پرسیدند فرمود:
(یکى از سادات به تحصیل علوم دینى مایل گشته و این امر را با چند نفر در میان نهاده تا درس مقدمات برایش بگویند ولى هیچ یک از آنان حاضر نشدند و شأن خودشان را بالاتر از آن دیدند! بدین جهت خود متصدى این امر شده و درس او را به عهده گرفته ام30.)
بزرگ مردى که در شرایط سخت و در زندانهاى طاغوت بر سر پیمان خویش استوار ماند ولحظه اى دست از جهاد و مبارزه در راه حق نکشیده سالها طعم تلخ محرومیت تبعید و زندان را چشید و حتى براى یک لحظه سر تسلیم در برابر دشمنان فرود نیاورد. در عرصه علم و فقاهت تا آن پایه بر مبانى فقه و علوم مختلف اسلامى مسلط بود که اثر جاویدانى همچون: (الروضة فی شرح اللمعه) را در زندان تألیف کرد. با این حال در حالات وى نوشته اند:
(شهید ثانى شب هنگام با الاغ هیزم منزلش را مى آورد! با این که چهار کرسى درس براى افراد مختلف داشت28.)
هنگامى که در اوج اقتدار و عظمت قرار داشت و فریاد پرصلابت او لرزه برکاخ قدرتهاى مادى و استعمارى انداخته بود و خواب را بر چشم دشمنان اسلام و انقلاب حرام کرده بود متواضعانه خود را در سطح طلبه اى کوچک
پایین مى آورد و بوسه بر دست و بازوى بسیجیان دلاور را افتخار خود مى دانست:
(من دست و بازوى شما را که دست خدا بالاى آن است مى بوسم و بر این بوسه افتخار مى کنم27.)
عالمان بزرگ و پیشتازان دانش الهى همواره بر قلّه فضایل و مکارم اخلاقى همچون گوهر شبچراغ درخشیده اند و در عرصه هاى مختلف اخلاقى سرآمد روزگار بوده اند. تاریخ و سرگذشت زندگى آن بزرگواران گواه این مدعاست آنان همواره. خود را (طلبه اى کوچک) و خدمتگزار مردم مى شمردند. خود به بازار مى رفتند و مایحتاج خویش را تهیه مى کردند. به سخن کوچکترین شاگردان فروتنانه گوش فرا مى دادند. با شجاعت و صراحت به گاه مباحثه و محاجّه سخن حق را مى پذیرفتند و اعتراف به اشتباه خویش مى کردند. از گفتن کلمه (نمى دانم) عار نداشتند. هرگز خود را بالاتر و برتر از دیگران نمى دانستند. به زیردستان و شاگردان خویش سلام مى کردند. در پائین مجلس و بر روى نمد و گلیم مى نشستند. در محضر مقلدان و مریدان به رسم ادب دوزانو مى نشستند. هرگز کلمه (من) بر زبان نمى آوردند و در عوض جمله (لاادرى) بسیار مى گفتند. هیچ گاه اندوخته هاى فراوان علمى و فقهى ما به غرورشان نمى گشت. با ملایمت و متانت با دیگران سخن مى گفتند.
یادآورى گوشه هایى از زندگانى آن بزرگواران و رفتار فروتنانه آنان با مردم مى تواند سرمشقى خوب و آموزنده براى طالبان علم و حوزویان باشد. لذا چند مورد از فروتنى عالمان و فقیهان والا مقام را در این جا ذکر مى کنیم:
روحانیت متعهد در طول تاریخ پیشاهنگ حرکتهاى اسلامى بوده است. آنچه آنان را محبوب دلها کرده پیوندهاى عمیق عاطفى و اخلاقى با مردم و تبلور فضایل و مکارم اخلاقى در آنان است. مردم روحانیان را افرادى امین دلسوز مهربان و متخلق به اخلاق اسلامى مى شمارند. فروتنى و افتادگى آنان در برابر آحاد مردم و اظهار برادرى نسبت به آنان موجب تألیف قلوب و جلب توجه و علاقه آنان شده است. این بزرگترین عامل پیروى مردم از روحانیت بوده است در طول تاریخ.
تواضع و فروتنى براى همگان لازم و ضرورى است و برازندگى مى آورد و آراستگى; امّا براى حوزویان و اهل علم ضروى تر است و برازندگى بیشترى مى آورد. به دو دلیل:
1 . آنان وارثان انبیاء نمایندگان حجّت خدا هستند. روشن است که وراثت آنان تنها به جنبه هاى علمى محدود نمى گردد بلکه در سیره عملى و اخلاقى هم باید وارث پیامبران باشند. همان گونه که پیامبران بهترین سلوک را در میان مردم داشته اند آنان هم باید در میان مردمان به گونه اى زندگى کنند که این وراثت براى همه محسوس باشد. از این روى مردم توقع دارند که روحانیان و حوزویان بهترین اخلاق و متواضعانه ترین رفتار را با آنان داشته باشند.
در منابع دینى آمده است: عیسى مسیح(ع) از حواریون خواست که اجازه دهند تا پاهاى آنان را شستشو دهد.
گفتند: ما بدین کار سزاوارتریم.
حضرت در پاسخ آنان فرمود:
(انّ أحق الناس بالخدمة العالم انّما توضعت هکذا لکیما تتواضعوا بعدى فى الناس کتواضعى لکم23)
شایسته ترین مردم براى خدمت شخصِ عالم است. بدان جهت نسبت به شما چنین تواضع کردم که پس از من در میان مردمان چنین کنید.
عالمان دینى با اقتدا به پیشوایان بزرگ اسلام و سیره رسول اکرم(ص) وائمه اطهار(ع) همواره در کمال فروتنى و خوشرویى مى زیسته اند و از معاشرت و همنشینى با محرومان و مستضعفان لذت مى برده اند.
2 . روحانیان حاملان علوم دینى هستند. دانش چون با ایمان و تقوى همراه گردد فروتنى و افتادگى مى آورده آنان که حظّى از علم برده اند درختان پرمیوه را مانند که شاخسار خویش را بر روى زمین فرود مى آورند و همگان را بر خوردار و بهره مند مى سازند.
ابو بصیر مى گوید:از امام صادق(ع) شنیدم که امیرالمؤمنین(ع) همواره مى فرمود:
(یاطالب العلم ان العلم ذو فضائل کثیرة فرأسه التواضع24).
اى دانش پژوهان همانا دانش داراى فضیلتهاى بى شمارى است که سر آمدآن تواضع است.
فروتنى بار درخت دانش است25. عالم کامل کسى است که افزون بر علم و تقوى خود را به زیور تواضع بیاراید. پیغمبر اسلام(ص) فروتنى را ملازم با دانش اندوزى شمرده است:
(من طلب العلم للّه لم یصب منه باباً الاّ ازداد به فی نفسه ذُلاًّ وفی الناس تواضعاً وللّه خوفاً وفی الدین اجتهاداً وذلک الذی ینتفع بالعلم 26)
کسى براى خدا دانش اندوزد با هرفصل و بابى که از آن فراگیرد فروتنى و تواضعش فزون گردد خود را حقیر شمارد. بر خوف و خشیت الهى و تلاش و اجتهاد در دینش افزوده گردد. اوست که از دانش سود مى برد.
اگر انسان قسمتى از عمرش را صرف تعلیم و تعلم کند و آثار و ثمرات آن در او ظاهر نگردد بى گمان عمرش را تباه ساخته و براى خدا دانش نیاموخته است. چه بسا چنین دانشى موجب تکبر و گردن فرازى وى گردد. از این روى در منابع دینى به عالمان هشدار داده شده و آنان را از افتادن به دام تکبر و جباریت برحذر داشته اند. به آنان سفارش گردیده که با تکبر بر کرسى تدریس ننشینند و در محضر درس استادان و معلمان فروتنى و وقار را از یاد نبرند و چنان نکنند که سخن حق آنان با رفتار مغرورانه از ارزش بیفتد.
پیامر اکرم اسلام(ص) تا آن حدّ به فروتنى اهمیت مى داد که هرگز اجازه نمى داد به هنگامى که بر مرکب سوار بود فردى در رکاب او پیاده راه برود بلکه وى را سوار مى کرد و اگر امتناع مى کرد مى فرمود:
(تقدم امامى وأدرکنى فی المکان الذی تُرید17)
راه بیفت و در جایى که مى خواهى منتظر باش من مى آیم و در آن جا به هم مى رسیم.
در سیره عملى حضرت على(ع) مى خوانیم:آن حضرت مقدارى خرما از بازار شهر کوفه خریده و بر دوش گرفته بود و به طرف منزل حرکت مى کرد. مردم وقتى این صحنه را دیدند از حضرت ایشان خواستند که بار خرما را به آنان بدهد تا به منزل ببرند. حضرت تقاضاى آنان را نپذیرفت و فرمود:
(ربّ العیال احقّ18)
سرپرست خانواده از هرکس بدان سزاوارتر است.
امامان ما افزون بر آن که خود نمونه هاى عالى تواضع بوده اند همواره از هرحرکت و اقدامى که شائبه ایجاد روحیه تکبر داشته دورى مى جسته اند و راه را بر وسوسه هاى شیطان و توجیه هایى که نفس در پى آن زمزمه مى کند مى بسته اند.
در سیره حضرت على(ع) مى خوانیم: روزى براى رفتن نزد أصحاب خود سوار بر مرکب شد و حرکت کرد. در بین راه عده اى از یاران در پى وى به راه افتادند. حضرت متوجه آنان شد و فرمود:
حاجتى دارید؟
عرض کردند:نه اى امیرمؤمنان بلکه دوست داریم که همراه شما باشیم. حضرت فرمود:
(انصرفوا فانّ مشی الماشی مع الراکب مفسدة للراکب ومذلة للماشی19)
پى کار خود. روید چه اگر پیاده اى همراه سواره رود اسباب تکبر سواره و ذلت پیاده مى گردد.
امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) با جلالت قدر و بزرگى شأنى که داشت در تابستانها روى حصیر مى نشست و در زمستانها روى پلاس جلوس مى فرمود و جامه هاى خشن مى پوشید20. در سیره آن بزرگوار نوشته اند که در سفر خراسان روزى دستورداد سفره گستردند و همه خادمان را که از سیاهان و غیر آنان بودند کنار سفره نشاند و خود در کنار آنان برزمین نشست که غذا تناول کند. یکى از یاران امام که احساس الهى و فروتنى امام(ع) را درست باز نیافته بود نشستن این بینوایان سیاه ژنده پوش در کنار آن حضرت برایش گران
و ناخوشایند آمد; لذا عرض کرد: اگر سفره أى جدا از سفره خویش براى اینان تمهید مى کردید بهتر به نظر مى رسید! حضرت فرمود:
(مه انّ الربّ تبارک وتعالى واحد والأم واحدة والأب واحد والجزاء بالأعمال.21)
ساکت باش! پروردگار ما یکى است. همه از یک پدر و مادر آفریده شده ایم. ارزش و احترام افراد در گرو اعمال آنهاست.
بى شک رفتار و سیره عملى پیشوایان معصوم بر همگان حجّت ست و در همه حرکات آنان درسى و حکمتى براى ما نهفته است. پیشواى هشتم(ع) در همان زمانى که منصب ولایتعهدى را به عهده دارد براى استحمام به گرما به عمومى مى رود! آن هم تنها و بدون تشریفات و همراهى خدمتکاران و بدون قُرق ساختن حمام شخصاً به سان مردمان معمولى به شستن و تمیز کردن بدن خود مى پردازد و گاه طبق مرسوم و معمول حمامهاى عمومى به دیگران در این امر کمک مى کند.22
این گونه رفتار فروتنانه در ابعاد مختلف زندگى پیامبر و امامان(ع) فراوان به چشم مى خورد که مى تواند الگو و سرمشق خوبى براى تنظیم رفتار و اخلاق اهل علم و دیگران باشد.
سیره عملى پیشوایان اسلام سرمشق آموزنده اى براى مسلمانان راستین است. از این روى به سیره عملى آن بزرگواران اشاره اى مى کنیم:
بر روى خاک نشستن با محرومان و فقیران دمساز بودن جامه خویش وصله زدن و بر کوچک و بزرگ سلام کردن از جمله رفتارهاى متواضعانه اى است که در سیره پیامبر اکرم(ص) و ائمه طاهرین فراوان بدان برمى خوریم. غزالى در باره تواضع رسول اکرم مى نویسد:
(پیغامبر(ص) با علوّ منصب خود متواضع ترین مردمان بود. حال بیمار مى پرسید. جنازه ها را تشییع مى کرده بر الاغ برهنه سوار مى شد و فردى را هم پشت سرش سوار مى کرد. دعوت بردگان را پاسخ مى داده کفش خود را مى دوخت. جامه اش را وصله مى زد و در خانه خود همراه اهلخانواده کار مى کرد. یاران وى پیش پایش برنمى خاستند; زیرا کراهت وى را از این کار مى دانستند. بر کودکان سلام مى کرد. روزى مردى را پیش او آوردند از هیبت وى لرزه بدان مرد افتاد. حضرت فرمود: هوّن فلست بملک انّما انا ابن امرأة من قریش کانت تأکل القدید.
آسوده باش که من پادشاه نیستم بلکه پسر زنى هستم از قریش که گوشت نمک سود خشک مى خورد.
پیامبر در میان یاران خود مى نشست و با آنان چنان مى آمیخت که گویا یکى از ایشان است و اگر ناشناسى مى آمد او را نمى شناخت.
عایشه از وى خواست: تکیه زده غذا تناول کند. فرمود:بل آکل کما یأکل العبد واجلس کما یجلس العبد مانند بندگان خورم و مانند ایشان بنشینم.16)آرى چنین کارهایى راحتى در زمانى که به اوج قدرت رسید (مانند فتح مکه) انجام مى داد تا مردم گمان نکنند: قدرت و جاه و جلال او را از تواضع و فروتنى و نشست و برخاست با مردم بازداشته است.
از منابع دینى به دست مى آید که تواضع داراى درجات و مراتب مختلفى است و ارزش آن در شرایط مختلف فردى و اجتماعى یکسان نیست. نوع تواضع شرایط و موقعیت و نیز درجه اخلاص و میزان معرفت متواضع در فزونى ارزش آن مؤثر است.حسن بن جهم از امام رضا(ع) مى پرسد که حدّ و اندازه تواضع چیست؟ حضرت مى فرماید:
(التواضع درجـات منها ان یعرف المرء قدر نفسه فینزلها منزلتها بقلب سلیم15).
فروتنى مراتب و درجاتى دارد از جمله: انسان قدر خویش بشناسد و با دلى سالم آن را در جاى شایسته فرود آورد.
ارزش و اهمیت تواضع متناسب با درجات آن است. تواضع از عالمان دینى و روحانیان که مبلغان اسلام و مروّجان اخلاق در میان مردم هستند بسى زیبنده تر و با ارزش تر از فروتنى دیگران است. تواضع صاحبان قدرت مدیران جامعه گردانندگان نظام سیاسى و دست اندرکاران حکومت با مردم بویژه مستضعفان ومحرومان قطعاً ارزش و درجه بالاترى دارد.
تـواضع زگردنفرازان نکوست گدا گر تواضع کند خوى اوست
گدا گر تواضع کند خوى اوست
تألیف قلوب و ایجاد محبت و دوستى سبب جلب توجه مردم و تقویت علائق و پیوند هرچه مستحکمتر امت اسلامى با یکدیگر است. فروتنى دلهاى مردمان را نرم و نسبت به یکدیگر رئوف و مهربان مى سازد. از این رهگذر مى تواند عاملى مهم در جهت تألیف قلوب و ایجاد محبت و دوستى بین مردم به حساب آید. على(ع) مى فرماید:
(ثمرة التواضع المحبّة وثمرة الکبر المسبّة12)
نتیجه فروتنى دوستى و محبت است و نتیجه تکبر خوارى و دشنام است.
و یا مى فرماید:
(ثلاث یوجبن المحبّة الدین والتواضع والسخاء13)
سه چیز محبت و دوستى مى آورد: دیندارى فروتنى بخشندگى.
از این روى در فرهنگ اسلامى تصریح شده است که رهبران و راهنمایان جامعه اسلامى باید با نرمى و ملایمت با مردم برخورد نمایند و با خوشرویى و فروتنى محبت و دوستى آنان را جلب کنند. قرآن مجید نرمى و تواضع پیامبر را در برابر مؤمنان عاملى در جهت جلب توجه مردم و جلوگیرى از تشتت و پراکندگى از اطراف وى مى داند:
(فبما رحمة من اللّه لنت لهم ولو کنت فظّاً غلیظ القلب لأنفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الأمر14)
از پرتو رحمت و لطف الهى در برابر آنها نرم و فروتن شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند پس از آنان درگذر و برایشان طلب آمرزش نما و در کارها با آنها مشورت کن.
اگر رهبران و مدیران نظام اسلامى از سر تواضع و فروتنى به مردم شخصیت بدهند و در مسائل مختلف کشور و حکومت با آنان مشورت نمایند و به رأى و نظر آنان احترام بگذارند طبعاً توجه و محبت آنان را به دست مى آورند ولى اگر متکبر باشند همه از گردشان پراکنده مى گردند.
بسیارى از خود کامگیها ستمکاریها نزاعها و... از خود خواهیها و تکبر سرچشمه گرفته است و گاه به صورت مشربها ونحله ها و نظایر آن بروز کرده است و احیاناً شکلى ظاهرالصلاح هم به خود گرفته است.
تواضع چه در زندگى فردى و چه اجتماعى وسیله مهمى براى غلبه بروسوسه هاى شیطانى و هواهاى نفسانى و ازبین بردن زمینه هاى انحراف و نزاعهاست. از این روى على(ع) در خطبه قاصعه از تواضع به عنوان دژى تسخیرناپذیر در برابر ابلیس یاد کرده است:
(اتخذوا التواضع مسلحة بینکم و بین عدوکم ابلیس و جنوده فانّ له من کلّ امة جنوداً واعواناً11)
فروتنى را سنگرى میان خود و دشمنتان شیطان و سپاهیانش برگزینید; زیرا او را از هرگروهى لشکرها و یاورانى است.
از این رهگذر اظهار خضوع و تواضع انسان را در اصلاح نفس و رهایى وى از مفاسد اجتماعى و اختلافها و نزاعها یارى مى دهد. آرامش و سعادت وى را تأمین مى کند و در رسیدن به اهداف عالى انسانى به او کمک مى کند و چونان سدى آهنین شخصیت و شرافت او را از شر دشمنان درونى و برونى محافظت مى نماید.
آراسته بودن به زیورهاى اخلاقى همچون: تواضع زمینه بهره مندى و استیفاى هرچه بیشتر و بهتر از مواهب و نعمتهاى الهى را فراهم مى آورد. فرد متواضع به آسانى هرمطلبى را که نمى داند مى پرسد در پاى درس استاد
زانو مى زند و از خرمن فیضش برخوردار مى گردد. در کارهاى روز مرّه همچون: خوراک پوشاک نشست و برخاست و... هیچ تکلفى ندارد و به سهولت از امکانات مادى و معنوى بهره مند مى گردد. برخلاف انسان متکبر که حصارى از اوهام و خیالات و قید و بندهاى اسارت بار به گرد خویش کشیده است و با توجیه این که خلاف شأن و دون شخصیت وى مى باشد آزادى را از خود سلب کرده و از بسیارى مواهب و نعمتها محروم مى ماند. نکته اى را که نمى داند عار مى داند که بپرسد و یا در پاى درس کسى بنشیند.
بزرگانى که در عرصه علم و دانش چون خورشید درخشیده اند همواره در نهایت تواضع مى زیسته اند و با افتادگى و به دور از هرگونه تکلف و قید و بندى در تکاپو براى کسب دانش در مجلس درس استادان حاضر مى شدند. مرحوم علاّمه طباطبائى(ره) که بر فلسفه و تفسیر چنان احاطه داشت که پیچیده ترین مسائل فلسفى را به آسانى مى گشود چنان متواضع بود که هرگز کلمه (من) از ایشان شنیده نشده است:
(در طول سى سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم هرگز کلمه (من) از ایشان نشنیدم! در عوض عبارت (نمى دانم) را بارها در پاسخ سؤالات از ایشان شنیده ام. همان عبارتى که افراد کم مایه از گفتن آن عار دارند ولى این دریاى پرتلاطم علم و حکمت از فرط تواضع و فروتنى به آسانى مى گفت. و جالب این است که به دنبال آن پاسخ سؤال را به صورت احتمال و یا به عبارت (به نظر مى رسد) بیان مى کرد10.)
اسلام آیین دوستى و برادرى است. هنگامى این ویژگى به دست مى آید که همه نسبت به یکدیگر احساس مسؤولیت کنند و به شخصیت یکدیگر احترام بگذارند و در مقابل خدا قانون و مقررات الهى متواضع و تسلیم باشند و از فخر و تکبر دورى گزینند.
در جامعه اى که غرور و خود بزرگ بینى رواج داشته باشد و در خانه مدرسه محیط کار و... هرکسى خود را بزرگتر و بالاتر از دیگرى بداند و دیگران را حقیر و ناچیز بشمارد جوّ بى اعتمادى دروغ گویى تملق و چاپلوسى ریاکارى فریبکارى مراعات نکردن قانون و مقررات ظلم و تعدى و تجاوز به حقوق دیگران رواج خواهد یافت. بى شک آثار سوءِ چنین حالتى عرصه را بر همه فعالیتهاى سازنده تنگ کرده و عملاً چرخ تلاش و سازندگى کند مى شود.
آنان با پندارهاى موهوم و القاب و عناوین خود را برتر و بالاتر از دیگران مى دانند زمینه شکوفایى استعداد و بالندگى را در جامعه خویش نابود مى سازند و زمینه اصلاح و پیشرفت و رشد اجتماعى را ازبین مى برند. زیرا متکبر نقایص و عیوب خود را نمى بیند و خود را مافوق همه مى داند و از شنیدن هرمطلبى به
جز مدح و تملق مداحان سرباز مى زند. چنین جامعه اى غیر ممکن است که راه صلاح و سداد در پیش گیرد.
به گفته سعدى:
یکى را که پندار در سر بود زعلمش ملال آید از وعظ ننگ گرت در دریاى فضلست خیز نبینى که از خاک افتاده خوار مریزاى حکیم آستینهاى در به چشم کسان در نیاید کسى که از خود بزرگى نماید بسى8
مپندار هرگز که حق بشنود شقایق به باران نــروید زسنـگ بتذکیر در پاى درویش ریز بروید گل و بشکفد نو بهار چو مى بینى از خویشتن خواجه پر که از خود بزرگى نماید بسى8 که از خود بزرگى نماید بسى8
دلى که با تکبر و نخوت سخت گردد با باران علم و معرفت شقایق و گلهاى عطرآگین نمى رویاند و رشد و تعالى فرهنگى نمى یابد.
امام کاظم(ع) خطاب به هشام بن حکم مى فرماید:
(یاهشام! انّ الزرع ینبت فی السهل ولاینبت فی الصفا فکذلک الحکمة تعمر فی قلب المتواضع ولاتعمر فی قلب المتکبر الجبّار لأنّ اللّه جعل التواضع آلة العقل وجعل التکبر من آلة الجهل.9)
زراعت در زمینهاى نرم و افتاده مى روید نه بر سنگلاخها. همچنین حکمت و دانش در دل انسان فروتن به شکوفایى و رشد مى نشیند و در دل متکبر ستمگر جاى نمى گیرد; زیرا فروتنى نشانه خردمندى و گردن فرازى علامت نادانى است.