اگه يه روز ديدي همه جا سفيد شده
احساس خفگي مي كني
صدايي نمي شنوي
نگران نشو , زنده اي
فقطسرت توي توالت فرنگي گير كرده
اينجور بدهكاريها، بدهكاري نيست؛ بيشتر ديوانگي است؛ ديوانگياي كه انسان دوست دارد در مستي سكرآور آن بماند و لذت ببرد و هيچ وقت از زير اين دين بيرون نيايد...
براي ما آدمها، معمولاً اين كه دين و قرض نسبت به ديگران نداشته باشيم، مايهي آبرومندي است اما يك مورد هم هست كه اتفاقاً به بدهكاري مايهي آبرومندي است؛ اصلاً همهي عالم دارند تلاش ميكنند يا بايد تلاش كنند كه بدهكار شوند منتها اين بدهكاري عين عزت و آبرو است. نه به اين خاطر كه خود بدهكاري عزت است بلكه به اين خاطر كه بدهكاري كساني ميشوي كه خانهي كرماند و نه فقط بدهكاريات را به رويت نميآورند بلكه بدهكاريات را طلب فرض ميكنند و مدام از طرفشان لطف و مهرباني به سمت تو سرازير ميشود.
اين بدهكاري، بدهكاري به خانوادهاي است كه عالّم به خاطر آنان خلق شده و من و شما نه فقط داشتههاي زندگيمان را به آنان بدهكاريم بلكه اصل بودنمان را نيز از آنان داريم؛ حديث كسا به ما ميگويد كه خداوند فرمود: من هيچ آسمان و زمين و دريا و ماه و خورشيدي را جز در محبت اين پنج نفر خلق نكردم.
عجيب بدهكاري شيريني است؛ براي آناني كه اين بدهكاري عزتمند و دلنشين را چشيدهاند و به آن افتخار كردهاند، هيچ حسي از اين بدهكاري دلچسبتر و نازنينتر نيست. اين كه احساس كني داشتههايت و بودنت برآمده از لطف برگترين مخلوقي كه خداوند آفريده يعني حضرت محمد صلياللهعليهوآلهوسلم است، اين كه در درونت دريابي كه تمام محبتي كه در توست اثر مهرباني پدري واقعي است كه علي نام دارد، اين كه ببيني كه هر چه نور در هستي است از حقيقتي بينظير تجلي يافته كه زهرا نام دارد؛ اين كه زيباييهايت را يك شاخهاي از زيباييها موجودي بداني كه عين حُسن و زيبايي است و اين كه .... دار و ندارت بشود حسين....! حسين، حسين، حسين! بدهكار حسين بشوي و عشقت بشود حسين و با تمام وجود احساس كني كه رزقت را، رزق قلبت را، رزق چشمت را، رزق زندگيت را، چايي افطارت را حسين ميدهد؛ شيرينياي دارد به وسعت عالم؛ بلكه به وسعت هستي...
عجيب بدهكاري شيريني است؛ براي آناني كه اين بدهكاري عزتمند و دلنشين را چشيدهاند و به آن افتخار كردهاند، هيچ حسي از اين بدهكاري دلچسبتر و نازنينتر نيست.
اينجور بدهكاريها، بدهكاري نيست؛ بيشتر ديوانگي است؛ ديوانگياي كه انسان دوست دارد در مستي سكرآور آن بماند و لذت ببرد و هيچ وقت از زير اين دين بيرون نيايد؛ براي خودش گرفتارياي است؛ لابد همهي شما زيارت عاشورا خواندهايد و خواندهايد كه: « بأبي انت و امي؛ لقد عظم مصابي بك». بيشتر ما ترجمه ميكنيم كه يعني مصيبت تو بر من بزرگ است اما به قول دوست صميمي من كه اسمش را احتمالاً دوست ندارد ببرم؛ معناي اين جمله اين است: حسين جان! پدر و مادرم به فداي تو! بدجوري گرفتارت شدم!
همهي ما كه يك جورهايي دلمان در گرو اين خانواده است، يك جورهايي دلمان پرميكشد وقتي نام حسين را ميشنويم، نام علي بن موسي الرضا را ميشنويم، نام مبارك « مهدي» را ميشنويم، اين گرفتاري و بدهكاري تكويني را تجربه كردهايم و دوستش داريم ولي ما روحانيها بيشتر اين نوكري و بدهكاري را حس ميكنيم چون هر چه آبرو داريم از همين خانواده است. اگر مردم دوستمان دارند و به ما احترام ميگذارند به خاطر بدهكاريمان به اين خانواده است و اميد ما اين است كه اين آبرومندي در آخرت هم بماند: اللهم اجعلني عندك وجيهاً بالحسين عليه السلام فيالدنيا و الآخره
ميخواهم به همصنفهاي خودم بگويم كه اين بدهكاريِ افتخارآميز و عزتآفرين را با هيچ چيز ديگري عوض نكنيم. مدير فلان جا و رييس فلان جا، مدير كل و وزير و رييس جمهور شدن، افتخاري نيست، افتخار آن است كه روحاني زير پرچم حسين عليهالسلام بماند و به « روضه خوانياش» ببالد. اين بدهكاري، چنان عزتي به انسان ميدهد كه هم ملكوتيها بيشتر دوستمان خواهند داشت و هم مردم دوستمان خواهند داشت. مطمئن هم باشيم كه اگر كسي يك قدم براي اين خانواده بردارد، به بهترين شكل برايش جبران خواهند كرد چون خانواده كرم و كرامت عادت ندارند بدهكار كسي بمانند. هنوز روضهات را تمام نكردي، پاكتت را به دست خود امام حسين به تو خواهند داد... حافظ ميگويد:
تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود سر من خاك ره پير مغان خواهد بود
و باز:
بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندي بر آسمان توان زد
و باز:
بنده پير خراباتم كه لطفش دائم است ورنه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست
براي ما آدمها، گرفتارهاي حسين عليهالسلام، پير و جانان هم اوست و من دوست ندارم خدا اين دين را از گردن من بردارد. چون اين دِين نيست، دين است؛ عين دين است، عين محبت است و همهي زندگي است. «اللهم اقض دين كل مدين»، براي دِينهاي عاشقانه نيست، براي گرفتاريهاي حسينمحور نيست، براي دِينهايي است كه آبروريزي ميكند، نه دِينهايي كه آبروآور است...