روش پالايش روايت تفسيري

روش پالایش روایت تفسیری

برای تحقق پالایش و تنقیح روایات تفسیری، نخستین روشی که به ذهن خطور می کند، روش سند سازی و نقد سندی است. به کار گیری این روش، گرچه در روایات فقهی رایج است، ولی در حوز روایت تفسیری دست کم به دو جهت، ناروا خواهد بود:

جهت نخست آن که بخش زیادی از این روایات، بدون سند یا دارای سند ضعیف می باشد و در نتیجه اجرای این روش، انبوهی از آنها را از درج اعتبار ساقط می کند.

جهت دوم آن که حتی اگر هم روایات یاد شده دارای سند باشند، ولی به دلیل اندک بودن روایات متواتر و قطع آور در میان آنها، مقدار زیادی از این روایات، ظنی و گمان آور خواهد بود، و این روایات، چنان که گذشت، دست کم نزد برخی از عالمان، قابل تعبّد و شایسته حجیّت و اعتبار نمی باشد، چه اینکه از نوع اعتقاد و تفسیر است و در این امور راهی برای تعبّد نیست.

دومین راه، روش بازکاوی محتوایی، بررسی متنی، مطالعه و اندیش نقادانه، روش شناسی و آسیب شناسی یکایک روایات مورد نظر و سنجش آنها با معیارهای پذیرفته شده و قطعی قرآن، روایات و عقل سلیم است. بی گمان، تنها راه یا بهترین روشی که می تواند، با حفظ و نگهداری از اصل سرمای به یادگار مانده از معصومان (ع)، سلامت و نیالودگی آن را نیز تضمین نماید همین روش اخیر است.

در به کارگیری این روش، چنین به نظر می رسد که یک مفسر که در صدد بهره گیری از روایات تفسیری می باشد؛ پیش از آن که بخواهد هر نوع بهره ای از آن ببرد، دست کم باید دو مرحل اساسی را نسبت به این روایات پشت سر گذارد، تا بتواند ارزیابی محتوایی و متنی قابل اعتمادی از آنها داشته باشد؛ مرحله نخست: آسیب شناسی روایات تفسیری؛ مرحل دوم: روش شناسی تفسیر در تفاسیر معصومان(ع).

اکنون در این نوشتار مرحل نخست را دنبال می کنیم و مرحل دوم را به مجالی دیگر وا می نهیم.

(0) نظر
برچسب ها :
آسيب شناسي روايات تفسيري

آسیب شناسی روایات تفسیری

پژوهشهای قرآنی ـ شماره 25-26 بهار و تابستان 1380

علی اکبررستمی

گرچه میان مفسران و قرآن پژوهان، در چگونگی کارایی روایات تفسیری و بهره مندی از آن در تفسیر، گاه با تعابیر به ظاهر ناسازگار روبرو هستیم، با این حال، هیچ یک از مفسران، خود را از این میراث گرانقدر و یادگار بی همتای اهل بیت (ع) بی نیاز ندانسته و هر یک به تناسب روش و دیدگاه خود، از آن بهره برده است. از این رو چنین به نظر می آید که حفظ و نگهداری این مجموع بی بدیل و تلاش برای بهره گیری درست از آن، ضرورتی انکار ناپذیر است.

از سویی، این امر نیز آشکار است که در میان مجموع روایات تفسیری با نمونه هایی روبرو هستیم که با مبانی مسلم عقلی و شرعی ناسازگار است و در برابر آن، گاه راهی جز انکار و «ضرب علی الجدار» دیده نمی شود.

بی گمان، ظهور و پیدایش جریانها و رویدادهایی اسف بار و غم انگیز، در بستر تاریخ حدیث و تفسیر، چون ماجرای تلخ غلوّ و غالیان و افراط گران، پیدایش و نفوذ نیرنگ آمیز اسرائیلیات در عرص مهم ترین دانش های اسلامی، یعنی تفسیر و حدیث، و نیز حذف تدریجی سندهای روایات تفسیری و فراهم شدن زمینه برای دروغ پردازی و سم پاشی در فضای فکری و علمی مسلمانان، همه و همه، در آلوده ساختن و آمیختن سخنان پاک و گهربار معصومان با ناپاکی های بیرونی بی تأثیر نبوده، چه این که اکنون بخش زیادی از این ناراستی ها در منابع تفسیر روایی شیعه راه یافته، چنان که علامه طباطبایی در این باره می نویسد:

«نفوذ احادیث اسرائیلی (یهودی،مسیحی) و روایات ساختگی در میان روایات ما، (واقعیتی) انکار ناپذیر است».

پیداست، در صورت غفلت از این ناراستی ها، آسیب های جدی تری بر این ثقل ارزشمند وارد آید، آن گونه که تاکنون نیز، خواسته یا ناخواسته برداشتهای ناصوابی از برخی از آیات قرآن در اثر وجود چنین روایات ساختگی و اسرائیلی در میان روایات تفسیری شده است.

از این رو، بایسته است که دغدغ آسیب شناسی و پاکسازی تفاسیر روایی موجود، یکی از دلمشغولی های جدی دانشوران مسلمان، بویژه شیعه قرار گیرد و البته چنین نیز هست.

(0) نظر
برچسب ها :
تجلي قرآن در هنرهاي سنتي

تجلی قرآن در هنرهای سنتی

تابلوهای نگارگری: در حال حاضر نگارگری اسلامی یکی از اصیلترین گونههای هنر ایرانی است که جان مایه قرآنی دارد. به گونهای که قصص قرآنی تاثیری شگرف بر این هنر گذاشته است. در این بخش آثاری از آقامیری به نمایش درآمد و در معرض دید قرار گرفت.

سفال و کاشی: سفال به عنوان یکی از ظریفترین فرآوردههای صنعتگری ایران شناخته میشود که گروهی از هنرمندان با کتیبه نگارگری و خوشنویسی آیات قرآنی با خطوط ثلث، کوفی تزئینی و نسخ بر روی این آثار، اقدام کردهاند که نمونههایی از هنر آنان در معرض دید علاقمندان قرار گرفت.

نازک کاری و معرق روی چوب: هنرمندان این رشته با ابتکار در منبت کاری آیات قرآن، و اجرای نقوش زیبا مرتبه و اعتبار صنعت چوب را در هنرهای ظریفه ایرانی بالا بردهاند. نمونههایی از این دست آثار که توسط استاد صوتی به انجام رسیده بود در نمایشگاه لبنان به نمایش درآمد.

هنرهای صناعی: کوفی نویسی و نقاشی خط بر روی چوب، فلز، چرم، قلمدان و... از جمله آثاری است که برپایه ارادت هنرمندان در جهت و کتابت آیات قرآنی شکل گرفته است. در این بخش، مجموعه آثار دکتر محمد مهدی هراتی، به نمایش گذاشته شد. لازم به ذکر است که حضور این استاد هنرمند در نمایشگاه، به عنوان خادم قرآن کریم فرصتی مغتنم برای ارایه توضیحات پیرامون بخش هنری نمایشگاه فراهم آورده بود. به طوری که یکی از بازدیدکنندگان نمایشگاه، در مورد حضور وی در نمایشگاه گفت: حضور کارشناسان و هنرمندان خبره و کاردان در چنین نمایشگاهی باعث آشنایی هرچه بیشتر علاقهمندان با هنرهای اسلامی و قرآنی بوده و علاوه بر این، حضور استادان برای ارایه توضیح پیرامون آثار هنری و قرآنی باعث میشود بازدیدکنندگان از نظر فنی و علمی نیز در جریان آفرینش آثار هنری قرار بگیرند.

تجلید صحافی قرآن: جلدسازی و صحافی انواع جلدهای چرمی، سوخته، معرق، طلاکوب، از جمله هنرهایی است که به یمن آن انواع جلدهای قرآن با نمایی بسیار زیبا ساخته شده است تا اوراق مصاحف را از گزند روزگار در امان میدارد. در این مجموعه تعدادی از مجلدهای دست ساخته به وسیله ضربی، سوخت و معرق و... که توسط استاد مهدی عتیقی به انجام رسیده بود در معرض دید بازدیدکنندگان لبنانی قرار گرفت و علاوه بر این دو جلد قرآن کریم اثر استاد نیریزی در این بخش چشم بازدیدکنندگان را به سوی خود میکشاند.

یکی از کارشناسان اعزامی از ایران به این نمایشگاه، درباره استقبال بازدیدکنندگان آن و همچنین افزایش استقبال نسبت به سال گذشته گفت: با توجه به اینکه سال گذشته زمینه آشنایی مردم لبنان و علاقهمندان به هنرهای قرآنی هموار شده بود، بااستفاده از تجربیات سال پیش توانستیم یکی از جذابترین نمایشگاههای قرآنی را برگزار کنیم و در مجموع، همه عوامل باعث شد دو نمایشگاه با استقبال پرشور و غیر قابل وصف روبرو شود. نکتهای که در این جا باید مد نظر قرار گیرد، این است که اغلب بازدیدکنندگان افرادی روشنفکر و دارای تحصیلات بالا بودند.

(1) نظر
برچسب ها :
خوشنويسي و تذهيب

خوشنویسی و تذهیب

بسیاری از هنرمندان خوشنویسی دست به آیه نگاریهای زیبایی زده و از جمله آیه شریفه بسم الله الرحمن الرحیم و سوره فاتحه الکتاب را به کرات نوشتهاند که گزیدهای از قطعات نگاشته شده از استادان و هنرمندان مبرز خوشنویسی دوره حاضر که بسیاری از آنها پس از کسب رتبه استادی و تجربیات بسیاری در کتابت آثار خوشنویسی قطعات حاصل کردهاند، به نمایش گذاشته شد و آثار استادان خوشنویسی با موضوع گفتگو در قرآن نیز به نمایش درآمد که در این میان تعداد 40 اثر از استادانی چون غلامحسین امیرخانی، سید محمد احصایی، عبدالصمد حاج صمدی، عباس اخوین، صداقت جباری، محمد حیدری، امیر احمد فلسفی و.... به نمایش درآمد.

تذهیب

تذهیب نگاران شهرهای مختلف ایران صفحات و حاشیه تصاویر خود را با استفاده از این هنر آرایش میدهند و در تزیین قطعات خوشنویسی نیز از این هنر بهره گرفته میشود. نمونه آثار استادان محمد طریقتی، هادی آقامیری، سلیمان سعیدآبادی، میترا معنوی راد و ناصر نوروزی منش از جمله آثاری بود که در لبنان نمایش داده شد.

(0) نظر
برچسب ها :
قرآن در آينه هنر

قرآن در آینه هنر

کتابهای هنری قرآنی: مجموعهای از کتابهایی که به زیباسازی آیه نگاریهای قرآن پرداخته، دربردارنده این بخش است، برگی چند از قرآن مجید حکیم خوشنویسان کلک قدسی، القصب المعطر منتخبات من الاعمال الفنیه التی عرضت فی المهرجان الاول للخط فی العالم الاسلامی، هنر آیهنگاری قرآن کریم، رحل گزیدهای از نسخ خطی قرآن کریم تجلی هنر در کتابت بسم الله، قرآن محلی، صحیفه مبین.

(1) نظر
برچسب ها :
مصاحف ايراني

مصاحف ایرانی

نمایش نفیسترین قرآنهای چاپ شده در ایران، خوشنویسی و کتابت آیات قرآن والاترین هنر اسلامی است که رابطهای مستقیم با طهارت روح و انضباط ذهن و توانایی دست کاتبان هنرمند دارد. مسیر تاریخی این کتابت موجب پیدایش و تکوین هنری شیوههای مختلف و پیدایش انواع خطوط تازه شده است.

در این مجموعه تعدادی از قرآنهای نفیس که هر یک دارای ویژگیهای منحصر به فرد است، به نمایش گذاشته شده و قرآنهایی به خط نستعلیق، اثر خوشنویسان ایرانی عرضه شده بود که اهم آنها عبارت است از: قرآن به خط استاد سیف الله یزدانی اولین کاتب قرآن کریم به خط نستعلیق پس از انقلاب، که طی مدت پنج سال تحریر شده است.

قرآن دیگر این مجموعه به خط نستعلیق مرحوم استاد سید حسین میرخانی از پیشکسوتان خوشنویسی در عصر جدید و استاد بسیاری از استادان نامدار امروز ایران است که نخستین بار در سال 1323 به چاپ رسیده است.

علاوه بر اینها اثر فریبا مقصودی، هنرمند کرمانشاهی و تنها کاتب نستعلیق نویس زن ایرانی است به اضافه جدیدترین کوشش در زمینه نستعلیقنویس قرآن کریم که توسط استاد حمید فدایی منش به انجام رسیده است.

ارایه قرآنهای به خط نسخ بخشی دیگر از این نفایس است که از استادانی همچون مرحوم حبیبالله فضایلی، از بزرگترین استادان مسلم خط نسخ و هنرمندان قرآننویس ایران است که کتابت دهها جلد قرآن را به وی نسبت دادهاند که بعضی از قرآنهای خطی در موزه کاخ گلستان، کتابخانه چستربیتی ایرلند، موزه ملی ایران و... محفوظ است.

از دیگر قرآنهای نوشته شده به خط نسخ میتوان به دو قرآن کتابت شده توسط استاد محمدرضا قنبری از استادان ثلث نویس اشاره کرد.

اثر استاد میرزا احمد نیریزی از بزرگان و نامداران خط نسخ در قرن دوازدهم هجری نیز که واضع شیوه مخصوصی در خط نسخ بود و هنوز سرمشق نسخ نویسان ایران است، در نمایشگاههای قرآنی لبنان به نمایش درآمد.

از دیگر آثار ارایه شده، دست نوشتههای استادان خوشنویس معاصر است، که قرآن را به خط نسخ کتابت کردهاند از جمله احمد نجفی زنجانی، عبدالرحیم افشار زنجانی، محمدخالقی زنجانی، عباس مصباحزاده.

(0) نظر
برچسب ها :
استقبال فراوان انديشمندان لبنان روبرو شدآثار قرآني هنرمندان ايران

استقبال فراوان اندیشمندان لبنان روبرو شدآثار قرآنی هنرمندان ایران

کشور لبنان از تنوع ساختار سیاسی، فرهنگی، جمعیتی و مذهبی خاصی برخوردار است. آن کشور از نظر عامل انسانی کشوری نامتجانس و متشکل از طوایف و فرقههای بسیار متنوع و گوناگون است. هر کدام از گروهها و فرقهها در جستجوی منافع و مسایل مورد علاقه خود هستند. تمایلات غرب گرایانه شدید در میان جامعه مسیحی و گرایشهای عربی و اسلامی در بین جامعه مسلمانان چهرهای متمایز و خاص از این کشور ارایه کرده که در این میان مسلمانان و شیعیان لبنان نقشی قابل اعتنا در روند جاری آن کشور ایفا میکند. کشور لبنان به لحاظ فرهنگی نیز دارای موقعیتی مهم در جهان عرب و کشورهای اسلامی است. این موقعیت زاییده فضای آزادی است که از رهگذر رقابت و همزیستی مسالمتآمیز بین طوایف مختلف در آن کشور بوجود آمده، به محل مناسبی برای بروز جریانهای فکری رسانههای گروهی، مطبوعات و موسسات انتشاراتی تبدیل شده است.

موقعیت ویژه لبنان همواره مورد توجه مسئولان و دولتمردان ایران بوده و همیشه سعی داشتهاند روابط خود را با کشور لبنان در زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی گسترش دهند. از این رو اجرای برنامههای فرهنگی در آن کشور از اهداف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که یکی از این برنامهها را برگزاری هفتههای فرهنگی، جشنوارههای فرهنگی هنری، سمینارهای علمی فرهنگی و... تشکیل میدهد و در میان برنامههای فرهنگی برگزاری نمایشگاههای قرآن کریم و فعالیتهای قرآنی نقشی مهم و بسزا دارد. با توجه به تغییرات عمدهای که در ساختار منطقهای لبنان با آزادسازی جنوب آن از اشغال صهیونیستها رخ داده، اولین گام فرهنگی و قرآنی از سوی معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در جنوب این کشور در شهر صیدا برداشته شد و در همین راستا، دومین نمایشگاه قرآن کریم با برنامههای مختلف در آن شهر افتتاح شد.

نمایشگاه مورد اشاره با همکاری سفارت و رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در لبنان، از تاریخ 18 تا 21 بهمن ماه در شهر صیدا و پس از آن از 23 تا 26 بهمن ماه در شهر طرابلس، در محل مقرالرابطهالثقافیه برگزار شد.

برزین ضرغامی مدیر برگزاری نمایشگاهها در مورد اهداف برگزاری آنها به خبرنگار ما گفت: اجرای برنامههای فرهنگی متقابل با عنایت به قراردادهای فرهنگی بین دو کشور، آشنایی مسلمانان و علاقمندان به قرآن کریم با دستاوردهای قرآنی در کشور جمهوری اسلامی ایران، تبیین و نشر افکار و اندیشههای قرآنی قرآنپژوهان ایران در آن کشور، ایجاد ارتباط بیشتر بین هنرمندان ایران و هنرمندان قرآنی کشور لبنان، آشنایی دست اندرکاران و متولیان فعالیتهای قرآنی و نمایشگاه قرآن ایران با فعالیتهای قرآنی کشور لبنان و ایجاد بستر مناسب و زمینههای مفید برای عرضه محصولات قرآنی ایران در آن کشور، از جمله اهداف برگزاری نمایشگاههای قرآن کریم در لبنان و سوریه بوده است.

این نمایشگاهها که مجموعاً به مدت هشت روز در دو شهر لبنان برپا بود، با چندین بخش مختلف چون بخش مصاحف ایرانی، کتابهای هنری، خوشنویسی و تذهیب، تابلوهای نگارگری، سفال و کاشی، هنرهای صناعی تجلید و صحافی قرآن، و نرمافزارهای قرآنی برای بازدید و عرضه به عموم علاقهمندان دایر شده بود و بخشهای مختلف این نمایشگاه عبارت بود از:

(0) نظر
برچسب ها :
2- آداب خصوصى

2- آداب خصوصى

آداب دیگرى در قرآن کریم بیان شده که مؤمنان نسبت‏به پیغمبر اکرم(ص) باید رعایت کنند و مورد آنها خصوص پیغمبر اکرم(ص) است ولى بعضى از آنها تا حدودى براى دیگران هم قابل تعمیم است. سوره حجرات با این آیه شروع مى‏شود «یا ایها الذین آمنوا لاتقدموا بین یدى الله و رسوله واتقوا الله ان الله سمیع علیم‏» در معناى «لاتقدموا بین یدى الله‏» بین مفسران اختلاف است و وجوه مختلفى ذکر کرده‏اند چون «لاتقدموا» (به ضم تاء) در اصل لغت، متعدى است‏یعنى پیش فرستادن و چیزى را جلوتر قرار دادن. اگر فرموده بود: «لاتقدموا بین یدى الله‏» (به فتح تاء) یعنى از خدا و پیغمبر جلوتر نیفتید اما معناى «لاتقدموا بین یدى الله‏» (به ضم تاء) این است که چیزى را یا کسى را مقدم ندارید. بعضى از مفسران گفته‏اند که با این که فعل متعدى هست ولى از فعلهایى است که مفعولش «منسى‏» واقع مى‏شود مثل تعبیرات «یعلمون‏» و «تعلمون‏» که در قرآن زیاد داریم و مفعولش معمولا ذکر نمى‏شود. «لاتقدموا» هم از فعلهایى است که مفعولش منسى است است و حکم «لاتقدموا» (به فتح تاء) را دارد و مى‏توان گفت که معنایش «لاتقدموا انفسکم‏» است; یعنى خودتان را جلو نیاندازید و عملا همان معناى «لاتقدموا» (به فتح تاء) را دارد خودتان را جلو نیندازید یعنى جلو نیفتید، وجوه دیگرى هم ذکر کرده‏اند که در تفسیر المیزان و تفاسیر دیگر بیان شده است.

(1) نظر
برچسب ها :
1 - 6 - صحبت درگوشى (نجوا)

1 - 6 - صحبت درگوشى (نجوا)

یکى دیگر از مسائلى که در معاشرتها مطرح مى‏شود و در چند مورد در قرآن کریم به آن اشاره شده نجوا و درگوشى صحبت کردن است. در یک جمعى که افراد مختلفى حضور دارند اگر دو نفر با هم خصوصى و درگوشى صحبت کنند طبعا موجب رنجش دیگران مى‏شود و در دلشان مى‏گویند چرا مطلبى را مى‏خواهند از ما پنهان کنند و ما را نامحرم حساب مى‏کنند؟ اما گاهى مواردى پیش مى‏آید که این کار ضرورت پیدا مى‏کند; مثلا شخصى یک مساله خصوصى دارد و نمى‏خواهد دیگران بفهمند ناچار مى‏بایست‏بطور خصوصى و نجوا مطرح بکند، البته اگر بتواند در جایى که دیگران نباشند بگوید خیلى بهتر است ولى گاهى وقت تنگ است و باید زودتر به طرف گفت. یا این که مطلبى مربوط به مصالح حکومتى است که فقط باید رهبران قوم بدانند یا مربوط به اسرار نظامى است که نباید دیگران مطلع شوند یا براى این که آبروى کس دیگرى محفوظ باشد احتیاج پیدا مى‏شود که مطلب بطور خصوصى مطرح بشود; مثلا کسى مى‏خواهد کمکى براى شخص فقیرى بگیرد اگر در حضور جمع مطرح بکند آبروى طرف ریخته مى‏شود بدون این که ضرورتى داشته باشد یا این که دو نفر کدورتى دارند و کسانى مى‏خواهند آنان را اصلاح بدهند اگر علنى مطرح کنند نقض غرض مى‏شود، زیرا در «اصلاح ذات البین‏» گاهى اقتضا مى‏کند که برنامه‏ریزى بشود و مى‏دانید در اصلاح ذات البین گاهى گفتن دروغ هم جایز و بلکه مطلوب است مثل این که به طرف بگویند فلانى نسبت‏به شما خوش بین است و ارادت دارد.

بطور کلى در موارد مختلفى احتیاج به برخوردهاى خصوصى و گفت‏گوهاى سرى و درگوشى پیدا مى‏شود. مواردى هم هست که بر عکس این درگوشیها درست‏برخلاف مصلحت است مثل توطئه‏هایى که منافقین مى‏کردند آنها هم کارهایى را که مى‏خواستند انجام بدهند فقط با همکارانشان مطرح مى‏کردند.

در قرآن کریم به انواع نجوا اشاره شده است در بعضى از آیات بطور کلى سفارش مى‏کند که در نجواهایتان تقوا را رعایت کنید و توجه داشته باشید که سخنان محرمانه شما را خدا مى‏شنود بنابراین چیزى نگویید که خلاف مصلحت اسلام و بر خلاف تقوا باشد. در بعضى از آیات نجواهاى خلاف مصلحت را منع فرموده و مردم را از آن برحذر داشته است و در بعضى از آیات گفته شده که نجوا براى کارهاى صحیح اشکال ندارد و مواردى را ذکر فرموده که نجوا گفتن در آنها مانعى ندارد.

در سوره مجادله چندین آیه در مورد نجوا است و به این صورت شروع مى‏شود: «الم تر ان الله یعلم ما فى السموات و ما فى الارض ما یکون من نجوى ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا ثم ینبئهم بما عملوا یوم القیمة ان الله بکل شى‏ء علیم‏» (1) اگر سه نفر باشید خدا چهارمى شماست و اگر پنج نفر باشید ششمى شماست و اگر کمتر باشید مثلا دو نفر باشید خدا سومى است و اگر بیشتر باشید مثلا هفت نفر باشید خدا هشتمى است. بنابراین به حضور خداى متعال در همه جا توجه داشته باشید و رعایت تقوا را بکنید.

درباره این آیه، نکته‏هاى تفسیرى متعددى هست که مفسران ذکر کرده‏اند از جمله درباره «معیتى‏» است که خداى متعال در این جا براى خودش ذکر مى‏فرماید: «و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم‏» بدون شک خداى متعال یک موجودى در عرض موجودات دیگر نیست که شماره‏بندى بکنیم و بگوییم مثلا پنج انسان به علاوه خدا مى‏شود شش موجود. و این همان مطلبى است که حکما فرمودند که وحدت خدا، وحدت عددى نیست زیرا عدد و شمارش در مورد موجوداتى به کار مى‏رود که در عرض هم هستند و با افزودن یکى بر دیگرى، موجودیت آنها افزایش مى‏یابد. پس منظور از این که خدا ششمین از پنج نفر هست فقط اشاره به حضور خداى تعالى و قیومیتى است که خداى متعال در همه جا و نسبت‏به همه چیز دارد.

بعد از این آیه مى‏فرماید: «الم تر الى الذین نهوا عن النجوى ثم یعودون لما نهوا عنه‏» نمى‏بینید کسانى را که نهى شدند از نجوا باز هم همان کار را ادامه مى‏دهند. این اشاره است‏به نهى منافقان از نجوا و نیز نجوا در مورد کارهایى که موجب مفسده اجتماعى است. بعد توضیح مى‏دهد: «ویتناجون بالاثم والعدوان و معصیت الرسول‏» اینها کسانى هستند که با این که به آنها گفته شده نجوا نکنید در عین حال نجوا مى‏کنند و محتواى نجواى آنان گناه و عدوان و تجاوز به حقوق دیگران و مخالفت و نافرمانى با پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم است.

میان این سه چیزى که در این آیه ذکر شده مى‏توان به این صورت فرق گذاشت که «اثم‏» یعنى گناهى که مورد نهى خداى متعال است اما تجاوز بر دیگران نیست مانند شرب خمر و عدوان، در مقابل اثم، گناهى است که موجب تضییع حقوق دیگران مى‏شود.

البته ممکن است «اثم‏» هم ارتباط با دیگران پیدا بکند اما اصالتا حیثیت «اثم‏» همان حیثیت گناه شخصى است. اما «معصیة الرسول‏» در مقابل «معصیة الله‏» نافرمانى پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم در امور ولایتى و حکومتى است، چون بیاناتى که پیغمبر اکرم مى‏فرماید گاهى به عنوان ابلاغ رسالت الهى است، که اطاعت این اوامر و نواهى همان اطاعت‏خداست، چون پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم نقشى جز واسطه بودن و رسول بودن را در این جاها ندارد اما گاهى اوامرى است که شخص پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم صادر مى‏کنند طبق مقامى که خداى متعال به ایشان مرحمت فرموده و ولایتى که بر مردم دارند منظور از معصیة الرسول نافرمانى پیغمبر در این گونه دستورهاى حکومتى و ولایتى است.

درگوشیهاى منافقان درباره این چیزها بود یا مى‏خواستند گناهى را دور از چشم دیگران مرتکب شوند و یا با هم براى مخالفت‏با پیغمبراکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم توطئه مى‏کردند که چیزهایى را که ایشان دستور مى‏دهند عمل نکنند و مخالفت نمایند.

«و اذا جاؤک حیوک بما لم یحیک به الله‏» اینها کسانى هستند که وقتى در حضور تو مى‏آیند تحیتهایى به تو مى‏گویند که خدا آن تحیتها را نفرموده است. در روایات آمده است که این جمله اشاره به یهودیانى است که خدمت پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏رسیدند و به جاى سلام، «سام‏» مى‏گفتند (سام در لغت عبرى به معناى مرگ است) و چنین وانمود مى‏کردند که اداى احترام مى‏کنند. و مى‏توان ذیل آیه را مؤید آن قرار داد که مى‏فرماید: «ویقولون فى انفسهم لولا یعذبنا الله بما نقول‏» پیش خودشان مى‏گفتند که چرا خدا ما را به واسطه این سخنان عذاب نمى‏کند؟ «حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر» (2) خدا ایشان را عذاب خواهد کرد و براى عذابشان جهنم کافى است و احتیاجى نیست که آنان را در دنیا عذاب کنیم.

به هر حال این آیه نهى از نجوا و سخن محرمانه‏اى مى‏کند که محتوایش نامطلوب باشد و برخلاف مصلحت و حق باشد. بعد مى‏فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا تناجیتم فلاتتناجوا بالاثم والعدوان‏» از این آیه استفاده مى‏شود که مطلق تناجى و درگوشى گفتن نامطلوب نیست از این روى، تاکید مى‏کند که اگر زمانى لازم شد که سخن محرمانه‏اى بگویید مواظب باشید که در سخنانتان اثم و عدوان و معصیت پیغمبر نباشد: «فلاتتناجوا بالاثم والعدوان و معصیت الرسول و تناجوا بالبر و التقوى‏» پس مطلق نجوا همیشه مذموم نیست و در صورتى که مقتضاى بر و تقوا این باشد که شخص نجوا بگوید و خصوصى صحبت کند اشکالى ندارد: «واتقوا الله الذى الیه تحشرون‏».

در آیه بعد اشاره مى‏فرماید به نجواهاى مذموم: «انما النجوى من الشیطان لیحزن الذین آمنوا و لیس بضارهم شیئا الا باذن الله و على الله فلیتوکل المؤمنون‏» روشن است نجوایى که کار شیطان است همان نجواى مذموم است، زیرا تناجى به بر و تقوا در جمله «و تناجوا بالبر و التقوى‏» تجویز شده است; یعنى نجوایى که به بر و تقوا نیست و مصلحتى ندارد یک کار شیطانى است، و شیطان این کار را به مردم القا مى‏کند تا مؤمنان را ناراحت کند «لیحزن الذین آمنوا» زیرا وقتى مؤمنان مى‏بینند که چند نفر خصوصى صحبت مى‏کنند ناراحت مى‏شوند که چرا از ما پنهان مى‏کنند و چه مطلبى هست که ما را مطلع نمى‏کنند، شاید مى‏خواهند بلایى سر ما بیاورند «و لیس بضارهم شیئا» کارهاى منافقان ضررى به مؤمنان نمى‏زند «الا باذن الله‏» مؤمن باید توجهش به خدا باشد. البته ممکن است کسانى توطئه‏هایى بکنند و با نجوا و در گوشى و قراردادهاى محرمانه اسباب زیانى براى مؤمنین فراهم بکنند ولى مؤمن باید توجهش به خدا باشد که هیچ چیزى بدون اذن خدا اثر نمى‏کند و این یک تربیت توحیدى است که مؤمن باید توجهش به خدا باشد: «و على الله فلیتوکل المؤمنون‏» (3) توکلشان باید بر خدا باشد و از او بخواهند که توطئه‏هاى دیگران را خنثى کند، البته وظایف دیگرى هم دارند که باید انجام بدهند ولى توجه و اعتماد قلبى‏شان باید بر خدا باشد، نه از کار کسى بترسند که مستقلا ضررى به ایشان بزند و نه امیدشان به دیگران باشد، امیدها باید به خدا باشد و خوف هم باید از خدا باشد.

از مجموع این آیات به دست مى‏آید که ما چند نوع نجوا داریم: نجوایى که بر اساس بر و تقوا و به خاطر تامین مصلحتى است که اشکالى ندارد: «و تناجوا بالبر و التقوى‏» و نجوایى که براى مخالفت‏خدا و پیغمبر است و محتوایش اثم و عدوان و معصیة الرسول است و از گناهان به شمار مى‏رود و مى‏بایست ترک بشود. و اما نجواهاى عادى که نه مصلحتى بر آن مترتب بشود و نه براى زیان زدن به مؤمنان است فى حد نفسه کار مطلوبى نیست و شاید اطلاق «انما النجوى من الشیطان لیحزن الذین آمنوا» شامل آن هم بشود. این کار برخلاف ادب است که در حضور دیگران دو نفر با هم درگوشى صحبت کنند و نتیجه‏اش حزن مؤمنین است و شیطان آدمى را وادار مى‏کند که کارى انجام دهد که موجب ناراحتى دیگران بشود.

انگیزه‏هاى شیطانى براى نجوا مختلف است; مثلا کسانى مى‏خواهند خودنمایى بکنند که ما یک خصوصیتى با این شخص داریم و سخنان محرمانه‏اى با یکدیگر داریم که دیگران نباید از آنها باخبر شوند، این گونه انگیزه‏ها صرف نظر از آثار سویى که بر نجوا مترتب مى‏شود، خود به خود ضد ارزش است.

در همین سوره اشاره مى‏فرماید به مطلبى که در زمان پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم اتفاق افتاد و آن این بود که کسانى زیاد به آن حضرت مراجعه مى‏کردند و تقاضاى ملاقات خصوصى داشتند و این کار مشکلاتى را براى پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم به وجود مى‏آورد هم وقت آن حضرت را مى‏گرفت و مانع مى‏شد از این که به کارهاى مهمترى بپردازند، و هم کسانى از این کار سوء استفاده مى‏کردند و چنین وانمود مى‏کردند که ما با پیامبر خصوصیتى داریم که باید حرفها را محرمانه با ایشان بزنیم. خداى متعال دستور داد که هر کس مى‏خواهد با پیغمبر نجوا بکند و ملاقات خصوصى داشته باشد باید صدقه‏اى بدهد: «یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجویکم صدقة ذلک خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم‏» (4) هر کس توانایى دارد موظف است قبل از این که با پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم ملاقات خصوصى داشته باشد صدقه‏اى بدهد. محدثان نقل کرده‏اند که تنها کسى که به این آیه عمل کرد حضرت امیرالمؤمنین‏علیه السلام بودند که یک دینار داشتند و این دینار را تبدیل به ده درهم کردند و هر وقت مى‏خواستند با پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم صحبت کنند یک درهم صدقه مى‏دادند و هیچ کس دیگر به این آیه عمل نکرد. بعد این آیه نسخ شد و آیه بعدى ناسخ همین آیه است «ءاشفقتم ان تقدموا بین یدى نجویکم صدقات‏» ترسیدید که اگر قبل از نجوا صدقه بدهید فقیر بشوید «فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلاة و آتوا الزکوة و اطیعوا الله و رسوله والله خبیر بما تعملون‏» (5) حالا که شما این دستور را عمل نکردید خدا هم بر شما بخشید «تاب علیکم‏» و این حکم را از شما برداشت‏بروید سایر تکالیفى که دارید انجام بدهید; نمازتان را بخوانید، روزه‏تان را بگیرید و کارهاى خیر انجام بدهید. این یکى از آیات منسوخه است و شاید کمتر کسى در منسوخ بودنش شبهه‏اى داشته باشد. با تشریع این حکم، معلوم شد کسانى که اصرار داشتند با پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم نجوا بگویند و ملاقات خصوصى داشته باشند این ملاقاتها براى ایشان یک درهم هم نمى‏ارزید و معلوم شد که این ملاقاتها مصلحتى و لزومى نداشته است.

در آیه 114 سوره نساء موارد نجواى صحیح ذکر شده است; نخست مى‏فرماید: «لاخیر فى کثیر من نجویهم‏» در بسیارى از نجواها خیرى نیست. این لسان نکوهش است; یعنى کارى که فایده ندارد چرا انجام مى‏دهید؟ بعد مواردى را استثنا مى‏کند: «الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس‏» مگر کسى که نجوا را وسیله‏اى براى وادار کردن کسى به صدقه قرار دهد. کسانى هستند که از خودشان خدمتى برنمى‏آید ولى مى‏توانند وساطت در خیر بکنند و براى این که آبروى طرف ریخته نشود بطور خصوصى مطرح مى‏کنند. «او معروف‏» یا مى‏خواهند امر به معروف کنند اما براى این که در حضور مردم خجالت نکشد بطور خصوصى به او مى‏گویند. «او اصلاح بین الناس‏» یا این که مى‏خواهند مقدمات اصلاح بین دو نفر را فراهم بکنند اول خصوصى با هم صحبت مى‏کنند که چگونه با او برخورد بکنیم که کار اصلاح بشود. «و من یفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نؤتیه اجرا عظیما» نه تنها این گونه نجواها بد نیست‏بلکه کسانى که براى رضاى خدا چنین کارهایى را انجام بدهند اجر عظیمى خواهند داشت.

(0) نظر
برچسب ها :
1 - 5 - گوش سپردن به سخن

1 - 5 - گوش سپردن به سخن

یکى دیگر از آدابى که از سیره پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم استفاده مى‏شود و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده نکته‏اى است که در باب مدیریت‏خیلى مهم است. کسانى که در جامعه، شاخصند و نوعى رهبرى و پیشوایى دارند طبعا دیگران به آنها مراجعه مى‏کنند و انتقادها و پیشنهادهایى دارند و مسائلى را درباره مصالح و مفاسد جامعه مطرح مى‏کنند که بسیارى از آنها صحیح و قابل قبول نیست اما شنونده در مقابل این سخنان باید چه عکس العملى نشان بدهد؟ آیه‏اى هست که از آن استفاده مى‏شود که سیره پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم این بود که به همه حرفها درست گوش مى‏دادند و به اصطلاح خودمان تو ذوق طرف نمى‏زدند و اگر حرفش هم صحیح نبود به رویش نمى‏آوردند.

منافقان این مطلب را براى پیغمبر، عیب مى‏دانستند و مى‏گفتند: این شخص، فقط گوش و «اذن‏» است و هر کس هر چه مى‏گوید گوش مى‏کند. در آیه 61 سوره توبه مى‏فرماید: «و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن‏» منافقان درباره پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏گفتند «اذن‏» است‏یعنى فقط گوش است و همه سخنان را مى‏شنود و نقض و ابرامى نمى‏کند.

خداى متعال در جواب ایشان مى‏فرماید: «قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمة للذین آمنوا منکم والذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم‏»

درباره این تعبیر «یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین‏» مفسران وجوهى ذکر کرده‏اند که چرا در یک جا متعلق «یؤمن‏» با حرف «با» ذکر شده (بالله) و در جاى دیگر با حرف لام (للمؤمنین) و فرق اینها چیست؟ یکى از بهترین وجوه این است که فرق بین این دو تعبیر، اشاره به تصدیق خبر و تصدیق مخبر است. توضیح آن که: کلمه «یؤمن‏» که متضمن معناى تصدیق است‏با حرف «باء» متعدى مى‏شود و دلالت‏بر تصدیق به واقعیت و محتواى خبر دارد; مثلا «ایمان بالله‏» به معناى تصدیق به وجود خداى متعال است و «ایمان به انبیا و کتابهاى آسمانى‏» به معناى راست‏شمردن ادعاى پیامبران و تصدیق به صحت محتواى کتابهاى آسمانى است، اما هنگامى که با «لام‏» ذکر مى‏شود دلالت‏بر تصدیق گوینده دارد اعم از این که سخنش را مطابق با واقع هم بداند یا نداند; یعنى معنایش این است که دروغ عمدى به گوینده نسبت نمى‏دهد ولى معنایش این نیست که محتواى سخن او را هم تصدیق مى‏کند و به اصطلاح تعبیر اول، به معناى تصدیق خبر است و تعبیر دوم به معناى تصدیق مخبر، خواه همراه با تصدیق خبر هم باشد یا نباشد; یعنى وقتى شخص مؤمنى مى‏آمد به پیغمبراکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم عرض مى‏کرد که فلان مطلب چنان است پیغمبر نمى‏فرمود: تو دروغ مى‏گویى یعنى مى‏خواهى خلاف واقع بگویى، اما معنایش تصدیق به صحت محتواى سخن نبود و اگر آن مطلب احتیاج به تحقیق داشت آن را تحقیق مى‏کرد که آیا درست است‏یا نه. و این لسان مدحى است‏براى پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم. و از این آیه مى‏توان استفاده کرد که سایر رهبران و کسانى که مرجع مردم هستند باید در برخوردشان با دیگران این طور باشند وقتى کسى حرفى به ایشان مى‏زند درست گوش بدهند و قیافه‏شان قیافه کسى باشد که او را تصدیق مى‏کند اما معنایش این نیست که ترتیب اثر هم به حرف طرف بدهند.

در شان نزول این آیه گفته شده که شخصى از منافقان خدمت پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏نشست و سخنان آن حضرت را براى دوستان خود نقل مى‏کرد (در روایات شیعه، نام وى عبدالله بن مطعم ذکر شده است). جبرئیل به پیغمبراکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم خبر داد که این شخص، سخن‏چین است و گفت‏گوهایى را که در حضور شما انجام مى‏گیرد براى منافقان نقل مى‏کند. حضرت او را خواستند و به او گفتند که آیا تو براى منافقین خبر چینى مى‏کنى؟ گفت: نه، چنین چیزى نیست. گفتند: بسیار خوب، ولى مبادا از این کارها بکنى. او رفت و پشت‏سر پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم گفت که این شخص «اذن‏» (گوش) است هر کس هر چه مى‏گوید قبول مى‏کند، به او گفته بودند که من اخبار را نقل مى‏کنم او هم قبول کرده بود، و من آن را انکار کردم، از من هم قبول کرد!

(0) نظر
برچسب ها :
آداب معاشرت در قرآن-2

آداب معاشرت در قرآن-2

آیت الله مصباح یزدی

قسمت 2

1 - 4 - آداب نشستن

دیگر از آداب معاشرت که در قرآن کریم مورد تاکید واقع شده این است که در مجالس طورى بنشینند که اگر تازه واردى، آمد جاى نشستنش باشد. معمولا مجالس ظرفیت محدودى دارد و اگر همه افراد بخواهند آزاد و راحت‏بنشینند ممکن است جا براى دیگران تنگ بشود از این رو دستور داده شده که در مجالس وقتى به شما گفته مى‏شود که جا باز کنید تنگتر بنشینید و جا به دیگران بدهید که خدا هم به شما وسعت‏بدهد. در آیه 11 سوره مجادله مى‏فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا یفسح الله لکم‏» درباره شان نزول این آیه گفته‏اند: کسانى که خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم شرفیاب مى‏شدند دور پیغمبر تنگاتنگ حلقه مى‏زدند و کسانى که بعد مى‏آمدند دیگر جا براى ایشان نبود این است که در این آیه اشاره مى‏فرماید طورى نباشد که اگر کسى کارى دارد یا مى‏خواهد سخنى از پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم بشنود جا براى او نباشد.

بعد اضافه مى‏فرماید: «و اذا قیل انشزوا فانشزوا» بعضى از مفسران گفته‏اند که منظور این است که اگر شخص محترمى وارد شد و به شما گفته شد بلند شوید و جاى خود را به او بدهید این کار را انجام بدهید و در ذیل آیه دارد: «یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات‏» این ذیل مى‏تواند مؤیدى براى این تفسیر باشد که در بین شما کسانى هستند که مزایایى دارند و احترامشان براى شما لازم است از جمله مؤمنین خالص و علماى ربانى که نزد خدا محترمند و خدا آنها را بلند مرتبه قرار مى‏دهد. «اذا قیل انشزوا» یعنى هنگامى که به شما گفتند برخیزید تا شخص محترمى بنشیند، برخیزید و به او جا بدهید و بى‏احترامى نکنید زیرا اشخاص متقى و عالم، نزد خداى متعال مقامى بلند دارند.

(0) نظر
برچسب ها :
جواب سلام

جواب سلام

یکى از نکته‏هایى که در آداب معاشرت در قرآن کریم مورد تاکید واقع شده جواب تحیت است. آیه‏86 سوره نساء مى‏فرماید: «و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها اوردوها ان الله کان على کل شى‏ء حسیبا» کلمه تحیت از ماده حیات است و گویا در اصل به این صورت بوده که به عنوان اداى احترام مى‏گفتند: «حیاک الله‏» یا «زنده شاید بتوان گفت که هر کس هر نوع احترامى به کسى بگذارد ولو با دادن هدیه یا گفتن تبریک و تسلیت، و فرستادن نامه، مستحب است که پاسخ احترامش داده شود.

باشید» چنان که در فارسى گفته مى‏شود یا در شعارها مى‏گویند «زنده‏باد» کم کم توسعه داده شده به هر سخنى که براى اداى احترام گفته مى‏شود بلکه به عملى هم که به عنوان اداى احترام انجام شود تحیت گفته مى‏شود. به هر حال، تحیتى که به عنوان شعار اسلامى تعیین شده همان سلام است که مستحب مؤکد ولى جوابش واجب است. و جواب هم باید مطابق با تحیت‏یا کاملتر باشد; مثلا اگر کسى گفت: «سلام علیکم‏» شما بگویید «سلام علیکم و رحمة الله‏» یا اگر گفت «سلام علیکم و رحمة الله‏» شما بگویید «سلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏».

«و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها اوردوها» هر کس هر نوع تحیتى بگوید مطلوب است که جواب داده شود اگر تحیت، سلام باشد پاسخش واجب وگرنه مستحب است.

یکى دیگر از تحیتهایى که مورد تاکید واقع شده، هنگام عطسه کردن است; یعنى کسى که عطسه کرد به او بگویید «یرحمک الله‏» و او در پاسخ بگوید: «یغفرالله لک‏» و شاید بتوان گفت که هر کس هر نوع احترامى به کسى بگذارد ولو با دادن هدیه یا گفتن تبریک و تسلیت، و فرستادن نامه، مستحب است که پاسخ احترامش داده شود، و از جمله در روایات شریفه وارد شده که: «رد جواب الکتاب واجب کوجوب رد السلام; جواب نامه، همچون جواب سلام، واجب است.» ادامه دارد

1) حشر(59) آیه‏23.

2) حجر (15) آیه‏46.

3) انعام (6) آیه‏54.

4) مریم (19) آیه‏47.

5) همان، آیه‏33.

6) مائده (5) آیه‏16.

(0) نظر
برچسب ها :
1 - 3 - آداب سلام

1 - 3 - آداب سلام

سلام که با سلامت، هم خانواده است معنایش نفى خطر یا ملزوم آن است. این شعار اسلامى که به عنوان تحیت ادا مى‏شود و در قرآن کریم مورد تاکید قرار گرفته، شاید یکى از حکمتهایش این باشد که هر انسانى در زندگى دایما نگرانیها، خوفها و دل واپسیهایى دارد و با هر کسى مواجه مى‏شود چون احتمال مى‏دهد که از ناحیه وى ضررى به او برسد این نگرانى را دارد. پس اولین چیزى که در هر برخوردى مطلوب است رفع این نگرانى است، یعنى انسان احساس کند که از طرف آن شخص ضررى به او نمى‏رسد و هیچ چیز براى انسان مهمتر از دفع ضرر نیست و بعد نوبت مى‏رسد به جلب منفعت. این است که در اولین برخورد بهترین چیزى که باید رعایت‏بشود همین تامین دادن به طرف است که از ناحیه من به شما ضررى نمى‏رسد.

بد نیست اشاره بکنیم به مکتب اگزیستانسیالیسم که پیروان آن معتقدند: اصولا زندگى با دلهره و اضطراب، توام است و حیات بدون دلهره و اضطراب امکان ندارد. البته آنان در این باره افراط و مبالغه کرده‏اند ولى این حقیقتى است که یک موجود ذى شعور اولین چیزى که موجب توجهش قرار مى‏گیرد این است که سلامتى و امنیت داشته باشد; یعنى ضررى به او نرسد و جان و مال و سایر چیزهاى مورد علاقه‏اش محفوظ باشد.

پس در روابط اجتماعى اولین چیزى که باید تامین بشود سلامت و امنیت است که اگر این نباشد زندگى اجتماعى هیچ ارزشى ندارد. از این رو در موارد زیادى «سلام‏» با «آمین‏» در قرآن کریم تواما ذکر شده است. مى‏دانید یکى از اسمهاى خداى متعال «سلام‏» است و آن جا که این اسم در قرآن کریم ذکر شده به دنبالش «مؤمن‏» هم آمده است: «السلام المؤمن المهیمن‏» (1) خداست که سلامتى را تامین و خطر را از دیگران رفع مى‏کند. «مؤمن‏» در این جا یعنى کسى که ایجاد امن مى‏کند. و در روز قیامت‏به مؤمنین گفته مى‏شود: «ادخلوها بسلام آمنین; (2) با سلام و امن وارد بهشت‏شوید.»

به هر حال اهمیت موضوع سلام به خاطر این است که به طرف، احساس آرامش و امنیت‏خاطر مى‏دهد و این در زندگى اجتماعى خیلى مهم است. گاهى منظور از سلام این نیست که از ناحیه من سلامتى براى شما تامین مى‏شود یا خطرى ایجاد نمى‏شود بلکه منظور این است که از خدا براى شما سلامت و دفع ضررها و خطرها را مى‏خواهم; یعنى وقتى مى‏گوییم «سلام علیکم‏» ممکن ست‏به قصد دعا باشد; یعنى از خدا مى‏خواهم که سلامتى را براى شما تامین کند و برگشتش به این است که سلام از ناحیه چه کسى باشد: وقتى مى‏گوییم «سلام علیکم‏» یعنى سلام منى علیکم یا «سلام من الله علیکم‏» آنچه در بین عموم مردم متعارف است معنایش این است که از ناحیه سلام‏کننده خطرى به شما نمى‏رسد ولى کسى که بینش توحیدى دارد و در هر حال توجهش به خدا هست این سلام را از ناحیه خدا مى‏داند و از خدا درخواست مى‏کند که براى او سلامت ایجاد کند و او را از خطرها حفظ نماید. اگر به این قصد باشد هم تحیت است‏براى او و هم دعا.

خداى متعال به پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرماید: «و اذا جائک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم‏» (3)

ممکن است این آیه ناظر به مؤمنینى باشد که مهاجرت مى‏کردند و از مکه به سوى پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏آمدند ولى مورد، مخصص نیست و حکم فراگیر است.

در قرآن کریم در ضمن داستانهاى انبیا نقل شده که ملائکه به ایشان سلام گفتند; مثلا در داستان حضرت ابراهیم‏علیه السلام در چند مورد در قرآن کریم تکرار شده که موقعى که ملائکه براى خراب کردن شهر لوط آمدند اول خدمت‏حضرت ابراهیم‏علیه السلام رسیدند و هنگام ملاقات با آن حضرت سلام کردند. یکى آیه‏69 سوره هود و دیگرى آیه 52 سوره حجر و سومى آیه‏25 سوره والذاریات.

همچنین هنگامى که حضرت ابراهیم‏علیه السلام مى‏خواست از آزر جدا بشود: «قال سلام علیک ساستغفر لک ربى‏» (4)

و این از موارد سلام وداع است. همان طور که انسان موقع برخورد، سلام مى‏کند در موقع جدا شدن هم خوب است‏سلام بکند الآن هم در میان اعراب مسلمان کمابیش مرسوم است که موقع جداشدن از یکدیگر سلام مى‏کنند.

مواردى هست که خداى متعال به بندگانش سلام فرموده است; از جمله در آیه 47 سوره طه مى‏فرماید: «والسلام على من اتبع الهدى‏». و در دو آیه بطور عموم بر همه انبیا سلام فرستاده است: یکى آیه 181 سوره والصافات که مى‏فرماید: «سلام على المرسلین‏» و دیگرى هم آیه 59 سوره نمل: «و سلام على عباده الذین اصطفى‏» همچنین سلامهایى راجع به اشخاص خاصى هست: یکى در مورد حضرت یحیى‏علیه السلام در آیه 15 سوره مریم «و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث‏حیا.» و مشابهش از حضرت عیسى‏علیه السلام است که خودش مى‏فرماید: «و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث‏حیا.» (5) در چند مورد هم در سوره والصافات بعد از ذکر داستان چند نفر از انبیاءعلیه السلام مانند حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسى و حضرت هارون و حضرت الیاس برایشان درود مى‏فرستد (سوره والصافات: 79، 109، 120، 130) نیز در آیه 48 سوره هود بعد از ذکر فرونشستن توفان مى‏فرماید: «قیل یا نوح اهبط بسلام منا و برکات علیک‏».

یکى از نامهاى بهشت «دارالسلام‏» است که به نوبه خود اهمیت موضوع سلام و سلامتى و امنیت را اثبات مى‏کند.

آیاتى داریم که وقتى مؤمنین وارد بهشت مى‏شوند از طرف ملائکه به ایشان سلام داده مى‏شود و تحیت‏خود مؤمنان هم در هشت‏سلام است: آیه 10 سوره یونس، 46 سوره اعراف، 32 سوره نحل، 24 سوره رعد، 23 سوره ابراهیم،46 سوره حجر،34 سوره ق، 44 سوره احزاب، 75 سوره فرقان، 58 سوره‏یس، 62 سوره مریم و 26 سوره واقعه.

از چیزهایى که اهمیت موضوع سلام و سلامتى را اثبات مى‏کند همین است که خود اسلام، «سلام‏» تلقى شده و برنامه‏هاى اسلام «سبل السلام‏» نامیده شده است: «یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام‏» (6) وقتى قرآن مى‏خواهد اهمیت اسلام و قرآن را بیان کند مى‏فرماید: خداى متعال به وسیله قرآن راههاى سلام را به مردم نشان مى‏دهد، و یکى از بزرگترین اوصاف قرآن این است که به سوى راههاى سلام هدایت مى‏کند.

در اسلام تاکید شده که مؤمنان به یکدیگر سلام کنند و پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم حتى به زنان و کودکان هم سلام مى‏کردند و روایات زیادى درباره احکام و فضیلت‏سلام وارد شده که در این جا نیازى به ذکر آنها نیست.

(0) نظر
برچسب ها :
1 - 2 - آداب غذا خوردن

1 - 2 - آداب غذا خوردن

و اما درباره غذاخوردن در خانه دیگران، مواردى هست که هر چند اذن صریحى از طرف صاحب خانه نباشد جایز است و آنها مواردى است که معمولا انسان علم به رضایت طرف دارد و اگر کسى راضى نباشد باید تصریح کند. در آیه 61 از همین سوره پس از اشاره به افرادى که معذوریتهایى دارند «لیس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المریض حرج‏» مى‏فرماید: «و لا على انفسکم ان تاکلوا من بیوتکم او بیوت آبائکم او بیوت امهاتکم او بیوت اخوانکم او بیوت اخواتکم او بیوت اعمامکم او بیوت عماتکم او بیوت اخوالکم او بیوت خالاتکم او ما ملکتم مفاتحه او صدیقکم لیس علیکم جناح ان تاکلوا جمیعا او اشتاتا» مفسران فرموده‏اند که منظور از «بیوتکم‏» بیوت فرزندانتان است; یعنى خانه فرزندان به منزله خانه خودتان است. از این آیه شریفه استفاده مى‏شود که خویشاوندان نزدیک براى استفاده از ماکولات در خانه یکدیگر نیازى به اذن گرفتن ندارند همچنین خانه دوستى که کلیدش را در اختیار شما گذاشته است و در واقع در این موارد «اذن فحوى‏» وجود دارد «لیس علیکم جناح ان تاکلوا جمیعا او اشتاتا» وعده‏اى مشغول غذا خوردن باشند یا تنها باشید اما وقتى مى‏خواهید وارد بشوید این آداب را رعایت کنید: «فاذا دخلتم بیوتا فسلموا على انفسکم تحیة من عندالله مبارکة طیبة‏» وارد خانه که مى‏شوید سلام کنید «فسلموا على انفسکم‏» مفسران فرموده‏اند که این آیه از مواردى است که همه مؤمنین به منزله یکدیگر حساب شده‏اند. و سلام کردن به دیگران سلام کردن به خودتان تلقى شده است و بعضى گفته‏اند که از این آیه استفاده مى‏شود که اگر کسى هم در خانه نباشد بر خودتان سلام کنید.

«تحیة من عندالله مبارکة طیبة‏» این سلام کردن تحیتى است از ناحیه خدا و هم مبارک و پربرکت است و هم طیب و خوش; پربرکت است‏یعنى آثار خیرى بر آن مترتب مى‏شود و طیب است‏یعنى نفوس مى‏پسندند و خوششان مى‏آید و احساس آرامش مى‏کنند. از این جهت مناسب است‏بحثى درباره سلام کردن و آیات مربوط به آن داشته باشیم.

(0) نظر
برچسب ها :
1 - 1 - ورود به خانه‏ها

1 - 1 - ورود به خانه‏ها

وارد شدن به خانه دیگران به چند صورت تصور مى‏شود: الف - شخص علم دارد به این که صاحب خانه راضى است. ب - مورد شک است. ج - علم دارد به این که راضى نیست.

روشن است در جایى که انسان، علم به عدم رضایت دارد یا اذن بگیرد ولى جواب رد بشنود نباید وارد بشود: «و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا» اگر کسى خواست وارد منزل کسى بشود و اجازه خواست و گفتند «برگردید» یعنى اجازه ندادند اصرار نکند و برگردد. این براى شما بهتر و براى مصالح جامعه اسلامى مفیدتر است.

صورت دیگر این است که علم دارد به این که طرف راضى است‏یا قبلا چنین اجازه‏اى را گرفته یا از نحوه رفتار و گفتار صاحب‏خانه به دست آورده است، در آن‏جا هم ورود جایز است منتهى آدابى دارد: یکى از آدابى که مى‏بایست رعایت‏بکند این است که سرزده وارد نشود اگر دوستانى با همدیگر روابطى دارند یا کسانى براى حاجتى - مادى یا معنوى - به کسى مراجعه مى‏کنند، چون ممکن است‏شخص در داخل خانه‏اش آمادگى براى پذیرش نداشته باشد یا در حالى باشد که نمى‏خواهد کسى او را در آن حال یا به آن صورت ببیند این است که در اسلام تاکید مى‏شود که «استیناس‏» کنید. استیناس کردن; یعنى انجام دادن کارى که توجه را جلب بکند و در روایات در توضیحش آمده که صدا بزنید یا تنحنح بکنید تا خودش را آماده کند. ضمنا دستور مى‏دهد که سلام هم بکنید «حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها» که بعدا جداگانه درباره آن بحث‏خواهیم کرد.

اما اگر شخصى خواست وارد اتاق یا خانه‏اى بشود که کسى در آن نیست و مثلا در زد و کسى جواب نداد و فهمید که کسى آن جا نیست که از او اجازه بگیرد در این صورت هم وارد نشود: «فان لم تجدوا فیها احدا فلاتدخلوها حتى یؤذن لکم‏» طبعا وقتى کسى نباشد اذن هم تحقق نمى‏یابد پس شما باید وارد نشوید تا کسى پیدا شود و به شما اذن بدهد.

مواردى هست که رفت و آمد افراد با هم خیلى زیاد است; مثلا اهل یک خانه که در اتاقهاى متعددى زندگى مى‏کنند رفت و آمد متعارف دارند: بچه‏ها وارد اتاق پدر و مادرشان مى‏شوند یا کسانى که در خانه کار مى‏کنند مانند کلفت و نوکر و عبید و امایى که سابقا بودند و در خانه کار مى‏کردند، آیا هر دفعه‏اى که مى‏خواهند بیایند لازم است اذن بگیرند یا نه؟ در آیه 58 سوره نور مى‏فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم والذین لم یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات‏» کسانى که مملوک شما هستند و در خانه شما کار مى‏کنند و همین طور بچه‏هایى که به حد تکلیف نرسیده‏اند سه مرتبه در شبانه روز اذن بگیرند: پیش از نماز صبح، موقع ظهر و بعد از نماز عشا. اینها مواقعى است که معمولا انسان استراحت مى‏کند و دلش مى‏خواهد تنها باشد. و در آیه بعد مى‏فرماید: «و اذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلهم‏» اما اگر بچه‏ها به حد تکلیف رسیدند باید مثل سایرین اجازه بگیرند; یعنى غیر از سه مرتبه‏اى که گفته شد هر وقت دیگر هم مى‏خواهند وارد بشوند باید اجازه بگیرند.

(0) نظر
برچسب ها :
X