تولد يك منجي

تولد یک منجی

و هنگامیکه پیمانه ی شراب من به پایان می رسد

نو چنان پر شور ، تو چنین پر شتاب

بشارتت را در انتهای هستی من آغاز می کنی

و سفر می کنی در سالها و ماههای دیروز فشرده ی رگهای من

و همسفر دیوارهای آن روز من می شوی تا ویرانه های امروزم را دریابی

تو از بیم کرکسان

به دور من مرز می کشی و مرز می کشی

چرا که می دانی آباد خواهم شد

و اینک ای منجی شوره زار بشارت ها

سطح جسم و روحم را به تو می سپارم

تا مرا از خود سرشار کنی

(2) نظر
برچسب ها :
در سفر

در سفر

در سفر ساقه های نارس اندیشه ام به سر و تکامل

توقف خواهم کرد

زمستان کوچ خواهد داد رمه ی سردش را به سمت ساقه ی من

و باد خورشید لبانم را خواهد دزدید

دفن خواهد شد زیر کوه برفی کوله بار سفرم

فانوس راهم را خواهد آویخت گورکن به کلنگ مزدش

صبح ناگاه

آسمانی مه آلود و غمین بر تنم خواهد لرزید

مردی گریه اش را به درون نفسم خواهد ریخت

از شکوفه ، گیلاس

بارور خواهم شد

و سفر را تا رسیدن به کمال یک سرو راه خواهم برد

(0) نظر
برچسب ها :
سراب

سراب

در دورها ، در دوردست ها

زنی را دیدم با ماهیانش

و نه چشمه ای و نه رودخانه ای

در دورها ، در دوردست ها

زمان متوقف شده بود

و من نگاه منتظری رادیدم با ماهیانش

در دورها ،در دوردست ها

باوری گرم را دیدم که سرابی را ستایش می کرد

و سرابی که ماهیانش رازنده نگاه می داشت

(0) نظر
برچسب ها :
پيكره ساز

پیکره ساز

من در پایان زندگی رنگها پیکره سازم

سازنده ی پیکره هایی که آرمیده اند بر بستر ابدی آرامشی از هیچ

سازنده ی پیکره هایی که در تنهایی مطلق کوچه ها و جاده ها تندیسی شده اند

من در بدرود جاوید خوابها یک پیکره سازم

و پیکره های من آرام ، استوار

در هوشیاری تلخی که عاری ست از انتظار هر صدای پا

و عاری ست از شور بوییدن یک لبخند

تا ابدیت پا برجا می مانند

(0) نظر
برچسب ها :
sشعر

دلتنگی

من از طنین صدای باد می لرزم

و باد به دور تنهایی انگشتان من زوزه می کشد

من از آواز گامهای رذالت در سیاهی می ترسم

و باد فانوس مرا برده است

من از میزگرد هستی شناسان در سوی بن بست این کوچه ها می هراسم

و باد به دور روزنه های هستی من دیوار کشیده است

(0) نظر
برچسب ها :
sشعر

امروز من

من به دور امروز خود مرز کشیده ام

و چشمان تیره ام نگهبان آن خواهند بود

مسافران خسته ی سالیان گذشته

به روز من راه نخواهند یافت

زیرا در جیبهای خسته شان

خفتن بر دسترنج مرا

پنهان کرده اند

(0) نظر
برچسب ها :
sشعر

سوگنامه

 

من خانه را تاریک می کنم و هر چه پنجره است با پرده ای سیاه می پوشانم

از چراغها بیزارم و از ستارگان و مروارید

و شهر پر از چراغ است

و من بارها تور نگاهم را به افق های دور انداختم و هیچ صید نشد

نه ستاره ای و نه مروارید

و مردی که نادرم را کشت

و من خون را در چشمانش می دیدم

و مار را بر شانه هایش

در دستش چراغ بود

و خواهرم که تنها یک بار از خیابان عبور کرد

و زیر چرخهای سنگین اعتماد له شد

چراغ سبز چهار راه را دیده بود

از چراغ ها بیزارم و شهر پر از چراغ است

و حتی تمام کسانیکه در قطب جنوب راه را گم کردند

ستارگان را دیگر ندیدند

و خوب یادم هست مردی که دوستش می داشتم

با گردنبند مروارید من خود را حلق آویز کرد

و شهر پر از گفتار است

شاید آخرین شعری که در رقص روسپیان محله و زهرخند مردها سرودم

خود بوی مرگ می دادم

کفتارها در چشم من چراغ می اندازند

و من بر چشمانم پارچه ای سیاه خواهم بست

تا هیچ چیز را نبینم

نه شکنجه را و نه چراغها را

تنها صدایشان را خواهم شنید

و هر چه را که بشنوم لب باز نخواهم کرد

چرا که دهانم بوی مرگ می دهد

و هرگز نمی خواهم خوراک مغز امشب کفتارها باشم

(0) نظر
برچسب ها :
sشعر

زندگی من

 

مردی در میان کتابها و روزنامه ها

زنی را از جنس فیلمهایش بوسید

یأسی بر چشمان امیدوار رحمی بارید

و نطفه ی رنج من شکل گرفت

در نخستین غروب که آسمان را خون آلود کرد

از حسرت عشقی ناگفته

زاده شدم

و هرگز سخن از عشق در میان نیامد

و زن در زهن مرد توقیف شد

آنچنانکه عدالت در ذهن جامعه

سفر به راه افتاد

آینه ای در دستم بود

چراغی در اندیشه ام

زمین پر از گامهای سیاه بود

و کفشهای من تنها ضربان سرما را می تپیدند

ناگاه نشست مردی در آینه ام

نشسته بود مردی روبروی من

و در خلأ خود بود

ستارگان درخشانند

مرد ستاره نبود

کوهها استوارند

مرد باوری استوار نبود

نشسته بود مردی روبروی من

و من دوستش می داشتم

سیاه بود و تلخ بود

همخوابه شد نگاه تلخ مرد با شکسته های آینه ام

و کابوس زاده شد

دقایق من در نحوست صبحی کاذب هدر رفتند

و از هر کنار به پای پوش قاعده های من خاری فرو رفت

من مست کردم

و در هر مستی ام تو را می دیدم

مانند شهرم که غذا را

و تو را که می دیدم

که بزرگ می شوی ، که بزرگتر می شوی

و می افتی و بلند می شوی و رشد می کنی و رشد می کنی

و خودم را که فرو می ریزم و فرو می ریزم

و آب می شوم و آب می شوم

در یأسی که تو در آن ، در دردی که شعر من در آن

متولد می شوی و بزرگ می شوی و بزرگتر می شوی

و من شاعر سیه پوش شعری سپید موی هستم

با روزنه ای کوچک ، با دریچه ای کم سو

که عشق را رهنمون می کرد

به سردی انگشتانم و سردی نگاهم

که هیچ نمی دید

جز کویر ، جز کویر ، جز کویر

و سردی لبانم

که دیر گاهی نخوانده بود ترانه ای

ترانه های دلتنگی

ترانه های تنهایی

و ترانه های همزاد خود را ترک گفتم

تا ترانه ای دیگر بسرایم

ترانهای خاکستری رنگ

تا ریشه های سیاه تو را بسوزاند

و من گم شدم در ترانه ات

که اگر می نواختی

هر زخمه اش رهاییت بود

و اگر می نواختی هر زخمه اش پیوندی داشت با ریشه های من

و من پر از بغض بودم و اشک

پدر نبود

و او تنها در کتابهایش بود و جز انسانهای مرکبی

هیچ چیز را نمی دید و نمی دید و نمی دید

و مادر در بایگانی فیلمخانه ی توقیف شده ی ذهن پدر بود

و برای مادر من نبودم

جز دروغ یک مرد

و نبودم جز حماقتی آشکار

و من پر از بغض بودم و اشک

و شهر تاریک بود

و شهر همیشه تاریک بود

و مردی که روبروی من نشسته بود

سیاه بود و تلخ بود

و من دوستش می داشتم

نه برای آفتاب و نه به خاطر شب

به شکل پدر بود

و من به خاطر شعر دوستش می داشتم

و من شاعر سیه پوش شعری سپید موی هستم

و شهر پر از زخم بود

و من پر از بغض بودم و اشک

و گونه ی خیس آسمان

مرد آمده بود

و من به شک رسیدم

و مادر در ذهن پدر توقیف بود

آنچنانکه آزادی در ذهن شهر

و شهر در شک بود

مرد صدا کرد مرا

آنچنانکه عدالت شهر را

و من گوش نکردم

و شهر پر از ناله بود

باید به سکوت عادت می کردم

بی گاهان تو آمدی

و من گرمایت را احساس نکردم

و شهر بیمار بود

تو به من لبخند زدی

تا دگر بار باوری استوار یسازم

و من باور را به خاک سپردم

آنچنان که شهر آزادی شهیدش را

و من می دانستم معجزات تو برای من عمری کوتاه دارند

و سرانجام

در دورها ، در دوردست ها

در سرزمینی که دور از میلاد هر ذهن روشن است

و دور از ترانه های رهاییست

کسی را قربانی کردند

و صدایش را هیچ کس نشنید

کسی را قربانی کردند

و هیچ نشانه ای در میان نبود

نه سرخی خون شفق و نه سرخی خون فلق

چرا که در چنین سرزمینی شاعران را

بی هیچ نشانه ای مصلوب می کنند

کسی را قربانی کردند

و دریغ از یک پرنده

و قربانی پرواز در آسمانی بی پرنده

و قربانی نگاه در زمین نابینایان تاریک دل

و مرگ

مرگ دشوار نبود

وسیع بود مثال خورشید که بر زمین

و می نواخت مرگ

مثال باران که بر کویر

و مرگ لالایی می گفت

همتای مادربزرگ که لالاییش

که تنها نجوای مه گرفته ی لالاییش در پشت پرچین خاطرات

باور هر چیز خوب را ، هر چیز پاک را

در من زنده نگاه می داشت

(1) نظر
برچسب ها :
sشعر

مادر

مادر! از عرش یقین آیت احسان داری

پرتویی در دل خود از ره خوبان داری

من در این وادی مستی به جوانی ماندم

تو در این غفلت من عزت عرفان داری

من ز خود خواهی خود سخت نمودم راهت

تو مرا زین همه ایثار چه حیران داری

شامگه باز آمد لیک در این افکارم

که به هر درد و غمی یک می درمان داری

خام در کودکی و تشنه ز این دریایم

تو ورای سخنم قدرت و ایمان داری

ره دیگر چو روم حیف نمودم فکرت

تو مگر ای دل من فرصت جبران داری ؟

 

 

  صفحه قبل 1     4 5   8 9 10 صفحه بعد
(0) نظر
برچسب ها :
5 تصمیم برای داشتن یک رابطه موفق

5 تصمیم برای داشتن یک رابطه موفق

روابط می تواند هم بهترین و بالاترین لذت زندگی و هم بزرگترین چالش آن باشد. اما معمولاً ترکیبی از هر دوی اینهاست. در دنیایی که بی وقفه به سمت بازسازی و تحول پیش می رود، خیلی از افراد مشغول بازنگری روی اولویت های زندگی خود هستند. از این گذشته، آیا ما زندگیمان را با این سوال که "موجودی بانکم چطور پیش می رود؟" ارزیابی می کنیم؟ مطمئناً خیر. مهمترین سوالی که باید پاسخ دهیم این است که "آیا کسانی هستند که دوستم داشته باشند؟" یا "کسی هست که من دوستش داشته باشم؟"وقتی یک رابطه خیلی مهم بر هم می خورد، چه از طریق طلاق باشد یا طرق دیگر، قبل از اینکه یک رابطه جدید را شروع کنید باید خودتان را برای موفقیت آماده کنید. در زیر 5 تصمیم مهم را عنوان می کنیم که برای ایجاد یک رابطه عاشقانه و موفق باید اتخاذ کنید و به آن پایبند باشید.1

. "اول باید با خودم قرارملاقات داشته باشم."بهترین نشانه نوع رابطه ای که با افراد خواهید داشت، نوع رابطه ای است که با خودتان برقرار می کنید. پس اولین قرار ملاقات ها را با خودتان بگذارید تا دوباره جای پایتان را روی زمین محکم کنید. همان عشق و محبتی که می خواهید به شریک زندگیتان در آینده داشته باشید اول به خودتان ارزانی کنید. برای شامتان شمعی روشن کنید، برای خودتان چند شاخه گل بخرید، و صبحها که از خواب بیدار می شوید، جلوی آینه زیبایی خود را تحسین کنید.

2. "خصوصیاتی که از شریک زندگی آینده خود انتظار دارم را مشخص می کنم."از روابط گذشته تان که شکست خورده اند، الان دیگر خصوصیات، ویژگی ها و رفتارهایی که به دردتان نمی خورند را شناخته اید. این خصوصیات را یادداشت کنید و بعد از خودتان بپرسید که می خواهید طرف مقابلتان چه صفاتی داشته باشد. مثلاً به جای صفات خود محور یا بی وفا، می توانید صفات بامحبت و وفادار را بنویسید. روی نقاط و صفات مثبت متمرکز شوید و از آنها بعنوان معیاری برای انتخاب استفاده کنید.

3. "نامزد دختر قبلیم را کاملاً از آینده ام بیرون می کنم."اگر می بینید که مداوم درحال حرف زدن از نامزد قبلیتان هستید یا سعی دارید که مدام فرد کنونی را با قبلی مقایسه کنید، دست نگه دارید و ببینید آیا واقعاً برای آشنا شدن با یک فرد جدید آمادگی دارید یا نه. صحبت درمورد تجارب قبلی بعنوان مطلع کردن طرف مقابل اشکالی ندارد اما صحبت کردن مداوم و گله و شکایت فقط طرفتان را دورتر می کند. اگر طلاق گرفته اید، چرا اجازه می دهید که آن فرد قبلی هنوز هم این همه زمان و توجه شما را در زندگیتان از آنِ خود کند؟ چنین احساساتی را می توانید با دوستان دیگر یا یک روانشناس درمیان بگذارید.

4. "با کسی رابطه برقرار می کنم که از نظر احساسی سالم باشد."با خودتان قرار بگذارید که با کسی که وارد رابطه می شوید حتماً فردی مسئولیت پذیر، خودکفا، و از نظر احساسی کاملاً سلامت باشد. ببینید روابط او با خانواده اش چگونه است؟ به چیز خاصی اعتیاد ندارد؟ ساختن دوباره زندگی بعد ازطلاق خیلی انرژی می برد پس اجازه ندهید هر مجنونی آنرا دوباره بر هم بریزد.

5. "به دنبال علایقم می روم."آیا سرگرمی یا علاقه خاصی دارید؟ دیگر آنها را کنار نگذارید و درعوض هرچه زودتر خودتان را به آن مشغول کنید. کمی تفریح کنید. تازه این احتمال هم وجود دارد که در همین حین و بین با فرد جدیدی آشنا شوید که علایق و احساساتی شبیه به شما داشته باشد و بتوانید رابطه خوبی با او شروع کنید. 

(1) نظر
برچسب ها :
اهمیت عشق در روابط
اهمیت عشق در روابطاهمیت عشق در رابطه را نمی توان نادیده گرفت. همه ما در یک زمانهایی بدون توجه به شایعاتی که ممکن است دوروبرمان باشد، به عشق واکنش می دهیم.در عشق های زندگی واقعی، درک دقیق پالس عشقی که طرفتان به آن واکنش مثبت می دهد بسیار دشوار است. اساساً چند شاخص وجود دارد که به شما کمک میکند سمت و سوی مقاصد عشقیتان را تعیین کنید.در همه روابط عشقی، مزایای رمانتیک بودن شما بسیار بیشتر از دلیل رمانتیک بودنتان است. البته هر دو آنها مهم هستند اما این عمل است که بیشترین تاثیر را دارد. اشتباه است که بدون در نظر گرفتن احساسات فرد، درمورد عشق او و دلیل آن فکر کنید.برای خیلی از  افراد محکم و استوار بودن در عشق، یک پروسه طولانی و طاقت فرساست. همیشه به خودتان یادآوری کنید که مهم نیست الان با چه مشکلاتی درگیر هستید، اگر بدانید که با ایده های عاشقانه و رمانتیک کشمکش دارید، نتیجه و پاداشی که آخر کار نصیبتان می شود به مشکلات آن می ارزد.در همه تلاشهای ابتدایی در راه عشق، همیشه احتمال شکست وجود دارد. هیچوقت نباید در تجربه های اولیه خود انتظار موفقیت داشته باشید. همه ما انسانیم و جایزالخطاء. اشتباه کردن حق ماست. عشق مثل هنرهای رزمی نیست که استادان واقعی داشته باشد. در دنیای واقعی، هیچکس نمی تواند ادعای استادی در عشق داشته باشد. همه افراد در بازی عشق نوزاد تازه متولد شده هستند و درست مثل هر چیز دیگری، در این مورد هم کسب مهارت مستلزم زمان و تمرین است.عشق راهی بسیار عالی برای بازگرداندن شور و اشتیاق به هر رابطه ای است. واقعاً غیرممکن است که آن احساس پرشور ملاقات های اول را تا پایان عمر نگه دارید اما می توان با عشق تا هر زمان که بخواهید آن شور و اشتیاق را زنده نگه دارید. حفظ شور و عشق در رابطه، خوشبختی ابدی را تضمین می کند.یادتان باشد که تنها راه داشتن یک رابطه خوب با عشق این است که 100% خود را فدا کنید. اگر باورتان این است که شما و طرفتان باید 50% از خودتان را تقدیم دیگری کنید، هنوز خیلی مانده تا به عشق برسید. عشق در رابطه همه تلاش فرد را می طلبد.تصور کنید که طرفتان یک ربات یا کلیشه نیست. همه افکار منفی سابق را دور بریزید. طرفتان را یک موجود استثنایی ببینید که باعث شده همه شور و عشق شما به طرفش کشیده شود. انتظارات و تصورات قبلی را فراموش کنید. هرگونه کلیشه یا انتظار غیرواقعی را از روند فکریتان بیرون کرده و یا فکر و دلی پاک و خالص با طرفتان روبه رو شوید.   باور داشته باشید که تغییر برای ساختن یک رابطه به وجود می آید اما نه یک شبه. همیشه گفته می شود که تنها چیز ثابت در زندگی تغییر است. تغییر زمان می برد و می تواند برای خیلی ها دشوار باشد اما مطمئن باشید که به دست می آید. باید از روند کند آن لذت ببرید. اگر از تغییر احساس ناراحتی می کنید، سعی کنید در طولانی مدت خودتان را به آن عادت دهید. 
(3) نظر
برچسب ها :
اس ام اس


مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم

به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم

چه سود از مهرورزیدن چه حاصل از وفاکردن

مرالایق بدانی یا ندانی دوستت دارم


 
ا
گه میخوایی دوستت داشته باشم این نقطه ها رو دنبال کن

.

.

.

.

.

.

دیدی گفتم کمبود محبت داری جیگر!!!

 
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد

****
عجب از محبت من که در او اثر ندارد

****
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد

****
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد

 
ا
گر کلید قلبی را نداری قفلش نکناگر خدا حافطی در راه است سلام نکن اگر دستی را گرفتی هرگز رهایش نکن 

 
بعضی از عشق ها مثل حضرت موسی اند تا دو دقیقه می ری جایی یه گوساله جات سبز می شه 

(1) نظر
برچسب ها :
هنر گفتگو: ابزار ارتباطی زوج ها
هنر گفتگو: ابزار ارتباطی زوج هامقدمه؛هنر گفتگو ابزاری است که در تمرینات درمانی ام برای زوج ها خلق کرده ام. این یک ابزار ساخت یافته است که در آن یک نفر (شخص الف) باید 20 دقیقه درمورد موضوعی که دوست دارد صحبت کند درحالیکه همسرش (شخص ب) سوالات خاصی از او می پرسد که باید به شخص الف کمک کند جوانبی از قضیه را ببیند که تا به حال به آن دقت نکرده بود. وقتی 20 دقیقه تمام شد و زوج فرصت این را یافتند که درمورد تجاربشان با هم صحبت کنند، نقش ها عوض می شود و دوباره شروع می کنند.هنر گفتگو تازمانی عمل میکند که دو نفر به قدر کافی آرام باشند که بتوانند درست فکر کنند. اگر یکی از شما عصبانی، ناراحت، یا آزرده خاطر باشید، این تکنیک فایده ای نخواهد داشت. در آن زمانها باید از تکنیک های دیگر استفاده کنید. ابزاری که در این مقاله به شما معرفی می کنیم برای زمانی خوب است که هر دوی شما آرام شده باشید و آمادگی صحبت کردن رو در رو را داشته باشید.تمرین: تمرینی که به شما می دهیم این است که به مدت یک ساعت این تکنیک را تمرین کنید، حداقل یکبار بین جلسات. حتماً نقش ها را عوض کنید تا هر دوی شما فرصت صحبت کردن را داشته باشد. این تکنیک درمورد چیست؟- یاد گرفتن نحوه صحبت کردن با همدیگر، طوریکه هر دوی شما احساس کنید به شما توجه می شود و به یک سطح عمیقتر از درک برسید.- یاد گرفتن نحوه سوال کردن، طوریکه به یک جای جدید برسید.- تجربه کردن فواید گوش کردن به حرف های همدیگر و حرف زدن بدون ترس یا عصبانیت. این تکنیک چطور عمل می کند؟ 1. نقش انتخاب کنید. شخص الف موضوعی را که برایش اهمیت دارد مطرح می کند و شخص ب سوالاتی درمورد آن از او می پرسد.2. موضوعی را انتخاب کنید. اولین باری که این تمرین را انجام می دهید، موضوعی را انتخاب کنید که شخصاً برایتان اهمیت داشته باشد—چیزی که فکرتان را مشغول کرده است—اما نه موضوعی که بین هر دو شما از حساسیت برخوردار باشد. مثال: من دوست دارم درمورد مشکل پرخوری صحبت کنم. هر روز می گویم که اقدامی در این مورد می کنم اما واقعاً هیچ کاری صورت نمی دهم. موضوعات دشوارتر را برای تمرین های دوم و سوم بگذارید که هر دوی شما به خوبی با نحوه تمرین آن آشنا شده باشید.3. گفتگو کنید. گفتگوی شما باید متفاوت با همیشه و براساس اصولی باشد که در زیر به آنها اشاره می کنیم. نمونه هایی از سوالاتی که شخص ب می تواند از شخص الف بپرسد را در انتهای مقاله آورده ایم.4. اطلاعات کسب کنید. وقتی حرفهای شخص الف تمام شد، یا آن 20 دقیقه تعیین شده به اتمام رسید، دور اول تمام می شود و آنوقت باید درمورد چند و چون پروسه با هم صحبت کنید.الف) هر کدام از نقش ها چه حسی داشتند و چه سختی ها و آسانی هایی داشتند؟ب) از کدام حرف همسرتان خوشتان آمد و از کدام حرفش بدنتان آمد؟ج) درمورد 1)خودتان، 2)همسرتان، چه چیزی یاد گرفتید؟5. یادتان باشد: هر دوی شما دارید کار جدیدی انجام می دهید به همین خاطر برای هر دوی شما لازم است که درمورد روند کار باهم حرف بزنید.6. نقش ها را عوض کنید و تمرین را دوباره از نو شروع کنید.7. هر چه که یاد گرفتید را یادداشت کنید. هر بار که این تمرین را انجام می دهید، هر چیزی که یاد می گیرید را یادداشت کنید. شاید این تمرین در ظاهر مثل یک گفتگوی عادی به نظر برسد اما آنچه باعث تفاوت این گفتگو با مکالمات عادی می شود نقش های شما دو نفر است.قوانین شخص الفبه سوالات صادقانه و با آزادی تمام پاسخ دهید.آرام باشید، حتی اگر بعضی از سوالات همسرتان ساختگی، تحریک کننده یا بی ربط باشد. یک راه آن این است که به هر سوال مثل یک کلید گنج نگاه کنید. وقتی با این رویکرد به سوالات نگاه می کنید—به جای اینکه بپرسید "واسه چی میخوای بدونی؟"—حالت دفاعی از بین می رود و جستجوی شما برای پاسخ به یک مرحله جدید می رسد.محدوده تعیین کنید. اگر همسرتان از نقش خود فراتر می رود و شروع به نصیحت کردن و توصیه کردن و قضاوت کردن می کند، وظیفه شما این است که با گفتن چیزی مثل "این حرفت شکل قضاوت داشت. می تونی یه جور دیگه ازم بپرسی؟" یا "میتونیم به آن سوال درمورد...برگردیم؟ فکر میکنم داشتم به یه جایی می رسیدم." این مسئله در مورد سوالاتی که آمادگی پاسخ دادن به آنها را ندارید هم صدق می کند.فیدبک مثبت بدهید. خیلی خوب است که وقتی از چیزی خوشتان می آید به همدیگر بگویید آنوقت طرفتان تمایل بیشتری به انجام آن کارها پیدا می کند.اگر نیاز به استراحت داشتید حتماً بگویید. اگر فکر می کنید که خسته شده اید یا دیگر حال و حوصله ادامه دادن ندارید، خجالت نکشید و حتماً با همسرتان درمیان بگذارید. اگر به خاطر آرام شدن این استراحت را درخواست کرده اید دیگر وظیفه خودتان است که در آن مدت خودتان را آرام کنید. برای این منظور می توانید کمی پیاده روی کنید، مجله بخوانید، یا به موسیقی گوش دهید. باز هم وظیفه خودتان است که تمرین را دوباره استارت بزنید.قوانین شخص ببدون اینکه قصد بازخواست کردن داشته باشید از همسرتان سوال کنید. از پرسیدن سوالهایی که جواب آن در خودش است خودداری کنید. اینگونه سوالها فقط مکالمه را خراب می کنند. سوالهای شما باید طوری باشد که میل به دانستن در آنها موج بزند. این باعث می شود همسرتان با میل بیشتری به سوالات پاسخ دهد.به پاسخ های همسرتان به خوبی گوش دهید. این باعث می شود سوالهایی که می پرسید زیرکانه تر، جالب تر و آگاهانه تر شود—سوالاتی که نشان می دهد به خوبی با روحیات همسرتان آشنا هستید. مثال: من گیج شده ام. می گویی زمان بیشتری برای نقاشی کردن میخواهید اما به نظر می رسد که هروقت من این پیشنهاد را می دهم تو همیشه دلیلی برای انجام ندادن آن داری. نمی دانم فکر میکنی خودت با این مسئله مشکل داری یااینکه فکر می کنی من ممکن است با آن مشکل داشته باشم؟مسئله اینجا این نیست که حق با شما باشد. مسئله این است که موضوعی را مطرح کرده باشید که نشان دهد توجه میکنید. آینه همسرتان باشید. درمورد چیزهایی که به نظرتان رسیده و متوجه شده اید، نظر بدهید. حرف های همسرتان را به زبانی دیگر بازگو کنید. مسئله مهم این است که مسیر سوالات شما را نیاز همسرتان باید مشخص کند نه میل خودتان.تصحیح کردن های همسرتان را موقرانه قبول کنید. اگر همسرتان تصحیحتان می کند یا مسیر فکرتان را تغییر می دهد بگویید، "از صحبتهای خوبت ممنون." شاید قبول کردن این تصحیح کردن ها  سخت باشد اما اگر می خواهید همسر بهتری باشید، باید یاد بگیرید که چطور آنها را بپذیرید.قوانینی برای هر دو طرفخود را برای یادگیری آماده کنید. مهم نیست که نقشتان در گفتگو چه باشد، هر دو شما باید با میل و رغبت این تمرین را شروع کنید: اشتباه کنید، چیزی جدید یاد بگیرید، فیدبک بدهید و بگیرید، و مسئولیت حرفها و اعمال خودتان را هم بپذیرید. حق داشتن یا حق نداشتن را فراموش کنید. اگر می خواهید این تکنیک عمل کند هر دوی شما باید فقط به اصلاح رابطه تان فکر کنید. یک نفر می گفت: اگر می خواهی همیشه حق با تو باشد، بهتر است تنها زندگی کنی.بهترین را در نظر بگیرید. اکثر افراد اصالتاً خوب هستند. پس وقتی آدم های خوب اعمال بدی انجام می دهند، معمولاً به این معنی است که اتفاق بدی درونشان می افتد. اینکه بهترین را در نظر بگیرید به این معنی نیست که اجازه بدهید طرفتان از شما سوء استفاده کند. معنی آن این است که سعی کنید بفهمید چه مسئله ای می تواند باعث شود که همسرتان که دوستش دارید به این طریق بد رفتار کند. اول باید درک کنید بعداً توقع داشته باشید که درکتان کنند.به احساساتتان خوب توجه کنید. اگر درمورد احساستان مطمئن نیستید، دنبال راهنماهایی در بدنتان باشید. وقتی یک نظر را سوال احساسات قوی  مثبت یا منفی در شما ایجاد می کند باید متوجه شوید. فشار، خنده های عصبی، میل به فرار، قرمز شدن، همه اینها حرفی به شما می زند. یک لبخند، خوشحالی، هیجان، اشک، آه کشیدن، همه اینها با شما حرف می زنند. به محض اینکه احساس قوی در خودتان مشاهده کردید باید به همسرتان بگویید که، "یک کم صبر کن. من یه حسی دارم." این نشاندهنده این است که کمی آرامتر پیش بروید. یعنی چیزی دارد تغییر می کند. به خودتان اجازه کنجکاوی بدهید و این حس های تازه شما را به یک جای جدید می رساند. وقتی شک دارید، بیشتر محبت کنید. هر جا که می بینید گفتگو در حال فروپاشی است، کمی استراحت دهید و از خودتان بپرسید، "پشت این عصبانیت ها، خستگی ها، حالت های دفاعی یا تقصیرها، چه آسیب پذیری پنهان شده است؟" بعد به همسرتان بگویید، "به نظرم داره سخت میشه. الان چیکار می تونم بکنم که از این وضعیت بیرون بیاد؟"گاهی اوقات یک مکالمه به این دلیل برهم می خورد که شخص الف دوست دارد بداند شخص ب به چه فکر می کند یا شخص ب تازمانیکه فرصت بیان افکارش را پیدا نکند نمی تواند به گفتگو ادامه دهد. اگر شخص الف با تصمیم موافق باشد، تغییر آن اشکالی ندارد. تمرین کنید!وقتی در انجام این تمرین با موضوعات خنثی موفق شدید، موضوعات سخت تری را امتحان کنید. هرچه بیشتر تمرین کنید، مهارتتان در آن بیشتر می شود. خیلی زود یاد می گیرید که اشتباهتان را بپذرید و پی به فواید این تکنیک می برید و رابطه تان بسیار بهتر از قبل خواهد شد.نمونه سوالات و نکات برای شخص باینها چیزهایی است که میتوانید از شخص الف سوال کنید. از آنها برای شروع استفاده کنید. این سوالها به شما کمک می کند عمیق تر وارد جریان شوید یا اگر همه چیز در حال فروپاشی بود آن را درست کنید. به غیر از دو سوال اول، بقیه سوالات را میتوانید بدون ترتیب خاصی استفاده کنید. حتی برخی از آنها را میتوانید چندین بار در یک جلسه بپرسید. خودتتان هم می توانید سوالاتی به آن اضافه کنید.- قبل از اینکه شروع کنیم، اجازه بده مطمئن شوم که فهمیده ام. می خواهی درمورد ..... صحبت کنی. درست است؟- چیز مهمی را فراموش نکرده ام؟- برای اینکه راحت تر درمورد این موضوع با من حرف بزنی چه کار می توانم بکنم؟ (مثلاً عجله نکنم، حرفت را قطع نکنم، سعی نکنم تصحیحت کنم و ...)- دوست داری چطور باشم؟ (درکت کنم؟ کمکت کنم؟ موافقت کنم؟...)- دوست داری منم احساس خودت را به این مسئله داشته باشم یا همین که درکت کنم برایت کافی است؟- ---- (ناراحت، عصبانی، آشفته ،...) به نظر می رسی، چه احساسی داری؟ - می دانی چرا این موضوع به ذهنت رسیده است؟ اتفاقی افتاده یا قرار است بیفتد؟- آیا به ---- مربوط است؟- آیا رفتار من باعث شده ناراحت شوی؟- اگر من ------،  کمکی می کند؟- اگر یک کودک چهار ساله بودی، چطور این احساسیت را ابراز می کردی؟- من اینطوری ------ این موقعیت را با استعاره توصیف میکنم. به نظرت درست است؟ یا تو استعاره بهتری برای آن داری؟  (احساس تو مثل قطاری می ماند که خیلی سریع حرکت می کند و تو از بیرون پریدن از آن وحشت داری."- کدام رفتارم را دوست داری تغییر دهم؟- یادم می آید وقتی را که ------  آیا آن موقع هم احساسی مشابه الان داشتی؟- اگر فلان کار را می کردم الان وضعیت فرق می کرد؟- اگر فلان کار را کی گردم الان چه احساسی درمورد رابطه مان داشتی؟- مطمئن نیستم درست فهمیده باشم. می تونی بیشتر درموردش توضیح بدهی؟- چیز دیگری هم مانده است؟ چیزهای دیگری که به این موضوع مرتبط باشند که برای تو سخت بوده باشد؟- آیا ترسی پشت این عصبانیت تو درمورد این موضوع نیست؟ (ترس های متداول: مردن، طرد شدن، از دست دادن کنترل، شکست خوردن، ورشکسته شدن، و ....)- بدترین یا سخت ترین قسمت این مسئله برای تو کجای آن است؟- تا حالا کاری را که قبلاً برایت مفید واقع شده بوده را امتحان کرده ای؟- چه کارهایی را امتحان کرده ای که بی نتیجه مانده است؟- اگر کاری باشد که الان بتوانم برای کمک به تو انجام دهم، آن چه کاری است؟- اگر آن کار را انجام دهم، عمل من در نظر تو چطور جلوه می کند؟ (مثال: اهمیت می دهم، حرفهایت را شنیده ام، دارم سعیم را میکنم..."- این امکان هست که بخشی از این اتفاق به ------ مربوط باشد؟ (این سوال فقط زمانی اثر می کند که همسرتان احساس کند درکش کرده اید. درغیر اینصورت سوالتان در نظرش نوعی قضاوت خواهد بود)- دارم سعی می کنم درک کنم اما احساس می کنم که خیلی خشن جلو می روی. می توانی بدون اینهمه خشونت حرفهایت را بزنی؟ نکته برای شخص ب:اگر همسرتان حرفی زد که نادرست بود یا به شما اتهامی می زد، او را تصحیح نکنید یا از خودتان دفاع نکنید. اگر اینکار را بکنید، همسرتان حالت تدافعی به خود می گیرد و یا بحث را رها می کند. درعوض می توانید بگویید، "درک می کنم که وقتی فلان اتفاق افتاد، این احساس را داشته باشی (ناراحتی، آزرده خاطری، عصبانیت، خستگی، ناامیدی و ....)". اگر در این شرایط از خودتان دفاع نکنید این امکان هست که همسرتان دوست داشته باشد بعداً حرفهای شما را هم بشنود.
(0) نظر
برچسب ها :
بهار و شکوفه های درخت گیلاسی که دروغگو ست ...
« زردی من از تو ..سرخی تو از من » ؛ « غم برو ..شادی بیا..» ؛ آجیل چهارشنبه سوری و فال حافظ و یه آرزو کن و « بپر از رو آتیش» ... دوست ندارم !روزهای آخر اسفند؛ در و پنجره و بوی بهار آمیخته با رایت و وایتکس و تاید و دستمال کهنه و «آقا ولی» و بشور و بساب ... لباس و کیف و کفش نو و خرید عید و برو و بیا و دانشگاه دو در...دوست ندارم !هفت سین و ماهی و سبزه و سیر و سرکه و سمنو و عیدی و دو هزاری نو ؛ میوه و شیرینی و شکلات و شربت و پذیرایی و بشین و پاشو  ...بر دار و بذار و  اینها می رن و اونا می آن و خونه ی عمه اینها و عمو اینها و «ماشالله ..چقدر بزرگ شدی !» و خاله بازی ...دوست ندارم !
(0) نظر
برچسب ها :
متفرقه

آغوش رویا بودم که حریر نگاهت طلوعی دیگر در شب های تنهایی ام زد ، حریم عشق تو سپیده عشق من شد و در حریم نگاهم حس غریبی جوانه زد و قصر یخی من را از روزهای خاکستری پاک کرد . اینک ردپای عشق تو باعث پیمان قلبهای ما شد

هرگاه احساس کردی که گناه کسی آنقدربزرگ است که نمیتوانی او را ببخشی بدان که اشکال در کوچکی قلب توست نه در بزرگی گناه او !

(0) نظر
برچسب ها :
X