بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
فاضل محقق جناب آقاى میزرا محمود مجتهد شیرازى، نزیل سامره - رحمة اللّه علیه - نقل فرمود از مرحوم حاج سید محمد على رشتى که غالب عمرش را در ریاضات شرعى و مجاهدات نفسانیه گذرانیده بود در اوقاتى که در مدرسه حاج قوام نجف، طلبه و مشغول تحصیل علم بودم در بین طلاب مشهور بود که شخص پاره دوزى که درب باب طوسى است «طى الارض» دارد و هر شب جمعه نماز مغرب را در مقام مهدى علیه السلام در وادى السلام مىخواند و نماز عشا را در حرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام بجا مىآورد، در صورتى که بین نجف و کربلا بیش از سیزده فرسنگ وتقریبا دو روز راه پیاده روى است، من خواستم این مطلب را تحقیق نمایم و به آن یقین کنم، پس با آن مرد صالح پاره دوز آمد و شد نموده و رفاقت کردم و چون رفاقتم با او محکم شد روز چهارشنبه به یکى از طلاب که با من هم مباحثه و به او اعتماد داشتم گفتم امروز براى کربلاحرکت کن و شب جمعه در حرم باش ببین رفیق پاره دوز را مىبینى ؛ چون رفت غروب پنجشنبه با یک تاءثرى نزد رفیق پاره دوز رفتم و اظهار ناراحتى کردم.
گفت تو را چه مىشود؟ گفتم مطلب مهمى است که باید الان به فلان طلبه رفیقم برسانم و متاءسفانه کربلا رفته و به او دسترسى ندارم. گفت مطلب را بگو خدا قادر است که همین امشب به او برسد، پس نامه اى که نوشته بودم به او دادم، ایشان نامه را گرفت و به سمت وادى السلام رفت، دیگر او را ندیدم تا روز شنبه که رفیقم آمد و آن نامه را به من داد و گفت شب جمعه موقع نماز عشا رفیق پاره دوز به حرم آمد و آن نامه را به من داد.
چون چنین دیدم یقین کردم که پاره دوز، طى الارض دارد، در مقام برآمدم که از او درخواست کنم که جاگرج بشود من هم داراى طى الارض گردم.
پس او را به خانه ام دعوت کردم چون هوا گرم بود پشت بام رفتیم و گنبد مطهر حضرت امیر علیه السلام نمایان بود، پس از صرف شام مختصرى به ایشان گفتم غرض از دعوت این است که من یقین کردم شما طى الارض دارید وآن نامه اى که به شما دادم براى یقین کردن من بود، الحال از شما خواهش مىکنم مرا راهنمایى کنید که چکنم تا جطى الارض ج نصیب من هم بشود.
تا این را شنید و دانست که سرّ او فاش شده، صیحه اى زد و مثل چوب خشک افتاد به طورى که وحشت کردم و گفتم از دنیا رفت. پس از آنکه به حال خودآمد، فرمود اى سید! هرچه هست به دست این آقاست و اشاره به گنبد مطهر کر دو گفت و هر چه مىخواهى از او بخواه، این را گفت و رفت و دیگر در نجف اشرف دیده نشد و هرچه تحقیق کردم دیگر کسى او را ندید
این داستان را از چند نفر دیگر از علماى اعلام شنیدم که همه از قول سیدرشتى مرحوم نقل کردند.
مبادا خواننده عزیز تعجب کند و برایش گران باشد که این قضیه را باور کند؛ زیرا براى ائمه طاهرین، طى الارض دادن به یکى از دوستانشان چیزى نیست و براى این مطلب نظیرهایى است که در کتب روایات ثبت است.
از آن جمله در جلد 11 بحارالانوار، ذیل حالات امام هفتم حضرت موسى بن جعفر علیه السلام نقل کرده از على بن یقطین که رئیس الوزراى هارون و از شیعیان خالص بود و ابراهیم جمال کوفى سخت از او نگران و ناراحت بود، هنگامى که بر حضرت موسى بن جعفر علیه السلام در مدینه وارد شد حضرت به او بى اعتنایى فرموده و فرمود تا ابراهیم از تو راضى نشود من از تو راضى نمى شوم، عرض کرد ابراهیم در کوفه است و من مدینه ام پس آن حضرت او را به اعجاز در یک لحظه از مدینه به کوفه، درب خانه ابراهیم حاضر فرمود.
ابراهیم را صدا زد، از خانه اش بیرون آمد، على بن یقطین حاضر فرمود. دید، على گزارش کارش را به او گفت و او را از خود راضى ساخت بلکه صورت خود را زمین بگذارد و او را قسم داد که پاى خود را بر صورتم گذار تا امام علیه السلام از من راضى شود، بعد در همان لحظه به مدینه برگشت و امام علیه السلام از او دلشاد گردید.
و مانند سیر دادن امام محمد تقى علیه السلام خادم مسجد راءس الحسین در شام را در یک شب از دمشق به کوفه و به مدینه و مسجدالحرام و برگشتن به جاى خود و نظایر آن که ذکر آنها منافى وضع این رساله است ؛ زیرا در اینجا تنها آنچه از اهل وثوق و اطمینان شنیده شده یا دیده شده نوشته مىگردد نه آنچه در کتب ثبت شده و گاهى براى تاءیید مطلب از آنها هم نقل مىگردد.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
چون در داستان یکم از مرض موت میرزاى محلاتى ذکرى شد، جنابت پلیدى معنوى است
دوست داشتم داستان موت ایشان را نیز نقل کنم.
مرحوم حاج میرزا اسماعیل کازرونى مىفرمود: در ساعت احتضار، میرزاى محلاتى شروع فرمود به تلاوت آیات آخر سوره حشر و مکرر خواند تا مرتبه آخر در وسط آیه: (هُوَاللَّهُ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَالْمَلِکُ الْقُدّوُسُ السَّلامُ)(9) همینجا روح شریفش به عالم اعلى ارتحال فرمود (وَلا یَخْفى لُطْفُهُ)
و راستى تمام سعادت همین است که لحظه آخر عمر، زبان ودل به یاد خدا باشد و بمیرد و همین است آرزوى تمام اهل ایمان: (وَفى ذلِکَ فَلْیَتَنا فَسِ الْمُتَنافِسُونَ)
(10) اَللّهُمَّ اجْعَلْ خاتَمَةَ اَمْرِنا خَیْرا بِجاهِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ علیهم السلام
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
از مرحوم حاج غلامحسین مشهور به تنباکو فروش، شنیدم که گفت از مرحوم آقاى حاج شیخ محمد جعفر محلاتى شنیدم که فرمود هنگام مرض مرحوم حجة الاسلام شیرازى، حاج میرزا محمد حسن، عده اى از بزرگان علما، اطراف بسترشان بودند و مىگفتند در هریک از مشاهد مشرفه مخصوصا در حرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام و در اماکن متبرکه مخصوصا در مسجد کوفه عده اى از اخیار معتکف شده اند و شفاى شما را از خداوند خواهانند وصدقه هاى بسیارى براى سلامتى حضرتت داده شده است و ما یقین داریم که از برکات دعاها و صدقه ها خداوند شما را شفا مىبخشد و براى مسلمانان نگاه مىدارد.
مرحوم میرزا پس از شنیدن این کلمات، این جمله را فرمود: «یا مَنْ لا یَرُدُّ حِکْمَتَهُ الْوَسائِلُ»، گویا آن جناب ملهم شده بود که اجل حتمى ایشان رسیده و باید رفت و لذا اشاره فرمود که این وسیله ها جلوگیرى از «حکمت حتمى الهى» نمى کند
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
از «آقاى سید محمد رضوى»(8) شنیدم که فرمودند زمانى که مرض سختى عارض دائى بزرگوارشان مرحوم آقاى میرزا ابراهیم محلاتى شد، به طورى که اطبا از معالجه ایشان اظهار یاءس کردند، امر فرمودند که مرضشان را به عالم ربانى مرحوم «حاج شیخ محمد جواد بیدآبادى» که مورد علاقه و ارادت جناب میرزا بودند، خبر دهیم، ما هم به اصفهان تلگراف کردیم و مرحوم بیدآبادى را از مرض سخت میرزا با خبرکردیم، فورا جواب دادند مبلغ دویست تومان صدقه دهید تا خداوند شفا عنایت فرماید.
هرچند آن مبلغ در آن زمان زیاد بود، لکن هرطور بود فراهم آورده بین فقرا تقسیم کردیم و بلافاصله میرزا شفا یافت.
مرتبه دیگر میرزاى محلاتى به سختى مریض شدند و اطبا اظهار یاءس کردند، من ابتدا مرحوم بیدآبادى را تلگرافا با خبر کردم و با اینکه جواب تلگراف را قبول و درخواست کرده بودم، از ایشان جوابى نرسید تا بالاخره در همان مرض، میرزا مرحوم شدند آنگاه دانستم که سبب جواب ندادن اجل حتمى علاج ندارد
مرحوم بیدآبادى این بود که اجل حتمى میرزا رسیده و به صدقه جلوگیرى نمى شود.
از این داستان دو مطلب فهمیده مىشود یکى آنکه به واسطه صدقه ممکن است در شفاى مریض تعجیل شود بلکه مرگ را به تاءخیر اندازد و در باره تاءثیر صدقه در شفاى مریض وتاءخیر مرگ و طول عمر و دفع هفتاد قسم بلا، روایاتى از اهل بیت: رسیده و داستانهایى نقل گردیده که ذکر آنها خارج از وضع این جزوه است، طالبین به کتاب «لئالى الاخبار» مرحوم تویسرکانى و کتاب «کلمه طیبه» مرحوم نورى مراجعه کنند.
مطلب دیگر آنکه: هرگاه اجل حتمى باشد و بقاى شخص مخالف حکمت، حتمى خدا باشد دعا و صدقه از این جهت بى اثر مىشود هرچند از سایر آثار خیریه دنیوى و اخروى آن بهره مند خواهد بود و براى تاءیید این مطلب، داستان دیگرى نقل مىگردد.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
این ضعیف، در مدت عمر خود، داستانهایى از بندگان صالحین و صاحبان تقوا و یقین دیده و شنیده ام که هریک از آنها شاهد صدقى است بر الطاف الهیّه از بروز کرامات و استجابت دعوات و نیل به درجات و سعادات و دیدن آثار توسل به قرآن مجید و ائمه طاهرین - صلوات اللّه علیهم اجمعین.
در این هنگام که سنین عمرم رو به آخر و از 65 گذشته و قاصدهاى مرگ یعنى ضعف قوا و هجوم امراض، مرا به قرب رحیل در جوار رب جلیل و ملاقات اجداد طاهرین و سایر مؤمنین، بشارت مىدهد، خواستم آنچه از آن داستانها بخاطر دارم در این اوراق ثبت کنم به چند غرض:
1 - هرچند از عباد صالحین نیستم لکن ایشان را دوست دارم وآرزومندم که از آنها بگویم و از آنها بنویسم و از آنها بشنوم و آنها را ببینم - «گر از ایشان نیستى برگو از ایشان»
2 - چنانچه در حدیث رسیده نزد یاد خوبان رحمت خدا نازل مىشود، امید است نویسنده و خوانندگان عزیز مشمول این رحمت (عِنْدَ ذِکْرِ الصّالِحینَ تَنْزلُ الرَّحْمَةُ)، (7) باشیم.
3 - چون هریک از این داستانها موجب تقویت ایمان به غیب و رغبت قلوب به عالم اعلى و توجه به حضرت آفریدگار است، آنها را ثبت کردم تا فرزندانم و سایر خوانندگان بهره مند شوند و خصوصا در شداید و مشکلات، دچار یاءس نشوند و دل به پروردگار، قوى دارند و بدانند که دعا و توسل را آثارى است حتمى چنانچه سعى در تحصیل مراتب تقوا و یقین را مقامات و درجاتى است که از حد ادراک بشرى افزون است.
4 - شاید پس از من عزیزى از مطالعه آنها با پروردگار خود آشنا شود و او را یاد کند و حال خوشى نصیبش گردد، خداوند هم به فضل و رحمتش، این روسیاه را یاد فرماید.
از جمله منافع این کتاب آن است که شخص هراندازه پست و از سعادت خود ماءیوس باشد یا در مصیبتها و شداید فوق العاده اى واقع شده باشد با مطالعه سرگذشت این افراد حالش دگرگون مىشود و امیدش به خدایش زیادتر مىگردد و مشتاق لقاى رحمت الهى مىشود دست و پایى زده براى سفر هولناکى که در پیش دارد توشه اى تهیه مىکند و گذشته هایش را جبران مىکند و ناملایمات مادى، او را از پا در نمى آورد.
در خاتمه امیدوار است این کتاب مورد استفاده عموم واقع شده خوانندگان عزیز بهره کافى از آن ببرند و توفیقى عنایت شود تا چاپ جلدهاى بعدى در دسترس همگان قرار گیرد.
...شیراز - به تاریخ 18 ماه مبارک رمضان، مطابق 18.9.47
سید محمد هاشم دستغیب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
از جمله خصوصیات این کتاب این است که بیشتر داستانهاى آن مربوط به معجزه اى از معجزات اهلبیت عصمت و طهارت است که در زمان حاضر واقع شده و خواننده اعتمادش به این خانواده زیادتر و عقیده اش به ایشان محکمتر مىگردد و در نتیجه فریب تبلیغات سوء شیادها را نمى خورد و از صراط مستقیم و مذهب حق، منحرف نمى گردد.
به علاوه، به ذیل عنایت آنان بیشتر متمسک شده، بهره هاى وافى باقى مىبرد؛ چون مىبیند که ایشان مجارى قدرت حق هستند و حاجات خلق را چگونه مىدهند و همچنین محبت ایشان که اساس دین است، در دلهاى خوانندگان زیادتر مىگردد.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
موضوع دیگرى که قابل دقت بیشترى است، این است که اساس دین مقدس اسلام بر عقیده به مبداء و معاد و سایر امورى است که از حواس بشرى برکنار و به اصطلاح، «غیب» است، هرچه امور ماوراى حس را شخص بیشتر باور داشته باشد، ایمانش قویتر و به مقام قرب پروردگار، نزدیکتر است.
یکى از بهترین راههایى که ایمان به غیب را طبعا زیاد مىکند خوابهاى درستى است که به واسطه اتصال نفس انسانى به عالم ماوراى حس امور پنهانى را درک مىنماید و شاهد صدقى هم در خارج دارد که خیال محض نبوده بلکه آنچه را در خواب دیده مربوط به عالم غیب است.
کسانى که رؤیاى صادقه دارند، ایمان بیشترى به غیب پیدا مىکنند و کسانى که مىشنوند و باور مىدارند، ایمان به غیبشان زیادتر مىشود.
از این نظر که این کتاب مشتمل بر رؤیاهاى صادقه و شواهد صدق خارجى آن است نیز در خور توجه و قابل استفاده است که خوانندگان با خواندن رؤیاهاى درستى که مربوط به زمان حاضر است و در هیچ کتابى نیست و کسانى که خواب دیده اند از خوبان دوره حاضر و بحمد الله بیشترشان در قید حیاتند و آنهائى که از نزدیک با ایشان مربوطند مىدانند که اهل کلک و دروغ نیستند.
بنابراین، خواننده بهتر مىفهمد که به راستى عالم دیگرى فوق عالم ماده و طبیعت است تا برسد به اعتقاد به معاد و غیره. لذا این کتاب از نظر تقویت عقاید اسلامى و ایمان به عالم غیب و ماوراى ماده، فوق العاده مفید است.
دقیقه ایست در ذیل این مدیحه احمدیّه راجع به اسم مبارک احمد است که او اَحَد است با مزید میم در جهت آنکه میم در آن اشاره به مقام ممکن بودن ایشان است و مجموع اسم اشاره به آن است که با مقام امکانى ذاتى خود جلوه کمالات واجبى دارند و دیگر اشاره به آن است که ایشان ممکنى هستند که احدیّت و یگانگى در عامّه ممکنات دارند که در حدّ کمالات امکانیّه خود کفو و مثلى در کائنات ندارند و آن نکته لطیفه راجع است به آنکه چه سرّى هست در آنکه میم بعد از دو حرف الف و حاء واقع شده ، در این ابیات بر وزن ابیات سابقه توضیح آن گردید.
هست رمزى بس لطیف و نغز در احمد خفى هست حق چون یگانه در سه حرف اندر اَحَد حا حمید آمد پسندیده صفاتش بى نظیر دال باشد او دلیل و رهنما بر ممکنات تا نکردى خلق ممکن بود اللّه حمید فهم کن جانا اگر اهل دلى این رمز نغز هست احمد از احد ما دون اللّه حمید شرح این رمز است در «اللّه نور» اندر کتاب فهم نیکو خواهد و فکر صحیح و اعتبار
چونکه آمد میم ممکن در احد بعد از دوحرفش آشکار شد الف اللّه پس مثلش نباشد در شمار نیست چون ممکن قرین نقص و عجز و انکسار گر نبود از او نبود اسباب آنهم برقرار چون نمودى خلق پس گشتى دلیلش درگذار میم ممکن در احد بعد از دو حرفش شد قرار لیک از او بر غیر خود شد او دلیل و نور دار فهم نیکو خواهد و فکر صحیح و اعتبار
بسم اللّه الرحمن الرحیم
چون ربیع آمد میان شد صد هزاران نوبهار این همه نور خدا نور هدى گشته مبین هرطرف بینم جنان اندر جنان اندر جنان باغ رضوان شد جهان یا گشته او دار السّلام فرش شد عرش برین یا عرش آمد بر زمین للعجب در کعبه بینم آسمان چارمین طُرفه بینم در زمین چون آسمان بس آیتى کوثر آمد در زمین یا شد رحیق و سلسبیل یا به چرخ چار مستى یا زمین شد آفتاب در همه عالم چو طیب از طیبه اندر هر مشام این همه نبود ولى در کعبه گردیده عیان از اَحَد یک جلوه گر احمد چو آمد در وجود ممکنى ذات است لکن جلوه او واجبى است چون زاحمد میم ممکن رفت ، باشد او اَحَد یک گل احمد آمد و شد در زمین و آسمان نیست جنّت در جهان لیک از جمال احمدى گلعذارانش به هر طَرْف جهان بى شِبه و مثل یک گل احمد نما حیدر لقب بُد مرتضى شد از این گل یازده گل همچو او در حسن و خو بودِ هریک در جهان چون بودِ احمد آمده همچو احمد در کمال و در مثال و در مقال یک گل از احمد بُوَد زهراى اطهر آنکه او نور احمد مى نمود از خود به صبح و ظهر و شام بین چه بس کوچکتر از ایشان گل او در جهان هریکى هرجا به فضل و حُسن و قدر و جاه خود بین کزین گل اسم احمد بس چه محمود و پسند اهل عرفان اهل ایمان اهل قرآن در جهان انبیا از مِهر او بس با شرافت آمدند جمله کرّوبیان از بهر او در خدمتند مهر او و آل او در هر وجود آمد وجود خوى اسلامش ببین بر اهل دل توأم چو شد نیست کوثر در زمین لیکن ز لعل احمدى سلسبیل لیک مِهر سرو طوبى هست در خُلد بَرین زیبا مَکین مرکز خورشید عالم هست چرخ چارمین عرش حق در فوق املاک است او را مستقرّ عرش ناید در زمین لیکن زاحمد بس ولى است بیت معمور خدا باشد به چارُم آسمان بین به طیبه بارگاه قدس احمد بس جلیل فرش گر بر عرش ناز آرد سر او زین بارگاه دیگرا بین پرتوى درگوشه اى از آفتاب عرش آمد در وجود از تابش احمد به نور دیگرا هر وحى حقّ بر احمد و بر آل او روح و جبریل و ملک بر احمد آید فوج فوج حاصلا هرجا که احمد شد مکین از عرش و فرش بنگرا اندر نجف بین کربلا و طوس را در همه الطاف و اکرامات حق هر صبح و شام این همه اوصاف عرشى بهر این انوار حق بنگرا اى صاحب فضل و کمال و عقل و فکر در سه شب در سال باشد مصدر فیض از خدا نیمه شعبان و دیگر سوّم از شبهاى قدر مصطفى و انبیا و اوصیاء خود تمام فیض از حق مى شود آنجا عطا در این زمان شرح فضل کربلا از فضل سبط مصطفى برخدا آور دعا بر مهدى آور التجا تا رسى ایمانیا باب ملائک افتخار
گوئیا باغ جنان در این جهان شد برقرار لَلْعجب نبود خدا امّا خدائى آشکار بلبلان در نغمه دستان هزار اندر هزار بشنوم از بس صلاة و بس سلام بى شمار بس در آن بینم ملائک بس ندا از کردگار همچو بیت اللّه معمور است گشته نور دار بهر رجم جنّ و شیطان بس شراب پر شرار یا که طوبى آمده با این همه حسن و وقار روز روشن صد چو شمس و لیل بهتر از نهار هوشیار آورده مستان ، مست کرده هوشیار روى احمد بوى احمد سرو او آمد به بار دیگر از او هر که شد در هستى خود نامدار درکمال و در جلال از او بُوَد با اقتدار یعنى او در عین امکانى چو واجب جلوه دار بس گل و گل رو و گل بو گلرخانِ بى شمار عرش و فرش و باغ و جنّت جمله گشته لاله زار هریکى اندر جهان احمد نما آئینه وار آن نبىّ و این ولىّ ، شد امر آن زین پایدار احمدى رو احمدى بو جملگى احمد مدار تاکنون شد ختمشان بر مهدى احمد عُذار اسم احمد رسم احمد دینش از او بر قرار روح احمد بود و وصفش همچو احمد بى شمار با سه رنگ نیک مى کردى نمایان در نهار از سلیل فاطمى همچون ستاره در شمار احمدى خو احمدى بو همچو انجم جلوه دار فرشیان چون عرشیان از فضل او قدسى مدار خوى احمد بوى احمد کردشان احمد شعار خلعت و تاج رسالت زو به آنها استوار روح املاکند بهر آل او خدمتگذار نام او شد با شرف جان و دلش شد روح دار بوى حق از خوى هریک کرده حق را پایدار همچو کوثر در قلوب اهل دل همچون بهار از باغ جنّت نامده اندر زمین احمدى بِهْ ز آب حَیَوان خوشگوار لیک در بستان احمد رشک طوبى صدهزار خوانده احمد را خدا وَالشَّمس برگیر اعتبار گوشوارِ عرش از احمد به فرش آمد قرار زائرش گردد چو عرش زائر پروردگار از سلیل احمدى هر مرقدى معمور وار مظهر حق نور مطلق در نهان حشمت مدار مهر صاحب بارگه در عرش آورد افتخار کى شود تشریف داد او را به قرص نوردار پس بود او پرتوى از نور احمد پایدار اوّل آمد پس به هر عالم بیابد انتشار با صلاة و با سلام و با ثناءِ بى شمار فخر باشد بهر او بر هرکجا در اعتبار بهر افواج ملائک مستدام آنها مزار هم نداهایش در آنها جملگى بین عرش وار هست بهر کربلا چندین هزار اندر هزار کربلا را تا کجا بر هرکجا هست افتخار زین سبب دارند بر دیگر زمانها اقتدار هرشب جمعه روایت گشته اینها از کُبار کربلا آیند با جمع ملائک بى شمار بهر آن آیند اینجا اولیا پروانه وار مى نگنجد در رقم بر مختصر شد اقتصار تا رسى ایمانیا باب ملائک افتخار
بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین ، وصلى اللّه على خیر خلقه و اشرف بریّته سیّد الانبیاء والمرسلین و على آله الطیّبین الطاهرین ، سیّما مولانا و سیّدنا صاحب
العصر و الزمان خاتم الوصیّین حجة بن الحسن العسکرى (عج). ناظم این مجموعه ، مرحوم آیت الله میرزا محمّد باقر فقیه ایمانى فرزند مرحوم حاج شیخ حسینعلى طهرانى ، در خانواده اى مذهبى از پدرى روحانى و مادرى علویه چشم به جهان گشود ، در کودکى پدر خود را از دست داد و در دامان مادر خویش رشد و پرورش یافت ، و با وجود مشکلات شدید مالى به جهت علاقه شدید وارد حوزه و به تحصیل علوم دینى پرداخت و دررشته هاى مختلف مانند فقه ، اصول ، تفسیر ، حدیث شناسى و غیره به مدارج عالیه نائل گشت و در ضمن تحصیلات خود به تزکیه نفس و کسبِ کمالات معنوى پرداخت.
آنچه بیش از هر چیز قابل ذکر است توجه و علاقه خاصى بود که ایشان به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام خصوصاً حضرت بقیة اللّه الاعظم ارواحنا فداء داشتند که کاملا در کردار و گفتار ایشان مشهود بود ، و در منابر و مجالس و هر فرصتى در طول سال مردم را به ساحت قدس حضرت توجّه و تنبّه مى داد و با آن حال معنوى خاصّى که در ایشان بود تأثیرى در حال اشخاص مى گذاشت ، مثلا روزهاى جمعه دعاى ندبه را با حال گریه و شور و اشتیاق چندین بار در طول روز قرائت مى کرد ، و هنگام مراجعه مردم براى رفع مشکلات توصیه دائمى ایشان به آنها توجّه و توسّل به حضرت صاحب الامر علیه السلام و قرار دادن نذرى براى آن جناب بوده است.
و این علاقه و محبّت بود که ایشان را به فیض حضور ذى نور محبوبش نائل گردانید.
از آثار به یادگار مانده ایشان حدود هفتاد جلد کتاب در موضوعات مختلف مذهبى است که حدود سى جلد آن به احوال و شئون حضرت ولى عصر عجّل اللّه تعالى فرجه تعلق دارد که بعضى از آنها به چاپ رسیده، از پروردگار توفیق نشر سایر مؤلّفات ایشان را خواهانیم.
کتابى که در پیش رو دارید مجموعه اشعارى است که اکثر آنها مدیحه و راز و نیازهائى است با مولاى خود .
در پایان از درگاه احدیّت خواستاریم که ما را در زمره منتظران و یاوران حضرتش قرار دهد.
مهدى فقیه ایمانى
اصفهان ، رجب المرجب
1419
مولودیّه خاتم النبیّین
صلی الله علیه و اله
بسمه تعالى
مدیحه مولودیه حضرت خاتم النبیّین و سیّد الرّسل المکرّمین صلى اللّه علیه و آله و نعمت المدیحة الکریمة له ما قال امیر المؤمنین و امام المتقین صلوات اللّه علیه عند تغسیله ، احببت ان اذکرها مقدّمة الابیات قال علیه السلام : اللّهم ذا اّول العدد و صاحب الابد نورک الذى قهرت به غواسق الظلم و بواسق العدم و جعلته بک و منک و الیک دالاّ دلیلا روحه نسخة الاحدیّة فى اللاهوت و جسده صورة معانى الملک و الملکوت و قلبه خزانة الحىّ الذى لایموت طاووس الکبریاء و حمام الجبروت
و ابیات از سوانح خاطر قاصر جانى محمد باقر فقیه ایمانى اصفهانى است در اوقات عید سعید مولود مسعود محمود آن حضرت صلوات اللّه علیه و آله در شهر ربیع الاول از سنه 1364 هجرى قمرى نبوى
مسأله مهدویّت در اسلام ، آنچنانکه شیعه مطرح مى کند ، یکى از اصیل ترین پایه هاى تداوم اسلام ، و شرط اساسى انقلاب جهانى اسلام و پیروزى و حاکمیّت همه جانبه آئین قرآن بر دیگر آئین ها و حکومت هاى جهان است.
زیرا تنها در سایه رهبرى امام واجد شرایط و خلیفه معصوم و منبعث از جانب بنیانگذار اسلام است که اسلام راستین با آزادى کامل و ابعاد گسترده اش در همه شؤون علمى ، سیاسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، عبادى ، اخلاقى ، فرهنگى ، قضائى ، نظامى و . . . مى تواند در سراسر جهان و در میان عموم توده هاى بشرى خودنمائى کند; و در همین حال وعده الهى در قرآن مجید[2] مبنى بر پیروزى مستضعفان بر مستکبران عینیّت و تحقّق پیدا نماید.
مگر نه این است که در طول چهارده قرن گذشته تاریخ اسلام صدها کشور بزرگ و کوچک و جزیره و امیرنشین و شیخ نشین در گوشه و کنار جهان وجود داشته و دارد که مردمش و هیئت حاکمه اش و صدا و سیمایش و دانشگاه و دادگستریش همه و همه دم از اسلام زده و مى زنند.
و هم اکنون در همه این مراکز انواع شعارهاى اسلامى از طریق رسانه هاى گروهى و کتاب و مقاله ، با ابعاد گسترده تر از گذشته توجه عموم را به خود جلب کرده ، و اکثراً مدّعى هستند و تا حدّى هم راست مى گویند که قانون اساسى خود را از روى قرآن تدوین نموده اند.
ولى متأسفانه نمى توانیم یک کشور پهناور حدود چهل میلیون نفرى همچون مصر ، بلکه یک کشور بسیار کوچک یا منطقه شیخ نشینى را معرفى کنیم که نظام صد در صد اسلامى بر آن حاکمیّت داشته ، و از هر جهت مورد عمل بوده باشد.
در صورتیکه اگر رهبرى کشورها را زمامداران لایق و مسلمان ــ که هم آگاهى از اسلام داشتند و هم آزادى از سرسپردگى اجانب و استعمارگران ـ عهده دار بودند ، این چنین انواع انحراف گرائى ، کجروى مادى و معنوى ، فقر و عقب افتادگى همه جانبه ، و ظلم و فساد جایگزین اسلام نمى شد.
و این چنین اختلافات عقیدتى و اخلاقى و سیاسى و مسلکى و طبقاتى و اجتماعى ، بیش از یک میلیارد مسلمان را دچار تفرقه و جدائى نمى کرد; و تحت نفوذ دشمنان اسلام و استعمارگران قرار نمى داد; و دست گدائى آنان را در جهت علم و صنعت و خوراک و پوشاک و دارو و درمان پیش شرق و غرب دراز نمى نمود.
بدین ترتیب عدل و مساوات واقعى و جهانى و نجات از یوغ ظلم و جور و جهل و نادانى و فقر و ناأمنى معنا و مفهومى نخواهد داشت ، مگر با روى کار آمدن یک زمامدار لایق و نیرومندى که با آزادى مطلق و به دور از هرگونه ترس و تقیّه و وابستگى و خودفروختگى ، در صحنه عمل وارد شود; و قبل از هر چیز اسلام اصیل را از چنگال اسارت زمامداران نالایق و خود فروخته ، و مسلمانان فریب خورده آزاد سازد; و آنگاه بر اساس قوانین اصیل اسلامى و روش پیامبر(ص) و على(ع) بر مردم حکومت نماید.
آرى بـه عقیده شیعه امامیه ، و محقّقـان اهـل تسنّن ، این لباسى است که به قامت یکتا فرزند امام حسن عسکرى(ع) ، « مهدى منتظر( عج ) »دوخته شده; و تنها اوست که مسؤولیّت این کار به عهده اش واگذار شده; و هم اوست که در سایه رهبریش مستضعفان جهان بر مستکبران پیروز ، و آنچه را که قرآن مجید در رابطه با حکومت جهانى و زمامدارى مطلق به بندگان شایسته خدا نوید داده و گوید:
« وَ لَقد کَتبنا فِى الزَّبور مِن بَعد الذِّکر أنَّ الأرضَ یَرِثُها عِبادىَ الصَّالحُون »[3]
به برکت وجود او ، و به دست او تحقّق خواهد یافت.
شناخت کوتاه از حضرت مهدى(عج)
نام: محمّد.
پدر: امام حسن عسکرى(ع).
مادر: نرجس([4] ).
القاب: حجت ، خاتم ، صاحب الزّمان ، قائم ، منتظَر ، و از همه مشهورتر مهدى.
شکل: چون ستاره درخشان نورانى ، و داراى خالى سیاه بر گونه راست .
زاد روز: شب نیمه شعبان 255 ، هنگام طلوع فجر.
زادگاه: شهر سامراء.
غیبت صغرى: از سنّ پنج سالگى به مدّت 69 سال.
نمایندگان: چهار نفر از شخصیّت هاى شیعه به نامهاى:
1 ــ ابو عمرو ، عثمان بن سعید بن عمرو عمرى اسدى ، وکیل و نماینده پیشین امام هادى و امام عسکرى علیهما السّلام.
2 ــ فرزند او ، ابو جعفر ، محمد بن عثمان بن سعید ، در گذشته 304.
3 ــ أبوالقاسم ، حسین بن روح بن ابى بحر نوبختى ، در گذشته 326.
4 ــ ابوالحسن على بن محمد سمرى ، در گذشته 329.
محل اقامت نامبردگان بغداد ، و کلیّه امور شیعیان و خواسته ها و نامه هاى آنان به وسیله این چهار نفر انجام و ردّ و بدل مى شد; و آرامگاه آنان نیز در بغداد مشهور است.
غیبت کبرى:با در گذشت چهارمین نماینده و سفیر آن حضرت از سال 329 آغاز گردید; و تا به هنگام فرمان الهى مبنى بر اجازه ظهور و قیام آن بزرگوار ، همچنان ادامه خواهد داشت.
نمـایندگان و وظـیفه مردم در دوران غیبت کبرى: کسیکه فقیه خویشتن دار ، مخالف هواى نفس ، و فرمانبر امر خداوند باشد ، او نماینده امام زمان است; و بر دیگران لازم است از او پیروى کنند; زیرا اینگونه افراد از طرف امام بر مردم حجّت اند ، و امام از طرف خداوند بر آنان حجت باشد([5] ).
هنگام ظهور: آنگاه که منادى حقّ از جانب آسمان ندا دهد: حقّ با آل محمّد است. نام مهدى بر سر زبانها افتد; مردم دلباخته او شوند; و از کسى جز او سخن نگویند.
محل ظهور: مکّه معظّمه.
محل بیعت ( تعهّد مردم در پیروى از امام ): مسجدالحرام ، میان رکن و مقام.
نشانى: فرشته اى از بالاى سر او فریاد مى زند: این مهدى است ، او را پیروى کنید.
یادگار أنبیاء: انگشتر سلیمان در انگشت او ، عصاى موسى در دستش ، و بطور خلاصه آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد.
یاران: سیصد و سیزده نفر ( به عدد اصحاب بدر ) ، افرادى باشند که هسته مرکزى زمامدارى او را تشکیل دهند; و در حقیقت کارگردانان اصلى قیام مهدى(ع) ، و کارگزاران درجه اوّل انقلاب جهانى اسلام خواهند بود که از اطراف جهان به دور حضرتش گرد آیند.
روش حکومتى: بر اساس قرآن و سیره پیامبر(ص) و امام امیرمؤمنان(ع).
شعاع و دامنه حکومت: سراسر جهان را فرا گیرد; و زمین را از عدل و داد پر کند در حالى که از جور و ستم پر شده باشد.
مرکز حکومت: مسجد کوفه ، ــ مرکز خلافت و حکومت جدّ بزرگوارش على(ع) ــ .
چگونگى پیروزى بر دشمنان: همانند پیروزى جدّ عالى مقامش پیامبر اکـرم(ص) بر کافران و مشرکـان ، خداوند او را با گـروههاى منظّم هزار نفرى از فرشتگان[6] یا سه هزار نفرى که از آسمان فرود آمدند[7] یا پنج هزار نفرى که داراى نشان مخصوص بودند[8] مدد داد; و نیز در جبهه هاى جنگ یاریش کند ، آنچنان که مؤمنان را در حال شکست در بدر[9] و دیگر جبهه هاى فراوان و روز تاریخى حنین[10] یارى و پیروز فرمود و در جنگ احزاب ، رعب و وحشت در دل کفار و مشرکان فرو ریخت([11] ).
مدت زمامدارى: روایات که ـ اکثراً مربوط به اهل تسنّن است ـ در این باره باختلاف سخن گفته ، امّا به عقیده شیعه خدا آگاه است.
وزیر و معاون: عیسى(ع) از آسمان فرود آید و به عنوان وزیر با حضرتش همکارى نماید.
برکات حکومت و رهبرى او: درهاى خیر و برکت از آسمان به روى مردم گشوده شود; عمرها به درازا کشد; مردم همه در رفاه و بى نیازى بسر برند; شهرها همه بر اثر آبادانى و سرسبزى به هم پیوسته گردند ، آنچنان که مسافران را به برداشتن توشه نیازى نخواهد بود; و اگر زنى یا زنانى تنها از مشرق به مغرب روند کسى را با آنها کارى نباشد.
ولادت حضرت مهدى(ع):
در اینجا توجه خوانندگان ارجمند را به یک موضوع مهم جلب مى نمائیم و آن اینکه:
اصل مسأله مهدویّت در اسلام مانند ـ مسأله امامت که در پیشگفتار بدان اشاره کردیم ـ یک مسأله اتفاقى بین همه مذاهب عقیدتى و فقهى اسلام است.
چیزى که در این رابطه مورد اختلاف مى باشد موضوع ولادت حضرت مهدى است که گروهى انگشت شمار از اهل تسنّن منکر ، و اکثریّت قریب به اتفاقْ موافق با شیعه ، و در منابع عقیدتى ، حدیثى و تاریخى خود صریحاً بدان اعتراف کرده اند.
ناگفته پیداست که معتقدان به ولادت آن حضرت نیز در انتساب آن بزرگوار به امام عسکرى ، و دیگر ویژگیها و شؤون حیاتى او از قبیل غیبتو . . . با شیعه هم عقیده اند. با توجه به اینکه ما در این کتاب در انطباق بخشى از فرازهاى سخنان امام در نهج البلاغه با مسأله مهدى منتظر ، متکى به اعتراف ابن ابى الحدید ، شارح نهج البلاغه ، شده ایم ، و نامبرده در موضوع ولادت آن
خصوصیت اول آنکه: در قصد بهشت و حور العین و قصور و اشجار و انهار این منقصت است که در هر عملى در ثواب و جزاء آن حد معینى از آنها یعنى بهشت و قصور مقرر است که در اخبار اهلبیت اطهار علیهم السّلامکه اختصاص دارد علم این امر بآنها مذکور است ،
و مقتضاى آن تحدید وتعیین آن است که بنده باید عامل بآن عمل بشود تا آنکه استحقاق آن حدّ معین را پیدا نماید و عامل بودن هم موقوف است بآنکه انسان عمل را بتمامه بکیفیت صحیحه با جمله شرایط ظاهریه و باطنیه آن بجا آورد بوجهى که ثابت شده باشد از فرمایش اهلبیت اطهارعلیهم السّلام پس در هر درجه از اجزاء یا شرایط عمل نقصانى حاصل شود نقصان باصل عمل حاصل میشود و باین سبب بنده از اهل آن عمل محسوب نمى شود و بر فرض وقوع عمل هم از بنده بر وجه تمام نیست بشرایط قبول آن ، پس در هر عملى که بجا آورد استحقاق اجر مقرر همان عمل را پیدا میکند و اما آنچه را که بجا نیاورد مستحق اجر آن نمیشود.
و لکن در قصد نمودن طلب رضاى خداوند متعال را در عبادات خصوصا بعنوان محبت وانس پیدا کردن با او و لاسیما عنوان موالات بااولیاء اطیبین او ، پس اولا بنده از همان بدو شروع در عمل و بهر سعیى که نماید یا حرکتى کند یا نفسى بکشد عامل بآن شده است نهایة تا ختم آن عمل هر چه بیشتر سعى نماید عمل او اکمل میشود بواسطه آنکه چون غرض اصلى در عمل محبت و درستى نمودن است با خداوند متعال.
پس هر درجه سعى او جداگانه محبتى است از او نسبت بخداوند عزوجل و در این حال مادامى که خللى باین قصد خاص وارد نشود هیچ امرى دیگر مخل باصل عمل او نیست هر چند آن عمل بتمام اجزائه و شرائطه تحقق پیدا نکند در خارج ، پس بنده بهر درجه از آن که موفق شد از اهل محبت است کاملا.
پس نماز مثلا از براى اهل آن درجات عالیاتى مقرر است در بهشت و لکن موقوف است بآنکه مجتمع باشد در آن آداب و احکام و شرایطى که از جمله است خضوع و خشوع قلب در ان بتوجه تامّ بجانب ملک علام جل شأنه که اگر این توجه نباشد در ان بنده ، در زمره اهل نماز محسوب نیست ، ولکن هر گاه عمده قصد و غرض در ان محبّت و دوستى با خداوند متعال باشد و طلب رضاى او باین عمل که محبوب اوست ، پس نماز بهر درجه که از او واقع شود عنوان محبّت از او بعمل آمده وداخل میشود در زمره محبّین خصوصا با ملاحضه آنکه از دوست هر چه باشد قلیل آن هم در نظر دوست پسندیده وکبیراست و باین ملاحضه نماز با همان درجه نقصان ان وسیله قرب بنده و معراج او میشود ، پس اخلاص نیت باین عنوان محبت اعظم مکملات نقصان نماز است ، پس چنین است امر در باب توسل بحضرت ابى عبداللّه علیه السّلام بهر عنوان از زیارت و اقامه تعزیه و نصرت و مودت که اگر فى الحقیقه قصد و نیت بنده در ان حبّا للّه و لرسوله و لاولیائه علیهم السّلام باشد پس از آن وسیله فوز بدرجات عالیات قرب خداوند متعال است هر چند بظاهر قلیل و حقیر باشد.
خصوصیت دوم آنکه: در قصد بهشت و حور وقصور چون او غرض اصلى بنده است پس بر فرض وقوع عمل هم صحیحا و مقبولا ، جزاء همان است و دیگر جزاء و ثواب فعلى ندارد ، جز بعضى از خصوصیات دنیویّه چون فرج در شدائد ، ولکن در قصد محبّت خالصه با خداوند متعال و طلب رضاى او ، پس چون تمام توجّه بنده در جمله جهات عبادت قبلا و بعدا و مقارا بجانب خداوند متعال است ، پس جزاء فعلى این توجه بنده ، توجه خداوند است بسوى او ، در هر حال بنظر تلطّف و مرحمت ، و در این توجّه الهى حاصل است اکمل مراتب لذائذ از براى اهل آن ، و در این توجّه الهى است نور قلب از براى بنده ، و شرح صدر و اطمینان نفس است که بنده ، در هر حال احساس میکند در قلب خود آثار قبولى عمل را بهمان تکمیل مرتبه نورانیت.
و باین سبب شدید میشود میل و رغبت و رجاء او در عبادات و عمل ، و هیچ حال یأس از براى او حاصل نمیشود ، و امادر قسم اول ، پس استحقاق این مرتبه از نورانیّت قلب ،61صکه آثار آن توجه خاص الهى است از براى بنده نیست ، از جهت آنکه ان توجه مخصوص از او بجانب خداوند نیست ، بلکه تمام توجه او به بهشت و حور و قصور میباشد ، و آن بموقع خود در آخرت باو خواهد عطا شود ، بر فرض سلامت او از جمله فتنها تا حین موت.
خصوصیت سوم آنکه:در قصد بهشت و حور و قصور چون تمام هم بنده توجه او بآنهاست و حقیقت سعیش از براى وصول بآنجاست و لذا از جانب خداوند استحقاق نصرت فعلى از جهت جزاء این عمل خود ندارد و اگر هم بشود محض تفضل است بلکه با فرض سلامت عملش استحقاق همان حور و قصور را دارد بر حسب وعده الهى چونکه بقصد همان عبادت کرده و با این حال بنده بسیار در معرض گرفتار شدن بفتنه هاى شیاطین از جن و انس و هواهاى نفسانیه و زینتهاى دنیویه میباشد ، چنانچه بسیارى از عباد و زهاد با کثرت زهد و عبادت مبتلا به بعض از اینها شدند و لکن در قصد محبت خداوند و طلب رضاى او پس چون تمام همّ بنده وسعى او از براى حصول رضا و دوستى خداست پس مجازات این محبت ، محبت خالصه خداوند متعال است با بنده و لازمه محبت او نصرت و یارى او است بنده را و لازمه نصرت و یارى او محافظت او است بنده اش را از هر نوع فتنه و حطر و هلاکت در هر جهت که فرض شود ظاهرا و باطنا ازجانب شیاطین جنى و انسى و از هواهاى نفسانیه و زینتهاى دنیویه.
پس در قسم اول هر چند بنده از جهت کمال معرفتش بخداوند بآنکه بهشت ونعم بى پایانش از او است و او است خالق آن و بدست او است عطا نمودن آن پس از این جهت محبت باو پیدا نموده و رجاء و امید عطاء بهشت و نعم آن را از او دارد و خداوند متعال هم بواسطه همین مقدار معرفت و محبت و رجاء او مقصد او را از بهشت بوسیله عبادت عطا مى فرماید و لکن حقیقت مقصد این بنده و ذى المقدمه او همان فوز به بهشت ونعم او است و آن مرتبه محبت و رجائش بخداوند متعال در واقع مقدمه است از براى آن.
و اما در قسم ثانى واقع غرض بنده و مقصد اصلى محبت با خداوند و انس باو و طلب رضاى او است و عمده قصدش در هر عملى مقدمه فوز باین امر است و اگر بهشت و نعیم آن را هم دوست بدارد از جهت آن است که عطاى او است و محل نظر و رحمت اوست.
خصوصیت چهارم آنکه:در قصد بهشت وحور و قصور چون غرض بنده همان رسیدن بآن است و ان هم بعد از موت است پس طول انتظار دارد غایت مشقت و سختى دارد و این در معرض سستى حال بنده است در عبادات و اما در قصد محبت و انس با خداوند متعال پس آن امرى است که در همین عالم از براى بنده مرتبه اى از آن میسر است مستدام تا منتهى شود بآن عالم بحد اکمل آن ظاهرا و باطنا پس بنده قلب و روح او دائم در لذائذ انس اشتغال دارد و باین سبب هیچ آنّى فتور و سستى براى او حاصل نمى شود.
خصوصیت پنجم آنکه:بر حسب فرمایش نبوى صلى اللّه علیه وآله: « الجنة حفت بالمکاره »
پس لابدا در این عالم دنیا از براى اهل بهشت مکاره و ابتلاءات و آلام جسمانى و روحانى فراهم میشود نهایت در هر کسى بوجهى در بعضى بواسطه فقر و در بعضى بواسطه مرض و در بعضى بواسطه خوف اعداء یا جهات دیگر ، پس در مقام عبادت هر گاه غرض همان مجرد وصول به بهشت و حور و قصور باشد و با آنکه آنهم بعد از موت است پس چنین بنده در این دنیا درمقام مکاره و ابتلاءات ، غایت مشقت از براى او فراهم میشود ، طول انتظار در نظر اویک طرف و آلام مکاره یک طرف و نبودن مقابل فرجى روحانى جز هر گاه متذکر آیات و اخبارى که در وصف بهشت و اهل اوست شود و گاه لطفى از خداوند تفضلا بواسطه کثرت دعا و تضرع او در طلب فرج ، پس در این حال اگر مستقیم در طریق بندگى بماند تا حال موت که بسیار بصعوبت میگذراند ، با آنکه حال شکوى و جزع او هم بسیار میشود و آنهم محل است بکمال اجر عبادت و اگر هم چنین استقامتى 62صنداشته باشد که لابدا در معرض بعض ابتلاءات حالش فاسد و از عبادات بکلى معرض میگردد ، چونکه استحقاق نصرت کامله الهیه را هم ندارد از جهت همان که عمده توجهش در عمل بجانب مزد است نه بجانب خداوند واگر هم با خداوند توجه و انس پیداکند مقدمه وصول بمزد است چنانچه ذکر شد.
خصوصیت ششم آنکه:درقصد بهشت و حور و قصور چونکه بنده بعد از فرض تحقق عمل از او بر وجه صحیح ومقبول در آن جزائى جز همان بهشت امر دیگر نیست و آنهم محدود بحّد معین و درجات معینه است ، و چونکه از این بابت که قصد جز بهشت چیزى نبوده استحقاق نصرت دائمیه کامله خداوند رانداشته باشد ، پس در معرض فتنه بسیار واقع میشود و خطاء او از این بابت بسیار واقع میشود و خطا او از این بابت بسیار و بى شمار میشود ، و حقوق و مظالم بسیار بر او تعلق میگیرد از جانب قلب او که خیال فاسد در حق کسى کند یا زبان او که کلامى که مخل بجان یامال یا عرض و حرمت کسى باشد بگوید و هکذا از دست و پا و چشم و گوش.
پس بسا بنحوى باشد که در قیامت آز عمل صحیح و مقبول بعوض داده شود چنانچه در اخبار بسیار است ذکر این امر پس بى عمل شود در قیامت و محتاج بماند و اما در قصد محبت و دوستى داشتن حقیقتا پس با آنکه در این حال خطا و لغزش چنین بنده بسیار کم است بملاحضه آنکه حفظ و نصرت دائمیه خداوند متعال نسبت باو ، و اگر هم چیزى بر عهده او تعلق گیرد خطا و سهوا پس لازمه جزاء محبت الهیه در حق او آن است که اصلاح جمله جهات منقصتهاى او را در دنیا و آخرت بفرماید و لهذا صاحب حقّ او را بفضل خود راضى فرماید چنانچه در اخبار بسیار است که ائمه اطهار علیهم السّلام خود تکفل میفرمایند حقوقى که از ناس بر عهده شیعیانشان باقى مانده و اداء میفرمایند ، و این شیعیان اند عمده آن عباد اللّه که در جهت محبت خداوند موالات با این اولیاء اطهرین او ائمه معصومین نموده اند.
خصوصیت هفتم آنکه:در قسم اول که قصد مجرد بهشت و حور و قصور است ، بعد از سلامتى از جمله فتنه ها اگر به بهشت رفت سالما پس استحقاق بیش از مزد عمل ندارد بحد محدود و معین در آن و لکن در قسم ثانى که قصد محبت الهیه باشد خاصه در عنوان موالات با اولیاء او پس مصداق عمل ندارد:
(و لدینا فیه مزید )و مصداق: (لذین احسنوا الحسنى و زیادة)
واقع میشوند و این زیاده استدامه دارد در آنجا الى ماشاء اللّه.
خصوصیت هشتم آنکه:در قسم اول چونکه قصد همان حور و قصور بوده است ، پس از لذائذ کامله روحانیه در بهشت بى بهره است 63ص، چونکه نه طالب آن بوده و نه عملى براى آن نموده و نه اهلیت آنرا پیدا کرده:
( و لیس للانسان الا ما سعى )
اما در قسم ثانى پس فائز به هر دو میشوند چونکه طالب هر دو بوده است بعنوان آنکه هر دو جهت محبوب او است هر چند جهت روحانى احب است نزد او و هم عمل براى هر دو نموده از جهت آنکه غرض اصلى او طلب رضاى خداوند و فوز بمقام رضوان او بوده در هر چه حاصل شود و بهر درجه واصل گردد و هم اهلیت هر دو را پیدا نموده چونکه بعد از اهلیت مقام نعم روحانى نعم جسمانى دون او است بمراتبى.
خصوصیت نهم آنکه:در قسم اول که قصد محض بهشت و حور و قصور باشد بنده اهلیت و استحقاق مجالست و مؤانست با اولیاء اطهرین اکرمین معصومین خداوند متعال و متنعم گردیدن بطیبات خاصه از نعم جسمانیه آنها از مأکول و مشروب و ملبوس و مرکوب و غیرها در درجات خاصه عالیه آنها را ندارد و در قسم ثانى چون محبت و دوستى خداوند موالات حقیقیه با آن اولیاء الهى نموده است پس اهلیت و استحقاق آنرا پیدا نموده.
خصوصیت دهم آنکه:در روایت است که در مقامات عالیات الهیه در قیامت از براى خداوند وعده گاهى است از مواقع خاصه کرامت او که عباد مکرمین خود را در موعد هر جمعه دعوت در آن میفرماید و از جمله کرامات الهیه در آن نسبت بآنها این است که با آنها بنداء خود که خلق میفرماید بلاواسطه تکلم میفرماید و اظهار لطف و مرحمت ربانیّه شاهانه میفرماید که در این مکالمه لذتى است فوق آنچه بشود تعقل نمود قبل از احساس آن در آن مقام.
و دیگر از آنجمله کرامات خاصه الهیه در انمقام افاضه نورى است بهریک بوجهى که چون برمیگردند بدرجات خود در جنان حوریان تاب دیدن آنرا نمى آورند و آنها را از شدت ضیاء نمى شناسند که ازواج آنهایند تا پس از مکالمه و کمال تأمل و از سبب آن نور مى پرسند پس بآنها میگویند که این نور از کجا است ودر حدیث است آنکه این مقام خاص کسانى است که در دنیا رابطه آنها با خداوند متعال بعنوان کمال معرفت و حقیقت محبت بوده است خصوصا در عنوان موالات با اولیاء اطهرین او علیهم السّلام.
[2] ــ « و نُرید أن نمنّ على الذین استُضعِفوا فِى الأرضِ و نَجعلهم أئمةً و نَجعلهُمُ الوَارِثین»; قصص 28/5 .
[3] ــ « ما در زبور ، پس از ذکر ( تورات ) نوشته ایم که زمین را بندگان شایسته خدا به ارث خواهند برد » ; أنبیاء 21/105 .
[4] ــ و به نقلى ملیکه دختر یشوعا پسر قیصر روم ( که نسب وى به وصى مسیح ، شمعون الصفا ، مى رسید ) بود; و در جنگ اعراب و روم بر اثر شکست رومیان اسیر ، و طبق معمول آن روز به عنوان کنیز در بغداد به معرض فروش درآمد; و نماینده حضرت هادى(ع) وى را براى امام عسکرى(ع) خریدارى ، و در اختیار آن حضرت قرار داد.
[5] ــ « من کان من الفقهاء حافظاً لدینه ، مخالفاً لهواه ، مطیعاً لأمر مولاه ، فللعوام أن یقلّدوه ، فانهم حجّتى و أنا حجة الله علیهم ».
[6] ــ « فاستجاب لکم أنى مُمدُّکم بألف من الملائکة مُردفین »،أنفال 8/9.
[7] ــ « ألن یکفـیکم أن یمدکم ربکم بثلاثة آلاف من الملائکة منزلین »، آل عمران 3/124.
[8] ــ « بلى . . . یمددکم ربکم بخمسة آلاف من الملائکة مسوِّمین »، آل عمران 3/125.
[9] ــ « و لقد نصرکم الله ببدر و أنتم أذلة »، آل عمران 3/123.
[10] ــ « و لقد نصرکم الله فى مواطن کثیرة و یوم حنین »، توبه 9/25.
[11] ــ « و قذف فى قلوبکم الرعب فریقاً تقتلون و تأسرون فریقاً »، أحزاب 33/26.
موضوع امام شناسى ، و التزام به پیروى از مقام امامت ، و ضرورت وجود یک رهبر اسلامى واجد شرائط در هر زمانى ، تنها مربوط به شیعه و یک گروه خاصى نبوده و نیست; بلکه واقعیتى است که ریشه عمیق اسلامى دارد و مسلمانان با انواع فرقه گرائى ها و مذاهب گوناگون عقیدتى و فقهى ، همه و همه معتقد و معترف به آن بوده و هستند.
به دیگر سخن عقیده به وجود امام در هر زمانى یک واجب الهى است که پیامبر گـرامى اسلام صلَّى الله علیه و آله آنرا اعلام نموده ، و بار مسؤولیت آن را بر دوش همگان نهاده است. آرى ، حضرتش انحراف گرایان از خط عقیده به امامت را ـ که از شناخت امام راستین عصر خود سر باز مى زنند ـ جاهلیت گرا و به عنوان کسى که به دوران جاهلیّت عقب گرد نماید تعبیر کرده ، فرماید:
« من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة »
کسى که بمیرد و امام زمان خویش را نشناخته باشد مرگ او مانند مرگ افراد دوران جاهلیت باشد که در حال شرک و بت پرستى از دنیا رفتند.
این حدیث را زید بن ارقم ، عامر بن ربیعه عترى ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن عمر بن خطاب ، عویمر بن مالک ( معروف به ابودرداء ) ، معاذ بن جبل و معاویة بن أبى سفیان از پیامبر اسلام (ص) نقل کرده اند; و گروهى از محدّثین عالیمقام و دیگر دانشمندان اهل تسنن هم آن را در مصادر اسلامى ذکر نموده اند; و در واقع از احادیث متواتر و قطعىّ الصدور محسوب مى شوند; و ما بخشى از مدارک حدیث را پس از توضیح مختصرى بنظر خوانندگان مى رسانیم.
اکنون نکته لازم به تذکر در این زمینه آن باشد که این حدیث با دیگر احادیثى که به این مضمون وارد شده است نشانگر صدور یک فرمان قطعى اسلامى از ناحیه پیامبر است; و با صراحت و تأکید ، توجه عموم را به دو امر مهم جلب مى نماید:
1 ــ پیامبر اسلام (ص) با اضافه کردن کلمه « امام »به کلمه « زمان »ضرورت وجود امام جامع الشرائط و قابل شناخت را در هر عصر و زمانى ( هرچند تنها یک نفر مسلمان وجود داشته باشد ) جهت پیروى از او اعلام فرموده ، و چنین امامى جز با امامان معصوم شیعه که آخرین آنها حضرت حجة بن الحسن العسکرى(ع) است نمى تواند با کسى منطبق گردد.
2 ــ از اینکه پیامبر گرامى(ص) با اضافه کردن کلمه « میتة » به کلمه « جاهلیّة » مرگ بدون شناخت امام زمان هر زمانى را مرگ جاهلى توصیف کرده ، معلوم مى شود که این امام نه یک شخص عادى و معمولى ، بلکه همانند پیامبر برخوردار از عالى ترین درجه شخصیت همه جانبه علمى و عملى ، و رابط بین خلق و خالق است که نشناختن آن عیناً بسان نشناختن پیامبر ، موجب گمراهى خواهد بود.
اکنون کسانیکه بخواهند غیر از این نظریه را بپذیرند ، براى ایشان بیش از دو راه وجود ندارد:
یا اصل حدیث را انکار نمایند; در صورتیکه این حدیث ــ به شرحى که بعداً ایراد مى گردد ــ قابل تردید و انکار نیست;
یا آنکه بگویند: مقصود هر امام و زمامدارى است که با هر وسیله اى ، هرچند با قهر و زور ، با کودتا و خونریزى ، و بالاخره با پشت کردن به قرآن و معیارهاى اسلامى و انسانى روى کار آید.
بنابراین معاویه ها ، یزیدها ، مروان ها ، عبدالملک ها ، منصور دوانیقى ها ، هارون ها ، مأمون ها ، متوکل ها ، امام زمان هاى عصر خود بوده اند ، که پیامبر(ص) نشناختن آنها را جاهلیّت گرائى و عامل گمراهى و حشر و نشر با مردم جاهلیّت اعلام کرده است;
و هم اکنون شناختن زمامداران کشورها و مناطق مسلمان نشین را با ویژگیهائى که دارند ، باید جهت شناخت اسلام و پیروى از احکام آن ، جزء وظایف اسلامى دانست ، و مرگ بدون شناخت آنان را مرگ جاهلى نامید.
و این پنداریست غلط ، باطل ، مغایر با روح اسلام ، و مسخره آمیز ، که هیچ انسان عاقل و آگاهى آن را نمى پذیرد.
بدین ترتیب و بر اساس نظر شیعه ، پیامبر گرامى اسلام(ص) با ایراد این حدیث شریف ، امامت افراد غیر معصوم و جایز الخطا در تبلیغ و اجراء احکام اسلام را نفى ، و غیر قابل قبول و در آخر جاهلیت گرائى خوانده; و این بیان چیزى است که شیعه در طول قرن ها به آن معتقد بوده است.[1]
اکنون بخاطر آنکه خواننده گرامى نسبت به مدارک حدیث آگاه و آشنا گردد ، تعدادى از اسناد آن رااز کتاب هاى اهل تسنّن بنظر مى رسانیم:
1 ــ احمد بن حنبل ( در گذشته 241 ) در« مسند » ج 2 ص 83 و ج 3 ص 446 و ج 4 ص 96 .
2 ــ ابوعثمان جاحظ ( 255 ) به نقل ابوجعفر اسکافى در « نقض کتاب العثمانیه » ص 29 .
3 ــ بخارى ( 256 ) در « صحیح » خود ج 5 ص 13 باب فتن.
4 ــ ابوداود طیالسى ( 259 ) در « مسند » ص 259 ، چاپ حیدرآباد هند.
5 ــ مسلم( 261 ) در « صحیح » ج6 ص21 ـ 22 ،شماره 1849.
6 ــ احمد بن عمر بزاز ( 292 ) در زوائد ج 1 ص 144 و ج 2 ص 143 نیز به نقل « مجمع الزوائد » .
7 ــ دولابى ( 320 ) در « الکنى و الاسماء » ج 2 ص 3 .
8 ــ حاکم نیشابورى ( 405 ) در« مستدرک »ج2 ص 77 ،117.
9 ــ ابوالقاسم طبرانى ( 360 ) در « معجم کبیر » ج 10 ص 350 شماره 10687 چاپ بغداد ، و ج 10 ص 10687 چاپ بیروت; و در « معجم اوسط » به نقل « مجمع الزوائد » ج 5 ص 224.
10 ــ حافظ ابونعیم اصفهانى ( 430 ) در « حلیة الاولیاء » ج 3 ص224.
11 ــ بیهقى ( 458 ) در سنن ج 8 ص 156 ـ 157 نقل از بخارى و مسلم.
12 ــ شمس الدین سرخسى( 490 ) در « مبسوط »ج1 ص 113.
13 ــ ابن اثیر جزرى ( 606 ) در « جامع الاصول » ج 4 ص 70.
14 ــ ابن ابى الحدید معتزلى ( 656 ) در « شرح نهج البلاغه » ج 9 ص 155.
15 ــ نووى ( 676 ) در « شرح صحیح مسلم » ج 12 ص 240 ، و در « ریاض الصالحین » ص 164 چ مصر.
16 ــ ذهبى ( 748 ) « ذیل مستدرک حاکم » ج 1 ص77 ، 117.
17 ــ ابن کثیر دمشقى ( 774 ) در « تفسیر » ج 1 ص 517.
18 ــ تفتازانى ( 792 ) در « شرح المقاصد » ج 2 ص 275 و در « شرح عقاید نسفى» چاپ 1302 ، اما چاپ 1313 که هفت صفحه آن به دست خیانت کاران حذف و ساقط شده ، فاقداین مطلب است.
19 ــ نورالدین هیثمى ( 807 ) در « مجمع الزوائد » ج 5 ص218 ، 219 ، 223 ، 225 و 312.
20 ــ ابن دبیع شیبانى ( 944 ) در « تیسیر الوصول » ج2 ص39.
21 ــ متقى هندى ( 975 ) در « کنز العمال » ج 3 ص 200 چاپ حیدر آباد هند; و ج 6 ص 65 شماره 14863 چاپ حلب.
22 ــ ملا على قارى ( 1014 ) در خاتمه « الجواهر المضیئة » ج 2 ص 509 و ص 457 به نقل از مسلم.
23 ــ شاه ولى الله دهلوى ( 1176 ) در « ازالة الخفاء » ج1 ص3.
24 ــ قندوزى حنفى ( 1294 ) در « ینابیع المودة » ص 117 چاپ اسلامبول.
25 ــ قاضى بهلول زنگنه زورى( 1300 )در« تاریخ آل محمّد »که از ترکى اسلامبولى به فارسى ترجمه و مکرر به چاپ رسیده است.
اینهـا مدارک حدیث از صحـاح و مسـانید اهل تسنن است ، به اضافه چهل و پنج مدرک دیگر از علماى سنى که در کتاب « شناخت امام یا راه رهائى از مرگ جاهلى( ص 28 ـ 44 ) » به قلم اینجانب مفصّلاً ارائه و معرفى شده ، و همه آنها این حدیث را با ذکر سند و متن هاى مختلف امّا هم مضمون آورده اند.
و اگر مدارک حدیث را از کتابهاى شیعه بر اینها بیفزائیم در این صورت به بالاترین درجه از تواتر خواهد رسید.
سوره مریم، نوزدهمین سوره قرآن مجید متشکل از 98 آیه و 5 واحد موضوعی است. با توجه به بسامد واژه ربّ (23 بار) و رحمان و مشتقات آن (19 بار) میتوان گفت محور اصلی سوره ربوبیّتی است که جز در پرتو رحمانیّت الهی کارساز و نتیجهبخش نیست. بدینترتیب، موضوع سوره با نام مریم و نقش مادری او مرتبط میگردد. از این گذشته، آنچه بیشتر در ظاهر آیات جلبتوجّه میکند تشابه روساخت آیات دو واحد موضوعی نخستین با یکدیگر است (آیات 1-15، 16 - 40) بهگونهای که چندین آیه بهطور مشخص از روی یکدیگر تعریف شدهاند که در هنگام توضیح آیات به آن پرداخته خواهد شد. جالبتر اینکه این دو واحد موضوعی از لحاظ محتوای داستان با یکدیگر مشابه و از سوی دیگر قابلمقایسه هستند؛ بشارت تولد دو نوزاد بهگونهای معجزهآمیز، یحیی برای زکریای پیامبر و عیسی برای مریم صدیقه.
با تدبّر در آیات مشابه این دو واحد موضوعی، میتوان به خصائص ظریف شخصیتی این دو بنده الهی در مواجهه با این نوع از اعجاز خداوندی پیبرد و دریافت که چگونه قرآن اسلوب هنری کلام را در اختیار تفهیم مفاهیم ظریف و بنیادی قرار داده و درصدد ارائه الگو برمیآید.
* سرکار خانم م.الف از تهران: از آنجا که نوشته شما بیشتر به صفحه سورهشناسی ارتباط داشت، به درج همین مقدار از آن در صفحه بانوان اکتفا کردیم و نوشته کامل شما را در اختیار مسئول صفحه سورهشناسی قرار دادیم. شما نیز فرصت دارید در صورت تمایل با استفاده از صفحات سورهشناسی شمارههای اخیر گلستان قرآن نوشته خودتان را بهصورت یک مقاله کامل سورهشناسی درآورید و برای صفحه سورهشناسی ارسال کنید.
با تشکر فراوان از شما، منتظر نوشتههای بعدی شما در ارتباط با زن و قرآن هستیم.