قرآن کریم مىفرماید: ببه یقین در سرگذشت یوسف و برادرانش نشانه هائى براى سؤال کنندگان بود لقد کان فى یوسف و اخوته آیات للسائلین.
بعضى گفته اند این سؤال کنندگان جمعى از یهود مدینه بودند که در این زمینه پرسش هائى از پیامبر صلّى الله علیه وآله و سلم مىکردند ولى ظاهر آیه مطلق است یعنى براى همه افراد جستجوگر آیات و نشانه ها و درسهائى در این داستان نهفته است.
چه درسى از این برتر که گروهى از افراد نیرومند با نقشه هاى حساب شده اى که از حسادت سرچشمه گرفته براى نابودى یک فرد ظاهرا ضعیف و تنها تمام کوشش خود را به کار گیرند، اما با همین کار بدون توجه او را بر تخت قدرت بنشانند و فرمانروائى کشور پهناورى کنند، و در پایان همگى در برابر او سر تعظیم فرود آورند، این نشان مىدهد، وقتى خدا کارى را اراده کند مىتواند آن را حتى بدست مخالفین آن کار، پیاده کند، تا روشن شود که یک انسان پاک و با ایمان تنها نیست و اگر تمام جهان به نابودى او کمر بندند اما خدا نخواهد تار موئى از سر او کم نخواهند کرد. (6)
ابو حمزه ثمالى از امام سجاد علیه السلام نقل مىکند که من روز جمعه در مدینه بودم، نماز صبح را با امام سجاد علیه السلام خواندم، هنگامى که امام از نماز و تسبیح فراغت یافت به سوى منزل حرکت کرد و من با او بودم، زن خدمتکار را صدا زد و فرمود: مواظب باش، هر سائل و نیازمندى از در خانه بگذرد، غذا به او بدهید، زیرا امروز روز جمعه است.
ابو حمزه مىگوید، گفتم هر کسى که تقاضاى کمک مىکند، مستحق نیست!
امام علیه السلام فرمود: درست است، ولى من از این مىترسم که در میان آنها افراد مستحقى باشند و ما به آنها غذا ندهیم و از در خانه خود برانیم، و بر سر خانواده ما همان آید که بر سر یعقوب و آل یعقوب آمد!!
سپس فرمود: به همه آنها غذا بدهید مگر نشنیده اید براى یعقوب هر روز گوسفندى ذبح مىکردند، قسمتى را به مستحقان مىداد و قسمتى را خود و فرزندانش مىخورد، یک روز سؤال کننده مؤمنى که روزه دار بود و نزد خدا منزلتى داشت عبورش از آن شهر افتاد، شب جمعه بود بر در خانه یعقوب به هنگام افطار آمد و گفت: به میهمان مستمند غریب گرسنه از غذاى اضافى خود کمک کنید، چند بار این سخن را تکرار کرد، آنها شنیدند و سخن او را باور نکردند، هنگامى که او ماءیوس شد و تاریکى شب، همه جا را فرا گرفت، برگشت، در حالى که چشمش گریان بود و از گرسنگى به خدا شکایت کرد، آن شب را گرسنه ماند و صبح همچنان روزه داشت، در حالى که شکیبا بود و خدا را سپاس مىگفت، اما یعقوب و خانواده کاملا سیر شدند، و هنگام صبح مقدارى از غذاى آنها اضافه مانده بود!
امام علیه السلام اضافه فرمودند: خداوند به یعقوب در همان صبح، وحى فرستاد که تو اى یعقوب بنده مرا خوار کردى و خشم مرا بر افروختى، و مستوجب تاءدیب و نزول مجازات بر تو و فرزندانت شد... اى یعقوب من دوستانم را زودتر از دشمنانم توبیخ و مجازات مىکنم و این به خاطر آنست که به آنها علاقه دارم.
ابو حمزه مىگوید از امام سجاد علیه السلام پرسیدم یوسف چه موقع آن خواب را دید؟ امام فرمود: در همان شب.
جائى که یعقوب آن همه درد و رنج به خاطر بى خبر ماندن از درد دل یک سائل بکشد باید فکر کرد، که جامعه اى که در آن گروهى سیر و گروه زیادترى گرسنه باشند، چگونه ممکن است مشمول خشم و غشب پروردگار نشوند و چگونه خداوند آنها را مجازات نکند. (5)
در تفاسیر چنین حکایت مىکنند، وقتى که زلیخا بر حضرت یوسف علیه السلام غضب کرد به غلام و خادم خود دستور داد چند تازیانه به یوسف علیه السلام بزند!
غلام تازیانه را بر زمین مىزد و فقط یک تازیانه به بدن یوسف علیه السلام زد!
زلیخا فورا از خانه بیرون دوید و فریاد زد یوسف را مزن، این تازیانه را که الان زدى درد آن به قلبم وارد شد و گویا مرا زدى نه یوسف را.
باز نقل مىکنند روزى زلیخا حجامت کرد وقتى خون بزمین ریخت در تمام اجزاء خون نوشته شده بود، یوسف، یوسف علیه السلام. (4)
در خبر است که آدم علیه السلام در اول خلقت به صورت و زیبائى و جمال حضرت یوسف علیه السلام بود چون از آن درخت تناول نمود حسن و زیبائى حضرت آدم کم شد و آن حسن و زیبائى را حق تعالى به یوسف داد.
گفته اند: شب تار از نور جمال حضرت یوسف مثل روز نورانى مىشد و میان دو چشم او علامتى نورانى بود که مانند ماه تابان بود. و چون مىخندید یا سخن مىگفت نورى از دندان هاى او بیرون مىآمد که در و دیوار را روشن مىکرد.
حضرت یوسف علیه السلام حسن و جمال و زیبائى را از جدش حضرت اسحاق پیامبر و مادر اسحاق به صورت حورالعین بود که حضرت یوسف را به ارث برده بود.
پیامبر صلّى الله علیه وآله و سلم فرمود: نیمى از همه زیبائى ها را به یوسف دادند و نیم دیگر را به سایر مردم.
کعب الاحبار گفته: یوسف علیه السلام زیبا روى و داراى موهائى مجعد و چشمانى درشت و میانه اندام و سفید رو و چهار شانه و کمر باریک بود. (3)
از پیامبر صلّى الله علیه وآله و سلم روایت شده که آن حضرت فرمودند: چون شب معراج مرا به آسمان بردند یوسف را به بهترین لطافت دیدم که تعجب کردم و پرسیدم که این شخص کیست
گفتند: او یوسف است.
اصحاب از آن حضرت سؤال کردند که یوسف را چگونه دیدى
حضرت فرمودند: یوسف را چون ماه شب چهارده دیدم. (2)
1- امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس سوره یوسف علیه السلام را، روز و شب بخواند خداوند او را روز قیامت در حالى مىانگیزد و مبعوث مىکند که زیبائیش همچون زیبائى یوسف است و هیچ گونه ناراحتى روز قیامت به او نمى رسد و از بندگان صالح خدا خواهد بود.
2- سوره یوسف را بنویسید و سه روز در منزل نگاه دارید، سپس در خارج منزل در دیوارى دفن کنید، فرستاده سلطان شما را دعوت مىکند به خدمت او و حوائج شما را به اذن الهى انجام مىدهد.
3- آنکه سوره یوسف را بنویسد و در آب بشوید و از آن بیاشامد، روزى او آسان مىشود و حظ و بهره و نصیب او به اذن الله زیاد شود. (1)
نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن
ما نیکوترین قصه ها را از طریق وحى و فرستادن این قرآن براى شما باز گو مىکنیم خداوند یکى از داستانهائى را که نیکوترین قصه ها نام برده داستان حضرت یوسف علیه السلام است، چرا احسن القصص نباشد در حالى که حاکمیت اراده خدا را در داستان یوسف علیه السلام به زیبائى و خوبى مشاهده مىکنیم و سرنوشت بد حسودان را مىخوانیم که خداوند نقشه هاى آنها را نقش بر آب مىکند در حالى که عفریت زشت و ناپسند بى عفتى و عظمت و جلوه و شکوه تقوى و پارسائى را در لابلاى کلمات این سوره مىبینیم و همچنین منظره تنهائى یک کودک کم سن و سال در قعر چاه، شبها و روزهاى یک زندانى بى گناه را در سیاه چال زندان، تجلى نور امید از پس پرده هاى تاریک یاءس و ناامیدى و بالاخره عظمت و شکوه یک حکومت وسیع که نتیجه آگاهى و امانت است همه در این داستانها از مقابل چشم ما مىگذرد و سرنوشت یک ملت با یک خواب و تعبیر خواب پر معنى متحول مىشود و زندگى یک کشور و جمعیت در اثر آگاهى یک زمامدار الهى از نابودى نجات مىیابد و دهها درس بزرگ دیگر در این داستان منعکس شده است باید احسن القصص باشد.
و یکى از ویژگى هاى داستان حضرت یوسف علیه السلام این است که همه آن یکجا بیان شده بر خلاف سرگذشت سایر پیامبران که به صورت بخش هاى جداگانه در سوره هاى قرآن پخش گردیده است، این ویژگى به این دلیل که تفکیک فرازهاى این داستان با توجه به وضع خاصى که دارد پیوند اساسى آن را از هم مىبرد و براى نتیجه گیرى کامل همه باید یکجا ذکر شود، فى المثل داستان خواب حضرت یوسف علیه السلام و تعبیرى که پدر براى آن ذکر کرد که در آغاز این سوره آمده بدون ذکر پایان داستان مفهومى ندارد، لذا در اواخر این سوره که در جلد دوم این داستان است مىخوانیم: هنگامى که یعقوب و برادران یوسف به مصر آمدند و در برابر مقام پر عظمت او خضوع کردند، یوسف علیه السلام رو به پدر کرد و فرمود: یا ابت هذا تاویل رؤیاى من قبل قد جعلها ربى حقا.
اى پدر! این تاویل همان خوابى است که در آغاز دیدم، خداوند آن را به واقعیت پیوست و ما داستان حضرت یوسف را به 2 بخش تقسیم که بخش اول آن بنام داستانهاى آموزنده از حضرت یوسف علیه السلام چون اول داستان در آیه 4 نام یوسف با اذ قال یوسف شروع شده و حدود 78 داستان مىباشد بیان نمودم و بخش دوم را با نام داستانهاى آموزنده از برادران حضرت یوسف با حدود 56 داستان نام گذارى شده چون از آیه 58 قرآن کریم و جاء اخوة یوسف برادران یوسف آمدند شروع شده نام گذارى کردیم، امید است با مطالعه دقیق این داستانها بارقه امید در مقابل ناامیدى ها و سختى ها و مشکلات و زدودن حسادتها و بغض ها و دروغ ها و تهمت ها و بى عفتى ها و با بى توجهى به ما سوى الله عنایت فرماید و ثواب آن را به نثار روح همه انبیاء و ائمه معصومین و اولیاء و علماء و شهداء مخصوصا شهداى ایران و امام شهیدان حضرت امام خمینى و عزیزانش به ویژه شهید احمد میر خلف زاده مىنمایم و انشاءالله خداوند در فرج موفور السرور رابط بین زمین و آسمان امام زمان علیه السلام را هر چه زودتر تعجیل و دعاهاى آن حضرت را در حق ما مستجاب و سایه بلند پایه اش را بر همه ما مستدام و خیر و برکت و راءفت و رحمت او را شامل حال همه مستضعفان جهان و ملت هاى ستمدیده مخصوصا مردم خوب ایران بویژه مقام معظم رهبرى و علماء و حوزه هاى علمیه گرداند.
والسلام علیکم
قاسم میر خلف زاده
ام ایمن
امیــن عتـرت و گواه فاطمه((ع))
جواد محدثى
گاهى چهره هایى در تاریخ اسلام, درخشندگى خاصى داشته و نقش الگویى جالب و والایى ایفا کرده اند. از این رو همواره از آنان به نیکى و عظمت یاد شده است. ((ام ایمن)) یکـى از ایـن بـانـوان گـرانقـدر عصـر رسالت است که جز پیشتازان ایمان به دعوت الهى حضرت محمد((ص)) به حساب مىآید.
((ام ایمن)) کیست؟
نام اصلى این بانوى با ایمان و فداکار, ((برکه بنت ثعلبه)) بود.
از مسلمانان نخستین بود که در دوران عسرت و سختى, اسلام را پذیرفت و از یاوران جبهه حق گشت. بنا به گفته اى, وى کنیز خواهر حضرت خدیجه بود که او را به پیامبر خدا بخشید. برخى هم او را کنیز خود حضرت رسول خدا((ص)) دانسته اند, بعضى نیز گفته اند که کنیز ((عبدالله بن عبدالمطلب)) بود و چون آمنه, حضرت محمد((ص)) را به دنیا آورد, ام ایمن حضانت و نگهدارى و پرستارى از او را بر عهده گرفت تا آنکه به حد رشد و بزرگى رسید. وقتى پیامبر خدا با حضرت خدیجه ازدواج کرد, ام ایمن را
آزاد ساخت. از آن پس بود که به همسرى ((عبیدبن زید)) درآمد که از قبیله بنى حارث در مکه بود. ثمره این ازدواج, فرزندى بود به نام ((ایمن)). از همین رو کنیه این خانم ((ام ایمن )) شد.
شوهرش در معرکه ((حنین)) به فیض شهادت رسید. پس از آن, پیامبر خدا((ص)) او را به همسرى ((زیدبن حارثه)) در آورد. ثمره این وصلت نیز تولد ((اسامه)) بود که از فرماندهان لایق تاریخ اسلام به شمار مى رود, جوانى که با سن و سال اندک, شایستگى آن را داشت که به فرمان پیامبر, فرماندهى یک سپاه را عهده دار گردد.
شایستگى ها
از مجموع نقلهاى تاریخى, چنین به دست مىآید که ((ام ایمن )),نزد پیغمبر اکرم, مکانت و منزلت ویژه اى داشته است. رسول خدا او را با عنوان ((مادر)) صدا مى کرد و هرگاه نگاهش به این بانوى وفادار به دودمان رسالت مى افتاد, مى فرمود:((هذه بقیه اهل بیتى)) این بازمانده خاندان من است.
گاهى رسول خدا((ص)) با او برخوردى ملاطفتآمیز و آمیخته به مزاح داشت. از جمله آن که روزى به محضر رسول خدا((ص)) آمد و درخواست مرکبى براى سوار شدن کرد. پیامبر فرمود: تو را بر ((بچه شتر)) سوار خواهم کرد. گفت: یا رسول الله, بچه شتر که تاب مرا نمىآورد و بى طاقت است! حضرت فرمود: جز بر بچه شتر, سوارت نمى کنم! مگر نه اینکه هر شترى (در هر سن و سالى که باشد) بچه شتر است!...
از کرامتهاى او چنین نقل شده که پس از سفر هجرت, در گرماى طاقت سوز صحرا در میان مکه و مدینه, تشنه اش شد و هیچ آبى همراهش نبود, در عین حال, روزه هم داشت و از تشنگى نزدیک بود که از پاى افتد. در همین سوز و گداز عطش بود که از سوى آسمان دلوى فرود آمد. ((ام ایمن)) آن را گرفت و از آبش نوشید و سیراب شد. از آن پس مى گفت: بعد از سیراب شدن از آن آب آسمانى هرگز عطشناک نشدم, در روزهاى بسیار گرم, روزه مى گرفتم ولى احساس تشنگى نمى کردم!
اهل بهشت
بهشتى بودن انسانها, در این دنیا معلوم نمى شود. روز حساب و پاداش, قیامت است. ولى گاهى انسانهایى یافت مى شوند که از فرط ایمان و عمل صالح و تقوا, اهل بهشت بودنشان در همین دنیا و در حال حیات, روشن است. و این نکته بس مهمى است, بویژه اگر خبر دهنده صادقى همچون حضرت رسالت, کسى را بعنوان اینکه ((او اهل بهشت است)) یاد کند. ام ایمن این افتخار بزرگ را داشت. هم از زبان پیامبر اکرم((ص)) به بهشتى بودن او تصریح شده بود, هم از قول امام باقر((ع)). اما توضیحى پیرامون این دو گواهى:
پس از شهادت همسرش, فرمود:
هر کس خرسند مى شود از اینکه با زنى از اهل بهشت ازدواج کند, پس با ((ام ایمن)) ازدواج کند. زیدبن حارثه (از فرماندهان سپاه محمد((ص))) بر دیگران سبقت گرفت و این افتخار دست نیافتنى را به خودش اختصاص داد. خداوند از این ازدواج, فرزندى به آنان بخشید که او را به نام ((اسامه بن زید)) مى شناسیم.
در حدیثى هم نقل شده که: اسماعیل جعفى از امام باقر((ع)) درباره دین و میزان معرفت ضرورى نسبت به امور دینى پرسید. حضرت پاسخ داد: دین, واسع و راحت است, ولى خوارج, جاهلانه آن را بر خویشتن تنگ و محدود ساختند. سپس حضرت درباره باورهایى که راوى نسبت به توحید خدا و رسالت پیامبر و ولایت اهل بیت و برائت از دشمنان و غاصبان این دودمان اظهار داشت, تصدیق نمود و آنگاه یادى از ((ام ایمن)) کرد و فرمود: ام ایمن را دیده اى؟ من شهادت مى دهم که او از بهشتیان است, با آنکه آنچه را شما الاذن بر آن عقیده و اندیشه هستید, نمى دانست و نمى شناخت. وى, مورد اعتماد رسول خدا بود. هنگامى که پیامبر مى خواست از مکه هجرت فرماید, امانتهاى مردم را پیش ام ایمن قرار داد, و به على((ع)) فرمود که آنها را به صاحبانش باز گرداند.
در جبهه نبرد
ام ایمن , از شیرزنان فداکارى بود که در میدانهاى نبرد اسلام با کفر هم شرکت مى کرد. از جمله در جنگ احد, خیبر و حنین حضور داشت. در نبرد احد, به کار آبرسانى به رزمندگان و مداواى مجروحان جنگ مى پرداخت. همسرش در جبهه حنین به شهادت رسید. در همین جنگ, شعارها و جملات روحیه بخشى به سپاه اسلام مى گفت.
در تاریخ جنگهاى زمان پیامبر, نام شش زن به چشم مى خورد که به ((سقایت)) و رساندن آب به جبهه و مبارزان مى پرداختند, که ((ام ایمن)) یکى از آنان بود.
از افتخارات دیگر او, ((هجرت)) بود. از لوازم ایمان آوردن در آن دوره
سخت, بویژه در سالهاى نخست شکل گیرى اسلام در مکه, تحمل سختیها و فشارها در راه عقیده بود. فشارهاى روزافزون مشرکان قریش بر ((اهل ایمان)), آنان را وادار به هجرت و دست شستن از خانه و دیار خویش کرد. یک بار, جمعى از مکه به سرزمین حبشه هجرت کردند. بار دیگر, پیامبر و مسلمانان به مدینه مهاجرت نمودند.
((ام ایمن)) از کسانى بود که در هر دو هجرت شرکت داشت و عنوان زیبنده ((مهاجران نخستین)) بر او نیز زیبنده بود.
معرفت و دانش
از ویژگیهاى دیگر این بانوى بزرگوار, ((روایت حدیث)) است. اینکه زنى سخنانى از مکتب و رهبر را آموخته و به خاطر بسپارد و به دیگران بازگوید و ناقل کلمات حضرت محمد((ص)) باشد, نشانه درک والا و وثاقت در گفتار است. حتى کسانى از صحابه نیز همچون ((انس بن مالک)) و دیگران, از قول او روایت نقل کرده اند.
وى, از کسانى بود که پس از رحلت پیامبر اکرم((ص)) دردمندانه مى گریست. وقتى سبب گریه اش را پرسیدند, گفت: البته من مى دانستم که پیامبر, بزودى چشم از جهان فرو خواهد بست و ما را به درد هجران مبتلا خواهد ساخت, لیکن گریه ام, بیشتر براى اینست که با رحلت پیامبر, وحى قطع شده و اخبار آسمانها دیگر به ما نمى رسد!...
این, میزان درک و دید او نسبت به جایگاه وحى و دستاوردهاى نزول فرشتگان بر پیامبر و پیوند مستقیم ملکوت با انسانهاى خاکى از طریق واسطه فیض, یعنى ((محمد مصطفى)) را نشان مى دهد.
گواه فاطمه((س))
ام ایمن , وفادارى به اهل بیت عصمت را در عمل نشان داد و پس از رحلت رسول خدا, پروانه وار گرد چراغ ولایت این دودمان وحى و نبوت مى چرخید. از جمله محبت خاصى نسبت به حضرت زهرا((س)) داشت.
حمایت او از ((آل الله)) در قضیه فدک جلوه گر شد. ((فدک)) را که باغى متعلق به فاطمه زهرا بود و پیامبر به وى بخشیده بود, پس از پیامبر از طرف حکومت وقت, غصب کردند. حضرت زهرا((س)) براى احقاق حق خویش, مجبور بود که شاهدانى بیاورد که گواهى دهند فدک از آن او بوده و بخشش رسول الله به اوست. یکى از گواهان حضرت فاطمه((ع)), همین ام ایمن بود. اما شهادت او در دادگاه آن دوره, ((محکمه پسند!)) نشد, چرا که بهانه آوردند که وى, از ((عجم)) است و نه ((عرب)), و شهادتش را رد کردند!...
بزرگانى همچون مرحوم ((مامقانى)) در کتاب رجال خویش, شاهد و گواه آوردن ام ایمن را توسط زهراى اطهر, دلیل وثاقت و عدالت او گرفته و گفته اند: اگر ام ایمن, موثق و مورد اطمینان نبود, هرگز کسى همچون فاطمه, او را گواه صدق ادعاى خویش نمىآورد. گواه دیگر صدق و عدل او, اینکه در رد شهادت او هیچ عذر و بهانه اى نداشتند, جز اینکه ((عجم)) بودن او را عنوان کردند.
در مجلس ایراد خطابه اى هم که فاطمه زهرا((س)) در مسجد مدینه, در دفاع از حق خویش داشت, حاضر بود. این هم دلیل دیگرى بر شهامت روحى و تعهد اجتماعى اوست, در مسیر عقیده و اعتلاى حق.
فرجام کار
ام ایمن به نقل برخى تواریخ, چندین سال پس از وفات رسول خدا((ص)) همچنان مى زیست و درگذشت او را برخى در عصر خلیفه دوم, بعضى هم در زمان عثمان نوشته اند.
آنچه از این زن با اخلاص و ایثارگر براى نسلهاى بعد, باقى مانده است, یک دنیا وفا و صفا و ارجمندى است.همان که سبب مى شد رسول خدا هم به دیدار او برود, حرمت او را نگاهدارد و زبان به ستایش او بگشاید و مادرش خطاب کند!
گام نهندگان در مسیر ایمان و بصیرت و فداکارى, همیشه از اسوه هایى چون این بانوى با فضیلت, درس مى گیرند.
آنان مىآموزند, و اینان, الهام مى گیرند...