بانوان ضمنمحدود نگاه داشتن سطح توقعات خود درغیاب مردان تمامی مسؤولیتهای پرورشی واقتصادی خانواده را عهدهدار شدند وواقعبینی ناشی از مشکلات جنگ از جملهخاموشیهای بیوقفه، کمآبی، کمبودمواد غذایی و گرانی را تحمل کردند و باآگاهی از شرایط، سادهزیستی و قناعت رابیش از پیش نصبالعین خود قرار داده وحال و هوای روحانی و ملکوتی جبههها رابه زیباترین شکل در خانهها به نمایشگذاشتند. به فرمایش امامخمینی(قدسسره): «زنان نیزانسانسازند» و این مادران بودند که براساس نقش تربیتی خویش مردان مبارز،رزمنده و بسیجی برای فداکاری در راهاعتلای حق و نصرت دین و دفع تجاوز پرورشدادند. نوع پرورشهای اخلاقی و تربیتهایصحیح و الهی بانوان بود که بر اثر آنشیرمردان میدانهای نبرد و زاهدان شبپدید آمدند. به راستی که فرمایش امام دراین خصوص به تحقق معصومه آبادی پساز تحمل چهل ماه اسارت و استقامت دربرابر شکنجهها و فشارهای قوایعراق در دهم بهمن ماه سال 1362 ازاسارت رهایی یافت.
پیوست که خاطرنشانساختهاند: «از دامان زن مرد به معراجمیرود» شهدا، آزادگان، جانبازان وسایر فداکاران و سنگرسازان بیسنگرنشان دادند که بر اثر تلاشهای تربیتیمادر میتوان به سوی حق عروج کرد وآشنای عرشیان گردید و به وجه اللّهنظر افکند.
مادران، خواهران و حتیدختران در جامعه اسلامی ایران تلاشکردند که فضای خانواده را برای به جبههرفتن مردان مهیا کنند و از سوی دیگرمشوق آنان گشتند. از زبان همسر و مادرشهیدی از شیراز نقل میکنند که بااعلام حضور در جبهه شوهر و فرزندش ثبتنام کردند اما در خانه پدر پسر را موردخطاب قرار داده میگوید تو جوانی وحالا باید درس بخوانی و آینده به تونیاز دارد. پسر میگوید تو جوانی و حالاباید بمانی و از مادر و بچههای کوچکتمراقبت و مواظبت نمایی و من هم اکنونمیتوانم به جبهه بروم چون بین آنانتفاهم پدید نیامد داوری را به خانمواگذار کردند. او نقل میکند: به آنانگفتم: هر دو نفر بروید. و پدر و پسر بهعرصههای ایثار رفتند و به شهادترسیدند.17 بانوان در غیاب بزرگترخانواده با فداکاری، تلاش و بلندهمتیجای خالی پدر خانواده را ترمیم کرده تاهم خانواده را از لحاظ عاطفی و رفتاریتغذیه کرده و به گونهای عمل کنند کهآنان احساس کمبود ننمایند. چنین نقشی ازنظر روانشناسی و آرامسازی اجتماعی وجلوگیری از آسیبپذیری روان بسیاراثربخش بود. به رغم فضای تبلیغاتی مسمومبوقهای وابسته به استکبار و نفاق، زنانبه جهانیان نشان دادند که ملت ایران قویو دارای عزمی والا و روحیهای بالاست.این استقامت و اراده پولادین آنگاهبیشتر تجلی میکرد که زنی چند نفر از نوع پرورشهای اخلاقی و تربیتهایصحیح و الهی بانوان بود که بر اثرآن شیرمردان میدانهای نبرد و زاهدانشب پدید آمدند.
عزیزانش را از دستمیداد چنانچه هفت پسر، دو برادر، شوهرو داماد بانویی به شهادت رسید اما اوهمچنان مقاوم و استوار بود و بیتابینمیکرد. بدین جهت است که مقام معظمرهبری حضرت آیتاللّه خامنهایفرمودهاند: استقامت و ثباتی کهمادران، همسران و خواهران شهدا از خودنشان دادهاند انسان را حیرتزدهمیکند.18
در راه خدا تن به خطر بایدداد در مقدم انقلاب سر باید داد آنشیرزنی که شوهرش گشت شهید میگفت: دراین راه پسر باید داد
مادری وقتیفرزندش شهید شد گفت میخواهم جنازهاشرا ببینم و چون چشمش بر بدن بیسر و دستپسرش افتاد دست خود را بالا برد و گفت:یا فاطمه زهرا(س) شادمانم از اینکهمیتوانم صدایت بزنم، او در سردخانهپیکر فرزند را عطر و گلاب زد و با دقتداخل پارچه پیچید و در تشییع جنازهاشحتی یک قطره اشک نریخت.19
مادر دو شهید(حمید و مجید علیرضایی) میگوید وقتیفرزندانم به شهادت رسیدند خداوند صبرشگفتی به ما داد که خود و آشنایانم تعجبکردیم. اطرفیان میپرسیدند صبر شماواقعیت دارد یا اینکه شبها گریهمیکنید؟! در جوابشان گفتم دینی رانسبت به نظام و اسلام ادا کردم و قبلاًاحساس شرمندگی میکردم که شهیدیندادهام، هدیه ناقابلی بود که بهپیشگاه پروردگار تقدیم کردم.20
مسلمادر ورای هر صحنه از فداکاری که درجبههها آفریده شده سیمای یک مادر یاهمسر و یا خواهر شهید حضوری نورانیدارد. مادری که حاصل عمر خویش و جوانرشیدش را با رویی باز راهی جبهه نمود وبه هنگام شهادتش خون در دل و آفتاب درجبین، مقاوم ایستاد، همسری که آرزوهایجوانی خود را در کولهپشتی شوهرش بست واو را به سوی جبههها اعزام کرد و آنخواهری که تمام محبتش را دعای خیری نمودو برادرش را مهیای دفاع از اسلام نمود،نقش مؤثر زنان را در بعد عاطفی و تربیتیجنگ ترسیم میکند. نمونه دیگر ازصحنههای شکوهمند ایثار بانوان،ازدواج آنان با جانبازان است. خواهررؤوفیفرد میگوید از وقتی با جانبازیازدواج کردهام احساس سعادت و خوشبختیمیکنم!21 خواهر فاطمه جم نیز انگیزهازدواج با یک جانباز را جلب رضایت خدادانسته و میافزاید که همین موضوع خودیک نوع فداکاری است ولی نیاز به ایماندارد و با توجه به حق، مشکلات نادیدهانگاشته شده و حتی احساس خوشبختیمینمایم.22
آن زن پاکدامنی کهازدواج با یک جانبازی را که از ناحیهچشم صدمه دیده و پاهایش قطع شده افتخارمیداند واقعا به مقام والای انسانیرسیده و هر انسان آزادهای از اینایثار، درس اخلاص و دیانت و ولایت رافرا میگیرد و در احادیث آمده که اگرانسان بر هوای نفس غلبه کند مقامش ازملائکه برتر است و آیا به راستی بهشتزیر پای چنین زنانی نیست؟ و گویا آناناز ملکوت تحفهای آوردهاند،جانبازان شاهد در همین دنیا در جوارچنین همسرانی احساس انس و بقا را درکمیکنند و از شمیم دوستی، روحشان بهپرواز در میآید و رنجهای بزرگ خود رادر پرتو چنین فداکاریهای بانوان از یادمیبرند و در صفای چشمه مودّت جاری شدهتوسط همسران خود جز درک دیار دوست ووفای ازلی چیزی نمییابند.
امامخمینی میفرماید: «... اینجانب در طولاین جنگ صحنههایی از مادران، خواهرانو همسران عزیز از دست داده دیدهام کهگمان ندارم در غیر این انقلاب نظیریداشته باشد آنچه برای من یک خاطره
فراموش نشدنی است با اینکه تمامصحنهها چنین است ازدواج یک دختر جوانبا یک پاسدار عزیز است که در جنگ هر دودست خود را از دست داده و از هر دو چشمآسیب دیده بود. روح بزرگ و سرشار از صفاو صمیمیت گفت: حال که نتوانستم به جبههبروم بگذار با این ازدواج دِین خود رابه انقلاب و به دینم ادا کرده باشم...».23
خدیجه را با مداوایی سطحی و بدونعملِ جراحتش به همان حال به سلولانفرادی بغداد میبرند. مادران درهنگام شهادت فرزندان برومندشان زیباترین رجزها و شعارها ومرثیههای مبارزهطلبانه را برزبان جاری میساختند. بسیجخواهران برای مقابله با فعالیتهای ضد انقلاب و منافقین درخصوص اطلاعات و عملیات حضور پرتحرک و چشمگیری داشتند. مقام معظمرهبری: استقامت و ثباتی که مادران همسران و خواهران شهدا از خود نشاندادهاند انسان را حیرتزدهمیکند
22- 29.
19- در کوچههای خرمشهر، مریمشانکی، ص153؛ زنان نمونه، علی شیرازی،ص226، 227.
16- همان، ص290.
14-نشریه ریحانه، مهر 1378، ص20.
18-چشمه نور، ص260.
1- نک: نقش رزمیزنان در دفاع، زهرا رحمانیان، تهران،معاونت تبلیغات و انتشارات نیرویمقاومت (1376).
17- همان، ص260.
10- مأخذ قبل، ص184.
13- روزنهایبه آسمان، مریم شانکی، ص9، 20، 27 و 47.
12- مجموعه مقالات و سخنرانیهای ...،ص
181- 182.
15- مجموعه مقالات کنگرهبزرگداشت سرداران و بیست و سه هزار شهیداستان اصفهان، اصفهان لشکر 14 امامحسین(ع)، تابستان 1375، مقاله احمد لطفی،ص289.
20- مجله پیام انقلاب، شماره67، ص82.
22- پیام انقلاب، شماره 67،ص78.
2- روزنامه جمهوری اسلامی، 27بهمن 1375.
23- جایگاه زن در اندیشهامام خمینی، ص209.
21- پیامانقلاب، شماره 54، ص33.
3- لحظاتمرگ و زندگی، مجله پیام انقلاب، شماره31، ص64.
4- این شرح بینهایت،فرزاد جمشیدی، ص43؛ چشم در چشم آنان،مریم شانکی، ص9.
5- ماهنامهآزادگان، شماره 6، شهریور 1371، ص
36- 40.
6- این شرح بینهایت، ص18؛ اسیرشماره 339، رضا رئیسی، ص10 و 17.
7-روزنامه کیهان، شماره 16922، ص9.
8-مجله زن روز، 12 شهریور 1376.
9-مجموعه مقالات و سخنرانیهای اولینسمینار زن و دفاع مقدس، ص185.
در این صحنه نیز زنانفداکار نهایت تلاش و کوشش خود را جهتیاری رساندن به رزمندگان اسلام انجامدادند. امام خمینی در این موردفرمودهاند: «شما در تاریخ نگاه کنیداز صدر تاریخ تا آخر. اگر پیدا کردید یکجایی را که زنها و زنهای جوانی که حالاباید فرض کنید که بروند سراغجوانیاشان، و پیرزنش، پیرمردش، اینطور کوشش کند در اینکه پشتیبانی ازارتشش بکند، پشتیبانی از پاسدارهایشبکند.»14
خواهران بسیجی علاوه بر آنکهدر ستادهای پشتیبانی و تدارکات، حضورفعال داشتند در بیمارستانها به عنوانامدادگر نقش ارزندهای در بهبودمجروحین ایفا نمودند. بانوان در خصوصپتوشویی، لباسشویی رزمندگان، رفویلباس و ملحفه و تعمیر پوتین در مناطقجنگی حضور دلگرمکنندهای برایحماسهآفرینان داشتند، کم نیستندزنانی که در هنگام مهاجرت با تمامسختیهایی که آوارگی در بر دارد آنان بهتنهایی و در غیاب مردان مدافع شهرهابوده و مسؤولیت سرپرستی خانواده را بهعهده گرفته و دم بر نیاوردهاند.
بانوان در کانونهایی چون انجمناسلامیسنگرنشینان را حمایت کردند، همچنینحداقل معیشت و دارایی زینتی خویش را بهرزمندگان اختصاص دادند و با برپاییجلسات روضهخوانی، برگزاری دعا ونیایش از حمایت معنوی نیز دریغنورزیدند. مادران در هنگام شهادتفرزندان برومندشان زیباترین رجزها وشعارها و مرثیههای مبارزهطلبانه رابر زبان جاری میساختند و هر بار بارویی گشادهتر آمادگی بیشتر خود رابرای تقدیم دیگر فرزندانشان به پیشگاهاسلام اعلام میکردند. در پشت جبههسنگینترین وظیفه در بیمارستانهایصحرایی و در شهرها به مجروحین و مصدومینجنگ تعلق داشت که این مسؤولیت بر عهدهزنان فداکار بهیار و پرستار و پزشک بود.در شهر ایلام به هنگام بمباران هواییبانوی پزشکی در حالی که همه به پناهگاهرفته بودند و شهر زیر حملات زمینی وهوایی دشمن میلرزید و قهرمانانهایستادگی میکرد، به کار جراحی و درمانزنی پرداخت و پس از اطمینان از رفع حالتاضطراری مصدوم خود به پناهگاه رفت.15
با تشکل انصار المجاهدین، خواهرانایثارگر به خانواده رزمندگان سرکشیکرده، و ضمن تفقد از زنان و فرزندان اینعزیزان، نیازهای احتمالی آنان را برطرفمیساختند. کمکهای مردمی و سپاه بهوسیله این خواهران به خانواده سلحشورانانتقال و مشکلات و مسایل آنان به مقاماتو مسؤولین ذیربط منتقل میشد. بدینسان با استمالت و رسیدگی به وضیعتخانوادههای رزمندگان نقش تربیتی وعاطفی خود را ایفا کردند.16
از طریقتشکلهای مردمی، بومی و محلی به تهیهمواد غذایی، پوشاک رزمی و غیره خواهراناقدام کرده و خود در قالب کاروانهایدیدار از جبهههای نور در میان برادرانمبارز و خواهران ایمانی خویش حضوریافتهو نسبت به توزیع مواد و لوازم تهیه شدهدر خطوط نبرد علیه باطل انجام وظیفهمیکردند. در یکی از محورهای جبههچنگوله کاروان بزرگی از زنان مسلمانمتشکل از چند اتوبوس توقف نمود و ازسلحشوران تقاضا کرد تا سنگرهای خود راترک کرده تا آنها پتوها و وسایلزندگیشان را مرتب کنند و چنین شد.
حضور فعال خواهران بسیجی در بخشتولیدلباسهای ضد شیمیایی رزمندگان از دیگرجلوههای ایثار این فداکاران است. اینخواهران در مراکزی که مواد خنثیکنندهمواد شیمیایی بستهبندی میشد و نیزدر مراکزی که لباسهای ضد شیمیاییرزمندگان چسبزنی میگردید و خود اینچسبها از ترکیبهای شیمیایی عارضهداربود مشغول خدمت به اسلام بودند. بسیجخواهران برای مقابله با فعالیتهای ضدانقلاب و منافقین در خصوص اطلاعات وعملیات حضور پرتحرک و چشمگیری داشتند.خواهران دانشآموز علاوه بر کمکهای بهظاهر اندک اما ارزشمند با نامههایتکاندهنده و لبریز از احساسات مذهبی وعلایق درونی به مبارزان از راه دوررزمندگان اسلام را تهییج و برای پیروزیآنان علیه کفر و ستم دعا میکردند.
حماسهآفرینیهای زناندلاور جمهوری اسلامی ایران در طول هشتسال دفاع مقدس افزونتر از آن است کهبخواهیم در قید نگارش آوریم، همانها کهدوشادوش دلیرمردان عرصههای پیکارحماسه آفریدند و به دنیا نشان دادند کهوقتی موضوع دفاع از سرزمین و اسلام درمیان باشد سر از پا نمیشناسند. اینانگرچه دریایی از عاطفهاند اما در برابرتجاوز دشمن بعثی از عواطف خود گذشتند وپرتلاش و کوشا خویش را در تاریخ دفاعمقدس جمهوری اسلامی ایران ماندگارکردند. زنان گرچه پیشتر وظیفه پشتیبانیو حضور در پشت جبهه را بر عهده داشتنداما کم نیستند بانوانی که رو در رو بادشمن دست و پنجه نرم کردند و حتی آنان رابه خاک سیاه نشاندند، چنانچه بهنمونههایی اشاره کردیم.
با شروعنائره جنگ و تهاجم و بمبارانهای هوایی وشلیک توپها و خمپارههای دشمن به شهرمقاوم آبادان و اعلام وضع اضطراری وحالت جنگی در آبادان و بسیج عمومی بهمنظور مقابله و دفاع از این دیار و دفعتجاوز دشمن از همان ابتدا خواهرانمتعهد و شجاع داوطلبانه به یاریسپاهیان و نیروهای مردمی و نظامی وانتظامی شتافته و در اموری چون احداثسنگر و تهیه مواد آتشزا وکوکتلمولوتوف و تدارک وسایل ومایحتاج رزمندگان و امداد و درمان ومعالجه مجروحین، ترغیب و تشویقعمومی به مقاومت و ایستادگی و ایجاد جومناسب و مثبت روحی رزمندگان و نیز بهدست گرفتن سلاح، حفاظت از مقرها وپایگاهها، مساجد و مقابله با توطئههاو رفع جو رعب و وحشت که توسط گروههایالحادی و نفاق ایجاد شده بود، مستقیماحضوری فعال و مؤثر داشتهاند و اوجحضور حماسی و شجاعانه بانوان آبادانیپس از محاصره شهر و در تنگنا قرار دادنمردم باقی خانم آمنه وهابزاده تا سال 1362 در جبهه بود و تنها برایتعویض نیرو انتقال مجروحین بدحال به تهران و شهرهای دیگر جبهه را ترکمینمود و در این مدت هفت بارمجروح گردید.
مانده در شهر نمایانچشمگیرتری دارد به نحوی که اکثریت قریببه اتفاق همسران و خواهران، مادران ودختران سپاهیان و نیروهای مردمی ورزمنده، حاضر به ترک خانه و کاشانه خودو تنها گذاشتن همسر، برادران و مبارزانشهر نشده و با تقبل رنج و مشقات زندگیطاقتفرسا در شهری جنگزده تحمل همهنوع مصایب را نموده و تا پای مجروح شدن وبه شهادت رسیدن خود، فرزندان، مردان ووابستگان دلاورانه مقاومت کردند و هرروز شاهد به خون خفتن عزیزانی شده کهزینبگونه آنان را تشییع و دفن نموده وبه درمان و معالجه مجروحان دربیمارستانها همت گمارده بودند، در امرتدارک، تهیه خوراک و غذای رزمندگانفعال و در کنار همه امور و پشتیبانیهایمحورهای خطوط دفاعی در نمازهای پرصلابتو دشمنشکن شهر که تحت هیچ شرایط سخت وحاد ترک نگردید شرکت کردند و با حضورشکوهمند خویش روحیه سلحشوران را تقویتکردند که آمار بالای جانبازان و شهدایزن آبادان خود مؤیدی روشن بر اینادعاست. این حضور و مشارکت تا پایان جنگـ مگر در مواردی که به دستور فرماندهاننظامی بنا به برخی ملاحظات دستور تخلیهشهر داده میشد ـ به طور مستمر ادامهداشت. اسارت تعدادی از زنان خود حکایتیگویا و روشن از حضور زنان متعهد درسنگرهای پشتیبانی، امداد و درمان استکه حتی حاضر به رها نمودن مجروحین بهبهای اسارت نشده و مسؤولیت و مشارکتخویش را تا انتها به پایان رسانیدند.
شهر اهواز به دلیل مرکزیتتصمیمگیریهای نظامی، سیاسی واجرایی استان خوزستان و نیز به عنواناولین و مهمترین شهر مقدم جبهههااهمیت ویژهای را دارا بود و مراکزعمده و عقبههای اصلی نیروها و یگانهاو واحدها در این شهر متمرکز و اکثرمراکز آموزشی، صنعتی و اداری در اختیارو در خدمت جبهههای حق قرار گرفته وعمده امور امداد، درمان و تدارکاتپشتیبانیها، آموزشها، اعزام و بسیج وتجهیز رزمندگان اسلام از این شهر تدارکدیده میشد و علاوه بر نقش حیاتیرزمندگان در مقابله با تهاجم دشمن درکنار آنان زنان و خواهران مؤمن وحزباللهی نیز زینبگونه به پا خاستهو به یاری منادیان نور و سعادت شتافته وبا حضور گسترده و فعالیتهای همه جانبه،عزم و اراده بانوان صدر اسلام را مجسم وتداعی کردند.12
معصومه آبادی که ازاهالی آبادان بود در آغاز جنگ تحمیلی بهعنوان نماینده فرمانداری این شهر درپرورشگاه و بیمارستانهای آبادانمسؤولیت خروج کودکان از منطقه راعهدهدار گردید و در راستای همانمأموریت و به منظور امدادرسانی بهرزمندگان در تاریخ 23 مهر 1359 از سر بندر،عازم آبادان گشت اما به همراه تنی چنداز پزشکان و پزشکیاران در حوالی آبادانبه دست نیروهای بعثی که خود را با لباسسپاه مخفی کرده بودند اسیر گردید. او پساز تحمل چهل ماه اسارت و استقامت دربرابر شکنجهها و فشارهای قوای عراق دردهم بهمن ماه سال 1362 از اسارت رهایییافتو از طریق فرودگاه ترکیه به ایرانبازگشت.13
خدیجه میرشکار همسر حبیب شریف(آزاده) و اهل بستان بود. پس از شروع جنگتحمیلی عراق علیه ایران چند روزی دربستان به رزمندگان کمک کرد آن گاه کهاین شهر تهدید گردید همراه والدین بهسوسنگرد آمد. چند روز در انتظار همسرشکه پاسدار کشور است میسوخت. جنگ بهسوسنگرد هم کشیده شد و سرانجام شوهرش ازمحاصره این دیار خبر داد و به خدیجه گفت:امشب شهر را ترک میکنیم تو هم با مامیآیی. قبل از طلوع آفتاب با ماشینیراه میافتند. حبیب اسلحهای به خدیجهمیدهد تا در برابر تهاجم احتمالی ازخود دفاع کند، در این هنگام نفربری راملاحظه میکنند که تیرباری روی آن نصبشده است و تا خدیجه از شوهر میپرسد کهاین نفربر از کجا میآید تیربار ماشینحامل زن و شوهر را به رگبار میبندد. آندو مجروح میشوند و در پی آن اسیرانیهستند که اشغالگران بعثی آنها را تشنه ونیمه جان در کنار جاده بر روی خاکانداختهاند. پس از ساعاتی آمبولانسعراقی از راه میرسد و آن دو مجروح سوارمیشوند ولی خبری از مداوا نمیباشد.یک شب به همان حال باقی میمانند تا بهبیمارستان میرسند. در آنجا به خدیجهخون وصل میکنند اما او که تحمل نداردخون دشمن به بدنش وارد شود تلاش میکندقطع شود ولی فریاد وحشیانه افسر عراقیمانعی برای کار اوست، افسر بعثی باعصبانیت به وی میگوید: چه میکنی؟ اوکه چشمان خود را بسته تا آن مزدور رانبیند میگوید خون عراقی نمیخواهم.افسر بعثی میگوید تو را با همین خون تااین لحظه زنده نگه داشتهایم. چهاردهروز به همین منوال میگذرد. خدیجه را بامداوایی سطحی و بدون عملِ جراحتش بههمان حال به سلول انفرادی بغدادمیبرند. پس از سه ماه او وارد اردوگاهموصل میگردد، هشت ماه میهمان اردوگاهاست. شکنجههای شدید عراقیها توشهپذیرایی از این بانوی شجاع است و صبرشدر برابر این همه رنج و فشار دژخیمان راعصبانی میکند. خدیجه میرشکار بعد ازسپری شدن دوران اسارت در اردوگاه موصلچهار ماه در زندان رمادیه به سر میبردتا اینکه لطف خداوند زمینههای رهاییاو را فراهم میکند.6
پیرزنی عرب درسوسنگرد زندگی میکرد و با وجود آنکهشوهری نابینا داشت از شهر دفاع کرد.مشهور است که او با چوبدستی خود چندسرباز عراقی را از پای در آورد.7 زنیرزمنده که مادر شهید نیز بود هنگامی کهعراقیها به شهر سوسنگرد آمدند آنها رابه خانه خود دعوت کرد و برایشان غذاتدارک دید، موقعی که آنها مشغولاستراحت بودند درب اتاق را از پشت بررویشان قفل کرد و نیروهای بسیجی را خبرنمود، آنان نیز آمدند و قوای متجاوز رابه اسارت گرفتند.8
در روزهای هفتم وهشتم مهر ماه 1359 مزدوران و ستونپنجمیهای عراق وارد هویزه شدند و شروعبه ارعاب و تهدید مردم نمودند و به مرورسربازان بعثی نیز وارد شدند ولی با شورو حالی که مردم تا آن زمان از خود بروزداده بودند جرأت ورود به مرکز شهر رانداشتند و در کنار پل و ساحل کرخه نورچادر زده و از طریق ایادی خائن خود مردمرا ترغیب به حمایت از رژیم عراقمینمودند و مردم غیور هویزه اعم از زنو مرد به طرق گوناگون خشم و انزجار خویشرا از آنان نشان دادند تا اینکه درتاریخ دهم مهر ماه سال 1359 زنان با فریادو شعار مردان را تهییج و جوانان راتشجیع حمله به عراقیهای مستقر در حاشیهشهر و مزدوران داخلی آنها نمودند کهبسیار مؤثر واقع شد به نحوی که با هجومهمگانی مواجه و به رغم کشتار و مجروحنمودن تعدادی از مردم بیگناه و زنان وکودکان بیپناه سرانجام در اثر هجومعمومی و غیرت زنان پا به فرار گذاشته وتا مدتها جرأت ورود به شهر رانداشتند.9
یکی از موارد جالب، مهم وگویای مشارکت بانوان فداکار، زنی استکه با آغاز تهاجم دشمن به مرزهای دشتآزادگان به انحاء مختلف و در عرصههایگوناگون حضوری فعال و مؤثر در کنارهمسرش داشت تا اینکه سرانجام در محاصرهدوم سوسنگرد در 22 آبان 1359 در حالی که باخودرویی به رانندگی شوهرش اسناد ومدارک نظامی سپاه این شهر را برای آنکهبه دست دشمن نیفتد به اهواز انتقالمیداد مواجه با قطع جاده سوسنگرد ـاهواز در حد فاصل روستای ابوحمیزه وسوسنگرد توسط دشمن شد که به دست نیروهایمتجاوز اسیر گردید و چند سالی در اسارتدژخیمان بود.10
خواهر جانباز خانمآمنه وهابزاده که از بانوان مبارزمیباشد و در جهت پیروزی انقلاب اسلامیتلاشهای مؤثری نموده است، در نماز جمعهمسؤول انتظامات بود که منافقین باترفندی حمله کردند و پایش را شکستند. ویدر روز نهم مهر ماه سال 1359 همراه با 250نفر بانوی امدادگر که او سرپرستی آنانرا عهدهدار بود و روی چادر سیاهشانکفن به بر داشتند عازم جبهه نور علیهظلمت گردید. اعزام اول او حدود سه ماهطول کشید و بار دوم راهی خرمشهر گردید.او میگوید در سوسنگرد به دلیل شرایطمحیطی، خانه و سنگر یکی بود. به فاصله دویا سه کیلومتری خط مقدم بودیم که خبرآوردند خانه یکی از پاسداران بومی موردحمله چند نفر عراقی قرار گرفته است.همراه برادران به آنجا رفتم. همسرش تاتوانسته بود از خود مقاومت نشان داده ودر جایی که به او حمله کرده بودند قصدداشته از پنجره فرار کند که عراقیها بهاو حمله کرده و موهایش را گرفته و او رااز ناحیه گیسوان آویزان کرده بودند.برادران موفق شدند عراقی را هلاک کنند،پیکر نیمه جان این زن مقاوم را که پایینآوردیم، پوست سرش کنده شده بود. تمامبدنش را با دندان یا وسیله دیگر زخمینموده بودند. پیکر خونین او را به اهوازانتقال دادیم که خیلی تأثربرانگیز بود.آن زن مظلوم و مقاوم، سند افتخارآفرینیبانوان در صحنههای ایثار میباشد.خانم آمنه وهابزاده، تا سال 1362 درجبهه بود و تنها برای تعویض نیرو،انتقال مجروحین بدحال به تهران وشهرهای دیگر جبهه را ترک مینمود و دراین مدت هفت بار مجروح گردید. او 36 ماهدر جبهههای جنوب و نه ماه در مناطق غرببود. در شهرستان سردشت موجگرفتگی موجبمجروح شدن وی گردید و در جبهه غرب دچارجراحت شیمیایی گشت. او جانباز 70%شیمیایی شده و از ناحیه دستگاه گوارش،ریهها، چشمها و گوش دچار صدمات ولطمات جدی گردیده است.11
در سیو یکم شهریور ماه سال 1359 در شرایطی کهجمهوری اسلامی نوپای، پس از گذشت نزدیکیک سال و اندی استقرار، سرآغاز حاکمیتقانونی و نهادهای انقلابی در ارکاندولت اسلامی به حساب میآمد به ناگاههمسایه غربی بر اساس فرصتطلبی و خصلتدستنشاندگی خود بر آن شد که مطامع وخواستهای جاهطلبانه خود را از طریقجنگی ظالمانه و تجاوزی ناخواسته برکشور ایران و مردم آن تحمیل کند. ارتشعراق که بر اساس محاسبات دقیق وضعیت وشرایط داخلی و بیرونی جمهوری اسلامیفتح یک هفتهای تهران را تعقیبمینمود در روزهای نخست تجاوز بیآنکهبا مانعی جدی در مرزها برخورد کندگستاخانه به قلمرو جمهوری اسلامی ایرانهجوم آورد و همچنان به پیش میراند تاآنجا که خود را در پشت اهواز و خرمشهردیده و با مشاهده این اوضاع به تداومتجاوز راغبتر گردیده بود. از آن پس بودکه خلق حماسهها آغاز شد و سراسرجبههها آوردگاه تن و تانک بود. حضورشکوهمند امت اسلامی در مقابل یورشمتجاوزان از برگهای زرین انقلاب اسلامیاست که هیچ گاه از یادها فراموش نخواهدشد. زنان گرچه از حضور در صحنه و خط مقدممعاف بودند ولی با شروع جنگ، اینشیردلان شهرهای مرزی در جنوب و غرب کشوربودند که در هجوم ناجوانمردانه خصم درکنار مردان خود قدم به قدم با بعثیهادرگیر شدند و در راه دفع شرارت دشمن ازوطن، خانواده و جان خویش هم مایهنهادند. یکی از مظلومانهترینجلوههای جنگ نقشی است که زنان قهرماندر شهرهای جنگی به دوش گرفتند، مناظردردناکی آفریده شد، مادران جوانی کهفرزند در آغوش، پذیرای بمب و موشک شدندو در ملکوتیترین حالات به سویپروردگار خویش شتافتند در حالی کهمردانشان در دفاع از حریم میهن اسلامیدر جبههها حضور داشتند، در آن روزهاییکه دشمن پشت دیوار خرمشهر منتظر ورودبود و شهر به تدریج از ساکنان خود خالیمیشد، خواهران بسیج و سپاه خرمشهر ازجمله بانوانی بودند که ضمن جلوگیری ازمهاجرت خانوادههایشان خود به محافظتاز انبار مهمات و رساندن آنها بهرزمندگان اسلام پرداختند، محل استقرارعدهای دیگر از این زنان شجاع، مسجدجامع خرمشهر بود که از آنجا برای حفرسنگر به نقاط حساس شهر اعزام میشدند.با اینکه تعداد آنها اغلب زیاد نبود ولیدلهایشان چون دریا وسیع و چون کوه محکمواستوار بود و این شجاعت و رشادت بهرزمندگان دلگرمی میداد. برخی زنان تاآخرین روز در خرمشهر باقی ماندند تاجایی که برادران با اصرار فراوان آنانرا از شهر خارج کردند. آنان نه تنها باحفر سنگر و تهیه غذا برای رزمندگان وحفاظت از مهمات، ایشان را یاریمیدادند بلکه گاهی با اینکه تعلیماتنظامی را در سطح ابتدایی گذرانده بودندساعتها در خط مقدم جبهه در برابر دشمنبعثی میجنگیدند.1
در خرمشهر خواهریبود به نام زهره حسینی که در هفته اولجنگ پدر شهیدش را با دستان خویش دفن کردو روز یازدهم مهر ماه هم بدن قطعه قطعهشده برادرش علی را که در مدرسه کشته شدبه خاک سپرد. خداوند به این خواهر چنانتحملی داده بود که کارش در گلزار شهیداندفن شهدا و نگهبانی جنازهها شده بود.2
خواهر بلقیس ملکیان میگوید: برخیازبانوان که در خرمشهر نمیتوانستند خودرا از فرزندان جوان دلیرشان، پاسدارانو نیروهای مردمی جدا ببینند و آنها رازیر رگبارهای مسلسلها و توپخانههایدشمن رها کنند همچنان در شهر ایستادگیمیکردند و غذای رزمندگان را تهیه کردهو برایشان میفرستادند. من و برخی ازخواهران در مقر باقی مانده و به کارامداد مجروحین پرداخته بودیم اما بقیهخواهران همدوش با برادرانمان بامزدوران در خرمشهر خواهری بود بهنام زهره حسینی که در هفته اول جنگ پدر شهیدش را با دستان خویش دفنکرد و روز یازدهم مهر ماه هم بدنقطعه قطعه شده برادرش علی را که درمدرسه کشته شد به خاک سپرد.
رژیمبعث میجنگیدند. وی میافزاید: مقر مانزدیک مسجد جامع بود که در آن مقداری ازوسایل و مهمات برادران قرار داشت. رویهمین اصل دشمن که توسط ستون پنجم متوجهشده بود اطراف مسجد را میزد، لحظاتمرگ و زندگی فرا رسیده بود. هر آن امکانداشت خمپارهای به سنگر ما اصابت کنداما ما همچنان مقاوم و پا بر جاایستادگی میکردیم، اسلحههایمان رامسلح کردیم و هر کدام یک نارنجک دستی درجیب خود نهادیم. سرانجام زنانی که درشهر مانده بودند به خارج آن انتقال دادهشدند. تنها گروهی که باقی ماندندامدادرسانها بودند که من در میان آنهابودم و کارهای اورژانس را انجاممیدادیم، تکههای خمپارهها و خمسهخمسههای دشمن در اطرافمان با صداهایناهنجار بر زمین میخورد و نالهها وگریهها و دعاهایمان با صداهای انفجارپی در پی در هم آمیخته بود. عدهای ازخواهران بدنهای پاک شهدا را جمعآوریکرده و به گورستان جنتآباد بردند کهاین کار هر روز آنان بود. خرمشهر که پساز قریب یک ماه مقاومت با کمترینامکانات دیگر با خون دلاوران قهرمانرنگین شده بود از این جهت امام خمینی درپیام خویش آن را خونینشهر نامید.3
فاطمه ناهیدی در روزهای آغازین جنگتحمیلی به همراه چند پزشک راهی سرپلذهاب گردید و از آنجا به گیلان غرب رفت،چند روزی در آنجا اقامت نمود و بهمداوای مجروحین پرداخت، پس از آنکه شدتنبرد در فاطمه در شرایط اسارت هرگز روحیه خود را نباخت. صورت وبدنش بر اثر شکنجههای دژخیمانبعثی مجروح شد و از دستانش خونمیچکید.
جنوب را به وی گزارشمینمایند به همراه اکیپ پزشکی روانهدزفول گردید و از آنجا به خرمشهر رفت تادر میدان درگیری به کمک رزمندگانبشتابد. فاطمه به اتفاق همراهاندرمانگاهی را در خرمشهر مرتب میکند تاکار مداوای سلحشوران تسریع یابد و درهمان جا با سخنانش به دلاوران روحیهمیبخشد. در خرمشهر به او خبر میدهندکه در خط مقدم شلمچه درگیری شدیدی واقعشده است و در آنجا به نیروهای امدادگرنیاز دارند. او به این ناحیه میرود اماقبل از رسیدن به محل مأموریت، خط مقدمبهدست عراقیها میافتد و سلحشوران در دامعراقیها گرفتار میشوند. پزشک همراهفاطمه نیز تیر میخورد و فاطمه در همانجا به مداوای او میپردازد و سپس درکانالی مخفی میشود. عراقیها او رادستگیر کرده و چشمهایش را بسته و با یکنفربر او و دیگر همرزمانش را به عقبمیبرند. فاطمه در شرایط اسارت هرگزروحیه خود را نباخت. صورت و بدنش بر اثرشکنجههای دژخیمان بعثی مجروح شد و ازدستانش خون میچکید اما خود را با زحمتبه در سلول انفرادی رسانید و با سختی،قامت راست کرد و با انگشتان خونآلودخود بر شکاف دریچه کوچک زندان نوشت:«اللّه اکبر». او دوران چهار سالهاسارت خویش را با ارادهای پولادین وشهامت به عنوان اولین بانوی آزاده بهپایان رساند.4
بانویی فداکارمیگوید: در آغاز جنگ تحمیلی در چندکیلومتری جاده خرمشهر آبادان توسطنیروهای بعثی به اسارت درآمدم، ما ازاینکه منطقه به دست دشمن افتادهبیاطلاع بودیم و چون با آمبولانس بهناحیه مورد نظر اعزام شدیم از دوردشمنان را مشاهده کردیم که لباسهایشانشبیه لباس نیروهای خودی بود. گمان کردیمنیروهای ایرانی هستند ولی چون به آناننزدیک شدیم متوجه گردیدیم عراقی هستند.آنها از این ترفند استفاده کرده بودندکه از لباسهایی که شباهت به لباسهایرزمندگان ایران داشت استفاده کرده و باچنین حیلهای ما را غافلگیر نمایند.بدین گونه 23 روز بعد از آغاز جنگ تحمیلیمن که به عنوان امدادگر به جبهه آمدهبودم اسیر شدم. از بدو اسارت وقتیبعثیها متوجه شدند در بین اکیپی که اسیرکردهاند دو زن هست مات و مبهوت ماندهبودند و به دیگر عراقیها میگفتند ماژنرالهای زن ایرانی را دستگیر کردیم! باوجود اینکه در بازجوییها از راه رعب ووحشت و خشونت وارد گردیدند این خواهرهیچ گونه اطلاعاتی از نیروهای خودی بهدست دشمن نداد.5
گلی زواره، غلامرضا
آوردیم که با تابش خورشید اسلام،بانوان جلوههایی از ایثار و حماسه رابه نمایش گذاشتند و در پرتو انقلاباسلامی بار دیگر ما ناظر فداکاری زنانبودیم که رهبری این حماسه پرشکوه دربیانات و پیامهای خویش این وارستگیهارا مورد توجه و تحسین قرار دادهاند. ازعوامل زمینهساز مشارکت بانوان دردفاعمقدس، پیروزی انقلاب اسلامی، تأکیدموازین شرعی به دفاع بانوان از ارزشهایالهی، تأثیرپذیری از اسوههای ایثارصدر اسلام و تربیت در مکتب عاشورامیباشد. در این بخش تجلیهای اینایثارها و شهامتها را از نظر خوانندگانمیگذرانیم:
مرحوم صاحب جواهر معتقدند مستفاد از نصوص این است که اساسا در کلیه دعاوی مربوط به حق الناس (اعم از حقوق مالی و غیر مالی مانند حق قصاص، وصایت و وکالت و امثال آن) «شهادت دو مرد با قسم مدعی» و به تبع آن «شهادت دو زن و یک مرد» یا «شهادت دو زن و قسم مدعی» پذیرفته است، مگر موارد استثنائی که با دلیل خاص مثلاً اجماع، خارج شود. و بدین ترتیب باب وسیعی در موارد و مصادیق مورد اختلاف گشوده می شود.51 با پذیرش این نظریه، تنها موردی که شهادت زنان پذیرفته نیست، عبارت است از جرائمی که جنبه حق اللّهی دارند (بجز زنا) و یا جرائمی که به جهت دارا بودن جنبه عمومی، سوگند مدّعی ممکن نیست مانند دعوای تضییع اموال عمومی یا ثبوت هلال.
سوم) تأسیس اصل: در بعضی دعاوی، به دلیل اختلاف در ادلّه نمی توان صراحتا مشخص نمود که آیا شهادت زنان (لااقل با ضمیمه قسم مدعی) پذیرفته است یا خیر؟ تأسیس اصل در اینگونه موارد مشکوک، کاربرد دارد. اگرچه اکثر فقهاء در مورد این مسأله که در موارد مشکوک آیا اصل بر پذیرش شهادت زنان است؟ صراحتا بحثی ننموده اند ولی می توان از مجموع مباحث مربوط سه احتمال را مطرح نمود:
احتمال اول) اصل پذیرش شهادت زنان: در بررسی «اقوال فقهاء» و «آیات و روایات» موجود در این زمینه، مؤیّداتی بر اصل پذیرش شهادت زنان وجود دارد. آیات مربوط به شهادت از این جهت مؤیّد اصل پذیرش شهادت زنان است که خطابات شارع در قرآن، عام است و علی القاعده، زن و مرد، هر دو را شامل است. مگر اینکه دلیل خاصی بر خروج زن یا مرد اقامه گردد و خطابات مربوط به شهادت52 نیز از این قاعده مستثنی نیست. اکثر روایات موجود در زمینه شهادت زنان نیز مؤیّد همین اصل است. یعنی از غالب روایات استنباط می شود که شارع مقدس، اصل را بر پذیرش شهادت زنان نهاده و فقط در مقام بیان موارد خاصی است که شهادت زنان پذیرفته نیست. به عنوان نمونه از میان 51 روایتی که در رابطه با شهادت زنان در باب 24 از کتاب الشهادات وسائل الشیعه موجود است، حدودا 22 روایت در مقام پاسخ معصومین به پرسش کسانی است که در این خصوص ابهام داشته اند. نکته قابل توجهی که در این سؤالات به چشم می خورد این است که از اکثر قریب به اتفاق این سؤالات (حدودا 18 سؤال)53 چنین استنباط می گردد که سؤال کننده، اصل را بر پذیرش شهادت زنان گذارده و فقط در خصوص موارد خاص ممنوع (غالبا در خصوص حدود، دماء، طلاق، هلال، نکاح، و خصوص حدّ زنا) سوال نموده اند و حتی آن دسته از روایاتی که سؤال را به صورت مطلق شهادت زنان آورده54 یا اصلاً به صورت سؤالی مطرح نشده است55، از پاسخ معصومین(ع) غالبا چنین استفاده می گردد که آنان نیز اصل را بر پذیرش نهاده و در مقام بیان موارد استثنائی عدم پذیرش هستند.
در کلام فقهاء نیز شواهدی بر اصل پذیرش وجود دارد. به عنوان نمونه، مرحوم مقدس اردبیلی در مواضع متعددی که در مورد شهادت زنان اختلاف و تردید حاصل شده است مکررا به «عموم ادلّه قبول شهادت» استناد نموده اند.56 مثلاً در مورد اثبات ادعای وقف با شهادت زنان می فرماید:
«مؤیّد قبول شهادت زنان در دعوای وقف، عموم ادله شهادت است از آیات و اخبار و از طرفی منعی هم در خصوص وقف ثابت نشده است.»57
البته در موضعی از کتاب خود در مورد دلیل عدم پذیرش شهادت زنان بر شهادت (شهادت فرع) اظهار می دارد که: ممکن است گفته شود، اصل در شاهد ذکوریت است و شهادت زنان در مواضع خاصی بدلیل نص و ضرورتا پذیرفته شده است که البته این کلام را همراه با تأمل بیان می نماید.58 و بعلاوه، استناد ایشان به عموم ادله شهادت از نظر کمی و کیفی قاطع تر مطرح شده است. شاهد دیگر بر اصل پذیرش شهادت زنان این است که فقهاء غالبا در بحث شروط و صفات مربوط به شاهد (خصوصا در بحث شرائط عامه شهود) در کنار شروطی از قبیل بلوغ، عقل، اسلام و ...، هیچگونه اشاره ای به «شرط ذکوریت» ننموده اند تا موارد استثناء از آن را بیان نمایند. در حالی که مثلاً «مسلمان بودن» را به عنوان شرط شاهد ذکر نموده و سپس موارد استثنایی را که شهادت کافر پذیرفته است مورد بحث قرار داده اند.
احتمال دوم) اصل عدم پذیرش: احتمال دیگر این است که اصل، بر عدم پذیرش باشد بدین جهت که اساسا "شهادت" در حقوق اسلام جزء «تکالیف» است نه «حقوق». در این صورت بنابر نظر اصولیّون در موارد شک در تکلیف، اصل برائت است. بعضی از فقهاء از جمله شهید ثانی در مسالک به این اصل اشاره نموده اند. به اعتقاد ایشان در باب شهادت، اصل بر تکلیف شهادت بر مرد است و غیر آن، خلاف اصل است.59
احتمال سوم) تفصیل: در دعاوی مربوط به حدود (حق الله) و دعاوی عمومی اصل بر عدم پذیرش است مگر خلاف آن ثابت شود. و از طرفی در دعاوی مربوط به حق الناس (دعاوی خصوصی) اصل بر عدم پذیرش است. خصوصا بنابر پذیرش قول صاحب جواهر در مورد ضابطه ای که مبنی بر پذیرش شهادت زنان در مطلق حقّ النّاس ارائه نمودند.
متذکر شدیم که دعاوی مالی با دو شاهد زن و یک مرد قابل اثبات است. در ادامه این بحث باید یادآور شد که امور مالی با دو شاهد زن بدون ضمیمه شهادت مردان، و فقط با ضمیمه قسم مدعی، پذیرفته است.46 یعنی هر موردی که با دو شاهد مرد و قسم مدعی ثابت می شود، با دو شاهد زن و یک مرد هم ثابت می گردد و در نتیجه با دو شاهد زن و قسم مدعی نیز قابل اثبات است.47 و در مورد پذیرش شهادت دو زن با قسم مدعی در امور مالی، صاحب جواهر ادعای شهرت قوی نموده است و حتی از شیخ در خلاف نقل اجماع نموده48 و کلام شیخ طوسی در مبسوط نیز اشعار به اتفاق امامیه بر این مسأله دارد و قول به عدم قبول را به اکثر اهل سنت نسبت داده است.49 زیرا از میان مذاهب چهارگانه اهل سنت، فقط مذهب مالکی شهادت دو زن با قسم مدعی را در دعاوی مالی پذیرفته اند.50
مسأله فراموشی حافظه زنان در هنگام اداء شهادت از نظر روانشناسان قابل توجیه است، زیرا از دیدگاه روانشناسی، فراموشی حافظه با میزان احساسات و هیجانات فرد، رابطه مستقیم دارد. هرقدر شخص بیشتر تحت تأثیر احساسات و هیجانات روحی واقع گردد به همان نسبت حوادث و وقایعی را که به خاطر سپرده، زودتر فراموش نموده و دقّت کمتری در نقل آن دارد. یک روان شناس قضایی می گوید:
«یک شی ء یا موضوع که در ذهن ما انعکاس شدید هیجانی با صبغه کراهت ایجاد می کند مخصوصا می تواند موجب تسهیل یا تسریع در انصراف توجه ما شود.»38
یکی دیگر از روان شناسان در این خصوص چنین اظهار می دارد:
«آیا گاهی ما در بازیابی مطلبی در نمی مانیم. به این دلیل که محتوای هیجانی داشته است؟ درباره این مسأله تحقیق فراوان شده است، نتایج این تحقیقات حاکی از آن است که هیجان می تواند بر بازیابی از حافظه دراز مدّت حداقل از چهار راه مشخص اثر بگذارد ... در برخی از موارد هیجانهای منفی مخلّ بازیابی می شوند.»39
برخی روان شناسان، موضوع ارتباط فراموشی حافظه و هیجانات روحی را بر روی مجموعه ای از دانش آموزان آزمایش نموده اند. بدین ترتیب که آنها را وا داشتند تا هجاهای بی معنی را به خاطر بسپارند سپس آنها را آزمودند. پس از آن ناگهان در اطاقی که دانش آموزان نشسته بودند وضع وحشتناکی ایجاد کردند. بدین صورت که تخته ای از سقف افتاد و صدای تیری شنیده شد و چراغ ها خاموش شد. وقتی چراغها روشن شد دوباره دانش آموزان را امتحان کردند تا مشاهده کنند که چه مقدار از کلماتی که یاد گرفته بودند به یادشان مانده است. دیده شد که در اثر هیجان شدیدی که در آنها ایجاد شده بود، یادآوری آنها در مورد آنچه که به خاطر سپرده بودند آشکارا کاهش یافته است.40 بعضی دیگر از روان شناسان بر این باورند که:
«کسانی که در جلسات دادگاهها حاضر می شوند متوجه این موضوع می گردند که شاهدها خیلی کم به حافظه خود شک دارند و این موضوع بسیار پرمعنی است شاهد تمایل دارد که فراموشی خود را با اختراع مطلبی پذیرفتنی ترمیم کند عموما فراموشی با یک احساس ناراحتی فکری همراه است.»41
به اعتقاد برخی از روان شناسان، یکی دیگر از علل فراموشی حافظه اشخاص، «شرم و حیاء و عفت» است و برای تایید این ادعای خود داستان دختری را نقل می کنند که:
«در یک مجمع بحث و بررسی در مورد اصول مسیحیت، ادعا می کرده رمانی را در مورد زندگی حضرت مسیح خوانده ولی هرچه کوشش می کند نمی تواند نام آن کتاب را به یاد آورد و سایر حضار نیز با اینکه کتاب را خوانده بودند نام آن را فراموش کردند. دختر پس از به یاد آوردن نام کتاب می گوید که فراموشی من به این جهت است که نام کتاب به آلمانی معنای زشت و زننده ای داشته و شرم از گفتن آن داشتم و جوانان حاضر در مجلس نیز با ملاحظه شرم دختر، دچار فراموشی شده بودند.»42
دو عامل فراموشی مذکور، یعنی تأثر «عواطف و احساسات» ناشی از حوادث (مخصوصا حوادث کیفری که به مراتب ناگوارتر است) و «شرم و حیاء» (که غالبا در حوادث کیفری مورد ابتلاست)، هر دو در زنان به مراتب بیشتر از مردان یافت می شود43 و این حقیقتی است غیر قابل انکار که البته رقت قلب و غلبه عواطف و احساسات در جای خود یکی از نعمتهای الهی است که به زنان اعطا شده است. همین رقّت قلب و عاطفه شدید در زنان موجب شد تا در مسائل خانوادگی و بسیاری از حوادث تاریخی نقش بسیار مثبتی را ایفاء نمایند. البته باید توجه شود که نباید به بهانه برتری عاطفه زنان بر تدبیر بدون دلیل منطقی، زنان را از حقوق مسلم آنان محروم نمود. ناگفته نماند که خود فراموشی هم یکی از نعمتهای الهی است که به اعتقاد برخی از روان شناسان اگر زنان دچار فراموشی نمی شدند و در نتیجه، ناراحتیهای مربوط به بارداری را فراموش نمی کردند نسل بشر منقرض می گردید.44 به جهت اهمیت حافظه در امر شهادت، از نظر فقهی، در صورتی که حتی بر شاهد مرد هم سهو و نسیان غلبه نماید شهادتشان مورد قبول نخواهد بود.45
از جمله مسائلی که توسط بعضی افراد کم اطلاع یا مغرض مورد اعتراض قرار گرفته، مساله شهادت زنان در برخی دعاوی است ناسازگار با بعضی از کنوانسیونهای غربی عنوان شده است.
یکی از افراطیون این جریان در داخل کشور، طی سخنانی در جمع اعضاء بنیاد سلطنت طلب «فرهنگ ایران» در فرانسه اظهار می دارد:
«در مسائل کیفری [جمهوری اسلامی] زن گاهی اصلاً به حساب نمی آید و آن وقتی است که جرمی فقط با شهادت مردان ثابت می شود. ماده 74 قانون مجازات اسلامی در این باره: زنا چه موجب حدّ جلد (شلاق) و چه موجب حدّ رجم (سنگسار) با شهادت چهار مرد عادل یا سه مرد عادل و دو زن عادل ثابت می شود. در چنین موردی شهادت زنان به تنهایی جرم را ثابت نمی کند. ماده 76 قانون مجازات اسلامی این طور می گوید: شهادت زنان به تنهایی یا به انضمام شهادت یک مرد عادل زنا را ثابت نمی کند بلکه در مورد شهود مذکور حدنصاب قذف جاری می شود و می دانیم که حد نصاب 80 ضربه شلاق است.»17
برای پاسخ تفصیلی به شبهات مذکور، این مقاله را در دو فصل پی می گیریم:
اول) در چند مورد، شهادت زنان مورد قبول نیست.
یک دسته از جرائم که مورد اتفاق فقهاست18، جرایم غیرمربوط به حقّ الناس (بجز زنا) است. اساسا بناء شارع مقدس در «حدود»، بر این است که سریع و به کمترین بهانه ای جاری نگردند و تضییق دایره شهود در مورد شهادت زنان یکی از طرق دستیابی به این هدف یعنی عدم سختگیری در مجازات و اجراء حدود بر متّهمین است.
در برخی موارد فقهاء در مورد این مسأله که آیا شهادت زنان پذیرفته است یا خیر، اختلاف نظر دارند. نظر «مشهور فقهاء» در مواردی چون دعوای وکالت، وصیّت، نسب، ثبوت هلال و دعوای طلاق مخالفت کرده اند.19 برخی دعوای خُلع را نیز درصورتی که اختلاف در طلاق باشد (نه در مال) ملحق به طلاق نموده اند.20 البته از مجموعه احکام مربوط به طلاق می توان استنباط نمود که در طلاق نیز مانند حدود، بناء «بر عدم اثبات» و عدم سختگیری است و به همین دلیل از نظر فقهی، از میان عقود و ایقاعات، طلاق تنها موردی است که در آن شاهد گرفتن واجب شده است.21
مورد دیگری که فقهاء در آن اختلاف نموده اند، شهادت در دعاوی مربوط به قصاص است، که اختلاف نظرها ناشی از اختلاف روایات است. در برخی روایات آمده است که این شهادت در «دم»، پذیرفته نیست22 و لفظ «دم»، اعمّ از حدود و قصاص است.اما در برخی دیگر صراحتا شهادت زن را در قصاص، معتبر دانسته23 و به تبع این دسته از روایات، برخی از فقهاء2425 شهادت زنان را به صورت ضمیمه در قصاص پذیرفته اند. مورد دیگری که فقهاء به دلیل تعارض روایات، اختلاف نظر دارند، دعاوی مربوط به نکاح است که اغلب فقهاء، به پذیرش شهادت زنان در نکاح فتوی داده اند.26
دوم) در بعضی از دعاوی، شهادت مردان به شهادت زنان، ضمیمه می شود:
مشهور فقهاء شهادت زنان را برای اثبات زنا به صورت مستقل، کافی نمی دانند. بلکه با شهادت سه مرد و دو زن، مجازات سنگسار ثابت می شود و با شهادت دو مرد و چهار زن، فقط مجازات شلاق در زنا ثابت می گردد. از جمله طرفداران این نظریه، می توان از شیخ طوسی، ابن ادریس، ابن حمزه، علامه حلی، صاحب جواهر27، حضرت امام خمینی(رض)28 نام برد. بنابراین ماده 74 قانون مجازات اسلامی که مورد انتقاد قرار گرفته، با فتوای مشهور فقهاء، تطابق دارد و ذیل ماده 76 ق.م.ا. نیز منطبق با نظر مشهور فقهاست و حتی صاحب جواهر در این مورد، ادعای نفی خلاف نموده است29 و این حکم به جهت خصوصیتی است که در مورد حفظ حیثیت افراد در زنا مورد نظر شارع است.
در امور مالی یا اموری که مقصود از آن، مال باشد، شهادت زن به تنهائی کافی نیست. و برخی علیرغم اینکه در مورد اثبات دعاوی مالی با «یک شاهد مرد و قسم مدعی» محدودیتهایی قائل شده اند ولی در مورد اثبات دعاوی مالی با دو شاهد زن و یک مرد، تردید نکرده و پذیرفته اند.30 زیرا دو شاهد زن و یک مرد را بیّنه شرعیه گویند که قابل تعارض با سایر بیّنات است. به خلاف یک شاهد مرد، همراه با قسم مدعی.31 مستند این حکم، علاوه بر روایات متعدد، آیه شریفه قرآن است32 که البته فقهاء تعریف مشخصی از امور مالی ارائه نفرموده اند. به همین جهت در برخی از مصادیق اختلاف شده است.33 در پاسخ به این پرسش که چرا در این دعاوی مالی، دو شاهد زن مورد نیاز است بعضی از مفسرین به ذیل آیه شریفه مزبور استناد کرده اند که می فرمایند: «... أن تضلّ احدیهما فتذکّر احدیهما الاخری.» یعنی: «... تا اگر یکی از آن دو زن، موضوع شهادت را فراموش نمود، دیگری او را بیاد آورد.»
کلمه «فتذکّر» به اعتقاد اکثر مفسرین در مقابل «نسیان» است.34 مرحوم ملاّمحسن فیض کاشانی در مورد این آیه می گوید: «و هذه علّةٌ لاعتبار العدد.»35 یعنی: عبارت مذکور در آیه شریفه، علت لزوم تعدد شهود زن را که همانا نسیان باشد بیان نموده است و مرحوم فیض در این رابطه به روایتی هم استناد می فرماید که در وسائل الشیعه نیز آمده است.36
مرحوم طبرسی از مفسرین بنام شیعه، نیز در تحلیل آیه مذکور اظهار می دارد: «لاّن النّسیان یغلب علی النّساء اکثر مما یغلب علی الرّجال»37 یعنی: زیرا فراموشی بر زنان بیشتر از مردان عارض می گردد. البته دلیل مذکور ممکن است از جمله حکمتهای این حکم باشد، نه تمام علت.
در روایت ابی بصیر، امام صادق - علیه السلام - می فرماید: «علی الصّبّی اذا احتلم و علی الجاریة اذا حاضت، الصیّام و الخمار»10 معیار وجوب روزه در پسران، احتلام. و در دختران، حیض شدن است. این روایت از چند جهت معتبر است: اولاً - شیخ صدوق در کتاب «المقنع» صریحاً طبق مضمون آن فتوی داده و متن روایت را به صورت فتوی ارائه داده است.11 ثانیاً - در کتاب «مَن لا یحضره الفقیه» به گونه مسلَّم از آن یاد کرده، می فرماید:
«و فی خبر آخر: علی الصّبّی اذا احتلم الصّیام و علی المرأة اذا حاضَت الصّیام». آنگاه اضافه می کند: «این روایات، اتّفاق دارند بر آن که پسر از نه سالگی تا چهارده سالگی یا پانزده سالگی تا وقتی به حدّ احتلام برسد، و نیز دختر تا وقتی که خون ببیند، وادار به روزه گرفتن شوند. ولی وجوب شرعی روزه به پسر، پس از احتلام و در دختر، پس از حیض، ثابت می گردد، و پیش از آن جنبه تربیتی دارد و در حدّ تأدیب است نه وجوب و تکلیف.»12
همین دو جهت، برای اعتبار دادن به روایت فوق الذکر، کافی است. ثالثاً - گرچه برخی کوشیده اند تا این روایت را ضعیف السّند جلوه دهند، زیرا راوی آن «علی بن ابی حمزه بطائنی» است، که واقفی مذهب است. ولی شیخ الطائفه در کتاب «عُدّه» صریحاً او را ثقه و موثق دانسته و گفته است: «اگر راوی خبر از فرقه های غیر امامی شیعه باشد، باید ملاحظه نمود و از شواهد و دلایل دیگری، وثاقت او را بدست آورد، لذا اگر روایتی از طریق یکی از این فرقه ها روایت شده و روایت مخالفی ندارد، و طائفه برخلاف آن روایت، عمل نکرده اند. و خود او نیز اهل احتیاط و مورد وثاقت و امانت باشد، روایت او معتبر است. و مورد عمل قرار می گیرد. ازاین رو، فقهای شیعه به روایات فطحّیه مانند عبداللّه بن بکیر و غیره، و روایت واقفی هائی مانند سماعترین مهران، و علیّ بن ابی حمزه بطائنی و عثمان بن عیسی... عمل کرده اند و مورد استناد فتوائی قرار داده اند.»13
ملاحظه می فرمائید که شیخ، صریحاً نام «علی بن ابی حمزه» را جزء کسانی که روایاتشان مورد عمل و استناد است، یاد می کند. چنانچه شخصیّتی مثل شیخ صدوق همین روایت را عینا مورد استناد فتوائی خود قرار داده است. برخی از اساتید محترم نیز علّت ضعف سند این روایت را در راوی از علی بن ابی حمزة یعنی قاسم بن محمد جسته اند که او نیز واقفی است14 حال آنکه این قاسم بن محمّد، ملقّب به «جوهری» است. و ابن داود در کتاب رجال خود می گوید:
«قاسم بن محمد جوهری که روایت کننده از وی، «حسین بن سعید» می باشد، ثقه است.»15
و این روایت را شیخ از قاسم بن محمد جوهری به واسطه همین حسین بن سعید نقل کرده است.16
مجموع دلایل فوق، استناد به این روایت را توجیه می کند. و برای استناد فقیه، همین اندازه کافی است.
ام ایمن
امیــن عتـرت و گواه فاطمه((ع))
جواد محدثى
گاهى چهره هایى در تاریخ اسلام, درخشندگى خاصى داشته و نقش الگویى جالب و والایى ایفا کرده اند. از این رو همواره از آنان به نیکى و عظمت یاد شده است. ((ام ایمن)) یکـى از ایـن بـانـوان گـرانقـدر عصـر رسالت است که جز پیشتازان ایمان به دعوت الهى حضرت محمد((ص)) به حساب مىآید.
((ام ایمن)) کیست؟
نام اصلى این بانوى با ایمان و فداکار, ((برکه بنت ثعلبه)) بود.
از مسلمانان نخستین بود که در دوران عسرت و سختى, اسلام را پذیرفت و از یاوران جبهه حق گشت. بنا به گفته اى, وى کنیز خواهر حضرت خدیجه بود که او را به پیامبر خدا بخشید. برخى هم او را کنیز خود حضرت رسول خدا((ص)) دانسته اند, بعضى نیز گفته اند که کنیز ((عبدالله بن عبدالمطلب)) بود و چون آمنه, حضرت محمد((ص)) را به دنیا آورد, ام ایمن حضانت و نگهدارى و پرستارى از او را بر عهده گرفت تا آنکه به حد رشد و بزرگى رسید. وقتى پیامبر خدا با حضرت خدیجه ازدواج کرد, ام ایمن را
آزاد ساخت. از آن پس بود که به همسرى ((عبیدبن زید)) درآمد که از قبیله بنى حارث در مکه بود. ثمره این ازدواج, فرزندى بود به نام ((ایمن)). از همین رو کنیه این خانم ((ام ایمن )) شد.
شوهرش در معرکه ((حنین)) به فیض شهادت رسید. پس از آن, پیامبر خدا((ص)) او را به همسرى ((زیدبن حارثه)) در آورد. ثمره این وصلت نیز تولد ((اسامه)) بود که از فرماندهان لایق تاریخ اسلام به شمار مى رود, جوانى که با سن و سال اندک, شایستگى آن را داشت که به فرمان پیامبر, فرماندهى یک سپاه را عهده دار گردد.
شایستگى ها
از مجموع نقلهاى تاریخى, چنین به دست مىآید که ((ام ایمن )),نزد پیغمبر اکرم, مکانت و منزلت ویژه اى داشته است. رسول خدا او را با عنوان ((مادر)) صدا مى کرد و هرگاه نگاهش به این بانوى وفادار به دودمان رسالت مى افتاد, مى فرمود:((هذه بقیه اهل بیتى)) این بازمانده خاندان من است.
گاهى رسول خدا((ص)) با او برخوردى ملاطفتآمیز و آمیخته به مزاح داشت. از جمله آن که روزى به محضر رسول خدا((ص)) آمد و درخواست مرکبى براى سوار شدن کرد. پیامبر فرمود: تو را بر ((بچه شتر)) سوار خواهم کرد. گفت: یا رسول الله, بچه شتر که تاب مرا نمىآورد و بى طاقت است! حضرت فرمود: جز بر بچه شتر, سوارت نمى کنم! مگر نه اینکه هر شترى (در هر سن و سالى که باشد) بچه شتر است!...
از کرامتهاى او چنین نقل شده که پس از سفر هجرت, در گرماى طاقت سوز صحرا در میان مکه و مدینه, تشنه اش شد و هیچ آبى همراهش نبود, در عین حال, روزه هم داشت و از تشنگى نزدیک بود که از پاى افتد. در همین سوز و گداز عطش بود که از سوى آسمان دلوى فرود آمد. ((ام ایمن)) آن را گرفت و از آبش نوشید و سیراب شد. از آن پس مى گفت: بعد از سیراب شدن از آن آب آسمانى هرگز عطشناک نشدم, در روزهاى بسیار گرم, روزه مى گرفتم ولى احساس تشنگى نمى کردم!
اهل بهشت
بهشتى بودن انسانها, در این دنیا معلوم نمى شود. روز حساب و پاداش, قیامت است. ولى گاهى انسانهایى یافت مى شوند که از فرط ایمان و عمل صالح و تقوا, اهل بهشت بودنشان در همین دنیا و در حال حیات, روشن است. و این نکته بس مهمى است, بویژه اگر خبر دهنده صادقى همچون حضرت رسالت, کسى را بعنوان اینکه ((او اهل بهشت است)) یاد کند. ام ایمن این افتخار بزرگ را داشت. هم از زبان پیامبر اکرم((ص)) به بهشتى بودن او تصریح شده بود, هم از قول امام باقر((ع)). اما توضیحى پیرامون این دو گواهى:
پس از شهادت همسرش, فرمود:
هر کس خرسند مى شود از اینکه با زنى از اهل بهشت ازدواج کند, پس با ((ام ایمن)) ازدواج کند. زیدبن حارثه (از فرماندهان سپاه محمد((ص))) بر دیگران سبقت گرفت و این افتخار دست نیافتنى را به خودش اختصاص داد. خداوند از این ازدواج, فرزندى به آنان بخشید که او را به نام ((اسامه بن زید)) مى شناسیم.
در حدیثى هم نقل شده که: اسماعیل جعفى از امام باقر((ع)) درباره دین و میزان معرفت ضرورى نسبت به امور دینى پرسید. حضرت پاسخ داد: دین, واسع و راحت است, ولى خوارج, جاهلانه آن را بر خویشتن تنگ و محدود ساختند. سپس حضرت درباره باورهایى که راوى نسبت به توحید خدا و رسالت پیامبر و ولایت اهل بیت و برائت از دشمنان و غاصبان این دودمان اظهار داشت, تصدیق نمود و آنگاه یادى از ((ام ایمن)) کرد و فرمود: ام ایمن را دیده اى؟ من شهادت مى دهم که او از بهشتیان است, با آنکه آنچه را شما الاذن بر آن عقیده و اندیشه هستید, نمى دانست و نمى شناخت. وى, مورد اعتماد رسول خدا بود. هنگامى که پیامبر مى خواست از مکه هجرت فرماید, امانتهاى مردم را پیش ام ایمن قرار داد, و به على((ع)) فرمود که آنها را به صاحبانش باز گرداند.
در جبهه نبرد
ام ایمن , از شیرزنان فداکارى بود که در میدانهاى نبرد اسلام با کفر هم شرکت مى کرد. از جمله در جنگ احد, خیبر و حنین حضور داشت. در نبرد احد, به کار آبرسانى به رزمندگان و مداواى مجروحان جنگ مى پرداخت. همسرش در جبهه حنین به شهادت رسید. در همین جنگ, شعارها و جملات روحیه بخشى به سپاه اسلام مى گفت.
در تاریخ جنگهاى زمان پیامبر, نام شش زن به چشم مى خورد که به ((سقایت)) و رساندن آب به جبهه و مبارزان مى پرداختند, که ((ام ایمن)) یکى از آنان بود.
از افتخارات دیگر او, ((هجرت)) بود. از لوازم ایمان آوردن در آن دوره
سخت, بویژه در سالهاى نخست شکل گیرى اسلام در مکه, تحمل سختیها و فشارها در راه عقیده بود. فشارهاى روزافزون مشرکان قریش بر ((اهل ایمان)), آنان را وادار به هجرت و دست شستن از خانه و دیار خویش کرد. یک بار, جمعى از مکه به سرزمین حبشه هجرت کردند. بار دیگر, پیامبر و مسلمانان به مدینه مهاجرت نمودند.
((ام ایمن)) از کسانى بود که در هر دو هجرت شرکت داشت و عنوان زیبنده ((مهاجران نخستین)) بر او نیز زیبنده بود.
معرفت و دانش
از ویژگیهاى دیگر این بانوى بزرگوار, ((روایت حدیث)) است. اینکه زنى سخنانى از مکتب و رهبر را آموخته و به خاطر بسپارد و به دیگران بازگوید و ناقل کلمات حضرت محمد((ص)) باشد, نشانه درک والا و وثاقت در گفتار است. حتى کسانى از صحابه نیز همچون ((انس بن مالک)) و دیگران, از قول او روایت نقل کرده اند.
وى, از کسانى بود که پس از رحلت پیامبر اکرم((ص)) دردمندانه مى گریست. وقتى سبب گریه اش را پرسیدند, گفت: البته من مى دانستم که پیامبر, بزودى چشم از جهان فرو خواهد بست و ما را به درد هجران مبتلا خواهد ساخت, لیکن گریه ام, بیشتر براى اینست که با رحلت پیامبر, وحى قطع شده و اخبار آسمانها دیگر به ما نمى رسد!...
این, میزان درک و دید او نسبت به جایگاه وحى و دستاوردهاى نزول فرشتگان بر پیامبر و پیوند مستقیم ملکوت با انسانهاى خاکى از طریق واسطه فیض, یعنى ((محمد مصطفى)) را نشان مى دهد.
گواه فاطمه((س))
ام ایمن , وفادارى به اهل بیت عصمت را در عمل نشان داد و پس از رحلت رسول خدا, پروانه وار گرد چراغ ولایت این دودمان وحى و نبوت مى چرخید. از جمله محبت خاصى نسبت به حضرت زهرا((س)) داشت.
حمایت او از ((آل الله)) در قضیه فدک جلوه گر شد. ((فدک)) را که باغى متعلق به فاطمه زهرا بود و پیامبر به وى بخشیده بود, پس از پیامبر از طرف حکومت وقت, غصب کردند. حضرت زهرا((س)) براى احقاق حق خویش, مجبور بود که شاهدانى بیاورد که گواهى دهند فدک از آن او بوده و بخشش رسول الله به اوست. یکى از گواهان حضرت فاطمه((ع)), همین ام ایمن بود. اما شهادت او در دادگاه آن دوره, ((محکمه پسند!)) نشد, چرا که بهانه آوردند که وى, از ((عجم)) است و نه ((عرب)), و شهادتش را رد کردند!...
بزرگانى همچون مرحوم ((مامقانى)) در کتاب رجال خویش, شاهد و گواه آوردن ام ایمن را توسط زهراى اطهر, دلیل وثاقت و عدالت او گرفته و گفته اند: اگر ام ایمن, موثق و مورد اطمینان نبود, هرگز کسى همچون فاطمه, او را گواه صدق ادعاى خویش نمىآورد. گواه دیگر صدق و عدل او, اینکه در رد شهادت او هیچ عذر و بهانه اى نداشتند, جز اینکه ((عجم)) بودن او را عنوان کردند.
در مجلس ایراد خطابه اى هم که فاطمه زهرا((س)) در مسجد مدینه, در دفاع از حق خویش داشت, حاضر بود. این هم دلیل دیگرى بر شهامت روحى و تعهد اجتماعى اوست, در مسیر عقیده و اعتلاى حق.
فرجام کار
ام ایمن به نقل برخى تواریخ, چندین سال پس از وفات رسول خدا((ص)) همچنان مى زیست و درگذشت او را برخى در عصر خلیفه دوم, بعضى هم در زمان عثمان نوشته اند.
آنچه از این زن با اخلاص و ایثارگر براى نسلهاى بعد, باقى مانده است, یک دنیا وفا و صفا و ارجمندى است.همان که سبب مى شد رسول خدا هم به دیدار او برود, حرمت او را نگاهدارد و زبان به ستایش او بگشاید و مادرش خطاب کند!
گام نهندگان در مسیر ایمان و بصیرت و فداکارى, همیشه از اسوه هایى چون این بانوى با فضیلت, درس مى گیرند.
آنان مىآموزند, و اینان, الهام مى گیرند...
ام ذر
بانویى سخنور و همسر ابى ذر
جواد محدثى
در زندگى مشترک زن و مرد, هیچ عاملى به قدرت همدلى و همفکرى, بنیان خانواده را محکم و استوار نمى سازد. زندگانى سراسر فداکارى و مبارزه ابوذر غفارى ـ صحابى والاقدر پیامبر اکرم(ص) ـ از این مزیت برخوردار بود و این زن و شوهر, (ابوذر و ام ذر) همدل و هم ایمان بودند و در صداقت و ثبات قدم نیز, کم نظیر.
دعوت الهى پیامبر خدا تازه آغاز شده بود. در آن دوران نخست, یاران محمد(ص) بسیار اندک بودند و پیوستگان به آیین اسلام, با خطرهاى بسیار مواجه مى شدند. از این رو, مسلمانى, شجاعت و ایثار و از جان گذشتگى بیشترى مى طلبید, و در نتیجه, ارزش گرایش مسلمانان صدر اسلام به دعوت محمد(ص) بیشتر بود.
ام ذر, و همسرش ابوذر, از نخستین گروندگان به وحى و دین خدا بودند و صداقت ایمانشان را هم با یک عمر تلاش و مجاهدت به اثبات رساندند. تا آنجا که رسول خدا(ص) در باره این صحابى شجاع و باایمان فرمود: ((بر راستگوتر از ((ابوذر)), نه آسمان سایه افکنده است, و نه زمین آن را تحمل کرده است)).
شیرزن غفار
((ام ذر)), علاوه بر فضایل معنوى و ایمان والا, از سخنورى و فصاحت و بیان هم برخوردار بود و از زنان شاعر در میان عرب بشمار مى رفت و از شجاعت و بى باکى هم بهره داشت.
در تاریخ است که در سال ششم هجرى, ابوذر مشغول چرانیدن شتران پیامبر بود. یکى از مشرکان به نام ((عیینه بن حصن)), به همراهى عده اى دیگر حمله کردند و شترانى را که در اختیار ابوذر بود به غارت بردند. در این یورش, هم پسر ابوذر به شهادت رسید, هم یکى دیگر از افراد قبیله ((غفار)) کشته شد و هم ((ام ذر)) گرفتار چنگ مهاجمان شد.
((ام ذر)), این زن آزاده اسیر, با آنکه داغ پسر دیده بود, اما غارتگران مهاجم را غافلگیر نموده و سوار بر یکى از شتران شد و شبانه از آنجا که گرفتار بود گریخت و به مدینه آمد. (منتهى الامال).
ام ذر, به خاطر آنکه توفیق داشته در عصر پیامبر اسلام(ص) باشد و به او ایمان آورد و سخنان آن حضرت را بشنود و روایت کند, در ردیف صحابه پیامبر(ص) محسوب مى شود.
ماجراى اسلامآوردن
حادثه اسلامآوردن این زن و شوهر نیز جالب است.
پیامبر اکرم(ص) هرگاه قصد تفریح و مزاح داشت, از ابوذر مى خواست که ماجراى اسلامآوردن خود را بازگو کند. ابوذر نیز آن ماجرا را این گونه روایت مى کند:
در قبیله خویش (پیش از اسلام) بتى داشتیم که نامش ((نهم)) بود. یک روز نزد آن بت رفتم و مقدارى شیر که دوشیده بودم جلویش گذاشتم و رفتم. کمى که از بت دور شده بودم, نگاه خود را دوباره به آن سوى برگرداندم, که ناگهان دیدم سگى آمده و آن شیر را مى خورد. دیدم که سگ, پس از خوردن شیر, پاى خود را بلند کرد و بر آن بت ادرار کرد. همانجا این شعر را سرودم:
((هان! اى نهم! اکنون مقدار شرافت و ارزش تو را دریافتم.
خودم با چشمم دیدم که سگ, آن گونه به تو اهانت کرد, و تو حتى نتوانستى آن سگ را از خود برانى)).
((ام ذر)) که سخن مرا شنید, گفت: گناهى بزرگ و جرمى عظیم مرتکب شدى, که به بت ((نهم)) توهین کردى.
وقتى ماجراى سگ و شیر و بول کردن سگ را بر بت, برایش توضیح دادم, خطاب به من چنین سرود:
((اى پسر وهب! براى ما خدایى بخشنده و بزرگوار بجوى.
آن خدایى (بتى) که نتواند در برابر یک سگ, از خود دفاع کند, خدا نیست.
پرستنده سنگ, گمراه است و انسان خردمند در برابر سنگ, سجده نمى کند.))
رسول خدا(ص) پس از کلام ابوذر, فرمود:
((ام ذر)) راست گفته است که جز گمراهان, کسى سنگ را نمى پرستد ((فما عبدالحجاره غیر غاو)).
از شیفتگان على(ع)
((ام ذر)), تا پایان عمر, به اسلام و رسالت و ولایت وفادار بود.
وى, ارادت خاصى به على(ع) داشت و از شیفتگان او شمرده مى شد. آنگاه هم که شوهر مبارزش ابوذر غفارى, در راه حفظ ارزشهاى اسلام و مبارزه با تبعیض و سو استفاده از بیت المال, مورد غضب دستگاه خلافت قرار گرفت و در تبعیدگاه ((ربذه)) به شهادت رسید, ام ذر با دختر خویش به خانه على بن ابیطالب(ع) آمدند و تحت حمایت و سرپرستى آن بزرگوار قرار گرفتند.
این درس بزرگ ((ام ذر)) به همه بانوانى است که در عصر آشوبهاى فکرى و تبلیغات ناسالم نیز, ((رهبرى صحیح)) را بشناسند و عشق و ولاى او را در سینه بپرورند و حتى با شهادت شوهرشان به دست مخالفان, دست از حمایت از رهبرى و ولایت برندارند.
برخی از فقهای معاصر که با کار کردن زن، ضدیت دارند، میگویند:
«کُلّا درست نیست که دختران و زنان برای تأمین مخارج خویش کار کنند، بلکه باید پدر یا شوهر و یا برادران آنان نفقهشان را بدهند، تا زنان به زندگی زناشویی و بچهداری بپردازند.»28 از اینرو «از نظر اسلام، آموزش و پرورش زن، از وی همسری نمونه و مادری مهربان و خانهداری مدیر میسازد.»29 آیا این نظریات درست بوده، جامعهای نمونه در تقسیم کار به وجود میآورد؟! که مرد بیرون از خانه کار کند و رزق و روزی به دست آورد و خانواده را تأمین کند، و زن داخل خانه، کارش شوهرداری و خانهداری و تربیت فرزندان باشد؟! اوضاع و شرایط کنونی جامعه ما این رویکرد را برنمیتابد. لازم است در کوتاه مدت، بسیاری از چیزها را تغییر داد و از صفر شروع کرد.
آیا دعوت فقها به خانه و شوهرداری و تربیت فرزندان توسط زن، برای رفع بگو مگوهایی است که دیر زمانی است در این قرن بر سر کار کردن زن در جامعه پا گرفته است؟ بگو مگوها و شعارهای پوچی که میگوید: کار، موجب استقلال اقتصادی زن و عدم سازش در اگر زن حرفهای مثل مامایی دارد که از وجوب کفایی زنان است شوهر نمیتواند مانع بیرون رفتن وی از خانه شود اما حتی این قول را فقهای معاصر نگفتهاند!
برابر ظلم شوهر است (گویا که زن برای جنگ آماده میکنند!) کار باعث میشود زن شخصیت خود را باز یافته و کرامتش را حفظ کند.30 اگر واکنش فقها به سبب چنین گزافههایی است، معلوم میشود باز فقها واقعیتهای زمانی را که در آن زندگی میکنند، نمیشناسند و از آنچه میگذرد، بیخبرند.
از مدتها پیش، بسیاری از زنان، بطلان این شعارهای توخالی و تبلیغاتی را دریافته، به رغم کار در بیرون از خانه، مسؤولیت اداره خانه و توجه به همسر و تربیت فرزندان را بر عهده دارند. بدین سبب مسؤولیتشان دو چندان شده، جسما و روحا خستهاند.31 مبالغه نیست اگر بگوییم اکنون خانهنشینی زن و بینیازیش از کار، جز برای زنان ثروتمند یا کسانی که شوهری توانگر دارند، ممکن نیست. کار نکردن رؤیای بسیاری از زنان است که مجبورند برای تأمین نیازهای خانواده ـ اگر شوهر نداشته باشند ـ کار کنند. اینان با اشتیاق منتظر روزهای تعطیلی یا مرخصی هستند، تا بتوانند به خود برسند و فرزندانشان را ببینند و یا حتی خواب راحتی بکنند. اینان مدار بستهای را که در آن به سر میبرند، میشناسند. هر روز با دغدغه زحمتِ آمد و شد، سپردن کودکان به کودکستان، نگرانی پیوسته از ابتلا به بیماری اطفالی که از آنها نگهداری میکنند، برگشتن به خانه برای آماده کردن غذا، نظافت خانه و ... شروع میشود و با خستگی وی پایان میپذیرد. این واقعیت شناخته شده امروز جامعه ماست. آنکه بدین وضع دچار نیست، در خانوادهها شاهد این وضع است.
تازه بعد از تمامی این مشکلات، فقهای معاصر فتوایی میدهند که زنان شاغل احساس مبالغه نیست اگر بگوییم اکنون خانهنشینی زن و بینیازیش از کار جز برای زنان ثروتمند یا کسانی که شوهری توانگر دارند ممکن نیست.
کار نکردن رؤیای بسیاری از زنان است که مجبورند برای تأمین نیازهای خانواده ـ اگر شوهر نداشته باشند ـ کار کنند.
کنند به سبب مخالفت با دین و آموزههای آن گناه کردهاند! آیا به واکنش منفی زن مسلمان نمیاندیشند؟ چه اصراری دارند پشتوانه فتوای خود را دین قرار دهند؟! مگر چه تعداد از زنان حکم قرآن و سنت در این باره را میدانند و چه تعداد از آنان قرآن و سنت را بررسی میکنند تا به بطلان ادعای فقهای گذشته و حال پی ببرند؟!
ناگفته نماند مطقا ادعای برخی که میگویند اگر زن فقط خانه و بچهداری کند، توان فکری خود را نپرورانده و آن را از بین برده است، نیز صحیح نیست، بلکه خلافش درست است، زیرا تربیت و پرورش بدنی و روحی فرزندان، به فرهنگ و آگاهی گسترده زن نیازمند است. وی باید پیوسته فهم و شعور خود را رشد دهد، تا دچار لغزش نشده، در دامهای زندگی عصر جدید نیفتد و اثر منفی بر کودکان نگذارد.
توصیه میکنیم فقیهان و نویسندگان فاضل کنونی، نقش فقه در زندگی مردم و نقش فقیه در جامعه را بدانند. اسلام دینی آسان است، نه سخت. از اینرو رسالت فقه و فقیهان، آسان کردن زندگی برای مردم است. فقها باید اوضاع زندگی در هر زمان و مکان، نیز طبیعت جامعه خویش را در نظر بگیرند. راز بقا و تداوم و توانمندی اسلام، همین است.
از اینرو فتاوا و نظریههای فقها در باره کار کردن زن، باید برگرفته از دادههای اجتماع و واقعیاتی که زن مسلمان بدان گرفتار است، نیز وضعیتی که خانوادهها در آن به سر میبرند باشد. فقیهان معتقدند ساختن جامعهای استوار و متحد، با اداره خانه توسط زن ممکن بوده، باید شوهر نیازهای خانواده را با کار در بیرون از خانه برآورد. این اعتقاد از شمار حقوق فقها و از موارد اجتهاد است. از اینرو دگرگون کردن جامعه و هدایت آن به سوی مطلوب، بر عهده فقیهان است. ما نمیتوانیم با آرزوها و رؤیاهایی که فقها از آن قانونهایی واجب الاطاعه میسازند، زندگی کنیم. بر فقیهان است حکم اسلام (قرآن و سنت) را در باره کار کردن زن، روشن کرده، مصلحت زن و شوهر را مناسب با وضع و واقعیات موجود در خانوادهها تعیین کنند.
فقهای کنونی در نظر و رأی خود مبنی بر ممنوعیت اشتغال زنان، دچار تنگنظری و عدم واقعنگری شدهاند؛ بر خلاف فقهای پیشین که به گمان خود با اجتهاد در قرآن و سنت، زن را از کار کردن منع کردهاند. انگیزه هر دو گروه، دادهها و طبیعت جامعه بوده است. در گذشته زنان به همان راحتی ازدواج میکردند، که طلاق میگرفتند. در نتیجه همیشه کسی بود که آنان را بگیرد و نفقه دهد، حتی زنان مدت عِدّه مرگ یا طلاق را به فراموشی میسپردند تا پیش از موعد ازدواج کنند. ماوردی که در قرن پنجم هجری زندگی میکند، در کتابش «الاحکام السلطانیه» از جمله وظایف قاضی را الزام زنان به عده نگه داشتن میداند.26 اما ازدواج و طلاق سهل و ساده، اکنون ـ بلکه از مدتها پیش ـ وجود ندارد و زن خود را ملزم به کار کردن و تأمین نیازها به دست خود میبیند.
همکاری و پشتوانه اجتماعی که در زمان فقهای پیشین میان مردم بود، اکنون در جامعه ما کم شده، مدتهاست روحیه فردگرایی و خودمحوری گریبانگیر انسانها شده است و مردان و زنان خود را ملزم به کمک به زنان مطلقه یا کوخنشین ـ حتی اگر صغیر داشته باشد ـ نمیبینند و یا این کار را به رغم میل خود و به خاطر سرزنش مردم و خجالت انجام میدهند. در این وضعیت زن چارهای جز کار برای تأمین نیازهای خود و فرزندان ندارد.
این وضعیت میطلبد زن توانایی کار یا حرفهای را داشته باشد، نه اینکه ـ چنان برخی فقها میگویند ـ فقط بتواند خانه شوهر را اداره کند! بسیاری از اوقات به سبب مشکلات و نیازهای زندگی کنونی، مرد نمیتواند نیازهای خانواده را تأمین کند و کار کردن زن بسیار ضروری مینماید. اگر شوهر خِسّت داشته یا در خرج کردن سختگیر باشد و همسر آبروداری کند و نخواهد به محاکم پناه بَرَد و ادعای نفقه نماید ـ به خصوص اگر چند فرزند داشته باشد ـ آیا حق ندارد کار کند و نیازهای خود و فرزندانش را برآورد؟ البته علل دیگری را میتوان برای وجوب کار کردن زن برشمرد که پایان ندارد.
فقیهان کنونی نقش فقه و فقیه را درست نمیشناسند و نمیدانند با دگرگونی عرف و سنتها و شرایط زمان و مکان، فتوا تغییر مییابد. فقه، بنا بر تعریف «ابنالقیم الجوزیه» یعنی همین تغییرات! وی میافزاید:
«اگر فقط به آنچه در کتابها هست، بیآنکه اختلاف عرف و مصالح آنان و شرایط زمان و حالات نگریسته شود، کسی فتوایی بدهد، گمراه بوده و دیگران را نیز گمراه کرده است. این کار خیانت به دین است و مثل این میماند که طبیبی مردمان را به آنچه در کتابها نوشتهاند، مداوا کند، بیآنکه به اختلاف [آب و هوای] شهرها و مصالح و زمان و طبیعت آنان بنگرد. این طبیب و آن فقیه، نادان و جاهل بوده، به [سلامت] دینی و جسمی مردم آسیب میرسانند.»27 سخن ابنالقیم به روشنی میفهماند که فقه [به خودی خود [مقدس نیست، بلکه برای مصلحت بندگان وضع شده، وقتی قاعدهای فقهی معقول است و اجرا میشود که به هدف و علت (حکمت) تشریع دست یابد، که با تغییر احوال و زمان و مکان، هدف متغیّر است. اگر فقهای کنونی فقه را مقدس میدانند، باید دست از قواعدی همچون «الضرورات تبیح المحظورات» یا «لا ضرر و لا ضرار» بشویند، در حالی که قواعدی چنین، روح اسلام است و با توجه به وضع زمان، کار کردن زن را روا میشمرد.