ـ ديدن جايگاه خويش در بهشت
 ـ دیدن جایگاه خویش در بهشت

در یکی از روایات از امام صادق علیه السلام سؤال می شود که چگونه اصحاب امام حسین به سوی مرگ می شتافتند؟ فقال: انّهم لَهُم الغَطاء حتّی رَأوا مَنازِلَهُم مِنَ الجَنّة فکان الرّجلُ مِنهم یُقدِمُ علی القتل لِیُبادِرَ اِلی حَوراء یُعانِقُها و الی مکانه مِن الجنّة. فرمود: برای آنان پرده ها کنار رفت تا این که مقامات خویش را در بهشت مشاهده کردند این چنین بود که مردی از آنان به کشته شدن روی می آورد تا این که به حورالعین و جایگاه خویش در بهشت برسد.19 البته این یقین مرتبه والایی است که برای هر فرد رسیدن به آن میسّر نیست اما آنچه از قرآن کریم و آثار اهل بیت علیهم السلام می توان استفاده کرد اینکه دو عامل زیر نقش عمده در رسیدن به آن دارد:

الف ـ دعا در جهت به دست آوردن یقین؛ چنانکه دردعای ابی حمزه ثمالی از امام زین العابدین علیه السلام می خوانیم: اللّهُمَّ انّی اَسْئلک ایمانا تُباشِرُ بِهِ قَلْبی وَیَقینا حَتّی اَعْلَمَ اَنَّهُ لَنْ یُصیبَنی اِلاّ ما کَتَبْتَ لی: پروردگارا از تو درخواست می کنم ایمانی که همیشه در قلبم برقرار باشد و یقینی تا بدانم که به من جز آنچه قلم تقدیر تو نگاشته، نخواهد رسید و در فقره دیگر اظهار می دارد: «اللّهم صلّ علی محمّد و آل وارْزُقنی الیَقینَ وحُسنَ الظّنِ بک»20 خدایا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و به من یقین و گمان نیک به خودت را عطا کن.

ب ـ عبادت و عمل شایسته؛ چنانکه قرآن کریم می فرماید: وَاعْبُدْ رَبّکَ حتّی یَاْتِیَک الیقین21 بندگی پروردگارت کن تا آن هنگام که به تو یقین برسد.

* روحهای ضعیف خیلی زود در مقابل مشکلات شکسته می شوند و گاه عقده های فرو خورده و فشارهای روحی موجب سکته های مرگ آور می شود.

(0) نظر
برچسب ها :
1 ـ اعتماد به جهان ديگر

1 ـ اعتماد به جهان دیگر

سیّد الشهداء علیه السلام در سخنانی که برای یاران در لحظات حسّاس مبارزه ایراد کرد فرمود پایداری کنید بدانید که مرگ برای شما جز پلی برای رهایی از سختی ها نیست. پس از آن راهی بهشت های وسیع الهی و نعمتهای جاودانه او خواهید شد. کدامیک از شما خوش ندارد که از زندان به سوی قصر منتقل شود و این در حالی است که مرگ برای دشمنان شما انتقالِ از قصر است به زندان و عذاب الهی.18

(0) نظر
برچسب ها :
آرامش ياران امام

آرامش یاران امام

اهل بیت آن بزرگوار نیز برخوردار از روحیّه اطمینان و نهراسیدن از مرگ بودند. مرحوم سیّد ابن طاووس می نویسد: امام حسین علیه السلام در مسیر خویش به کربلا به منزل «ثعلبیّه» رسید مقداری خوابیدند به هنگام بیداری خوابی را نقل کردند که: خبر از مردن خود و یارانش می داد. حضرت علی اکبر عرض کرد: «اَفَلَسْنا علی الحقّ؟» آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: بلی بر حق

* حادثه کربلا پایگاه نفوس مطمئنّه ای است که آرامش و اطمینان را تجلّی داده و جلوه های زیبای آن مشعلی از معرفت فراراه برافروخته است.

هستیم؛ سوگند به خدایی که بازگشت بندگان بسوی اوست، علی اکبر گفت: «اِذَنُ لانُبالی بالموت»14 در این هنگام باک و هراسی از مرگ نداریم. در شب عاشورا تکرار این حماسه را درباره حضرت قاسم مشاهده می کنیم؛ اصحاب در خیمه نشسته اند. تصمیم نهایی باید اعلام شود، سیدالشهداء خبر از شهادت همه یارانش می دهد امّا قاسم نگران است که نکند توفیق شهادت را نیابد از حضرت درباره خویش سؤال می کند امام حسین می فرماید: «کیف الموتُ عندک»: مرگ در نزد تو چگونه است؟ قاسم می گوید: «اَحْلی من العَسَل»15 از عسل شیرین تر است و به همین جهت بود که روز عاشورا با اصرار از عموی بزرگوارش اجازه گرفت و راهی میدان مبارزه شد و برگ زرّین دیگری را بر کتاب شهادت افزون ساخت.


  • بر فرس تندرو هر که تو را دید گفت برگ گل سرخ را باد کجا می برد

  • برگ گل سرخ را باد کجا می برد برگ گل سرخ را باد کجا می برد

و همین شکوه و عظمت را در سخنان اباالفضل(ع) می بینیم زمانی که ابی عبداللّه علیه السلام در جمع اصحاب خویش سخنرانی نمود و آنان را دستور به ترک دیار کربلا داد، اوّلین فردی که سخن آغاز کرد و آمادگی خویش را جهت مردن اعلام داشت آن بزرگوار بود که فرمود: آیا برای این برویم که بعد از تو زندگی کنیم خدا آن روز را نیاورد.16 و در همین جمع الهی بود که دیگر اصحاب امام حسین علیه السلام لب به سخن گشودند و حماسه دل انگیز و شنیدنی را در تاریخ جاودانه کردند. «مسلم بن عوسجه» اظهار داشت: به خدا سوگند که من در مقام یاری تو به مرتبه ای می باشم که اگر بدانم کشته می شوم و آنگاه مرا زنده کنند و بکشند و بسوزانند و خاکستر مرا بر باد دهند و این مرگ و حیات تا هفتاد مرتبه تکرار شود، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا آنگاه که در حضورت

* اگر بدنها برای مردن آفریده شده اند پس چه بهتر که مرد در راه خدا کشته شود.

مرگ را ملاقات کنم و به دنبال او زهیر ابن قین برخاست و گفت بخدا سوگند که من دوست دارم هزار مرتبه کشته شوم آنگاه زنده گردم و سپس کشته شوم اما در عوض جان تو و جوانان از خاندانت محفوظ بماند.17

حال باید دید علّت و فلسفه این آرامش و نهراسیدن از مرگ چیست و چه عاملی این اطمینان خاطر را فراهم ساخته است که با توجّه به کلمات سیّدالشهداء و یارانش می توان به سه عامل اشاره کرد:

(0) نظر
برچسب ها :
عوامل اضطراب

عوامل اضطراب

هراس از مرگ؛ یکی از عوامل نگرانی انسان و دغدغه خاطر او مسأله مرگ است و گاه در برخورد با عوامل مرگ آفرین آن چنان تعادل خویش را از دست می دهد که قدرت تفکّر و اندیشه صحیح از او سلب می شود اما شهیدان کربلا بر این نگرانی پیروز شدند و خود با آرامش خاطر به استقبال مرگ شتافتند


  • نشان مرد مؤمن با تو گویم که چون مرگش رسد خندان بمیرد

  • که چون مرگش رسد خندان بمیرد که چون مرگش رسد خندان بمیرد

که موارد ذیل نمونه هایی از آن می باشد: امام جواد علیه السلام حالات سیّدالشهداء را از امام زین العابدین علیه السلام این چنین بیان می دارد که: چون کارزار به سختی انجامید به امام حسین نگاه کردند دیدند که برخلاف آنان مشاهده می شود «لاَنَّهُم کُلَّما اشْتَدَّ الاَمْرُ تَغَیَّرتْ اَلْوانُهُم، وارْتَعَدَت فَرائِضُهُمْ وَ وَجِلَت قُلوبُهُم وکان الحُسینُ علیه السلام و بعضُ من معه من خَصائِصِه تَشْرُقُ اَلْوانُهم وتَهْدِئُ جوارحُهُم وتَسْکُنُ نُفُوسُهُم»: زیرا به هر مقدار که کار جنگ سخت تر می شد، رنگهای آنان تغییر می یافت و اعضای بدنشان مضطرب و دلهاشان ترسان می شد اما بر عکس آنها امام حسین علیه السلام

* آرامش اکسیر نجات و همای سعادت حیات انسان است که درخواسته های اولیاء الهی جلوه خاص یافته است.

و بعضی از اصحاب آن حضرت رنگ صورتشان درخشان و اعضایشان آرام و دلهاشان اطمینان می یافت. در این زمان بود که به یکدیگر می گفتند: «اُنْظُروا لایُبالی بِالْمَوْتِ»5 نگاه کنید؛ از مرگ باک و هراسی به دل ندارید. در یکی از اشعار منسوب به سیدالشهداء آمده است که فرمود:

وَ اِنْ یَکُنِ الاَبْدانُ لِلْمَوتِ اُنْشِئَتْ فَقَتْلُ امْرِئٍ بِالسَّیفِ فی اللّه ِ اَفْضَلُ6

یعنی: اگر بدنها برای مردن آفریده شده اند پس چه بهتر که مرد در راه خدا کشته شود و فرمود: «الموت خیرٌ مِنْ رُکوبِ العارِ»7: مرگ بهتر است از اینکه فرد به ذلّت گرفتار شود و کمال شوق خویش را به مرگ بسان اشتیاق یعقوب به گمشده خویش حضرت یوسف قلمداد می کند و می فرماید: «وَ ما اَوْلَهَنی اِلی اَسْلافی اِشْتیاقَ یَعْقُوبٍ بِیُوسُفٍ»8 و مُردن را برای خویش مایه سعادت و نیکبختی می بیند و اعلام می دارد که «لا اری الموتَ الاّ سَعادة»9 و این شوق را حضرت در موقع خداحافظی با هر یک از یارانش اظهار می کرد به هنگامی که آنان بر حضرتش سلام می دادند حضرت می فرمود: وَ عَلَیْکَ السَّلامُ وَنَحْنُ خَلْفَکَ

بر تو سلام باد و ما پس از تو خواهیم آمد.10 سپس حضرت این آیه شریفه را قرائت می نمودند که «... فَمنهم مَنْ قَضی نَحْبَه وَمنْهُم مَنْ یَنْتَظِرْ ...» کسانی جام مرگ را نوشیدند و کسانی دیگر به انتظار رسیدن آن می باشند.11 چنانکه در آغاز رویارویی با حرّ نیز فرمود: «اَفَبِالْموتِ تُخوِّفُنی» آیا مرا از مرگ می ترسانی؟

سَأُمضی و ما بِالْمَوتِ عارٌ علی الفَتی اذا ما نَوی حقّا وجاهَدَ مُسْلِما12

راه خویش را ادامه می دهم و مرگ بر جوانمرد ننگ نیست در صورتی که نیّت او حق باشد و در حالی که مسلمان است، جهاد کند.

در حالات آن بزرگوار پس از شهادت عزیزانش می خوانیم: «ما رایتُ مَکثورا قطُّ قَد قُتِلَ وَلدُه واهلُ بَیته وصَحبُه اَرْبَطُ جأشا ولاامضی جنانا منه»13: فردی را ندیدم که فرزند و اهل بیت و یارانش کشته شده باشند امّا همانند حسین علیه السلام از قوت قلب و آرامش روح برخوردار باشد.

(0) نظر
برچسب ها :
آرامش در طوفان

عبّاس کوثری

یا اَیَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ اِرْجِعی الی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّة1

آرامش اکسیر نجات و همای سعادت حیات انسان است که درخواسته های اولیاء الهی جلوه خاص یافته است. در زیارت «امین اللّه » که در شمار زیارتهای معتبره است، چنین می خوانیم: اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسی مطمئنّةً بِقَدَرِک راضیَةً بِقَضائِکَ2: بارالها جانم را به تقدیرت آرامش بخش و به حکم و قضایت مرا خشنود گردان. حضرت ابراهیم علیه السلام که خود در اوج بندگی و آرامش قرار دارد، در خصوص چگونگی احیاء مردگان، اطمینان و دل آرامی جان را خواستار است و در پاسخ خداوند که می فرماید: «اَوَلَمْ تُؤْمِنْ». آیا ایمان نیاورده ای؟ اظهار می دارد: «بَلی وَلکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قلبی»3 «ایمان دارم و لکن دوستدار آن هستم که قلب من به آن آرامش یابد.»

حادثه کربلا پایگاه نفوس مطمئنّه ای است که آرامش و اطمینان را تجلّی داده و جلوه های زیبای آن مشعلی از معرفت فراراه برافروخته است. چنانکه در روایات تفسیری سوره فجر «نفس مطمئنّه» را بر امام حسین علیه السلام تطبیق کرده و یادآور شده است: اِقْرَأُوا سورةَ الْفَجْر فی فَرائضِکُمُ وَ نوافِلِکُمْ فَاِنَّها سورةُ الحسین ابن علی علیهما السلام : سوره والفجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید که سوره فجر، سوره حسین ابن علی علیهما السلام است.4 عاشقان و دوستداران نهضت حسینی با شناخت موجبات این اطمینان می توانند انگیزه ها را در خویش تقویت نموده و خود را هر چه بیشتر به ساحل این «اقیانوس آرام» نزدیک تر سازند بویژه آنکه پوینده این راه خود را با الگوهای عملی و اسوه های قرآنی مواجه می بیند که می تواند عزم او را دو چندان کند برای شناخت این انگیزه ها و عوامل مناسب است که علل اضطراب آفرین را دریافت و سپس تجسّم عینی و عملی آرامش را در نهضت کربلا مورد مطالعه قرار داد که در این زمینه می توان به چند عامل اشاره نمود.

(0) نظر
برچسب ها :
7 راه برای آرام شدن پس از هر دعوا و مشاجره
7 راه برای آرام شدن پس از هر دعوا و مشاجرهموقعیتهای ناراحت کننده شما را سریعاً در حالت ضعیفی می برد به طوریکه دیگر قدرت کنترل موقعیت را نداشته باشید. دعواها و مشاجرات ممکن است درنتیجه اختلافات شخصیتی، عدم توافق ها، یا صرفاً ضعف یا فقدان ارتباط صحیح به وجود آید. اگر احساس می کنید که به کرات تسلط بر اعصابتان را از دست می دهید، یادگرفتن اینکه چطور احساساتتان را به درستی کنترل کنید بخشی از فرایند رشد شماست. این مهارتی است که همه ندارند و احتمالاً نه شما و نه طرف مقابلتان در آخرین دعوایی که داشتید از خود نشان نداده اید. اما دفعه بعد که با یک اختلاف نظر متوجه شدید که فشارخونتان در حال بالا رفتن است، از این 7 راه برای آرام کردن و حفظ کنترل اعصاب خود استفاده کنید.1. شانه هایتان را بلرزانید. در اکثر ما قسمت اعظم فشار در پشت گردن، شانه ها و بالاتنه جمع می شود. دفعه بعد که در یک موقعیت ناراحت کننده گرفتار شدید، اگر دقت کنید خواهید دید که شانه هایتان به جلو خم شده و عضلاتتان منقبض می شوند. لرزاندن شانه ها باعث می شود فرم بدنتان را دوباره به حالت نرمال برگردانید، طبیعی نفس بکشید و کمی آرامتر شوید.2. برای قدم زدن بیرون بروید. گاهی اوقات نفس کشیدن در هوای آزاد همه آن چیزی است که برای تغییر حال و هوا به آن نیاز دارید. وقتی عصبانی می شوید، بیرون رفته و نفس عمیق بکشید. حتی یک پیاده روی کوتاه می تواند خیلی کمک حالتان باشد. بالا بردن گردش خون، حتی اگر برای یک لحظه کوتاه هم که باشد، فکرتان را بازتر می کند.3. یکدسته ورق پاره کنید. یکی از ساده ترین فعالیت هایی که می تواند حواس شما را از موضوع منحرف کرده و عصبانیت شما را خالی کند، این است که یک دسته ورق را پاره کنید.4. با مدیتیشن و ریلکسیشن خود را آرام کنید. از بین بردن استرس به طور طبیعی، نیازمند صبر و تحمل است. وقتی روی آرام کردن درونی خود تمرکز کنید، آنوقت می توانید با فکری بازتر به همه چیز نگاه کنید.5. ناراحتی هایتان را روی کاغذ بیاورید. خودکار و کاغذ ابزارهایی بسیار ارزشمند برای بیرون کردن افکار ناراحت کننده از ذهنتان هستند. حتی اگر هیچوقت عادت نداشته اید که برای خالی کردن خودتان از نوشتن استفاده کنید، نوشتن چند جمله خیلی ساده درمورد افکاری که در سرتان می گذرد خیلی به آرام کردنتان کمک میکند.6. چشمانتان را ببندید و نفس عمیق بکشید. اجازه بدهید حتی برای یک لحظه هم که شده، زمان در ذهنتان متوقف شود. با این روش می توانید روی بیرون کردن فشارهای روحی و احساسی از ذهنتان تمرکز کنید و آرام آرام فکرتان را باز کنید.7. شمع وانیلی یا سنبل روشن کنید. رایحه وانیل آرامبخش و تسکین دهنده است درحالیکه عطر سنبل هم تقریباً خواب آور است. بااستفاده از این رایحه های قوی می توانید به بیرون کردن استرس از بدنتان و از بین بردن عصبانیتتان کمک کنید.اگر پس از دعوا و مرافعه احساس می کنید ذهنتان مغشوش شده است و بی قرارید، می توانید بااستفاده از هریک از این راهکارها آرامش را به فکر و جسمتان برگردانید. شاید پیدا کردن تعادل در وسط مشاجره دشوار باشد اما نیاز به تمرین دارید. فقط یادتان باشد که تنفس عمیق می تواند هر انرژی منفی را از بین ببرد. با این راهکارها خیلی زود یاد می گیرید که چطور بر احساسات خود فائق آیید و بدون از دست دادن کنترل، همه مشاجرات را از سر بگذرانید.رام ک
(0) نظر
برچسب ها :
5 تصمیم برای داشتن یک رابطه موفق
5 تصمیم برای داشتن یک رابطه موفقروابط می تواند هم بهترین و بالاترین لذت زندگی و هم بزرگترین چالش آن باشد. اما معمولاً ترکیبی از هر دوی اینهاست. در دنیایی که بی وقفه به سمت بازسازی و تحول پیش می رود، خیلی از افراد مشغول بازنگری روی اولویت های زندگی خود هستند. از این گذشته، آیا ما زندگیمان را با این سوال که "موجودی بانکم چطور پیش می رود؟" ارزیابی می کنیم؟ مطمئناً خیر. مهمترین سوالی که باید پاسخ دهیم این است که "آیا کسانی هستند که دوستم داشته باشند؟" یا "کسی هست که من دوستش داشته باشم؟"وقتی یک رابطه خیلی مهم بر هم می خورد، چه از طریق طلاق باشد یا طرق دیگر، قبل از اینکه یک رابطه جدید را شروع کنید باید خودتان را برای موفقیت آماده کنید. در زیر 5 تصمیم مهم را عنوان می کنیم که برای ایجاد یک رابطه عاشقانه و موفق باید اتخاذ کنید و به آن پایبند باشید.1. "اول باید با خودم قرارملاقات داشته باشم."بهترین نشانه نوع رابطه ای که با افراد خواهید داشت، نوع رابطه ای است که با خودتان برقرار می کنید. پس اولین قرار ملاقات ها را با خودتان بگذارید تا دوباره جای پایتان را روی زمین محکم کنید. همان عشق و محبتی که می خواهید به شریک زندگیتان در آینده داشته باشید اول به خودتان ارزانی کنید. برای شامتان شمعی روشن کنید، برای خودتان چند شاخه گل بخرید، و صبحها که از خواب بیدار می شوید، جلوی آینه زیبایی خود را تحسین کنید.2. "خصوصیاتی که از شریک زندگی آینده خود انتظار دارم را مشخص می کنم."از روابط گذشته تان که شکست خورده اند، الان دیگر خصوصیات، ویژگی ها و رفتارهایی که به دردتان نمی خورند را شناخته اید. این خصوصیات را یادداشت کنید و بعد از خودتان بپرسید که می خواهید طرف مقابلتان چه صفاتی داشته باشد. مثلاً به جای صفات خود محور یا بی وفا، می توانید صفات بامحبت و وفادار را بنویسید. روی نقاط و صفات مثبت متمرکز شوید و از آنها بعنوان معیاری برای انتخاب استفاده کنید.3. "نامزد قبلیم را کاملاً از آینده ام بیرون می کنم."اگر می بینید که مداوم درحال حرف زدن ازنامزد قبلیتان هستید یا سعی دارید که مدام فرد کنونی را با قبلی مقایسه کنید، دست نگه دارید و ببینید آیا واقعاً برای آشنا شدن با یک فرد جدید آمادگی دارید یا نه. صحبت درمورد تجارب قبلی بعنوان مطلع کردن طرف مقابل اشکالی ندارد اما صحبت کردن مداوم و گله و شکایت فقط طرفتان را دورتر می کند. اگر طلاق گرفته اید، چرا اجازه می دهید که آن فرد قبلی هنوز هم این همه زمان و توجه شما را در زندگیتان از آنِ خود کند؟ چنین احساساتی را می توانید با دوستان دیگر یا یک روانشناس درمیان بگذارید.4. "با کسی رابطه برقرار می کنم که از نظر احساسی سالم باشد."با خودتان قرار بگذارید که با کسی که وارد رابطه می شوید حتماً فردی مسئولیت پذیر، خودکفا، و از نظر احساسی کاملاً سلامت باشد. ببینید روابط او با خانواده اش چگونه است؟ به چیز خاصی اعتیاد ندارد؟ ساختن دوباره زندگی بعد از طلاق خیلی انرژی می برد پس اجازه ندهید هر مجنونی آنرا دوباره بر هم بریزد.5. "به دنبال علایقم می روم."آیا سرگرمی یا علاقه خاصی دارید؟ دیگر آنها را کنار نگذارید و درعوض هرچه زودتر خودتان را به آن مشغول کنید. کمی تفریح کنید. تازه این احتمال هم وجود دارد که در همین حین و بین با فرد جدیدی آشنا شوید که علایق و احساساتی شبیه به شما داشته باشد و بتوانید رابطه خوبی با او شروع کنید.
(0) نظر
برچسب ها :
پيامها و نتايج

پیامها و نتایج

* یکی از بهترین، مؤثرترین و پایدارترین روشهای یادگیری مفاهیم آموزشی، اخلاقی، دینی، روش الگویی (یادگیری مشاهده‏ای) می‏باشد.

* والدین هنگامی می‏توانند بر روی کودکان تأثیر بگذارند که بین افکار، گفتار و رفتارشان همگونی و هماهنگی وجود داشته باشد.

* وجود الگوها به قدری در اسلام حایز اهمیت است که عمل پیامبر(ص) به عنوان یکی از منابع فقهی به شمار می‏رود و در قرآن تأکید زیادی بر روی الگوها خصوصا الگوی حسنه شده است.

* در یادگیری مشاهده‏ای، چون یادگیرنده آگاهانه به رفتار خاصی دقت می‏کند و از نگرش مثبت و انگیزه قوی برخوردار است، کمتر احساس فشار ذهنی و خستگی می‏کند.

* روان‏شناسان از روش اسوه‏ای به عنوان یکی از بهترین، مطمئن‏ترین و پایدارترین روشها یاد کرده و حتی نظریه‏ای تحت عنوان یادگیری اجتماعی توسط آلبرت بندورا مطرح شده که در مجامع و محافل علمی طرفداران زیادی پیدا کرده است.

* نماز خواندن رفتاری است که ابتدا از طریق مشاهده آموخته می‏شود و تمام کسانی که به نحوی با کودک در ارتباطند در این زمینه دارای مسؤولیت می‏باشند تا صحنه‏های نماز را به صورت خوشایندی برای کودکان ترسیم نمایند.

* کودکان بیشتر از عملکرد والدین تأثیر می‏پذیرند تا گفتار و نصایح آنان.

* حضرت امام خمینی(ره) با آگاهی از اصول، راهها و روشهای تربیت کودکان، و به پیروی از ائمه اطهار علیهم‏السلام با کودکان خود و دیگران رفتاری اصولی و منطقی داشته و آنان را با عملکرد خویش به مسایل دینی دعوت می‏کردند.

(0) نظر
برچسب ها :
خانواده و تربيت / جوانه‏ها الگوي عملي بهترين روش آموزش مسايل ديني به كودكان

خانواده و تربیت / جوانه‏ها الگوی عملی بهترین روش آموزش مسایل دینی به کودکان

محمدرضا مطهری مهمترین روشی که پیامبر اسلام(ص) همواره با آن سروکار داشت روش عملی بود. پیامبر(ص) به آنچه می‏گفت خود قبلاً عمل می‏کرد و در این مرحله به قدری پیش رفت که اساسا عمل پیامبر اکرم(ص) نیز به عنوان سنت حسنه یکی از منابع فقهی به شمار می‏رود. رسول خدا ضمن اینکه خود اسوه عمل بود، سعی می‏کرد دیگران را نیز طوری تربیت کند که سخنانشان با رفتارشان مطابق باشد تا در شنونده بیشتر اثر کند. قرآن مجید کسانی را که به قول خود عمل نمی‏کنند سخت سرزنش کرده و می‏فرماید: «موجب خشم شدید خداوند است که بگویید آنچه را عمل نمی‏کنید.»1 مسلمانان چون می‏دیدند پیامبر اسلام به سخنان و عقاید خود پای‏بند است بیشتر گرایش پیدا می‏کردند، زیرا بهترین موردی که می‏تواند تجلی اعتقاد یک فرد باشد همان عمل اوست و تربیت بیش از آنچه از طریق گفتار صورت گیرد، از راه عمل می‏تواند انجام شود.2 غریزه تقلید یکی از غرایز نیرومند و ریشه‏دار انسان است. به برکت وجود همین غریزه است که کودک، بسیاری از رسوم زندگی، آداب معاشرت، غذا خوردن، لباس پوشیدن، طرز تکلم، ادای کلمات و جمله‏ها را از پدر و مادر و سایر معاشرین فرا می‏گیرد و به کار می‏بندد. انسان در تمام عمر کم‏وبیش از دیگران تقلید می‏کند اما در سنین بین یک سالگی تا پنج و شش سالگی بیشتر از این غریزه برخوردار است. کودک تا مدتی از مصالح و مفاسد واقعی امور اطلاع چندانی ندارد و نمی‏تواند برای کارهایش هدفهای عاقلانه و درستی تعیین کند. در این مدت تمام توجهش به پدر و مادر و سایر معاشران است،اعمال و حرکات آنها را مشاهده می‏نماید و از آن تقلید می‏کند.

کودک در زندگی نیاز به الگو دارد، او نیاز دارد که بفهمد چه باید بکند، چه نوع رفتاری را از خود بروز دهد، در برابر امور و دشواریها چه موضع و راه حلی را باید در پیش بگیرد، چگونه خود را با امور مواجه کند.3 بدین جهت خداوند تبارک و تعالی، رسول اکرم(ص) را به عنوان بهترین سرمشق برای جهانیان معرفی می‏کند:

«لَقَدْ کان لَکُمْ فی رَسُولِ‏اللّه‏ِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.»4 رسول خدا(ص) در طول تاریخ، بزرگترین و بهترین سرمشق بشریت بود. او قبل از اینکه با گفتار خود راهنمای خلق باشد با رفتار خویش بهترین مربی بود.

کودکان از راه چشم بیش از گوش امور را فرا می‏گیرند. تحقیقات روانشناسان این مطلب را اثبات کرده است که 75% یادگیریهای ما از طریق چشم، 13% از طریق گوش، 6% از طریق لامسه، 3% از طریق چشایی و 3% از طریق بویایی است. بنابراین بر والدین و مربیان است تا حدی که می‏توانند سعی کنند با عمل خویش کودکان را به راه صحیح و سعادت رهنمون و هدایت نمایند، چون زبان عمل از زبان سخن بسیار گویاتر و نافذتر است.

شاعر نیز می‏گوید: دو صد گفته چو نیم کردار نیست.

امام صادق(ع) می‏فرمایند: «کُونوا دُعاةَ النّاسِ بأَعْمالِکُمْ وَ لاتَکُونُوا دُعاةً بِاَلْسِنَتِکُمْ؛5 مردم را با رفتار خود به حق رهبری کنید، نه با زبان خویش.» شهید بهشتی در توضیح این حدیث گفته است: اگر سؤال شود که انحطاط مسلمین از کی آغاز شد، انحطاط تشیع از چه زمانی پدید آمد؟ می‏گوییم از زمانی که زبان، درازتر و عمل ما نارساتر شد، از وقتی که ما پرحرف ولی کم‏عمل یا بدعمل شدیم. دوستان، ایمان عبارت است از یک نوع تابش نور، دارای روشنی و گرما با هم از قلب انسان مؤمن برمی‏خیزد و در قلب و دل دیگران می‏نشیند، بی‏آنکه زبان در میان واسطه باشد.6 لذا والدین باید بدانند که کودکان در تمام اوقات شبانه روز همانند یک دوربین فیلمبرداری از تمامی حرکات و سکنات آنان فیلمبرداری نموده و رفتارهای خوب و بد آنان را تقلید می‏نمایند، لذا بر والدین است که ابتدا خودشان را اصلاح نموده و برای فرزندان خویش بهترین الگو باشند و سپس از طریق پند و نصیحت، داستان و قصه و ... آنان را با خوب و بد زندگی آشنا نمایند.

امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «پندی که هیچ گوشی آن را بیرون نمی‏افکند و هیچ نفعی با آن برابری نمی‏کند، پندی است که زبان گفتار از آن خاموش و زبان کردار بدان گویا است.»7 امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: کسی که از اصلاح خویش عاجز و ناتوان است، چگونه می‏تواند دیگران را اصلاح کند؟8 دکتر فریده مصطفوی درباره تهذیب و تربیت عملی امام خمینی چنین می‏گوید:

«کارهای دینی به ما دیکته نمی‏شد، در خانواده وقتی ما رفتار امام(ره) را می‏دیدیم، خود به خود در ما تأثیر می‏گذاشت و همیشه سعی می‏کردیم مثل ایشان باشیم، ولو اینکه مثل ایشان نمی‏شدیم.

از نظر تربیتی، خود ایشان برای ما یک الگو بودند، وقتی کاری را به ما می‏گفتند «انجام ندهید» و ما می‏دیدیم ایشان در عمرشان آن کار را نمی‏کنند، قهرا ما هم انجام نمی‏دادیم. مثلاً به ما می‏گفتند «باید نماز بخوانید» خودشان از نیم ساعت به ظهر وضو می‏گرفتند و مشغول نماز خواندن می‏شدند و ما هم داخل حیاط مشغول بازی کردن بودیم. یک مرتبه هم نیامدند صدا کنند «دخترها! بایستید برای نماز، بیایید، من ایستاده‏ام، پشت سر من یا خودتان نماز بخوانید.» ایشان تمام سال، اول اذان نماز می‏خواندند ولی یک بار هم به ما نگفتند که: «الان دست از کارتان بردارید، موقع اذان است، دست از بازی‏تان بردارید و بایستید برای نماز.»9 وقتی که امام در باره نماز و اهمیت دادن به آن خودشان عامل بوده و با زبان عمل با فرزندانشان حرف می‏زده‏اند مسلما تأثیرات عمیقی بر عمق روح و روان فرزندانشان می‏گذاشتند. بر طبق نظر روانشناسان پدر و مادر اولین، مؤثرترین و مطمئن‏ترین الگو در نزد کودکان می‏باشند.

یکی از صاحب‏نظران تربیت دینی نوشته است: غالب رفتارهای انسان بر اساس یادگیری استوار است و اولین و مهمترین پایگاه یادگیری، کانون خانواده است، زیرا خمیرمایه شخصیت انسان در خانواده تکوین می‏یابد و نگرشها، رغبتها، رفتارهای خوشایند و ناخوشایند نسبت به پدیده‏های مختلف، از خانه سرچشمه می‏گیرد.

وی در ادامه می‏افزاید: پایدارترین و در عین حال خوشایندترین یادگیریها، یادگیری غیر مستقیم یا مشاهده‏ای است. در این نوع یادگیری، یادگیرنده مطابق رغبتها و انگیزه‏های خودآگاهانه و بدون هر گونه جبر و فشار روانی، همه حواس خود را متوجه رفتار مورد نظر می‏کند و با نوعی احساس خوشایندی و عاری از دشواری بر دانسته‏ها و تجارب خویش می‏افزاید. اگر اولیاء و مربیان بتوانند بسیاری از رفتارهای مطلوب و احساسات خوشایند را به طور غیر مستقیم و یا ضمنی از طریق بهره‏گیری از وجود الگوهای رفتاری، در کودکان و نوجوانان به وجود آورند، فوق‏العاده ارزشمند و مؤثر خواهد بود.

در یادگیری ضمنی و یا مشاهده‏ای به جهت آنکه یادگیرنده آگاهانه و داوطلبانه به موضوع یا رفتار خاصی دقت می‏کند، از نگرش مثبت و انگیزه قوی و غنی برخوردار است، کمتر دچار فشار ذهنی و خستگی شده، از دامنه توجه وسیعتری بهره می‏برد، در حالی که در آموزشهای مستقیم همیشه چنین نیست و ممکن است یادگیرنده یا دانش‏آموز نسبت به موضوع یادگیری، رغبت و انگیزه‏ای از خود نشان ندهد و زودتر خسته شود.

در یادگیری مشاهده‏ای ویژگیهای الگو برای کودکان و نوجوانان فوق‏العاده حایز اهمیت است، هر قدر الگوهای بزرگسال برای کودکان مطلوب‏تر، محبوب‏تر و جذاب‏تر باشند، میزان تأثیرپذیری بیشتر و پایدارتر می‏شود.

کودکان رفتار الگوهای مطلوبشان را بسیار دوست می‏دارند و مایلند که با آنان همانندسازی کنند و رفتاری همسان رفتار الگوهای خود داشته باشند. نماز خواندن کودکان خردسال نیز رفتاری است که ابتدا آن را از طریق مشاهده آموخته و احساس خاصی نسبت به آن پیدا کرده‏اند. همان طوری که اشاره شد، در خانواده نحوه نماز خواندن والدین، چگونگی نگرش آنها نسبت به نماز، تلقی آنها از اهمیت و عظمت نماز، رفتار آنها قبل از ایستادن به نماز، هنگام اقامه نماز و بعد از اتمام نماز، از جمله عوامل بسیار مهمی است که در ایجاد و پرورش حس مذهبی، بخصوص تمایل به نماز خواندن در کودکان دخیل است.

در این زمینه آنهایی که کودک و نوجوان با ایشان ارتباط متقابل دارند، مثل پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ، دایی، عمه، خاله، عمو، معلم و مدیر، بیشترین مسؤولیت را عهده‏دار هستند.10

(0) نظر
برچسب ها :
3 قدم برای بالا بردن علاقه مرد مورد علاقه تان
3 قدم برای بالا بردن علاقه مرد مورد علاقه تانزوج ها باهم قهر می کنند، به هم می زنند و حتی طلاق می گیرند. ممکن است از او متنفر شده باشید، او را پس بزنید، یا حتی شماره تلفنش را هم از گوشیتان پاک کرده باشید. اما به محض اینکه چشمانتان را می بندید، خاطره او، خنده هایش، نوازشهایش همه چیز دوباره به سمتتان برمی گردد. چه می شد اگر او هم به این اندازه شما برایش مهم بودید. اما زندگی همین است...سرشار از اگرها و اماها. پس الان چه باید بکنید؟ به سراغ مردهای دیگر بروید و آنها را امتحان کنید؟ اما اگر نمی توانید چنین کاری بکنید، هنوز هم راهی برایتان هست. می توانید کاری کنید که دوباره به سمتتان برگردد و عاشقتان شود.در زیر به 3 راه برای برانگیختن حس حسادت مرد مورد علاقه تان به شما معرفی می کنیم. اما دقت کنید که این روشها را فقط برای مردهایی استفاده کنید که حداقل کمی با شما نرم هستند. البته اگر از احساسات او مطمئن نیستید هم می توانید از این راه هااستفاده کنید. چون چیزی را از دست نمی دهید.گریه نکنیدبرای شروع باید دست از گریه و زاری بردارید. گریه نکنید، التماس نکنید و دنبالش نیفتید. هرچه بیشتر دنبال او بیفتید، او را از خودتان دورتر می کنید. به او زمان و آرامش بدهید و درعین حال با دوستانش صحبت کنید. به او نشان دهید که آنها چقدر در زندگیتان مهم هستند. حرفها، مکالمات و رفتارهای آنها را تحسین کنید. مرد شما باید نبود شما را در زندگیش احساس کند. هیچوقت صحبت را با او شروع نکنید مگر اینکه مطمئن باشید که خودش هم علاقه مند است. اگر خودش برای حرف زدن پا پیش نگذاشت، می توانید کمی به او توجه نشان دهید. اما یادتان باشد، همیشه حد خودتان را بشناسید.خودتان را مشغول کنیدخودتان را مشغول کنید. سعی کنید او را از ذهنتان بیرون کنید. به او نشان دهید که درگیر کارهای زیادی هستید، با دوستانتان اس ام اس بازی کنید، تلفنی حرف بزنید و حتی چت کنید. همیشه یادتان باشد، وقتی دلتان برای او تنگ می شود، فقط باید صبر کنید. دلیلش این است که وقت برای اینکار زیاد دارید. کاری کنید که او از شما بپرسد که چه کاری اینقدر مشغولتان کرده است. شما هم نادیده اش بگیرید و صحبت را عوض کنید و به شک بیندازیدش. باور کنید مردها بیشتر از اینکه عاشق ظاهر خانم ها شوند، عاشق اسرارآمیز بودن آنها می شوند.خودتان را تغییر دهیدخودتان را تغییر دهید و تعجبش را جلب کنید. سعی کنید آدم دیگری شوید. برای خودتان وقت بگذارید. باشگاه بروید، آرایشگاه بروید و یک ورزش جدید را یاد بگیرید. مطمئناً ناراحت می شود وقتی ببیند که با دیگران بیرون می روید و خوش می گذرانید. اینکار حس حسادت او را جلب می کند و باعث می شود حتی بیاید از کلاس دنبالتان تا بتواند کمی چکتان کند.او باید بفهمد که زندگی شما فقط حول او نمی چرخد. با این روش مطمئن باشید که شگفت زده می شود و حسودی می کند. باید نشان دهید که اهمیت زیادی در زندگیتان ندارد و خوشحال و راحت باشید و از مجرد بودن خود لذت ببرید. در دسترسش نباشید. بگذارید دنبالتان بگردد.اما در عین حال باید محتاط باشید. خیلی به او سخت نگیرید. اگر طرفتان عصبانی شد کمی به او فرصت بدهید. همه چیز در عشق و جنگ عادلانه است، آنچه مهم است حضور او در زندگی شماست.درآخر، اجازه بدهید از شما بپرسم...دوست دارید بدانید که چطور می توانید با تیزهوشی و قلب مهربانتان مردی را اسیر خودتان کنید و هیچوقت هم نگران این نباشید که دوباره کسی سر کارتان نگذاشته باشد و شما را فقط برای سکس نخواهد؟دوست دارید مردی در زندگی خود داشته باشید که کاملاً به شما متعهد باشد، با شما واقعاً خوب رفتار کند و به شما راحتی و آرامش دهد..؟آیا در رابطه ای بودید که تمام شده یا در حال فروپاشی است؟نکاتی که در این مقاله ذکر شد مطمئناً به کارتان خواهد آمد. 
(1) نظر
برچسب ها :
مقام باعظمت عبادت و بندگى حق

مقام باعظمت عبادت و بندگى حق

انسان چه مرد و چه زن داراى هویّتى واحد، و جوهرى همسان هستند، و در پیمودن راه کمال و ظهور آثار انسانیت و رسیدن به درجات و مقامات معنویه هیچ فرقى با هم ندارند، اگر با میل باطنى و کشش فطرى، و کمک گیرى از عقل و نبوت و امامت و معلمان دلسوز، و مربیان واجد شرایط به قبول ربوبیت حق تن دهند، و مالکیت و تدبیر و هدایت حضرت حق را در تمام جهات زندگى بپذیرند، از افتادن در لجنزار بندگى طاغوت و هواى نفس، و دچار شدن به فرهنگ ها و مدرسه هاى شیطانى در امان مى مانند، و از برکت مملوک بودن نسبت به مالک واقعى، به مقامات عالیه ملکوتیه و عرشیه خواهند رسید.
مرد و زن در خلقت ظاهرى و باطنى خود تجلّى رحمانیت و رحیمیت و ربوبیت حضرت حقند، این واقعیتى است که از صریح آیات الهى استفاده مى شود، و جاى انکار و ایراد، و شک و تردید ندارد.
زن انسان است، زن داراى استعداد و قواى معنویست، زن در منطق وحى هویت و جوهرى یکسان با مرد دارد.
زن رحمت الهى است، زن جلوه ربوبیت حق است، تحقیر او، حمله به او، پایمال کردن حقوق او، سرپیچى از حفظ برنامه هاى به حق او، ضعیف شمردن او در دایره انسانیت، بى مورد طلاق دادن او، فرق گذاشتن بین او و پسر، همه و همه آثار شوم مدعیان مالکیت بر بشر، و فرعون هاى تاریخ، و فرهنگ هاى سلطه گر و ستم پیشه و ظالم و بیدادگر است.
در ایتالیا وقتى مرد خانه دختردار مى شد از خوشحالى در پوست نمى گنجید، زیرا شیئى به اشیائش اضافه شده بود و پس از سیزده یا چهارده سال او را به بازار برده و مى فروخت و قیمتش را صرف مخارج روزانه زندگى مى کرد!
گاهى که در ایتالیا از دست زن خشمگین مى شدند او را در دیگ جوشانى از روغن زیتون مى انداختند تا نابود شود.
از او به عنوان خدمتکار، کلفت، کنیز، کالاى شهوت استفاده مى کردند، و هنوز هم در فرهنگ بشرى از بسیارى از حقوق حقّه اش محروم است.
ولى در آئین حق و در منطق وحى، زن موجودى والا، منبعى از مایه هاى معنوى، جهانى از استعدادها، و نیروئى الهى است.
زن اگر قدر خود را بشناسد، و موقعیت انسانى خویش را حفظ کند، و از تعالیم عالیه اسلام براى رشد و تربیت خود بهره بگیرد در حّد توان خویش، مریمى پاک، و خدیجه اى باکرامت و زینبى شایسته، و مقامى در خور حریم حضرت حق خواهد شد، وگرنه مانند مردانى که راه ناسپاسى سپردند، و به نعمتهاى حق کافر شدند، و سر از هدایت پروردگار پیچیدند دچار خزى دنیا و آخرت و لعنت ابد حق خواهند شد.

(0) نظر
برچسب ها :
توسل انبياء الهى به ربوبيت و رحمت حق

توسل انبیاء الهى به ربوبیت و رحمت حق

پیامبران خدا که ربّ و مالکى، و مدبّر و مریدى و رحمت و لطفى جز رحمت و ربوبیت حق نشناختند، و خود را در تمام لحظات مملوک آن مالک و مربوب آن رب، و عبد آن معبود نگاه داشته و با ارباب متفرقه، و مدعیان تدبیرهاى بیجا با تمام وجود مبارزه کردند، و بعضى از آنان در این صحنه پیکار جان باختند، تا مالکیت و فرهنگ و رحمت حق را براى ابد با خود داشته باشند، در تمام حوادث و گرفتاریها یا به و قت نیازمندیها و حاجات متوسل به ربوبیت و رحمت حق مى شدند.
آدم(علیه السلام) عرضه داشت:
رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ. [84]
اى مالک و مربى ما، بر خویشتن ستم روا داشتیم، چنانچه ما را سرافراز به غفران و رحمت خود ننمائى، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.
نوح در دعایش براى نجات خود و مؤمنان و ریشه کن شدن ستمگران گفت:
ربِّ لا تذر على الارض من الکفرین دیاراً. [85]
اى مالک و مدبر من از این ناسپاسان بر روى زمین دیّارى باقى مگذار.
ابراهیم(علیه السلام) در دعایش مى گفت: ربَّنا انّى اسکنت من ذرِّیَّتى بواد غیر ذى زرع عند بیتک المحرَّم ربَّنا لیقیموا الصَّلوة. [86]
اى مالک و مربى ما، من ذرّیه خود را در وادى بى کشت و زرع نزد بیت الحرام تو مسکن دادم، اى رب و مدبر من تا نماز را بپاى دارند.
موسى(علیه السلام) به وقت درماندگى در کنار دروازه شهر مدین به مناجات حق برخاست و عرضه داشت:
ربِّ انّى لما أنزلت إلىِّ من خیر فقیرٌ. [87]
اى مالک و مدبر من به چیزى که تو بر من فرو فرستى از رزق و روزى محتاجم.
حضرت یوسف عرضه داشت:
رب قد اتیتنى من الملک و علَّمتنى من تأویل الأحادیث فاطر السَّموات و الارض انت ولیّى فى الدُّنیا و الاخرة توفَّنى مسلماً و الحقنى بالصّالحین. [88]
اى مالک و مربى من، به حقیقت که تو مرا سلطنت دادى، و دانش تعبیر خواب آموختى، توئى آفریننده زمین و آسمان، توئى ولىّ من در دنیا و آخرت، مرا به حال تسلیم بمیران، و به بندگان شایسته ات ملحق فرما.
زکریا عرضه داشت:
ربِّ لا تذرنى فرداً و أنت خیر الوارثین. [89]
اى مالک و مدبر من، مرا یکه و تنها وا مگذار که تو بهترین وارثانى.
به رسول باکرامتش تعلیم داده که در دعا و مناجاتش بگوید:
ربِّ اغفر و ارحم و انت خیر الرّاحمین. [90]
اى مالک و مربى من، غفران و رحمتت را نصیبم کن، که تو بهترین رحم کنندگانى.
از قول اولیاء و عاشقانش نقل مى کند که در شب تاریک در حال قیام و قعود و اندیشه در خلقت و آفرینش مى گویند:
ربَّنا ما خلقت هذا باطلا. [91]
اى مالک و مربى و مدبر ما، این آسمانها و زمین را باطل و بیهوده نیافریده اى.
در دعاهاى وارده از امامان معصوم بخصوص دعاى کمیل، ابوحمزه، عرفه، و مناجات پانزده گانه حضرت سجاد کلمه مبارک رب خیلى تکرار شده، توسل انبیاء به این مقام، و تکرار این حقیقت در دعا، نمایشگر عظمت این مسئله و تجلى آن در شئون و زوایاى حیات انسان است، دعاکنندگان تنها در دعا متوسل به این مقام نبودند، بلکه ربوبیت حق در فضاى زندگى آنان، در عقاید و اعمال و اخلاقشان تجلى علمى و عملى داشت.

(0) نظر
برچسب ها :
مقام زن در منطق وحى

مقام زن در منطق وحى

 

آئین پاک حق

دین مقدس اسلام با ادیان و مکتب ها در تمام زمینه ها فرق هاى اصولى و بنیادى دارد.
تشیع که اسلام تفسیر شده اهل بیت پیامبر، و جانشینان بر حق رسول اکرم، و بیان شده امامان معصوم است در نگرش و دید خود نسبت به توحید، قیامت، ملائکه، نبوت، امامت، قرآن، فرد، خانواده، جامعه، امور مادى، امور معنوى، مسائل اخلاقى و عملى، زن، مرد، اولاد، کسب و کار، تربیت، سیاست، حکومت، و... با تمام مدرسه ها و فرهنگها و آئین هاى موجود فرق دارد.
اسلام در این ناحیه آنچه را مى گوید عین حقیقت، و میزان و مطابق مصادیق واقعى در دنیاى ظاهر و باطن، و خلاصه برابر با واقعیات و حقایقى است که در علم حق و در بستر جهان هستى است.
بیان مفسران حقیقت در آئین اسلام محصول دانش پاک و بینش خدائى آنان، و برگرفته از عمق آیات قرآن مجید است.
شروع مسائل این دین از قرآن مجید، و ابتداى قرآن کریم با وصف رحمانیت و رحیمیت و ربوبیت وجود مقدس حق است، و تفسیر این حقایق شروعش از قلب الهى و ملکوتى رسول اسلام و تداومش با بیانات امامان معصوم از على بى ابیطالب تا امام دوازدهم است.
رحمان از اسماء مختص حضرت حق، و در غیر خداوند بکار نمى رود، اما رحیم وصفى است که بر غیر حق هم اطلاق مى گردد.
هر دو صفت ریشه اش رحمت، و ترجمه اش نسبت به وجود مبارک حق بخشنده و بخشایشگر است.
گروهى از توضیح دهندگان آیات قرآن گفته اند: رحمن اشاره به رحمت عام حق نسبت به تمام بندگان از خوب و بد است، و رحیم اشاره به رحمت خاص حق که مخصوص بندگان صالح و مطیع است.
جلوه وصف رحمانیت در دنیا، و تجلى وصف رحیمیت در آخرت است.
اما در خود قرآن مجید در رابطه با این تفاوت چیزى دیده نمى شود، در قرآن کریم آمده:
و رحمتى وسعت کل شیى. [83]
و رحمت من همه چیز را فرا گرفته.
تجلّى این صفت در آفرینش موجودات، و روزى آنان، و نجاتشان از حوادث قابل ملاحظه است.
استغاثه به درگاه او با کمک گیرى از این دو وصف، موجب حالتى عرفانى، روحیه اى خاص، و نشاطى مخصوص است، که عکس العمل آن توجه و عنایت حق به عبد است.
در آثار اسلامى آمده که حضرت حق فرمود: حیا مى کنم بنده ام مرا به رحمانیت و رحیمیت بخواند، و من خواسته او را اجابت نکنم.
خلقت خلق و روزى ایشان جلوه رحمانیت، و هدایت و توفیقشان، ثمره رحیمیت است.
در قرآن مجید خود را به نحو دیگر به رحمت ستوده: خیر الراحمین، ارحم الراحمین، ذوالرحمه.
براى نزدیک کردن حقیقت به ذهن، رسول خدا این واقعیت را بدین صورت در خور فهم مردم بیان کرده، ورنه عدد و درجه را در آنجا راه نیست.
خداوند را صد رحمت است، که از آن یکى را در هفت آسمان و زمین پخش کرد، به آن یک درجه بر تمام خلق آنچه مناسب آنان است مى بخشاید، و خلق هم با مایه گرفتن از آن بر یکدیگر مهر ورزیده ترحم مى آورند. و نود و نه درجه آن را نزد خود نگاه داشته، تا روز قیامت بپا شود، آن یک درجه پخش شده در دنیا را به نود و نه درجه بیفزاید و بر مؤمنان و مطیعان پخش نماید!!
ربّ به معناى مالک است که مالکیت او بر تمام موحودات هستى و همه عالمین حقیقى و قابل سلب نیست، مالکى که تدبیر و رشد و پرورش موجودات به دست قدرت اوست.
چون پیوند مالکیت و تدبیر او با تمام ذرّات هستى حقیقى و ابدى و دائمى و ذاتى است، معنا ندارد که انسان در برابر ربوبیت او ربّى انتخاب کند، و مالکى اتخاذ نماید، و تدبیرى و مدبّرى و قانونى جز قانون او قبول کند.
تجلّى توحید واقعى در تمام شئون حیات و زندگى به این است که انسان با تمام وجودش در سایه مالکیت و تدبیر او باقى بماند، و هر مالک و مدعى مالکیت، و هر فرهنگ و مدرسه اى که به ستم و بر ضد حق مى خواهد، تدبیر حیات آدمى را به دست بگیرد نفى کند، و کلمه طیبه لا اله الا الله در تمام زوایاى حیات معنائى غیر از این ندارد.
آرى تمام نیاز ظاهر و باطن آدمى را رحمت حق، و نور ربوبیت او برطرف مى کند، و سعادت دنیا و آخرت آدمى را لطف و عنایت و رأفت و مرحمت، و تدبیر او تضمین مى نماید.

(0) نظر
برچسب ها :
استقلال مرد و زن در ازدواج

استقلال مرد و زن در ازدواج

پدران و مادران باید توجه داشته باشند که حق انتخاب همسر همراه با شرایط مهمى که اسلام عزیز فرموده با خود فرزند است.
پدر و مادر حق ندارند در مسئله ازدواج دخترى را که فرزندشان نمى پسندد به او تحمیل کنند، و او را به زور وادار به ازدواج با او کنند.
همچنین پدر و مادر حق ندارند کسى را که دختر نمى پسندد، وى را به زور وادار به ازدواج با او کنند، آنان در انتخاب همسر از جانب حق داراى حریت و استقلال اند.
در روایت بسیار مهمى درباره انتخاب در ازدواج آمده:
قالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنّى أُریدُ أَنْ أَتَزَوَّجَ إِمْرَأَةً وَ إِنَّ أَبَوَىَّ أَرادا غَیْرَها، قالَ: تَزَوَّجِ الَّتى هَوَیْتَ وَ دَعِ الَّتى هَوى أَبَواکَ. [80]
ابن ابى یعفور مى گوید به حضرت صادق عرضه داشتم، من براى ازدواج زنى را انتخاب کرده ام و پدر و مادرم دیگرى را، تکلیف من چیست؟ فرمود: آن را که خودت دوست دارى اختیار کن، و آن را که پدر و مادر پسندیده اند رها کن.
در رساله عملیه مراجع بزرگ شیعه در باب ازدواج مى خوانیم:
اگر همسر مناسبى براى دختر پیدا شود و بخواهد با او که شرعاً و عرفاً هم کفو او مى باشد ازدواج کند و پدر و جدّ پدرى مانع مى شوند و سختگیرى مى کنند در این صورت اجازه آنان لازم نیست. [81]
بنابراین پسرى که دخترى را هم کفو خود مى داند، و دخترى که پسرى را هم کفو خود مى شناسد رضایت و عدم رضایت پدر و مادر شرط نیست، و مى تواند با اجازه اسلام و رضایت حق ازدواج کنند.
بر پدران و مادران است که هوا و هوس، و خواسته هاى صنفى و قبیله اى خود را در ازدواج پسران و دختران خود اعمال نکنند، که زورگوئى در اسلام حرام و قبول زور هم حرام است.

  • دو رویه زیر نیش مار خفتن تن روغن زده با زحمت و زور میان لرز و تب با جسم مجروح به کوه بیستون بى رهنمائى به نزد من هزاران بار بهتر که یک جو زیر بار زور رفتن [82]

  • دو پشته روى نیش مور رفتن میان لانه زنبور رفتن زمستان زیر آب شور رفتن شبانه با دو چشم کور رفتن که یک جو زیر بار زور رفتن [82] که یک جو زیر بار زور رفتن [82]

مرد و زن در انتخاب کار مشروع نیز آزاد و مستقل هستند، و محصول کار آنان از خود آنان است و مالکیت آنان بر درآمد خود یک مالکیت مشروع است، و زن حقى به اموال مرد جز با اجازه مرد، و مرد حّقى به اموال زن جز با اجازه زن ندارد، توجه داشته باشیم که استقلال مرد و زن باید در تمام جوانب حیات محفوظ بماند.
(على نساء العالمین )
آل عمران / 42

(0) نظر
برچسب ها :
همسرى شايسته و باكرامت

همسرى شایسته و باکرامت

در سال شصتم هجرت زهیر بن قین بجلىّ با تنى چند از کسانش به سفر حج رفت، و مناسک را بجا آورد، کاروان کوچکى بود که کاروان سالار زهیر بود، که از خانه خویش به سوى خانه خدا رفته بودند، و از خانه خدا به سوى خانه خویش باز مى گشتند.
زهیر نیز چنین مى پنداشت که به سوى خانه اش باز مى گردد، ولى سرنوشت چنین نبود، زهیر از خانه خدا به سوى خدا مى رفت ولى خود از این حقیقت آگاه نبود.
کاروان کوچک زهیر، هنگام بازگشت از حج میل نداشت با کاروان بزرگ حسین(علیه السلام) هم منزل گردد!!
و این رودخانه شیرین و گوارا که از کوهستان مکه سرازیر شده بود به دریا متصل شود.
اگر کاروان حسینى در منزلى فرود مى آمد، کاروان زهیرى از آنجا مى گذشت و در منزل بالاتر فرود مى آمد، و اگر حسین از منزلى مى گذشت زهیر در آنجا فرود مى آمد وبه آسایش مى پرداخت و با تمام قدرت مى کوشید که با حسین روبرو نشود و چهره به چهره نگردد چرا؟
موقعیت اجتماعى زهیر ایجاب مى کرد که چنین کند، چونکه از یاران على و آل على بشمار نمى رفت، و با این خاندان سر و کارى نداشت، وى از هواخواهان عثمان بود و از نزدیکان حکومت یزیدى و از یاران دستگاه حاکمه به شمار مى رفت.
از طرفى حسین را خوب مى شناخت، و براى خاندان على احترامى بسزا قائل بود و نمى خواست در قتل پسر على سهمى داشته باشد، او مى خواست بى طرف بماند، دوستى خود را با امویان حفظ کند، و با حسین ستیزه ننماید، چهره به چهره شدن با حسین خلاف این روش بود، گزارش به یزید داده مى شد که زهیر با حسین ملاقات کرده، اگر حسین از وى کمک بخواهد چه کند، به حسین کمک کند از دوستان و همگامان خود بریده، اگر کمک نکند نافرمانى حسین روا نیست.
پسر على است، پسر فاطمه است، بزرگوار است، تنها یادگار پیغمبر اسلام است، چگونه مى شود فرمان او را اطاعت نکرد، جواب خدا را چه بدهد، با آتش دوزخ چه کند؟!
بى طرفى بهترین راه است، پس بایستى کاروان زهیرى در جائى فرود آید که احتمال روبرو شدن با حسین در آنجا نباشد، زهیر چیزى را مى خواست و سرنوشت چیز دیگر.
بیابان خشک و گرم عربستان منزل هاى دور و دراز دارد، کاروانیان را مجبور مى سازد که در منزلى فرود آیند، بخواهند یا نخواهند، و کاروان زهیر مجبور شد در سرزمینى فرود آید، و با کاروان حسین هم منزل گردد، سرزمینى که از عثمانى علوى آفرید، و از یزیدى حسینى ساخت!!
خیمه هاى زهیریان در جائى زده شده بود، و سراپرده هاى حسینیان در کنارى افراشته گردیده بود.
حسین مى دانست که زهیر دلیر است، جوانمرد است، سرشناس است، سخنور است، توانا است، دانا است، پس حیف است که با این همه شایستگى از انسانها دور باشد، و در زیر پوشش جانورانى چون بنى امیه قرار گیرد، و آزاده اى از آزادى برخوردار نشود، و شایسته نیست گوهرى گرانبها در ویرانه اى جاى داشته باشد، و بشرى شایسته افراشته نگردد.
در این منزل نیز زهیر احتیاط را از دست نداد، به قدر توانائى کوشید که از حسین دور باشد و به وى نزدیک نشود، حسین بر ضد حکومت قیام کرده و زهیر از یاران حکومت است، حکومتِ وقت از یاران خود انتظار دارد، با دشمنانش دشمنى کنند، و سرکشان را بکوبند، و نزدیک شدن به آنها بزرگترین جرم حساب مى شود.
زهیر در خیمه اش نشسته بود، و بستگانش به غذا خوردن مشغول بودند که ناگاه قامت رعناى فرستاده حسین پیدا شد و سلام کرد و گفت:
زهیر ابو عبدالله حسین بن على ترا مى خواهد!!
زهیر از آنچه مى ترسید با آن روبرو گردید، از وحشت نتوانست سخنى بر زبان بیاورد، راه اندیشیدن بر وى بسته شده بود، چنین وضعى را پیش بینى نکرده بود، متحیر شد چه کند، پیام حسین را نادیده انگارد، و از فرمان وى سرپیچى کند، یا به یزید پشت کرده به سوى حسین برود، هر دو کار خلاف بى طرفى است که هدف او بوده، اکنون جائى است که نقشه بى طرفى قابل اجرا نیست.
سکوتى عمیق حاضران را فراگرفت، لقمه ها از دهان افتاد، غذا فراموش شد، سخن فراموش شد، قاصد حسین ایستاده وضع را مى نگرد، و در حیرت فرو رفته از خود مى پرسد این سکوت چیست چرا زهیر نمى آید و چرا نمى گوید نمى آیم؟ فشارى که از طرف حسین در کار نیست، زهیر که در پاسخ گفتن آزاد است.
دقیقه اى چند بدین منوال گذشت و زهیر نتوانست تصمیم بگیرد لا بگوید یا نعم، آرى یا نه.
روزنه اى از نور باید تا زهیر را از تاریکى تحیّر و دودلى نجات بخشد و تصمیم بگیرد.
حساس ترین ساعت عمر زهیر بود، ساعتى که بر سر دوراهى مرگ و زندگى قرار گرفته بود، زهیر از قدرت حکومت خبر داشت یاران حسین را هم شناخته بود، مى دانست که حسین کشته خواهد شد، و هرکس با حسین باشد کشته مى شود، مى دانست که حرم حسین به اسارت خواهد رفت، و مى دانست که حسین وى را براى چه مى خواهد، مى دانست که راه حسین راه بهشت است و راه یزید راه دوزخ، آن سعادت است و این شقاوت.
ناگهان برقى زد و بانوئى سکوت را شکست، و قدرت تصمیم گرفتن را به زهیر بازگردانید، این بانو بجز دلهم همسر زهیر کسى نبود.
دلهم گفت: زهیر پسر رسول خدا، ترا مى خواهد و تو نمى روى؟!
سبحان الله!! برو ببین چه مى گوید، سخنش را بشنو و بازگرد وه که زن خوب چه چیز خوبى است.
زهیر بزودى از جاى برخاست و به سوى حسین روان گردید. دیرى نپائید که بازگشت، لبخندى بر لبانش نقش بسته بود، غم از چهره اش زدوده شده بود، گونه هایش شاداب گردیده بود، ظلمت رفته بود و نور بازآمده بود، بى طرفى رفته بود و یک طرفى برگشته بود.
کس ندانست که در آن مدت کوتاه حسین با زهیر چه گفت و زهیر چه شنید.
زهیر که بخرگاه خود رسید گفت: خیمه مرا ببرید و در کنار خیمه حسین بزنید.
رودى به دریا پیوست، و زهیر یزیدى حسینى گردید، از تنگناى ظلم بیرون شد، و در فراخناى عدل قرار گرفت، عثمانى رفت و علوى بازآمد، وه که سعادت چگونه به سراغ آدم مى آید.
زهیر یاران را مخاطب قرار داده گفت: هر کس از من پیروى مى کند با من خواهد بود وگرنه ساعت وداع است.
سلمان بجلى پسر عموى زهیر به زهیر پیوست، و حسینى گردید و روز شهادت پس از آنکه نماز ظهر را با حسین خواند شهید شد، زهیر از دنیا و مافیها چشم پوشید و به حسین پیوست و با حسین بود و با حسین جان داد، هم اکنون در آن جهان نیز با حسین است. زهیر با همسر عزیز خود وداع کرده گفت: بایستى نزد خویشانت بروى تا از جانب من به تو آسیبى نرسد و مال و منال زن را به وى پس داد و زن را با پسر عمویش به قبیله اش روان کرد.
دلهم بگریست و با شوهر عالیقدر خود وداع کرد گفت: خدا یار و یاورت باشد و براى تو خیر بخواهد، درین دم آخر یک خواهش از تو دارم روز قیامت هنگامى که به حضور رسول خدا جدّ حسین شرفیاب شدى مرا یاد کن و از یاد مبر. [79]
آرى، حریت و آزادى و حسن انتخاب و اراده زهیر به وسیله امویان به غارت رفته بود ولى همسر شایسته او موجب برگشت آنها به زهیر شد، و زهیر در سایه آزاد شدن از بندگى طاغوت به آغوش سعادت ابدى رفت!!
بنابراین اگر گفته شود ازدواج ضامن حریت و اختیار، یا موجب بازگرداندن آزادى و آزادگى به انسان است مطلبى به گزاف گفته نشده.
با ازدواج روح خدائى را در خود حفظ کنیم، و مقام خلافت از جانب حق را از دستبرد شهوات و مفاسد در امان بداریم، و بر رشد ایمان و عمل صالح خود بیفزائیم، و نصف دین خود را دریافته و نصف دیگر آن را با تقوا و پرهیز از محرمات از آسیب نگاه داریم.
مرد در فضاى ازدواج سهیم در شکوفائى کمالات زن، و زن شریک رشد مقامات مرد است.
زن موجودى فرزانه و لایق و قابل است، تا جائى که بزرگان فرموده اند موجب ظهور حقایق در وجود مرد است، و مرد موجودى شریف و اصیل و باکرامت است، تا جائى که در حق او گفته اند، باعث رسیدن زن به درجات عالیه است.
على(علیه السلام) مى فرماید اولین زنى که از زنان جهان قدمش به بهشت مى رسد خدیجه است، و این معنا دلیل بر روح الهى زن، و مقام خلافت وى از حق، و داشتن مایه هاى عالى و سرمایه هاى انسانى و اخلاقى و ایمانى است.
آرى زن آزاد از هوا و هوس و آزاد از اسارت طاغوت، و آزاد از شهوات و تمایلات حرام، و همچنین مرد آزاد، دو گوهر پرارزش و دو حقیقت والا در این پهنه باعظمت آفرینش و خلقت است.
امام حسین(علیه السلام) حریت و آزادى حرّ بن یزید را به مادر باکرامت آن شهید نسبت مى دهد، و امیرالمؤمنین عظمت مالک اشتر را جلوه دامن پاک و الهى مادر او مى داند.
مرد در خانه باید اسوه و سرمشق خوبیها براى زن، و زن براى مرد باشد، و هر دو اسوه حسنه و سرمشق نیکو براى فرزندان خود.

(0) نظر
برچسب ها :
استقلال مرد و زن در اسلام

 

استقلال و حریت انسان

آفرینش انسان بر پایه آزادى جان، و بر اساس استقلال در امور حیات، و اختیار در انتخاب است.
احدى حق ندارد کسى را به بردگى و بندگى و رقّیت خود درآورد، و وى را براى خواسته هاى خود به اسارت بگیرد.
سلب آزادى و حریت، و استقلال و اختیار از هر انسانى گناه کبیره و خیانت عظیم و جنایت بزرگ است.
آزادى و اختیار و استقلال و حریت با خمیر وجود انسان آمیخته است، و سرشت و طبیعت آدمى با این حقیقت آفریده شده، آزادى و استقلال از بزرگترین نعمت هاى حق بر وجود انسان، و عالیترین منبع براى رشد و کمال و رسیدن به مقامات عالیه ظاهرى و باطنى است.
فضاى آزادى عالیترین فضا، و حال و هواى اختیار و حریت زیباترین حال و هوا براى انسان است.
از موارد بسیار مهم ظلم ستیزى اسلام، در همین جهت است. اسلام با کسى که بناى استعمار و استثمار دارد و مى خواهد انسانهاى آزاد آفریده شده را در مدار بندگى و بردگى خود قرار دهد جنگى تمام عیار دارد، و دستورات اکید اسلام در مسئله جهاد، براى شکستن شاخ ستم و ستمکاران است، آنان که به آزادى و استقلال هجوم دارند.
تمام خسارت هائى که در طول تاریخ حیات به میدان حیات وارد شده، نتیجه سلب آزادیها، و هجوم به حریت و استقلال انسانهاست.
حرف زور شنیدن و زیر بار زور رفتن، و قبول ستم، و آزادى و حریت خود را فروختن از اعظم گناهان، و موجب دور شدن از رحمت حق، و به خطر افتادن منافع مادى و معنویست.
آزادى و حریت و بناى انتخاب و اراده اى که حضرت حق براى رشد و کمال، و شکوفائى استعداد به انسان عنایت فرموده حفظش واجب، و به هنگام هجوم خطر باید از آن گرچه به قیمت از دست دادن جان باشد جانبدارى کرد.

حکایتى عجیب در حریّت

در تاریخ آمده یزید یا عامل او در راه سفر حج وارد مدینه شد، به دنبال شخصى از قریش فرستاد، چون به مجلس آن ستمگر آمد به او گفت، به بردگى و بندگیت نسبت به من اقرار کن. اگر خواستم ترا به عنوان غلام حلقه به گوش به فروش مى رسانم، اگر نخواستم به عنوان برده تو را نگاه مى دارم، پاسخ داد به خدا قسم از نظر ریشه و اصالت و حسب و نسب از من بزرگوارتر نیستى، و پدرت در جاهلیت و اسلام بهتر از پدر من نبود، و در دین و ایمان خودت از من برتر نیستى، و در خوبى فضیلتى بر من ندارى، با این همه خصوصیتى که در من است چگونه به بندگى و غلامى خود نسبت به تو اقرار کنم؟!
ستم گر به او گفت اگر به این مسئله اقرار نکنى فرمان قتلت را مى دهم، پاسخ داد کشتن من بزرگتر از کشتن حضرت حسین(علیه السلام) نیست، چون برخورد به اینجا رسید فرمان قتلش صادر، و به خاطر حفظ حریت و آزادى و اراده و اختیار به فیض باعظمت شهادت رسید. [72]
امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید:
أَیُّهَا النّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عَبْداً وَ لا أَمَةً وَ إِنَّ النّاسَ کُلَّهُمْ أَحْرارٌ. [73]
اى مردم، آدمیزاد برده و کنیز به دنیا نیامد، به حقیقت که تمام مردان و زنان آزادند.
و نیز آن حضرت فرمود:
لا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً. [74]
برده کس مباش، در صورتى که خداوند ترا آزاد آفریده.
باید توجه داشت که منظور از آزادى، آزادى وجود انسان از قید بردگى و عیودیت نسبت به هم نوع، در برابر شهوات و غرائز غلط، و آلودگى هاى اخلاقى است.
انسان وقتى به دنیا مى آید پاک و پاکیزه، و گوهرى گرانبها، و موجودى والا، و آزاد از بردگى غیر، و داراى کرامت نفس، و شرافت وجود، و در یک کلمه آزاد از رذائل و پلیدیها، و داراى اراده و اختیار است.
هدایت حضرت حق، همراه با عقل و فطرت و نبوت انبیاء و امامت امامان و قرآن مجید، و آگاهان و بینایان، براى بکار گیرى این آزادى و اراده و اختیار، او را دنبال مى کند، تا در سایه این همه لطف و عنایت پروردگار از آزادى خود استفاده کند، و به انتخاب امور احسن برخیزد، و از این راه به سعادت دنیا و آخرت برسد.
انسان اگر توجه به این معنا نکند، و از هدایت حق روگردان شود، بدون شک گوهر آزادى و اراده و اختیار را در برابر فرعون منشان، و طواغیت زمان و آز و حرص و کبر و حسد و غرائز و شهوات از دست خواهد داد، و برده دنیا و بنده دیگران و عبد شهوات و غرائز، و اسیر حرص و طمع خواهد شد، و از نمد کرامت و سعادت، و خیر دنیا و آخرت کلاهى نخواهد برد.
آنان که به هر عمل خلافى دست مى زنند، و به هر شهوت و گناهى خود را آلوده مى کنند، و مطیع و فرمانبر هر کسى مى شوند و نام این بى قیدى و بى بند و بارى را آزادى مى گذارند برده اى جاهل، و غلامى پست و عبدى ذلیل و موجودى بیچاره اند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید:
مَنْ تَرَکَ الشَّهَواتِ کانَ حُرّاً.
آنکه خواسته هاى نامشروع را رها کند آزاد است.
و نیز فرموده:
الدُّنْیا دارُ مَمَرٍّ وَ النّاسُ فیها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَها، وَ رَجُلٌ إِبْتاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَها.
دنیا گذرگاه است و مردم در آن دو دسته اند: آنکه خود را به شهوات و مادیات و آلودگیها فروخت، پس وجودش را در معرض هلاکت و نابودى قرار داد، و آنکه خود را از این همه خرید، پس وجودش را از هر شرى در دنیا و هر عذابى در آخرت آزاد کرد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خَمْسُ خِصال مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ خَصْلَةٌ مِنْها فَلَیْسَ فیهِ کَثیرُ مُسْتَمْتَع: أَوَّلُها الْوَفاءُ، وَ الثّانِیَةُ التَّدْبیرُ، وَ الثّالِثَةُ الْحَیاءُ، وَ الرّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلْقِ، وَ الْخامِسَةُ وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصالَ: الْحُرِّیَّةُ. [75]
پنج خصلت است، کسى که یک خصلت از آن را دارا نباشد در او چیز زیادى نیست که بتوان از او بهره مند شد، اول آن وفا و دوم آن عاقبت اندیشى، و سوم آن حیا، و چهارم خوش خلقى، و پنجم از آن که همه این خصلت ها را در انسان جمع مى کند حریّت و آزادى است.
على(علیه السلام) فرمود:
لا یَسْتَرِقَّنَّکَ الطَّمَعُ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً. [76]
طمع ترا به بردگى نگیرد، در صورتى که خداوند ترا آزاد آفریده.
و نیز آن جناب فرمود:
مِنْ تَوْفیقِ الْحُرِّ إِکْتِسابُ الْمالِ مِنْ حِلِّهِ. [77]
کسب مال از طریق حلال از توفیق الهى انسان آزاد است.

مسئله اى مهم

با توجه به حقیقت و معناى آزادى، و ارزش اراده و اختیار، واینکه انسان وقتى در سایه هدایت حق از آزادى و حریت، و اراده و اختیار بهره گرفت، به مقامات عالى و درجات کافى، و واقعیات غیر قابل تصور مى رسد، سعى کنیم حریت خود را در تمام طول عمر، و در کنار تمام حوادث و بلاها حفظ کرده، که نگاهداشتن حریت موجب رسیدن به خوشنودى و رضایت پروردگار است.
مى دانید که اتم مرکب از دو هسته مرکزى و یک تا چند الکترون است.
الکترونها با نظمى خاص، و با سرعتى معین به اراده حضرت حق بر محور هسته مرکزى خود در حالى که جذب آن هستند مى گردند، تا وقتى که این گردش و سرعت در سایه آن نظام خاص و از برکت آن جذب و انجذاب برقرار است اتم در هر جائى که هست، و عهده دار هر برنامه اى که مى باشد جز سوددهى و پخش منفعت برنامه اى ندارد، ولى زمانى که این جذب و انجذاب برداشته شود، و الکترونها از نظم خاص خود درآیند، و بین آنها و هسته مرکزى جدائى افتد کارى غیر از تخریب و فساد و ایجاد ضرر و زیان نخواهند داشت.
انسان همانند یک اتم است، هسته مرکزى وجود او فطرت و توحید و خداخواهى و خداجوئى است، و قِوام وجودش به این است که تمام اعضاء ظاهر و حالات باطنش مجذوب حق و برابر فرمان و خواسته هاى پروردگار در حرکت باشد، و هرگز در حرکات و سکناتش از عشق به حق، فرمانبرى از خداوند جدا نباشد، که جدائى از حق، و بیرون رفتن از حوزه جاذبه معرفت و عشق دوست، و بریدن از خدامحورى، مساوى با تولید فساد و افساد در اعضاء و جوارح و در باطن و ظاهر انسان است.
قرآن مجید مى فرماید:
فامّا الّذین کفروا فاعذّبهم عذاباً شدیداً فى الدّنیا و الاخرة و ما لهم من ناصرین. [78]
و اما آنان که کافر به حق شدند، و بین خود و خدا حجاب قرار دادند، از معرفت و محبت به پروردگار بریدند، و از خدامحورى درآمدند، و نسبت به حق به غفلتى سنگین دچار شدند، و به این خاطر منبع فساد و افساد گشتند، و اسیر طاغوت و برده شهوات، و غلام سیئات اخلاقى شدند، در این جهان و آن جهان به عذابى شدید گرفتار مى کنم، و براى نجات آنان از عذاب امروز و فردا یارى نیست.
از جمله عوامل کنترل کننده انسان از قسمتى از مفاسد برنامه بسیار مهم ازدواج است.
انسان وقتى از شایستگى لازم یعنى ایمان و اخلاق و عمل در حدّ و توان و وسع خویش برخوردار باشد، و همسرى شایسته هم کفو خودش نصیب او شود، تا حدودى ظاهر و باطنش کنترل مى شود، و آزادى و حریّتش حفظ مى گردد، و از بردگى نسبت به شهوات حرام، و برنامه هاى آلوده، و دوستان ناباب در امان مى رود.
چه بسیار مردانى که به توسط ایمان و اخلاق و کرامت خود، همسران خویش را به مقامات الهیه و کرامات انسانیه رساندند، و چه بسا زنانى که در سایه بیدارى خود و بینائى و بصیرت خویش مردان خود را به درجات والاى انسانى، و مقامات بزرگ ملکوتى نشاندند.

(0) نظر
برچسب ها :
X