تاثیر نماز در تمرکز حواس و حضور ذهن
ذهن متمرکز، قوی و نیرومند است و ذهن پراکنده ناتوان و ضعیف . ذهن همانند چراغ اشعه ای دارد اشعه چراغ در شعله آن تمرکز قوی دارند و سوزاننده اند ودر نزدیکی شعله تمرکز کمتری دارند اما باز هم تمرکز کمتری دارند اما باز هم گرمایشان محسوس است . هرچه از منبع نور دور می شویم پراکندگی اشعه بیشتر می شود تا حدی که گرمای حاصل از از آنها را به هیچ وجه حس نمیکنیم . ذهن در حالت تمرکز پتانسیل بسیار قوی دارد اما هنگامی که به علت توجه به سوی اشیای مختلف پراکنده می شود نیرو و توان خود را از دست می دهد و هر چه به اشیای بیشتری متوجه و پراکنده تر شود از توان آن کاسته می گردد.هر عمل عبادی علاوه بر آن که مقام وارزش ویژه مذهبی و معنوی دارد موجب تمرکز فکری وذهنی ملموس و قابل توجهی میشود کگه هر کس میتواند آن را به تجربه بگذارد و ادراک کندان تتقو الله یجعل لکم فرقانااگر از خدا بترسید و پروا کنید نیروی تشخیص (فرقانا) را در شما قرار میدهدو قدرت تشخیص از تمر کز قوای ذهنی به دست می آید.ویلیام جیمز :فرق بین افراد نابغه با دیگران یک موهبت فکری نیست بلکه مربوط به توجه کاملی است که به موضوعات و نتیجه های آن مبذول می دارند و میزان نبوغ یک نابغه به درجه تمرکز فکریش بستگی دارد از این سخنان نتیجه می گیریم که نماز حقیقی بهترین وسیله ای برای پرورش توجه و تمرکز در انسان است زیرا نماز گزاری که پیوسته و با تمام قدرت می کوشد تا ذهن خود را از تمامی آنچه غیر خداست منصرف و فقط به خدا متوجه کند و تمام نیروی فکری خود را در یک جا جمع کند تا نمازش با خشوع و حضور قلب خوانده شود این برای او عادت می شود و در هر موردی می تواند قوای ذهنی خود را متمر کز کند .آتشکده هاى روشن
یادآور تسامح اسلام و مسلمانان با اهل کتاب
شهربانو دلبرى1
چکیده
یکى از ادیان بزرگ جهانى، دین اسلام است. پیروان این آیین اکنون بیش از یک میلیارد انسان این کره خاک را در برمى گیرند. دین مبین اسلام با شعار توحید و عدالت در قلوب بسیارى از انسان هاى آزادى خواه جاى گرفته است. اما باید به خاطر داشته باشیم که این روند به تدریج صورت گرفته و به جز پاره اى از دوران ها هیچ گاه اجبار و زورى در کار نبوده است. در این مقاله سعى شده نمونه هایى از برخوردهاى مسلمانان در قرن هاى اول تا هفتم هجرى با زرتشتیان در ایران با توجه به شواهد و مدارک تاریخى بررسى شود تا هر چه بیشتر روحیه تساهل و تسامح مذهبى اسلام با پیروان ادیان آسمانى آشکار گردد. گفتنى است یکى از دلایل این برخورد، وجود آتشکده هاى زرتشتیان در آن دوران است.
واژگان کلیدى: اسلام، زرتشتیان، اهل کتاب، تسامح، تساهل، آتشکده و اهل ذمه.
مطابق با دوم جمادی الثانی تا اول رجب
* فقیه و ادیب آذربایجانی بود. تحصیلاتش را در نجف اشرف و در خدمت اساتیدی چون؛ شیخ مرتضی انصاری، سید حسن کوه کمره ای، میرزای شیرازی و ملاعلی نهاوندی به پایان برد و پس از اخذ درجه اجتهاد به تبریز بازگشت و نزدیک به چهل سال به تدریس و ترویج مذهب تشیع پرداخت. در آغاز نهضت مشروطه از هواداران مشروطه بود به دلیل انحراف در نهضت از آن روی گردان شد.
آشنایی با آلات مختلف موسیقی
آشنایی با آلات مختلف موسیقی
مقاله ای که می بینید به معرفی چندین ساز مختلف از آلات موسیقی پرداخته . تالیف این معرفی ها کار خانم گلنار محمدی فر بوده است .
بربط:
بربط سازی است ایرانی که از عهد باستان در ایران وجود داشته و در زبان فارسی به آن رود یا شاهرود هم گفته می شده ولی پس از قبول دین اسلام از طرف اکثریت ایرانیان و تاثیر فرهنگ و هنر ایرانی بر فرهنگ عرب بربط یکی از سازهای اصلی موسیقی عرب شد که در زبان عربی به آن عود یا مرهر یا کران می گویند.
در این زمان عود به معنای ترکه چوب نازک و چوب می باشد.
هنرمندان و صنعت گران ایرانی که برای ساختن کعبه به مکه آمده بودند بربط و طرز نواختن آن را با خود به آن مکان مقدس بردند و ابن سریج یکی از نوازندگان و موسیقی دانان بزرگ و به نام آن روز عرب بربط را که انواع گوناگون داشته از ایرانیان به عاریت گرفت و اولین شخصی بود که موسیقی عرب را با این ساز ایرانی اجرا کرده است. این ساز سابقا 4 سیم داشته که زریاب در اندلس سیم پنجمی به آن اضافه می کند. زریاب کبیر یکی دیگر از نوازندگان بزرگ بربط همان زمان که در دربار هارون الرشید بود با نوع آوری و ابداعات و ابتکارات خاص خود تغییراتی در عود داده بود.با این حال عود ساخت او با آن که مساوی سازهای دیگر بود از همان چوب ساخته می شد از لحاظ وزن حدود یک سوم وزن عودهای معمولی سنگین تر بود .سیم اول عود وی از ابریشم بافته می شد که از تار سازهای همکاران و رقیبانش بسی بهتر بود. سیم های دوم و سوم و چهارم سازش را از روده بچه شیر می تافته.عود چهار سیم را عود قدیم یا عود کلاسیک می نامیدند.عود کامل با پنج سیم که براساس گام سیتماتیسها پرده بندی می شده.
اعراب کوک نوع ایرانی را برای کوک کردن سیم ها در حالت آزاد عود قبول کرده اند(لا ر سل دو)
نویسنده: رحیم قاسمی
آقا محمد بیدآبادی، حکیم و عارف مشهور، از عالمان فرزانهایست که در شهر فضیلتپرور اصفهان ساکن بوده و فضای معنوی اصفهان را از نورانیت و برکات وجودی خویش متأثر و بهرهمند نموده است. نقش بسیار مهم او در انتقال میراث فلسفی مکتب صدرالمتألهین محتاج بیان و توضیح نیست.
مرقد مطهر این عارف الهی نیز در تختفولاد از اماکن متبرکه و نورانی و مطاف اهل دل میباشد. محقق ارجمند جناب آقای صدرائی خوئی در راستای معرفی این حکیم فرزانه اقدام به نگارش کتابی به نام «آشنای حق» نمودهاند که در سال جاری به چاپ رسیده است. این کتاب از جهت جامعیت و ارائه مطالب جدید، بسیار باارزش است و مطالعه آن برای تمامی علاقهمندان به مطالعه گذشته پر افتخار حوزه اصفهان مفید میباشد.1
از آنجا که در کتاب مفصلاً به تاریخ و سیره عملی و آراء علمی و سلوکی مرحوم بیدآبادی پرداخته شده و ایشان را از منظر شاگردان و شرح حالنویسان شناساندهاند سخن را در باره این شخصیت بزرگ کوتاه نموده و نوشته استاد شهید مطهری را که در کتاب نقل نشده ذکر کرده و به تماشای چهره پر فروغ حکیم بیدآبادی از منظر حکیم نامور، شهید مطهری، مینشینیم.
استاد شهید در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران فلاسفه دوره اسلامی را در 33 طبقه معرفی کرده و در طبقه 27 این بزرگان را جای داده است: آقا محمد بیدآبادی، ملا مهدی نراقی، میرزا ابوالقاسم حسینی خاتونآبادی و ملا محراب گیلانی. و در باره آقا محمد چنین مینویسد:
«1ـ آقامحمد بیدآبادی گیلانی اصفهانی از اعاظم حکمای قرون اخیر و احیاکننده فلسفه ملاصدرا است. از زمان صدرالمتألهین به بعد هر چند افکار و اندیشههای او در میان فضلا، خصوصا آنان که سلسله شاگردیشان به خود وی میرسیده، مطرح بوده است ولی ظاهرا هنوز موج افکار پیشینیان از قبیل بوعلی و شیخ اشراق غلبه داشته است؛ خصوصا نحلههایی که از میرفندرسکی و سپس ملا رجبعلی تبریزی انشعاب یافته است.
چنان که میدانیم ـ و خود ملاصدرا نیز بازگو میکند ـ ملاصدرا در زمان خودش شهرت و احترامی نداشته است و مانند یکی از طلاب عادی زندگی میکرده. در صورتی که ملا رجبعلی تبریزی، مثلاً، که تقریبا معاصر اوست در مرحلهای از احترام بوده که شاه و وزرا به دیدارش میشتافتهاند.
اندیشههای صدرا تدریجا شناخته شده و روآمد. ظاهرا آن دهانه فرهنگ که این آب جاری زیرزمینی از آنجا کاملاً ظاهر شد و بر همه پدیدار گشت مرحوم آقا محمد بیدآبادی است. وی مطابق نقل روضات فردی فوقالعاده زاهد، متقی، باگذشت و ایثارگر ساده زیست بوده است. آقای آقا شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتب خود از او به عنوان یک عارف سالک یاد میکند او واقعا مردی اخلاقی و مهذب بلکه سالک بوده است. در سال 1352 شمسی دو رساله کوچک از وی در سیر و سلوک به زبان فارسی به وسیله آقای مدرسی طباطبایی از افاضل قم، ضمیمه مجله وحید، چاپ شد.
روح اخلاقی و عرفانی بیدآبادی موجب اعراض او از توجه به صاحبان زر و زور بود. آنها به او روی میآوردند و او اعراض میکرد. بیدآبادی شاگردان بسیاری پرورش داده است که عن قریب از آنها یاد خواهیم کرد و در سال 1197 ه·· .ق. درگذشت.»1
استاد شهید در طبقه 28 به ذکر 3 تن از مهمترین شاگردان بیدآبادی میپردازد و در باره ملاعلی نوری مینویسد:
«از بزرگترین حکمای الهی اسلامی و از افراد معدود انگشتشمار سه چهار قرن اخیر است که تا عمق فلسفه صدرایی نفوذ کردهاند. ملا علی نوری از نظر تدریس و تشکیل حوزه درسی و تربیت شاگردان و طولانی بودن مدت کار تدریس و تربیت شاگرد (گفته شده قریب 70 سال) و ترویج علوم عقلی کمنظیر و شاید بینظیر است...2 اهمیت کار مرحوم بیدآبادی از سخنان فوق به خوبی آشکار میشود و البته با مراجعه به کتاب جناب صدرایی آشنایی بیشتری با «آشنای حق» حاصل خواهد شد.
از آنجا که آقای صدرایی بابهای دوم و سوم را به اختصار برگزار کردهاند، توضیحاتی در باره مطالب ایشان ارائه میگردد. امید است مورد قبول واقع شود.
1ـ در ص 52 از سید محمد موسوی شاهاندشتی اصفهانی شمسآبادی (شاگرد حکیم) یاد شده و احتمال داده شده که وی همان سید محمد لاریجانی مازندرانی فقیه متوفای 1266 ه·· .ق. و مدفون در تختفولاد باشد.
این احتمال صحیح نیست و شخصیت موردنظر متوفای سال 1248 ه·· .ق. است و در وادیالسلام نجف مدفون میباشد. فرزند وی سید محمدعلی موسوی م. 1288 ه·· .ق. و صاحب مبانی الاحکام که در کتاب مذکور شده و فرزند او سید عبدالله و همینطور فرزند سید عبدالله، سید محمد ابراهیم، همگی از علمای اصفهان بودهاند و در جوار سید محمد مزبور و در وادیالسلام مدفون میباشند.3 و سید محمد ابراهیم نیز پدر شهید مظلوم آیةالله سید ابوالحسن شمسآبادی است که به دست دشمنان رو سیاه ولایت به شهادت رسید و در ابتدای گلزار شهدای اصفهان مدفون و مزارش محل زیارت خاص و عام است.
2ـ در ص 45 از میر سید علی میر محمد صادقی فرزند میر محمد باقر مدرس اصفهانی بن محمد صادق نام برده شده. شخصیت فوق پدر فقیه و اصولی محقق و نامدار میر سید حسن مدرس مطلق (استاد میرزای شیرازی و میرزا محمد هاشم چهارسوقی و بسیاری از علمای دیگر) است و لقب مدرس نیز برای میر محمد باقر غلط است چرا که این لقب مربوط به فرزند میر سید علی است. همچنین میر محمد باقر فرزند سید اسماعیل واعظ است نه محمد صادق.1
3ـ در ص 75 از ملا مهدی کرمانشاهی اصفهانی نام برده شده و در پاورقی مینویسد:
شرح حال وی در کتاب وحید بهبهانی، ص 332 و کرام البرره، بخش مخطوط موجود است. در صفحه مزبور کتاب وحید تنها مینویسد که مطابق نوشته آن کتاب (انساب وحید) دختر دیگر آقا محمدعلی (بهبهانی) همسر عالم فاضل ملا محمد مهدی کرمانشاهی بوده است و هیچ توضیح بیشتری در آن کتاب نیامده است.
شخصیت فوق مرحوم آخوند ملا محمد مهدی کرمانشاهی، جدّ دوم شهید محراب آیتاله شیخ محمد صدوقی یزدی است وی فرزند ملا ابوطالب و او فرزند ملا محمدرضا فرزند آخوند ملا مهدی است. وی توسط فتحعلی شاه قاجار از کرمانشاه به یزد تبعید گردیده و در سال 1236 ه·· .ق. در آن شهر دار فانی را وداع گفته است.
نسب وی چنانچه بر سنگ مزار او حک شده به جناب رئیس المحدثین، شیخ صدوق منتهی میشود. عبارت سنگ مزبور که نشاندهنده مقام علمی و معنوی صاحب ترجمه نیز میباشد به نقل گنجینه دانشمندان و آثار الحجه چنین است:
«هذا مغرب شمس الهدایة و الکمال، و مغیب بدر الحکمة و الفضال، قطب فلک العرفان، و نقطة دایرة المعرفة والایقان، مجمع الخصوصیات العلیّة، و منبع الافاضات السنیّة، جامع مراتب الحکمة و الاجتهاد، و حاوی مسالک الهدایة و الرشاد، افضل الفضلاء السابقین، و اعلم العلماء اللاحقین... الّذی کان فی التحقیق نطوق، کیف و هو
من نجل الصدوق، عمدة المحققین، و زبدة المدققین، الواصل الی جوار رحمةاللّه الملک الغنی مولانا محمد مهدی الکرمانشاهی اعلی الله مقامه فی شهر جمادی الثانیه من شهور 1236 ه·· .ق.1
4ـ در ص 165 به خواب بیدآبادی در جلالت میر معصوم اشاره شده ولی هیچ توضیحی در باره آن سید جلیلالقدر ارائه نشده است.
وی میر معصوم حسینی خاتونآبادی متوفای 1155 ه·· .ق. فرزند میر عبدالحسین خاتونآبادی (مؤلف وقایع السنین و الاعوام و برادر حکیم میر محمد اسماعیل خاتونآبادی معاصر علامه مجلسی) است. مجتهده نامدار اصفهانی، بانو امین، از نوادگان آن عالم ربانی است.
ماده تاریخ وفاتش:
باد او شافعش به لطف و کرم زهد معصوم چون حدیثش بود
5ـ در ص 172 (بازماندگان بیدآبادی) سنّ مرحوم میرزا یحیی مدرس 59 سال ذکر شده که صحیح آن 95 سال است.
6ـ در ص 17 آمده که محمد رفیع پدر بیدآبادی در تختفولاد در جنب شرقی تکیه آقا حسین خوانساری مدفون گردیده.
قبر مولی محمد رفیع در همان اتاقی واقع گشته که قبر بیدآبادی در آن است و البته آن عمارت در جنب شرقی تکیه مزبور است. هر چند عکس عمارت مزبور در کتاب و پشت جلد کتاب چاپ شده ولی هیچ توضیحی در باره مدفونین در آن نیامده که لازم بود هر چند مختصر توضیح داده شود. قبر میر معصوم خاتونآبای که بیدآبادی وصیت کرده بود وی را در جوار او دفن نمایند در خارج عمارت و پیش روی مرحوم بیدآبادی است و در داخل عمارت علاوه بر پدر و پسر (بیدآبادی) قبر حکیم الهی شیخ محمود مفید آخرین مدرس حکمت در اصفهان متوفای 1382 ه·· .ق. و نیز قبر مرحوم میرزا محمدعلی ساروی مازندرانی مؤلف توضیح الاشتباه والاشکال واقع گشته است. قبر برادر شیخ محمود مفید، جناب شیخ علی مفید (م. 1345) که از فقها و علمای جامع اصفهان بوده متصل به دیوار عمارت است.
7ـ در ص 49 آمده که ملا علی اکبر اژهای (شاگرد بیدآبادی) در تختفولاد در درب تکیه میرزا ابوالعمالی مدفون است. مرقد مطهر ایشان در حوالی (بالا سر) قبر جناب محقق خواجوئی واقع گردیده.
8ـ در پایان تذکر این نکته ضروری است که در اصفهان عارف بزرگ دیگری معروف به بیدآبادی و با نام محمد جواد وجود داشته که لازم بود مؤلف محترم جهت مشتبه نشدن مطلب به آن تذکر دهند چنانچه این تذکر بجا را مرحوم علامه سید محمد حسین تهرانی در کتاب روح مجرد انجام داده است. ایشان مینویسد:
«آقا محمد بیدآبادی از عرفایِ مشهور است و صاحب مقامات و درجات، رحلتش در سنه 1197 هجریه قمریه است و حقیر کرارا بر سر مزارش رفتهام و مراد از بیدآبادی بطور مطلق اوست و اما آقا محمد جواد بیدآبادی از عرفایِ زمان اخیر بوده است و استاد والد صدیق مکرم حاج محمدحسن شرکت است. آقای حاج محمد حسن دام توفیقه گفت مرحوم پدر ما میگفت: آقا محمد جواد بیدآبادی را کسی نشناخت و خود مرحوم بیدآبادی یک بیت سروده بود که مرحوم پدرم یادداشت کرده بود:
نادیدهگرفتند کهاین خانه خراباست»1 صد گنج نهان بود مرا در دل و یاران
صد گنج نهان بود مرا در دل و یاران صد گنج نهان بود مرا در دل و یاران
مرحوم شهید دستغیب در داستانهای شگفت، داستانهای متعددی از کرامات ایشان ذکر نمودهاند.2
1 ـ رجوعشود به: مجله «حوزه اصفهان»، ش 1، مقاله «بزرگمدرس دارالعلم اصفهان»، علی کرباسیزاده.
1 ـ گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 443.
1 ـ خدمات متقابل اسلام و ایران، صص 594 ـ 595.
2 ـ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 596.
3 ـ شرح حال رجال نامبرده در انتهای جلد دوم تحفة الابرار سید شفتی بهقلم مرحوم سید مصلحالدین مهدوی بهچاپ رسیده است.
آن جناب ، جامع معقول و منقول ، و عالم عامل ، فقیه کامل ، محدّث فاضل ، حکیم ماهر، اصولى محقّق و رجالى مدقّق بود.
درماه شعبان سال 1310 ه .ق . در شهر تبریز متولّد، و در مهد تربیت پدر و دامن مادر عفیفه اش بزرگ شد. آن بزرگوار، از سادات و خانواده هاى اصیل و نجیب « کوه کمر » تبریز است . نسب عالى ایشان با بیست و پنج واسطه به سید اجل سید محمد مصرى ملقّب به حجازى ، از فرزندان على اصغر بن الامام زین العابدین على بن الحسین علیهماالسّلام مى رسد.
ایشان از نعمت استعداد سرشار و هوش بالا و سرعت انتقال و فهم فوق العاده برخوردار بود، لذا به سرعت زیاد و در مدت کوتاه تحصیلات مقدماتى لازمه و ادبیات معموله ، و پس از آن فقه و اصول و ریاضیات و معقول و طبّ قدیم و جدید و مقدار وافى از علوم جدید نظیر فیزیک و شیمى و سایر فنون متنوّعه را از اکابر و دانشمندان فاضل آن سامان ، و به خصوص مرحله سطح تحصیلات فقهى و اصولى را نزد والدش ، مرحوم سیّد على آقاى کوه کمره اى فراگرفت .
در سال 1330 پس ازگذشتن 20 سال از عمر شریفش به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر استادان بزرگ از قبیل آیات عظام : علاّمه یزدى صاحب عروة الوثقى ، شریعت اصفهانى ، میرزاى نائینى ، آقا ضیاء الدین عراقى و رجال دیگر بهره مند شد، و در سال 1349 به قم آمد و به عنوان یکى از اعاظم علما و مدرّسین آن حوزه مقدس مورد توجّه آیت الله العظمى حایرى ، مؤ سس حوزه علمیه قمّ قرار گرفت ، و در اواخر عمر شریف آیت الله حایرى ، به امر آن بزرگوار به جاى او اقامه جماعت مى کرد، و بعد از رحلت ایشان نیز در جاى وى تدریس مى کرد، و سایر فقها و علماى حوزه نیز مقام وى را ارج مى نهادند.
ایشان با اینکه به چندین بیمارى مبتلا بود، امّا تا آخر ایّام زندگانى به تدریس و جواب استفتائات و رسیدگى به امور مسلمین مى پرداخت .
آن بزرگوار از هوا و هوس عارى ، و از تظاهر فرارى ، و جدّاً مصداق حقیقىِ این کلام منقول از معصوم علیه السّلام بود که :
« مُخالِفاً لِهَواهُ، مُطیعاً لاَِمْرِ مَوْلاهُ، صاَّئِناً لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ » (25)
- مخالف هوا و هوس ، مطیع امر مولایش ، خویشتندار و حافظ دین .
ایشان بسیار کتوم بود لذا نزدیکترین افراد به او هم آن طور که باید وى را نشناختند. آن جناب از افرادى بود که به فیض ملاقات با حضرت ولى عصر « عج » نائل آمده بود.
از خصایص دیگر آن مرحوم این بود که با همه گرفتاریها، هیچگاه بى کار نبود و همواره به مطالعه کتب علمیّه و فقهیّه و غیره مشغول بود، حتى شنیده شده است که شب عروسى هم در نجف اشرف تا چندین ساعت چون شبهاى دیگر مطالعه را ترک نکرد، و آثار مهمّى از خود به یادگار گذاشت که ظاهراً هنوز به چاپ نرسیده است ، به چند نمونه اشاره مى کنیم :
1- کتاب البیع .
2- جامع الاحادیث و الاصول .
3- حاشیه بر کفایه .
4- لوامع الانوار الغرویة فى مرسلات آثار النبویة .
5- مستدرک المستدرک و...
آیت الله حجّت خود پیش بینى فوتش را کرده بود، و دو ساعت پیش از مرگ جمعى از علماى حوزه را طلبیده و تربت پاک حسینى خواسته و بر زبان گذارده و گفته بود:
« آخِرُ زادى مِنَ الدُّنْیا تُرْبَةُ الْحُسَیْنِعلیه السّلام » آخرین اندوخته من از دنیا، تربت امام حسین علیه السّلام است .
و نیز در این لحظه با قرآن استخاره کرده بود، چون اول سطر قرآن این آیه آمده بود:
(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ (26) ) دعوتِ حقّ براى خداست .
با صداى بلند فرموده بود:
(إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (27) ). همانا ما از خداییم ، و به سوى او باز مى گردیم .
و بلافاصله به ملکوت اعلى پیوسته بود.
آن بزرگوار در سال 1293 در روستاى « دلان » از قراى بادکوبه متولّد شد و در نزد والد عالمش تربیت یافته و مقدّمات و ادبیّات را نزد او فرا گرفت ، پس از فوت والدش به تهران مهاجرت و در مدرسه صدر اقامت گزید، و ریاضیات و فلسفه را از فیلسوف بزرگ مرحوم آقا سید ابوالحسن جلوه و میرزا هاشم اشکورى ، (23) و کلام را از استادان این علم در مدّت هفت سال با جدیّت تمام فرا گرفت ، آنگاه به نجف مسافرت نمود و در درس آیت الله العظمى آقاى آخوند خراسانى که مصادف با اوائل تاءلیف کفایه بود، حاضر شد، و فقه را از محضر آیت الله آقا شیخ محمّد حسن مامقانى استفاده کرد، سپس گروهى از فضلاء گرد او جمع شده و از تحقیقات و نظریاتش استفاده مى کردند، تا آنکه در شب 28 شوال المکّرم 1358 ه .ق در حمّام حضرتى نجف اشرف وفات کرد، و در جوار جدّ گرامى اش حضرت على علیه السّلام دفون گردید (24) .
آن بزرگوار در حدود 1280 ه .ق . در طالقان به دنیا آمد و پس از خواندن قرآن و ادبیات فارسى در مکتب خانه آنجا به تهران ، و بعد از چندى به اصفهان عزیمت کرد، و از محضر علماى بزرگ آن سامان ، مانند: آیت الله ابوالمعالى کربلایى ، حکیم قشقائى ، آخوند ملا محمّد کاشى ، و دیگران استفاده برد، سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر علماء و استادان بزرگوارى ، مثل : آخوند خراسانى ، حاج سید محمّد کاظم یزدى ، شریعت اصفهانى ، میرزا محمّد تقى شیرازى و دیگران استفاده برد و به تهذیب نفس و تکمیل روح پرداخت و به کمالات معنوى رسید.
آن بزرگوار جدّاً از دنیا اعراض مى کرد و به تدریس و پرورش محصّلین مهذّب و بارع مى پرداخت . به گونه اى که بسیارى از مراجع و دانشمندان بزرگ معاصر از محضر و تدریس او استفاده کرده ، و عدّه اى از پرورش یافتگان درس اخلاق و عرفان ایشانند.
ایشان تا آخر عمر به تجرّد گذرانید و در حوزه علمیّه نجف اشرف ، در مدرسه سیّد یزدى ، صاحب عروة الوثقى اقامت گزید، و سرانجام به سال 1364 ه .ق . در همانجا دار فانى را وداع گفت . (22)
آن بزرگوار در سال 1277 ه .ق . در روستاى « مدیسه » از قراء لنجان اصفهان به دنیا آمد و تحصیلات اولیه را در اصفهان در مدرسه « نیمارود » به انجام رساند و از محضر میرزا ابوالمعالى کلباسى استفاده ها برد. سپس در سال 1307 ه .ق . به قصد ادامه تحصیلات ، عازم حوزه علمیه نجف گردید و در محضر درس بزرگان و فضلاى حوزه نجف شرکت جست و در درس آیت الله آخوند خراسانى به درجه عالیه اجتهاد نایل آمد.
بعد از رحلت آخوند خراسانى و آیت الله میرزا محمد تقى شیرازى ، آیت الله نائینى و آیت الله اصفهانى هر دو به عنوان مرجع تقلید معروف گردیدند. و بعد از فوت میرزاى نائینى ، آیت الله اصفهانى به عنوان یگانه مرجع اغلب بلاد شیعه محرز و مسجّل گردید.
« وسیلة النجاة » نام رساله عملیّه اوست که به علت جامعیت مورد تحشیه حضرت امام خمینى قدّس سرّه و برخى از فقهاى معاصر قرار گرفت .
سرانجام آن عالم بزرگوار در روز دوشنبه نهم ذى الحجّة 1365ه .ق . مطابق با سیزدهم آبان 1325 ه .ش . در کاظمین دارفانى را وداع گفت .
آیت الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء خطاب به جنازه او این جمله را انشا فرمود:
« گوارا باد بر تو نزول بر معبود خویش . زندگى سعادتمندانه و مرگ و رحلت پسندیده اى داشتى ، زندگى تو آنچنان باشکوه و تواءم با تدبیر بود که بزرگان گذشته را به بوته فراموشى سپردى و آیندگان را به تعب افکندى . گویا تو دوبار به جهان آمده بودى . یک بار تجربه و درایت کسب نموده و بار دیگر آن را به کار بسته بودى . »
او داراى صفات کریمه و همّت بلند و صاحب روح بزرگ پایدارى و استقامت در راه خدا بود. و در کیاست و درایت و مدیّریت ، گوى سبقت را از دیگر هم ردیفان خود برده بود. او بیان رسا و طبع بلند داشت ، به حدّى که مجلس درس ایشان از پرجمعیّت ترین درسهاى حوزه نجف بود. او در جریان مبارزات مردم مسلمان عراق دخالت داشت و به همین دلیل به همراه عده اى از علما به ایران تبعید گردید. و در برابر حوادث مسجد گوهرشاد عکس العمل نشان داد. (21)
ایشان که از بزرگان علماى متاءخّر بود، در سال 1278 در سلطان آباد عراقِ عجم (اراک ) متولد شد. و مقدمات علوم را در آنجا به اتمام رساند، سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد، و در درس مرحوم سیّد محمّد فشارکى ، آخوند خراسانى ، سیّد کاظم یزدى ، شیخ شریعت اصفهانى و ... شرکت کرد.
وى از همان ابتدا به ذکاوت و نبوغ شناخته شد و تدریس را شروع کرد، و به سبب بیان شیوایى که در تدریس داشت شاگردان بسیارى در درس او حاضر شدند. بعد از وفات استادش ، آخوند خراسانى نیز از مدرسین بزرگ شمرده مى شد. و بالاخره حدود 30 سال به تدریس پرداخت و خیلى از شاگردانش از مراجع گردیدند. کتاب « مقالات الا صول » در علم اصول در دو جزء نوشته اوست .
سرانجام آن بزرگوار در سال 1361 ه .ق . در نجف اشرف به رحمت خدا رفت . (20)
آیت الله علاّمه حاج میرزا محمد حسین نائینى ، از بزرگترین و نامورترین مراجع عصر خویش ، و از محققین و مدققین در اصول و فقه بود به حدّى که او را « مجدّد علم اصول و نوآور آن » نامیده اند.
آن بزرگوار در 17 ذیقعده سال 1376 ه .ق . در نائین اصفهان در خانواده اى روحانى چشم به جهان گشود، و پس از طىّ تحصیلات ابتدایى در زادگاه خود، در پى فراگیرى سطوح عالیه و خارج به حوزه نجف رهسپار گردید و در ردیف شاگردان نامدار آیت الله حاج میرزا محمّد حسن شیرازىِ بزرگ قرار گرفت ، و از باب ادب و احترام در درس آیت الله آخوند ملا محمّد کاظم خراسانى نیز حضور مى یافت . (18)
ایشان در اثر اطّلاعات وسیع در علوم ریاضى ، حکمت ، فلسفه ، عرفان و احاطه به کلیّات فقه ، امتیازات خاصّى میان علماى نجف اشرف داشت . آیت الله نائینى با دقّت تامّ و جدیّت خاصّ علم اصول را به گونه اى منظّم و از پیچیدگى مهذّب ساخت و ستایش مطّلعین این فنّ را برانگیخت .
از تاءلیفات آن مرحوم که تا کنون به طبع رسیده مى توان رساله « لباس مشکوک » ، « رساله لاضرر » و کتاب « وسیلة النجاة » را نام برد، و تقریرات اصول ایشان هم بارها مورد تجدید چاپ قرار گرفته است .
آیت الله نائینى توجّه خاصّى به تکمیل ، تهذیب نفس داشت . نماز شب ایشان هیچ گاه ترک نمى شد. در طول سالیان خدمتگذارى به جهان علم و مقام روحانیّت ، هیچ کس یک کلمه ناشایست از ایشان نشنید. او فردى نبود که حقّ کسى را ضایع کند یا به حقوق دیگران بى توجّه باشد، هرگز اوقات گرانبهایش را بیهوده صرف نمى کرد، یا به مباحثه مسائل علمى اشتغال داشت ، و یا با شرح صدر و گشاده رویى ، به گفت و شنود با مردم پرداخته و به نیازها و مشکلات آنان رسیدگى مى کرد. در مصرف ، اقتصاد را رعایت مى کرد، و در صرف بیت المال مسلمانان روش زهد و تقوا و صرفه جویى را پیشه خود ساخته بود و از سهم مبارک امام علیه السّلام و سایر حقوق شرعیّه استفاده خصوصى نمى کرد و هزینه زندگى شخصى را از درآمدهاى خویش تاءمین مى نمود. درباره خدمات سیاسى و اجتماعى آن بزرگوار باید گفت که : در روزگار سیاه و خفقان در ایران ، کتاب « تنبیه الامة و تنزیه الملّة » را نوشت و انواع استبداد و خودسرى و حکومت خودکامه پادشاهان مستبد را با منطق و حکمت نشان داد و وظایف علما و فقهاء را نسبت به دین و اوضاع جارى بیان کرد و با تبیین فصول مختلف عهدنامه مالک اشتر، حدود و اختیارات حاکم و حکومت اسلامى را نشان داد، و مراجع مبارز و مجاهد آن روز آیت الله آخوند خراسانى و آیت الله شیخ عبداللّه مازندرانى بر آن کتاب تقریظ نوشتند و ماءخوذ بودن اصل مشروطیت را از متن محمّدى صلّى اللّه علیه و آله مورد تاءیید و امضاء قرار دادند. (19)
آیت الله نائینى به سبب مبارزه علیه دولت عراق ، به همراه آیت الله اصفهانى ، آیت الله خالصى و جمعى دیگر از شاگردان مبرّز مرحوم نائینى به ایران تبعید شد و پس
آن بزرگوار تقریباً در سال 1290 در شیراز متولّد شد، و در سال 1300 همراه با والدین خود به عتبات عالیات مشرّف ، و در کربلا ساکن و به علوم عربى مشغول شد، والدین او پس از دو سال توقّف در آن مکان شریف به شیراز برگشتند، و او در کربلا ماند و به علوم ابتدائى مشغول گشت ، پس از 14 سال به شیراز برگشت و دو کتاب « مطوّل » و « معالم » را نزد عالم کامل ، حاج سید محمّد کازرونى - که در تدریس مطوّل ماهر بوده - خواند و پس از دو سال اقامت در شیراز باز به سوى کربلا حرکت کرد و در سال 1310 به سامراء مهاجرت کرد، و رسائل و مکاسب را نزد عالم کامل ، حاج شیخ حسنعلى تهرانى - که از عالمان جلیل و باتقوا بوده - خواند و در بحث مرحوم آیت الله میرزا محمّد تقى شیرازى حاضر شد و تا روز وفات آن مرحوم ملازم بحث او بود. بعد به کاظمین مشرّف گردید و در آنجا به تدریس مشغول شد و بالاخره پس از مدّتى به نجف اشرف مهاجرت کرد و حوزه درسى تشکیل داد نکته قابل توجّه دیگر آنکه غالب استفتائات مرحوم آیت الله اصفهانى زیر نظر آن مرحوم پاسخ داده مى شد.
یک سال قبل از فوتشان ، در سال 1366 به قصد زیارت امام رضاعلیه السّلام از نجف حرکت کرد و در قم مورد تمجید و استقبال حوزه علمیه و زعماى حوزه چون آیات عظام : بروجردى ، حجت ، فیض ، خوانسارى و صدر قرار گرفت . سرانجام ، در سال 1367 ه .ق . وفات کرد، و در یکى از حجرات صحن علوىّ مدفون گردید. (17)
علاّمه سیّد محمّد حسین اصفهانى ، معروف به کمپانى ، از مجتهدین طراز اول و از مراجع بسیار ارزشمند زمان خود، بلکه به نظر بعضى از جهات ، فقیهى بى نظیر بود. ایشان در سال 1296 ه .ق . دوّم محرّم الحرام در خانواده اى شریف در کاظمین چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش ، مرحوم حاج محمّد حسن از تجّار خیّر و معروف کاظمین بود، و از آنجایى که اجداد پدرى او از اصفهان بوده اند به « اصفهانى » انتساب داشت . در کودکى پدرش را از دست داد و اموال قابل توجّهى را که از او بجا مانده بود در تحصیل علوم و معارف اسلامى و نیل به مکارم اخلاق صرف کرد.
بدینسان آیت اللّه اصفهانى کمپانى که از اوان کودکى ممتاز و با استعداد بود، پایه هاى علوم مقدّماتى را در کاظمین پى ریزى کرد و در حدود سنین بیست سالگى به مرکز بزرگ علمى شیعیان جهان ، نجف اشرف مشرّف گردید و اصول و فقه را نزد استادان برجسته چون : حاج آقا رضا همدانى ، سید محمّد فشارکى و آخوند ملا کاظم خراسانى ، فلسفه و عرفان را نزد حکیم غوّاص و فیلسوف شهیر، حاج میرزا محمّد باقر اصطهباناتى آموخت .
اوج علمى و نبوغ او به جایى رسید که پس از اندک زمانى در مرکز علمى نجف اشرف به کرسى تدریس تکیه زد، و شاگردان بزرگى را از زُلال چشمه سار علمى خویش بهره مند ساخت .
تاءلیفات گرانبهایى از او به یادگار مانده است ، که به عنوان نمونه مى توان از: حاشیه بر کفایة الاصول در علم اصول ، و حاشیه مکاسب در علم فقه ، و منظومه « تحفة الحکیم » در فلسفه ، و دیوان عربى و فارسى در شعر نام برد.
علاّمه کمپانى در سال 1361 ه .ق . پنجم ذیحجه در سنّ 65 سالگى به جهان باقى شتافت ، و در نجف اشرف در کنار صاحب ولایت ، مولى علّى علیه السّلام به خاک سپرده شد. (16)
حاج میرزا سیّد على آقا قاضى قدّس سرّه در سیزدهم ماه ذى الحجّة الحرام سال 1282 ه .ق . در تبریز متولّد شد، و بعد از طىّ مراحل مقدّماتى تحصیل مدّتى از محضر درس پدر بزرگوار خود، حاج سیّد حسین قاضى ، و نیز میرزا موسى تبریزى صاحب « حاشیه رسائل » ، و همچنین میرزا محمّد على قراچه داغى استفاده نمود، و ادبیات عربى و فارسى را پیش شاعر نامى و دانشمند معروف میرزا محمّد تقى تبریزى معروف به « حجّة الاسلام » و متخلّص به « نیّر » خواند، و اشعار بسیارى به فارسى و عربى از وى نقل مى کرد.
تا اینکه در سال 1308 ه .ق . در سنّ 26 سالگى به نجف اشرف مشرّف گردید. و زمانى در خدمت آیات عظام : فاضل شرابیانى ، شیخ محمد حسن مامقانى ، آقاى شریعت ، آخوند خراسانى و حاجى میرزا حسین خلیلى درس خواند، و مخصوصاً از اجلّه تلامذه این استاد اخیر به شمار آمد و در خدمت وى تهذیب اخلاق را نیز تحصیل کرد. (11)
آن بزرگوار، عارفى عظیم الشاءن ، فقیهى عالى مقام ، صاحب مکاشفات و کرامات بود. علاّمه شیخ آقا بزرگ طهرانى در کتاب « طبقات اعلام شیعه » درباره ایشان چنین مى نگارد:
« سیّد على آقاى طباطبائى تبریزى قاضى ، پسر میرزا حسین - که وى نیز پسر میرزا احمد، و وى پسر میرزا رحیم بوده -، دانشمند و مجتهدى است متّقى و اخلاقى ، و فاضلى است پرهیزکار. ده ها سال میان ما و آن جناب دوستى و معاشرت بود. و در طول این مدّت وى را در روش خویش استوار، و در خوى و خصلت جوانمرد، و در ذات و فطرت بزرگوار یافتم ... او را تفسیرى است که از اول قرآن کریم شروع و به آیه 92 از سوره انعام آنجا که مى فرماید: (قُلِ اللّهُ، ثُمَّ ذَرْهُمْ فى خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ)
بگو: خدا، سپس آنها را رها کن تا در عین غوطه ورى در باطل ، یکسره مشغول بازى باشند.
ختم مى گردد، و نیز پدر آن جناب تفسیرى بر قرآن نوشته است . خانه آنها از قدیم ، خانه علم و فضیلت و تقوا بوده است . (12)
علاّمه حسن زاده آملى درباره ایشان مى گوید: « ایشان از اعجوبه هاى دهر بود » تا اینکه مى فرماید: « یکى از کلمات دلنشین مرحوم حاج سیّد على قاضى این است که : اگر انسان نصف عمر خود را در پیدا کردن استاد کامل صرف کند، جا دارد. » (13)
آقاى حسن زاده از قول علاّمه طباطبائى درباره سیّد على آقاى قاضى مى نویسد: « ایشان عجیب مردى بودند و شاگردهاى بسیارى تربیت کردند، استادان بسیارى هم دیدند، او داراى مکاشفات خیلى قوى بود و علاوه بر این [آنچه در ایشان بیشتر تجلّى داشت ]ژ (14) کمالات شهودیش و عرفانیش و سیر و سلوکش بود. » (15)
در این قسمت اشاره اى کوتاه مى کنیم به زندگى برخى از اساتید بزرگوار آیت الله بهجت ، آنانى که نقش مهمّى در ساختار زندگى علمى ، اخلاقى و عرفانى ایشان داشته اند، و بر اساس گفتار آیت الله مشکینى :
« اساتیدى که آیت الله بهجت از آنان استفاده نموده است ، در مقام خیلى بالایى قرار دارند و ما باید مانند ستاره ها به آنها بنگریم . »