اول: معنا و مفاد کلام رسول خدا(ص) که فرمود: خشیت ان تفرض علیکم،فتعجز و عنها چیست آیا مفادش این استکه ملاک تشریع بستگى به استقبال و ادبار مردم دارد یا ملاک تشریع مصلحتهاى واقعى هستند چه استقبال شود چه نشود که مسلّم شق دوم است.
دوم: اهتمام صحابه بر به جماعت خواندن نماز تراویح نمى تواند ملاک تشریع شود زیرا چه بسا در غیر عصر صحابه مورد اهتمام قرار نگیرد.
سوم: وجود اختلاف در عدد شبهایى که پیامبر اکرم (ص) در آنها نافله ماه مبارک رمضان را بجماعت خوانده بیانگر این استکه اصحاب در نقل فعل رسول خدا (ص) اهتمام نمىورزید پس چگونه مى توان به سایر موارد که اختلافى است اطمینان کرد. زیرا بنابر نقل بخارى در کتاب صوم چهار شب نماز تراویح خواند و در باب دو شب خواند (ترغیب و تاکید) بر خواندن نمازهاى شب دارد، که آن حضرت دو شب خواند و مسلم مانند قول دوم که دو شب باشد را نقل مى نماید. و از کلام دیگر علماى اهل تسنن استفاده مى شود که رسول خدا(ص) در شبهاى مختلفى همچون شب سوم، پنجم، هفتم و بیستم آنرا خوانده است.
چهارم: آنچه که از فعل رسول خدا(ص) ثابت است این استکه آن حضرت دو شب نماز خوانده است و یا چهار مرتبه در آخر شب که جمعاً هشت رکعت مى شود. که تأسى به آن حضرت اقتضا مى کند که به همان مقدار که از آن حضرت ثابت است مى توان تأسى کرد نه بیشتر از آن، زیرا بیشتر از آن بدعت است.
پنجم: اگر ما روایت احد ثقلین که اهل بیت (علیه السلام)باشد را اخذ کنیم تمام نافله ها قرائتشان به جماعت بدعت مى شود.
با وجود این اشکالها بر روایات، دیگر چیزى براى اثبات مشروعیت نماز تراویح تجز عمل و سنت عمر نمى ماند که سنّت عمر هیچگونه مشروعیتى ندارد.
در بخارى مى گوید: حدثنى یحیى بن بکیر حدثنى اللیث عن ابن شهاب اخبرنى عروه أنّ عائشه - رضى الله عنها - اخبرته انّ رسول الله (ص) خرج لیلة من جوف اللیل فصلى فى المسجد وصلى رجال بصلوته فاصبح الناس فتحدثو فاجتمع اکثر منهم فصلّى فصلّو معه فاصبحت الناس فتحدثو فکثر اهل المسجد من اللیلة الثالثه فخرج رسول الله فصلّى بصلاته فلّما کانت اللیلة الرابعه عجز المسجد عن اهله حتى خرج لصلوة الصبح فلما قضى الفجرا قبل على الناس فتشهد ثم قال: اما بعد فانه لم یخف علّى مکانکم و لکن خشیت ان تفرض علیکم فتعجز و عنها فتوفى رسول الله (ص) و الامر على ذلک
و نیز بخارى در باب تهجد مى گوید: انَّ رسول الله صلى ذات لیله فى المسجد فصلى بصلوته الناس ثم صلى من القابله فکثر الناس ثم اجتمعو من الیلة الثالثه او الرابعه فلم یخرج الیهم رسول الله (ص) فلما اصبح قال قد رایت الذى صنعتم و لم یمنعنى من الخروج الیکم اّلا انّى خشیت ان تفرض علیکم و ذلک فى رمضان
مسلم مى گوید: حدثنا یحیى بن یحیى قال: قرأت على مالک، عن ابن شهاب، عن عروه، عن عایشه انَّ رسول الله (ص) صلى فى المسجد ذات لیله فصلى بصلاته ناسٌ ثم صلى فى القابله فکثر الناس ثم اجتمعو من اللیلة الثالثه او الرابعه فلم یخرج الیهم رسول الله (ص) فلما اصبح قال: قد رأیت الذى صنعتم فلم یمنعنى من الخروجت الیکم الَّا انى خشیت ان تفرض علیکم. قال و ذلک فى رمضان
1 - قال رسول الله:من قام رمضان - اى باداء سنته - ایماناً و احتساباً غفرله ما تقدم من ذنبه
2 - عبد الرحمان بن عبد القارى مى گوید: خرجت مع عمر لیلة رمضان الى المسجد فاذا الناس اوزاع متفرقون... فقال عمر قارىء واحد کان أَمثال ثم عزم فجمعهم على اُبى بن کعب - سپس عبدالرحمن مى گوید:ثم خرجت معه لیلة اخرى والناس یصلون بصلوة قارئهم. قال عمر، نعمت البدعة هذه...
قسطانى وقتیکه به این جمله عمر که گفت: نعمت البداعة هذه مى رسد، مى گوید: آن را بدعت نامید زیرا قبلا پیامبر اکرم (ص) آنرا براى مردم سنّت نکرده بود و در زمان ابوبکر، و به این عدد، و در اول شب نبوده است.
ابو ولید محمد بن شحنه بعد از ذکر وفات عمر در حوادث سال 23 مى گوید: عمر، اولین کسى بود که فروش کنیزهاى بچه دار را منع کرد، مردم را بر گفتن چهار تکبیر در نماز میت متّفق ساخت و او اولین کسى بود که مردم را بر یک پیش نماز جمع کرد تا نماز تراویح را براى آنها به جماعت بخواند.
سیوطى در کتابش - تاریخ الخلفاء - به نقل از عسکرى (- حسن بن عبد الله بن سهل بن سعید بن یحیى -)، هنگامیکه به کارهاییکه براى اولین بار توسط عمر انجام گرفت مى رسد مى گوید: عمر اولین کسى بود که امیرالمؤمنین نامیده شد، اولین کسى بود که نماز ماه رمضان را - با تراویح - سنّت نمود، اولین کسى که متعه را حرام کرد و اولین کسى بود که مردم را بر چهار تکبیر نماز میت جمع کرد
محمد بن سعد مى گوید: عمر اولین کس بود که نماز ماه رمضان را - با تراویح - سنّت کرد و مردم را بران جمع نمود و این سنّت را براى اجرا به شهرهاى دیگر نوشت، این سنّت در ماه رمضان سال چهاردهم بوقوع پیوست و براى مردم مدینه او پیش نماز، براى خواندن نماز تراویح تعیین نمود یکى براى مردان و دیگرى براى زنان...
ابن عبد البر در شرح حال عمر مى گوید: او بود که ماه روزه را با نماز اشفاع منّور ساخت.
از تمام این روایات و سخن فقهاى اهل تسنن به این نتیجه مى رسیم که نماز تراویح در دوران زندگى رسول خدا (ص) و خلافت ابى بکر و سال اول خلافت عمر نبوده و عمر آن را بدعت نموده است.
ماه رمضان سال چهاردهم هجرى بود که عمر همراه بعضى از اصحابش به مسجد آمد، مردم را دید که هر کدام جداگانه براى خود نماز مى خواند. عمر با تماشاى این صحنه ناخوش آیند به فکر جمع نمودن مردم پشت سر یک پیش نماز افتاد. رد اینجا بود که عمربن خطاب تراویح را براى مردم سنت کرد و مردم را بر انجام آن وادار ساخت و به شهرهاى دیگر نامه نوشت که این سنت را انجام دهند. و در شهر مدینه و پیش نماز تراویح را به جماعت بخوانند و به همین مناسب روایتهایى نقل کرده اند.
در شریعت اسلامى، عبادتها از چند ویژه گى برخوردارند که از این جهت با دیگر ادیان و مکتبها تفاوت پیدا مى کنند، از جمله آنها
الف - تنوع عبادات، باین معنا که هر عبادتى به یک نوع خاصى انجام مى گیرد.
ب - عبادات شامل تمام زمانها و حالاتى است که بر انسان مى گذرد.
ج - عبادات بگونه اى هستند که تمام اوقات انسان را، مد نظر دارند.
د - یکى دیگر از ویژه گیهاى عبادات در اسلام این است که در کیفیت و تفضیل شان متوقف بر بیان شارع مقدس هستند، باین معنى که کسى حق ندارد طبق خواسته خودش در آنها تصرف، و کم و زیاد کند زیرا تشریع خداوند بر اساس حکمت و مصلحتهایى است که فقط خودش به آنها آگاه است.
بنابراین هر زیادى و نقص و تغییر در کیفیت آنها و هر تصرف دیگرى در عبادات، منجر به از بین بردن آن مصلحتها مى شود.
با توجه به این مطالب تمام عبادات چه واجب و چه مستحب و... متوفق بر بیان شارع مقدس هستند.
یکى از کارهایى مستحب در شبهاى ماه مبارک رمضان نوافل آن است که تاکید فراوانى بر انجام دادن آنها در کتاب و سنت شده است.
اما هنگامیکه به کتاب و سنت رجوع مى کنیم هیچ اثرى در آنها از نماز تراویح نمى یابیم.
و مؤید این سخن این استکه اگر در قرآن و سنت آیه یا روایت محکمى یافت مى شد هر آینه فقهاى مذاهب اربعه براى اثبات و مشروعیت نماز تراویح به آن استدلال مى کردند.
و حال آنکه هیچ یک از فقهاى مذاهب اربعه، بر مشروعیت نماز تراویح ستدلال قرآنى و یا روایتى محکم ندارند و تنها چیزى که موجود است تاکید بر شب زنده دارى و اقامه نمازهاى مستحبى در شبهاى ماه مبارک رمضان آنهم بصورت فراداى و نه جماعت مى باشد.
زیرا جماعت فقط در نمازهاى واجب مانند نمازهاى یومیه، طواف، آیات و میت جایز است.
و مشاهده بر این کلام این استکه پیامبر اکرم (ص) در شبهاى ماه مبارک رمضان نماز مستحبى بصورت فرادى بجاى مى آورد و مردم هم مانند آنحضرت مستحبات را به تنهایى انجام مى دادند و دوران خلافت ابوبکر و اوائل خلافت عمربن خطاب انجام نمازهاى مستحبى به همین صورت بود.
سید محمد رضا آل ایوب
در طول تاریخ، مکتب اهل بیت (علیه السلام) و پیروانش، مورد هجوم و ستم ظالمان و کوردلان بوده است.
و دشمنان براى تضعیف آن، از هیچ اقدامى دریغ نمى کنند و با استفاده از تهمتهایى نسبت به شیعه، همانند تحریف قرآن، ازدواج موقت، توسل، رجعت، شفاعت، و... کارهایشان را توجیه مى کنند و کار را به جایى مى رسانند که، شیعه را متهم به شرک مى نمایند. ولى از آنجا که فرهنگ غنى اهل بیت (ع) فرهنگى نیست که با این تهمها کوچک ترین خللى ببیند تا کنون بحمدالله، توانسته است با تمام این تهمتها و افتراها مقابله کند و آنها را به نحو احسن با شکست مواجه سازد، و آنها بفهماند که روح شرک و بدعت در زندگى آنها آگاهانه و یا غیر آگاهانه ریشه دوانیده که یکى از آن موارد نماز تراویح است که آن را در 7 بخش خلاصه بیان مى کنیم که این مورد از جمله موارد تهاجمى بر علیه دشمنان اهل بیت (علیه السلام) است که مى توان آنرا بعنوان یک پاسخ محکم به آنان، تلقى نمود.
فقیه وارسته و دانشمند مهذّب آیت الله حاج آقا رحیم ارباب یکی از این شخصیت هایی است که در سال 1297 ق. در «چرمهین» از توابع لنجان[1] دیده به جهان گشود. در کودکی همراه پدرش به اصفهان رفت و پس از آموزش مقدمات ادبی و بخشی از سطح، در محضر استادانی چون حاج میرزا بدیع (متوفای 1318 ق.) و علامه آقا سیدمحمدباقر درچه ای (متوفای 1342 ق.) به تکمیل اصول و فقه پرداخت. سپس از محضر آیت الله سیدابوالقاسم دهکردی (متوفای 1353 ق.) و آیت الله حاج آقا منیر احمدآبادی (متوفای 1342 ق.) بهره برد و در خدمت دو فیلسوف بزرگ آخوند ملامحمد کاشی و حکیم جهانگیر خان قشقایی فلسفه، هیأت و ریاضیات آموخت.
آیت الله ارباب پس از یک قرن تحصیل و تدریس اقامه نماز جمعه و جماعت و حضور در صحنه های علمی، اجتماعی، فرهنگی و تربیتی در سال 1396 ق. خاکمان را بدرود گفت. آقای دکتر محمدجواد شریعت که با جمعی از دانشجویان با مرحوم حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی دیدار کرده است، خاطرة آن ملاقات را چنین باز می گوید:
سال یکهزار و سیصد و سی دو شمسی بود، من و عده ای از جوانان پرشور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی دارد نماز را به عربی بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسی بخوانیم و همین کار را هم کردیم. والدین کم کم از این موضوع آگاهی یافتند و به فکر چاره افتادند. آن ها، پس از تبادل نظر با یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهی دیگر برگزینند. چون پند دادن آن ها مؤثر نیفتاد؛ ما را نزد یکی از روحانیون آن زمان بردند.
آن روحانی وقتی فهمید ما به زبان فارسی نماز می خوانیم، به شیوه ای اهانت آمیز نجس و کافرمان خواند. این عمل او ما را در کارمان راسخ تر و مصرتر ساخت. عاقبت یکی از پدران، والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت. آن ها نزد حضرت ارباب شتافتند و موضوع را با وی در میان نهادند. او دستور داد در وقتی معیّن ما را خدمتش رهنمون شوند. در روز موعود ما را که تقریباً پانزده نفر بودیم، به محضر مبارک ایشان بردند. در همان لحظة اول، چهرة نورانی و خندان وی ما را مجذوب ساخت؛ آن بزرگمرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیتی استثنایی رو به رو هستیم. آقا در آغاز دستور پذیرایی از همة ما را صادر فرمود.
سپس به والدین ما فرمود: شما که به فارسی نماز نمی خوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. وقتی آن ها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یکی یکی خودتان را معرفی کنید و بگویید در چه سطح تحصیلی و چه رشته ای درس می خوانید. آنگاه، به تناسب رشته و کلاس ما، پرسش های علمی مطرح کرد و از درس هایی مانند جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و علوم طبیعی مسائلی را پرسید که پاسخ اغلب آن ها از توان ما بیرون بود. هر کس از عهدة پاسخ بر نمی آمد، با اظهار لطف وی و پاسخ درست پرسش رو به رو می شد. پس از آن که همة ما را خلع سلاح کرد، فرمود: والدین شما نگران شده اند که شما نمازتان را به فارسی می خوانید، آن ها نمی دانند من کسانی را می شناسم که ـ نعوذ بالله ـ اصلاً نماز نمی خوانند. شما جوانان پاک اعتقادی هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانی می خواستم مثل شما نماز را به فارسی بخوانم؛ ولی مشکلاتی پیش آمد که نتوانستم.
اکنون شما به خواستة دورانی جوانی ام جامة عمل پوشانیده اید، آفرین به همت شما. در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمة صحیح سورة حمد بود که لابد شما آن را حل کرده اید. اکنون یکی از شما که از دیگران مسلط تر است، بگوید بسم الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است. یکی از ما به عادت دانش آموزان دستش را بالا گرفت و برای پاسخ دادن داوطلب شد. آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است؛ زیرا من از عهدة پانزده جوان نیرومند بر نمی آمدم. بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم الله را چگونه ترجمه کردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جاری به نام خداوند بخشندة مهربان، حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نکنم ترجمة درست بسم الله چنین باشد، در مورد «بسم» ترجمة «به نام» عیبی ندارد.
اما «الله» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمی توان ترجمه کرد؛ مثلاً اگر اسم کسی «حسن» باشد، نمی توان به آن گفت «زیبا». ترجمة «حسن» زیبا است؛ امّا اگر به آقای حسن بگوییم آقای زیبا، خوشش نمی آید. کلمة الله اسم خاصی است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق می کنند، نمی توان «الله» را ترجمه کرد، باید همان را به کار برد. خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کرده اید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولی کامل نیست؛ زیرا «رحمن» یکی از صفات خدا است که شمول رحمت و بخشندگی او را می رساند و این شمول در کلمة بخشنده نیست؛ «رحمن» یعنی خدایی که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم می کند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار می دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا می فرماید. در هر حال، ترجمة بخشنده برای «رحمن» در حد کمال ترجمه نیست.
خوب رحیم را چطور ترجمه کرده اید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان». حضرت آیت الله ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم ـ چون نام وی رحیم بود ـ بدم نمی آمد «مهربان» ترجمه کنید؛ اما چون رحیم کلمه ای قرآنی و نام پروردگار است، باید درست معنا شود. اگر آن را «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهی به دهی می برد؛ زیرا رحیم یعنی خدایی که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو می کند. پس آنچه در ترجمة «بسم الله» آورده اید، بد نیست؛ ولی کامل نیست و اشتباهاتی دارد. من هم در دوران جوانی چنین قصدی داشتم؛ اما به همین مشکلات برخوردم و از خواندن نماز فارسی منصرف شدم. تازه این فقط آیة اول سورة حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلی پیچیده تر می شود. اما من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسی برندارید؛ زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور کلی بهتر است.
در این جا، همگی شرمنده و منفعل و شکست خورده از وی عذرخواهی کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربی، نمازهای گذشته را اعاده کنیم. ایشان فرمود: من نگفتم به عربی نماز بخوانید، هر طور دلتان می خواهد بخوانید. من فقط مشکلات این کار را برای شما شرح دادم. ما همه عاجزانه از وی طلب بخشایش و از کار خود اظهار پشیمانی کردیم. حضرت آیت الله ارباب، با تعارف میوه و شیرینی، مجلس را به پایان برد. ما همگی دست مبارکش را بوسیدیم و در حالی که ما را بدرقه می کرد، خداحافظی کردیم.
بعد نمازها را اعاده کردیم و از کار جاهلانة خود دست برداشتیم. بنده از آن به بعد گاه به حضور آن جناب می رسیدم و از خرمن علم و فضیلت وی خوشه ها بر می چیدم. وقتی در دورة دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاه، نامه ها و پیغام های استاد فقید مرحوم بدیع الزمان فروزانفر را برای وی می بردم و پاسخ های کتبی و شفاهی حضرت آیت الله را به آن استاد فقید می رساندم. و این افتخاری برای بنده بود. گاه ورقه های استفتایی که به محضر آن حضرت رسیده بود، روی هم انباشته می شد. آن جناب دستور می داد آن ها را بخوانم و پاسخ را طبق نظر وی بنویسم. پس از خواندن پاسخ اگر اشتباهی نداشت، آن را مهر می کرد. در این مرحله با بزرگواری های بسیار آن حضرت رو به رو بودم که اکنون مجال بیان آن ها نیست. خدایش بیامرزد و در دریای رحمت خویش غرقه سازد؛ «انّه کریمٌ رحیم.»[2]
[2] . به نقل از استاد دکتر محمد جواد شریعت. سید محمد هاشمی نسب(علوی
برخی از فقهای معاصر که با کار کردن زن، ضدیت دارند، میگویند:
«کُلّا درست نیست که دختران و زنان برای تأمین مخارج خویش کار کنند، بلکه باید پدر یا شوهر و یا برادران آنان نفقهشان را بدهند، تا زنان به زندگی زناشویی و بچهداری بپردازند.»28 از اینرو «از نظر اسلام، آموزش و پرورش زن، از وی همسری نمونه و مادری مهربان و خانهداری مدیر میسازد.»29 آیا این نظریات درست بوده، جامعهای نمونه در تقسیم کار به وجود میآورد؟! که مرد بیرون از خانه کار کند و رزق و روزی به دست آورد و خانواده را تأمین کند، و زن داخل خانه، کارش شوهرداری و خانهداری و تربیت فرزندان باشد؟! اوضاع و شرایط کنونی جامعه ما این رویکرد را برنمیتابد. لازم است در کوتاه مدت، بسیاری از چیزها را تغییر داد و از صفر شروع کرد.
آیا دعوت فقها به خانه و شوهرداری و تربیت فرزندان توسط زن، برای رفع بگو مگوهایی است که دیر زمانی است در این قرن بر سر کار کردن زن در جامعه پا گرفته است؟ بگو مگوها و شعارهای پوچی که میگوید: کار، موجب استقلال اقتصادی زن و عدم سازش در اگر زن حرفهای مثل مامایی دارد که از وجوب کفایی زنان است شوهر نمیتواند مانع بیرون رفتن وی از خانه شود اما حتی این قول را فقهای معاصر نگفتهاند!
برابر ظلم شوهر است (گویا که زن برای جنگ آماده میکنند!) کار باعث میشود زن شخصیت خود را باز یافته و کرامتش را حفظ کند.30 اگر واکنش فقها به سبب چنین گزافههایی است، معلوم میشود باز فقها واقعیتهای زمانی را که در آن زندگی میکنند، نمیشناسند و از آنچه میگذرد، بیخبرند.
از مدتها پیش، بسیاری از زنان، بطلان این شعارهای توخالی و تبلیغاتی را دریافته، به رغم کار در بیرون از خانه، مسؤولیت اداره خانه و توجه به همسر و تربیت فرزندان را بر عهده دارند. بدین سبب مسؤولیتشان دو چندان شده، جسما و روحا خستهاند.31 مبالغه نیست اگر بگوییم اکنون خانهنشینی زن و بینیازیش از کار، جز برای زنان ثروتمند یا کسانی که شوهری توانگر دارند، ممکن نیست. کار نکردن رؤیای بسیاری از زنان است که مجبورند برای تأمین نیازهای خانواده ـ اگر شوهر نداشته باشند ـ کار کنند. اینان با اشتیاق منتظر روزهای تعطیلی یا مرخصی هستند، تا بتوانند به خود برسند و فرزندانشان را ببینند و یا حتی خواب راحتی بکنند. اینان مدار بستهای را که در آن به سر میبرند، میشناسند. هر روز با دغدغه زحمتِ آمد و شد، سپردن کودکان به کودکستان، نگرانی پیوسته از ابتلا به بیماری اطفالی که از آنها نگهداری میکنند، برگشتن به خانه برای آماده کردن غذا، نظافت خانه و ... شروع میشود و با خستگی وی پایان میپذیرد. این واقعیت شناخته شده امروز جامعه ماست. آنکه بدین وضع دچار نیست، در خانوادهها شاهد این وضع است.
تازه بعد از تمامی این مشکلات، فقهای معاصر فتوایی میدهند که زنان شاغل احساس مبالغه نیست اگر بگوییم اکنون خانهنشینی زن و بینیازیش از کار جز برای زنان ثروتمند یا کسانی که شوهری توانگر دارند ممکن نیست.
کار نکردن رؤیای بسیاری از زنان است که مجبورند برای تأمین نیازهای خانواده ـ اگر شوهر نداشته باشند ـ کار کنند.
کنند به سبب مخالفت با دین و آموزههای آن گناه کردهاند! آیا به واکنش منفی زن مسلمان نمیاندیشند؟ چه اصراری دارند پشتوانه فتوای خود را دین قرار دهند؟! مگر چه تعداد از زنان حکم قرآن و سنت در این باره را میدانند و چه تعداد از آنان قرآن و سنت را بررسی میکنند تا به بطلان ادعای فقهای گذشته و حال پی ببرند؟!
ناگفته نماند مطقا ادعای برخی که میگویند اگر زن فقط خانه و بچهداری کند، توان فکری خود را نپرورانده و آن را از بین برده است، نیز صحیح نیست، بلکه خلافش درست است، زیرا تربیت و پرورش بدنی و روحی فرزندان، به فرهنگ و آگاهی گسترده زن نیازمند است. وی باید پیوسته فهم و شعور خود را رشد دهد، تا دچار لغزش نشده، در دامهای زندگی عصر جدید نیفتد و اثر منفی بر کودکان نگذارد.
توصیه میکنیم فقیهان و نویسندگان فاضل کنونی، نقش فقه در زندگی مردم و نقش فقیه در جامعه را بدانند. اسلام دینی آسان است، نه سخت. از اینرو رسالت فقه و فقیهان، آسان کردن زندگی برای مردم است. فقها باید اوضاع زندگی در هر زمان و مکان، نیز طبیعت جامعه خویش را در نظر بگیرند. راز بقا و تداوم و توانمندی اسلام، همین است.
از اینرو فتاوا و نظریههای فقها در باره کار کردن زن، باید برگرفته از دادههای اجتماع و واقعیاتی که زن مسلمان بدان گرفتار است، نیز وضعیتی که خانوادهها در آن به سر میبرند باشد. فقیهان معتقدند ساختن جامعهای استوار و متحد، با اداره خانه توسط زن ممکن بوده، باید شوهر نیازهای خانواده را با کار در بیرون از خانه برآورد. این اعتقاد از شمار حقوق فقها و از موارد اجتهاد است. از اینرو دگرگون کردن جامعه و هدایت آن به سوی مطلوب، بر عهده فقیهان است. ما نمیتوانیم با آرزوها و رؤیاهایی که فقها از آن قانونهایی واجب الاطاعه میسازند، زندگی کنیم. بر فقیهان است حکم اسلام (قرآن و سنت) را در باره کار کردن زن، روشن کرده، مصلحت زن و شوهر را مناسب با وضع و واقعیات موجود در خانوادهها تعیین کنند.
فقهای کنونی در نظر و رأی خود مبنی بر ممنوعیت اشتغال زنان، دچار تنگنظری و عدم واقعنگری شدهاند؛ بر خلاف فقهای پیشین که به گمان خود با اجتهاد در قرآن و سنت، زن را از کار کردن منع کردهاند. انگیزه هر دو گروه، دادهها و طبیعت جامعه بوده است. در گذشته زنان به همان راحتی ازدواج میکردند، که طلاق میگرفتند. در نتیجه همیشه کسی بود که آنان را بگیرد و نفقه دهد، حتی زنان مدت عِدّه مرگ یا طلاق را به فراموشی میسپردند تا پیش از موعد ازدواج کنند. ماوردی که در قرن پنجم هجری زندگی میکند، در کتابش «الاحکام السلطانیه» از جمله وظایف قاضی را الزام زنان به عده نگه داشتن میداند.26 اما ازدواج و طلاق سهل و ساده، اکنون ـ بلکه از مدتها پیش ـ وجود ندارد و زن خود را ملزم به کار کردن و تأمین نیازها به دست خود میبیند.
همکاری و پشتوانه اجتماعی که در زمان فقهای پیشین میان مردم بود، اکنون در جامعه ما کم شده، مدتهاست روحیه فردگرایی و خودمحوری گریبانگیر انسانها شده است و مردان و زنان خود را ملزم به کمک به زنان مطلقه یا کوخنشین ـ حتی اگر صغیر داشته باشد ـ نمیبینند و یا این کار را به رغم میل خود و به خاطر سرزنش مردم و خجالت انجام میدهند. در این وضعیت زن چارهای جز کار برای تأمین نیازهای خود و فرزندان ندارد.
این وضعیت میطلبد زن توانایی کار یا حرفهای را داشته باشد، نه اینکه ـ چنان برخی فقها میگویند ـ فقط بتواند خانه شوهر را اداره کند! بسیاری از اوقات به سبب مشکلات و نیازهای زندگی کنونی، مرد نمیتواند نیازهای خانواده را تأمین کند و کار کردن زن بسیار ضروری مینماید. اگر شوهر خِسّت داشته یا در خرج کردن سختگیر باشد و همسر آبروداری کند و نخواهد به محاکم پناه بَرَد و ادعای نفقه نماید ـ به خصوص اگر چند فرزند داشته باشد ـ آیا حق ندارد کار کند و نیازهای خود و فرزندانش را برآورد؟ البته علل دیگری را میتوان برای وجوب کار کردن زن برشمرد که پایان ندارد.
فقیهان کنونی نقش فقه و فقیه را درست نمیشناسند و نمیدانند با دگرگونی عرف و سنتها و شرایط زمان و مکان، فتوا تغییر مییابد. فقه، بنا بر تعریف «ابنالقیم الجوزیه» یعنی همین تغییرات! وی میافزاید:
«اگر فقط به آنچه در کتابها هست، بیآنکه اختلاف عرف و مصالح آنان و شرایط زمان و حالات نگریسته شود، کسی فتوایی بدهد، گمراه بوده و دیگران را نیز گمراه کرده است. این کار خیانت به دین است و مثل این میماند که طبیبی مردمان را به آنچه در کتابها نوشتهاند، مداوا کند، بیآنکه به اختلاف [آب و هوای] شهرها و مصالح و زمان و طبیعت آنان بنگرد. این طبیب و آن فقیه، نادان و جاهل بوده، به [سلامت] دینی و جسمی مردم آسیب میرسانند.»27 سخن ابنالقیم به روشنی میفهماند که فقه [به خودی خود [مقدس نیست، بلکه برای مصلحت بندگان وضع شده، وقتی قاعدهای فقهی معقول است و اجرا میشود که به هدف و علت (حکمت) تشریع دست یابد، که با تغییر احوال و زمان و مکان، هدف متغیّر است. اگر فقهای کنونی فقه را مقدس میدانند، باید دست از قواعدی همچون «الضرورات تبیح المحظورات» یا «لا ضرر و لا ضرار» بشویند، در حالی که قواعدی چنین، روح اسلام است و با توجه به وضع زمان، کار کردن زن را روا میشمرد.
«سید یزدی در عروة الوثقی و سید حکیم در مستمسک گفتهاند: اگر زن برای خدمت در مدت معینی، [تعهد و توان خود را] اجاره دهد و پیش از انقضای این مدت، ازدواج کند، اجاره [و تعهد] باطل نمیشود، حتی اگر خدمت منافی بهرهجویی شوهر و حقوق زناشویی باشد. در این حکم تفاوتی نیست شوهر در هنگام ازدواج، تعهد زن را بداند یا نداند، زیرا دو حق اینجا هست: حق خدمت و حق شوهر. اگر زن بتواند هر دو را انجام دهد، که خوب، و اگر جمع میان آن دو ممکن نباشد و تزاحم کنند، حق پیشتر که تعهد خدمت است، مقدم است، چون اگر حقوق شرعی مزاحم هم شوند، ترجیح با حق سابق است. بنابراین شوهر حق اعتراض یا فسخ تعهد زن را ندارد و همسر ناشزه محسوب نمیشود. اما اگر پس از ازدواج تعهد خدمت دهد و با حق شوهر منافات داشته باشد، بدون اذن و اجازه شوهر، تعهد خدمت درست نیست. اگر تعهد، با حق شوهر مطلقا منافات ندارد؛ مثلاً تعهد قرائت قرآن یا بافتن پیراهن با نخ کاموا یا پشم را بدهد، اجاره [و تعهد [صحیح است حتی اگر شوهر اذن ندهد».22 متانت و منطقی بودن و واقعنگری نظر این فقیهان مشهود است. اینان اگر کار کردن زن پس از ازدواج را به موافقت شوهر ربط دادهاند، به معنای اولویت حضور زن در خانه کشورگشاییهای مسلمانان و استقرار آنان در جوامع دیگر و آمیختگیشان با امتها و ادیان و باورهای جدید موجب واکنشها و پیامدهایی در تمامی زمینهها از سوی مسلمانان شد برخی از این پیامدها مربوط به زن میشد.
است. بدون تردید این اجتهاد همخوان با واقعیتهای اجتماع در آن زمان است.
[نظر ابوحنیفه] ابوحنیفه فتوا داده است: زنان میتوانند قاضی شوند، اما در مواردی که نمیتوانند شهادت و گواهی دهند، یعنی در حدود و جنایات، نمیتوانند قاضی باشند.23 [نظر طبری] امام ابنجریر طبری، قضاوت زن در تمامی احکام را روا میداند.24 نظر این رهبران دینی کجا و رأی فقیهان و نویسندگان معاصر کجا! با اینکه منصب قضا در جامعه اسلامی از مهمترین و خطیرترین مناصب است.
اگر کار کردن زن، به حق شوهر نقصان یا آسیبی نرساند یا به خروج از خانه نیانجامد، علما اجازه داده و افزودهاند: اگر زن، حرفهای مثل مامایی دارد، که از وجوب کفایی زنان است، شوهر نمیتواند مانع بیرون رفتن وی از خانه شود25، اما حتی این قول را فقهای معاصر نگفتهاند!
نظر فقها در مورد کار کردن زن، بر قواعد قرآنی و سنت بنیان نشده، گرچه باید چنین باشد. ویژگی فقهای پیشین این بود که وقتی میخواستند قاعده و بنیانی نهند، همرأی و زنان شاغلی که از خیلی وقت پیشتر در اثر رنج و مرارت کار روزانه زیبایی و زنانگی خود را فراموش کردهاند وقتی عبارت مودودی را بخوانند زهرخند خواهند زد.
در مکه و زمان رسول اللّه(ص) امور حسبه (مالی) را «سمراء بنتنهیک الاسدیه» بر عهده داشت.
وی با شلاق کسانی را که در داد و ستد غش و فریبکاری میکردند مجازات میکرد.
یکدل بوده، دادهها و واقعیتهای اجتماع را در نظر داشتند و رأیشان اولین و آخرین اجتهاد بود، که گاه درست بود و گاه نادرست، اما فقهای کنونی برای چارهجویی در موضوع کار کردن زن، دادههای اجتماع را در اختیار ندارند، در حالی که مسألهای مهم بوده، مهمتر این است که به صراحت یا به طور ضمنی، نظر خود را به اسلام نسبت دهیم.
ما به بیان نظر قرآن و سنت در باره کار زن پرداخته، نظر فقهای پیشین و کنونی را بررسی خواهیم کرد.
دین اسلام به هنگام پیدایش، برخی امور را که در جاهلیت بدان عمل میشد، پذیرفت و بعضی را اصلاح کرده، برخی دیگر را از بین برد و قوانین جدیدی را برای ساماندهی زندگی مسلمانان در اجتماع نوظهور امت اسلام، وضع کرد. اسلام در مورد کار کردن زن، وضع زمان جاهلیت را پذیرفت؛ یعنی بیآنکه قانون صریحی بنهد، به زن اجازه داد همچنان کار کند، زیرا دین، همان گونه که حق کار کردن مرد را مسلم و بدیهی میدانست، در مورد زن چنین عقیدهای داشت. در زمان جاهلیت، بسته به [فرهنگ] محیط، به زن اجازه کار و فعالیت حرفهای داده میشد.10 وی به فعالیتهای بزرگ و مهم اقتصادی در جامعه میپرداخت و در کنار مرد خانواده یا برای ارتزاق [خود و خانوادهاش اگر بیوه یا مطلقه بود] به عنوان یک کارگزار، فعالیت کشاورزی و دامپروری داشت. زنان برای کمک به خانواده یا ارتزاق، به صنایع دستی مشغول بودند و به زن، صنعتکار گفته میشد. وی آنچه را میبافت یا میریسید، نیز کره و روغن یا پوست دباغی شده را میفروخت.11 زن فعالیت تجاری هم داشت، چه در داخل و محدود، که در بازارهای محلی یا عمومی مثل بازار عکاظ، خرید و فروش میکرد، و یا در محل کسب خود که در طول سال کار میکرد و محصولات دست سازش را میفروخت یا کارهای زنان را که برای وی کار میکردند و آنچه را ساخته شده از بازار میخرید، خرید و فروش میکرد.
از شمار این زنان «ام منذر بنتقیس» است که ظاهرا در زمان رسول اللّه(ص) خرما میفروخت و «اسماء بنتمخرمه بنجندل» که عطرفروش بود و از یمن عطر وارد میکرد و در مدینه میفروخت.12 برخی از زنان تجارت خارجی میکردند و ثروتمند بودند، مثل «هند بنتعتبه» و «خدیجه بنتخویلد»، اولین همسر پیامبر گرامی(ص).
در مقایسه با باقی حرفهها، تجارت اهمیت و موقعیت خاصی داشت و کسانی بدان میپرداختند که شخصیتی قوی داشتند و دوراندیش بودند و میتوانستند با مردم روابط و پیوند خوبی داشته باشند.
افزون بر این کارها، زنان در زمینه فکری و ادبی نقش داشتند و کاهن، شاعر، حکیم و مرجع رفع اختلاف بودند.
* * * اگر کار و فعالیت زنان در زمان اسلام را ادامه وضع زمان جاهلیت بدانیم و اگر قرآن آیه صریحی در باره کار کردن زنان نیاورده باشد، همچنان که در باره مردان نیاورده، آیا میتوانیم بدین سبب بگوییم: کار کردن مرد حرام است؟! گرچه در قرآن به طور ضمنی اشاره به کار کردن زنان شده است. قرآن مَهر را بر مرد شرعا واجب کرده، ارث بردن زن را پذیرفته و سهم مشخصی از ارث را در هر وضعی برای وی در نظر گرفته است. این حقوق و اموال، «سرمایه»ای برای زن است که باید آن را توسعه و رشد دهد. قرآن میپذیرد وی قانونا شایستگی دارد پیمان ببندد و خرید و فروش و رهن و ... کند.
در سنت ـ که از جمله وظایف آن تشریح و تبیین محتوای قرآن است ـ مطلبی در باره ممنوعیت کار کردن زن نیامده، خلاف آن را درست دانسته، کارهایی را که پیشتر زنان انجام میدادند، ادامه دادهاند.13 اسلام در این حد متوقف نشد، بلکه زن را به حضور در فعالیتها و به عهده گرفتن وظایف و مناصبی خواند که به مقتضای جامعه نوپیدای اسلام به وجود آمده بود. در مکه و زمان رسول اللّه(ص) امور حسبه (مالی) را «سمراء بنتنهیک الاسدیه» بر عهده داشت. وی با شلاق کسانی را که در داد و ستد، غش و فریبکاری میکردند، مجازات میکرد.14 امور حسبه از مهمترین و خطیرترین مناصبی است که شخص میتواند در جامعه اسلامی بر عهده گیرد. بنا بر تعریف ماوردی از امور حسبه، که امر به معروف به هنگام ترک آن و نهی از منکر در وقت انجام آن است،15 مسؤولیت امور حسبه، حد و مرزی نمیشناسد. از واگذاری این مسؤولیت به زن میتوان میزان اعتماد بالا به تواناییها و شایستگیهای زن را در پذیرش مسؤولیت، در زمان پیامبر(ص) فهمید. در جنگهای پیامبر(ص) بسیاری از زنان مانند مردان نقش داشتند.16 زن به فعالیتهای مذهبی میپرداخت و مانند عابدی فقیه از پیامبر روایت میکرد و رسول اللّه برای وی حدیث میگفت. زن در زمینه شعر هم بارز و برجسته بود.
* * * موضع اسلام در باره کار کردن زن، موضع درست و طبیعیِ دینی است که در پی ساختن اجتماعی استوار و به هم پیوسته است و میداند ساختن چنین جامعهای نیازمند تلاش و حضور فعال و بنیادی زن است و به خوبی آگاه است، نقش مهم و اساسی زن در ساختن اجتماع کوچک خانواده، مانع ایفای نقش وی در ساختن جامعه بزرگ اسلامی، از طریق کار کردن نیست.
حق کار کردن زن که اسلام پذیرفته، پذیرش انسان بودن زن و جزء احترام و تقدیری است که دین نوظهور اسلام برای وی قایل بود. این حق، عمل کردن به مفاد آیه 17 سوره توبه است:
«مردان و زنان مؤمن، سرپرست یکدیگرند و همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر میکنند.» در زمان خلفای راشدین، مانند زمان پیامبر(ص)، زن مسؤولیتهای مهمی بر عهده داشت. عمر ـ خلیفه دوم ـ شفاء دختر ابیسلیمان را بر امور مالی و دارایی بازار مدینه گماشت. هر زمان عمر وارد بازار میشد، شفاء دنبال وی بود.17 اکنون اگر موضع فقهای پیشین را بررسی کنیم، علت فتوای آنان را در حرمت کار کردن زن میفهمیم. در قرن دوم هجری و پس از استقرار مسلمانان در سرزمینهای فتح شده، فقه شکل یکدستی را برای بیش از یکصد سال پیدا کرد. در پی پرسشهایی که از فقیهان میشد و به گونه فتوا و حکم، عمومیت مییافت، قوانین فقهی به وجود آمده، گذشته از گرایشهای شخصی، بازتاب اوضاع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعهای بود که فقیه میزیست. پیشینه سترگ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی که در صد سال ـ فاصله میان وفات پیامبر و ظهور فقه ـ بر جای ماند، به شکلی پنهان و پیچیده، قواعد فقهی را سمت و سو میداد.
کشورگشاییهای مسلمانان و استقرار آنان در جوامع دیگر و آمیختگیشان با امتها و ادیان و باورهای جدید، موجب واکنشها و پیامدهایی در تمامی زمینهها، از سوی مسلمانان شد. برخی از این پیامدها مربوط به زن میشد. بیم مردان از آبرو و ناموسشان موجب فشار و سختگیری بر زنان و خانهنشینی آنان شد. مردان میترسیدند زنان با مردهای غیر عرب و غیر مسلمان اختلاط و ارتباط داشته باشند. به مردان مسلمان اجازه داده شده بود با زنان غیر مسلمان ازدواج کنند، ولی ازدواج زن مسلمان با مرد غیر مسلمان، به راحتی انجام نمیشد. فکر ازدواج زن عرب با نژادی دیگر پذیرفته نبود و اگر ازدواجی صورت میگرفت، به زور فسخ میشد.18 سختگیری بر زنان و اجبارشان بر خانهنشینی، به منظور پیشگیری از پیامدهای سوء بود و پیش از آنکه توسط فقها قانونمند شود، رواج و گسترش یافت.19 [خانهنشینی اجباری زنان دلایل دیگری هم داشت:] وضع آشفته سیاسی؛ جنگهایی که میان مسلمانان پیش آمد و زنان فعالانه و به طور مستقیم ـ و حتی در سطح رهبری ـ در آن شرکت داشتند، مثل جنگ جمل به رهبری عایشه (همسر پیامبر) و گاه غیر مستقیم در نبرد حضور داشتند که کتابهای تاریخی از آن سخن گفته است، مانند فعالیت زنان خوارج، نیز گفتگوی معاویه با زنان که چرا در جنگ، با امام علی(ع) همراهی کردند.
آنچه برشمردیم باعث شد مردان بر زنان سخت گیرند و از فعالیت آنان جلوگیری کنند، گرچه در قرآن و سنت دلیلی وجود نداشت که زن را از حضور و فعالیت باز دارد.
شاید بتوان گمان کرد حقوق بسیار و آزادی گسترده و برابری حقوق و تکالیف زن با مرد به عنوان یک انسان که اسلام به ارمغان آورد، موجب شد مردان سعی نمایند زن را پایبند و محبوس در خانه کنند و احادیث دروغی را در تأیید عمل خویش جعل کنند، همچون: اگر زن بدون اجازه همسر از خانه بیرون رود، هر چه که خورشید و ماه بر آن میتابد، زن را نفرین میکند، مگر اینکه شوهر راضی شود.20 فقه برای قانونمند کردن وضع موجود، پا پیش نهاد و از آیاتی همچون «و قَرْنَ فی بیوتِکنّ؛ در خانههایتان بمانید» بهره گرفت، در حالی که این آیه به روشنی، به زنان پیامبر(ص) اختصاص دارد، زیرا در آغاز آن «یا نساء النبی لستُنَّ کأحد من النساء» (احزاب/ 33) است. زنان رهبر و پیامبر امت، احکامی خاص دارند، تا رفتارشان مورد نکوهش دیگران قرار نگرفته، پیامبر(ص) اذیت نشود.21 فقهایی که اعتقاد به خانهنشینی زنان دارند، از آیه «و للرجال علیهن درجة» که در آغاز آن «و لهُنّ مثل الذی علیهن بالمعروف» است، نیز از آیه 43 نساء «الرجال قوامون علی النساء» استفاده کردهاند. همچنین از احادیثی که زن را به پیروی از همسر تشویق میکند، در حالی که این آیات و احادیث به دلیل منطقی هدفی جز این ندارند که رهبر کشور کوچک خانواده را تعیین کنند؛ رهبری که در اداره و رهبری، باید ستمگر و زیادهطلب نباشد.
* * * با بررسی گفتار فقها و نویسندگان معاصر [از اهل سنّت] در باره کار کردن زن، میبینیم که برخی فقها امانتدار و واقعنگر نبوده، در فهم نقش فقه و فقیه، کوتهنظری کردهاند. این سخنی گزاف نبوده، ارزیابی خواهد شد. امانتدار نبودند، چون نظر خود را برگرفته از قرآن و سنت قلمداد میکردند، در حالی که ما نظر این دو را در باره کار زن گفتیم. افزون بر این، تمامی اقوال فقهای پیشین را نیاورده، به برخی گفتارها اعتماد و بسنده کردهاند، ولی چنین وانمود کردند که رأی تمامی فقها چنین است! اما مطلقا چنین نیست، مثلاً مذهب جعفری (شیعی) نه تنها کار کردن زن را قبول دارد، بلکه فراتر از این را معتقد است. «مغنیه»، مسؤولیت امور حسبه حد و مرزی نمیشناسد از واگذاری این مسؤولیت به زن میتوان میزان اعتماد بالا به تواناییها و شایستگیهای زن را در پذیرش مسؤولیت در زمان پیامبر(ص) فهمید.
رأی فقهای شیعی را در بحث اجاره چنین گزارش میکند:
نظر فقها و نویسندگان کنونی، به رغم توجیهات گوناگون در منع کار زن، تماما مستند به دلایل و اعتقادات فقهای پیشین است. دست کم به خاطر روابط زناشویی، بیشتر قواعد مکاتب فقهی، صراحت در منع زن از کار دارد، به دلیل اینکه شرعا بر مرد واجب است نفقه بپردازد.
کاسانی، از فقهای بزرگ حنفی میگوید:
«از جمله حقوق مرد، پس از ازدواج این است که زن در خانه بماند و کار نکند، و تأمین نیازهای زن بر عهده مرد باشد.»8 سرخسی تأکید میکند:
«آشکارا معلوم است زنان نمیتوانند کسب و کار کنند. کار زنان موجب فتنه است.»9 * * * بیرون رفتن زن از خانه، بنا بر نظر فقها، بسته به اجازه همسر است، مگر اینکه پدر و مادر زن بیمار باشند و یا زن بخواهد به دیدن آنها برود. اگر زن بدون اجازه همسر، از خانه بیرون رود، فقها معتقدند وی ناشزه بوده، مجازات وی، عدم وجوب پرداخت نفقه است. بدین ترتیب کار کردن زن، بیرون از خانه، مشروط به رضایت همسر است. از اینرو بسیاری از زنان به دنبال کار خارج از خانه نیستند، زیرا نمیخواهند نافرمانی همسر را کرده، حق دریافت نفقه را از دست بدهند. همچنان که پیشتر وضع زندگی بدین دشواری نبود، طرحهای آزادسازی زن، از راه کار کردن، هنوز محقق نشده است.
شیماء الصرّاف عبداللّه امینی در مقاله تقدیمی، خانم صرّاف که قانوندان و پژوهشگر عراقی است، نظریات اهل سنت و شیعه در باره کار کردن و فعالیتهای بیرون از خانه بانوان را گزارش میکند. وی آرای فقها و نظریهپردازان گذشته و حال را بیان کرده، دلایل آنها را نقد و بررسی مینماید. نقد وی عمدتا متوجه آن دسته از دیدگاههای فقهای اهل سنت است که در نگاه نویسنده درک جامعی از شرایط زنان ندارند.
آشنایی با آرای اهل سنت و دلایل آنان، نیز معرفی منابعی در این باره و در ضمن بیان نظر برخی علمای شیعی، نگاه تازه و متفاوتی است که از امتیازات مقاله به شمار میآید. گرچه پیام زن بیم آن دارد قلم نویسنده تند رفته، جانبدارانه و با زنانهنگری (فمنیسم) مسأله را بررسی کرده باشد. به هر روی ارزیابی خوانندگان و صاحبنظران فرزانه، راهگشاست.
این مقاله در مجله لبنانی «منبر الحوار»شماره 15، سال 1989 آمده است که اینک برای علاقهمندان به فارسی برگردانده میشود.
* * * موضوع کار کردن زن مسلمان در بیرون از خانه، همچنان باعث اختلاف نظر شد میان موافقان و مخالفان است. از آنرو که غالب افراد گروه دوم، به شکل صریح یا ضمنی ادعا دارند عقیدهشان موضع اسلام است، در این مقاله به بیان مسأله از نگاه اسلام (قرآن و سنت) و نظر فقهای پیشین و معاصر پرداختهایم.
نگاشتههای فقها و نویسندگان معاصر که به بازگشت به اصول اسلامی در بنیان خانواده و در تعیین وظایف زن و مرد دعوت میکند، اصرار دارد جای زن در خانه است و نخستین و آخرین وظیفه اصلی او، خانه و شوهرداری و تربیت فرزندان است.
هر یک از این فقها، دلیل و سببهایی را برای نظر خود مطرح میکنند. «رشیدرضا» فطرت را دلیل چنین اعتقادی میداند:
«فطرت میطلبد زن به بارداری و شیردهی و نگهداری و تربیت فرزندان و به کارهای خانه بپردازد.»1 «حکیمی» با نظر وی موافق بوده، دلیل دیگری: عدم توانایی انجام کارهای سختِ بیرون از خانه را میافزاید و توصیه میکند: اگر به کارهای خارج از منزل علاقه دارد، به شعرسرایی و نویسندگی بپردازد.2 گرچه میگویند کارهای خانه ـ به تنهایی ـ سخت و خستهکننده بوده، بیشتر این کارها، به فعالیت جسمی نیاز دارد.
اگر بپذیریم زن توان کارهای سخت را ندارد، آیا نویسنده (حکیمی) نمیداند تمام کارهای خارج از خانه نیازمند فعالیت بدنی نیست؟ حق داریم بپرسیم: چگونه این «موجود نازک و لطیف» [! [توانست مشقتهای هجرت را در زمان رسول اللّه(ص) تحمل کند؟! نیز حضور فعالی در جنگها داشته باشد!
دکتر مصطفی سباعی میگوید: تا وقتی بر شوهر، شرعا واجب است نفقه بدهد، زن حق کار کردن ندارد.3 دلیل دیگر این است که: زن از فریب و مکر مردان، در امان مانده، جایگاه والا و پاک وی در اجتماع محفوظ ماند.4 حقیقت این است که در مقابل این دلیل که پرسشبرانگیز است، متحیریم! آیا مردان هیچ کاری در محیط کار جز فریب دادن و گول زدن زنان ندارند؟! آیا زنان این قدر کم خِرَد و سادهاند که به آسانی، به بازی گرفته شوند؟!
از شمار نویسندگانی که به منع فعالیت زن در خارج از خانه معتقد است ـ بیآنکه دلیل روشنی ارائه دهد ـ دکتر احمد فرج، در کتاب «المؤامرة علی المرأة المسلمة» است.5 دلایل «مودودی» برگرفته از قرآن و سنت، و دلایل فقهای پیشین است که گفته خواهد شد. مودودی در کتابش (الحجاب) دلیلی دیگر آورده که: بیرون رفتن زن از خانه برای کار، یعنی اختلاط با مردان و به دنبال آن، فساد، به سبب وجود اسباب آن، که فتنه نگاه و زبان و شنیدن صدای زن است.6 زنان شاغلی که از خیلی وقت پیشتر، در اثر رنج و مرارت کار روزانه، زیبایی و زنانگی خود را فراموش کردهاند، وقتی عبارت مودودی را بخوانند، زهرخند خواهند زد.
برخی از فقها و نویسندگانی که با اندیشه مودودی ـ مبنی بر ماندن زن در خانه و وقف خویشتن برای همسر و فرزندان ـ موافقاند، علت این نظریه را دلایل علمی میدانند که اثبات میکند ذکاوت و تواناییهای جسمانی زن، کمتر از مرد است.7 این نظریهپردازان نمیدانند یا خود را به نادانی میزنند که اداره خانه، این کشور کوچک، نیازمند ذکاوت و مهارت و نیروی بدنی پرتوانی است و از مهمترین و خطیرترین وظایف زندگی، تربیت فرزندان است. در این صورت چگونه میتوان این امور را به دست کسی سپرد که به گمان این آقایان، بهره کمی از ذکاوت و آگاهی دارد؟!
این نظریهها و مشابه آن بسیار بوده، دلایل آن تقریبا یکی است.
تو از جنس احساس یک بوته نسرین
تو با چکه های شفق آشنایی
تو سر فصل لبخند هر برگ یاسی
یر پژواک سرخ صدایی
تو رنگین کمانی ز چشمان موجی
تو رمز رسیدن به اوج خدایی
تو در شهر رویاییم کلبه دل
تو یک قصه از .اژه ابتدایی
تو از آه یک ابر مرطوب و تنها
تو بارانی از سرزمین وفایی
ترا مثل چشمان خود می شناسم
اگر چه ز مژگان چشمم جدایی
تو یک جرعه از ژاله چشم یک گل
تو تعبیری از وسعت انتهایی
تو گیسوی زرین یک بید مجنون
تو با راز قلب صدف آشنایی
تو امضایی از بال سرخ پرستو
تو یک ترجمه از کتاب صفایی
تو با قایقی از بلور گل بخ
رسیدی به شهری پر از روشنایی
تو با درد سرخ شکستن همآوا
تو صندوقچه امنی از رازهایی
تو از مهربانی کتابی نوشتی
که آغاز آن بودن شعر رهایی
تو در شهر آیینه ها می نشینی
تو بر زخم سرخ شقایق دوایی
تو تکثیر یک آیه از قامت سبزه هایی
تو موسیقی کوچ یک قوی تنها
تو شعری به رنگ سحر می سرایی
تو تکراری از آرزوهای موجی
تو شهدی به شیرینی یک دعایی
تو در جهان یک شمع سوزان نهانی
تو چون پنجره شاهدی بی صدایی
تو آموزگار دبستان عشقی
تو دفترچه خاطرات صبایی
تو در سوز سرخ مناجات بلبل
تو در کوچه آبی قصه هایی
تو در سرزمین افق ناپدیدی
تو بر زخم آلاله دل شفایی
ترا در این دل غزل هم نددیم
بگو در کدامین دل و در کجایی
میان آبشارخاطراتم کنار بوته های گل نمی نشینم
همیشه آرزو کردم که رنگ نگاه بوته گل را ببینم
همیشه آرزو کردم که روزی برای لحظه ای نقاش باشم
همیشه آرزویم بوده رویا ولیکن یک زمان ایکاش باشم
همیشه این سوالم بوده مادر که رنگ لاله ها یعنی چه رنگی
همیشه گفته بودی باغ سبز ولی رنگ خدا یعنی چه رنگی
نگاه مادرم چون یاس می شد به پرسشهای منلبخند می زد
زمانی رنگ سرخ لاله ها را به دنیای دلم پیوند م یزد
ولی من باز می پرسیدم از او که منظورت ز آبی چیست مادر
هما رنگی که گفتی دنگ دریاست همان رنگی که گشته چشم از او تر
ز اقیانوس بی طوفان چشمش صدای اشک ها را می شنیدم
در آن هنگام در باغ تخیل رخ زیبای او را میکشیدم
نگاهی سرخ اشکی آسمانی دوچشمانی به رنگ ارغوانی
ولی من هر چه نقاشی کشیدم همه تصویری از رویای او بود
و شاید چند خطی که نوشتم همه یک قطره از دریای او بود
معلم آن زمان که عاشقانه کنار حرفهایت می نشینم
همیشه آرزو کردم که روزی نگاه مهربانت را ببینم
ببینم که کدامین دیدگانی مرا با حس دیدن آشنا کرد
که دستان مرا تا اوج برد مرا از دور با چشمش صدا کرد
ببینم که چه کس راگ شفق را به چشمان وجود من نشان داد
ببینم که کدامین مهربانی غبار غم رویایم تکان داد
اگر چه من نگاهت را ندیدم ولی زیباییت را میشناسیم
صدای موج روحت را ستاره دل دریاییت را میشناسم
ز تو آموختم نقاشی عشق ز تو احساس را ترسم کردم
ز تب نور امید و موج دل را میان غنچه ها تقسیم کردم
ولی من با مرور خاطراتم به اوج آرزوهایم رسیدم
هم اینک لحظه ای نقاش هستم معلم را و مادر ا کشیدم
ولی نقاش من کاغذی نیست برای رسم ابزاری ندارم
کمی احساس را با جرعه ای عشق به روی برگ یاسی می گذارم
دل نقاشیم تفسیر رویاست چرا تفسیر یک رویا نباشیم
چرا رنگ غروبی سرخ باشیم چرا چون آبی دریا نباشیم
اگر چه گشت شعرم بس مطول ولی نقاشیم را قاب کردم
سحر شد خاطراتم نیز رفتند دوباره من زمان را خواب کردم
بیا در کوچه باغ شهر احساس
شکست لاله را جدی بگیریم
اگر نیلوفری دیدیم زخمی
برای قلب پر دردش بمیریم
بیا در کوچه های تنگ غربت
برای هر غریبی سایه باشیم
بیا هر شب کنار نور یک شمع
به فکر پیچک همسایه باشیم
بیا ما نیز مثل روح باران
به روی یک رز تنها بباریم
بیا در باغ بی روح دلی سرد
کمی رویا ی نیلوفر بککاریم
بیا در یک شب آرام و مهتاب
کمی هم صحبت یک یاس باشیم
اگر صد بار قلبی را شکستیم
بیا یک بار با احساس باشیم
بیا به احترام قصه عشق
به قدر شبنمی مجنون بمانیم
بیا گه گاه از روی محبت
کمی از درد لیلی بخوانیم
بیا از جنگل سبز صداقت
زمانی یک گل لادن بچینیم
کنار پنجره تنها و بی تاب
طلوع آرزوها را ببینیم
بیا یک شب به این اندیشه باشیم
چرا این آبی زیبا کبود است
شبی که بینوا می سوخت از تب
کنار او افق شاید نبوده ست
بیا یک شب برای قلبهامان
ز نور عاطفه قابی بسازیم
برای آسمان این دل پاک
بیا یک بار مهتابی بسازیم
بیا تا رنگ اقیانوس آبیست
برای موج ها دیوانه باشیم
کنار هر دلی یک شمع سرخست
بیا به حرمتش پروانه باشیم
بیا با دستی از جنس سپیده
زلال اشک از چشمی بشوییم
بیا راز غم پروانه ها را
به موج آبی دریا بگوییم
بیا لای افق های طلایی
بدنبال دل ماهی بگردیم
بیا از قلبمان روزی بپرسیم
که تا حالا در این دنیا چه کردیم
بیا یک شب به این اندیشه باشیم
به فکر درد دلهای شکسته
به فکر سیل بی پیایان اشکی
که روی چشم یک کودک نشسته
به فکر سیل بی پایان اشکی
که ر.ی چشم یک کودک نشسته
به فکر اینکه باید تا سحرگاه
برای پیوند یک شب دعا کند
ز ژرفای نگاه یک گل سرخ
زمانی مرغ آمین را صدا کرد
به او یک قلب صاف و بی ریا داد
که در آن موجی از آه و تمناست
پر از احساس سرخ لاله بودن
پر از اندوه دلهای شکیباست
بیا در خلوت افسانه هامان
برای یک کبوتر دانه باشیم
اگر روزی پرستو بی پناهست
برای بالهایش لانه باشیم
بیا با یک نگاه آسمانی
ز درد یک ستاره کم نماییم
بیا روزی فضای شهرمان را
پر از آرامش شبنم نماییم
بیا با بر گ های گل سرخ
به درد زنبقی مرهم گذاریم
اگر دل را طلب کردند از تو
مبادا که بگویی ما نداریم
بیا در لحظه های بی قراری
به یاد غصه مجنون بخوابیم
بیا دلهای عاشق را بگردیم
که شاید ردی از قلبش بیا بیم
بیا در ساحل نمناک بودن
برای لحظه ای یکرنگ باشیم
بیا تا مثل شب بوهای عاشق
شبی هم ما کمی دلتنگ باشیم
کنار دفتر نقاشی دل
گلی از انتظار سرخ رویید
و باران قطره های آبیش را
به روی حجم احساس پاشید
اگر چه قصه دل ها درازست
بیا به آرزو عادت نماییم
بیا با آسمان پیمان ببندیم
که تا او هست ما هم با وفاییم
بیا در لحظه سرخ نیایش
چو روح اشک پاک و ساده باشیم
بیا هر وقت باران باز بارید