فـقه وحقوق تطبیقى , یکى از رشته هاى مطالعاتى است که در پیشرفت وتکامل نظام هاى حقوقى ملل تاثیر چشمگیرى دارد, چه این که با این سلسله مطالعات , مزایا ونقایص نظام هاى حقوقى مورد تـوجـه قرار مى گیرد ودر نتیجه , حقوقدانان هرکشور مى توانند در جریان قانونگذارى , اصلاحات لازم را در حـقـوق کشورها به وجود آورند, ضمن این که این سرى مطالعات , کشورها را در روابط بـین المللى هرچه بهتر یارى مى دهد وراه حل هاى تعارض بین قوانین کشورها را آسان تر مى سازد مطالعه تطبیقى فقه وحقوق اسلام با نظام هاى حقوقى یهود ومسیحیت وآیین زرتشت , گذشته از مـزایـاى فوق , فواید گسترده دیگرى نیز با خود دارد, زیرا تردیدى نیست که آیین الهى اسلام در جـزیـرةالعرب به ظهور پیوست ومخاطبان آن در ابتدا ملت عرب بودند .
این مردم به طور قطع از نـظر حقوقى وارزش هاى اجتماعى , از آداب ورسوم کشورهاى متمدن مجاور خویش , مانند ایران وروم وحبشه متاثر بوده اند ونظام حقوقى وفقهى اسلام نیز که بیشترین اصول وقواعد آن امضایى ومـویـد سـیره عقلا در این منطقه بوده است , به طور قهرى متاثر از نظامهاى حقوقى کشورهاى مـجاور بوده , ولذا آشنایى ما با نظام حقوقى کشورهاى مجاور مى تواند در فهم قوانین اسلام نیز ما را تا حدودى یارى دهد.
مـهمتر این که شرایع الهی موسى وعیسى ونیز شریعت زرتشت ـ به حکم سبقت تاریخى بر شریعت اسـلام ومـعروفیت این شرایع در جزیرةالعرب ونیز گرایش گروه هایى از مردم عرب به شرایع یاد شـده ـ ایـن تـاثـیر پذیرى را جدى تر ومشخص تر مى سازد, زیرا یهودیان از دیر باز در جزیرةالعرب حـضـور گسترده اى داشتند وبه خصوص پس از گرایش کنستانتین به مسیحیت , ضرورتا تعداد بـیـشترى از آنها به جزیرةالعرب روى آوردند, گذشته از این که به نقل قرآن کریم , این شریعت از دوران حـضـرت سلیمان وایمان آوردن بلقیس , ملکه قوم سبا, به آن حضرت , طرفدارانى در یمن نیز به دست آورده است .مردم نجران در جنوب رسما مسیحى بودند وپادشاهان غسان در شمال ـ که تحت الحمایه رومیان بـودند ـ نیز مسیحى بودند .
گذشته از این که حبشیان با حضور خودشان در سرزمین یمن تلاش فـراوانـى در گـسـتـرش آیـیـن مـسیحیت در میان اعراب داشته اند واز طرف دیگر مردم حیره وپـادشـاهـان آل مـنـذر نـیـز بى تردید تحت تاثیر آیین زرتشت بوده وتعداد زیادى از اعراب رسما زرتشتى بوده اند ودر جنوب نیز از دوران سیف بن ذى یزن ـ که با کمک ایرانیان توانست حبشیان را از یـمـن بـیـرون بـرانـد ـ آیین زرتشت با حضور ایرانیان وقبضه شدن اهرم قدرت توسط آنان , طرفدارانى هم در این منطقه به دست آورده بود.
با توجه به نکات یاد شده , جاى تردید نخواهد بود که مطالعه ومقایسه تطبیقى فقه وحقوق اسلام با شـرایـع سـه گـانـه فوق ـ گذشته از همه امتیازاتى که گفته شدـ در رفع ابهامات احتمالى در قوانین اسلام نیز مى تواند تاثیر زیادى داشته باشد, چه این که شریعت مقدس اسلام به تصریح قرآن کـریـم , نـاظـر به این شرایع ومهیمن بر همه آنهاست , هر چند در این میان , شریعت یهود به علل مـتـعـددى , از دیـگـر شـرایع تاثیر بیشترى در حقوق اسلام داشته است , زیرا اولا تنها کتاب دینى شـنـاخته شده براى ملت عرب تا حدود زیادى همین تورات بوده است وآیه156 از سوره انعام نیز مى تواند موید همین معنا بوده باشد که : ان تـقـولـوا انما انزل الکتاب على طائفتین من قبلنا وان کنا عن دراستهم لغافلین, [قرآن کریم را به زبان عـربـى بـر شـما نازل ساختیم وحجت را بر شما تمام کردیم تا نگویید که کتاب (تورات) تنها بر دو طایفه (یهود ومسیحیت ) پیش از ما نازل شده واز آموختن آنها غافل بوده ایم [1] .
از طـرفـى مردم عرب ـ که غالبا بادیه نشین وصحرا گرد بودند ومعلومات گسترده اى نداشتند وشهرنشینان آنها نیز منحصر به ساکنان یثرب وام القرى وطائف بودندـ به شدیدترین وجهى تحت تاثیر تعالیم تورات قرار داشتند وبه ویژه که مطالب تورات به عنوان عهد عتیق در برابر عهد جدید همیشه مورد تایید مسیحیان نیز بوده وهست .
الـبـتـه روشـن است که مقصود ما آن نیست که شریعت اسلام , نظام حقوقى خویش را به صورت تلفیقى از عرف مردم منطقه وشرایع پیشین وتمدن هاى مجاور جزیرةالعرب به دست آورده است , چه این که پیامبرر شریعت اسلام را از طریق وحى الهى تلقى نموده ولذا تردیدى در استقلال آن از همه نظام هاى حقوقى الهى وغیر الهى دیگر نیست , بلکه مقصود ما این است که مردم جزیرةالعرب از جـهات متعددى تحت تاثیر تمدن هاى دیگر قرار داشتند, زیرا اولا اینها خود از دو دسته تشکیل مى شدند: عربهاى قحطانى وعربهاى عدنانى .
قحطانیها که بومیان جزیرةالعرب بودند, از جنوب به دیـگر نقاط این منطقه مهاجرت نمودند وعدنانى ها که به اصطلاح آنها را مستعرب مى گویند, از سـرزمـیـن بـابل وب به جزیرةالعرب مهاجرت کرده وقهرا آداب ورسوم مخصوصى داشتند وحضور اقـلـیـتهاى دینى در این منطقه وگرایش مردم عرب به شرایع یاد شده نیز آنها را تحت تاثیر قرار داده بـود, بـالـطبع هر نظام حقوقى ـ اعم از الهى وغیر الهى ـ موقعى مى تواند در میان مردمى با اسـتـقـبال روبه رو شود که از نحوه تفکر آن ملت بیگانه نبوده وقابل تحمل باشد , وگرنه در حسن استقبال مردم آن اشکالاتى را به وجود مى آورد واز طرفى مساله سهله وسمحه بودن آیین اسلام نیز مـقـتـضـى هماهنگى بیشتر با اوضاع وشرایط حاکم بر جامعه مى باشد, وبه همین جهت است که بـیـشـتـر احـکـام اسـلام امضایى است , نه تاسیسى , یعنى شارع مقدس اسلام در جایى که عرف پـسـنـدیـده اى وجود داشته , همان را تایید فرموده است وتنها در جایى که الزاما تغییراتى در عرف مـوجـود ـ یـا احکام وارده از دیگر شرایع ـ نیاز بوده , آنها را تغییر داده است ومعناى مهیمن بودن احـکام قرآن در مورد شرایع دیگر نیز شاید به همین معنا بوده باشد .
به هر حال همه این نکات بیانگر اهمیت مبحث فقه وحقوق تطبیقى مى باشد.
یکى از مشترکات ادیان الهى وبلکه مرامهاى الهى وغیر الهى , مساله ازدواج با بیگانگان است که هر چـه بـه گـذشـتـه بازگردیم وپیشتر برویم , ملاحظه مى کنیم که اقوام وملل مختلف , ازدواج با بـیـگـانـگان را تحریم نموده وسخت از آن اجتناب داشته اند, گو این که گذشت زمان وضرورت روابـط بـین المللى , احساس تفرقه اقوام وملل را ملایمتر نموده وآنها را در جهت وحدت ویگانگى قـرار داده اسـت , ولـى تردیدى نیست که اسلام با همه این مرامها تفاوت بسیار زیادى داشته ودر هـمـه مـقـررات داخلى وبین المللى , تحولاتى چشمگیر پدید آورده واز جمله در مساله ازدواج با بـیگانگان , تسامح وتساهل زیادى ایجاد کرده است , لذا مى توان گفت : اسلام اولین آیینى است که به مردان پیروان خود اجازه برقرارى پیمان زناشویى با پیروان دیگر ادیان را داده است , هر چند در گـسـتـره ایـن آزادى ازدواج , فـقـهاى اسلام تردید نموده وتقریبا همه فقها ازدواج با بیگانگان را مـخـصـوص مـردان مسلمان با زنان اهل کتاب دانسته اند, ولى در روابط جنسى , برخى از فقهاى شیعه واهل سنت این جواز را تعمیم داده وشامل افراد غیر اهل کتاب نیز دانسته اند.
اجـمـالا در مـقـایـسـه بینش اسلامى در زمینه ازدواج با بیگانگان با نگرش دیگر اقوام وملل ونوع استدلال آنها بر این ممنوعیت وبیان علت تحریم ازدواج با بیگانگان به نکات جالبى برمى خوریم که تـا حدودى مى تواند در تبیین موضع واقعى اسلام موثر باشد, ضمن این که در این مقایسه , گوشه دیـگـرى از امـتـیـازات شـریـعـت مقدس اسلام بر همه ادیان ومرامهاى الهى وغیرالهى مشخص مـى گـردد, تا آن جا که مى توان گفت : تنها دین الهى که بردبارى لازم را در روابط ملت ها دارد, اسـلام اسـت ولااقل با اطمینان مى توان گفت که قبل از اسلام , هیچ مرامى داراى این سعه صدر وانسان نگرى به معناى واقعى نبوده است .
بـرهـمـین اساس , پس از پیشنهاد استاد بزرگوار, جناب حجةالاسلام والمسلمین , دکتر مصطفى محقق داماد ـ دام ظله ـ وتصویب موضوع ازدواج با بیگانگان با خوشوقتى این تحقیق فقهى را پذیرا شدم وبا راهنمایى هاى گرانقدر معظم له در حد وسع ناچیز خود در این زمینه تلاش نمودم , ولى اعـتـراف مـى کـنـم که نکات زیادى در این موضوع هنوز ناگفته مانده وتلاش ومطالعه بیشترى مـى طـلبد, از این رو, متواضعانه از اساتید ومتخصصان فقه وحقوق تقاضامندم که با راهنمایى هاى خـود وبیان ایرادهاى این رساله , مولف را مورد لطف خویش قرار دهند, تا ان شاءاللّه در فرصت هاى بعدى , این مبحث شکل بهترى به خود بگیرد.
من در این کنه صداقت درد عبرت دیده ام
در طلسم زندگی غرقاب محنت دیده ام
خنده در آیینه فردای خود دیدم که باز
سینه را اندر مرام ملک فطرت دیده ام
غایت ما را بگفت آن مرشد فرزانه چون
جان خود قربانی دنیای غفلت دیده ام
من به لطف کبریا دیدم نمایان عشق خویش
در نسیم بندگی معنای هجرت دیده ام
همت رویای شیرین تا ابد با من بمان
چون در این پیمانه من دریای رحمت دیده ام
اینکه من زین وطن خویشی بسی دور شدم
زان دلیل است که در عشق تو محسور شدم
آیتی در دل من ، یار شب تارم باش
من در این غربت غم قاصد مسرور شدم
راکب مرکب عشقم ، غم دورانم نیست
عاشق آن نگه لعبت مخمور شدم
ساحل عیش و طرب همره دریای منست
من که سرگشته این محنت پرشور شدم
ساقیا ! دوره هجرت به سر آمد که کنون
راغب مژده وصل رخ پرنور شدم
بین مقصود و دلم نیست دگر راهی چون
من در این معجزه میکده منظور شدم
ای عشق کذایی ! آه ای خار ره عرفان
ای آمده از شهوت ، ای اهرمن انسان
ای درد همه چشمان ای آمده از غفلت
ای ساحره جانها ، ای قاصدک طوفان
قصدت ستم و غارت زین سینه انسانها
باشی توشه قلب هر آدم بی ایمان
هستی دگر یاران با دیو دو چشمت رفت
بر ما نشدی غالب ای همنفس دیوان!
در روشنی آمدن روزگار وصل
من حرمت گل را به جهان هدیه کرده ام
در لحظه های زندگیم زین طلسم عشق
من خاطره آن مه خود زنده کرده ام
شبها که بی نصیب گل و غافلم ز خود
در آرزوی آمدنش گریه کرده ام
مست از می وجود گل و عاشق از امید
جان را فدای حس چنان غمزه کرده ام
پایان شام هجر شد آخر نصیب من
خود را نثار لطف همان لحظه کرده ام
مادر! از عرش یقین آیت احسان داری
پرتویی در دل خود از ره خوبان داری
من در این وادی مستی به جوانی ماندم
تو در این غفلت من عزت عرفان داری
من ز خود خواهی خود سخت نمودم راهت
تو مرا زین همه ایثار چه حیران داری
شامگه باز آمد لیک در این افکارم
که به هر درد و غمی یک می درمان داری
خام در کودکی و تشنه ز این دریایم
تو ورای سخنم قدرت و ایمان داری
ره دیگر چو روم حیف نمودم فکرت
تو مگر ای دل من فرصت جبران داری ؟
برای تعبیر اصحاب ائمه (ع) از کتابهای رجال و درایه، تعریف دقیق و روشنی به دست نمیآید و اهل رجال معیار و ملاک صحابه بودن را به صورت روشن و گویا بیان نکردهاند، ولی در جای جای سخنان رجال شناسان، نکتهها و اشارههایی وجود دارد که میتواند در ارائه تعریفی برای اصحاب ائمه کار آمد باشد؛ از آن جمله شیخ طوسی عنوان صحابه ائمه را به کسانی اختصاص داده است که بدون واسطه از ائمه نقل حدیث داشتهاند. او بر اساس این معیار، حتّی کسی چون اشعث بن قیس را از اصحاب علی (ع) شمرده و افزوده است:
«ثمّ صار خارجیاً ملعوناً»
پس از اصحابی بودن، به خوارج پیوست و گرفتار لعنت شد.
ما مقانی نیز پس از نقل نظر کسانی که ربیعة بن عبدالرّحمن (م: 136) را از اصحاب ائمه دانستهاند، میگوید:
«مقصود از صحابه بودن وی، معاصر بودن او با ائمه است وگرنه جدایی او از ائمه و روش آنان آشکار است.» [1]
با توجه به دیدگاه شیخ طوسی و علامه مامقانی، میتوان عنوان اصحاب ائمه (ع) را این گونه تعریف کرد:
عنوان اصحاب ائمه (ع) به کسانی اطلاق میشود که افزون بر درک حضور و محضر علمی یک یا چند امام و نقل روایت از ایشان، راه و روش امامان (ع) را پذیرفته و بر آن استوار باشند.
در صورتی که تعریف بالا را، متقن و برابر با واقع بدانیم (که هست) ناگزیر خواهیم بود که برخی تعریفهای دیگر را نپذیریم، از آن جمله تعریفی است که دایرة المعارف تشیع ارائه داده و نوشته است:
«بنابر قول صحیح، افراد مسلمانی را میگویند که یک و یا چند امام را ملاقات کرده و بر آیین اسلام از دنیا رفته باشند».
و سپس میافزاید:
«مقصود از اصحاب (ع) در اصطلاح رجال و سیره دو معنی است:
1. کسانی که محضر یک یا چند امام را درک نموده و دورانی را در خدمت ایشان بسر برده باشند هر چند که روایتی از آن امام نقل نکرده باشند.
2. آنهایی که از امام حدیث شنیده و روایت کردهاند هر چند مدّت کوتاهی محضر امام را درک کرده باشند.»[2]
تصویری که دایرة المعارف تشیّع از اصحاب ائمه ترسیم کرده است، با این اشکال رو به رو است که شرط همفکری و هماندیشی با راه و روش ائمه را نادیده گرفته است و ناگزیر باید مخالفانی را که از ائمه نقل روایت کردهاند در شمار اصحاب ائمه دانست! در حالی که به یقین چنین نیست.
معروفترین صحابه ائمه در فقه القرآن
عنوان اصحاب ائمه شامل گروه عظیمی از راویان، فقیهان و مفسران قرن اوّل، دوّم و سوّم میشود که شماری از آنان در شمار اصحاب پیامبر (ص) و تابعان نیز بودهاند.
این گروه از دانشیان حدیث و اصحاب ائمه، به دلیل حضور در دو فضای متفاوت و ناهمگون (فضای حاکم بر صحابه و تابعانی که جدا از تعالیم ائمه به برداشت از آیات الاحکام روی آورده بودند و فضای صحابه و تابعانی که از مکتب فقهی و تفسیری معصومان بهره میجستند) و مقایسه نزدیک و عینی این دو جریان با یکدیگر، آگاهی ژرفتری نسبت به پیام و مرام معلّمان معصوم یافته و به عنوان پرآوازهترین افراد در حوزه تدریس و تفسیر قرآن و فتوا بر اساس آیات الاحکام، شناخته شدهاند.
این گونه است که کسانی که چون ابن عباس (م: 68)جابربن عبدالله انصاری که از صحابه بودهاند و کسانی همچون طاووس بن کیسان یمانی (م: 106) زید بن اسلم (م: 136)، محمّدبن مسلم زهری (م:124) میثم تمّار (م: 60) سعید بن جبیر (م: 95) سعید بن مسیب (م: 92 یا 95) سدّی (م: 127) عطیه بن سعید (م: 111) و جابر بن یزید جعفی، که از اصحاب امام سجّاد یا امام باقر یا امام صادق (ع) یا چندین از آنان بوده و جزو تابعان نیز هستند،[3] از پایه گذاران بنام فقه قرآنی به شمار میآیند و پس از عصر تابعان نیز اشخاصی چون سفیان بن عیینه (م: 196) از اصحاب امام صادق (ع)، عبدالرزاق صنعانی (م: 211) [4] و مقاتل بن سلیمان (م: 150هـ ) از اصحاب صادقین (ع) در ردیف مشهورترین عالمان به قرآن بشمارند.[5] [6] [7]
اهتمام ائمه (ع) به تبیین معارف قرآنی و از آن جمله تفسیر و تثبیت آیات الاحکام، سبب شد تا در شمار پیشگامان تفسیر و تدوین آیات الاحکام،چهره اصحاب ایشان، نمایان و شاخص باشد و کسانی چون سعید بن جبیر، محمّد بن سائب کلبی (م:146) [8] ، از اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) [9] و مقاتل بن سلیمان[10] در آن میان حضور داشته است.
ارتداد در قرآن
مرتضى رحیمى
دانشکده ادبیات دانشگاه شیراز
مقدمه
«ارتداد» در لغتبه معنى بازگشت و رجوع چیزى به غیر خود است و گاهى به معنى صیرورت یعنى شدن است. در اصطلاح ارتداد یعنى حالت جدید اعتقادى که در مسلمانى با انکار یکى از اصول سه گانه دین یا نفى اصلى از اصول ضرورى دین رخ دهد به طورى که موجب انکار اصول سه گانه دین شود. رخ مىدهد در مفهوم قرآنى، ارتداد در صورتهایى همچون بازگشت از ایمان به کفر، برگشت از دین به کفر و نیز بازگشتبه گذشته به کار رفته است.
در مورد شرطهاى لازم براى تحقق ارتداد، در آیات ویژه ارتداد به شرط اختیار اشاره شده است. همچنین در قرآن آثار سویى براى ارتداد بیان شده است، از جمله حبط اعمال و زیان در آخرت; غضب و خشم و عذاب خداوند; زینتیافتن اعمال زشت فرد مرتد به دستشیطان; عدم نصرت خداوند در هدایت مرتد; و نیز توجه لعنتخدا و ملائکه و همه مردم به مرتد. براى هر یک از این آثار سوء نمونههایى در قرآن به چشم مىخورد. از جمله مواردى که قرآن کریم در خصوص مرتد از آن سخن به میان آورده، مساله توبه مرتد است. به موجب برخى از آیات مربوط به این موضوع، توبه مرتد به طور مطلق پذیرفته مىشود چه مرتد ملى و چه مرتد فطرى، چه زن و چه مرد. به موجب برخى از این آیات توبه مرتد در صورت تکرار پذیرفته نمىشود. در مقابل، روایاتى پذیرش توبه مرد مرتد فطرى را رد مىکنند که باید بین این آیات و آن روایات را به شکلى جمع نمود.
در مورد حکم فقهى ارتداد، از میان مجازاتهاى بیان شده براى مرتد، در قرآن به مساله پذیرش یا عدم پذیرش توبه مرتد و مجازات از بین رفتن پیوند زناشویى و ممنوعیت ازدواج اشاره شده است.
در فقه اهل سنت و بنا به راى برخى فقهاى شیعه، منافق و زندیق حکم مرتد را دارد. در قرآن آیاتى در خصوص ارتداد وجود دارد که در آنها از منافقان سخن به میان آمده و اختلاف نظرى که در تعابیر مربوط به منافق وجود دارد موجب اختلاف نظر در حکم فقهى منافق و زندیق شده است. از سویى مشرکان و اهل کتاب براى سوق دادن مسلمانان به سوى ارتداد تلاشهایى کردهاند و مسلمانان به واسطه ثبات در ایمان در برابر آنها پایدارى کرده و نقشه آنها را نقش بر آب نمودهاند.
مفهوم ارتداد
معناى لغوى ارتداد در بسیارى از آیات به چشم مىخورد از جمله آیه «لا ترتدوا على ادبارکم فتنقلبوا خاسرین» مائده / 21 یعنى به پشتسر خود بازنگردید (عقب نشینى نکنید) که زیانکار خواهید بود. و نیز آیه «قال ذلک ما کنا نبغ فارتدا على آثارهما قصصا» کهف/64 یعنى موسى گفت: این همان است که ما مىخواستیم و آنها از همان راه بازگشتند در حالى که پى جویى مىکردند. در برخى از آیات قرآن این مفهوم در فعل ثلاثى مجرد «رد» (1) این ریشه یافت مىشود مثل «ان تطیعوا الذین کفروا یردوکم على اعقابکم» آلعمران/ 149 یعنى اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر از کسانى که کافر شدهاند اطاعت کنید شما را به عقب باز مىگردانند. البته در این آیه معنى یاد شده به صورت متعدى به کار رفته است. برخى اوقات ارتداد به معنى لغوى شدن (صیرورت) به کار رفته است، مثل «فلما ان جاء البشیر القاه على وجهه فارتد بصیرا» (یوسف /96) یعنى هنگامى که بشارت دهنده آمد آن (پیراهن) را بر صورت او (یعقوب) افکند ناگهان بینا شد.
در این معنى فعل ارتد به معنى صار به کار رفته و ملحق به افعال ناقصه است.
«ارتداد» در اصطلاح یعنى «حالت جدید اعتقادى و تحول عقیدتى است که با انکار یکى از اصول سه گانه دین اسلام «توحید، نبوت، معاد) و یا نفى اصلى از اصول ضرورى دین که انکار آن به انکار اصول سه گانه منتهى شود به شخص مسلمان رخ مىدهد. (2)
مفهوم اصطلاحى ارتداد به صور گوناگونى در قرآن تکرار شده. گاهى از ارتداد به بازگشت از ایمان به کفر تعبیر شده مثل «ان تطیعوا فریقا من الذین اوتوا الکتاب یردوکم بعد ایمانکم کافرین» آلعمران /100 و نیز «کیف یهدى الله قوما کفروا بعد ایمانهم» (آلعمران /86 و نیز «اکفرتم بعد ایمانکم» (آل عمران / 106)
با توجه به این که در بسیارى از آیات قرآن متعلق ایمان توحید و نبوت و معاد بیان شده چگونگى تعریف اصطلاحى ارتداد توسط این آیات روشن مىشود مثل آیه «آمن الرسول بما انزر الیه من ربه والمؤمنون کل آمن بالله وملائکته وکتبه ورسله» (البقره /285) یعنى پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده ایمان دارد و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران وى ایمان دارند. و نیز آیه «ومن یکفر بالله وملائکته وکتبه ورسله والیوم الآخر فقد ضل ضلالا بعیدا» (نساء / 136) از این دو آیه و آیات مشابه آنها استفاده مىشود که متعلق ایمان همان توحید و نبوت و معاد است. کتب و رسل در اصل نبوت مىگنجند و ملائکه نیز به لحاظ آن که واسطه در وحى و نزول کتاب بر پیامبران مىباشند متعلق ایمان هستند. (3) این مدعا توسط بسیارى احادیث نیز تایید مىگردد، مثل سخن پیامبر صلى الله علیه وآله که فرمودهاند: «الایمان ان تؤمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر» (4) یعنى ایمان آن است که به خدا و ملائکه وى و کتابها و رسولانش و روز قیامت ایمان بیاورى.
در پارهاى از آیات از ارتداد به برگشت از دین به سوى کفر تعبیر شده که همان مفهوم اصطلاحى ارتداد را به صورتى دیگر بیان مىکند. از جمله آیه «یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم ویحبونه اذلة على المؤمنین اعزة على الکافرین یجاهدون فى سبیل الله ولایخافون لومة لائم» (مائده / 54) یعنى اى گروهى که ایمان آوردهاید هر که از شما از دین خود مرتد شود بزودى خدا قومى که (بسیار) دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبتبه مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند به نصرت اسلام در راه خدا جهاد مىکنند و در راه دین از نکوهش و ملامت احدى باک ندارند.
در مفهوم اصطلاحى ارتداد گفته شده است که چنانچه انکار ضروریات مذهب از اصول و ارکان مذهب شیعه باشد فقط موجب خروج از مذهب شیعه است نه دین اسلام و برخى از فقهاء همچون صاحب جواهر تفصیل قائل شدهاند بین این که اگر کسى شیعه باشد و ضرورى مذهب شیعه، مثل امامت را منکر شود انکارش موجب خروج از دین اسلام است و اگر غیر شیعه ضرورى مذهب شیعه را انکار نماید در این صورت ارتدادى صورت نگرفته و چنین فردى را مرتد نمىگویند. (5)
برخى از دانشمندان شیعه همچون فاضل مقداد (6) معتقد هستند که به موجب آیه یاد شده (مائده / 54) انکار نص در مورد حقانیت على علیه السلام موجب ارتداد استبه دلیل آن که ضمن آیه، پنج مورد از خصوصیات و اوصاف على علیه السلام بیان شده که عبارتند از:
1 - یحبهم و یحبونه، خدا آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند این جمله قرآن همانند سخن پیامبر صلى الله علیه وآله است که در روز جنگ خیبر درباره على علیه السلام فرمودهاند:
«لاعطین الرایة غدا رجلا و یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله.» (7)
(2) اذلة على المؤمنین: نسبتبه مؤمنین سرافکنده و فروتن هستند.
(3) اعزة على الکافرین: به کافران سرافراز و مقتدرند.
(4) یجاهدون فى سبیل الله: در راه خدا جهاد کنند.
(5) ولایخافون لومة لائم: از نکوهش و ملامت ملامت کنندهاى هراسى ندارند.
به همین دلیل پس از این آیه، «انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکاة وهم راکعون» (مائده /55) که بىتردید در شان على علیه السلام نازل شده قرار دارد.
در بسیارى از روایات آمده است که آیه 54 سوره مائده در مورد على علیه السلام در فتح خیبر یا مبارزه با ناکثین و قاسطین و مارقین نازل شده و در روایتى آمده هنگامى که درباره این آیه از پیامبر صلى الله علیه وآله سؤال شد پیامبر صلى الله علیه وآله دستخود را بر شانه سلمان زد و فرمود:
«این و یاران او و هموطنان او» یعنى پیامبر صلى الله علیه وآله ایرانیان را به عنوان یاوران اسلام معرفى فرمودند و کوشش ایرانیان را براى پیشرفت اسلام پیشگویى نمودند. سپس پیامبرصلى الله علیه وآله فرمودند: «لوکان الدین معلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء فارس» در روایات دیگرى گفته شده است که این جملات درباره یاران حضرت مهدى (عج) نازل شده، که با قدرت تمام در برابر مرتدین از دین حق مىایستند و جهان را پر از عدل و داد مىکنند. (8) این روایات با هم تضادى ندارند و به نظر درستتر، آیه اعم از موارد ذکر شده در روایات و غیر آن است و خطاب آن به همه مؤمنان به پیامبر است و اعلامى است از جانب خداوند در خصوص برخى افراد که پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه وآله مرتد مىشوند و از آنجا که ارتداد به معنى بریدن از اسلام است آیه شامل اهل بصره و غیر آنها مىشود. (9)
در برخى از آیات قرآن درباره مفهوم ارتداد به بازگشتبه عقب یعنى اتخاذ روش جاهلیت تعبیر شده مثل «ان الذین ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبین لهم الهدى الشیطان سول لهم» (محمد /25) یعنى کسانى که بعد از روشن شدن حق بازگشتند و پشت کردند، شیطان اعمال زشت ایشان را در نظرشان زینت داده ... بدیهى است که این تعبیر درباره مفهوم ارتداد با تعابیرى که قبلا بیان شده تفاوتى ندارد; چون بازگشتبه عقب یعنى بازگشتبه جاهلیت و کفر و از سویى در روایت آمده که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة.» (10)
شرایط ارتداد
همان گونه که در کتب فقهى بیان شده ارتداد با شرطهاى خاصى همچون بلوغ، کمال عقل، اختیار، علم مرتد به مدلول لفظ و قصد داشتن به مدلول لفظى که به کار مىرود بیان شده است. تعدادى ار این شرطها را برخى از مذاهب فقهى اسلامى مردود دانستهاند. از میان شروط یاد شده براى تحقق ارتداد، در میان آیات ارتداد به شرط اختیار تصریح شده که در آیه 106 سوره نحل مشاهده مىشود. فقها براى لزوم این شرط به آیه یاد شده استناد نمودهاند. مفهوم این شرط آن است که اگر فردى از روى اجبار و اکراه از اصول دین و یا ضروریات آن تبرى جوید مرتد تلقى نمىشود. به دلیل آیه «من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره وقلبه مطمئن بالایمان ولکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله ولهم عذاب عظیم» (نحل / 106) یعنى کسانى که بعد از ایمان کافر شوند بجز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالى که قلبشان آرام و با ایمان است آرى آنها که سینه خود را براى پذیرش کفر گشودهاند غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمى در انتظارشان است.
به نظر برخى از مفسران شان نزول این آیه برخى از مسلمین هستند که در دست مشرکان گرفتار بودند و از سوى مشرکان مجبور به ترک اسلام و اظهار سخنان کفر و شرک شده بودند (از جمله عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه) مىباشند. به موجب این شان نزول عمار زیر فشار مشرکان از اسلام بیزارى مىجوید و مسلمین پس از اطلاع از کار عمار حکم به کفر عمار مىکنند و پیامبر صلى الله علیه وآله درباره عمار مىفرمایند: «عمار از فرق سر تا پا مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خون وى آمیخته. پس از چندى عمار گریه کنان نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله مىآید و اظهار ندامت مىکند و پیامبر صلى الله علیه وآله با دست مبارکشان اشکهاى عمار را پاک مىکنند و به عمار مىفرمایند: «اگر باز تو را تحت فشار قرار دادند آنچه مىخواهند بگو» و در این هنگام این آیه نازل مىشود. (11)
در این آیه مرتدان به دو دسته تقسیم شدهاند: (12)
(1) آنهایى که در دست دشمنان گرفتار شده و زیر فشار و شکنجه از اسلام بیزارى جویند ولى قلبشان از ایمان مالامال باشد مورد عفو واقع خواهند شد. این کار را تقیه گویند که در روایات معصومینعلیهمالسلام به آن تشویق شده.
(2) افرادى که دل خود را به روى کفر و بى ایمانى مىگشایند و عقیده خود را کنار مىگذارند گرفتار غضب خدا و عذاب عظیم وى مىشوند.
به نظر مرحوم فاضل مقداد (13) یکى از نکات متضاد از این آیه آن است که بیزارى جستن از ائمهعلیهمالسلام حرام وتقیه در آن مباح است ولى اگر فردى که به زور وادار به برائت جستن از ائمهعلیهمالسلام شده سختى و فشار وارده را تحمل نماید و صبر کند و از ائمهعلیهمالسلام بیزارى و برائت نجوید بهتر است. دلیل بهتر بودن عدم تبرى و بیزارى جستن از ائمهعلیهمالسلام در چنین حالتى سخن علىعلیه السلام است که فرمودهاند: «اما السب فسبونى فان لى زکاة و لکم نجاة و اما البرائة فلا تتبروا منى فانى ولدت على الفطرة و سبقت الى الایمان و الهجرة.» (14)
آثار ارتداد
در قرآن مجید براى ارتداد آثار سوئى بیان شده است از جمله حبط (بر باد رفتن) اعمال و زیان در آخرت. به عبارت بهتر در اصطلاح علم کلام، ارتداد از میان رفتن ثواب اعمال پیشین استبر اثر گناهان بعدى چنانچه در آیه 5 سوره مائده آمده: «ومن یکفر بالایمان فقد حبط عمله و هو فى الآخرة من الخاسرین» (15) یعنى اگر به حکم نازل شده از سوى خداوند (در خصوص حلیت طعام اهل کتاب و زنان آنها بر شما) معترض باشید و آن را انکار کنید اعمال خوبتان بر باد خواهد رفت و در آخرت زیانکار خواهید بود.
همچنین در آیه 217 سوره بقره گفته شده که اعمال مرتدانى که با حال کفر مىمیرند در دنیا و آخرت حبط مىشود. آیه به این صورت است «ومن یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر حبطت اعمالهم فى الدنیا والآخرة واولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» یعنى کسى که از آیین خود برگردد و در حال کفر بمیرد تمام اعمال نیک (گذشته) وى در دنیا و آخرت بر باد مىرود و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.
از جمله آثار سوء ارتداد که در قرآن به آن اشاره شده غضب و خشم و عذاب دردناک خداوند است چون فرد مرتد غضب و عذاب خداوند را براى خود تدارک مىبیند چنانچه در پایان آیه 106 سوره نحل آمده: «ولکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله» همانگونه که گذشتبه موجب این آیه مرتدان به دو دسته تقسیم مىشوند و مرتدانى که با میل و رغبت عقیده خود را کنار مىگذارند گرفتار غضب خداوند و عذاب عظیم وى مىشوند. این معنى در آیه «فاما الذین اسودت وجوههم اکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون» آلعمران /106 نیز به چشم مىخورد، زیرا به موجب این آیه، به آنان که پس از ایمان کافر و مرتد شدند گفته مىشود که به دلیل کفرتان بچشید عذاب خداوند را. و از سویى این آیه درباره ارتداد سخن مىگوید; چه آن که مرحوم علامه طباطبایى (16) در ذیل تفسیر این آیه به نقل از انس بن مالک از ابوهریره، از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت نمودهاند که «یرد على یوم القیامة رهط من اصحابى او قال من امتى فیحلؤن على الحوض فاقول: یا رب اصحابى فیقول لاعلم بما احدثوا بعدک ارتدوا على اعقابهم القهقرى فیحلؤن.
از جمله آثار سوء دیگر ارتداد آن است که اعمال زشت افراد مرتد توسط شیطان برایشان زینت داده مىشود و آنها توسط شیطان فریفته مىشوند چنانچه خداوند فرموده: «ان الذین ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبین لهم الهدى الشیطان سول لهم» محمد /25 یعنى کسانى که بعد از روشن شدن حق بازگشتند و پشت کردند، شیطان اعمال زشت ایشان را در نظرشان زینت داده و آنها را به آرزوهاى دور و دراز فریفته است.
اثر سوء دیگر ارتداد که در قرآن به آن اشاره شده کمک نکردن خداوند به هدایت افراد مرتد است چنانچه فرموده است: «کیف یهدى الله قوما کفروا بعد ایمانهم وشهدوا ان الرسول حق» آل عمران / 86 یعنى چگونه خداوند هدایت مىکند قومى را که پس از ایمان آوردن خویش کفر ورزیدند و گواهى دادند که پیامبرصلى الله علیه وآله حق است اینان در بازگشت از اسلام ظالم و ستمکار هستند و خداوند هرگز ستمگران را هدایت نمىکند. استفهامى که به وسیله کیف انجام شده افاده استبعاد و انکار مىکند، یعنى هدایت مرتدان را محال و غیر ممکن مىنمایاند. وجود صفت ارتداد در افراد مرتد سبب آن است که خداوند ایشان را هدایت نکند. این که در آیه گفته شده که خداوند مرتدان را هدایت نمىکند منافات ندارد با این که اگر توبه کنند و از ارتداد خویش بازگردند خدا ایشان را هدایت نماید. (17)
اثر سوء دیگر ارتداد که در قرآن به آن تصریح شده توجه لعنتخدا و ملائکه و همه مردم به مرتدان است، چنانچه خداوند فرموده: «اولئک جزاؤهم ان علیهم لعنة الله والملائکة والناس اجمعین × خالدین فیها لایخفف عنهم العذاب ولاهم ینظرون × الا الذین تابوا» آلعمران /87-89 یعنى کیفر مرتدان آن است که لعنتخداوند و ملائکه و همه مردم شامل ایشان مىشود و آنها همواره در این لعن مىمانند و مجازاتشان تخفیف نمىیابد و به آنها مهلت داده نمىشود مگر کسانى که پس از آن توبه کنند.
اولئک در آغاز آیه اشاره دارد به «قوما کفروا بعد ایمانهم...» که در آیه قبل (آل عمران / 86) به آن اشاره شد.
لعنتخداوند به معنى آن است که خداوند ایشان را از رحمت و سعادت دور مىسازد و لعنت مردم و لعنت ملائکه بر چنین افرادى به معنى آن است که آنها از خداوند درخواست مىکنند که خداوند مرتدان را از رحمت و سعادت دور مىسازد. (18)
توبه مرتد
به نظر اکثریت فقهاى شیعه مرتد دو نوع است: ملى و فطرى البته برخى دانشمندان شیعه همچون اسکافى و ابن جنید (19) و نیز دانشمندان اهل تسنن تقسیم مرتد به دو نوع ملى و فطرى را قبول ندارند و معتقدند که همه انواع ارتداد، چه در مورد زن و چه در مورد مرد حکم یکسانى دارد. از آیات قرآن در مورد ارتداد نگرش اول استفاده مىشود، یعنى بر اساس آیات قرآنى تفاوتى بین زن و مرد مرتد و بین مرتد ملى و فطرى وجود ندارد اما روایات شیعى مرتد ملى و فطرى را متفاوت مىدانند. لذا اکثریت فقها به استناد این روایات مرتد را به دو نوع ملى و فطرى تقسیم نمودهاند.
در تعریف مرتد فطرى سه نظر و سه تعریف بیان شده است: (20)
(1) مرتد فطرى کسى است که در هنگام انعقاد نطفهاش پدر و مادرش یا یکى از آن دو مسلمان باشند و در هنگام بلوغ از اسلام خارج شود چه در هنگام بلوغ اظهار اسلام کرده باشد و چه نکرده باشد.
(2) مرتد فطرى کسى را گویند که در هنگام انعقاد نطفهاش پدر و مادرش یا یکىاز آن دو مسلمان باشند و در هنگام بلوغ اظهار اسلام کند و پس از آن از اسلام خارج شود.
(3) مرتد فطرى کسى است که در هنگام تولدش یکى از پدر و مادرش یا هر دوى آنها مسلمان باشند و در هنگام بلوغ اظهار اسلام کند و بعد آن را رها نماید.
امام خمینى (ره) - از میان سه تعریف فوق تعریف دوم را قبول دارند. (21)
در مقابل سه تعریف فوق سه تعریف و سه نظر براى تفسیر و تعریف مرتد ملى وجود دارد. از نظر فقه شیعه زن مرتد توبهاش پذیرفته مىشود خواه مرتد ملى باشد و خواه مرتد فطرى و مردى که مرتد ملى است توبهاش پذیرفته مىشود ولى توبه مردى که مرتد فطرى است پذیرفته نمىشود با وجود این بسیارى از فقهاى شیعه همچون ابن جنید و اسکافى و صاحب مسالک و صاحب عروه و صاحب جواهر و ... قائل به پذیرش توبه مرتد فطرى مرد هستند.
برخى از فقهاى شیعه همچون صاحب عروه گفتهاند: «اقوى قبول توبه مرتد فطرى در همه چیز مگر وجوب قتل او و خروج زوجه او از زوجیت و عده وفات نگه داشتن و انتقال مال سابق او (سابق بر ارتداد) به وارث. توبه در این امور اثرى نخواهد گذاشتبنابراین بعد از توبه پاک مىشود و عبادات او صحیح است. (23)
پس از این مقدمه گفته مىشود که آیات زیادى در خصوص توبه مرتد سخن مىگویند.
از برخى از این آیات پذیرش توبه مرتد به صورت مطلق استفاده مىشود چه ملى باشد و چه فطرى و چه مرد باشد و چه زن، از جمله آیات زیر:
«کیف یهدى الله قوما کفروا بعد ایمانهم وشهدوا ان الرسول حق... اولئک جزاؤهم ان علیهم لعنةالله والملائکة والناس اجمعین خالدین فیها لایخفف عنهم العذاب ولاهم ینظرون الا الذین تابوا من بعد ذلک واصلحوا فان الله غفور رحیم ان الذین کفروا بعد ایمانهم ثم ازدادوا کفرا لن تقبل توبتهم واولئک هم الضالون» آل عمران / 86 تا 90
از آیات فوق موارد زیر استفاده مىشود: (24)
(1) ارتداد و کفر گناهى است که مرتکب آن را براى همیشه در دوزخ مىاندازد لذا ارتداد و کفر از بدترین گناهان کبیره هستند.
(2) چنانچه کفر مرتد زیاد شود و فرد مرتد با ایمان، عناد داشته باشد توبهاش پذیرفته نمىشود ولى اگر براى وى حق آشکار شده باشد و از وى خواسته شود که توبه کند اما با حالت کفر بمیرد آمرزیده نمىشود و چنانچه توبه کند و بدون عناد خود را اصلاح کند، مثل آن که ارتداد وى به دلیل شبههاى باشد که برایش حاصل شده و پس از آن که پاسخ شبهه وى داده شد توبه کند یا از او خواسته شود که توبه کند، چنانچه توبه کند و شبههاش همچنان باقى باشد توبهاش پذیرفته مىشود چون خداوند آمرزنده و مهربان است.
شان نزول (25) بیان شده براى این آیات، نشاندهنده پذیرش توبه برخى از مرتدان است. به این صورت که: یکى از انصار به نام حارث بن سوید، شخصى به نام محذربن زیاد را مىکشد و از ترس مجازات از اسلام برمىگردد و به مکه مىگریزد، پس از ورود به مکه از کار خود پشیمان مىشود و یک نفر از خویشاوندانش را به مدینه مىفرستد تا از پیامبر صلى الله علیه وآله سؤال کند که آیا امکان بازگشت وى به اسلام وجود دارد یا نه. این آیات در این باره نازل مىشود و لذا حارث خدمت پیامبر صلى الله علیه وآله مىرسد و مجددا مسلمان مىشود و تا آخر عمر به اسلام وفادار مىماند ولى یازده نفر از پیروانش که از اسلام خارج شده بودند به کفر خود باقى مىمانند، آخرین آیه، که درباره عدم پذیرش توبه مرتدان سخن مىگوید، در خصوص این یازده نفر است.
در تفسیر نمونه (26) بر اساس شان نزول یاد شده چندین احتمال بیان شده:
(1) ایشان با اختیار خود مسلمان نمىشوند و توبه نمىکنند مگر هنگامى که پیروزى مسلمانان را ببینند ظاهرا پشیمان شده و اظهار توبه کنند لذا چون توبه ایشان ظاهرى است پذیرفته نمىشود.
(2) این گونه افراد وقتى که مرگشان فرا رسد و مرگ را ببینند توبه مىکنند لذا توبه آنها پذیرفته نیست، چه آن که در هنگام مرگ وقت توبه پایان یافته. (27)
(3) توبه از گناهان معمولى در حال کفر پذیرفته نیست، یعنى اگر کسى بر کفر مصر باشد اما از گناهى مانند ظلم و غیبت و مانند آنها توبه کند توبهاش بى فایده است چون با وجود آلودگىهاى عمقى شستن آلودگىهاى سطحى روح و جان مفید نیست.