زحمتهاى شبانه روزى و چه بسا طاقت فرساى پدر و مادر در تربیت روحى و جسمى فرزند موجب مى شود تا آنها رعایت احترام از سوى اطرافیان را دوست داشته باشند. توجه به خدمات آنها در راستاى سلامتى, تحصیل, بهداشت, راهنمایى فرزندان, از ضرورتهاى بهداشت روانى آنهاست. آنها دوست دارند تا کوچکترها, نوه ها و فامیل در ایام جشن و شادى به دیدنشان رفته و در مجالس مهمانى و سرور آنها را دعوت کرده و نهایت اکرام و احترام را در موردشان به کار برند.
از آنجا که تلاش, دلسوزى, بیدارخوابى و سرمایه گذارى مادى و معنوى مادر در مورد فرزند به مراتب بیشتر از پدر است, باید از احترام و توجه بیشترى برخوردار باشد, زیرا او در شرایطى تحمل زحمت کرده است که هیچ کس حاضر نیست در آن شرایط براى کسى زحمت بکشد, از شیره جانش به فرزندش غذا داده است, در دوران باردارى همه سختیها و غصه ها را بر خود هموار کرده است, با رضایت براى آسایش فرزند از خواب خویش چشم پوشیده است, حاضر شده خودش گرسنه بماند اما فرزندش را سیر کند, او را بپوشاند اگر چه خودش پوشیده نباشد, او سیراب باشد اگر چه خودش تشنه بماند, دامن او بستر آسایش فرزند و سینه اش منبع آب و غذاى او بوده است.
برو بیش از پدر خواهش که خواهد نگهدارى کند نه ماه و نه روز از این پهلو به آن پهلو نغلطد به وقت زادن تو مرگ خود را بگیرد در نظر بیچاره مادر
تو را بیش از پدر, بیچاره مادر تو را چون جان به بر بیچاره مادر شب از بیم خطر بیچاره مادر بگیرد در نظر بیچاره مادر بگیرد در نظر بیچاره مادر
و از همه مهمتر اینکه, این سختیها را با رغبت و بدون منت انجام داده است.
حضرت امام صادق(ع) مى فرماید:
فردى خدمت رسول خدا(ص) آمد و از نیکى به پدر و مادر سوال کرد, حضرت فرمود:
((به مادرت نیکى کن, به مادرت نیکى کن, به مادرت نیکى کن, به پدرت نیکى کن, به پدرت نیکى کن, به پدرت نیکى کن)); و نیکى به مادر را بر نیکى به پدر مقدم داشت.(6)
((نیازهاى عمده والدین))
احسان و خوشرفتارى با پدر و مادر این گونه نیست که به گروهى از آنها اختصاص داشته باشد و بقیه به خاطر اشکالات فکرى, علمى, اخلاقى و رفتارى, مورد بى مهرى و بى توجهى قرار گیرند. بلکه پدر و مادر با هر مکتب و مرامى; و با هر سلوک رفتارى, احترامشان لازم و ضرورى است.
حضرت امام باقر(ع) مى فرماید:
((در سه چیز خداوند به کسى اجازه تخلف نداده است:
1ـ رد کردن امانت به صاحبش, خواه نیکوکار باشد یا بدکار.
2ـ وفاى به عهد, چه با نیکوکار و چه با بدکار.
3ـ نیکى و خوشرفتارى با والدین خواه صالح و نیکوکار باشند خواه فاجر و بدکار.(3)
با این بیان, عذر بسیارى از مردم در بى توجهى و بى احترامى به پدر و مادرشان پذیرفته نیست. پدرى که با ارزشهاى انقلاب اسلامى مخالف است و آنها را به مسخره مى گیرد و یا مادرى که نسبت به بعضى از اصول اسلامى سست و متزلزل است, نباید از احسان و احترام فرزندانش محروم باشد, نباید مطرود شود, نباید با او قطع رحم شود. بلکه باید به او بیشتر محبت کرد و با عمل او را به ارزشهاى اسلامى دعوت نمود, و یا لااقل با زبانى نرم و آرام آنها را امر به معروف و نهى از منکر کرد.
حضرت امام خمینى(ره) در پاسخ به سوال یکى از مقلدین خود که مى پرسد: ((آیا انسان مى تواند از نظر شرعى با خویشاوندانى که بى تقوا و بى نماز و ضد انقلاب اند, از قبیل پدر, مادر, خواهر و غیره قطع رحم نماید؟! مى فرمایند:
((قطع رحم جایز نیست, ولى باید آنها را با مراعات موازین, امر به معروف و نهى از منکر نمایند.))(4)
دیگرى مى پرسد: اینجانب پدرى دارم که خوش اخلاق نیست و مغرور و خودپرور مى باشد, در حق خانواده خود ظلم روا مى دارد, و من از وقتى که به تکلیف رسیده ام در حال مبارزه با پدرم هستم. اگر جوابش را همان موقع در حضور دیگران بدهم که کار نادرست و ناشایست انجام داده ام و اگر تنها با پدرم صحبت نمایم, حرفم را قبول نمى کند و مى گوید: در مقابل پدرت درشتى نکن; خلاصه نمى دانم چه کنم؟))
امام(ره) در پاسخ مى فرمایند:
((حفظ احترام والدین و مراعات ادب در صحبت با آنان لازم است و در موارد امر به معروف و نهى از منکر اگر مایوس از تاثیر باشید, تکلیف ساقط است.))(5)
مهرى زینهارى
در مکتب اسلام, احترام و تکریم پدر و مادر و خوشرفتارى با آنها از جایگاه ویژه اى برخوردار است, به طورى که بى توجهى به بسیارى از نیازمندیهاى روحى و روانى آنها, ناسازگاریهاى طولانى را به دنبال خواهد داشت.
پدران و مادران به خاطر زحمات شبانه روزى و سختیهاى گوناگونى که بابت پرستارى و تامین سلامت روحى و جسمى فرزند متحمل شده اند, به قدرشناسى و احترام از سوى فرزندان خود نیازمند بوده و از آن لذت مى برند چه بسیار پدران و مادرانى که از نظر مالى به پسر یا دختر خود محتاج نباشند ولى توجهات پى در پى و محبت فرزندان را از ضروریات نیاز روحى خود مى دانند.
مقام و مرتبت والدین در قرآن و روایات به گونه اى است که لزوم احسان به آنها در کنار پرستش خدا مطرح شده است, به طورى که پرستش خدا بدون نیکى به پدر و مادر ناقص است.
حضرت امام رضا(ع) مى فرماید:
((خداوند فرمان داده است که بندگانش, او و پدر و مادر را شکرگذارى کنند[ که خود یک نوع احترام است] پس کسى که پدر و مادرش را سپاس نگوید, خدا را هم سپاسگزارى نکرده است.))(1)
از حضرت امام صادق(ع) سوال شد که کدام اعمال بافضیلت تر و بهتر است؟ امام(ع) در جواب فرمود:
((الصذلاه لوقتها و برد الوالدین و الجهاد فى سبیل الله عز و جل.))(2)
نماز را در اول وقت خواندن, نیکى به پدر و مادر و جهاد در راه خدا.
در عظمت و ارزش احسان به والدین همین بس که در ردیف نماز اول وقت و جنگ در راه خدا قرار گرفته است.
مىگویند انسانها به مهر و محبت زندهاند. این سخنى است به غایت درست و خردمندانه که بر اساس و منطبق بر نیازها و روحیات انسانى شکل یافته است. نیاز به داشتن همصحبت و ابراز مهر و محبت میان همسران نیز از ارکان اصلى زندگى مشترک و خانوادگى مىباشد. به عبارت دیگر، زندگى واقعى یعنى رابطهاى سرشار و لبریز از محبت میان زن و شوهرى که به یکدیگر اعتماد و علاقه دارند. زن و شوهرى که با شور و شوق به تداوم زندگى خود فکر مىکنند و با یکدیگر یکرنگ و یکدلاند. بر همین اساس، یکى از مواردى که موجب آسیب جدى به روابط زناشویى مىشود، این است که زن یا مرد و یا هر دو طرف احساس مىنمایند همسرشان نسبت به وى بىتوجه و یا علاقهاش نسبت به گذشته کمتر شده است. مرد یا زنى که یک چنین تصورى را از طرف مقابلشان در ذهن داشته باشند، احساس بىارزشى و پوچى خواهند کرد و حتى ممکن است در درازمدت، احساس امنیت خود را نسبت به زندگى مشترک از دست بدهند. برخى از مردان یا زنان که به همسرشان بىتوجهى نشان مىدهند، دلیل این گونه رفتارهاى خود را گرفتارىهاى روزمره قلمداد مىنمایند حال آنکه در واقع ایجاد ارتباط رضایتبخش با همسر موجب خواهد شد تا زن یا مرد در مواجهه با مشکلات رو به تزاید زندگى قدرت و توان بیشترى داشته باشند. زمانى که خانواده به عنوان پایه و اساس جوامع مطرح مىشود و ادعا بر این است که فرد باید در نهاد خانواده احساس امنیت و آرامش داشته باشد، بىتوجهى و بىمحبتى، زمینهساز تنش و اختلاف و از بین برنده این پیشفرض خواهد شد. بنابراین جهت جلوگیرى از تنش در خانواده، ابراز علاقه زوجین نسبت به یکدیگر کاملاً مهم و حیاتى مىباشد. ضمن اینکه ابراز علاقه در هر دورهاى مىتواند شکلى متفاوت و متمایز داشته باشد.
همسرانى که تا به حال از یک چنین اصل مهمى در زندگى زناشویى خود بىبهره بودهاند یا به آن بىتوجهى نشان دادهاند مىتوانند به نکات زیر توجه داشته و سریعاً به بازسازى روابط زناشویى خود بپردازند.
1- از ابراز علاقه به همسرتان خجالت نکشید. ابراز علاقه نشانگر میزان دوست داشتن و محبت شما نسبت به همسرتان مىباشد.
2- هیچ نگویید علاقهام را با رفتارم نشان خواهم داد. لازم است براى ابراز علاقه از کلمات زیبا و محبتآمیز استفاده کرد.
3- هرگز اجازه ندهید مشکلات و مسائل زندگى، شما را از همسرتان دور سازد. مشکلات همیشه هستند و خواهند بود.
4- در هر حال و هر حالت ابراز علاقه و عشق به همسر، بهترین و والاترین هدیه به اوست. این هدیه را از وى دریغ ننمایید.
در این میان، زنان و مردان باید حتماً به اصل تفاوتهاى فردى میان خود معتقد باشند و بدانند زن و مرد دو موجودند که از نظر هوش، استعداد، علایق، خصایص جسمانى و اخلاقى تفاوتهایى با یکدیگر دارند. بنابراین زن و مرد باید حداکثر توافق را میان خصایص خود و همسرشان ایجاد و وجود یکدیگر را مکمل و متمم بدانند.
براى اینکه زنان و مردان در زندگى مشترک از زندگى مشترکشان لذت ببرند لاجرم باید به تمایزات خود با طرف مقابلشان به دیده احترام و واقعبینانه بنگرند. آنان مىتوانند زندگى شیرینى داشته باشند به شرط اینکه از داد و ستد عاطفى به شیوههاى قلبى، کلامى و عملى استفاده نمایند. به همسر و شریک زندگىشان ابراز محبت نموده و با زبان و عمل این امر را اثبات نمایند.
ماهنامه پیام زن ـ شماره 154ـ دى 1383
|
زن تغییر و تنوع پیرامون خود را دوست دارد از این رو باید او را کمک کرد تا شور و نشاط بیشترى رابه خانواده خود ببخشد ولى این ((تنوع)) غیر از ((تجمل)) است که آدمى را از هدف اصلى خانواده باز مى دارد. بدین منظور جابجایى بعضى از اثاث و اسباب خانه بهترین شیوه ایجاد تنوع است. آن کس که هر سال ـ یا چند سال یک بارـ مبلمان, دکوراسیون, رنگ ساختمان, پرده ها و قالیها, تخت خواب و سرویس غذاخورى خود را عوض مى کند ((تجمل گراست)) نه ((تنوع خواه)).
اعمال و رفتار چنین خانواده هایى, جلوه اى از حالات و روحیات تجمل گرایانه آنها خواهد بود و در روابط اجتماعى و موقعیت مردمى ایشان اثر خواهد گذاشت; بویژه افرادى که از موقعیت معنوى و الگو بودن براى جامعه برخوردارند, کلامشان بى اثر و موقعیتشان کمرنگ و ضعیف خواهد شد.
در پایان از خداوند مى خواهیم تا به همه ما توفیق برنامه ریزى صحیح براى رسیدن به اهداف بلند اسلام عنایت فرماید. در قسمت بعد به موضوع تجمل گرایى خواهیم پرداخت.
ان شا الله.
رمز موفقیت بسیارى از مردان بزرگ تاریخ ((نظم و انضباط)) در کارهاى روزانه آنهاست. آنان که اوقات عبادت, مطالعه, عیادت, غذاخوردن, خوابیدن, صله رحم و حتى اوقات کارشان مشخص و معین باشد, از تمام لحظات زندگى خود لذت مى برند.
حضرت امام کاظم علیه السلام مى فرماید:
((اجتهدوا فى ان یکون زمانکم اربع ساعات: ساعه لمناجاه الله و ساعه لامرالمعاش و ساعه لمعاشره الاخوان و الثقات الذیأن یعرفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فى الباطن, و ساعه تخلون فیها للذاتکم فى أ غیرمحرم و بهذه الساعه تقدرون على الثلاث ساعات.))(6)
((تلاش کنید تا شبانه روز خود را به چهار قسمت تقسیم کنید: یک قسمت را براى مناجات و عبادت خدا قرار دهید. قسمت دیگر را براى امرار معاش و کار براى اداره زندگى. قسمت سوم را براى معاشرت با برادران و دوستان مطمئنى که عیبهاى شما را گوشزد کرده و در باطن خود, جز خلوص و صداقت انگیزه دیگرى ندارند. و قسمت چهارم را به لذتها و کامروایى هاى مشروع خود اختصاص دهید که با وجود این بخش (تفریحات و لذتهاى سالم و مشروع) مى توانید سه بخش دیگر را[با روحیه بهتر و شاداب ترى] انجام دهید.))
ازاین روایت, چهار دستور ضرورى و فطرى حیات فردى و اجتماعى انسان به دست مىآید:
1ـ ضرورت ارتباط معنوى انسان با خدا در قالب عبادت و تفکر.
2ـ ضرورت اهتمام انسان به امر معاش و تلاش براى توسعه زندگى و حفظ آبرو.
3ـ ضرورت حفظ روابط اجتماعى و معاشرت با بستگان (صله رحم).
4ـ ضرورت تفریح و لذت جویى مشروع براى موفقیت و نشاط روحى و جسمى بیشتر.
بدیهى است که انسان منهاى هر یک از اینها, انسانى غیر کامل است, زیرا دورى از خدا ((اضطراب روحى و شقاوت)) و ترک معاشرت با دیگران ((گوشه نشینى و پى نبردن به کمبودهاى اخلاقى خود)) و بیکارى یا کم کارى ((بىآبرویى و نیازمندى به دیگران)) و ترک تفریح و لذت مشروع, کسالت و ضعف روحیه را به دنبال خواند داشت.
به هر حال, انضباط در زندگى خصلتهاى ارزشمندى را در انسان به وجود مىآورد:
1ـ شخص با انضباط همیشه سرحال و با نشاط است.
2ـ حقوق دیگران را به بهترین وجه رعایت مى کند. اگر معلم است سر ساعت معین به کلاس درس مى رود, اگر کارمند است حق مردم و وقت آنها را ضایع نمى کند و اگر... .
3ـ همیشه براى دیگران الگو و اسوه خواهد بود.
4ـ نزد همه افراد ارزشمند و محترم است.
خانم خانه با داشتن منزلى مرتب و منظم, به خانواده خود صفا, رونق و زیبایى مى بخشد به طورى که تماشاى تکرارى خانه نه تنها موجب ملال و خستگى نمى شود بلکه دلپذیر و آرام بخش خواهد بود; و از طرفى انجام کارها و یافتن اشیا مورد نیاز او به آسانى انجام مى گیرد و او را خسته و کسل نمى کند و ثالثا چنین خانه اى مایه آبرو و سرافرازى افراد خانواده است. چه بسیار افراد ثروتمندى که بخاطر بى سلیقگى خانم خانه, منزلى درهم ریخته و آشفته و بى جاذبه دارند و در مقابل خانواده هاى فقیرى که با کیاست, مدیریت و تدبیر مدیر خانواده, زندگى منظم و نظیف آنها زبانزد عام و خاص شده است. اگر کفشها, جورابها, لباسها, ظروف غذاخورى و میوه خورى, لوازم التحریر فرزندان, وسایل زینتى و... هر کدام در جایگاه اصلى خود قرار گیرند, مشکلى به وجود نخواهد آمد.
آیا مى توان بى نظمى در خانه را به پاى ساده زیستى و زهد گذاشت.
آیا مى توان بى برنامگى در زندگى را یک نوع آزادى و عدم محدودیت براى خود تلقى کرد؟
و آیا...؟
اگر تاکنون در زندگى خود فاقد نظم و برنامه بوده اید از هم اکنون روش خود را عوض کرده و در همه زمینه هاى اقتصادى, معنوى, تربیتى و اجتماعى خویش برنامه ریزى کنید و موفقیت خود را تضمین نمایید.
بسیارى از فرزندان در محیط خانه از شیوه هاى رفتارى و گفتارى پدر و مادر شکل مى گیرند. همان گونه که فرزندان راستگویى, وفاى به عهد, حسن برخورد, آداب معاشرت, پایبندى به آداب مذهبى, صرفه جویى, ساده زیستى و سخاوت و حتى رعایت نظافت را از والدین مىآموزند, نظم و انضباط و داشتن برنامه صحیح را نیز از آنان یاد مى گیرند. ساعت ورود و خروج پدر از خانه, ساعات خواب و مطالعه, ایام گردش و دید و بازدید والدین مهمترین و موثرترین ابزار تربیت و پرورش روح انضباط و برنامه ریزى در فرزندان است.
مادرى که در تنظیم اشیا خانه و قرار دادن آنها در جاى مناسب مقید باشد و با اعمال سلیقه, خانه را به کانون آرامش و صفا و نشاط تبدیل کند, دخترانش نیز بر اساس شیوه هاى رفتارى او تربیت شده و در زندگى آینده خود, مادرى نمونه خواهند شد.
در ضمن نامه اش مى نویسد: ((پدرم کارمند بود و غالبا در شهرها به ماموریت مى رفت. مادرم تحصیل کرده بود اما خانه دارى مى کرد; زن با ایمان و کدبانویى بود. با پولى که در اختیارش مى گذاشت پنج فرزند را به خوبى اداره مى کرد... . چنان با عقل و تدبیر زندگى مى کرد که احتیاجى به قرض و نسیه پیدا نمى کردیم. برنامه غذا و لباس ما درست به مقدار درآمدمان بود, حتى گاهى از اوقات لباسهاى ما را وصله مى زد و مى گفت: عزیزانم! شخصیت انسان به لباس نیست, شخصیت انسان به علم و دانش و اخلاق نیک و ایمان درست و خدمت به خلق خداست.
کسانى شخصیت خویش را به لباس مى دانند که شخصیت نفسانى ندارند. گاهى به ما نان و سیب زمینى یا نان و پنیر و سبزى مى داد و مى گفت: ((پول کم داشتیم ترسیدم به قرض و نسیه بیفتیم, غذا چندان مهم نیست; انسان آزاد خودش را اسیر شکم نمى کند.))
... اما خیال نکنید که ما فقیر بودیم, ابدا. وضع ما بد نبود و در بین مردم خیلى محترم زندگى مى کردیم. پدر بزرگ من یکى از ثروتمندان بود ولى بزرگوارى و مناعت طبع مادرم چنان بود که به ثروت پدر بزرگم اصلا اعتنایى نمى کرد, به قدرى آبرودارى مى کرد که پدربزرگم نیز از وضع داخلى ما بى اطلاع بود..., ما از کودکى با صرفه جویى و آبرودارى و تدبیر در زندگى خو گرفتیم و در منزل کلاس اقتصاد دیدیم. اکنون که خودم نیز مادر شده ام و خانه و زندگى و شوهر و بچه دارم, آنچه را که از مادرم فرا گرفته ام, اجرا مى سازم. حساب دخل و خرج خانواده را مى کنم و پایم را از گلیم خودم درازتر نمى کنم... زندگى بسیار راحت و آبرومندى داریم... پول خانواده را چنان خرج مى کنم که همه در رفاه هستیم; همه از هم راضى هستیم, امیدوارم خدا هم از ما راضى باشد.))(2)
حضرت امام صادق(ع) مى فرماید:
((من الدین التدبیر فى المعیشه))(3)
((تدبیر در زندگى از جز دیندارى است.))
مهرى زینهارى
((برنامه ریزى)) یکى از رموز موفقیت و پیشرفت است. آثار حرکت بر اساس برنامه, صحیح و منظم بر کسى پوشیده نیست; چه, بسیارى از تحولات اساسى اجتماعى و شور و نشاطهاى خانوادگى و بارورى استعدادهاى نهفته آدمى در پرتو وجود ((برنامه)) حاصل مى شود.
خانواده موفق, خانواده اى است که با مشارکت سرپرست خانواده(مرد) و مدیر خانه(زن) در تمام جنبه ها و ابعاد مختلف زندگى, با نگرش به آینده خود و فرزندانشان, برنامه ریزى شود.
در روایات اسلامى مى توان به دو واژه ((تدبیر)) و ((تقدیر)) دست یافت که در بردارنده و بیان کننده نظم و برنامه ریزى هستند. از این رو برنامه ریزى بر اساس نگریستن به پایان کار را ((تدبیر)) مى گویند.
((تقدیر)) یعنى اندازه گرفتن. اندازه گیرى در زندگى از مهمترین برنامه هاى تربیتى اسلام است که در حقیقت به یک نوع برنامه ریزى اقتصادى در زندگى, برگشت دارد. آنان که در تلاشهاى اقتصادى و هزینه هاى روزانه خود, حساب شده حرکت مى کنند, آثار گرانمایه اى که سازنده شخصیت آنان نیز مى باشد, نصیبشان خواهد شد که عبارتند از:
1ـ ترک گناهان بزرگ فردى و اجتماعى همچون اسراف و تبذیر.
2ـ به فقر و نیازمندى گرفتار نشدن.
3ـ عادت بر نظم دیگر امور.
4ـ مواظبت بر انظباط اقتصادى و روشهاى مصرف.
در روایتى که از حضرت امام صادق علیه السلام رسیده است, ((تقدیر و برنامه ریزى)) در کنار دو مفهوم اصیل و عمیق فرهنگ اسلام ـ تفقه در دین و صبر بر مصیبت ـ قرار گرفته است. در آنجا که امام(ع) مى فرماید:
((الکمال کلدالکمال, التفقده فى الدین والصبر على النائبه و تقدیرالمعیشه))(1)
تمام کمال در سه چیز است: دانا شدن در دین, صبر بر مصیبت, اندازه گیرى در زندگى.
چیزى که نباید از آن غافل بود این است که مراد از تفقه در دین, فقط علم فقه اصطلاحى نیست, بلکه منظور عمیق شدن در معارف دینى و پى بردن به هدف از نظام خلقت و گزینش جهان بینى صحیح بر اساس باورهاى فطرى و مذهبى است. بدیهى است که شناخت دین به این بیان, شامل توحید, معاد, ضرورت امامت, سیاست, آداب اجتماعى, اقتصادى, اخلاقى, حقوقى و... مى شود. امام(ع) در کنار معناى گسترده ((دانایى در دین)) به ضرورت برنامه ریزى معیشتى و تنظیم مصرف نیز تصریح دارد, که این عنایت, حاکى از اهمیت این موضوع است.
برنامه ریزى در زمینه اقتصادى خانواده یعنى تنظیم هزینه ها مطابق درآمدها, اجتناب از مصارف غیرضرورى, پرهیز از ولخرجى و ریخت و پاشهایى که جز اسراف نمى توان نامى دیگر بر آن نهاد.
برنامه ریزى در زمینه اخلاقى یعنى ایجاد روشهاى ویژه تربیتى در قالبهاى ثابت و متنوع براى شکل دهى به رفتار و گفتار فرزندان, ایجاد جاذبه هاى معنوى و تبیین ارزشهاى اسلامى و انسانى.
برنامه ریزى در زمینه اجتماعى یعنى ایجاد نظم در معاشرتها, دیدوبازدیدها, تفریحها و گردشها.
خانواده هاى نوپا و نوعروسان و تازه دامادها, اگر با بینش و دوراندیشى و تفاهم, خط سیر زندگى آینده خود را ترسیم کنند, به آسانى قادر خواهند بود تا زندگى را بر وفق مراد خویش و مطابق داشته هاى مادى و معنوى خود در آورند, اما اگر با سهل انگارى و مسامحه, از ایجاد نظم, سرباز زدند, در آینده آثار منفى آن در روحیات و خلقیات فرزندان نیز متجلى خواهند شد.
این شماره: خواهر ب ـ لارستان
مى خواستم مشکلى کوچک که خانواده ام آن را بزرگ کرده اند به شما بگویم.
من دخترى هستم با سن کم که تقریبا حدود یک سال ونیم است, دانه هاى کوچکى روى دستهایم بوجود آمده که به مرور زمان بزرگتر مى شوند. پیش هر دکترى که رفته ام و به هر کسى که گفته ام این دانه ها چى است؟ جواب دادند که اسمش ((زگیل)) است و با هر دارویى هم که درمانش کردم بهتر نشد. بلکه بدتر هم شد چون به جز دستهایم در روى پاها و صورتم هم ظاهر شده است. مادرم مى گوید خودش مى رود ولى خودم مى گویم اگر خودش بهتر مى شود پس چرا بیشتر مى شودo!
خواهر گرامى! همانطور که نوشته اید مشکل شما بسیار جزیى است. اصولا برجستگیهاى کوچکى که بر سطح پوست هستند, برخى مسطح و برخى داراى پایه هستند و به هر دو فرم زگیل مى گویند. علت زگیل یک نوع ویروس است که گاهى در اثر دستکارى و یا حتى خودبخود منتشر مى شوند و گاهى در تمام سطح بدن دیده مى شود ولى بیشتر روى دستها قرار دارند. زگیل یاwart مشخصاتى دارد از جمله قطر زگیل معمولا از نیم سانتى متر تجاوز نمى کند. دوره نهفته آن طولانى است یعنى از زمان آلودگى به ویروس تا ایجاد زگیل تا 18 ماه هم طول مى کشد. بهبود خودبخود در 50% موارد دیده مى شود و گاهى عود زگیل زیاد است. راه پیشگیرى از ایجاد یا انتشار زگیل این است که از دستکارى زگیل ها جدا خوددارى شود مخصوصا افرادى که زگیل مسطح دارند از خاراندن روى آن باید خوددارى نمایند و راه درمان این است که اولا در بیش از 50% موارد زگیل ها خودبخود بهبود پیدا کرده و از بین مى روند ولى گاهى با استفاده از جراحى (الکتروکوتر) و یا استفاده از منجمد کردن زگیلها با استفاده از ((ازت مایع)) اقدام به درمان مى کنند. درمان دیگر استفاده از برخى ترکیبات داروئى حاوى مواد اسیدى است. همچنین با استفاده از لیزر نیز مى شود زگیلهاى عود کننده و ((سمج)) را درمان نمود. البته جهت درمانهاى فوق الذکر باید به درمانگاه یا متخصص پوست مراجعه نمایید.
موفق باشید.
بازى و تحرک بدنى براى کودکان یک امر بسیار ضرورى و حیاتى است به نحوى که اگر بچه اى ساکت و آرام و بدون فعالیت باشد از سلامتى کامل برخوردار نیست اما تعدادى از کودکان هستند که داراى حرکات بدنى بسیار زیاد مى باشند و بقول معروف از دیوار صاف بالا مى روند, سر خود را به دیوار مى زنند, مردم آزارى مى کنند, ظروف خانه را مى شکنند و بهم مى ریزند و شیشه هاى پنجره از دست آنها در امان نیستند. پرحرف اند و یک ریز حرف مى زنند و خلاصه کودکانى بیقرار و ناآرام هستند و در واقع آرامش را از خانواده و همسایه گرفته اند. اینها تمرکز حواس ندارند قادر به یادگیرى و درک مطالب نیستند و علیرغم فعالیت بدنى زیاد دچار کاهش قواى عقلى, ذهنى مى باشند. همچنین بین اعضاى بدن و ماهیچه هاى مختلف بدنشان ناهماهنگى و اختلال وجود دارد. البته در شرح حال این چنین کودکانى گاه سابقه صدمات مغزى در حین زایمان یا بعد از آن وجود دارد. این گروه از کودکان علاوه بر اینکه باید از نظر رفتارى اصلاح گردند باید به کمک برخى داروهاى محرک سیستم عصبى نیز تحت درمان و مراقبت قرار گیرند. البته پیامدهاى روانى و اجتماعى وجود چنین کودکانى که احیانا در آینده خود نیز صاحب فرزندانى خواهند شد بسیار ناگوار خواهد بود.
حسادت نیز یک عکس العمل هیجانى ناسالم است. معمولا خانواده هایى که پشت سرهم بچه دار مى شوند و متاسفانه فاصله مناسب (حداقل سه سال) را بین فرزندان رعایت نمى کنند منجر به این مى شود که بچه ها فاصله سنى بسیار کمى با هم داشته باشند و به محض ورود فرزند دوم, فرزند اول مورد بى مهرى و بى توجهى والدین قرار مى گیرد و او تدریجا نسبت به خواهر یا برادر نو رسیده اش حسادت مى ورزد و تا مرز دشمنى پیش مى رود و اگر مراقبت ویژه صورت نگیرد گاهى دست به اقدامات خطرناکى علیه تازه وارد مى زند. مى گویند دخترها حسودتر از پسرها هستند. توجه و محبت به نوزاد تازه وارد باعث مى شود که کودک اول نیز به فکر جلب توجه والدینش بیفتد. او فکر مى کند شاید علت علاقه و محبت والدین نسبت به تازه وارد این است که او بطور خاصى گریه مى کند, سینه خیز و یا چهاردست وپا راه مى رود, مى غلطد و از این کارهاى خوشمزه انجام مى دهد, لذا کودک اول نیز کوشش مى کند به رفتارهاى شیرخوارگى برگردد و همان کارها را تقلید نماید, شاید بازهم مورد توجه و محبت والدین قرار بگیرد اما وقتى با عکس العمل تند و نادرست والدین مواجه مى شود که مى گویند چرا این کارها را انجام مى دهى! تو دیگه بزرگ شدى! این کارها زشت است! مردم تو را مسخره مى کنند.
به این صورت کودک مى بیند نه تنها با انجام کارهاى مشابه نوزاد و شیرخوار تازه وارد مورد توجه و محبت والدین قرار نگرفته است بلکه مورد سرزنش هم قرار مى گیرد لذا غمگین و افسرده مى شود یا تندخو و عصبانى مى شود و چشم دیدن خواهر یا برادر جدیدش را ندارد. رفتار درست این است که والدین در حضور او به فرزند جدیدشان خیلى ابراز محبت ننمایند زیرا حالت حسادت او را بر مى انگیزند. بهتر است مثل سابق به او نیز اظهار علاقه بنمایند تا او مطمئن شود که هنوز در قلب مادر و آغوش پدر جایى دارد.
اصولا کودکانى که رفتارهاى پرخاشگرانه و هیجانات ناسالم دارند علاوه بر اینکه در محیط خانوادگى آرامش ندارند با ورود به کودکستان و سپس مدرسه نیز با مشکلاتى مواجه مى شوند و معضلاتى نیز براى محیط خانه ـ مدرسه و جامعه ایجاد مى کنند. یکى دیگر از عوارض هیجانات ناسالم در بین کودکان, ترس از مدرسه است که کودک بر نرفتن به مدرسه پافشارى مى کند و گاهى والدین خود را مجبور مى کند که او در خانه بماند و بهیچ وجه حاضر به رفتن مدرسه نمى شود. در این خانواده ممکن است اختلالات نوروتیک بیشتر باشد و کودک در یک فضاى متشنج و نامتعادل رشد یافته است. کودکى که به مادرش شدیدا وابسته است و مادرى که ناآگاهانه از تمام اعمال و رفتار فرزندش حمایت مى کند, مسبب اصلى بروز این ناهنجارى هیجانى و رفتار است. براى تصحیح این رفتار ابتدا باید مادر مورد روان درمانى قرار بگیرد و سپس فرزند درمان شود. گاهى لازم است مادر نیز همراه کودک به مدرسه بیاید و در مواردى که ترس کودک خیلى شدید است تا مدت کوتاهى مادرو فرزندش هر دو در کلاس درس شرکت کنند.
ادامه دارد.
((قسمت پنجم))
دکتر آذر آذرى ـ دکتر حسین برهانى
کنترل رفتارهاى ناهنجار و هیجانات ناسالم کودکان اهمیت بسزایى در تامین بهداشت روانى جامعه دارد.
رفتارهاى پرخاشگرانه کودکان در اکثر موارد بعلت ناکامیها و بر نیامدن انتظارات آنان از والدین و سایر اطرافیان بوجود مىآید. کودک این نوع عصبانیت را بصورت پاکوبیدن به زمین, جیغ و داد کردن و خود را به در و دیوار زدن و لجبازى بروز مى دهد. کج خلقى و رفتارهاى پرخاشگرانه در حدود سن 2 سالگى در بین کودکان شایع است. این گونه رفتارها مى تواند امرى طبیعى باشد اما اگر ادامه یابد و تشدید پیدا کند کودک قادر به تطابق و سازگارى با محیط اطرافش نخواهد شد و تدریجا به یک عنصر ناهنجار در اجتماع مبدل مى شود. در برخورد با این چنین کودکانى ابتدا باید از محیط خانوادگى آنان سراغ گرفت. آیا این خانواده با آرامش و امنیت مانوس است؟ تعداد فرزندانش زیاداست؟اعتقادات مذهبىآن درچه سطحى است؟ شرایط اقتصادى حاکم بر خانواده چگونه است؟
بسیارى از عصبانیت ها و کج خلقیها ریشه در خانواده ها دارد هر چه روابط پدر و مادر پرتنش و غیردوستانه باشد و در حضور فرزندان با هم به جنگ و ستیز برخیزند و سخنان زشت و ناسزا بگویند کودکان آنان داراى ناهنجاریهاى رفتارى بیشترى خواهند بود زیرا کودک از بروز عصبانیت و کج خلقى ناگزیر است تا از میزان آنهمه هیجانات و التهابات درونى بکاهد. در برخورد با چنین کودکى باید محیط زندگى آرامبخش گردد و بخصوص والدین باید آرامش را به او بازگردانند تا کودک احساس امنیت و آسایش پیدا کند و اقدام اول, تصحیح روابط اعضاى خانواده و کاهش تنشها و هیجانات مخرب است.
والدین وجود و حضور کودک را مانعى براى خوشگذارنى و تفریح خود مى دانند و به همین علت پدر مسوولیت آموزش و تربیت فرزند را به گردن مادر مى اندازد و مادر نیز این مسوولیت را متوجه پدر مى داند.
طرد کودک از سوى والدین همیشه یک حرکت آگاهانه نیست بلکه والدین به فرزند خود اظهار محبت نمى کنند و بدین صورت بین خود و فرزندشان فاصله اى ایجاد مى کنند که هر روز این فاصله بیشتر مى شود.
ب) گاهى نیز والدین انتظارات عجیب و خارق العاده اى از کودک دارند که چون کودک قادر به برآوردن این انتظارات نیست مورد محبت و تایید قرار نمى گیرد و بعبارت دیگر طرد مى شود. در واقع این برخورد از یک بینش کمال طلبى مطلق منشا مى گیرد که والدین فرزند خود را با استانداردهایى که فقط در مخیله خود دارند مقایسه مى کنند.
همانطور که قبلا اشاره شد در این بینش والدین کودک را بعنوان یک شخصیت مورد لطف و تایید قرار نمى دهند بلکه تنها چشم به موفقیتهاى او دارند. این بینش محکوم به یاس و شکست است و منجر به سرگردانى و تحیر طفل مى شود.
ج) چنان که متذکر شدیم و نمونه اى را نیز ذکر نمودیم پشتیبانى مستمر و حمایت افراطى نیز یکى از علل مهمى است که تعادل روانى کودک را به مخاطره مى اندازد. در این خانواده ممکن است مادر دچار اضطراب و هیجان باشد و هر لحظه در انتظار حادثه و اتفاقى باشد و به همین لحاظ کودک را بطور افراطى مورد حمایت قرار مى دهد. ممکن است قبلا فرزندى را بعلت بیمارى یا سانحه از دست داده باشند و حالا در قبال آن موضوع احساس گناه دارند و خود را سرزنش مى کنند و به عنوان جبران این کودک را مورد حمایت بیش از حد قرار مى دهند.
معمولا در اکثر خانواده ها فرزند اول و فرزند آخر بیش از دیگر فرزندان مورد توجه است و در این میان فرزند آخر بسیار وابسته و لوس بار مىآید زیرا علاوه بر والدین, خواهر و برادر او نیز از او بصورت افراطى حمایت مى کنند و ناآگاهانه او را ترسو و وابسته بار مىآورند. او در آینده اعتماد به نفس نخواهد داشت چون چندین سلیقه در رشد و تربیت و آموزش او نقش ایفا مى کنند و شخصیت روانى کودک را شدیدا آسیب پذیر مى نمایند. کودکى که از سوى پدر طرد مى شود و مادر نیز بواسطه مشغله خانه و یا عدم آگاهى و افراط در محبت از عهده شناخت و تربیت نیازهاى روانى کودک برنیاید دخالتهاى خودسرانه و اعمال روشهاى خودخواهانه خواهر و برادر گریبانگیر طفل مى شود; بنابراین والدین موظفند با کسب آگاهیهاى لازم آماده پرورش جسم و روان فرزند خود شوند و صلاحیت لازم را در این خصوص کسب نمایند و از فرزندان دیگر خود توقع انجام این مسوولیت خطیر را نداشته باشند و اجازه ندهند آنها که هنوز تجربه و آگاهى و صلاحیت لازم را پیدا نکرده اند در رابطه تربیت شخصیت کودک دخالت نمایند.
کودک, ناخواسته بوده است و یکى یا هر دو نفر والدین آمادگى پذیرش او را نداشته اند.
تعداد فرزندان زیاد یا به اندازه کافى باشد که نتیجتا علاقه اى به فرزند جدید ندارند.
کودک نتیجه یک ازدواج ناموفق و ناهنجار باشد.
کودک بعنوان وسیله اى براى تحکیم ازدواج ناسازگار باشد اما این ناسازگارى و کدورت بین والدین بعد از تولد کودک نیز ادامه یابد و کودک از طرف هر دو یا یکى از والدین طرد شود.
جهت روشن شدن اهمیت مطلب بناچار نمونه اى از برخورد خانواده با کودک را متذکر مى شویم. على کودک چهار ساله اى است که از ضریب هوشى خوبى برخوردار است. پدر حال و حوصله تربیت فرزندش را ندارد و گاهى نسبت به شیطنت کودکانه على واکنش نامناسبى دارد و به على پرخاش مى کند و اگر از کار روزانه خسته شده باشد و یا وسایلش (میز و صندلى ـ کتاب و...) توسط على یا سایرین جابجا شده باشد به اعضاى خانواده ناسزا مى گوید و یا بعضى مواقع که به ندرت خلق پدر خوب است و به اصطلاح خوش خلق شده و طبع شوخش گل مى کند با استفاده از کلمات نامناسب نسبت به على ابراز محبت مى کند و این تنها آموزش و تربیتى است که از ناحیه پدر به على مى رسد! و یا اگر موارد مثبتى هم وجود داشته باشد تحت الشعاع این موضوع قرار خواهد گرفت.
وقتى پدر در صحنه تربیت و آموزش فرزندش حضور فعال و سازنده نداشته باشد مادر سعى مى کند این خلا را پر نماید اما مادر ناخواسته به تمام خواسته هاى على جواب مثبت مى دهد. عواطف مادرانه و عشق و علاقه زیادش به على باعث مى شود که على بتدریج شخصیت خودخواه و خودپسندى پیدا نماید چرا که هیچ کس موارد مثبت و منفى على را ارزیابى نمى کند و او از یک آزادى مطلق برخوردار است.
مادر نیز به دلیل خانه دارى و مشغله زیاد, پخت وپز و لباس شستن و... نیز از عهده کار على بر نمىآید و خواهر و برادر على وارد صحنه تربیت و آموزش على مى شوند. آنها نیز که خود نیازمند آموزش و تربیت هستند ناآگاهانه رفتار و افکار و ذهنیات خود را به على منتقل مى کنند و دو خطر مهم شخصیت على را تهدید مى کند. آنها نیز یا در ابراز محبت افراط مى کنند و یا در آموزش ناآگاهانه دچار اشتباه مى شوند و دوست دارند هرچه مى دانند هرچه مى خواهند به على هم یاد بدهند بدون اینکه نیازهاى واقعى روانى او را درک کنند و چون خودشان محصول همین خانواده هستند خود نیز به نوعى دچار اختلال شخصیت بوده و این اختلال را به على نیز منتقل مى نمایند و یا ممکن است على را مورد اذیت و آزار قرار دهند که این هم داراى عوارض ناخوشایندى بر شخصیت روانى کودک مى گذارد.
على که مى توانست داراى یک شخصیت روحى روانى متعادل باشد اینک تبدیل به یک عنصر لجوج ـ لوس و خودخواه شده است اگر حرکات و رفتارهاى نامناسب او مورد سوال قرار بگیرد براى خانواده امرى غیر منتظره است چرا که آنها تمام رفتارهاى او را مورد تایید قرار داده اند و حالا تحمل این را ندارند که نحوه برخورد آنها مورد انتقاد قرار بگیرد. در واقع این خانواده دچار نوعى اختلال اجتماعى و روانى مى باشد.
قسمت چهارم
دکتر آذر آذرى ـ دکتر حسین برهانى
آنچه در نوشتار قبل از نظر شما گذشت یک بحث زیربنایى و اساسى در سالم سازى جسم و روان جامعه بود. راه رسیدن به این نعمت الهى بسیار آسان است و همه آحاد جامعه در هموار کردن مسیر و نیل به مقصود نقش بسزایى دارند اما نقش مدیران جامعه در زمینه برنامه ریزى و سازماندهى و جهت دار کردن اذهان و رفتارها حرف اول را مى زند. در ادامه گفتار قبل به اینجا رسیدیم که والدین بایستى رفتارهاى مثبت فرزندان خود را مورد محبت و تایید قرار دهند و براى رشد شخصیت اجتماعى و بهداشتى به آنها آموزش دهند و آنها را بواسطه بعضى رفتارها مورد تشویق قرار داده و بخاطر رفتارهاى دیگرى تنبیه کنند و البته موارد مشخصى از تشویق و نحوه تنبیه را متذکر شدیم.
هرگاه صحبت از شخصیت انسان مى شود تاکید بر شخصیت اجتماعى ـ اقتصادىـ فرهنگىـ روانىـ سیاسى انسان مورد نظر است اما بنظر مى رسد که یکى از ابعاد فراموش شده شخصیت انسان شخصیت بهداشت روانى است که روح و جسم را در بر مى گیرد. بطور کلى هر نوع تلاشى که در جامعه صورت مى گیرد تا در آن جامعه برنامه ریزیها رفتارها و برخوردهاى اجتماعى, فرهنگى, سیاسى, اعتقادى و... بر اساس مفاهیم مثبت و معنوى پایه ریزى شود آن را بهداشت مى گوییم; بنابراین در مى یابیم که مفهوم عمیق النظافه من الایمان نیز بر این باور است و این رابطه دوطرفه است. بر این اساس کودکى که در خانواده بطور صحیح مورد محبت و تایید و آموزش و تشویق و تنبیه قرار مى گیرد,این کودک از شخصیت بهداشتى خوبى برخوردارمى شودو نتیجه مثبت رعایت بهداشت روانى درخانه وجامعه است. اما عواملى نیز وجود دارند که آثار ناخوشایندى بر ذهن و عمل کودک به جا مى گذارد و در رشد و تکامل شخصیت روانى کودک اثر سو مى گذارد.
از آنجایى که بسیارى از خانواده ها دچار نابسامانیهاى تاسفآور هستند آمادگى لازم جهت پذیرش اینگونه پیامها را ندارند و طبعا گریبانگیر پیامدهاى ناخوشایند و ناهنجار خانوادگى و اجتماعى آن خواهند شد. در این بین خانواده هایى نیز وجود دارند که به قوانین و اصول مذهبى مقید نیستند که اینها هم براى خود و هم براى جامعه معضلات فراوانى به بار مىآورند. در این خانواده ها برخوردهاى نامناسبى با نیازمندیهاى روانى کودکان مى شود, بعنوان نمونه گاهى والدین و سایر اطرافیان کودک را طرد مى کنند و گاهى نیز بدون محدودیت او را مورد حمایت قرار داده و تمام اعمالش را تایید مى نمایند و گاهى نیز کودک را صرفا بدلیل موفقیتهایى که کسب مى کند مورد محبت و لطف قرار مى دهند. به راستى چه باید کرد؟ آیا مى شود موضوع به این مهمى را نادیده گرفت؟ قبل از اینکه به اثرات طرد و یا تایید بیش از حد کودک و تبعات روانى آن بپردازیم لازم است به موضوع مهم دیگرى اشاره نماییم. موضوع این است: