توجه نداشتن به دنیای اطراف، میدان دید و وسعت آگاهی ما را کوچک می کند
توجه نداشتن به دنیای اطراف، میدان دید و وسعت آگاهی ما را کوچک می کندحتما داستان خودکار فضایی آمریکایی ها را شنیده اید. وقتی برای اولین بار، فضانوردان آمریکایی در کره ماه نیاز به نوشتن پیدا کردند، متوجه شدند که نمی توان از خودکار در فضا استفاده کرد زیرا جوهر خودکار به علت عدم وجود جاذبه درآنجا قادر به حرکت نیست. بنابراین آن ها بی توجه به دنیای اطرف،سالها وقت و هزینه صرف کردند تا بلاخره توانستند خودکاری اختراع کنند که بدون نیاز به جاذبه عمل نوشتن را انجام دهد. آمریکایی ها خوشحال و مفتخر از اختراعی که انجام داده بودند مصمم شدند تا اختراع خود را به عنوان افتخاری بزرگ در بین سایر کشورها توسعه دهند، اما در کمال ناباوری متوجه اشتباه بزرگ و بچه گانه خود شدند. آن ها بعد از سالها زحمت و هزینه، زمانی که خودکار استثتایی خود را در معرض دید دانشمندان سایر کشورها گذاشتند با این سوال مواجه شدند که" کارایی این خودکار در کجاست؟!" آمریکایی ها هم بادی در غبغب انداختند و عنوان کردند که جهت انجام ماموریت های فضایی برای نوشتن به کار می رود. اما پاسخی که در جواب زحمات چندین ساله خود شنیدند این بود که شما در همان ابتدا می توانستید به جای خودکار از مداد برای نوشتن در فضا استفاده کنید، بدون نیاز به این همه صرف وقت و هزینه...گاهی پیش می آید که ما آن قدر درگیر حل یک موضوع توسط باور و اطلاعات خود شده ایم که از شناخت دنیای اطراف و راه حل های متفاوت دیگر باز مانده ایم.گاهی تا اندازه ای  به هدف یا تصور ذهنی مان در رابطه با یک موضوع نزدیک می شویم که وسعت دید خود را از دست می دهیم و به سایر موضوعات بی توجه می شویم. ما وقتی بیش از حد به یک خواسته یا موضوع فکر می کنیم چون تمام توجه خود را به آن معطوف کرده ایم نا خودآگاه آن موضوع را در ذهن خود بزرگ نمایی می کنیم تا جایی که دیگر قادر به دیدن موضوعات مشابه بهتراز آن هم نیستیم.برای مثال یک ستوان ارتش علاقه بسیار وافری به درجه سرهنگی داشت و تمام سعی و تلاش و فکر و ذکرش این بود تا روزی به درجه سرهنگی برسد او طبق باور خود عقیده داشت که اگر هرچهار سال یک بار بتواند با وظیفه شناسی و احساس مسئولیت یک درجه بگیرد تا دوازده سال دیگر به خواسته خود خواهد رسید. اما در سوی دیگر یکی از دوستان او که اطلاعات وسیع تری داشت سعی کرد تا با ارتقاء مدرک تحصیلی خود دوازده سال انتظار بی ثمر را به چهار سال تحصیل و ارتقاء سطح دانش خود تبدیل کند و بعد از آن طبق قانون و مقرارت به دلیل برخورداری از تحصیلات عالیه دانشگاهی به درجه سرهنگی  رسید.آدم ها تنها راه هایی را می بینند که می شناسند، حال هرچه دایره شناخت و آگاهی آن ها وسیع تر باشد میدان دیدشان هم وسیع تر خواهد بود و در نتیجه قدرت انتخاب بیشتر و امکان خطای آن ها کم تر خواهد شد. ما همیشه عادت کرده ایم، در جاده ای قدم بگذاریم که آن را می شناسیم حتی اگر آن جاده بیشترین سختی ها را به ما متحمل کند به علت این که از راه های دیگر و مزیت های آن بی خبریم بازهم درهمان جاده پر حادثه به راه خود ادامه می دهیم و مرتکب اشتاباهات پی در پی می شویم.این عادت مثل یک دام همیشه همراه ما هست و اغلب ما را در دل خود گرفتار می کند. چرا که ما به سختی می‌توانیم هنگام حل موضوعی به جای این که به هر قیمتی راه حل همان موضوع را پیدا کنیم، سعی کنیم تا با افزایش اطلاعات و آگاهی خود، به دنبال موضوع مشابه دیگری برویم که آن مشکل یا مشکلات دیگر را ندارد. (مانند استفاده از مداد به جای خودکار در داستان خودکار آمریکایی یا ارتقای مدرک تحصیلی ظرف چهار سال به جای انتظار دوازده ساله در داستان افسر ارتش)در دنیای تکنولوژی هر موضوع یا راه حلی دارای ضعف و کاستی هایی در زمان خود بوده است که با گذشت زمان و پیشرفت علم و گسترش اطلاعات و آگاهی، روزی از اوج به پایین آمده است و موضوع یا راه حلی جدیدتر و کامل تر جای آن را گرفته است. به علاوه این باورهم وجود دارد که هر چیزی امکان اشتباه دارد و امکان دارد ابزاری که مدت ها وظیفه خود را به خوبی انجام می داده است ناگهان دچار ضعف و مشکلی گرددکه ما را دچار دردسر کند. بنابراین لازم است که ما از تعصبات و علاقه مندی های بیش از حد در مورد هرچیزی خودداری کنیم و با دل کندن از عادت های کم بازده و پرزحمت و افزایش روز افزون وسعت اطلاعات و آگاهی خود و کنترل هوشمندانه تمامی اتفاقات زندگی را تحت نظر داشته باشیم و همیشه به دنبال راه حل و روش های جدید و کامل تر بگردیم. هنگامی که ما به موضوع یا هدف خود ایمان داریم و با علاقه آن را دنبال می کنیم، بهتر است علیرغم توجهی که به آن داریم، فاصله دید خود را با آن موضوع یا برنامه حفظ کنیم تا ازمحدود شدن میدان دید خود جلوگیری نماییم و ضمن انجام اهداف و برنامه های خود، با دید باز، تغییر و تحولات دنیای اطراف و راه حل های مشابه را هم تحت نظر و آگاهی خود داشته باشیم. با این کار و همچنین بالا بردن سطح آگاهی و اطلاعات خود می توانیم از انجام کارهای بیهوده یا اشتباهات بزرگ و قدیمی جلوگیری کنیم و برنامه خود را طبق امکانات روز با آگاهی کامل پیش ببریم.
(0) نظر
برچسب ها :
10 نکته برای افزایش تمرکز
10 نکته برای افزایش تمرکزنوشتن برنامه روزانه ممکن است به کارهایتان نظم و ترتیب دهد اما آیا کمکتان می کند که کارهای بیشتری را به انجام برسانید؟ نظم و سازماندهی کارها اهمیت زیادی دارد اما آنچه واقعاً به آن نیاز دارید داشتن تمرکز است. یعنی اینکه بتوانید بنشینید و چندین ساعت عمیقاً روی کارتان تمرکز کنید. نیم ساعت کار متمرکز خیلی مفیدتر و کارآمدتر از یک روز تمام با حواسپرتی است.در زیر به 10 نکته برای ایجاد تمرکز عمیق اشاره می کنیم: 1) سروصداها را قطع کنید.ممکن است برایتان واضح و آشکار باشد که چیزهایی که موجب حواسپرتی شما می شوند، تمرکزتان را بر هم می زنند اما آیا برای از بین بردن آنها اقدام کرده اید؟ می دانم وسوسه انگیز است که صدای زنگ هشدار ایمیل های رسیده یا IM یاهو مسنجر را روشن بگذارید و به آنها پاسخ دهید اما در آخر خواهید دید که اینکار فقط تمرکز شما را بر هم زده است.متمرکز شدن کامل حداقل 15 دقیقه زمان می برد. اگر هر 5 دقیقه حواستان به جایی پرت می شود مزمئن باشید که اصلاً نخواهید توانست روی کارتان تمرکز کنید. ایمیل هایتان را در یک زمان برنامه ریزی شده انجام دهید. از اطرافیان هم بخواهید که وقتی مشغول کار روی این پروژه هستید مزاحمتان نشوند.اگر لازم است که به تلفن ها فوراً پاسخ دهید، کارتان را برای زمانی برنامه ریزی کنید که شرکت کمتر شلوغ باشد.2) ساختار محیطتان را اصلاح کنید.محل کارتان تاثیر زیادی در توانایی شما برای تمرکز کردن دارد. سعی کنید رو به در، تلفن یا پنجره ها که ممکن است موجب حواسپرتی شما شوند بنشینید تا به این ترتیب بتوانید هر از گاهی نیم نگاهی به آنها داشته باشید.3) اهدافتان را مشخص کنید.قبل از اینکه کارتان را شروع کنید باید هدفتان را دقیقاً مشخص کنید. اگر مطمئن نیستید که نتیجه نهایی چه خواهد شد، این گم گشتگی متمرکز شدنتان را غیرممکن می کند. پس قبل از اینکه کار را شروع کنید، یک تصویر اجمالی از ساختار کار در ذهنتان تجسم کنید.4) پروژه های بزرگ را تقسیم بندی کنید.کارهای بزرگ که نقطه شروع و پایان مشخصی ندارند تمرکز را برهم می زنند. اگر لازم است که روی پروژه بزرگی کار کنید، مسیری برای شروع مشخص کنید. اگر توالی کارها مشخص نباشد تمرکز کردن روی کار سخت خواهد شد. چند دقیقه زمان بگذارید و نه تنها نتیجه نهایی بلکه ترتیب انجام کارها و مراحل آن را نیز برنامه ریزی کنید.5) قوانین را بدانید.باید ببینید برای انجام کاری که پیش رو دارید از چه قواعد و رهنمودهایی باید پیروی کنید. کیفیت کار باید در چه سطحی باشد؟ چه استانداردهایی را باید دنبال کنید؟ چه محدودیت هایی دارید؟ مثلاً اگر می خواهید برنامه بنویسید باید ببینید که چقدر دستور لازم دارید، از چه کارکردهایی می خواهید استفاده کنید و چه انعطاف پذیری لازم است. اگر می خواهید مقاله ای بنویسید، درمورد طول مقاله و سبک نوشتار آن تصمیم بگیرید. اگر قوانین کارتان از همان ابتدا مشخص نباشد، بعدها که در طول پروژه به آن بر بخورید،  تمرکزتان را بر هم خواهند زد.6) فرجه تعیین کنید.وقتی تلاش بر ایجاد تمرکز است، تعیین فرجه هم مزیتهایی دارد و هم معایبی. ایجاد فرجه باعث می شود که از کارهای اضافی پرهیز کنید و سرعت کارتان را بالا ببرید. مثلاً اگر برای طراحی یک لوگو فقط یک ساعت به خودتان زمان بدهید، مطمئناً لوگویی که طراحی می کنید بسیار ساده خواهد بود و از طرح های شلوغ دوری خواهید کرد.معایبی که می توانید تعیین فرجه داشته باشد این است که باعث می شود بیشتر نگران زمان باقیمانده تان باشید تا خود کار. در موارد زیر تعیین فرجه پیشنهاد می شود:·        زمان محدود است. مثلاً فقط یک روز برای انجام کاری که معمولاً هفته ها زمان می برد وقت داشته باشید. با تعیین فرجه دیگر کارهای غیرلازم را انجام نخواهید داد.·        وقتی ممکن است به راحتی هدف نهایی را فراموش کنید. اگر کارتان طوری است که می تواند به شکل ها و ایده های جدید گسترش پیدا کند، برای اینکه آنرا تحت کنترل درآورید، فرجه تعیین کنید.·        برای جلوگیری از تعویق کار. اگر نگران این هستید که کار را دیر آماده کنید، برای صرفه جویی در وقت می توانید فرجه برای خود تعیین کنید.7) موانع کار را بشکنید.موانع زمانی ایجاد می شوند که به مشکلی در کار برمی خورید. این مسئله ممکن است وقتی ایده هایتان ته می کشد یا تمرکزیتان برهم می خورد اتفاق بیفتد. با طرح ریختن روی یک تکه کاغذ این موانع را از میان بردارید. نوشتن افکار و ایده هایتان باعث می شود حتی اگر خسته شوید باز هم تمرکزتان را حفظ کنید.8) خودتان را جدا کنید.اگر می خواهید کارتان درست و به موقع انجام شود، تارک دنیا شوید و خودتان را از بقیه آدم ها جدا کنید. اطرافیان موجب بر هم خوردن تمرکزتان می شوند، مگر اینکه کارتان مرتبط با آنها باشد. یک محل خصوصی برای خودتان ایجاد کنید و تا کارتان تمام نشده، با هیچکس حرف نزنید. می توانید روز در اتاق متذکر شوید که کسی مزاحمتان نشود.9) عقل سالم در بدن سالم است.آنچه می خورید تاثیر زیادی در تمرکز شما دارد. مطمئناً کسی که مست سر کار می رود نمی تواند انتظار داشته باشد که بتواند روی کار خود تمرکز کند. اگر کم خوابی داشته باشید، بیش از حد از محرک هایی مثل کافئین استفاده کنید یا غذاهای پرحجم و چرب بخورید، قدرت تمرکزتان پایین خواهد آمد. سعی کنید تا می توانید عادات ناسالم را در خود از بین ببرید و مطمئن باشید که بعد از یک ماه تغییر شگرفی در سطح انرژیتان پدید می آید. 10) صبور باشید.مطمئناً وقتی سر کاری می نشینید میل زیادی پیدا می کنید که مدام بلند شده و کار دیگری انجام دهید. اما باید بدانید که اگر صبور باشید مطمئناً خیلی خوب می توانید روی کارتان تمرکز کنید و کار را سریعتر به پایان برسانید. بدون داشتن کمی صبر، جریان کار راه نخواهد افتاد.اگر به تمرکز قوی نیاز دارید، بین 90 تا 120 دقیقه را پیشنهاد می کنیم. اگر کمتر از این زمان باشد وقت زیادی را برای شروع کردن تلف خواهید کرد.
(1) نظر
برچسب ها :
چگونه وقتی حرفی برای گفتن ندارید، مکالمه را آغاز کنید
چگونه وقتی حرفی برای گفتن ندارید، مکالمه را آغاز کنیدچه میزبان باشید و چه میهمان، موقعیت های اجتماعی بسیاری هست که در آن نیاز به برقراری ارتباط پیدا می کنید، حتی اگر انجام آن برایتان دشوار باشد. مثلاً در یک میهمانی میخواهید که نامزد دوستتان احساس راحتی کند و به او خوش بگذرد یا ممکن است غریبه ای را کنار یک اتاق شلوغ ببینید و با خودتان فکر کنید که او تنها شانس شما برای تحت تاثیر قرار دادن کسی است که به او علاقه مندید. اما متوجه می شوید که نمی دانید چه باید بگویید.مراحل1. با یک مقدمه شروع کنید و خیلی ساده خودتان را به فرد مورد نظر معرفی کنید. دستتان را جلو برده و با او دست بدهید. اگر او را می شناسید این مرحله را نادیده گرفته و از قدم دوم شروع  کنید.2. به اطراف نگاهی بیندازید. ببینید آیا چیزی هست که ارزش صحبت کردن داشته باشد یا نه. حرف زدن درمورد آب و هوا دیگر خیلی کلیشه شده است اما اگر نکته جالبی درمورد آن وجود داشت هیچ اشکالی ندارد می توانید سر صحبت را باز کنید.3. از طرفتان تعریف کنید. اما دقت کنید که دروغ نگویید مثلاً اگر می بینید که موهای طرفتان به طرز مسخره ای زشت است، از موهایش تعریف نکنید اما اگر مثلاً از کفش هایش یا هر چیز دیگری خوشتان آمده با لبخند عنوان کنید. یک تمجید بی ریا و خالصانه راه بسیار خوبی برای نزدیک شدن به طرف مقابل است. اما دقت کنید این تمجید درمورد مسئله ای خیلی شخصی نباشد که او را بترساند یا باعث شود که احساس ناراحتی کند.4. سوال بپرسید. اکثر افراد عاشق این هستند که درمورد خودشان حرف بزنند پس این اجازه را به آنها بدهید. اما توجه کنید که زیاد درمورد خودتان حرف نزنید که فرد اجازه صحبت پیدا نکند. مثلاً بپرسید، "امسال چه درس هایی برداشتی؟" یا "آیا فلان فیلم را دیدی؟" "نظرت درموردش چه بود؟" سوالهایی بپرسید که بتوانند راحت درموردش حرف بزنند و فقط به یک بله یا خیر معمولی ختم نشود. مثلاً می توانید بپرسید "چه کیف خوشگلی، از کجا خریدی؟" و خواهید دید که دقایق متمادی درمورد آنروز که برای خریدن آن کیف به بازار رفته بود و اتفاقاتی که در آن روز افتاد صحبت می کند. اما اگر می بینید که طرفتان تمایل چندانی به پاسخ دادن به سوالهایتان ندارد، خیلی سوال نکنید.5. حرف طرف مقابل را دنبال کنید. موافقت کنید، مخالفت کنید، و نظرتان را ابراز کنید. تلاش کنید که با بی توجهی از آن نگذرید.6. به چشمان دوست جدیدتان نگاه کنید. اینکار باعث ایجاد اعتماد بینتان می شود. اما دقت کنید که به چشمهایش زل نزنید. همچنین طی گفتگو یکی دوبار نامش را بر زبان بیاورید. اینکار باعث می شود هم اسمش را به خاطر بسپارید و هم توجه او را به حرفی که می زنید معطوف کنید. لبخند بزنید و در صورت لزوم بخندید.7. لبخند زدن و لذت بردن از گفتگو را فراموش نکنید.8. فقط خودتان باشید و سوالهایی بپرسید که فکر می کنید با موقعیت جور است. قبل از اینکه حرفی را به زبان بیاورید، کمی به آن فکر کنید.نکات·     ریلکس باشید. این احتمال وجود دارد که هر گفتگوی کوچکی که دارید تا چند ماه بعد در ذهن مخاطبتان نماند. چیزی که به ذهنتان می رسد را بیان کنید.·     یادتان باشد اگر موقع حرف زدن در ذهنتان به چیزی فکر می کنید. به احتمال زیاد مرتبط است.·     نگاه کردن به تلویزین، گوش دادن به موسیقی و مطالعه—روزنامه، مجله و کتاب-- کمک بسیار زیادی به شما می کند. می توانید از قبل چیزهایی که دوست دارید در موردش با کسی صحبت کنید را برنامه ریزی کنید. ·     اگر خجالتی هستید، بهتر است از قبل چند موضوع برای بحث آماده کنید.·     به واکنش طرف مقابلتان دقت کنید. اگر به موضوع علاقه نشان داد ادامه دهید اما اگر مشاهده کردید که مدام یا به سعت خود نگاه می کند یا به دنبال راهی برای فرار است، باید دست نگه دارید.·     عبارات و جملات جالب و خنده دار می تواند حال و هوای مکالمه را عوض کند و موضوعات جدیدی را برای صحبت کردن پیش رویتان قرار دهد. ·     اگر مکالمه پشت تلفن است باید هرطور که شده طرف مقابل را هم در مکالمه درگیر کنید. اگر موضوع جالبی به ذهنتان نمی رسد، از بازی "سوال کردن" استفاده کنید. از طرفتان سوال بپرسید. دقت کنید که سوالهایی که می پرسید مناسب زمان و مکان باشد. سوال ها باید طوری باشد که فرد بتواند به راحتی درمورد آن حرف بزند و به یک بله یا خیر عادی ختم نشود. ·     برخورد و رفتار شما هم در موفقیت گفتگو سهیم است. سعی کنید رفتاری دوستانه و با محبت داشته باشید تا حرفهایتان تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد.·     نکات و چیزهای جالب و جدیدی که در طول روز با آنها برخورد می کنید را جایی یادداشت کنید. مثلاً حرف خنده داری که کسی به شما گفته است، کار جالبی که یکی از دوستهایتان انجام داده یا هر چیز جالب توجه دیگر. این نکات می تواند در مکالمه های آتی به دردتان بخورد.·     یادتان باشد، طرف صحبتتان هرکسی که باشد، همیشه می توانید نقاط مشترکی با او پیدا کنید. همه ما از یک آب و هوا استفاده می کنید، غذای خوب را دوست داریم و از خندیدن لذت می بریم. مثلاً اگر طرفتان را در ایستگاه اتوبوس ملاقات کردید، می توانید بپرسید که کجا می روند. اگر خارج از شهر زندگی می کنند، می توانید درمورد زندگیشان از آنها سوال کنید.·     یادتان باشد احساس راحتی کنید و همیشه مرتب و شیک باشید.·     آخرین نکته اینکه شروع مکالمه نیازمند تمرین است. ممکن است اول کار احساس گیجی و ناشی بودن به شما دست بدهد اما با تمرین رفته رفته برایتان راحت تر خواهد شد.هشدارها·     طرف مقابل را با سوال بمباران نکنید.·     با لحنی صحبت کنید که طرف مقابل تصور نکند که مجبورید که حرفی بزنید. با آرامش و وقف های مناسب حرف بزنید. ·     سوال های خصوصی نپرسید.·     ارتباط چشمی برقرار کنید.·     درمورد ظاهر طرف مقابل یا کس دیگری اظهار نظر منفی نکنید چون ممکن است طرفتان با کسی که از او انتقاد می کنید، آشنا باشند.·     هیچوقت قسم نخورید، بی احترامی نکنید، توهین نکنید، بحث های جنسی و مذهبی یا ملیتی را به میان نکشید. ·     در برخورد با افراد هیچوقت مغرورانه رفتار نکنید که انگار همه چیز دان هستید.·     بچگانه و خام رفتار نکنید، حرف نزنید و لباس نپوشید.·     صحبت دو نفر دیگر را قطع نکنید. اجازه بدهید مکالمه آنها تمام شود و بعد حرفتان را بزنید. ·     همیشه الفاظ "خواهش می کنم"، "متشکرم" "لطف می کنید" و امثال این را در صحبت هایتان بگنجانید. مودب بودن نشانه هوش و کمال شماست.·     به اطرافیانتان احترام بگذارید.·     مرتب و تمیز باشید و خوب لباس بپوشید. شلختگی، بوی بد دهان و بدن همه را از شما دور می کند.·     گاهی اوقات وقتی مکالمه ای را آغاز می کنید، طرف صحبتتان ممکن است به نظر خسته کننده برسد. اما اشکالی ندارد. می توانید سراغ کس دیگری بروید چون ممکن است طرفتان را اشتباه انتخاب کرده باشید.·     اگر با کسی صحبت می کنید که به او علاقه دارید هیچوقت درمورد دوست پسر یا دوست دهترش با او حرف نزنید. درمورد چیزی حرف بزنید که از او می دانید: مثلاً اگر اهل ورزش هستند می توانید درمورد آخرین مسابقات آن ورزش با او حرف بزنید.
(0) نظر
برچسب ها :
تفکر انتقادی چیست؟
تفکر انتقادی چیست؟احتمالاً بارها با واژه "تفکر انتقادی" برخورد کرده اید، اما معنی آن چیست؟ بعضی افراد ممکن است تصور کنند که به ایراد گرفتن و اشکال تراشی از ایده های دیگران برمی گردد اما معنی این اصطلاح این نیست. به طور کلی، تفکر انتقادی ایجاد و پرورش یک فاصله احساسی و عقلانی بین خودتان و ایده ها و نظرات است—چه این نظرات متعلق به خودتان باشد چه دیگران—تا بتوانید حقیقت، اعتبار، و معقول بودن مسئله ای را بهتر ارزیابی کنید.تفکر انتقادی تلاش برای ایجاد ارزشیابی هایی منطقی و قابل اطمینان است تا ببینیم که چه چیزی را می توانیم منطقی باور کنیم و چه چیز را نمی توانیم. در تفکر انتقادی از ابزارهای علم و استدلال استفاده می شود چون در آن ارزش شک گرایی به ساده لوحی یا تعصب، منطق بر ایمان، علم بر فرضیه و عقلانیت بر خواسته اندیشی نشان داده می شود.با توضیح برخی از خصوصیات و ویژگی های لازم برای منتقدانه فکر کردن، توضیح مفهوم تفکر انتقادی نیز ساده تر خواهد شد.بی تعصبیکسی که می خواهد منتقدانه درمورد چیزی مثل سیاست یا مذهب فکر کند با از تعصب به دور باشد. برای این منظور باید قبول کند که ممکن است حق با دیگران باشد و خودش اشتباه فکر کند. خیلی وقت ها افراد به بحث و جدل درمورد نظراتشان با دیگران می پردازند و حتی لحظه ای به این فکر نمی کنند که ممکن است خودشان اشتباه کنند.البته ممکن است بیش از حد بی تعصب شوند و تا جایی پیش روند که هیچ ایده ای را بااعتبار ندانند و نتوانند حقیقت را به آن نسبت دهند. ما باید قبول کنیم که ممکن است حق به جانب طرف مقابل باشد و آنها باید تلاش کنند که دلیل ادعای خود را ثابت کنند و اگر اینکار را نکردند، می توانیم آن افکار و ادعاها را باطل کرده و حقیقت نپنداریمشان.تفاوت گذاشتن بین احساس و منطقحتی اگر دلایل منطقی و تجربی مشخصی برای قبول یک ایده در دست بود، احتمالاً دلایل احساسی و روانشناسی هم برای قبول آن داریم—دلایلی که ممکن است خیلی از آن مطلع نباشیم. در تفکر انتقادی این مسئله اهمیت زیادی دارد که یاد بگیریم بین این دو تفاوت قائل شویم چون احتمال دخالت دومی در اولی بسیار زیاد است.دلایل احساسی ما برای قبول چیزی ممکن است کاملاً قابل درک باشد اما منطق پشت آن باور درست نباشد، دیگر نباید اعتقادمان را منطقی بدانیم. اگر قرار است واقعاً با دید تردید و عادلانه به اعتقاداتمان نظر کنین، آنوقت باید بتوانیم احساساتمان را کنار گذاشته و منطق و استدلال را به تنهایی تعریف کنیم.بحث کردن از روی علم نه جهالتازآنجا که همیشه روی اعتقاداتمان سرمایه گذاری های احساسی و روانشناسی هم می کنیم، عجیب نیست که بدون در نظر گرفتن علم و منطق آن، جلو رفته و از عقایدمان دفاع کنیم. گاهی بعضی افراد بااینکه می دانند چیز زیادی درمورد یک موضوع نمی دانند، به پشتیبانی از آن برمی خیزند.کسی که قصد تمرین کردن تفکر انتقادی را دارد نباید تصور کند که همه چیز را درمورد یک موضوع می داند. چنین فردی باید حتی به طرف مقابلش در بحث اجازه دهد که نکته جدیدی درمورد آن موضوع به او بیاموزد.احتمال، قطعیت نیستایده هایی هستند که درست اند و ایده هایی هم هستند که قطعاً درست اند اما واقعیت این است که نمی توانیم درمورد درستی اکثر مسائل قطعیت داشته باشیم—مخصوصاً آن مسائلی که موضوع بحث بسیاری از مذاکرات و مناظرات هستند.وقتی کسی تفکر انتقادی را تمرین میکند، باید به یاد داشته باشد که اینکه می توانند یک نتیجه گیری داشته باشند احتمالاً درست است نه قطعاً. برخی حقایق نیازمند یک عقیده محکم و راسخ هستند اما برای حقایق احتمالی نظر تجربی و آزمایشی بسنده می کند—این یعنی باید آن را با همان قدرت شواهد و دلایل آن قبول کنیم.
(0) نظر
برچسب ها :
صداقت بهترین سیاست است
صداقت بهترین سیاست استتقریباً همه قبول دارند که صداقت بهترین سیاست است. اما بعضی وقت ها خیلی از افراد برای جلوگیری از جریجه دار کردن احساسات کسی یا دلایل دیگر دروغ های کوچک می گویند. در این مقاله به منطق دروغ های مصلحت آمیز می پردازیم.مهم نیست که فکر کنید آن دروغ مصلحت آمیزی که گفته اید چقدر روی رابطه تان بی تاثیر است اما انرژی یک دروغ کوچک و مصلحت آمیز بین شما و طرف مقابلتان رخنه می کند. شاید فکر کنید که دروغ های مصلحت آمیز کوچک ضرری ندارند اما این دروغ ها مثل شکاف های کوچکی می مانند که ساختار کلی را در دراز مدت ضعیف می کند. حتی تعریف و تمجید دروغین از کسی ممکن است در آینده که برخوردهایتان صادقانه خواهد بود، مشکلاتی ایجاد کند. همین دروغ های مصلحت آمیز کوچک رفته رفته بنیان یک رابطه خوب را تخریب می کند. همچنین باعث می شود در آینده نیز انرژی زیادی را صرف پنهان کردن مسائل دیگر و به خاطر سپردن دروغهای کوچکی که گفته اید و ترس از برملا شدن دروغ هایتان بکنید. آنوقت است که رابطه برایتان بسیار خسته کننده خواهد شد.برای گفتن و زندگی کردن با حقیقت باید ریسک کنید و پی طرد شدن را به تنتان بمالید. اما وقتی به خودتان اجازه میدهید که جریان صادقانه زندگی را دنبال کنید، آنوقت با قانون جهانی علت و معلول حمایت می شوید. آنوقت می توانید انرژیتان را برای سلامت فیزیکی، احساسی و معنوی خود صرف کنید و برای رسیدن به آمال و آرزوهایتان تلاش مضاعف داشته باشید.وقتی حقیقت را به زبان می آورید، آنچه که واقعیت دارد را تصدیق می کنید. در این حالت با جریان طبیعی جهان که به همان سمت می رود، حرکت میکنید و نیازی به صرف انرژی بیش از اندازه نیست و درنتجیه می توانید انرژیتان را برای کارها و امور دیگر استفاده کنید. از لحاظ انرژی، دروغگویی و عدم صداقت انرژی شما را به سمت خلاف این جریان طبیعی هدایت می کند و تلاش شما باید بیشتر شود. علاوه بر این، دروغگویی واقعیت کاذب دیگری می سازد که انرژی بیشتری هم برای حفظ آن لازم است.بنابراین می بینید که بهترین راهکار این است که با جریان طبیعی زندگی پیش بروید. هر لحظه که بخواهید می توانید از شر سنگینی بار این دروغگویی خلاص شوید. فکر کنید که امروز اولین روز باق زندگی شماست. از امروز شروع کنید و در همه رابطه هایتان صداقت داشته باشید. آوردن انرژی بی پایان جهان به زندگیتان نتایج مثبت بسیار خوبی را برایتان به دنبال خواهد داشت.
(0) نظر
برچسب ها :
قدر شناسی یکی از پله های رسیدن به محبوبیت
قدر شناسی یکی از پله های رسیدن به محبوبیت ما آدم ها معمولا به راحتی از عملکرد یکدیگر انتقاد می کنیم. ملامت و سرزنش، از عادت هایی است که هریک از ما به نحوی با آن مواجه می شویم. قیافه حق به جانب می گیریم و با مشاهده اشتباهات فورا شروع به ارایه گزارش بدبختی و فلاکت خود می کنیم.البته  اگر انتقاد در قالب هدایت و راهنمایی صورت بگیرد، می تواند سازنده و موثر واقع شود. اما  باید به این نکته توجه داشت همان اندازه که انتقاد و ارشاد دیگران می تواند در روند تکامل آن ها موثر باشد و از اشتباهات جلوگیری کند، تشویق، تعریف و تمجید از اعمال صحیح و تبلیغ رفتارهای درست دیگران هم می تواند باعث تداوم و تقویت و تکامل عادات و رفتارهای مناسب گردد.درواقع ما با انتقاد از اعمال اشتباه دیگران موقعیت آن عمل را در نزد فاعلش تضعیف می کنیم که در مدت زمان و با تداوم تذکرات می توان به کلی آن اعمال را از رفتار فرد محو نمود. حال در نقطه مقابل اگر ما از توانمندی ها و اعمال و رفتار درست دیگران تعریف و تمجید کنیم یا تشکر نماییم، علاوه بر این که احساس موفقیت و پیروزی را در فرد دوچندان کرده ایم باعث می شویم، او از اینکه اعمالش در نظر دیگران ارزشمند و موثر بوده است خرسند شود و با روحیه مظاعف نسبت به تداوم و تکامل رفتار یا اعمالش گام بردارد.تشکر و قدرشناسی از زحمات یا رفتار خوب دیگران موجب می شود تا آن فرد به ارزش کار خود پی ببرد و خیالش از این بابت راحت شود که دیگران هم قدر و ارزش کار او را می دانند. آن وقت باور یا نگرانی های او در رابطه با دیده نشدن یا این که کسی قدر زحمات او را نمی داند از بین می رود و به جای آن امیدواری، انگیزه و میل به انجام هرچه بهتر کارها در او  زنده می شود.تشریح و یادآوری اعمال نیک افراد به خودشان اگر از صمیم قلب و از روی سیاست نباشد، بیش از همه می تواند موجب رضایت آن ها بشود. به زبانی ساده، برای تداوم و تکامل نیکی ها همیشه باید یاد آن ها را زنده نگه داشت و با تعریف و یادآوری های به موقع از آنها موجب تایید اعمال نیک و ترغیب دیگران به انجام آن شد.برخلاف تصور برخی افراد که مدعی هستند تعریف و تمجید از دیگران باعث می شود تا فرد دچار توهم و خود بزرگ بینی شود، این طور به نظر می رسد که همه ما علاقه داریم زمانی که یک کار را با زحمت و مشقت فراوان انجام می دهیم تا به موفقیت می رسیم، انتظار داریم مورد تشویق و تایید اطرافیان قرار بگیریم و به نسبت کاری که انجام داده ایم مورد تقدیر و تشکر قرار واقع شویم.ما اگر کاری را انجام بدهیم و متوجه بشویم که در نظر دیگران اهمیت چندانی نداشته است، کم کم انگیزه و میل خود را جهت انجام آن کار از دست می دهیم و این احساس در ما پدید می آید که اطرافیان برای من و زحمات من ارزش قایل نیستند و تنها می خواهند به جای یک برده از من بهره ببرند و سوء استفاده کنند. آن وقت است که دیگران به راحتی از خدمت صادقانه و خدمتگزارانه ما محروم می شوند و یا با کم و کاستی هایی مواجه خواهند شد.طبق قانون "هرچیزی برای بقا نیاز به انرژی دارد" باید به یاد داشته باشیم که "هر چیزی" شامل"همه چیز" می شود نه فقط آن هایی که ما دوست داریم. شاید ما تصور کنیم که فرد مورد نظر لایق تعریف و تمجید نیست و وظیفه دارد که کارش را به نحو احسن برای ما انجام دهد. اما  قانون بقا گوشش به این حرف ها بدهکار نیست، شاید بتواند در مصرف انرژی صرفه جویی کند ولی نمی تواند به کلی خود را ازدریافت آن محروم کند زیرا به زودی تلف خواهد شد.برخی دیگر از افراد تصور می کنند که با تشکر یا عذرخواهی بابت زحمتی که دیگران برای آن ها کشیده اند خود را خوار و ذلیل کرده اند یا طرف مقابل کم تر از آن است که از او تقدیر به عمل بیاید. اما تقدیر و تشکر از هرکسی که متحمل زحمتی هر چند ناچیز می شود یک قانون اجتماعی و خواست طبیعت و خداوند است و هرکس به هر دلیلی از آن امتنا کند و یا به درستی ادا ننماید نوعی خلاف قانون و ادب را مرتکب شده است که در محبوبیت و شخصیت اجتماعی او تاثیر بسزایی خواهد گذاشت.تشکر و قدر دانی در مقابل زحمات دیگران یک وظیفه است نه یک محبت، که هرکسی با انجام آن، میزان اطلاع و آگاهی خود از  آشنایی با تعهدات و وظایف اجتماعی و فرهنگی خود را نشان می دهد.  
(0) نظر
برچسب ها :
7 راه موفقیت در تمام مراحل کاری
7 راه موفقیت در تمام مراحل کاریهرچه در کارتان باتجربه تر و متخصص تر می شوید برای رسیدن به موفقیت به علم، مهارت و استعداد نیاز دارید.مرحله اول (خود)وقتی اولین کارتان را به دست می آورید، اولین چیزی که از شما انتظار می رود مهارت های تکنیکی، درک خوب از تئوری و اصول حیطه کارتان است. از شما انتظار می رود دستورالعمل ها را به درستی و با اطمینان اجرا کنید.خیلی زود در کارتان تکنیکی می شوید و علم زیادی در حیطه کارتان پیدا میکنید. متخصصی می شوید که فارغ التحصیلان جدید می توانند به خوبی از شما راهنمایی بگیرند و برای همکارانتان هم مشاور خوبی خواهید بود.مرحله دوم (ابزارها)بعد از چند سال کم کم راه های بهتری برای انجام فعالیت هایتان پیدا می کنید. هدفتان انجام کار بیشتر، در مدت زمان کمتر و با تلاش کمتر خواهد بود. شما جوان، پرانرژی، و بسیار مشتاق به کار هستید. دیگر از کارهای تکراری و یکنواخت خسته خواهید شد.از اینرو یا ابزارهای لازم برای آنرا خودتان می سازی و یا از ابزارهای موجود در بازار استفاده می کنید. درنتیجه دانش ابزارآلات موجود، طریقه استفاده و ماهر شدن در آنها بخش بسیار مهمی از لیست مهارت های شما خواهد شد.مرحله سوم (مردم)وقتی مهارت های تکنیکی در حیطه کارتان به دست آوردید و در استفاده از ابزارآلات هم ماهر شدید، عملکردتان بسیار بهتر از همکارانتان خواهد شد. از اینرو شرکتی که برای آن کار می کنید، تصمیم می گیرد که شما را به کادر مدیریت ارتقاء درجه دهد. شما دیگر یک مدیر پروژه خواهید بود.در برخی شرکت ها دو خط پیشرفت کاری وجود دارد، یکی نردبان مهارت تکنیکی است و دیگری نردبان مدیریت. ممکن است مسئولیت مدیریت پروژه را قبول نکنید و دوست داشته باشید که سِمَت متخصص فنی یا مشاور فنی را به دست آورید.انتخابتان هرچه که باشد در این مرحله کارتان خواهید دید که همکارانتان که مهارت های مدیریتی بالاتری دارند، پاداش بیشتر، ترفیع سریعتر و حقوق بیشتری عایدشان می شود. درنتیجه در مرحله سوم شما چه مستقیماً مسئول بازده کاری یک تیم هستید یا مشاور و راهنمای پروژه های مختلفید، نیاز به مهارت های مدیریتی دارید.پرورش روابط میان فردی، مذاکره، انگیزه، مربی گری و راهنمایی افراد تازه کار مستقیماً بعنوان یک مدیر پروژه یا ضمنی بعنوان متخصص فنی مهمترین نیاز این زمان شماست. با موفقیت در این جوانب بسیار موثرتر و کارامدتر خواهید شد و با سرعت و تلاش بیشتری به سمت موفقیت حرکت می کنید.مرحله چهارم (مشتری)یکی از مهمترین روابط و انتظارات که با آن روبه رو خواهید بود درمورد مشتری هایتان است.مشتری دیگری که انتظارات و روابط او باید در ذهنتان باشد، مدیر کل تان، همکاران و سوپروایزرهای او هستند. این مشتری های مهم چه فکری درمورد شما می کنند؟ آیا منبع باارزشی برای آنها به حساب می آیید؟متوجه خواهید شد که در زندگی فردی که مشتریانش را خوشحال و راضی نگه می دارد شناخت بیشتری پیدا می کند و سریعتر در کارش ترفیع می گیرد. مرحله پنجم (ابزارها و تکنیک های PM، اصول و روش پردازش)این روزها با تاکید بر کیفیت تحویلات هر کمپانی از تعداد زیادی ابزار و تکنیک های مدیریت پروژه استفاده می کند تا به بازده بیشتر و پایدارتری برسد. شما باید بتوانید در این ابزارها و تکنیک ها استاد شوید تا اطلاعاتی که مدیر کل تان نیاز دارد را فراهم کنید.علاوه بر این باید درصدد راه هایی برای ارتقاء فرایند و بالا بردن بازده باشید. باید مطمئن شوید که همه کارکنان از اهمیت ارتقاء فرایندها آگاهند. همکار روبه رویی شماست که دقیقاً می داند چطور می تواند کاری را بهتر انجام دهد. مرحله ششم (تیم های کارکردی، پروژه های پیچیده بزرگ)وقتی تیم های کارکردی را مدیریت می کنید به چیزی بیش از مهارت های مردمی، پروژه و ابزار نیاز دارید. شما به حمایت بسیار زیادی از طرف فرهنگ و طریقه کار شرکت نیاز دارید. فرهنگ تعاونی شرط لازم برای موفقیت چنین تیم هایی است. سیاست قرض گرفتن منابع خطراتی برای موفقیت پروژه ها خواهد بود. در کار کردن با پروژه های پیچیده بزرگ نیاز به مهارت های مذاکره ای و انگیزشی، ارتباطی و تشویقی به میزان بالاتری دارید. باید مراقب خطرات احتمالی و مهارت های گزارشی باشید و اطمینان یابید که عملکردهای لازم انجام گیرد. برای پروژه های بزرگ، مسئله سوددهی باید دقیق تر بررسی شود. آیا سازمان ابزارهای لازم برای انجام آن را دارد؟ درغیر اینصورت باید بتوانید مقیاس ها و نقطه های بازرسی را تعریف کنید تا پروژه های بزرگ و پیچیده از نظر مالی سوددهی داشته باشند.مرحله هفتم ( مدیریت واحد تجارت)درست مثل مورد پروژه های بزرگ و پیچیده، شما بعنوان مدیر واحد تجرتی شرکت باید مراقب حاشیه سود باشید. شرکت دستاوردهای بلند و کوتاه مدن و اهداف واحد تجارتی را به یاد داشته باشید. باید بدانید که چطور آنها را خودتان با در نظر گرفتن وضعیت بازار، مشتری های کنونی و احتمالی، قدرت و ضعف تیمتان تعریف کنید.بازار مدام در تغییر است. وجود تغییر تنها چیزی است که تغییر نمی کند. مشتری ها می آیند و می روند و پروژه های آنها نیازمند تغییر است. تکنولوژی تغییر می کند و این نیز روی پروژه های شما تاثیر می گذارد. تحقق نیازهای تیم باید از قبل برنامه ریزی شود تا پروژه های خوب را فقط به خاطر نبود مهارت انسانی از دست ندهید.بنابراین به عنوان مدیر واحد بازرگانی شرکت شما شروع به بررسی مسیر حرکت شرکت می کنید.اینها 7 مرحله اصلی دانش و مهارت هستند که باید در آنها خبره شوید. بااستفاده از راهکارهایی که در این مقاله ذکر شد و استفاده از توانایی ها و مهارت های خود می توانید همیشه در کارتان اول باشید.
(0) نظر
برچسب ها :
لذت های ممنوعه، دشمن سلامتی
لذت های ممنوعه، دشمن سلامتیوقتی در جمعی صحبت از سلامتی و رژیم غذایی سالم یا زندگی ایده آل، می شود اغلب حاضرین با کوهی از اطلاعات دسته اول شروع به بحث و مناظره می کنند و به قول معروف"رو دست یکدیگر می زنند" هرکدام با آب و تاب فراوان به شرح عوارض و علت بیماری های ناشی از آداب و عادت های غلط غذایی و رفتاری یا نمونه های زندگی ایده آل می پردازند و به گونه ای توضیحات خود را بیان می نمایند و در جمع رفتار می کنند که گویی از دوران کودکی تمام این موارد را تک به تک رعایت می کرده اند و به مرحله اجرا می گذاشته اند. اما وقتی حس زیبای "جوگیری" اثرش به پایان رسید و حال و هوای سخنرانی در جمع از سر مبارکشان به پایین افتاد، مجددا عادت های لذت بخش و رفتارهای راحت طلبانه جایگزین رفتار و آداب مدرن و رویایی می گردد.زندگی ماشینی امروز با همان سرعتی که پیشبرد تکنولوژی را حاصل می کند، سلامت و آداب زیبا و سنتی ما را به دست فراموشی می سپارد. در زندگی های امروز پیاده روی های قدیمی با آن صمیمیت و یکرنگی در کوچه باغ های شهر و تنفس پرطراوت صبح گاهی مابین درختان سر سبز و سر به فلک کشیده با طنین دلنواز صدای پرندگان، جای خود را به نشستن در وسایل نقلیه مدرن اما سرد و بی احساس داده است. دیگر به جای رایحه طراوت بخش گلها و درختان و استشمام آن هوای پاک و نشاط دهنده، هوای آلوده و دلگیر شهر عطر افشانی می کند و دود حاصل از زندگی ماشینی در ریه های ما جا خوش می نماید. محصولات غذایی که طبیعت از روی محبت خود با شکیبایی تمام و جان و دل پرورش می داد و تقدیم میهمانان زمینش می کرد، همگی تبدیل به گلخانه و مکان های پرورشی محصولات غذایی گردیده که در آن کودها و مواد شیمیایی جایگزین غذای پاک طبیعت شده اند و دیگر از آن صبر و محبت دلسوزانه طبیعت خبری نیست تا طعم و سلامت واقعی خود را به ما هدیه کند.در زمان های گذشته آدم ها که اکنون همان پدربزرگ و مادربزرگ های ما هستند، با صدای دلنواز پرندگان صبح گاهی از رویای شیرین شبانه بیدار می شدند. با پرداختن به ورزش و یا فعالیت های طبیعی مورد علاقه مانند باغبانی، پیاده روی، شکار و غیره در ابتدای صبح، جسم و روان خود را جلا می دادند و برای شروع روزی زیبا و پر انرژی آماده می شدند. عطر نان داغ به سفره طبیعی و سرشار از سلامت آنها هوایی دلنشین می بخشید و عطر چای "لبسوز و لبدوز و لبریز" آن زمان غبار کسالت را از تن سالم و پرانرژی آن ها دور می کرد. پیاده روی های همیشگی برای رفتن به محل کار و غیره و فعالیت های ساده و قوا دهنده در طول روز و خوردن نهاری طبیعی، سالمو دلچسب که عطر خود را تا هفت تا خونه می رساند و خواب کوتاه نیم روزی و گردش و تفریح عصرانه و محفل های شبانه توام با شعر و قصه های بزرگ ترها و شوخی و خنده در کنار کرسی یا نسیم خوش عطر طبیعت. آخر سرهم خوردن شامی سبک و خوابیدن بی دغدغه و نگرانی در نسیم پر طراوت هوای لطیف شهر، این بود داستان زیبای زندگی بابابزرگ و مامان بزرگ.ولی امروز ما هستیم و یک دنیای مصنوعی و پردغدغه که با سرعت برق و باد در حرکت است و یک لحظه توقف، ما را فرسنگ ها از خود به دور می کند.صبح را با صدای زیبا اما مصنوعی گوشی همراه از خواب بیدار می شویم و تشعشات نامرعی آن را پیشکش اعصاب ضعیف خود می کنیم. بی مقدمه صبح را آغاز می کنیم و صبحانه تقریبا ناسالم را با عجله میل فرموده و در ترافیک شهر شلوغ با آن هوای دودآلودش محو می شویم. خستگی ناشی از دشواری پیمودن راه در بدن ما جای می گیرد که تازه کار را آغاز می کنیم و...به راستی ما چه بر سر خود می آوریم؟ روزی هزاران بار از خطرات و عوارض استفاده از تلفن همراه سخن به میان می آوریم اما روز به روز از آن بیشتر استفاده می کنیم. در میهمانی ها از بدی و مشکلات غذاهای حاضری و فست فود شکایت می کنیم اما باز برای تفریح و تنوع به سراغ آن ها می رویم. از تنهایی گله داریم اما تمام وقت گوشه ای نشسته و  در دنیای گوشی همراه و اینترنت و کامپیوتر غرق می شویم. از صمیمیت اعضای خانواده دم می زنیم اما هرکدام با خودروی شخصی خود جداگانه به تفریح و سفر می رویم. از مواد غذایی شیمیایی و هورمونی نگرانیم اما روزبه روز بر مصرف آن می افزاییم. از کمبود وقت خود سخن می گوییم اما اغلب اوقات را به بطالت می گذرانیم. از مزایا و خوبی های ورزش کتاب می نویسم اما از انجام آن بی زاریم. از ازدواج های ناموفق می ترسیم اما بازهم چشم بسته ازدواج می کنیم. از حجم بالای کار گله داریم اما بازهم اضافه کاری می کنیم. دیگران را نصیحت و مشاوره می کنیم اما خودمان همان اشتباه را مرتکب می شویم. از گرانی و تورم می گوییم اما به محض اینکه تورمی احساس کنیم خرید خود را چند برابر می کنیم. از ترافیک شهر شکایت می کنیم اما بی مورد از اتومبیل هایمان استفاده می کنیم. با عقاید و باورهای اشتباه خود را محدود می کنیم اما از محدودیت ها فرار می کنیم. از رفتار دیگران گله داریم و پشت سرآن ها شکایت می کنیم اما جلوی خودشان ابراز رضایت می کنیم. فرزندان خود را نصیحت و سرزنش می کنیم اما خودمان جلوی چشمان آن ها همان اشتباه را انجام می دهیم. از پیشرفت و موفقیت دیگران ناراحت می شویم اما سعی نمی کنیم خودمان را به آن ها برسانیم.خیلی خوب بود اگر آدم ها از دانشی که دارند به طور کامل برای خودشان هم استفاده می کردند و از نصایح و مشاوره ای که به دیگران می دادند، خود بهره می بردند. ای کاش می شد راه کارهایمان را خودمان هم به کار می گرفتیم و توصیه های پزشکی و درمانی را که نثار یکدیگر می کنیم در گوشه ای از زندگی خود جا می دادیم و در یک کلام هرآنچه را که برای دیگران می خواهیم خود انجام می دادیم.     امیر دشتکیان
(0) نظر
برچسب ها :
چطور در شلوار جین خوب به نظر برسید
چطور در شلوار جین خوب به نظر برسیدآرزوی همه خانم ها این است که در شلوار جینشان خوب و جذاب به نظر برسند. برای کمک به تحقق این آرزو، در این مقاله چند حرکت ساده به شما معرفی می کنیم که کمکتان می کند چربی های باسن و ران هایتان را آب و آنها را سفت کنید. این حرکات را سه مرتبه در هفته انجام داده و هر روز حرکات کششی را انجام دهید تا انعطاف پذیری بدنتان بالا رود. در 6 هفته خواهید دید که این ناحیه از بدنتان همانی می شود که می خواستید و از پوشیدن شلوار جین لذت می برید. برای اینکه سریعتر نتیجه بگیرید، برای چربی سوزی 5 مرتبه در هفته، به پیاده روی تند 30 دقیقه ای بروید. پله نوردی و کوه نوردی حتی از پیاده روی هم برای این منظور بهتر است.حرکت اول: کمان با پاالف: به سمت چپ خود خوابیده و روی آرنج چپ تکیه بزنید. پای چپتان را روی زمین نگه دارید و پای راستتان را درمقابل، به صورتیکه پنجه پا زمین را لمس کند.ب) عضلات شکم را سفت کرده و بالاتنه و پای چپتان کاملاً ثابت باشند، پای راست را به شکل کمان در بالای بدنتان بالا ببرید. پا را چرخانده و پشت سرتان پایین بیاورید به صورتیکه پایتان به موازات زمین قرار گیرد. لحظه ای در آن حالت صبر کنید و بعد حرکت را برعکس به سمت نقطه شروع انجام دهید. این حرکت را 10 مرتبه با هر پا انجام دهید.حرکت دوم:الف) روی زانوی چپ زانو بزنید طوریکه پای چپتان پشت سرتان باشد. دست چپ را روی زمین پایین شانه چپ قرار داده و پای راست صاف کنید طویکه پنجه ها زمین را لمس کنند.ب) با بالاتنه صاف و شکم سفت، پای راست را به موازات زمین بلند کنید و به سمت جلو شش مرتبه با آن دایره بزنید. سعی کنید که حرکت ها کوچک باشند. بعد حرکت را برعکس انجام دهید. پا را عوض کرده  و حرکت را با پای چپ انجام دهید.حرکت سوم: کشش راننشستن زیاد مفصل ران را سفت می کند و منجر به زانودرد و کمردرد می شود. برای رهایی از اینگونه دردها، این حرکت کششی را هر روز انجام دهید. پای راست را جلوی پای چپ صلیب کنید و هر دو دست را در بالا سر کاملاً کشیده و در هم قلاب کنید. نفس عمیق بکشید و بعد به آرامی به سمت چپ خم شوید، ران راست را به پهلو پرس کنید طوریکه در بیرون پا احساس کشش کنید. 30 ثانیه این حالت را نگه دارید و بعد برای سمت مخالف تکرار کنید.
(0) نظر
برچسب ها :
صدای خود را سالم نگه دارید
صدای خود را سالم نگه داریدصدا چیست؟"صدا" آوایی است که از لرزش تارها صوتی ایجاد می شود، به این صورت که به واسطه عبور جریان هوا از جنجره، تارهای صوتی بهم نزدیک می شوند و در پی آن اصوات مختلفی ایجاد می گردد. صدا یکی از منابع خدادای و کاربردی مهم در زندگی انسانهاست و به عنوان رایج ترین ابزار ارتباطی نیز شناخته می شود. لازم به ذکر است که برخورداری از صدای شفاف و رسا هم در تعاملات اجتماعی و هم شغلی مقوله حائز اهمیتی محسوب می شود. باید توجه داشت که مراقبت مقتضی و استفاده بهینه از صدا، ضامن سلامت تارهای صوتی در تمام طول زندگی است. چگونه می توانم تشخصی دهم که دچار اختلالات مربوط به صدا هستم؟مشکلات صوتی علائم خاص خود را دارند، تشخیص آنها کار ساده ای نیست، و معمولاً با تغییراتی نظیر گرفتگی، گوش خراش شدن، خس خس کردن، و خشن شدن صدا همراه هستند. افرادی که به چنین مشکلی مبتلا می شوند اصولاً با زیر و بم شدن ناخواسته صدا و به تدریج از دست دادن توانایی تولید صوت مواجه می شوند و زمانیکه زیاد صحبت می کنند، احساس خراشیدگی و درد در گلوی خود احساس می کنند. مشکل زمانی جدی می شود که خون از دهان فرد خارج شود و یا در خلط خود خون مشاهده کند. در صورت بروز یک چنین عارضه ای به احتمال زیاد مشکل جدی است و فرد حتماً باید به پزشک متخصص گوش و حلق و بینی مراجعه نماید. از جمله دلایل معمول ایجاد تغییر در صدا چیست؟تغییر صدا گاهی اوقات در پی عفونت دستگاه تنفسی فوقانی ایجاد می شود که تا دو هفته بیشتر به طول نمی انجامد. عفونت قسمت بالای سیستم تنفسی که در پی سرما خوردگی ایجاد می شود سبب تورم تارهای صوتی شده و در نتیجه میزان ارتعاش آنها را تغییر می دهد و باعث می شود که فرد صدای غیر نرمالی پیدا کند. کاهش استفاده از صدا (استراحت دادن به تارهای صوتی) سبب تسریع روند بهبودی می شود. به هر حال پس از بهبود برنشیت یا سرما خوردگی صدای شخص به حالت اولیه خود باز می گردد. اما اگر پس از طی کردن مدت زمانی در حدود 2 تا 4 هفته توانایی های صوتی به حالت اولیه خود باز نگشت، بیمار می بایست تحت نظر مستقیم یک پزشک متخصص گوش و حلق و بینی قرار بگیرد. آزمایشات و تست های پزشکی تشخیص سلامت گلو و حنجره پس از تغییر صدایی که بیش از 1 ماه باقی بماند به ویژه به افراد سیگاری توصیه می شود. توجه: تغییر در صدا یکی از اولین و مهمترین علائم ایجاد سرطان حنجره است، که تشخیص سریع و بموقع آن به شدت بر میزان تاثیرپذیری درمان اثر گذار خواهد بود. 6 نکته برای تشخیص مشکلات صوتیسوالات زیر را از خود بپرسید تا تشخیص دهید که آیا دچار اختلالات مربوط به صدا هستید یا خیر:
  • آی صدای شما خشن و گرفته شده ؟
  • آیا گلوی شما خشک و دردناک و فشرده است؟
  • آیا صحبت کردن برایتان سخت شده؟
  • ایا دائما صدای خود را صاف می کنید؟
  • آیا در حالیکه سرما نخورده اید مردم دائماً از شما سوال می کنند: "سرما خوردی"؟
  • آیا نمی توانید صدای خود را بلند کنید و مثلاً در حین خواندن یک ترانه صدای خود را به اوج برسانید؟
مشکلات زیادی وجود دارند که نهایتاً می توانند منجر به ایجاد تغییر در صدای شما بشوند. زمانیکه احساس کردید این مشکلات در حال دائمی شدن هستند، حتماً به پزشک مراجعه کنید. دلایل متعدد بسیار زیادی وجود دارند که می توانند منجر به خشن شدن و یا غیر طبیعی شدن صدای شما شوند و برخی از آنها به طور کلی از حیطه کنترل شما خارج می باشند، یک نمونه از این موارد می تواند شامل سرما خوردگی باشد. نوعی ویروس خاص وجود دارد که اگر روی حنجره بنشیند سبب تورم و خشک شدگی تارهای صوتی می شود. برای پیشگیری سعی کنید تا دست هایتان را به صورت مداوم بشویید و از مراوده با افرادی که دارای سرما خوردگی هستند بپرهیزید؛ اما بالاخره همه افراد دچار سرما خوردگی می شوند و باز هم تکنیک های وجود دارند که با توجه به آنها می توانید جلوی ابتلای خود به بسیاری از مشکلات صوتی را بگیرید. روش های زیر به شما کمک می کنند تا بتوانید یک چنین کاری را انجام دهید. این موارد به ویژه برای افرادی که عمده کارشان صوتی است (مانند معلمان) از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد. گام های اساسی د ر جهت بهرمندی از صدایی سالم
  • نوشیدن مقدار فراوان آب. رطوبت صدا را صاف می کند. آبرسانی مکرر سبب می شود تراوشات قلیلی برای روان ساختن تارهای صوتی به سوی حنجره روانه شود. کارشناسان مصرف حداقل 8 لیوان نوشیدنی بدون کافئین و الکل را به صورت روزانه پیشنهاد می کنند.
 
  • تا جایی که ممکن است سعی کنید داد و فریاد نزنید. چراکه این کار فشار زیادی را به تارهای صوتی شما وارد می کند.
  • پیش از استفاده زیاد از صدا، تارهای صوتی تان را گرم کنید. بسیاری از افراد مطلع هستند که خوانندگان پیش از اجرا، تارهای صوتی خود را گرم می کنند، با این حال تعداد زیادی از افراد نیز هستند که نمی دانند باید این کار را انجام داد. انجام این امر به ویژه برای معلم ها، و سخنران ها لازم است. گرم کردن تارهای صوتی کار ساده ای است. صداها را از آرام به بلند تکرار کنید، متنی را با تحریر بخواند، صدای خود را بلرزانید، و لب ها و زبانتان را بچرخانید و صداهای مختلف (مثل صدایی که بچه ها هنگام بازی با موتور و ماشین در می آورند) تولید کنید.
  • سیگار را کنار بگذارید. سیگار کشیدن نه تنها ریسک ابتلا به سرطان جنجره را بالا می برد بلکه باعث ایجاد پلیپ و تورم تارهای صوتی هم می شود که صدای شما را خشک، دارای خرخر، خشن، و ضعیف می کند.
  • نحوه صحیح تنفس کردن را یاد بگیرید. جریان هوای مناسب در حنجره می تواند صدای خوبی را به شما هدیه بدهد.  پیش از شروع سخنرانی وقت بگذارید و ریه های خود را از هوا پر کنید، و پیش از اینکه کل هوای درون ریه هایتان تخلیه شود مجدداً نفس بگیرید تا صدایتان قدرت پیدا کند.
  • از میکروفن استفاده کنید. زمانیکه در حال سخنرانی هستید و یا می خواهید برای عده زیادی صحت کنید، سعی کنید از میکروفن استفاده کنید تا فشار موجود بر روی تارهای صوتی کاهش پیدا کند.
  • به صدای خود گوش دهید. زمانیکه صدایتان شکایت می کند به او گوش دهید. هنگامیکه صدا می گیرد باید قدری به آن استراحت دهید تا تارهای صوتی استراحت کنند. فشار آوردن به صدا در زمان خستگی می تواند در آینده مشکلات اساسی را برای شما ایجاد کند. دز نهایت اگر احساس می کنید که صدای شما دائماً می گیرد، حتماً به پزشک مراجعه کنید.
(0) نظر
برچسب ها :
12 اكتبر 1973

12 اکتبر 1973

نریمان عزیزم، سلام گرم و دردآلود مرا بپذیر. از لطف تو خیلى متشکرم. نوار و عکس ها رسید. مرا به عوالمى فرو برد. مى خواستم جوابى مفصل براى شما بنگارم که مرگ جمال(13) مرا منقلب کرد و رشته افکارم را گسست... راستش را بخواهى، یک سال و نیم پیش نامه اى براى تو نوشتم، بحث و تحلیلى از اوضاع این جا بود. ولى هیچ گاه ختمش نکردم و هر وقت به نامه نیمه کاره نگاه مى کردم به یاد تو مى افتادم. روزگار، فراز و نشیب فراوان دارد. و گویى به جویندگان حق و حقیقت مقدر شده است که لذتشان در اشک و تکاملشان در تحمل شکنجه ها باشد. من در روزگار حیات خود جز حق نگفته ام، جز رضاى خدا و طریقه حقیقت راهى نرفته ام، دلى را نیازرده ام، به کسى ظلم نکرده ام )جز به خودم و نزدیک ترین کسانم. آن هم در راه حق(... همیشه سعى داشته ام حتى مورى را آزار ندهم؛ همیشه سمبل مهر و وفا و فداکارى بوده ام... ولى همیشه درد و رنج، قوت و غذایم بوده است.

من همیشه خود را براى مرگ آماده کرده بودم. اما مرگ خودم، نه مرگ جمال... مرگ جمال، براى من قابل هضم نیست و هنوز باور ندارم که جمال من، مرده است. و این فرشته آسمانى، دیگر نخندد، دیگر ندود و دیگر در اطرافیانش روح و نشاط ندمد...

متأسفانه رنج من فقط جمال نیست... همان طور که در نوار خود ضبط کرده اى و حقیقت را با زبان بى زبانى بازگو کرده اى من همه آن ها را از دست داده ام!(14)

جمال را، سال پیش از دست داده بودم و براى من فقط یک آرزو بود. یک تخیل، یک امید که شاید روزى تجلى کند و حیات پدر خویش را دنبال نماید و وارث موجودیت و شخصیت پدرش باشد... با این حساب من همه را از دست داده ام و مرگ جمال، دردى اضافى بر آن درد دائمى قبلى است که مرا رنج مى داده و رنج مى دهد...

ما، اغلب خود را محور دنیا و مافیها فرض مى کنیم و فکر مى کنیم که همه دنیا به خاطر ما مى گردد، آسمان و زمین و ستارگان به خاطر خوش آمد ما، در سیر و گردشند. فکر مى کنیم که آسمان در غم ما خواهد گریست و یا دل سنگ از درد ما آب خواهد شد، یا گردش ستارگان متوقف خواهد گشت... اما بعد مى فهمیم که در این دنیاى بزرگ میلیون ها انسان مثل ما آمده اند و رفته اند و هیچ تغییرى در گردش روزگار بوجود نیامده است... این ما هستیم که مغروریم و خود را بزرگ مى پنداریم... ولى از کاهى کوچک هم، کم تریم که در اقیانوس هستى به دست طوفان هاى بلا و امواج متلاطم بالا و پایین مى رویم، بدون آن که از خود اختیارى داشته باشیم و یا قدرتى که مسیر امواج را، یا حرکت خویش را تغییر دهیم... با درک این حقیقت باید از مرکب غرور پیاده شویم و طریقت رضا و تسلیم را شیوه خود کنیم، دردها را بپذیریم، به لذات زودگذر غره نشویم، خود را ابدى فرض نکنیم و از آمال و آرزوهاى دور و دراز چشم بپوشیم...

من مى خواستم عشق زن را با پرستش خداى یگانه مخلوط کنم. مى خواستم »پروانه« را بپرستم و این پرستش را در فلسفه وحدت، جزئى از پرستش خدا بشمارم؛ مى خواستم در وجود او محو شوم و »حالت« فنا را تجربه کنم، مى خواستم زندگى زناشویى را به پرستش و فنا و وحدت بیامیزم، مى خواستم خدا را لمس کنم، مى خواستم جسم و روح را به هم بیامیزم، مى خواستم هستى را در خدا و خدا را در پروانه خلاصه کنم... ولى او چنین ظرفیتى نداشت و شاید دیگر کسى پیدا نشود که چنین ظرفیتى داشته باشد... درک این واقعیت یک یأس فلسفى در من ایجاد کرده، احساس تنهایى شدیدى مى کنم. تنهایى مطلق. یک تنهایى که من در یک طرف ایستاده ام و خدا در طرف دیگر و بقیه همه اش سکوت، همه اش مرگ، همه اش نیستى است... گاهى فکر مى کنم که خدا نیز تنها بوده که انسان را آفریده تا از تنهایى به درآید. خدا، اول آسمان و زمین و ستارگان و فرشتگان و موجودات را آفرید، ولى هیچ یک جوابگوى تنهایى او نبود. سپس انسان را به صورت خود آفرید. به او درد و عشق داد، و روح او را با خود متحد کرد تا جبران تنهایى خود را بنماید. ولى من انسان، از او مى ترسم. تنها در برابرش ایستاده ام و از احساس این که جز او کسى را ندارم و جز او به طرفى نمى توان رفت و فقط و فقط باید به طرف او بروم، از این اجبار از این عدم اختیار، از این طریقه انحصارى وحشت زده شده ام و بر خود مى لرزم.

مى دانم که باید با همه چیز وداع کنم، از همه زیبایى ها، لذت ها، دوست داشتن ها، چشم بپوشم. باید از زن و فرزند بگذرم، حتى دوستان را نیز باید فراموش کنم، آن گاه در آن تنهایى مطلق، خدا را احساس کنم. باید از تجلیاتش، درگذرم و به ذاتش درآویزم، باید از ظاهر، فرار کنم و به باطن فرو روم. و در این راه هیچ همراهى ندارم. هیچ دستیارى ندارم، هیچ هم دردى ندارم. تنهایم، تنهایم، تنها...

آرى این سرنوشت انسان است. سرنوشت همه انسان ها، که معمولاً در کشاکش مشکلات و در غوغاى حیات نمى فهمند و مانند مردگان، ولى مى جنبند، حرکت مى کنند و چیزى نمى فهمند...

سرنوشت ما نیز، در ابهام نوشته شده است که نه گذشته به دست ما بوده و نه آینده به مراد ما مى گردد. دردها و ناراحتى ها همراه با لذت هاى زودگذر و غرور بى جا، آدمى را در خود مى گیرند و حوادث روزگار، ما را مثل پر کاه به هر گوشه اى مى برند و ما هم تسلیم به قضا و راضى به مشیت او به پیش مى رویم، تا کى اژدهاى مرگ ما را ببلعد.

سؤالات زیادى کرده بودى که اکنون، فرصت جوابش را ندارم و حوصله اى نیز برایم نمانده که همه را تجزیه و تحلیل کنم. هم اکنون که این نامه را به پایان مى رسانم دو روزى از جنگ اعراب و اسرائیل مى گذرد. هواپیماهاى اسرائیلى از بالاى سر ما مى گذرند و جنگنده هاى اسرائیلى در آب هاى صور در مقابل چشمان ما رژه مى روند. فداییان فلسطینى گروه گروه اسلحه به دست به سوى سرنوشت درگذرند. به صحنه مى روند و بازگشتشان با خداست. معلّمین و دیگران اغلب گوششان به رادیوست. روزنامه ها مملو از فتوحات مصر و سوریه است... هر لحظه خبرى مى رسد و یا رادیوى مصر و سوریه اعلام مى کنند که چند تا هواپیماى اسرائیلى سرنگون شده... و اسرائیل تکذیب مى کند! امیدوارم که خداى بزرگ به اشک هاى یتیمان و خون شهداى فراوان رحمى کند و شر ظلم و ستم اسرائیل را از سر آوارگان و بیچارگان عرب کم کند! ترس و خوف دائمى و خطر تهاجم و بمباران اسرائیلى ها همیشه وجود دارد. این بار شاید به خواست خدا از قدرت و سیطره جهنمى آن ها کاسته گردد. نامه را ختم مى کنم و به تو و همه دوستان درود مى فرستم. سلام گرم مرا به همه دوستان برسان.

ارادتمند مصطفى چمران

(1) نظر
برچسب ها :
نوامبر 1972

نوامبر 1972

اى درد اگر تو نماینده خدایى که براى آزمایش من قدم به زمین گذاشته اى تو را مى پرستم، تو را در آغوش مى کشم و هیچ گاه شکوه نمى کنم.

بگذار بندبندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود؛ باز هم صبر مى کنم و خداى بزرگ را عاشقانه مى پرستم.

اى خدا، این آزمایش هاى دردناکى که فرا راه من قرار داده اى؛ این شکنجه هاى کشنده اى را که بر من روا داشته اى، همه را مى پذیرم.

خدایا، با غم و درد انس گرفته ام. آتش بر من سلامت شده و شکست و ناملایمات، عادى گشته است.

خطر و مرگ، دوستان صادق من شده اند. از ملاقاتشان لذت مى برم و مصاحبتشان را آرزو مى کنم.

خدایا، کودک که بودم از بلندى آسمان و ستارگان درخشنده اش لذت مى بردم، اما امروز از آسمان لذت مى برم زیرا بدون آن خفه مى شوم؛ زیرا اگر وسعت و عظمت آن از شدت درد روحیم نکاهد دیگر خفه مى شوم.

(0) نظر
برچسب ها :
نوامبر 1972

نوامبر 1972

عقل و دل

روز قیامت بود. همه فرشتگان در بارگاه خداى بزرگ حاضر شده بودند. روزى پرابهت. صفوف فرشتگان، دفتر اعمال و درجه بزرگان! هر کس به پیش مى آید و در حضور عدل الهى، ارزش و قدر خود را مى نمایاند... و به فراخور شأن و ارزش خود در جایى نزدیک یا دور مستقر مى شد... همه اشیا، نباتات، حیوانات، انسان ها و عقول مجرده به پیش مى آمدند و ارزش خویش را عرضه مى کردند.

مورچه آمد از پشتکار خود گفت و در جایى نشست. پرنده آمد، از زیبایى خود گفت از نغمه هاى دلنشین خود سرود و در جایى مستقر شد. سگ آمد از وفاى خود گفت و گربه آمد از هوش و منش خود گفت. غزال آمد از زیبایى چشم و پوست خود گفت. خروس آمد از زیبایى تاج و یال و کوپال خود گفت. طاووس آمد از زیبایى پرهاى خود گفت. شیر آمد از قدرت و سرپنجه خود گفت... هر کس در شأن خود گفت و در هر مکانى مستقر شد.

گل آمد از زیبایى و بوى مست کننده خود شمه اى گفت.

درخت آمد و از سایه خود و میوه هاى خود گفت. گندم آمد از خدمت بزرگ خود به بشریّت گفت... هر کس شأن خود بگفت و در جاى خود نشست. انسان ها آمدند، آدم آمد، حوّا آمد و از گذشته هاى دور و دراز قصه ها گفتند. لذت اولیه را برشمردند و به خطاى اولیه اعتراف کردند، خداى را سجده نمودند و در جاى خود قرار گرفتند. آدم هاى دیگر آمدند، نوح آمد از داستان عجیب خود گفت، از ایمان، اراده، استقامت، مبارزه با ظلم و فساد و تاریخ افسانه اى خود گفت. ابراهیم آمد، از یادگارهاى دوره خود سخن گفت، چگونه به بتکده شد و بت ها را شکست، چگونه به زندان افتاد و چطور به درون آتش فرو افتاد و چطور آتش بر او گلستان شد. موسى آمد، داستان هجرت و فرار خود را نقل کرد، و از بى وفایى قوم خود و رنج ها و دردهاى خود سخن راند. عیسى مسیح آمد، از عشق و محبت سخن گفت، از قربان شدن خویش یاد کرد. محمد - صلى اللَّه علیه وآله وسلّم - آمد، از رسالت بزرگ خود براى بشریت سخن راند، على - علیه السلام - آمد، همه آمدند و گفتند و در جاى خود نشستند.

فرشتگان آمدند، هر یک از عبادات و تقرّب خود سخن گفتند و در جاى خود نشستند. چه دنیایى بود و چه غوغایى، چه هیجانى، چه نظمى، چه وسعتى و چه قانونى.

آن گاه عقل آمد، از درخشش آن چشم ها خیره شد، از ابهت آن مغزها به خضوع درآمدند. پدیده عقل، تمام مصانع آن از علم و صنعت و تمام احتیاجات بشرى و دانش و غیره او را سجده کردند، عقل همچون خورشید تابان، در وسط عالم بر کرسى اعلایى فرو نشست.

مدتى گذشت، سکوت بر همه جا مستولى شد، نسیم ملایمى از رایحه بهشتى وزیدن گرفت، ترانه اى دلنشین فضا را پر کرد و همه موجودات به زبان خود خداى را تسبیح کردند.

باز هم مدتى گذشت، ندایى از جانب خداى، عالى ترین پدیده خلقت را بشارت داد، همه ساکت شدند، ولوله افتاد، نورى از جانب خداى تجلى کرد و دل همچون فرستاده خاص خداى بر زمین نازل شد. همه او را سجده کردند جز عقل که ادّعاى برترى نمود!

عقل از برترى خود سخن گفت. روزگارى را برشمرد که انسان ها چون حیوانات در جنگل ها، کوه ها و غارها زندگى مى کردند و او آتش را به بشر یاد داد. چرخ را براى نقل اشیاى سنگین دراختیار بشر گذاشت، آهن را کشف کرد، وسایل زندگى را مهیا نمود، آسمان ها را تسخیر کرد تا به اعماق دریاها فرو رفت. از گذشته هاى دور خبر داد و آینده هاى مبهم را پیش بینى کرد و خلاصه انسان را بر طبیعت برترى بخشید. عقل گفت که میلیون ها پدیده و اثر از خود به جاى گذاشته است و در این مورد چه کسى مى تواند با او برابرى کند؟

یک باره رعد و برق شد، زمین و آسمان به لرزه درآمدند، ندایى از جانب خداى نازل شد و به عقل نهیب زد که ساکت شو و گفت که تمام خلقت را فقط به خاطر او خلق کردم. اگر دل را از جهان بگیرم، زندگى و حیات خاموش مى شود، اگر عشق را از جهان بردارم، تمام ذرات وجود متلاشى مى گردد. اگر دل و عشق نبود، بشر چگونه زیبایى را حس مى کرد؟ چگونه عظمت آسمان ها را درک مى نمود؟

چگونه راز و نیاز ستارگان را در دل شب مى شنید؟ چگونه به وراى خلقت پى مى برد و خالق کل را درمى یافت؟

همه در جاى خود قرار گرفتند و عقل شرمنده بر کرسى خود نشست و دل چون چترى از نور، بر سر تمام موجودات عالم خلقت، به نام اولین تجلى خداى بزرگ قرار گرفت.

از آن پس، دل فقط مأمن خداى بزرگ شد و عشق یعنى پدیده آن، هدف حیات گردید. دل، تنها نردبانى است که آدمى را به آسمان ها مى رساند و تنها وسیله ایست که خدا را درمى یابد. ستاره افتخارى است که بر فرق خلقت مى درخشد.

خورشید تابانى است که ظلمت کده جهان را روشن مى کند و آدمى را به خدا مى رساند. دل، روح و عصاره حیات است که بدون آن زندگى مفهوم ندارد. عشق، غایت آرزوى انسان است. بقیه زندگى فقط محملى براى تجلى عشق است.

(0) نظر
برچسب ها :
نوامبر 1972

نوامبر 1972

اى آتش مرا دریاب، مرا دریاب که در آتشى دائمى مى سوزم، صبرم به پایان رسیده، دل پردردم دیگر طاقت ندارد، با اشک به خود سکون مى بخشم، ولى دیدگانم نیز دیگر رمقى ندارند.

خدایا به تو پناه مى برم. مهر خود را آن چنان در دلم جایگزین کن که جایى دیگر براى عشق دیگران نماند. سراپاى وجودم را آن چنان مسخّر اراده خود کن که به دیگرى نیاندیشم و محلى از اعراب براى اعمال دیگر نماند.

(0) نظر
برچسب ها :
9 دسامبر 1971

9 دسامبر 1971

چند روزى است که در مرزهاى جنوب خبرى نیست... قبل از آن صداى انفجار همیشه به گوش مى رسید و معلوم بود که اسرائیلیان با توپ و هواپیما دهکده ها یا پایگاه هاى فداییان را مى کوبند. صداى انفجار از چند کیلومترى به خوبى به گوش مى رسید و در و دیوار مدرسه را مى لرزاند و هر چند روزى یکى از شهدا را از مرز مى آوردند و با مراسم مخصوص به خاک مى سپردند... مراسم دفن شهدا دیدنى است. زنان مرثیه مى خوانند، مردان سرود یا قرآن و فداییان به آسمان شلیک مى کنند. صدها نفر از فداییان فلسطینى و مردان و زنان و کودکان و بازماندگان شهدا رژه مى روند و این مراسم سوزناک و تهییج آمیز حتى در زیر باران هاى شدید نیز ادامه پیدا مى کند.

متأسفانه وضع فداییان در حال حاضر به هیچ وجه خوب نیست و از هر طرف بر آن ها فشار مى آید. پس از کشت و کشتارهاى اردن اکنون نوبت به لبنان رسیده است. از هر طرف فشار مى آید که حکومت لبنان نیز به فداییان بتازد. فداییان نیز این را مى دانند و به هیچ وجه بهانه نمى دهند. دولت به دنبال بهانه است و ما از این جهت بسیار ناراحتیم. شاید فقط خداى بزرگ قادر باشد از این فاجعه هاى دردناک جلوگیرى کند.

در این حوالى در هر چیزى »شدت« وجود دارد... آن ها که تنبل هستند به شدت تنبلى مى کنند و وقتى به همدیگر غضب مى کنند به شدت عصبانى و غضبناک مى شوند. وقتى دوست مى شوند به شدت عشق و علاقه مى ورزند و وقتى نفرت زده مى شوند به شدت دشمنى و نفرت مى ورزند. در شادى و قهقهه آن ها شدت وجود دارد. در گریه و دردشان نیز شدت مشاهده مى شود. وقتى نعره مى زنند شدت نعره شان آدمى را مى لرزاند و وقتى مهمان نوازى مى کنند خشوع و محبتشان آدمى را آب مى کند... خلاصه بگویم زندگى در اینجا شدّت و حدّت دارد. زندگى ساده اى نیست... عمر بر آدمى زیاد مى گذرد. یعنى یک جوان بیست ساله به اندازه مرد چهل ساله امریکایى خشم، عشق، کینه و زخم معده گرفته است. زخم معده در این حوالى زیاد است؛ زیرا احساسات تند و تیز، آدم را سالم باقى نمى گذارد. با عده زیادى از جوانان و دانشجویان عرب صحبت مى کردم، مسئله سن مطرح شد. جوان بیست ساله، تقریباً سى تا سى وپنج ساله به نظر مى رسد. این سؤال مطرح شد که چرا این جوانان این قدر زود پیر مى شوند؟ جواب ها زیاد بود... یکى از جواب ها به نظر من وجود احساسات و شدت احساسات بود. یعنى همه چیزشان شدت دارد. لذا عمر هم شدت دارد و زندگى هم شدت دارد. در عرض یک سال آدمى به اندازه ده سال زندگى مى کند، بنابراین زودتر هم شکسته مى شود. جریان عمر در امریکا ملایم و آرام است ولى در این حوالى طوفانى و گردابى است. در هر روز زندگى طوفانى وجود دارد و در هر قدم، گردابى است در کارها. قانون و عقل هم کم تر دخالت دارند، زیرا سرنوشت به دست طوفان و در دامان گرداب معیّن مى شود. دنیا، دنیاى قهر و کینه است، یک واقعه کوچک، ممکن است زندگى شما را کاملاً زیر و رو کند و یا یک تصادف ناچیز، هستى شما را به باد دهد.

فراز و نشیب زندگى را، شنیده بودم ولى تا این حد را تجربه نکرده بودم. در عرض سه ماهى که در این حوالى هستم، بیش تر از چندین سال پیر شده ام. وقتى از امریکا خارج شدم موى سفید در صورتم نبود، ولى اکنون فراوان است! وزنم آن قدر کم شده که تمام لباس ها برایم گشاد شده. بعضى از شلوارهایم آن قدر تنگ بود که هرگز در امریکا نپوشیدم ولى حتى آن ها الان خیلى گشاد و بزرگ به نظر مى رسند... با این همه صبر و تحملى که داشته و دارم، هیچ بعید نمى دانم که زخم معده گرفته باشم! زیرا اغلب اوقات، در آتش قهر و عصبانیت مى سوزم و خود را مى خورم. جنگ اعصاب در اینجا امرى طبیعى است و کسانى که به آن خو نگرفته باشند در معرض خطرند... راستى، آدمى از دور خیلى حرف ها مى زند و خیلى ادعاها مى کند ولى در بوته آزمایش، خمیره ها معلوم مى گردد. به نظر من جنگ با اسرائیل براى اعراب چندان مشکل نیست... مشکلات واقعى آنان به مراتب از جنگ با اسرائیل مشکل تر است. البته ممکن است در حین جنگ، مشکلات اساسى را نیز کم کم حل کرد، ولى باید دانست که اسرائیل خود زاییده آن مشکلات واقعى و اساسى بوده است و این مشکلات به مراتب بیش تر از چیزى است که از خارج فکر مى کردیم.

(0) نظر
برچسب ها :
22 اكتبر 1971

22 اکتبر 1971

امروز، حوالى ظهر، دو هواپیماى میراژ اسرائیلى از ارتفاع کم، درحالى که دیوار صوتى را مى شکست، از روى مدرسه گذشت. مدرسه ما در بهترین نقطه قرار گرفته و داراى بلندترین ساختمان ها است و به همین جهت نیز مورد نظر خلبانان اسرائیلى بود. تمام شیشه هاى ساختمان به لرزه درآمد. گویا انفجارى رخ داده باشد، همه شاگردان به خارج ریختند. من خارج از مدرسه بودم و هواپیماها را براى چندلحظه دیدم که از روى مدرسه گذشته، از روى کمپ فلسطینیان نیز عبور کردند و با صداى گوش خراش خود گویا مى خواستند آن ها را نیز بترسانند... البته این اولین بارى نیست که هواپیماهاى اسرائیلى در بالاى سر ما حاضر مى شوند. چه بسیار که دود سفید هواپیماهاى اسرائیلى آسمان صور را منقوش مى کند و یا صداى شکننده هواپیماها از وراى ابرها باعث اضطراب مى گردد...

 در میان راه، در جنوب لبنان، سربازان ایستاده اند و راه را کنترل مى کنند و براى گذار از این نقاط ، پاسپورت و یا اجازه عبور لازم است. وقتى در یکى از این پاسگاه ها زنى را سربازان مؤاخذه مى کردند و او اجازه عبور نداشت، زن عصبانى شد و گفت:

- آسمان متعلق به اسرائیلى ها و زمین متعلق به فداییان(12) است، اصلاً شما چه کاره اید؟

(0) نظر
برچسب ها :
X