ازدواج، سنت آفرینش

ازدواج، سنت آفرینش

 زوجیت، قانونى فراگیر در میان همه جانداران و از جمله گیاهان است: «و انزل من السماء ماء فاخرجنا به ازوجا من نبات شتى» و براى شما در آن راه ها کشید و از آسمان آبى فرستاد،پس با آن انواع مختلف از روییدنى ها را بیرون آوردیم. (طه/53). زوجیت در حیوان و انسان، پاسخى به غریزه جنسى است که به طور طبیعى، براى بقاى نسل در آن ها نهاده شده است: «جعل لکم من انفسکم ازوجـا ومن الانعـم ازوجـا. .. » ترجمه: از خودتان براى شما زوج هایى پدید آورد (شورى/11). انسان در مقابل غریزه جنسى، یکى از سه راه را مى تواند برگزیند: یا از هر طریقى آن را ارضا کند (افراط) یا آن را سرکوب کند (تفریط) یا به صورت متعادل و مشروع در ارضاى آن گام بردارد. راه نخست به نوعى مخالف نظام تکوین و طبیعت است؛ زیرا در غالب جانوران و پرندگان و حتى حشرات دیده مى شود که در آمیزش به فرد گزینش شده اى از جنس مخالف بسنده مى کنند و به نوعى تشکیل خانواده مى دهند و جنس نر، از ورود بیگانه به حریم خویش غیرت نشان مى دهد و جنس ماده، سراغ غیر جفت خود نمى رود.
راه دوم که مسیحیت و بودائیان و برخى اقوام در گوشه و کنار جهان پیرو آن هستند و با عنوان رهبانیت و ریاضت از آن یاد مى شود، نیز اولا با طبیعت انسان و دیگر جانداران مخالف است؛ زیرا قوه شهوت در وجود انسان آفریده شده و بهره بردارى از لذات مادى را هم طبیعت انسانى و هم ادیان الهى تجویز مى کنند. ثانیا موجب بروز اختلالات روانى در انسان مى شود. قرآن مى فرماید: «قل من حرم زینة الله التى اخرج لعباده والطیبت من الرزق» ترجمه: چه کسى زینت هاى الهى را که براى بندگان آفریده شده، حرام کرده است؟» (اعراف/32) و در آیه 27 حدید ~رهبانیت~ را بدعت نصارا شمرده است که حق آن را رعایت نکرده اند: «... و رهبانیة ابتدعوها ما کتبنها علیهم الا ابتغاء رضون الله فما رعوها حق رعایتها»، و پیامبر با صراحت فرموده است: «لارهبانیة فى الاسلام». یکى از نتایج این رهبانیت، تحریم ازدواج براى زنان و مردان تارک دنیا در مسیحیت بوده است.
راه سوم با ازدواج و تشکیل کانون گرم خانواده حاصل مى شود:«والله جعل لکم من انفسکم ازوجا ... ». (نحل/16،شورى/11) خداوند در قلب مرد و زن، محبت فوق العاده اى افکنده است که بقاى پیوند ازدواج را تضمین مى کند و وابستگى هر کدام از آن دو به پدر، مادر و دیگر خویشان را، تحت الشعاع قرار مى گیرد: «... و جعل بینکم مودة و رحمة. .. » ترجمه: و میانتان دوستى و مهربانى نهاد. (روم/21) این نشان وجود ادراکى فطرى در نهاد انسان است که قرآن از آن به «میثاق غلیظ» (نساء/21) تعبیر کرده است.
(0) نظر
برچسب ها :
مسائل ازدواج در اسلام
ازدواج، مصدر باب افتعال، و حروف اصلى آن، «ز ـ و ـ ج» است. از نظر لغت «زوج» به معناى جفت، (در مقابل فرد) عبارت از دو چیز همراه و قرین است؛ چه مماثل باشند، مانند دو چشم و دو گوش، و چه متضاد، مانند شب و روز. در مواردى، واژه زوج در معناى فرد، به شرط داشتن قرین، به کار رفته است. بر این اساس، به هریک از زن و شوهر، زوج و به هر دوى آن ها زوجین اطلاق مى کنند؛ چنان که در قرآن آمده است: «و انه خلق الزوجین الذکر والأنثى» ترجمه: و اوست که دو زوج نر و ماده را آفرید (نجم/ 45) به کار بردن دو واژه زوج و زوجه (مذکر و مؤنث)، براى زن صحیح است؛ ولى قرآن، در مورد زن، همه جا «زوج و ازواج»، به جاى «زوجه و زوجات» به کار برده است. (بقره/35 و احزاب/33، و. .. ) ازدواج، در عرف و شرع، پیمان زناشویى است و بر اساس آن، براى مرد و زن نسبت به یکدیگر، تعهداتى اخلاقى و حقوقى پدید مى آید که سرپیچى (از بسیارى) از آن ها، عقوبت و کیفر را در پى خواهد داشت. ازدواج در هر آیینى، با قوانین و مقررات ویژه اى صورت مى گیرد و اسلام به آداب و رسوم دیگر اقوام احترام گذاشته است: »لکل قوم نکاح». از پیمان زناشویى در قرآن به «نکاح» نیز تعبیر شده، و به دو معنا به کار رفته است:1- آمیزش جنسى. (بقره/230؛ نساء/4، 6) 2- عقد ازدواج. (نور/24). لغویان و مفسران در تعیین معناى حقیقى و مجازى آن، بر یک نظر نیستند. گروهى معناى حقیقى نکاح را آمیزش و کاربرد آن در عقد را مجاز مى دانند. متقابلا برخى معناى حقیقى آن را عقد ازدواج قرار داده اند. در قرآن، بیش از 80 بار ماده «زوج» و مشتقات آن و حدود 23 بار، کلمه «نکاح» و مشتقاتش به کار رفته است. از کلمه «استمتاع» نیز درباره ازدواج، در قرآن بهره گرفته شده است و واژه هایى از قبیل طلاق، ظهار، ایلاء، عده، مرئه، بعل،نساء، ذکر وانثى، احصان، صداق، مهریه، اجر، مس، تحریم و احلال نیز در دامنه گسترده بحث ازدواج قرار مى گیرند.
(0) نظر
برچسب ها :
شعر

ای کـــاش دلـــم اســیـــر و بــیـمار نبود

 

در بـــنـــد نــــگاه او گــــرفــتــار نــبـود

 

ن عاشق واو زعشق من بی خـبر است

 

ای کــاش دل و دلــبــــر و دلـــدار نـبود

 
(0) نظر
برچسب ها :
شعر
یکی درد و یکی درمان پسندد   یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران   پسندم آنچه را جانان پسندد

 

 

(0) نظر
برچسب ها :
شعر
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشمدر وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشمبیچاره من که ساخته از آب و آتشمبا عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود  
(0) نظر
برچسب ها :
شعر
تو رنج های مرا نمی شناسی


و خوابهایی


که در بیداری دیده ام

باران که می بارد

رگها یم بوی خاک می دهند

پرده را بکش

نمی خواهم کسی خوابهای مرا ببیند
(0) نظر
برچسب ها :
شعر
 چون ببینی نیز نگذاری مرا  گفتم اندر محنت و خواری مرا دست ندهد جز به دشواری مرا  بعد از آن معلوم من شد کان حدیث تا قیامت روی هشیاری مرا  از می عشقت چنان مستم که نیست دل تو را باد و جگرخواری مرا گر به غارت می‌بری دل باک‌نیست زآنکه در فریاد می‌ناری مرا از تو نتوانم که فریاد آورم بار بفزایی به سر باری مرا گر بنالم زیر بار عشق تو نیست از تو روی بیزاری مرا  گر زمن بیزار گردد هرچه هست چون همی بینی بدین زاری مرا  از من بیچاره بیزاری مکن چون بمردم کی دهی یاری مرا  گفته بودی کاخرت یاری دهم در غم خود تا به کی داری مرا  پرده بردار و دل من شاد کن خاک کوی خویش انگاری مرا  چبود از بهر سگان کوی خویش نیست استعداد بیزاری مرا  مدتی خون خوردم و راهم نبود گر نبودی از تو دلداری مرا  نی غلط گفتم که دل خاکی شدی تا کی از عطار و عطاری مرا    
(0) نظر
برچسب ها :
شعر
باران که گرفت غربتم را شستمدلتنگی تـلـخ عـزلـتم را شـسـتمیک شب تو به خواب ِ من مرا بوسیدی

یک هـفته ی بعد صـورتم را شـسـتم

 

 
(0) نظر
برچسب ها :
X