55 نماز و توكّل

55 نماز و توکّل

در نماز بارها آیه مبارکه «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» را بر زبان جارى و به خود تلقین مى کنیم.

حرف «باء» در بسم اللَّه رمز استمداد و توکّل است،

با یاد او شروع کردن نشانه آن است که تنها از قدرت او کمک بگیریم و به او توکّل کنیم.

یاد او نشانه مهر او و عشق به اوست.

(0) نظر
برچسب ها :
54 عواقب اعراض از ياد خدا و نماز

54 عواقب اعراض از یاد خدا و نماز

نماز ذکر خداست وکسى که از ذکر خداوند اعراض کند زندگى نکبت بارى دارد: «مَن اعرض عن ذکرى فانّ له معیشة ضنکا» (53)

ممکن است بگوئید بسیارى اهل نماز نیستند ولى زندگى خوبى دارند، ولى باید به درون آنها سرى زد تا ببینیم آیا صفا وآرامش لازم را دارند یا نه؟ در مشکلاتى که براى آنها پیش مى آید چقدر دستپاچه مى شوند و خودشان را مى بازند؟ باقى انسان ها را با چه دیدى مى نگرند؟ تقوى و عدالت چه جایگاهى نزدشان دارد؟ روحشان به چه چیز وابسته است؟ به آینده خود چقدر اطمینان دارند؟ اضطراب وهیجان هاى روانى، تزلزل خانوادگى، ضعف اعصاب، بدگمانى، احساس غربت و تنهایى از درون، فساد و فحشا، آمار جنایت، فرار فرزندان از خانه، بالا بودن آمار طلاق، خودباختگى، ترس و... در جامعه بى نماز بیشتر است یا با نماز؟

(0) نظر
برچسب ها :
آموزش نماز مسئوليّت والدين است

آموزش نماز مسئولیّت والدین است

تعلیم نماز در روایات از وظایف مهمّ والدین است. والدین باید فرزندان خود را از سه سالگى با بیان کلماتى از قبیل «لااله الا اللَّه» آشنا کنند و کم کم او را آماده نماز نمایند.

خداوند به پیامبر مى فرماید: «وامر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها» (50) به اهل خود فرمان نماز بده وپشتکار داشته باش.

قرآن در ستایش حضرت ابراهیم مى فرماید: «و کان یأمر اهله بالصلوة» (51) او اهل خود را به نماز فرمان مى داد.

لقمان هم به فرزندش سفارش نماز مى کرد: «یابنّى اقم الصلوة» (52)

(0) نظر
برچسب ها :
آسيب شناسي گرايش جوانان به مساجد و نماز جماعت

آسیب شناسی گرایش جوانان به مساجد و نماز جماعت

نویسنده : -

آدرس مطلب : نشریه مسجد شمارة 82 مهر 1383 صفحة 8 تا ص 11

چکیده :

شماری از کارشناسان امورفرهنگی معتقدند که جوانان در روی آوردن به فریضه مهم نماز به عملکرد و رفتار الگوها توجه خاص دارند. آنها می گویند که جوانان ذهن پرسشگری دارند و برای سوالات گوناگون خود در زمینه های مختلفی ازجمله مسائل مذهبی به دنبال پاسخ قابل قبول هستند. به گفته بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان امور دینی و اجتماعی کشورمان، امروزه مساجد بیشتر به صورت محلی برای عبادت تبدیل شده و برنامه های فرهنگی و هنری آن در حاشیه و نامتناسب با نیازهای نسل جوان است. دراین میان علل مختلفی از جمله عوامل خانوادگی ، فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی درگرایش جوانان به نماز نقش دارد. بمباران اطلاعاتی و مسخ فردی و فرهنگی از سوی بیگانگان به یقین در بی توجهی نسل جوان کشورمان به فریضه نماز بی تأثیر نیست که دستاورد آن بی هویتی و دین ستیزی است.

وزیر آموزش و پرورش درهشتمین اجلاس سراسری نماز اعلام کرده بود 76 درصد دانش آموزان کشور به اقامه نماز جماعت گرایش دارند در حالی که نتایج تحقیقات و پژوهشهای متعدد کارشناسان به نکته ای دیگر دراین باره اشاره می کند. شاید بتوان این رقم را اینطور تعدیل کرد که 76 درصد دانش آموزان درنمازجماعت شرکت می کنند. درگفت و گوهایی که با برخی جوانان صورت گرفته ، آنها نیز نظراتی دارند که مواردی از آنها قابل دفاع است . بسیاری می گویند: برنامه ریزان برنامه های مساجد بیشتر میانسالان و سالخوردگانی هستند که شاید کمتر با نیازهای و خواسته های جوانان و سیر تحولات اجتماع آشناهستند. برخی از این جوانان عقیده دارند که بسیاری از برنامه های مساجد با سلیقه و روح شادی طلب شان کمتر سازگاری دارند. این عده معتقدند که وجود حاکمیت دینی برفضای کشور می طلبد همه مسوولان از پایه دینی قوی برخوردار باشند، دروغ نگویند، عوام فریبی نکنند، عمل وگفتار آنان یکی باشد و سطح زندگی خود را با زندگی طبقات پایین جامعه منطبق سازند.

از عوامل بسیار موثری که در جذب جوانان اسلام کارساز است آگاه کردن روحانیون ، ائمه جماعات و مبلغان دینی تغییر درنوع و شیوه بیدارگری و کشاندن جوانان به نماز جماعت می باشد. به دلیل اینکه محیط مدرسه جذابیت بیشتری برای جوان دارد ابتدا باید نماز جماعت را دراین محیط تقویت کرد و سپس با همان طراوت و نشاط به مسجد کشانده شود.

(0) نظر
برچسب ها :
آرامش بي انتها در پيشگاه پروردگار

آرامش بی انتها در پیشگاه پروردگار

نگاهی به آثار نماز از منظر روان شناختی

نویسنده: پریسا دهکردیان

نماز آرامش روان و سکینه خاطر است.

به نظر می رسد که نماز این عالی ترین جلوه نیاز، ارتباطی گسترده با ابعاد مختلف زندگی انسان داشته باشد. از میان تمام فرایضی که از لحاظ دینی بر مسلمانان واجب است نماز بیشترین ارتباط را با انسان دارد. هر روز پنج بار نماز این کتاب هستی را ورق می زنیم و این چنین است که نماز کلاس درسی می شود که آموختنی هایش تمامی ندارد.

امروزه روانشناسی را به عنوان علم رفتارشناسی معرفی می کنند و در اینجا ما به بررسی تأثیراتی می پردازیم که نماز به عنوان یک رفتار بر ابعاد مختلف روح و روان انسان می گذارد.

از دیدگاه روانشناسان یکی از عوامل رشد و شکفتگی شخصیت نشانه های رمزی است. از خوشبختی آدمی یکی این است که می تواند نشانه های رمزی بکار برد.

آدمی هر چه بیشتر ترقی کند و به کمال نزدیک تر شود بیشتر نشانه های رمزی بکار می برد و برعکس هر چه بیشتر در حال تنزل باشد، نشانه های رمزی کمتر مورد استفاده اش واقع می شوند.

یکی از فواید نشانه های رمزی این است که جای انگیزه های غریزی و تمایلاتی را که ابزار آنها مقتضی یا مناسب و یا مقدور نیست می گیرند و به تسکین یا تخفیف تنیدگی و ناراحتی که ناشی از عدم ارضای آنهاست می پردازند.

«ان الصلوه تنهی عن الفحشا و المنکر». همانا نماز انسان را از بدی و زشتی باز می دارد.

و از همین جا درمی یابیم که شاید نماز نشانه ای رمزی است که باعث رشد شخصیت ما می شود و آن را اعتلا می بخشد.

روانشناسان معتقدند «نشانه های رمزی مناسب نیروی زندگی را به خدمت خود در می آورند و از تنیدگی ها و ناراحتی ها می کاهند و آدمی را قادر می سازند به اینکه خود را به درجات عالی برساند» و بدین سان نماز سکوی اعتلا و معراج انسان می شود. نماز می تواند به مثابه یک پالاینده عمل کند. زمانی که انسان با انجام مقدمات نماز، رو به درگاه خالق بی نیاز می کند و با یکی و فقط یکی که او را قادر مطلق می پندارد به گفتگو می پردازد در واقع به یکی از نیازهای مهم روانشناختی خود پاسخ داده است.

یکی از نیازهای انسان نیاز به بزرگداشت است، یعنی نیاز به برتر از خود را ستایش کردن و به تأیید او پرداختن و پیروی کردن از او. با نماز خواندن این آیین مقدس و همیشگی برای تکریم پروردگار بی همتا چنین نیازی ارضاء می شود.

یکی دیگر از نیازهای روانشناختی انسان، نیاز به پشتیبانی است. خود را به کسی که هنگام احتیاج، کمک و یاری می کند نزدیک نگه داشتن و همیشه به حمایت کسی پشت گرمی داشتن. ما با نماز که هر روز به صورت منظم انجام می شود رابطه خود را با کسی حفظ می کنیم که در تمام سختی ها و شداید امید به یاری او داریم.

مسأله دیگری که در اینجا مطرح است نظم بخشی نماز به فکر است. در بین بسیاری از اقشار جامعه رایج است که وقتی چیزی را گم می کنند به نماز می ایستند تا آن را بیابند. در واقع این تمرکز حواس از طریق ایستادن به سوی قبله یکتا خالق و رکوع و سجود در برابر یگانگی او حاصل می شود.

به اعتقاد یکی از روانشناسان محبت یا عشق پنج نوع است و یکی از انواع آن عبارت است از عشق به حق یا به پروردگار عالم که دارای عالی ترین ارزش و دوست داشتنی ترین چیزهاست و بطور کامل مستلزم مراقبت، مسؤولیت، احترام و بخصوص معرفت است. این عشق برای زندگی ضروری است، زیرا آدمی باید کمال را در نظر بگیرد و آرزوی وصول به آن را در سر بپروراند تا به پیشرفت و حل مشکلات خود نایل آید و نماز کشش عاشقان حق و محبوب خاشعان و مِهر معبود است.

یکی از روش هایی که برای کاهش استرس توسط روانشناسان پیشنهاد می شود استفاده از شستشوی با آب است. وضو مقدمه نماز است و هر بار که ما برای نماز می ایستیم و خود را با وضو پاک و مطهر می سازیم در واقع به تطهیر روح خود می پردازیم و مرهمی بر روان خسته خود می گذاریم.

در واقع اگر بخواهیم برای نماز روح و جسم قایل شویم و حرکات فیزیکی را جسم نماز و حالات روحانی آن را روح نماز نام گذاریم به فواید و آثار نماز بیشتر پی می بریم. یکی از روش های مقابله با تنش که علاوه بر روانشناسی، علوم دیگر نیز آن را تأیید می کنند انجام حرکات منظم یا ورزش است. در همین راستا نماز و بعد جسمی آن (حرکاتی که بطور منظم پنج بار در شبانه روز تکرار می شود) جسم را چنان صیقل می دهد که آیینه روح می شود.

یکی از فلاسفه می گوید: نماز به آدمی نیرویی برای تحمل غم ها و مصائب و در نتیجه بهداشت روانی می بخشد و انسان را امیدوار می سازد و قدرت ایستادگی و مقاومت در برابر حوادث بزرگ را به او می دهد.

انسان در نماز با تمام اعضای بدن و حواس خود متوجه خدا می شود و از همه اشتغالات و مشکلات دنیوی روی برمی گرداند و به هیچ چیز جز خدا و آیات قرآن که در نماز بر زبان می آورد فکر نمی کند همین روی گردانی کامل از مشکلات زندگی و نیندیشیدن به آنها، در اثنای نماز، باعث ایجاد آرامش روان و آسودگی عقل در انسان می شود.

این حالت آرام سازی و آرامش روانی ناشی از نماز، از نظر روانی تأثیر بسزایی در کاهش شدت تشنجات عصبی ناشی از فشار زندگی روزانه و پایین آوردن حالت اضطرابی که برخی از مردم دچار هستند، دارد.

در حدیث آمده است که: هرگاه امری بر رسول خدا سخت می آمد به نماز می ایستاد.

اصولاً رابطه معنوی میان انسان و خداوند در اثنای نماز، به او آنچنان نیروی معنوی می بخشد که مایه تجدید امید، تقویت اراده و آزاد شدن توانایی های عظیم وی می شود، توانایی ها و نیروهای عظیمی در وجود انسان نهفته است که معمولاً بخش کوچکی از آنها را به کار می گیرد. رابطه معنوی انسان با پروردگار در طول نماز و دریافت نوعی فیض الهی، یا بارقه روحانیت از خداوند متعال، باعث رها شدن نیروهای معنوی مستمر در انسان می شود و عزمش را جزم، اراده اش را قوی و همتش را بلند می گرداند. در نتیجه برای پذیرش علم و معرفت آماده تر و برای انجام کارهای بزرگ داناتر می شو

(0) نظر
برچسب ها :
هنرهاي قرآني

هنرهای قرآنی

در زمینه هنرهای قرآنی نیز، گلستان قرآن طی شمارههای مختلف خود مصاحبهها، مقالات و نمونه آثاری از قیصر امینپور، میرزا اسماعیل جندقی، حبیب چایچیان (حسان)، محمدحسین شهریار، جواد محدثی، محیط قمی، اقبال لاهوری، کمال مشکسار، کاظم چلیپا، استاد مصطفی زمانی، علیرضا قزوه، سیمیندخت وحیدی، فیروزه حافظیان، نصرالله افجهای، فاطمه سعدی، حمید سبزواری، جلیل رسولی، احمد عزیزی، اسرافیل شیرچی، محمدعلی مردانی، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، حبیبه نیک سیرتی و...به چاپ رسیده است.

(0) نظر
برچسب ها :
مقالات

مقالات

بخش مقالات گلستان قرآن از جمله بخشهای پرخواننده گلستان قرآن محسوب میشود و پرطرفدار بودن این بخش به اعتبار نام و فضیلت نویسندگانی است که حاصل تحقیقات و اندیشههایشان در گلستان قرآن چاپ شده و برخی از آنان عبارتند از آیات عظام مکارم شیرازی، سیدمحمود طالقانی، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، علامه سیدمحمد باقرابطحی، ابراهیم امینی، سیدجمال الدین دینپرور، جعفر سبحانی، صافی گلپایگانی و حجج اسلام علی دوانی، محمدعلی مهدویراد، رسول جعفریان، دری نجفآبادی، محمد نقدی، علی حجتی کرمانی، سید محمدعلی ایازی، شیخ مرتضی حایری، یعقوب جعفری، عبدالمجید معادیخواه، ناظم زاده قمی، علامه سید عبدالعزیز طباطبایی، شیخ محمدعلی اردوبادی و...

برخی از دیگر کسانی که مقالاتی از آنان در گلستان قرآن به چاپ رسیده، عبارتند از: محمدرضا حشمتی، ابوالحسن مبین، عبدالله رضاداد، مصطفی دلشادتهرانی، دکتر علی خرسندیان، فریده مجیدیخامنه، دکتر نادر فضلی، بهروز فغانی، سهیلا نیاکان، کاظم رهبر، علیاکبر مهدیپور، حیدر ضیغمی، مسعود توکلی، حسن فعال عراقی، علیرضا گنجانی، علیرضا خدادوست، قربان عزیززاده، سعید عباسینیا، حامد محمدی، دکتر مجیدمعارف، بمانعلی دهقان، سامیه بصیرمژدهی، جواد طباطبایی، عباس مصلاییپور، زهره صفاتی، یدالله غلامی، اکرم خدایی، مسعود شکوهی، محمدجواد نجفیترمذی، صدیقه میرشمسی، محمدمهدی علیقلی، احمد زیدآبادی نژاد، امیررضا خادم، سیدجعفر شهیدی، علی کورانی، دکتر سید محمد ثقفی، سید محمدعلی ابطحی، اصغر قائدان، مهندس محمود جوهری، هنگامه شهیدی، محسن هاشمی، علیاصغر حقدار، حسین معصومی همدانی، کاظم قاضیزاده، محمود کریمی، محمود وارستهنیا، سید جعفر کشفی، عباس اشرفی، دکترعلی شریعتی، دکترعبدالهادی فضلی، سهیلا جلالی، مسعود انصاری، غلامعلی غدیری، محمدعلی مقدادی، محمد انصاری، شهید مرتضی مطهری، ابوالقاسم امامی، دکترعلی مدرسی و...

(0) نظر
برچسب ها :
گفت و گو با شخصيتهاي خارجي

گفت و گو با شخصیتهای خارجی

گلستان قرآن در طول انتشارش، ضمن گفت و گو با قرآن پژوهان، خادمان قرآن و هنرمندان قرآنی ایران، به تناسب شرایط، گفت و شنودهایی نیز با برخی قرآنپژوهان و هنرمندان قرآنی دیگر کشورهای جهان به چاپ رسانده که از بین آنها گفت و گو با الکساندر واسیلینوف، محمد نوری عثمانوف، محمد اوزچای، سرگی کارکوس، دکتر عرسان، باسم حمدان الحیانی، سامیر علای بگویچ، عبدالهادی سلیمان، فتحی حسن المیجی، فراز فرمان الدوماتی، سعید الاخضر، محمدعلی عطفای، احمد نعینع، شیخ عبدالرحمن بن سعدالعزیز و عثمان نجده قابل اشاره است.

(0) نظر
برچسب ها :
گفت و گوهاي در ياد ماندني

گفت و گوهای در یاد ماندنی

یکی از اصلیترین بخشهای گلستان قرآن که از اولین شماره تاکنون تقریبا در تمام شمارهها جدی گرفته شده گفت و گوهایی با قرآنپژوهان و فعالان حوزه قرآنی است که طی اغلب آنها مباحث مهم و مورد نیاز قرآن دوستان و قرآنپژوهان مورد بحث و بررسی قرار گرفته و به دلیل اهمیت مفاهیم مطرح شده، اغلب آنها حکم گفت و شنودهایی در یاد ماندنی را پیدا کرده است. گفت وگوهای چاپ شده در گلستان قرآن در یک بخشبندی کلی، به دو دسته مستقل قابل تقسیم است. یک دسته گفت وگوهایی که صرفا با آیات عظام حجج اسلام، قرآن پژوهان و...صرفا" پیرامون قرآن و ترجمه و تفسیر کتاب مقدس انجام گرفته و دسته دوم مصاحبههایی که با هنرمندان، خوشنویسان، مترجمان، مؤلفان و...در خصوص موضوعات مرتبط با قرآن بوده است و انبوه نامهای کسانی که طی 99 شماره گذشته مورد مصاحبه قرار گرفتهاند، نشان از آن دارد که گلستان قرآن از گفت وگو با هر کسی که به نحوی ارتباط با قرآن داشته غافل نمانده و نگاهی به اسامی مصاحبه شوندگان گواه این امر است.

برخی کسانی که گلستان قرآن با آنان به گفت وگو پرداخته، عبارتند از: آیات عظام سید محمد بجنوردی، موسوی اردبیلی، محمد ابراهیم جنانی، محمدهادی معرفت، تسخیری، بیآزار شیرازی، سید کاظم نورمفیدی، سید محمد بجنوردی، جنتی، مقتدایی، اسدالله بیات، سید علی قرشی، حسن حسن زاده آملی، نجومی و...حجج اسلام محمد دشتی، محمد صلواتی، ناظم زاده، مهریزی، موسوی لاری، صدوقی، جواد محدثی، محمد باقر انصاری، سید محسن میری، فقیهی، هادی خامنهای، حسن پویا، موسوی تبریزی، سید مهدی حسینزاده، محمد قرائتی، محمدفاکر میبدی، محمد عبدالهیان، ایازی، معزی، سیدعلی میلانی، شاهمرادی، یدالله رحیمی، سید محمد مهدی طباطبایی، خسروی، رحیم جعفری و...

دیگر کسانی که گلستان قرآن در شمارههای مختلف خود به گفت و گو با آنان پرداخته عبارتند از: مصطفی تاج زاده، محمدرضا شجریان، محمود ماهرالنقش ، محمد مهدی فولادی، اردشیر مجرد تاکستانی، دکتر سید ابوالحسن ریاضی، محمد مهدی جعفری، دکتر حسن غفوری فرد، حسین استادولی، دکتر مصطفی بروجردی، محمدرضا راه چمنی، دکتر عطاءالله مهاجرانی، کاظم عابدینی مطلق، حمید هنرجو، میترا صادقی، محمد مهدی هراتی، دکتر محمدرضا شاهرودی، حاج علی اربابی، محمدعلی معلم، علی مؤذنی، سیدمهدی سیف، شهریار پرهیزگار، عبدالمجید شریف زاده، ناصر نوروزی منش، ابوالفضل موسوی گرمارودی، علی موسوی گرمارودی، مهدی آذریزدی، حمید عجمی، مریم جمشیدی، محمود طلایی، رضا لواسانی، احمد رجبزاده، عذرا سلطانی، غلامرضا احمدی، استاد علایینی، سیدمجتبی رضوی، دکتر حسن ملکی، مهندس رضا کیان زاد، فریدون بدرهای، جهانگیر امیری، عباس سلیمی، علی طاهران، مهدی عتیقی، مژده شاکری، دکتر سیدمحمدعلی دیباجی، محمدکاظم حقشناس، فرزانه نیکوبرش، منوچهر متکی، مرتضی گودرزی، دکتر حسن ملکی، مژده سالک مهدوی، مهدی فاطمیان، افسانه خلیقی، جلیل رسولی، داود میرباقری ، هاجر علیرضایی، کمال حاج سید جوادی، فریبا مقصودی، ناصر میناچی، مهناز قاضی مرادی، محمدرضا عرب، عبدالرسول عبایی، رحیم مؤذن زاده اردبیلی، علی شیرازی، حسین بحرانی، عباس پورفرد، دکترمحمد قراگوزلو، علیاکبر صادقی، مهرداد شوقی، سید محمد صالحی، علیرضا یاوری، طاهره حاج محمدی، غلامرضا مشعشعی، سید مهدی مجتهد، محمد خزایی، دکتر محمد حسن پزشک، برزین ضرغامی، محسن دایینبی، غلامحسین امیرخانی، غزاله مصباح و...

(0) نظر
برچسب ها :
هفته نامه «گلستان قرآن » از شماره يك تا شماره يكصد راهي كه طي شد ...

هفته نامه «گلستان قرآن » از شماره یک تا شماره یکصد راهی که طی شد ...

اگرچه در مواردی «صفر» برابر با هیچ و «صد» یک نهایت است، اما در جریان انتشار یک هفته نامه، «صد» مرحلهای از حیات محسوب میشود که مثل سن آدمیزاد، نشانهگذر از یک مرحله و ورود به مرحلهای دیگر است.

به بیان بهتر، انتشار صدمین شماره هفته نامه گلستان قرآن، اگر چه برای دستاندرکاران انتشارش خوشحال کننده است، اما نهایت راه محسوب نمیشود. بلکه شروعی دیگر به حساب میآید که با بهرهگیری از تجارب حاصله، میتواند پربارتر از شروع اولیه باشد.

گلستان قرآن، روزی که انتشارش را شروع کرد، هرچند با حسن استقبال بسیاری کسان مواجه شد، اما کسانی هم بودند که به ادامه انتشارش با نظر تردید مینگریستند و باور نداشتند نشریهای تخصصی در زمینه فعالیتها و مطالعات قرآنی بتواند به صورت هفتگی انتشار یابد، که خوشبختانه این باور، پس از انتشار اولین شمارههای گلستان قرآن تغییر کرد و علت اصلی تغییر باورها نیز گستردگی فعالیتهای قرآنی در گستره کشور بود که به دستاندرکاران انتشار گلستان قرآن مجال داد تا حیاتی موفق را شروع کنند.

حیاتی که با گذشت هر روز از آن، مسوولیت بیشتری بر دوش اعضای تحریریه مجله گذاشت و جای خوشوقتی است که امروز میتوان گفت تعهد کسانی که انتشار چنین مجلهای را متعهد شده بودند، چنان عمقی داشت که با درک مسوولیتها، توانستند مسوولیت خود را به گونهای قابل قبول ایفا کنند، تا امروز، وقتی نگاه به پشت سر میاندازند، در پیشگاه صاحب قرآن و عاشقان کلام وحی، سرافکنده نباشند.

البته، همان طور که گفته شد، برای دستاندرکاران انتشار گلستان قرآن «صد» نهایت نیست و خود بهتر از هر کس میدانند آنچه انجام شده، فقط گوشه کوچکی از کارهایی را در بر میگیرد که ضرورت پرداختن به آنها احساس میشود. زیرا بر همگان واضح و مبرهن است که مباحثی فراخور کتاب گرانسنگی چون قرآن، که توانسته افزون بر 1400 سال حقانیت خود را در شرایط مختلف جهان پرآشوب حفظ کند، فضا و فرصتی به مراتب بیش از صد شماره میطلبد و آنچه تاکنون به قلم آمده و انتشار یافته، حکم قطرهای در برابر دریا را دارد و لذا، گذر از مرحله انتشار صدمین شماره، فقط از آن جهت قابل اعتناست که عظمت کارهای انجام نشده را در مقابل آنچه انجام شده نمایان میسازد. با این وجود، ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که گلستان قرآن طی مدت انتشارش، قدمهایی برداشته که در جای خود قابل تأمل است.

(0) نظر
برچسب ها :
آيا چه کس تو را از مهربان شدن با من مأيوس مي کند

29

ای قامت بلند ای از درخت افرا گردنفرازتر از سرو سر بلند بسی پاکبازتر ای آفتاب تابان از نور آفتاب بسی دلنوازتر ای پاک تر از برفهای قله الوند تو مهربانتر از لطیف نسیم ساکت شیرازی در سینه خیز دماوند و دست تو دست ظریف تو گلهای باغ را زیور گرفته است و شعرهای من این برکه زلال تصویر پرشکوه تو را در بر گرفته است من کاشف اصالت زیبایی توام مفتون روح پاک و فریبایی توام تو با نوشخند مهر با واژه محبت فرسوده جان محتضزم را از بند درد آزاد می کنی و با نوازشت این خشکزار خاطره ام را آباد می کنی با سدی از سکوت در من رساترین تلاطم ساکن را بنیاد می کنی با این سکوت سخت هراس انگیز بیداد می کنی

(0) نظر
برچسب ها :
آيا چه کس تو را از مهربان شدن با من مأيوس مي کند

28

ای مهربان من من دوست دارمت چون سبزه های درست چون برگ سبزرنگ درختان نارون معیارهای تازه زیبایی با قامت تو سنجیده می شود زیبایی عجیب تو معیار تازه ای ست با غربت غریب فراوانش مانند شعر من این شعر بی قرین و این تفاخر از سر شوخی ست نازنین

(0) نظر
برچسب ها :
آيا چه کس تو را از مهربان شدن با من مأيوس مي کند

27

ای مهربانتر از من با من در دستهای تو آیا کدام رزمز بشارت نهفته بود ؟کز من دریغ کردی تنها تویی مثل پرنده های بهاری در آفتاب مثل زلال قطره بباران صبحدم مثل نسیم سرد سحر مثل سحر آب آواز مهربانی تو با من در کوچه باغهای محبت مثل شکوفه های سپید سیب ایثار سادگی است افسوس آیا چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند؟

(0) نظر
برچسب ها :
آيا چه کس تو را از مهربان شدن با من مأيوس مي کند

26

وقتی تو نسیتی خورشید تابناک شاید دگر درخشش خود را و کهکشان پیر گردش خود را از یاد می برد و هر گیاه از رویش نباتی خود بیگانه می شود و آن پرنده ای کز شاخه انار پریده پرواز را هر چند پر گشوده فراموش می کند آن برگ زرد بید که با باد تا سطح رود قصد سفر داشت قانون جذب و جاذبه را در بسط خاک مخدوش می کند آنگاه نیروی بس شگرف مبهم نامرئی نور حیات را در هر چه هست و نیست خاموش می کند وقتی تو با منی گویی وجود من سکر آفرین نگاه تو را نوش می کند چشم تو آن شراب خلر شیرازست که هر چه مرد را مدهوش می کند

(0) نظر
برچسب ها :
قصيده آبي خاكستري سياه

قصیده آبی خاکستری سیاه

در شبان غم تنهایی خویش

عابد چشم سخنگوی توام

من در این تاریکی

من در این تیره شب جانفرسا

زائر ظلمت گیسوی توام

گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من

گیسوان تو شب بی پایان

جنگل عطرآلود

شکن گیسوی تو

موج دریای خیال

کاش با زورق اندیشه شبی

از شط گیسوی مواج تو من

بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم

کاش بر این شط مواج سیاه

همه ی عمر سفر می کردم

من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور

گیسوان تو در اندیشه ی من

گرم رقصی موزون

کاشکی پنجه ی من

در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست

چشم من چشمه ی زاینده ی اشک

گونه ام بستر رود

کاشکی همچو حبابی بر آب

در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود

شب تهی از مهتاب

شب تهی از اختر

ابر خاکستری بی باران پوشانده

آسمان را یکسر

ابر خاکستری بی باران دلگیر است

و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت افسوس سخت دلگیرتر است

شوق بازآمدن سوی توام هست

اما

تلخی سرد کدورت در تو

پای پوینده ی راهم بسته

ابر خاکستری بی باران

راه بر مرغ نگاهم بسته

وای ، باران

باران ؛

شیشه ی پنجره را باران شست

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

آسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای ، باران

باران ؛

پر مرغان نگاهم را شست

اب رؤیای فراموشیهاست

خواب را دریابم

که در آن دولت خاموشیهاست

ن شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم

و ندایی که به من می گوید :

گر چه شب تاریک است

دل قوی دار ، سحر نزدیک است

دل من در دل شب

خواب پروانه شدن می بیند

مهر صبحدمان داس به دست

خرمن خواب مرا می چیند

آسمانها آبی

پر مرغان صداقت آبی ست

دیده در آینه ی صبح تو را می بیند

از گریبان تو صبح صادق

می گشاید پر و بال

تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری ؟

نه

از آن پاکتری

تو بهاری ؟

نه

بهاران از توست

از تو می گیرد وام

هر بهار اینهمه زیبایی را

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو

سبزی چشم تو

دریای خیال

پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز

مزرع سبز تمنایم را

ای تو چشمانت سبز

در من این سبزی هذیان از توست

زندگی از تو و

مرگم از توست

سیل سیال نگاه سبزت

همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود

من به چشمان خیال انگیزت معتادم

و دراین راه تباه

عاقبت هستی خود را دادم

آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چرا

در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟

مرغ آبی اینجاست

در خود آن گمشده را دریابم

ر سحرگاه سر از بالش خواب بردار

کاروانهای فرومانده ی خواب از چشمت بیرون کن

باز کن پنجره را

تو اگر بازکنی پنجره را

من نشان خواهم داد

به تو زیبایی را

بگذاز از زیور و آراستگی

من تو را با خود تا خانه ی خود خواهم برد

که در آن شکوت پیراستگی

چه صفایی دارد

آری از سادگیش

چون تراویدن مهتاب به شب

مهر از آن می بارد

باز کن پنجره را

من تو را خواهم برد

به عروسی عروسکهای

کودک خواهر خویش

که در آن مجلس جشن

صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس

صحبت از سادگی و کودکی است

چهره ای نیست عبوس

کودک خواهر من

در شب جشن عروسی عروسکهایش می رقصد

کودک خواهر من

امپراتوری پر وسعت خودذ را هر روز

شوکتی می بخشد

کودک خواهر من نام تو را می داند

نام تو را می خواند

گل قاصد آیا

با تو این قصه ی خوش خواهد گفت ؟

باز کن پنجره را

من تو را خواهم برد

به سر رود خروشان حیات

آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز

بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز

باز کن پنجره را

صبح دمید

چه شبی بود و چه فرخنده شبی

آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید

کودک قلب من این قصه ی شاد

از لبان تو شنید :

زندگی رویا نیست

زندگی زیبایی ست

می توان

بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی

می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت

می توان

از میان فاصله ها را برداشت

دل من با دل تو

هر دو بیزار از این فاصله هاست

قصه ی شیرینی ست

کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد

قصه ی نغز تو از غصه تهی ست

باز هم قصه بگو

تا به آرامش دل

سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم

گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت

یادگاران تو اند

رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ

در تمام در و دشت

سوکواران تو اند

در دلم آرزوی آمدنت می میرد

رفته ای اینک ، اما آیا

باز برمی گردی ؟

چه تمنای محالی دارم

خنده ام می گیرد

چه شبی بود و چه روزی افسوس

با شبان رازی بود

روزها شوری داشت

ما پرستوها را

از سر شاخه به بانگ هی ، هی

می پراندیم در آغوش فضا

ما قناریها را

از درون قفس سرد رها می کردیم

آرزو می کردم

دشت سرشار ز سبرسبزی رویا ها را

من گمان می کردم

دوستی همچون سروی سرسبز

چارفصلش همه آراستگی ست

من چه می دانستم

هیبت باد زمستانی هست

من چه می دانستم

سبزه می پژمرد از بی آبی

سبزه یخ می زند از سردی دی

من چه می دانستم

دل هر کس دل نیست

قلبها ز آهن و سنگ

قلبها بی خبر از عاطفه اند

از دلم رست گیاهی سرسبز

سر برآورد درختی شد نیرو بگرفت

برگ بر گردون سود

این گیاه سرسبز

این بر آورده درخت اندوه

حاصل مهر تو بود

و چه رویاهایی

که تبه گشت و گذشت

و چه پیوند صمیمیتها

که به آسانی یک رشته گسست

چه امیدی ، چه امید ؟

چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید

دل من می سوزد

که قناریها را پر بستند

و کبوترها را

آه کبوترها را

و چه امید عظیمی به عبث انجامید

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد

که مرا

زندگانی بخشد

چشمهای تو به من می بخشد

شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر برجسته ای از زندگی من هستی

دفتر عمر مرا

با وجود تو شکوهی دیگر

رونقی دیگر هست

می توانی تو به من

زندگانی بخشی

یا بگیری از من

آنچه را می بخشی

من به بی سامانی

باد را می مانم

من به سرگردانی

ابر را می مانم

من به آراستگی خندیدم

من ژولیده به آراستگی خندیدم

سنگ طفلی ، اما

خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت

قصه ی بی سر و سامانی من

باد با برگ درختان می گفت

باد با من می گفت :

چه تهیدستی مرد

ابر باور می کرد

من در آیینه رخ خود دیدم

و به تو حق دادم

آه می بینم ، می بینم

تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی

من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم

چه امید عبثی

من چه دارم که تو را در خور ؟

هیچ

من چه دارم که سزاوار تو ؟

هیچ

تو همه هستی من ، هستی من

تو همه زندگی من هستی

تو چه داری ؟

همه چیز

تو چه کم داری ؟ هیچ

بی تو در می ابم

چون چناران کهن

از درون تلخی واریزم را

کاهش جان من این شعر من است

آرزو می کردم

که تو خواننده ی شعرم باشی

راستی شعر مرا می خوانی ؟

نه ، دریغا ، هرگز

باورنم نیست که خواننده ی شعرم باشی

کاشکی شعر مرا می خواندی

بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه

بی تو سرگردانتر ، از پژواکم

در کوه

گرد بادم در دشت

برگ پاییزم ، در پنجه ی باد

بی تو سرگردانتر

از نسیم سحرم

از نسیم سحر سرگردان

بی سرو سامان

بی تو - اشکم

دردم

آهم

آشیان برده ز یاد

مرغ درمانده به شب گمراهم

بی تو خاکستر سردم ، خاموش

نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق

نه مرا بر لب ، بانگ شادی

نه خروش

بی تو دیو وحشت

هر زمان می دردم

بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد

و اندر این دوره بیدادگریها هر دم

کاستن

کاهیدن

کاهش جانم

کم

کم

چه کسی خواهد دید

مردنم را بی تو ؟

بی تو مردم ، مردم

گاه می اندیشم

خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟

آن زمان که خبر مرگ مرا

از کسی می شنوی ، روی تو را

کاشکی می دیدم

شانه بالازدنت را

بی قید

و تکان دادن دستت که

مهم نیست زیاد

و تکان دادن سر را که

عجیب !عاقبت مرد ؟

افسوس

کاکش می دیدم

من به خود می گویم:

چه کسی باور کرد

جنگل جان مرا

آتش عشق تو خاکستر کرد ؟

باد کولی ، ای باد

تو چه بیرحمانه

شاخ پر برگ درختان را عریان کردی

و جهان را به سموم نفست ویران کردی

باد کولی تو چرا زوزه کشان

همچنان اسبی بگسسته عنان

سم فرو کوبان بر خاک گذشتی همه جا ؟

آن غباری که برانگیزاندی

سخت افزون می کرد

تیرگی را در دشت

و شفق ، این شفق شنگرفی

بوی خون داشت ، افق خونین بود

کولی باد پریشاندل آشفته صفت

تو مرا بدرقه می کردی هنگام غروب

تو به من می گفتی :

صبح پاییز تو ، نامیومن بود !

من سفر می کردم

و در آن تنگ غروب

یاد می کردم از آن تلخی گفتارش در صادق صبح

دل من پر خون بود

در من اینک کوهی

سر برافراشته از ایمان است

من به هنگام شکوفایی گلها در دشت

باز برمی گردم

و صدا می زنم :

آی

باز کن پنجره را

باز کن پنجره را

در بگشا

که بهاران آمد

که شکفته گل سرخ

به گلستان آمد

باز کنپنجره را

که پرستو می شوید در چشمه ی نور

که قناری می خواند

می خواند آواز سرور

که : بهاران آمد

که شکفته گل سرخ به گلستان آمد

سبز برگان درختان همه دنیا را

نشمردیم هنوز

من صدا می زنم :

باز کن پنجره ، باز آمده ام

من پس از رفتنها ، رفتنها ؛

با چه شور و چه شتاب

در دلم شوق تو ، اکنون به نیاز آمده ام داستانها دارم

از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو

از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو

بی تو می رفتم ، می رفتن ، تنها ، تنها

وصبوری مرا

کوه تحسین می کرد

من اگر سوی تو برمی گردم

دست من خالی نیست

کاروانهای محبت با خویش

ارمغان آوردم

من به هنگام شکوفایی گلها در دشت

باز برخواهم گشت

تو به من می خندی

من صدا می زنم :

آی با باز کن پنجره را

پنجره را می بندی

با من اکنون چه نشتنها ، خاموشیها

با تو اکنون چه فراموشیهاست

چه کسی می خواهد

من و تو ما نشویم

خانه اش ویران باد

من اگر ما نشویم ، تنهایم

تو اگر ما نشوی

خویشتنی

از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز برپا نکنیم

از کجا که من و تو

مشت رسوایان را وا نکنیم

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه برمی خیزند

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد ؟

چه کسی با دشمن بستیزد ؟

چه کسی

پنجه در پنجه هر دشمن دون

آویزد

دشتها نام تو را می گویند

کوهها شعر مرا می خوانند

کوه باید شد و ماند

رود باید شد و رفت

دشت باید شد و خواند

در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟

در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟

در من این شعله ی عصیان نیاز

در تو دمسردی پاییز که چه ؟

حرف را باید زد

درد را باید گفت

سخن از مهر من و جور تو نیست

سخن از تو

متلاشی شدن دوستی است

و عبث بودن پندار سرورآور مهر

آشنایی با شور ؟

و جدایی با درد ؟

و نشستن در بهت فراموشی

یا غرق غرور ؟

سینه ام آینه ای ست

با غباری از غم

تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار

آشیان تهی دست مرا

مرغ دستان تو پر می سازند

آه مگذار ، که دستان من آن

اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشیها بسپارد

آه مگذار که مرغان سپید دستت

دست پر مهر مرا سرد و تهی بگذارد

من چه می گویم ، آه

با تو اکنون چه فراموشیها

با من اکنون چه نشستها ، خاموشیهاست

تو مپندار که خاموشی من

هست برهان فرانموشی من

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه برمی خیزند

(0) نظر
برچسب ها :
در آمد

در آمد

تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق این پندارم

که چرا

خانه کوچک ما سیب نداشت

(0) نظر
برچسب ها :
X