تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء
اى خداى بزرگ، اى ایده آل غایى من، اى نهایت آرزوهاى بشرى، عاجزانه در مقابلت به خاک مى افتم، تو را سجده مى کنم، مى پرستم، سپاس مى گویم، ستایش مى کنم که فقط تو، آرى فقط تو اى خداى بزرگ شایسته سپاس و ستایشى، محبوب بشرى، فقط تویى، گمشده من تویى. ولى افسوس که اغلب تظاهرات فریبنده و زودگذر دنیا را به جاى تو مى پرستم. به آن ها عشق مى ورزم و تو را فراموش مى کنم! اگرچه نمى توانم آن را هم فراموشى )بنامم( چون یک زیبایى یا یک تظاهر فریبنده نیز جلوه توست و مسحور تجلیات تو شدن نیز عشق به ذات توست.
من هرگاه مفتون هرچیز شده ام، در اعماق دل خود، به تو عشق ورزیده ام، بنابراین اى خداى بزرگ، تو از این نظر مرا سرزنش مکن. فقط ظرفیت و شایستگى عطا کن تا هر چه بیش تر به تو نزدیک شوم و در راه درازى که به سوى بوستان بى انتها و ابدى تو دارم، این سبزه ها و خزه هاى ناچیز نظر مرا جلب نکند و از راه اصلى باز ندارند.
در دنیا، به چیزهاى کوچکى خوشحال مى شوم که ارزشى ندارند و از چیزهایى رنج مى برم که بى اساسند. این خوشحالى ها و ناراحتى ها دلیل کم ظرفیتى من است.
هنوز گرفتار زندان غم و اندوهم. هنوز اسیر خوشى و لذتم... کمندِ درازِ آمال و آرزو، بال و پرم را بسته، اسیر و گرفتارم کرده و با آزادى، آرى آزادىِ واقعى خیلى فاصله دارم.
ولى اى خداى بزرگ، در همین مرحله اى که هستم احساس مى کنم که تو مانند راهبرى خردمند مرا پند و اندرز مى دهى، آیات مقدس خود را به من مى نمایى و مرا عبرت مى دهى! چه بسا که در موضوعى ترس و وحشت داشتم و تو مرا کمک کردى. چیزهایى محال و ممتنع را جنبه امکان دادى و چه بسا مواقع که به چیزى ایمان و اطمینان داشتم ولى تو آن را از من گرفتى و دچار غم و اندوهم کردى و به من نمودى که اراده و مشیت هر چیز به دست توست. فعالیت مى کنیم، پایین و بالا مى رویم ولى ذلّت و عزّت فقط به دست توست.
هیچ نمى دانستم که در دنیا آتشى سوزان تر از آتش وجود دارد! سوختم، سوختم، ولى اى کاش فقط سوزش آتش بود.
اى کاش مرا مى سوزاندند، استخوان هایم را خرد مى کردند و خاکسترم را به باد مى سپردند و از من، بینواىِ دردمندِ دل سوخته اثرى باقى نمى گذاردند.
نزدیک به یک سال مى گذرد که در آتشى سوزان مى سوزم. کم تر شبى به یاد دارم که بدون آب دیده به خواب رفته باشم و آه هاى آتشین قلب و روح مرا خاکستر نکرده باشد!
خدایا نمى دانم تا کى باید بسوزم؟ تا چند رنج ببرم؟ در همه حال، همه جا و همیشه تو شاهد بوده اى. عشقى پاک داشتم و آن را به پرستش ذات مقدس تو ارتباط مى دادم، ولى عاقبتش به آتشى سوزان مبدل شد که وجودم را خاکستر کرد. احساس مى کنم تا ابد خواهم سوخت. شمعى سوزان خواهم بود که از سوزش من شاید بشریت لذت خواهد برد!
خدایا، از تو صبر مى خواهم و به سوى تو مى آیم. خدایا تو کمکم کن.
امروز 19 رمضان یعنى روزى است که پیشواى عالیقدر بشریت در خون خودش غوطه مى خورد. روزى است که مرا به یاد آن فداکارى ها، عظمت ها و بزرگوارى هاى او مى اندازد. از او خالصانه طلب همت مى کنم، عاشقانه اشک، یعنى عصاره حیات خود را تقدیمش مى نمایم. به کوهساران پناه مى برم تا در... تنهایى، از پس هزارها فرسنگ و قرن ها سال با او راز و نیاز کنم و عقده هاى دل خویش را بگشایم.
خدایا نمى دانم هدفم از زندگى چیست؟ عالم و مافیها مرا راضى نمى کند. مردم را مى بینم که به هر سو مى دوند، کار مى کنند، زحمت مى کشند تا به نقطه اى برسند که به آن چشم دوخته اند.
ولى اى خداى بزرگ از چیزهایى که دیگران به دنبال آن مى روند بیزارم. اگرچه بیش از دیگران مى دوم و کار مى کنم، اگرچه استراحت شب و نشاط روز را فداى فعالیت و کار کرده و مى کنم ولى نتیجه آن مرا خشنود نمى کند فقط به عنوان وظیفه قدم به پیش مى گذارم و در کشمکش حیات شرکت مى کنم و در این راه، انتظار نتیجه اى ندارم!
خستگى براى من بى معنى شده است، بى خوابى عادى و معمول شده، در زیر بار غم و اندوه گویى کوهى استوار شده ام، رنج و عذاب دیگر برایم ناراحت کننده نیست. هر کجا که برسد مى خوابم، هر وقت که اقتضا کند مى خیزم، هرچه پیش آید مى خورم، چه ساعت هاى دراز که بر سر تپه هاى اطراف »برکلى«(1) بر خاک خفته ام و چه نیمه هاى شب که مانند ولگردان تا دمیدن صبح بر روى تپه ها و جاده هاى متروک قدم زده ام. چه روزهاى درازى را که با گرسنگى به سر آورده ام. درویشم، ولگردم، در وادى انسانیت سرگردانم و شاید از انسانیت خارج شده ام، چون احساس و آرزویى مانند دیگران ندارم.
اى خداى بزرگ، براى من چه مانده است؟ نام خود را بر سر چه باید بگذارم؟ آیا پوست و استخوان من، مشخّص نام و شخصیّت من خواهد بود؟ آیا ایده ها، آرزوها و تصورات من شخصیّت خواهند داشت؟ چه چیز است که »من« را تشکیل داده است؟ چه چیز است که دیگران مرا به نام آن مى شناسند؟...
در وجود خود مى نگرم، در اطراف جست وجو مى کنم تا نقطه اى براى وجود خود مشخص کنم که لااقل براى خود من قابل درک باشد. در این میان جز قلب سوزان نمى یابم که شعله هاى آتش از آن زبانه مى کشد و گاهى وجودم را روشن مى کند و گاه در زیر خاکستر آن مدفون مى شوم. آرى از وجود خود جز قلبى سوزان اثرى نمى بینم. همه چیز را با آن مى سنجم. دنیا را از دریچه آن مى بینم. رنگ ها عوض مى شوند، موجودات جلوه دیگرى به خود مى گیرند.
مهدى چمران
من تصمیم دارم که از این به بعد آدم خوبى باشم، دست از گناهان بشویم، قلب خود را یکسره تسلیم خدا کنم، از دنیا و مافیها چشم بپوشم. تنها، آرى تنها لذت خویش را در آب دیده قرار دهم.
من روزگار کودکى خود را در بزرگوارى و شرف و زهد و تقوى سپرى کرده ام. من آدم خوبى بوده ام، باید تصمیم بگیرم که مِن بعد نیز خود را عوض کنم.
حوادث روزگار آدمى را پخته مى کند و حتى گناهان مانند آتشى آدمى را مى سوزاند.
زندگى حماسه آفرین و پرفراز و نشیب دکتر مصطفى چمران از مقاطعى بسیار گوناگون و حساس شکل گرفته است، شرایط خاص هر مقطع کاملاً قابل دقت است، زمانى در دوران مبارزات ملى شدن صنعت نفت و پس از آن در دوران اختناق بعد از کودتاى 28 مرداد، سالیانى چند در امریکا، سپس در مصر و بعد از آن دوران حماسه ساز لبنان، در کنار مرزهاى اسرائیل و پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران در وطن و میهن اسلامى خود در مسئولیت ها و مأموریت هاى مختلف، عمر پرجوش و تحرک و انسان ساز خود را سپرى ساخت. این مقاطع با هم بسیار متفاوتند ولى آن چه که همه این ادوار را به هم ارتباط مى بخشد، خط فکرى او، اعتقاد خالصانه و شیدایى او براى تکامل روح انسانى و اوج گرفتن از این دنیاى خاکى و وصول به معشوق و لقاى حق بوده است. او لحظه اى آرام نداشته است، خود را وقف خدمت به خلق و جهاد در راه خدا نموده و از هیچ کس و هیچ چیز جز خداى تعالى انتظار و ترس و باکى نداشت. سراپا عشق بود، محبت بود، شور بود، تلاش خالصانه بود، مبارزه بود، خودسازى بود، انسان سازى بود، سازمان دهى بود، درد و غم و رنج بود، تنهایى و پرواز بود، فریاد بود و بالأخره شهادت بود.
مصطفى چمران که در سال 1311 تولد یافت، دوران کودکى و ابتدایى را در دبستان انتصاریه تهران خیابان 15 خرداد - عودلاجان و دوران متوسطه خود را در دبیرستان هاى دارالفنون و البرز سپرى ساخت و سپس وارد دانشکده فنى دانشگاه تهران شد و در سال 1335 در رشته برق فارغ التحصیل و شاگرد ممتاز گشت. او همیشه در تمام دوران تحصیل پیشتاز و نمونه بود، علاوه بر آن که در همه مبارزات سیاسى و مذهبى حضورى فعّال داشت؛ نمونه اى از یک نوجوان و جوانى پاک، پرتلاش، عمیق و براى همه دوست داشتنى بود. با استفاده از بورس شاگرد اولى براى ادامه تحصیل راهى امریکا شد و ابتدا در دانشگاه تگزاس درجه فوق لیسانس مهندسى برق و سپس در یکى از بزرگ ترین و مهم ترین دانشگاه هاى معروف امریکا »برکلى«، در کالیفرنیا و با همراهى برجسته ترین اساتید فیزیک، دکتراى خود را در رشته الکترونیک و فیزیک پلاسما با عالى ترین نمرات دریافت نمود و مدتى در یکى از مراکز مهم تحقیقاتى روى زمین در کنار دانشمندان و پژوهشگران بنام، سرگرم تحقیق روى پروژه هاى بزرگى، در زمان خود بود.
باز هم در کنار این مسیر تحسین برانگیز و کم نظیر، پایه گذار و سازمان دهنده مبارزات ضداستعمارى و ضدرژیم طاغوتى شاه و پایه گذار فعالیت هاى گسترده اسلامى در امریکا بود. بعد از شکست اعراب در جنگ 1967، دنیاى وسیع امریکا بر او تنگ مى نمود و براى فراگیرى فنون نظامى و جنگ هاى چریکى راهى اروپا، الجزایر و مصر شد و مدت دو سال در مصر ماند. بعد از فوت جمال عبدالناصر به دعوت امام موسى صدر رهبروقت شیعیان لبنان به سرزمین فاجعه، درد و رنج مسلمین به ویژه شیعیان لبنان قدم نهاد و در جنوب لبنان، شهر صور و کنار مرزهاى اسرائیل رحل اقامت افکند ولى او در همه جاى لبنان حضور داشت، هر کجا که خطر بود، بلا بود و قیام بود، دکتر چمران نیز در پیشاپیش مردم بى پناه لبنان حضور داشت. در لبنان پایه گذارى سازمان هاى چریکى مسلّح را برعهده گرفت که هم زمان با روشنگرى اسلامى و مذهبى و تقویت روحیه و اعتقادات اسلامى و مکتبى، ورزیده ترین، زبده ترین و شجاع ترین رزمندگان اسلام را تربیت نمود که فرزندان و شاگردان آن ها امروز نیز در لبنان براساس همین اعتقادات و روحیه شهادت طلبى، حماسه ها مى آفرینند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران مشتاقانه همراه با گروه 92 نفره نخبگان مذهبى و سیاسى لبنان به ایران آمد و به دیدار امام بزرگوار خود شتافت و بنا به توصیه امام راحل در ایران ماند. با آن که در استمرار برنامه هاى خود در لبنان نیز دخالت داشت، در ایران نیز به دستور امامره از پایه گذاران سپاه بود و سپس در فرونشاندن توطئه هاى خطرناک و جدایى طلبانه دشمن در کردستان با آن که معاون نخست وزیر بود، لباس رزم بر تن کرد و سلاح بر دوش گرفت و با سازمان دهى و به کارگیرى نیروهاى مسلّح و بخصوص مردمى، به خنثى سازى توطئه هاى سخت دشمنان برآمد و نام خود و پاوه و حوادث حماسه ساز آن و فرمان تاریخى امام خمینىره را براى همیشه در تاریخ ثبت نمود.
با آغاز جنگ تحمیلى راهى خوزستان شد و فرماندهى نیروهاى داوطلب مردمى و نظامى را تحت عنوان »ستاد جنگ هاى نامنظم« برعهده گرفت و کتابى قطور از رشادت ها، شهادت ها، حماسه ها و مقاومت ها را قلم زد. بالاخره درحالى که نام او و نیروهاى رزمنده و شجاع او به دوستان روحیه مى بخشید و پشت دشمنان متجاوز را مى لرزاند در ظهر هنگام روز 31 خردادماه 1360، در روستایى به نام »دهلاویه« در نزدیکى سوسنگرد با ترکش خمپاره دشمن، شهادت را در آغوش کشید و به اوج و عروج پرکشید و به لقاءاللَّه رسید و به سوى معبودش شتافت تا عندربهم یرزقون شود.
نگارش این سطور متراکم و مختصر از زندگى او، از آن جا ضرورت داشت که برهه هاى مختلف عمر او، در جوامع و شرایط گوناگون و خط فکرى مستقیم او که در این مجموعه دست نوشته ها گردآورى شده است بیش تر شفاف و مشخص شود و اگر دست نگاشته اى را در امریکا، لبنان یا در ایران به رشته تحریر درآورده است موقعیت ها و شرایط روز نیز مدّنظر قرار گیرد.
دکتر چمران لحظه اى بیکار نمى نشست. یا کار مى کرد، یا مى خواند و یا مى نوشت. حتى اگر چند دقیقه جلسه اى دیرتر تشکیل مى یافت از این فرصت کوتاه نیز استفاده مى کرد و مى نگاشت و آن چه را که مى نوشت براى خود و دل خود مى نوشت نه براى دیگران و نه به خاطر آن که روزى منتشر شود، مکنونات قلبى او بود، گاهى با خدا راز و نیاز مى کند، گاهى با على)ع( و گاهى با حسین (ع)؛ زمانى گزارشى را ثبت مى نماید و هنگامى دیگر روحیه شاعرانه و عارفانه خود را پروبال مى دهد و با دل خود به پروازى ملکوتى و سیر و صعودى روحانى مى پردازد و زمانى دیگر حقایقى تاریخى را با سادگى و صراحت بیان مى کند و در نوشته اى دیگر به دردها و رنج ها و غم هاى خود که همه آن ها هم درد و رنج اجتماعى بود مى پرداخت و بالاخره از هر بابى و هرگونه که آن لحظه افکار او را به خود مشغول مى داشت با بیانى زیبا و قلمى ساده و صریح آن چه را که در درون او مى گذشته قلم زده است، گاهى از شور و شوق و شیدایى و گاهى از عشق و محبت الهى و زمانى از دردها و رنج ها و هنگامى هم از جنگ و ستیز و مقاومت و شهادت و روزى هم در پرواز ملکوتى و سیر و سلوک عرفانى سخن گفته است و مهم آن که این ها را به نیّت آن ننوشته است که کسى بخواند و بر دل پررنج و پرخون او مرهمى بگذارد یا تحسین بنماید، بلکه راز و نیازى درونى و سیر و سلوکى عرفانى بوده است که امروزه دراختیار ما است.
در انتخاب این دست نگاشته ها موضوع خاصى مدّنظر نبوده است و از هر بابى و هر بحثى که بوده است فقط به صرف آن که زمان نگارش با تاریخ مشخص شده باشد گزینش شده، بنابراین، این مجموعه دست نگاشته هاى تاریخ دار دکتر چمران است که در طول سالیان دراز، درباره مطالب مختلف و در نقاط گوناگون و کاملاً متفاوت نگاشته شده است؛ ولى در همه آن ها با وجود اختلاف زمان و مکان یک خط مستقیم الهى به خوبى قابل بررسى است، که همه جا و همه وقت، همه عمر خود را عاشقانه و عارفانه به دنبال راه على و حسین و بدون ترس و هراس از طاغوت ها و قدرت هاى شیطانى و مصلحت طلبى ها طى نموده است و از ابتدا به نور پرفروغ و تابان شهادت چشم دوخته و در پایان نیز به این پرواز و آرامش ملکوتى دست مى یابد. این گونه گزینش دست نگاشته هاى تاریخ دار را هم ابتدا نویسنده جوان و خوب ما آقاى مجید قیصرى با کاوشى در میان همه دست نوشته هاى دکتر چمران پیشنهاد و خود آغاز نمود و مجموعه اى زیبا را فراهم ساخت که بعداً دست نگاشته هاى دیگرى هم به آن افزوده شد. بنابراین مى بایست از این دوست علاقه مند و هنرمند خود که حقّى آشکارا دارد تشکر نمایم و خداوند اجر کامل به او عطا فرماید.
از آن جا که بعضى دست نوشته ها نیاز به شرح و توضیح و یا در تعدادى از دست نوشته ها که در لبنان نگاشته شده از کلمات و لغات عربى که براى ما نامأنوس است استفاده شده، در پاورقى در حد اختصار توضیح لازم ارائه شده است.
بدان امید که خداى بزرگ توفیق کامل شناخت هرچه بهتر و بیش تر این مردان انسان ساز تاریخ، شهداى بزرگوارى که حقاً بى نظیر بودند را به ما عطا فرماید.
اوایل تابستان 1959
«وَ مَن یَتِّق اللّهَ یُکفِّر عَنهُ سَیّئاتِهِ و یُعظِم لَهُ أَجرا = و هرکه پرهیزکار باشد ]خداوند [گناهانش را مى پوشاند و پاداشش را بزرگ مى گرداند.» (طلاق/ 5) «لِیُکفِّرَ اللّهُ عَنهُم أَسوَأ الَّذى عَمِلوا و یَجزِیَهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ الَّذى کانوا یَعمَلون = تا آن که خداوند بدترین عملى را که انجام داده اند ]در سایه تقوا[ بپوشاند و آن ها را به بهترین کارى که انجام مى دادند، پاداش دهد.» (زمر/ 35)
2. نماز، زکات، ایمان به پیامبران و یارى آن ها و قرض: این احتمال وجود دارد که امور پیشین به صورت مجموع، عاملى براى تکفیر سیّئات باشند; زیرا قرآن وعده خداوند به بنى اسرائیل را این گونه مطرح مى کند: «... لَئن أقَمتُمُ الصّلـوةَ و ءاتیتُمُ الزَّکـوةَ و ءامَنتُم بِرسُلى و عَزَّرتُموهُم و أَقرَضتُمُ اللّهَ قَرضًا حَسنًا لاَُکَفِّرنَّ عَنکُم سَیّئاتِکُم و لأُدخِلَنَّکُم جَنّـت تَجرِى مِن تَحتِها الأَنهـرُ». (مائده/12) جمله شرطیه و جزاى مترتب بر آن، ظهور دراین دارد که بر مجموعه این عوامل، جزا که تکفیر سیّئات است، مترتب خواهد بود.
3. هجرت، جهاد، شهادت: «فَالَّذینَ هاجَروا و أُخرِجوا مِن دیـرهِم و أُوذوا فِى سَبیلِى و قـتَلوا و قُتِلوا لاَُکفِّرنَّ عَنهُم سَیِّئاتِهِم و لاَُدخِلنّهُم جَنّـت تَجرِى مِن تَحتِهَا الأَنهـرُ ثَوابًا مِن عِندِاللّهِ واللّهُ عِندَهُ حُسنُ الثَّواب». (آل عمران/195) آن چه که در آیه ذکر شده، هجرت، تبعید، تحمّل شداید و مصایب، جهاد و شهادت در راه خداست. گویا هر یک از این موارد، عامل مستقلى براى تکفیر باشند.
4. توبه: خداوند در آیه 8 تحریم به مؤمنان دستور توبه نصوح (صادقانه) مى دهد; به امید آن که گناهانشان محو شود و در بهشت هایى که نهرها در میانشان جارى است، وارد شوند: «یَـأیّهَا الَّذینَ ءَامَنوا تُوبوا إِلَى اللّهِ تَوبَةً نَّصوحًا عسى رَبُّکُم أَن یُکفِّرَ عَنکُم سَیِّئاتِکُم و یُدخِلَکُم جنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الأَنهـر ...». فیض کاشانى مى نویسد: خداوند تکفیر را در این آیه، در بوته اجمال و ابهام گذاشته و آن را به صورت قطعى بیان نکرده است تا اوّلا بنده بین خوف و رجاء باشد; ثانیاً آشکار شود که تکفیر از ناحیه او تفضّل است، نه آن که ملزم به تکفیر باشد. در تفسیر منسوب به امام عسکرى(ع) وارد شده: هرگاه خداوند بنده اى را به فضلش امیدوار سازد، هیچ گاه او را ناامید نمى کند. در آیه 70 فرقان سخن از تبدیل سیّئات به میان آمده و گنه کاران به این وسیله به توبه تشویق شده اند: «... إلاّ مَن تابَ و ءَامَنَ و عَمِلَ عملا صـلِحًا فَأولـلـِکَ یُبدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِم حَسنـت».
5. پرهیز از گناهان بزرگ: قرآن، ترک گناهان کبیره را موجب تکفیر گناهان صغیره مى داند: «إِن تَجتَنِبوا کَبائِرَ مَا تُنهوَنَ عَنهُ نُکفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم ... .» (نساء/31) علامه طباطبایى مى نویسد: این آیه در مقام امتنان بر امّت، ترک قسمتى از گناهان (کبایر) را موجب تکفیر برخى دیگر از گناهان (صغایر) قرار مى دهد و در آن، هیچ گونه تشویقى به ارتکاب گناهان صغیره نشده است; زیرا از طرفى به ترک کبایر دعوت مى کند و از سوى دیگر، اگر گناه صغیره با اصرار بر آن یا کوچک شمردن و سهل انگارى درباره آن همراه باشد، خود نوعى کبیره به شمار مى رود; بنابراین، آیه دلالت مى کند که خداوند، گناهان صغیره را که معمولا انسان به سبب جهل، ضعف و هواى نفس، از آن خالى نیست، در سایه ترک گناهان کبیره محو مى کند.
6. حسنات: آیه 114 هود پس از ترغیب به نماز در اوّل و آخر روز و هنگام شب مى فرماید: حسنات، زشتى ها و بدکارى ها را محو مى کند: «و أَقِمِ الصَّلوةَ طَرَفَىِ النَّهارِ و زُلَفًا مِن الَّیلِ إنَّ الحَسنتِ یُذهِبنَ السَّیِّئاتِ ذ لک ذِکرى لِلذ کِرین». نقل شده است که سلمان فارسى با مردى به نام ابوعثمان زیر درختى نشسته بودند. سلمان شاخه خشکى را که برگ ها بر آن خشکیده بود در دست گرفت و دستى بر آن کشید تا تمام برگ هاى آن فرو ریخت; آن گاه گفت: اگر کسى نمازهاى پنج گانه شبانه روزش را بخواند، خطاهایش فرو مى ریزد; همان گونه که برگ ها از این شاخه فرو ریخت; سپس این آیه را بر آن مرد خواند. روایاتى را نیز طبرسى آورده که در آن ها نماز کفاره گناهان قرار داده شده و به این آیه استدلال گردیده است. از این مطلب که سیّئه بر مطلق گناهان; اگرچه کبیره باشد، اطلاق شده است، چنان که خداوند متعال در آیه 21 جاثیه در مورد مشرکان یا سران شرک تعبیر ارتکاب سیئات را به کار برده است: «أَم حَسِبَ الَّذینَ اجتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَن نَجعَلَهُم کَالّذینَ ءَامَنوا و عَمِلُوا الصّـلِحـتِ سَواءٌ مَحیاهُم و مَماتُهُم...»، نمى توان استفاده کرد که هر حسنه اى (نماز یا غیر آن) تمام گناهان حتى آن چه از قبیل حق النّاس است و از گناهان کبیره به شمار مى رود را تکفیر مى کند; زیرا این مطلب را ادلّه دیگر رد مى کنند; بنابراین باید آیه را بر تکفیر گناهانى خاص حمل کرد. برخى دیگر معتقدند که این آیه، ربطى به تکفیر ندارد; زیرا معناى آن این است که کارهاى نیک وقتى به صورت مستمر انجام شوند، در انسان حالتى به وجود مى آید که از ارتکاب گناهان باز داشته مى شود. برخى نیز آیه را شامل هر دو معنا (تکفیر و جلوگیرى از وقوع مجدد) دانسته اند. در آیه 22 رعد قرآن از اهل نجات و سعادت در آخرت سخن مى گوید و یکى از ویژگى هاى آن ها را چنین بیان مى دارد: «... و یَدرَءونَ بِالحَسنةِ السَّیِّئة ...= ]کسانى که[ بدى را با نیکى دفع مى کنند». این جمله، دو گونه معنا شده است: یکى این که بدى را با نیکى پاسخ مى دهند که بنابراین معنا ربطى به بحث ما نخواهد داشت. دیگر این که: در پى سیّئه، حسنه اى انجام مى دهند تا آن را محو کند و این معنا با تکفیر مناسبت دارد.
7. صدقه پنهانى: خداوند در آیه 271 بقره انفاق پنهانى را موجب پوشاندن برخى از گناهان دانسته است: «إِن تُبدُوا الصَّدقتِ فَنِعِمّا هِىَ و إِن تُخفوها و تُؤتُوهَا الفُقراءَ فَهوَ خَیرٌ لَکُم و یُکفِّر عَنکُم مِن سَیِّئاتِکُم».
8. کفارات: در مواردى براى برخى از گناهان، کفاره تعیین شده که باعث تکفیر آن ها مى شود; مانند عفو از حق قصاص که کفاره گناهان ولىِّ مقتول است: «و کَتَبنا عَلیهِم فیِها أَنَّ النَّفسَ بِالنّفسِ... فَمَن تَصدَّقَ بِه فَهوَ کَفّارةٌ لَه... .» (مائده/45) و نیز کفاره شکستن قسم که عبارت از اطعام یا پوشاندن ده نفر مسکین یا آزاد کردن یک نفر برده است و اگر بر هیچ کدام توانایى ندارد، سه روز روزه گرفتن: «لا یُؤاخِذُکمُ اللّهُ بِاللَّغوِ فى أَیمنِکُم و لکن یُؤاخِذُکُم بِما عَقّدتُمُ الأَیمنَ فَکفّرَتُهُ إِطعامُ عَشَرةِ مَسکیِنَ مِن أَوسطِ ما تُطعمونَ أَهلیکُم أَو کِسوتُهُم أَو تَحریرُ رَقَبة فَمن لَم یَجِد فَصِیامُ ثَلثةِ أَیّام ذلکَ کَفّرةُ أَیمنِکُم إذا خَلَفتُم...» (مائده/89)
دنیا و آخرت، صحنه حبط اعمال: در آیات پیشین که درباره ارتداد، کفر و نفاق بود، دنیا و آخرت هر دو عرصه حبط عمل قرار داده شده اند. تعبیر «حَبِطَت أَعملهُم فِى الدُّنیا و الأخِرة» در آیه 217 بقره که به ارتداد مربوط است و در آیه 22 آل عمران که درباره کفر است و در آیه 69 توبه که با منافقان ارتباط دارد، تکرار شده; البته آیه 32 محمد از حبط عمل در آینده خبر داده است: «سَیُحبِطُ أَعملَهُم»; ولى آیات دیگر حبط را به دنیا و آخرت نسبت نداده اند و از فعل ماضى که بر گذشته دلالت مى کند، استفاده کرده اند. طبرسى حبط عمل کافر در دنیا را موجب عدم احترام جان و مال کافر مى داند. برخى، موارد دیگرى را نیز از اثرات حبط عمل در دنیا قرار داده اند; مثل استحقاق نداشتن یارى و دوستى از ناحیه مسلمانان، روا بودن جنگ با او، جدایى همسر از وى و عدم استحقاق ارث در صورت ارتداد; امّا حبط عمل در آخرت، بطلان ثواب و استحقاق پاداش است.
«یـأَیُّهَا الَّذینَ ءَامَنوا إِن تَتَّقوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا و یُکفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم و یَغفِر لَکُم واللّهُ ذُوالفَضلِ العَظِیم = اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر پرهیزکار باشید، خدا براى شما دیده بصیرت و تمییز حق و باطل قرار مى دهد و بدى هایتان را مى پوشاند و شما را مى آمرزد. (انفال/ 29) در آیه 65 مائده خداوند به اهل کتاب وعده مى دهد که اگر ایمان بیاورند و تقواى الهى را پیشه خود سازند، گناهانشان را محو نموده، آن ها را در بهشت پرنعمت مسکن مى دهد: «ولَو أنَّ أَهلَ الکِتـبِ ءَامَنوا واتَّقوا لَکفَّرنا عَنهُم سَیِّئاتِهِم و لاَدخَلنهُم جَنّتِ النَّعیم».
«والَّذینَ ءَامَنوا و عَمِلُوا الصّـلِحـتِ لَنُکفّرَنَّ عَنهُم سَیِّئاتِهِم و لَنَجزِینَّهُم أَحسنَ الَّذى کَانوا یَعمَلون». (عنکبوت/7) کلمه «الصّالحات» که جمع بوده و با «ال» شروع شده است، در همه اعمال صالح ظهور دارد; پس طبق این آیه و آیات مشابه آن، تکفیر، نتیجه ایمان و انجام همه اعمال شایسته است. با توجّه به این مطلب، اشکالى وارد مى شود که لازمه انجام همه اعمال صالح، ترک تمام گناهان است; بنابراین، سیّئه اى وجود ندارد تا تکفیر شود.
طبرسى این اشکال را در موارد متعددى این گونه پاسخ مى دهد: مراد سیّئاتى است که پیش تر در حال کفر انجام مى دادند. به نظر برخى، مراد از تکفیر سیّئات، سقوط عذاب کفر و گناهان در حال کفر، و مراد از بهترین پاداش اعمال، پاداش به اعمال در حال اسلام است. برخى نیز گفته اند: مراد از سیّئات، گناهان صغیره است; بنابراین، منافاتى ندارد که شخص، همه اعمال صالح را انجام دهد; یعنى گناهان را ترک و واجبات را به جا آورد، در عین حال، گاهى گناه نیز در زندگى اش رخ دهد. آیه 9 تغابن نیز بر این مطلب دلالت دارد که ایمان به خدا و انجام کارهاى شایسته، موجب زدوده شدن بدى ها از شخص مى شود. «و مَن یُؤمِن بِاللّهِ و یَعمَل صلِحًا یُکَفِّر عَنهُ سَیّئَاتِهِ ...». قرآن در آیه 2 محمد ایمان و عمل صالح را به همراه ایمان به حقّانیت قرآن، سبب تکفیر گناهان دانسته است: «والَّذینَ ءَامَنوا و عَمِلُوا الصّـلِحـتِ و ءَامَنوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحمّد و هُو الحَقُّ مِن رَبِّهم کَفّرَ عَنهُم سَیِّئاتِهِم و أَصلَحَ بالَهُم»
از دعایى که در اواخر سوره آل عمران آمده، استفاده مى شود که ایمان سبب آمرزش گناهان است: «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعنا مُنادِیاً یُنادِى لِلإیمنِ أَن ءَامِنوا بِرَبِّکُم فَـامَنّا رَبّنا فَاغفِرلَنا ذُنوبَنا و کَفِّر عَنّا سَیِّئاتِنا و تَوفَّنا مَع الأَبرار».(آل عمران/193) قرآن در جاى دیگر، یکى از آثار فتح المبین یا نزول آرامش بر دل هاى مردان و زنان مؤمن را زدودن گناهانشان قرار داده است: «لِیُدخِلَ المُؤمِنینَ والمُؤمِنتِ جَنّـت تجرِى مِن تَحتِهَا الأنهر خلدینَ فیِها و یُکفِّرَ عَنهُم سَیِّئاتِهِم ...».(فتح/ 5)
1. ایمان، عمل صالح و تقوا: آیات در این زمینه چهار گروه است:
1. آیاتى که ایمان را عامل تکفیر مى داند;
2. آیاتى که ایمان توأم با عمل صالح را موجب تکفیر قرار داده است;
3. آیاتى که ایمان همراه با تقوا را عامل تکفیر معرفى کرده است;
4. آیاتى که در آن ها تقوا به تنهایى عامل تکفیر شمرده شده است.
در آیه 33 محمّد اطاعت نکردن از خدا و پیامبر(ص) موجب حبط اعمال دانسته شده است: «یَـأیّهَا الَّذینَ ءَامَنوا أَطیعُوا اللّهَ و أَطیعُوا الرَّسولَ و لاَ تُبطِلوا أَعمـلَکُم». این نافرمانى در صورتى باعث حبط اعمال است که مراد آیه، نهى از ابطال عمل به وسیله نافرمانى از خدا و رسول، با حفظ ایمان باشد، نه با کفر و شرک. برخى گفته اند: مراد از ابطال عمل، احباط آن با شرک یا منّت گذارى بر رسول یا با ریا، عجب، معصیت، یا خصوص گناه کبیره است. بر اساس روایتى از امام باقر(ع) در تفسیر آیه پیشین، دشمنى با اهل بیت(ع) موجب باطل شدن اعمال مى شود.
اگر کسى بعد از انفاق، بر خدا یا بر گیرنده آن منت بگذارد و او را آزار دهد، عمل او حبط و ثواب انفاق در راه خدا نصیبش نخواهد شد: «یَـأیُّهَا الَّذینَ ءَامَنوا لاَتُبطِلوا صَدَقتِکُم بِالمنِّ والأَذى». (بقره/ 264) از کلمه «لاَ تُبطِلوا» استفاده مى شود که هرگاه صدقه اى به طور صحیح داده شود و پس از آن، منّت و آزار باشد، آن صدقه باطل مى گردد. آیه 262 بقره نیز این مطلب را تأیید مى کند.
در آیات بعد، مثال دیگرى مى آورد و کسانى را که صدقه خود را با منت و آزار باطل مى کنند، به کسى تشبیه مى کند که باغى سرسبز با میوه هاى گوناگون دارد و آب ها در آن روان است و در حالى که آن شخص داراى فرزندان ضعیفى است، پیرى وى فرا مى رسد و در این هنگام که شدیداً به آن باغ نیاز دارد، گردبادى آتشین آمده، آن را مى سوزاند.
در آیه دوم حجرات صدا را بر صداى پیغمبر بلندتر کردن و نیز بلند سخن گفتن در مقابل وى، از عوامل حبط شمرده شده است: «یَـأیُّها الَّذینَ ءَامَنوا لاَ تَرفَعوا أَصوتَکُم فَوقَ صَوتِ النَّبِىّ و لاَ تَجهَروا لَهُ بِالقَولِ کَجَهرِ بَعضِکُم لِبعض أَن تَحبَطَ أَعمـلُکُم و أَنتُم لاَ تَشعرُون». در تفسیر این آیه، آراى گوناگونى مطرح است:
الف. برخى از گناهان دیگر به جز کفر نیز باعث حبط بعضى از اعمال نیک مى شوند و این دو گناه، از جمله آن ها هستند.
ب. برخى از مفسران این آیه را به حبط عمل بر اثر کفر مربوط دانسته اند. آنان گفته اند: طرح سخن گفتن فراتر از پیامبر(ص) و فریاد زدن نزد او در این آیه، از آن جهت نبوده که خود این دو عمل موجب حبط اعمال مى شود; بلکه این ها کاشف از کفر است و کفر، حبط اعمال را در پى دارد; پس این دو فعل، عامل مستقلى براى حبط نخواهد بود. این نظریّه، خلاف ظاهر قرآن است; زیرا در این آیات به مؤمنان خطاب شده که برخى از آنان در حضور پیغمبر(ص) رفت و آمد داشتند و از صحابه به شمار مى آمدند; افزون بر آن که بلند سخن گفتن نزد پیامبر همیشه (کاشف از کفر نیست; لذا برخى این عمل را از جهت اهمیت حفظ مقام شامخ پیامبر(ص) به منزله کفر قرار داده اند، نه آن که کفر حقیقى باشد.
ج. ملاک در نهى از بلند سخن گفتن، آن است که این گونه سخن گفتن معمولا موجب آزار مى شود و آزار پیامبر(ص) کفر بوده، کفر باعث حبط اعمال است; بنابراین اگر از مطلق بلند حرف زدن، نهى شده، بدین سبب است که از عملى که احتمالا موجب آزار پیغمبر(ص) است، نهى شده باشد; چه در واقع به آزار پیامبر(ص) بینجامد یا نه; پس نهى در این جا از باب احتیاط خواهد بود; به این معنا که اصحاب باید از مطلق بلند سخن گفتن نزد رسول الله پرهیز مى کردند تا در آن چه موجب اذیّت حضرت و در نتیجه موجب کفر مى شد، واقع نشوند وگرنه اعمالشان حبط مى گشت. قرینه بر این نظریّه، جمله «و أَنتُم لا تَشعُرون» است; زیرا این دو قسم عمل (قسمى که به کفر مى انجامد و قسمى که به کفر نمى انجامد) مرز مشخصى براى مکلفان ندارد; پس کلمه «لا تشعرون» معنا مى یابد; امّا طبق تفاسیر دیگر، جایى براى این جمله نمى ماند. قرینه دوم، کلمه «أَن تَحبَطَ» است که عده اى آن را به تقدیر «خشیة أن تحبط» گرفته اند. این نظریه نیز با ظاهر قرآن هماهنگ نیست; زیرا اوّلا آیه ظهور در نهى نفسى و استقلالى دارد، نه نهى مقدّمى (و تبعى) و ثانیاً زشتى بالا بردن صدا بر صداى پیامبر(ص) و نیز بلند سخن گفتن در برابر ایشان با عقل قابل درک است; ولى مؤمنان نمى دانستند که ناپسندى آن دو عمل به حدى است که اعمال نیک را حبط مى کند و جمله «و أنتم لاتشعرون» به این مطلب اشاره دارد.
برخى نیز گفته اند که حبط در این آیه، به احباط و تکفیر مربوط نمى شود و مراد از آن، این است که مجالست و گفت و گو با پیامبر در این دو صورت، ثواب ندارد، نه این که به وسیله این دو عمل ثواب اعمال دیگر حبط مى شود.
آیه 16 هود درباره کسانى که زندگى دنیا و زینت هاى آن را خواستارند و به آن ها دل بسته اند، مى گوید: نتیجه اعمالشان را در همین دنیا به طور کامل به آن ها مى دهیم; سپس مى فرماید: «أُولـلـِک الَّذینَ لَیسَ لَهُم فِى الأَخِرةِ إِلاّالنّارُ و حَبِطَ ما صَنَعوا فِیها و بطِلٌ مَا کَانوا یَعمَلون». در روز قیامت، جز آتش به آن ها نخواهد رسید و آن چه در دنیا انجام داده اند، بر باد مى رود و عمل آن ها حبط و باطل مى شود. پیامد دقّت در این آیات آن است که این عامل از عوامل پیشین جدا نیست و به عواملى که پس از این درباره مؤمنان خواهیم گفت، ارتباطى ندارد; زیرا کسانى که به دنیا دل بسته اند، ممکن است یکى از دو گروه مؤمنان یا کافران (به معناى اعمّ از گروه هاى پیش گفته) باشند و با توجه به دو قرینه مى توان گفت که آیات، مربوط به کافران است. 1. در آیات پیشین، سخن از منکران قرآن و نبوّت و تحدّى با آنان است که اگر راست مى گویید و قرآن از جانب خدا نیست، ده سوره مانند آن بیاورید. سیاق آیات اقتضا مى کند که این آیه هم درباره آن ها باشد. 2. آیه از خلود در آتش سخن مى گوید: «... لَیسَ لَهُم فِى الأَخِرةِ إِلاّ النّارُ ...» و خلود، مختصّ به کافران است.
آن چه تاکنون مطرح شد، آیات مربوط به غیر اهل ایمان بود; امّا در قرآن آیاتى وجود دارد که مربوط به حبط اعمال مؤمنان است و در این قسمت به آن موارد پرداخته مى شود.
آیات 18 و 19 سوره احزاب از کارشکنى منافقان خبر مى دهد که نه تنها خود به جنگ نمى رفتند، بلکه از رفتن دیگران نیز جلوگیرى مى کردند. علایم آن ها بخل، ترس، زخم زبان زدن و حرص است و خداوند اعمالشان را تباه مى کند: «...أُولـلـِکَ لَم یُؤمِنوا فَأَحبَطَ اللّهُ أعمـلَهُم و کانَ ذ لِک عَلَى اللّهِ یَسیرًا». در آیات 68 و 69 توبه خداوند آن ها را در ردیف کافران قرار داده، مى فرماید: «... أُولـلـِکَ حَبِطَت أَعمـلُهُم فِى الدُّنیا والأَخِرةِ و أُولـلـِکَ هُمُ الخـسِرون». آیه 51 تا 53 مائده نیز چنان که برخى گفته اند، درباره حبط اعمال منافقان است; زیرا تعبیرهایى نظیر «... فِى قُلوبِهم مَرضٌ ...» (بقره/ 10) درباره منافقان آمده است. البته برخى دیگر، این آیات را درباره گروهى از مؤمنان بیمار دل و ضعیف الایمان دانسته اند.
اعمال کسانى که آخرت را دروغ پنداشته اند، حبط مى شود: «والَّذینَ کَذّبوا بِـایـتِنا و لِقاءِ الأَخرةِ حَبِطَت أَعمـلُهُم». (اعراف/ 147) «أُولـلـِکَ الَّذینَ کَفروا بِـایـتِ رَبِّهِم و لِقائهِ فَحبِطَت أَعمـلُهُم» (کهف/ 105) و خداوند، اعمال منکران معاد را چون ذرّات غبار، پراکنده مى سازد: «و قَالَ الَّذین لا یَرجونَ لِقاءَنا ... و قَدِمنا إِلى مَا عَمِلوا مِن عَمل فَجعَلنـهُ هَباءً مَنثورًا» (فرقان/ 21و23