این ویروس ایرانى که اندازه آن 2930بایت است، بسیار شبیه ویروس ONEHALFاست و همانند آن، اطلاعات را کد (تخریب)می کند. این ویروس فایل هاى با پسوند COM،EXE و نیز ARTITION TABLE هارد دیسک را آلوده مى کند. در صورتى که PARTITION TABLE یک سیستم به این ویروس آلوده باشد هربار که سیستم با هارد دیسک آلوده راه اندازى مى شود ویروس اطلاعات سه سیلندر از هارد دیسک را به طور کامل کد (تخریب) مى کند البته تا زمانى که خود ویروس فعال است و کنترل عملیات ورودى خروجى (I/O) را در اختیار دارد، نمی توان متوجه این تخریب شد.
هنگامى که یک برنامه آلوده به ویروس مجید اجرا مى شود، ابتدا وجود ویروس در حافظه را چک مى کند. اگر ویروس قبلا در حافظه مقیم شده و کنترل وقفه DOS) INTERRUPT 21H) را در اختیار گرفته باشد، هنگام اجراى تابع 5E5E وقفه 21H (این تابع توسط ویروس تعریف شده است) در ثبات AX مقدار E5E5 را قرار مى دهد.
بنابراین برنامه آلوده به ویروس با اجراى این تابع متوجه مى شود که ویروس در حافظه مقیم شده است یا خیر. اگر ویروس قبلا در حافظه مقیم نشده باشد، ابتدا PARTITION TABLE هارددیسک را آلوده کرده و سپس درحافظه مقیم مى شود.
هنگام مقیم شدن ویروس مجید در حافظه، ویروس کنترل توابع 11H، 4EH(SEARCH FOR FIRST MATCH)،4CH (TERMINATE PROGRAM) ،3DH (OPEN FILE)، CLOSE FILE) 3EH، (EXTENDE OPEN)، CREAT)3CH (OR TRUNCATE HANDLE، 5BH (CREAT NEW HANDLE)،56H (RENAME FILE) از وقفه DOS (INTERRUPT 21H) و توابع 2H و 3H از وقفه 13H را در اختیار می گیرد.
ویروس با در اختیار گرفتن کنترل توابع 11H، 12H، 4EH، 4FH وقفه 21H هنگام دایرکتورى گرفتن و مشاهده فهرست فایل ها و یا هنگام جستجوى یک فایل خاص، در صورتى که فایلى ویروسى باشد، به جاى نشان دادن اندازه واقعى فایل آلوده، اندازه فایل را در حالت غیرویروسى نشان مى دهد، یعنى 2930 بایت اندازه ویروس را از اندازه فعلى فایل کم کرده و اندازه فایل قبل از آلوده شدن را محاسبه کرده و نشان مى دهد. همین طور با کنترل توابع 4BOOH، 3DH، 3EH ،6COOH، 56H، 3CH، 5BH و هنگام اجراى برنامه ها باز و بسته کردن فایل ها، تغییر نام دادن آنها و ایجاد فایل ها، فایل هاى با پسوند COM، EXE هاى موجود بر روى فلاپى درایوها را آلوده مى کند. البته فایل هاى SCAN، CLEAN، FINDVIR، GUARD، NDD، VSAFE، MSAV را ویروسى نمى کند.
این ویروس در هنگام اجراى برنامه NC و در محیط NC فایل ها را آلوده نمى کند. ضمنا هنگام اجراى برنامه اى با نام GHAREEB و یا کار با فایلى به این نام، یک صداى جیر مانند تولید کرده و سپس پیغام زیر را بر روى صفحه به نمایش درآورده و منتظر فشرده شدن یک کلید مى ماند. OHHHHH ... MAJIDI AM HERE. THEY KILL THE LOVE. I AM SOLITARY. HERE IS VERY DARK. HELP ME... HELP ...ME... HELP همانطور که گفته شد بعد از آلوده شدن PARTITION TABLE هارد دیسک به این ویروس، هربار که سیستم آلوده راه اندازى (BOOT) مى شود، ویروس اطلاعات سه سیلندر از هارد دیسک را به طور کامل کد مى کند. البته تا زمانى که ویروس در حافظه فعال است و کنترل توابع (READ DISK) 2H، 3H (WRITE TO DISK) وقفه 13Hرا در اختیار دارد، هنگام خواندن اطلاعات سکتورهاى تخریاشده (کد شده)، ویروس ابتدا اطلاعات را رمزگشایى کرده و سپس آنها را در اختیار برنامه ها قرار مى دهد. همین طور هنگامى که اطلاعات بر روى سکتورهایى که در محدوده تخریا شده قرار دارند نوشته مى شود. اول توسط ویروس کد شده و سپس بر روى هارددیسک کپى مى شوند. در صورتى که ویروس از روى PARTITION TABLE پاک شود و یا سیستم با یک دیسکت غیرآلوده راه اندازى (BOOT) شود، آن وقت مى توان متوجه به تخریب اطلاعات شد.
بعد از اینکه (BOOT) شود، آن وقت مىتوان متوجه به تخریا اطلاعات شد. بعد از اینکه تمامى اطلاعات محدوده مورد نظر که تقریباا شامل تمامى هارددیسک مى شود توسط ویروس تبدیل به کد شد، آن وقت هنگام اجراى برنامه ها در ساعت 10 تا 12 شا، ویروس یک صداى جیرمانند تولید کرده و سپس صفحه را پاک کرده و پیغام خود را بر روى صفحه نوشته و بعد از 15 ثانیه مکث برنامه ها مورد نظر را اجرا مى کند. لازم به یادآورى است که اگر این ویروس را با هر برنامه ویروس کشى غیر از ویروس کش ایمن که اطلاعات را بازسازى نمى کنند و یا با FDISK/MBR از روى PARTITIONTABLE آلوده پاک کنید، آن دسته از اطلاعات که قبلا توسط ویروس به صورت کد درآمده بودند از بین خواهند رفت که بسته به مدت زمان عملکرد ویروس و میزان تخریب اطلاعات، تمام و یا قسمتى از اطلاعات هارد دیسک سیستم شما از بین خواهد رفت.
نرم افزار ایمن علاوه بر پاکسازى کامل ویروس از روى فایل هاى آلوده و PARTITIONTABLE می تواند اطلاعات کد شده (تخریب شده) توسط ویروس را نیز بازسازى کند.1603;امل ویروس از روى فایل هاى آلوده و PARTITIONTABLE می تواند اطلاعات کد شده (تخریب شده) توسط ویروس را نیز بازسازى کند.
در این نشست، مبتدى جوان با تاریخچه اینترنت و نحوه شکل گیرى آن آشنا مى شود. استاد رایان ضمن اشاره به روند تکامل بما در شبکه ها سعى مى کند دلایل محبوبیت و رشد سریع آن را به زبان ساده براى مبتدى تشریح نماید.
مبتدى: سلام استاد رایان! آمده ام تا با شما در مورد اینترنتب صحبت کنم و قبل از هر چیزى تاکید مى کنم که به هر ترتیبى که هست باید به طور کامل از رمز و راز این سرزمین نامکشوف سردرآورم !
استاد رایان: بسیار عالى است. ضمن تحسین اشتیاق زایدالوصف جنابعالى، سئوالى دارم و آن اینکه آیا منظور شما صحبت در مورد internet است یا Internet؟
مبتدى: مگر فرقى مى کند؟!
استاد رایان: بله! internet که با حرف کوچک انگلیسى i شروع مى شود، کوته شده internet working یا باتصال شبکه ها به یکدیگر است و Internet که با حرف بزرگ انگلیسى I شروع مى شود، کلکسیونى از میلیون ها کامپیوتر است که در هزاران سایت اطراف جهان پراکنده شده اند و کاربران و استفاده کنندگان آن، صرف نظر از نوع کامپیوترى که دارند، مىتوانند روى این شبکه کامپیوترى غول پیکر اطلاعات رد و بدل کنند و فایل به اشتراک گذارند. به این شبکه عظیم نت (Net) و سایبر اسپیس (Space Cyber) نیز گفته اند.
مبتدى: متوجه شدم. منظور من دقیقا همین به اینترنت غول پیکرى است که با حرف بزرگ انگلیسى I شروع مى شود.
استاد رایان: بسیار عالى است. در واقع این شبکه شبکه ها در ابتدا یک پروژه نظامى بود و اتفاقا مانند بسیارى از ایده هاى بزرگ، در ابتدا براى هدف دیگرى مطرح شد. در سال 1969.م شبکه اى موسوم به آرپانت (ARPANET) توسط ببولت، ببرانک و بنیومن تحت قراردادى که ایشان با آژانس پروژه هاى تحقیقاتى پیشرفته وزارت دفاع امریکا (یا ARPA) منعقد کردند، طراحى گردید و توسعه یافت. ARPANET شبکه اى بود که مراکز دفاعى، نظامى و دانشگاهى طرف قرارداد وزارت دفاع را به هم متصل مى ساخت.
مبتدى: هدف از این اتصال چه بود ؟
استاد رایان: تسهیل تبادل و اشتراک اطلاعات بین محققین به ساده ترین نحو ممکن، بدون نیاز به اینکه محقق وقت ذى قیمت خود را صرف برقرارى و حفظ ارتباط کند. دیرى نپائید که قابلیتهاى انتقال فایل، تبادل پیام هاى الکترونیکى یا mail E و لیستهاى پستى به این شبکه نوپا اضافه گردید و تعداد کاربران این شبکه کوچک به سرعت افزایش یافت.
مبتدى: گفتید کوچک! مگر در ابتدا تعداد کامپیوترهاى اینترنت چند تا بود؟
استاد رایان: چهار عدد! که در ایالتهاى کالیفرنیا و اوتاهاى امریکا مستقر بودند و توسط تکنولوژى جدیدى موسوم به بپاکت سوئیچینگ به همدیگر متصل شده بودند.
مبتدى: یادم هست که در جایى خواندم: ((ARPA یا همان موسسه پروژه هاى پیشرفته پژوهشى در پاسخ به پرتاب ماهواره اسپوتنیک روسیه تاسیس شد و هدف از تاسیس آن تحقیق و آزمایش روشى بود که بتوان از طریق خط تلفن کامپیوترها را به هم متصل کرد به نحوى که چندین کاربر بتوانند در یک خط ارتباطى شریک شوند.
استاد رایان: بله تا حدودى! البته هدف ARPA ایجاد شبکه اى مانند اینترنت نبود و فقط مى خواست با این شبکه اى که مى سازد از حمله اتمى موشک هاى بالستیک روسى جان سالم بدر برد و همان طورى که اشاره کردم ظهور تکنولوژى بپاکت سوئیچینگ در عملى شدن این ایده بسیار موثر بود. این شبکه طى دهه 1970 .م از شکل یک پروژه آزمایشى به یک پروژه فراگیر مبدل شد و ضمن به کارگیرى ارتباطات ماهواره اى، رفته رفته شکل یک شبکه گسترده جهانى (WAN) را به خود گرفت. در واقع با ظهور و توسعه کامپیوترهاى شخصى رومیزى (PCها) و رشد تکنولوژى ارتباط این کامپیوترهاى رومیزى به یکدیگر و امکان ایجاد شبکه هاى محلى (LAN)، شرکتها و موسسات بى شمارى به فکر اتصال به ARPANET افتادند تا بتوانند از امکانات و اطلاعات و احیانا قدرت و توانایى آن به نفع خود استفاده کنند. برخى نیز به ایجاد شبکه هاى اختصاصى پرداختند و در این راه بعضى از آنها قواعد ARPANET را رعایت کردند و برخى هم استانداردهاى جدیدى را براى خود تعریف کردند. مبتدى: خوا مىتوانم حدس بزنم که چه بازار آشفته اى درست شده بود!
استاد رایان: حق با شماست. اما دیرى نپائید که نیاز شدیدى به برقرارى ارتباط مابین این شبکه هاى متعدد پیدا شد و در نتیجه آن افرادى متخصص از شبکه هاى متعدد و پراکنده، به طور منظم گرد هم آمدند و استانداردى را تدوین نمودند که هر شبکه با رعایت آن مىتوانست با سایر شبکه ها به تبادل اطلاعات بپردازد. به این ترتیب تلفیق و اجتماعى از شبکه هاى مختلف با اصول کارى متفاوت بوجود آمد که این اجتماع اینترنت (Internet) خوانده شد.
مبتدى: در واقع رشد ARPANET ایجاب مى کرد که روشهاى جدیدى براى ارتباط ایجاد شود. این طور نیست؟ استاد رایان: بله. در اوایل 1973، یعنى زمانى که سیستم هاى کامپیوترى بزرگ یا مین فریم ها یکه تاز بازار بودند و هنوز خبرى از کامپیوترهاى شخصى رومیزى نبود، ARPA که با افزوده شدن لغت Defence به ابتداى آن به DARPA (یا آژانس پروژه هاى پژوهشى پیشرفته دفاعى) تغییر نام داده بود، شروع به کار روى پروژه جدیدى نمود که Internetting Project یا پروژ ه به هم مرتبط سازى شبکه ها نامیده شد. هدف از این پروژه یافتن راهى براى متصل ساختن شبکه ها به یکدیگر بود. البته باید توجه داشت که هر یک از این شبکه ها براى جابجایى اطلاعات خود از روشهاى متفاوتى استفاده مى کردند. وقتى روش لینک کردن یا مرتبط ساختن کامپیوترها مشخص مى شد، صاحبان شبکه ها مى توانستند از طریق وسایل خاصى موسوم به دروازه ها (gate ways) شبکه هاى خود را به هم وصل کنند که البته لینک یا ارتباط بین شبکه ها نیاز به پروتکل هاى مناسب داشت.
مبتدى : پروتکل دیگر چیست؟
استاد رایان: پروتکل (Protocol) به زبان ساده یک مجموعه قواعد است که نحوه تبادل داده بین برنامه هاى مختلف را تعیین مى کنند. در واقع این پروتکل ها هستند که مشخص مى کنند یک شبکه پیام ها را چگونه جابجا کند و با خطاها چگونه رفتار کند. با استفاده از این پروتکل هاست که امکان ایجاد استانداردهایى مستقل از یک سیستم سختافزارى خاص میسر مى گردد. اینترنت از پروتکلى موسوم به TCP/IP استفاده مى کند که کوته نوشته Transmission Control Protocol / Internet Protocol است و مىتوان آن را پروتکل کنترل انتشار / پروتکل اینترنتب ترجمه کرد. IP مسئول آدرس دهى شبکه است و TCP مسئول آن است که پیام ها به مقصد صحیح برسند. این پروتکل هاى قدرتمند را دو نفر به اسامى رابرت کاهن و وینتون. جى. سرف در 1974 توسعه دادند. در واقع اگر بخواهیم تعریف سریعى براى اینترنت پیدا کنیم مى توانیم بگوئیم: اینترنت شبکه اى از شبکه هاست که مجموعه پروتکل هاى TCP/IP را اجرا مى کند.
مبتدى: پس به این ترتیب مى توان گفت که ARPANET وقتى TCP/IP را پذیرفت اینترنت متولد شد.
استاد رایان: در واقع گام اصلى در شکل گیرى اینترنت، قبول TCP/IP به عنوان پروتکل استاندارد تبادل اطلاعات از سوى وزارت دفاع امریکا براى ARPANET در سال 1982 بود. با عمومیت پذیرش پروتکل TCP/IP راه براى ایجاد بیک شبکه از شبکه هاى کامپیوترى متفاوت یعنى اینترنت هموار گردید. پس از آن شبکه هاى دیگرى مانند شبکه اروپا و ژاپن به آن پیوستند و ARPANET سریعا گسترش یافت. در نهایت در ژوئن سال ARPANET 1990 منحل گردید و فقط بخش نظامى جدا شده از آن یعنى MILNET براى کاربردهاى مخصوص خود هنوز فعال است.
مبتدى: وقتى ARPANET منحل شد پس چه چیزى اینترنت نام گرفت؟
استاد رایان : بسیارى از مردم سال 1983 میلادى را تاریخ واقعى تولد اینترنت مى دانند. در این سال ARPANET اولیه به دو بخش نظامى (MILNET) و تحقیقات شبکه (خود ARPANET) تقسیم شد. اما قبل از آن در اوایل 1980 .م شبکه CSNET که کامپیوترهاى دپارتمان هاى علوم چندین ایالت را به هم وصل مى کرد، به عنوان اولین شبکه غریبه به ARPANET متصل شد. بعدها CSNET در 1989 با BITNET ادغام گردید. همان طورى که اشاره کردم در ژوئن 1990 ، ARPANET منحل شد و وظایف آن به ساختار گسترده ترى به نام اینترنت محول شد. اینترنت از همان دو اصلى تبعیت کرد که ARPANET رعایت مى نمود و آن دو اصل عبارت بودند از :
1 - اجازه بده شبکه ها توسط مجموعه اى از پروتکل ها به هم وصل شوند.
2 - اجازه بده شبکه هاى جدید به شبکه بزرگ اصلى وصل شوند و از طریق دروازه ها (gateways) با آن تبادل اطلاعات کنند.
در حال حاضر بنیاد علوم ملى امریکا یا Science NSF National) (Foundation در قالب شبکه اى جدید بسیارى از وظایف ARPANET را به عهده دارد.
مبتدى: اساسا چرا این شبکه جدید بنیاد ملى علوم یا NSFNET ایجاد شد؟
استاد رایان: به خاطر یک نیاز خاص. NSF قصد داشت 6 مرکز سوپرکامپیوتر پراکنده در ایالتهاى مختلف امریکا را به هم وصل کند و در نظر داشت تا این سایتها را به مجامع علمى مرتبط سازد تا قبل از آن این کامپیوترهاى فوق سریع در اختیار مراکز تحقیقاتى نظامى و پژوهشگران مراکز و موسسات بزرگ قرار داشت، اما با وصل شدن این سوپرکامپیوترها، دانشجویان و اساتید دانشگاه ها نیز توانستند از توانایى هاى پردازشى و ذخیره سازى ابرکامپیوترهاى NSF برخوردار شوند.
مبتدى: کاملا حس مى کنم که دانشجویان شیفته کامپیوتر چقدر از این اتفاق لذت بردند!
استاد رایان: حق با شماست. چون تعداد سوپرکامپیوترها کم و قیمت آنها زیاد بود، لذا چاره اى جز به اشتراک گذاشتن آنها وجود نداشت. اما از سوى دیگر مشکل ارتباط و اتصال این سوپرکامپیوترها به یکدیگر وجود داشت و NSF به دنبال راهى براى اتصال این مراکز به یکدیگر مى گشت.
مبتدى: خوب اینکه مشکلى نبود. NSF مىتوانست از آرپانتب براى ارتباط سوپرکامپیوترها استفاده کند؟!
استاد رایان: البته NSF هم در ابتدا همین قصد را داشت، اما دیرى نپائید که به دلیل کاغذبازى و مشکلات مدیریتى این استراتژى با شکست مواجه شد. در پاسخ، NSF تصمیم گرفت تا شبکه اى براى خودش، بر اساس تکنولوژى IP آرپانتب بسازد. NSF مراکز سوپرکامپیوترى خود را با خطوط تلفنى 65 هزار بیت بر ثانیه (65 kbps.) به هم متصل ساخت. با این خطوط ارتباطى NSF مىتوانست در هر ثانیه دو صفحه تایب شده کامل را انتقال دهد و هر چند این سرعت براى مودم هاى کنونى کند است اما براى زمان خودش سریع و تقریبا خوب بود.
مبتدى: چقدر عالى! حتما همه دانشگاه ها بلافاصله از طریق این خطوط تلفنى سریع به سوپرکامپیوترها وصل شدند!؟
استاد رایان: چه مى گوئید مبتدى عزیز؟ آیا به هزینه این کار فکر کرده اید؟ شما براى این خطوط تلفنى برحسب کیلومتر پول مى دهید و اگر قرار باشد هر مرکز دانشگاهى مستقلا به نزدیکترین سوپرکامپیوتر خود وصل شود، کیلومترها خط تلفن نیاز است و صنعتى شبیه چرخ دوچرخه پیش مى آید که در آن سیم هاى مفتولى متعددى به نگهدارنده مرکز چرخ وصل شده اند. براى حل این مشکل کارشناسان NSF تصمیم گرفتند تا شبکه هاى منطقه اى ایجاد کنند و در هر ناحیه کشور، مراکز آموزشى را به نزدیکترین همسایه وصل کنند. هر کدام از این شبکه ها در یک نقطه به یک مرکز سوپرکامپیوتر وصل مى شوند و این مراکز نیز به همدیگر متصل مى گردند. با این پیکربندى هر کامپیوتر مى تواند با هر کامپیوتر دیگر روى شبکه صحبت کند. این راه حل موفقیت آمیز بود و مانند هر راه حل موفق دیگر، زمانى فرارسید که این راه حل دیگر کار نکرد.
مبتدى: حتما دلیل آن ترافیک بیش از حد بود!
استاد رایان: کاملا درست است. به اشتراک گذاشتن سوپرکامپیوترها باعث شد تا حجم زیادى از اطلاعات اضافى که ربطى به این مراکز نداشتند نیز از منابع این مرکزها استفاده کنند. ناگهان حجم مبادله داده ها بین مراکز دانشگاهى بالا رفت و سرانجام کامپیوترهاى کنترل کننده شبکه و خطوط تلفنى متصل کننده این کامپیوترها با اضافه بار مواجه شدند. سرانجام در سال 1987 میلادى، NFS قراردادى جهت مدیریت و ارتقای شبکه با کمپانى .Inc Merit Network که شبکه آموزشى میشیگان را اداره مى کرد با مشارکت آى.بى.ام و MCI منعقد ساخت و در نتیجه آن شبکه قدیمى با خطوط تلفنى سریعترى (20 بار سریعتر) و با کامپیوترهاى کنترل کننده سریعترى جایگزین شد.
مبتدى: و این روند تکامل على الظاهر باید همچنان ادامه مى یافت، چرا که همیشه مى توان علاقه مندان جدیدى براى استفاده از این شبکه ها پیدا کرد.
استاد رایان: بلى! استخوانبندى یا backbone شبکه NSFNET بنا به گزارشات منتشره، در نیمه اول سال 1988 ماهانه 115 میلیون پاکت اطلاعات را جابجا مى کرد و Merit، آى.بى.ام و MCI پذیرفتند که ضمن مدیریت و نگهدارى NSFNET، توسعه و تکامل آن را نیز ادامه دهند. این استخوانبندى در سال ...13 199 سایت شامل 6 مرکز سوپرکامپیوتر و 7 شبکه محلى را به یکدیگر متصل ساخت. در جولاى 1988 ، شبکه 13 گره را با خطوط اجاره اى T1 با سرعت 1/5 مگابیت بر ثانیه (Mbps) به همدیگر متصل ساخته، نرخ رشد ترافیک بین جولاى 1988 تا جولاى 1989 ماهانه 20 درصد گزارش شده است. گره چهاردهم اضافه شد و اتصالات بین East FIX و FIX West برقرار گردید. FIX کوته نوشته Interagency eXchange Federal است و FIX East و FIX West نقاط اتصال بین آژانس هاى دولت فدرال امریکا مىباشند. FIX West در مرکز تحقیقات ناسا نزدیک سان فرانسیسکو قرار داد و East FIX نزدیک دانشگاه مریلند مى باشد.
مبتدى: کم کم باورم مى شود که اینترنت یک شبکه کاملا امریکایى است!؟
استاد رایان: در سپتامبر 1990 ، بنیاد علوم ملى امریکا یا همان NSF، تاسیس سرویس ها و شبکه پیشرفته یا ANS را اعلام کرد. ANS کوته نوشته Services, Inc Advanced Network است و کمپانى هاى آى.بى.ام، Merit و MCI آن را ایجاد کردند. این سه کمپانى ANS را جهت تهیه ساختارى براى فعالیت NSFNET تشکیل دادند. تحت قراردادى با Merit ، ANS ضمن فعال نگاه داشتن استخوانبندى T1 براى TNSFNE، یک استخوانبندى جدید T3 (با سرعت انتقال 45 مگابیت بر ثانیه) نیز براى آن ساخت. سرانجام در دوم دسامبر 1992 ، استخوانبندى T3 عملیاتى شد و نسبت به روزهاى اولیه65 کیلوبایت بر ثانیه اى، انتقال اطلاعات با سرعت 700 بار سریعتر ممکن گردید. با خطوط انتقال T3 شما مى توانید در هر ثانیه 1400 صفحه متنى تایب شده با فاصله سطرهاى معمولى را جابجا کنید. اما ترافیک مورد تقاضا رشد سریعترى داشت و ترافیک NSFNET از 195 میلیون پاکت اوت 1988 به حدود 24 بیلیون در نوامبر 1992 افزایش یافت. در آن ماه نرخ انتقال اطلاعات شبکه به بیلیون پاکت در روز رسید و رشد ترافیک با نرخ 11 درصد در ماه ادامه یافت. با استخوانبندى T3، آرایش و ترتیب جدیدى توسعه یافت که به ANS اجازه مى داد روى همان تجهیزات دو شبکه مستقل را برپا سازد. NSFNET به پشتیبانى از موسسات دولتى ادامه داد اما ANS یک بخش به نام RE + ANS CO ایجاد نمود که از کاربران تجارى شبکه پشتیبانى مى کرد.
مبتدى: بنابراین NSFNET دیگر استخوانبندى ترافیک اینترنت امریکا نیست و فقط یک مشترى ANS به شمار مى آید؟!
استاد رایان: و البته مشترى اصلى آن! NSFNET یک شبکه پژوهشى ملى شده است و به شدت تلاش مى کند تا یک بشبکه آموزش و پژوهشى ملى موسوم به NREN را ایجاد کند NREN کوته نوشته Education Network National Research است و با خطوط ارتباطى سرعت بالاى خود، شبکه هاى آژانس هاى علمى از قبیل دپارتمان انرژى Esnet و شبکه نظارت فضایى و هوایى ملى NSINET را به هم وصل مى کند و در عین حال دسترسى به شبکه هاى محلى و منطقه اى را فراهم مى سازد. افزون بر این شبکه هاى جدیدترى موسوم به شبکه هاى سطح میانى یا level mid نیز در ایالتهاى مختلف امریکا ظهور کرده اند که بعضى از آنها توسط مراکز دانشگاهى ایجاد شده اند و برخى دیگر را شرکتهاى تجارى خصوصى برپا ساخته اند. NSF تلاش مى کند تا این شبکه هاى منطقه اى را به سایتهاى جدید وصل کند و در عین حال استقلال مالى این شبکه ها را در سه تا پنج سال نیز پذیرفته است. شبکه هاى منطقه اى براى تامین هزینه هاى خود اقدام به ارائه سرویس هاى شبکه نموده اند که این خود رشد سریعى را باعث شده است.
مبتدى: بسیار عالى است! اما با این اوصاف پس چه کسى اینترنت را شکل مى دهد ؟
استاد رایان: جواب این سئوال کمى مشکل است و با گذشت زمان پاسخ فرق مى کند. هفت سال پیش اینترنت به همه شبکه هایى گفته مى شد که به همدیگر مرتبط شده بودند و بر اساس پروتکل هاى TCP/IP کار مى کردند که این شبکه ها مى توانستند انواع شبکه هاى دولت فدرال امریکا، مجموعه اى از شبکه هاى منطقه اى، شبکه هاى دانشگاهى و بعضى شبکه هاى خارجى باشند. اما اخیرا بعضى از شبکه ها که مبتنى بر پروتکل IP نیستند نیز از اینترنت خوششان آمده و مى خواهند سرویس هاى اینترنت را در اختیار سرویس گیرندگان خود قرار دهند. به همین خاطر روشهاى اتصال جدیدى براى مرتبط ساختن این شبکه هاى غریبه (مانند Bitnet ، DECnet و غیره) توسعه داده شده است. ابتدائا به این اتصالات دروازه یا gateway گفته مى شد و از آن صرفا براى انتقال پیام هاى الکترونیکى بین دو شبکه استفاده مى شد. اما با رشد این شبکه هاى غریبه، کاربران آنها موفق به استفاده از دیگر سرویس هاى اینترنت شدند و حال براى این سئوال که آیا شبکه هاى بیگانه هم بخشى از اینترنت محسوب مى شدند یا خیر؟ جواب صریحى نمى توان عنوان کرد.
مبتدى: پس چه کسى هزینه اینترنت را تامین مى کند؟
استاد رایان: هیچ کس! اصولا شرکتى به اسم کمپانى اینترنت وجود ندارد که صورتحساب صادر کند و از همه شبکه ها و کاربران پول بگیرد. به جاى آن هر شبکه پول خودش را مى پردازد. NSF هزینه NSFNET را مى پردازد و NASA هزینه NASA Science Internet را پرداخت مى کند. شبکه ها گرد هم مى آیند و تصمیم مى گیرند که چگونه به همدیگر وصل شوند و خودشان هزینه این اتصال را فراهم مى کنند. یک کالج یا دانشکده هزینه اتصال خود را به شبکه منطقه اى مى پردازد و شبکه منطقه اى هم هزینه اتصال را به نهادى که دسترسى او را به اینترنت ممکن ساخته مى پردازد.
مبتدى: چه کسى اینترنت را اداره مى کند ؟
استاد رایان: هیچ کس و همه کس! اساسا اینترنت هیچ رئیس جمهور، مدیرعامل یا رئیس کلى ندارد و هر کسى مى تواند نقطه نظرات خود را آزادانه روى آن مطرح کند. البته شبکه هاى متصل به اینترنت مىتوانند رئیس یا مدیرعامل داشته باشند اما هیچ فرد یا قدرت واحدى براى کنترل اینترنت در حالت کلى وجود ندارد. قدرت نهایى تصمیم گیرنده براى آینده اینترنت را مى توان در نهادهایى مانند مجمع اینترنت یا ISOC (کوته نوشته Society Internet) پیدا کرد. من لیست خلاصه اى از سازمان هاى کلیدى اینترنت را به صورت یک مقاله مستقل برایت آماده دارم که تقدیم مى کنم. نام این مقاله بسازمان هاى کلیدى اینترنتب است و راجع به سازمان ها و نهادهاى تقریبا رسمى و کلیدى اینترنت در آن مطالبى آمده است.
مبتدى: به زبان ساده منظور شما این است که اگر من یک خرابکار باشم و یا اگر شبکه اى باعث آسیا اینترنت شود، این خطر مى تواند از مسیرهاى مختلفى وارد اینترنت شود و آن را آلوده کند. این طور نیست؟
استاد رایان: بلى و کرم اینترنت یا Worm بهترین شاهد این مدعاست!
مبتدى: این کرم حتما سیم هاى کامپیوترهاى اینترنت را مى خورد؟
استاد رایان: البته که نه! این کرم یک برنامه کامپیوترى بود که خود به خود تکثیر و منتشر مى شد و یک دانشجوى فارغ التحصیل رشته علوم کامپیوتر دانشگاه کرنل به نام رابرت موریس آن را نوشته و در دوم نوامبر 1988 وارد اینترنت کرده بود. او براى اینکه بقیه را به اشتباه بیاندازد، کرم نرم افزارى خود را از MIT به اینترنت تزریق کرد. موریس به زودى فهمید که کرم ساخت او خیلى سریعتر از انتظارى که داشت تکثیر شد و ماشین ها را آلوده ساخت و سرانجام دیرى نپائید که ماشین هاى زیادى در مکان هاى مختلف از کار افتادند یا دچار جنون شدند. وقتى موریس متوجه وخامت اوضاع شد براى یافتن چاره با دوستى در دانشگاه هاروارد تماس گرفت. سرانجام آنها پیام بى نامى را از هاروارد روى شبکه فرستادند و در آن براى برنامه نویسان نحوه کشتن کرم و پیشگیرى را تشریح کردند. ولى از آنجا که مسیرهاى شبکه مسدود شده بود این پیام نتوانست به موقع به مخاطبانش برسد و کامپیوترهاى سایتهاى متعددى از جمله دانشگاه ها، سایتهاى نظامى و مراکز تحقیقاتى پزشکى آلوده شدند. ضرر مالى ناشى از این کرم براى سایتهاى مختلف از 200 دلار شروع و بعضا به بیش از 35 هزار دلار هم رسید.
مبتدى: پس اینترنت آن قدرها هم که مى گویند محل امن و مطمئنى نیست؟!
استاد رایان: بلى تا حدودى. کرم نرم افزارى جناب موریس با استفاده از ضعفى که در مود دیباگ (debug) برنامه ارسال پیام یونیکس و همچنین ضعفى که در یوتیلیتى finger وجود داشت، موفق شد به داخل اینترنت نفوذ کند و البته نمى توان منکر شد که بى دروپیکرى اینترنت تا حد زیادى در این اپیدمى موثر بود.
مبتدى: بیچاره آنهایى که مى خواهند از اینترنت اطلاعات صحیح و سالم و درست بردارند و ناگهان با یک کرم نرم افزارى روى مونیتورشان روبرو مى شوند! عجب شهر بى قانونى است این اینترنت!
استاد رایان: این قدرها هم بدبین نباشید مبتدى عزیز. فراموش نکنید که بخش زیادى از کاربران حرفه اى اینترنت را دانشجویان و دانشگاهیان تشکیل مى دهند. در واقع به محض انتشار خبر آلودگى، افرادى در دانشگاه برکلى و MIT که کپى برنامه را داشتند به سرعت آن را دمونتاژ یا disassemble کردند (یعنى برنامه را به فرم سورس آن درآوردند) و مطالعه روى نحوه کار آن را بلافاصله آغاز کردند. تیم هاى برنامه نویسان بى وقفه کار کردند و سرانجام موفق شدند که در گام اول یک راه درمان موقتى جهت ممانعت از شیوع پیوسته کرم نرم افزارى موریس پیدا کنند. بعد از حدود 12 ساعت تیم برکلى موفق به کشف راهى جهت متوقف ساختن شیوع کرم گردید. روش درمان دیگرى نیز در Purude کشف شد و به همه جا منتشر گردید. اما به خاطر اینکه سایتهاى متعددى ارتباط خودشان را با اینترنت قطع کرده بودند، این نسخه هاى درمانى نتوانست سریعا به متقاضیان آن برسد. بعد از چند روز همه چیز به آرامى به حالت عادى برگشت و همه خواستند بدانند که چه کسى این کار را کرده بود. موریس بعدا در روزنامه نیویورک تایمز به عنوان نویسنده کرم معرفى شد و مدارک موجود به خوبى مجرمیت او را ثابت نمود. رابرت. ت. موریس به جرم اقدام خرابکارانه و شیادى به پرداخت 10050دلار جریمه و سه سال تحت نظر بودن محکوم شد. مبتدى: نمى دانم چرا با موریس احساس همدردى مى کنم! به نظر من او فقط مى خواست نشان دهد که اینترنت غول پیکر ضعف هایى هم دارد! آیا این جرم بزرگى است؟
استاد رایان: اتفاقا بدان فارمر و بویسته ونه ماب نویسندگان شیطان (SATAN) هم همین ادعا را داشتند و ادعا مى کردند که برنامه اى که آنها تحت یونیکس نوشته اند در واقع یک نرم افزار ممیزى سیستم هاست که مى تواند نقاط ضعف کلیه شبکه هاى متصل به اینترنت را آشکار کند و روشهاى برطرف ساختن این ضعف ها را در اختیار راهبران شبکه ها قرار دهد. آنها مدعى بودند که SATAN کوته نوشته Security Administrator Tool for Analyzing Networks است که معناى آن مى شود: ابزار راهبرى ایمنى براى تحلیل شبکه ها.
مبتدى: چقدر خوب! کم کم مى فهمم چرا همه مى گویند:
* اینترنت یک پروژه نظامى و امریکایى است
* اینترنت بى صاحب است و مالکى ندارد
* اینترنت غیرقابل کنترل است و هر کسى مىتواند هر پیامى را روى آن جابجا کند
* و از همه مهمتر چرا به اینترنت مادر شبکه ها گفته مى شود.
استاد رایان: بلى مبتدى عزیز. اینترنت سرزمین نامکشوفى است که هیجان سیر و سیاحت در آن کمتر از هیجان سفر به فضا نیست.
در گفتگوى بعدى راجع به این سرزمین پررمزوراز بازهم صحبت خواهیم کرد.
آداب دیگرى در قرآن کریم بیان شده که مؤمنان نسبتبه پیغمبر اکرم(ص) باید رعایت کنند و مورد آنها خصوص پیغمبر اکرم(ص) است ولى بعضى از آنها تا حدودى براى دیگران هم قابل تعمیم است. سوره حجرات با این آیه شروع مىشود «یا ایها الذین آمنوا لاتقدموا بین یدى الله و رسوله واتقوا الله ان الله سمیع علیم» در معناى «لاتقدموا بین یدى الله» بین مفسران اختلاف است و وجوه مختلفى ذکر کردهاند چون «لاتقدموا» (به ضم تاء) در اصل لغت، متعدى استیعنى پیش فرستادن و چیزى را جلوتر قرار دادن. اگر فرموده بود: «لاتقدموا بین یدى الله» (به فتح تاء) یعنى از خدا و پیغمبر جلوتر نیفتید اما معناى «لاتقدموا بین یدى الله» (به ضم تاء) این است که چیزى را یا کسى را مقدم ندارید. بعضى از مفسران گفتهاند که با این که فعل متعدى هست ولى از فعلهایى است که مفعولش «منسى» واقع مىشود مثل تعبیرات «یعلمون» و «تعلمون» که در قرآن زیاد داریم و مفعولش معمولا ذکر نمىشود. «لاتقدموا» هم از فعلهایى است که مفعولش منسى است است و حکم «لاتقدموا» (به فتح تاء) را دارد و مىتوان گفت که معنایش «لاتقدموا انفسکم» است; یعنى خودتان را جلو نیاندازید و عملا همان معناى «لاتقدموا» (به فتح تاء) را دارد خودتان را جلو نیندازید یعنى جلو نیفتید، وجوه دیگرى هم ذکر کردهاند که در تفسیر المیزان و تفاسیر دیگر بیان شده است.
یکى دیگر از مسائلى که در معاشرتها مطرح مىشود و در چند مورد در قرآن کریم به آن اشاره شده نجوا و درگوشى صحبت کردن است. در یک جمعى که افراد مختلفى حضور دارند اگر دو نفر با هم خصوصى و درگوشى صحبت کنند طبعا موجب رنجش دیگران مىشود و در دلشان مىگویند چرا مطلبى را مىخواهند از ما پنهان کنند و ما را نامحرم حساب مىکنند؟ اما گاهى مواردى پیش مىآید که این کار ضرورت پیدا مىکند; مثلا شخصى یک مساله خصوصى دارد و نمىخواهد دیگران بفهمند ناچار مىبایستبطور خصوصى و نجوا مطرح بکند، البته اگر بتواند در جایى که دیگران نباشند بگوید خیلى بهتر است ولى گاهى وقت تنگ است و باید زودتر به طرف گفت. یا این که مطلبى مربوط به مصالح حکومتى است که فقط باید رهبران قوم بدانند یا مربوط به اسرار نظامى است که نباید دیگران مطلع شوند یا براى این که آبروى کس دیگرى محفوظ باشد احتیاج پیدا مىشود که مطلب بطور خصوصى مطرح بشود; مثلا کسى مىخواهد کمکى براى شخص فقیرى بگیرد اگر در حضور جمع مطرح بکند آبروى طرف ریخته مىشود بدون این که ضرورتى داشته باشد یا این که دو نفر کدورتى دارند و کسانى مىخواهند آنان را اصلاح بدهند اگر علنى مطرح کنند نقض غرض مىشود، زیرا در «اصلاح ذات البین» گاهى اقتضا مىکند که برنامهریزى بشود و مىدانید در اصلاح ذات البین گاهى گفتن دروغ هم جایز و بلکه مطلوب است مثل این که به طرف بگویند فلانى نسبتبه شما خوش بین است و ارادت دارد.
بطور کلى در موارد مختلفى احتیاج به برخوردهاى خصوصى و گفتگوهاى سرى و درگوشى پیدا مىشود. مواردى هم هست که بر عکس این درگوشیها درستبرخلاف مصلحت است مثل توطئههایى که منافقین مىکردند آنها هم کارهایى را که مىخواستند انجام بدهند فقط با همکارانشان مطرح مىکردند.
در قرآن کریم به انواع نجوا اشاره شده است در بعضى از آیات بطور کلى سفارش مىکند که در نجواهایتان تقوا را رعایت کنید و توجه داشته باشید که سخنان محرمانه شما را خدا مىشنود بنابراین چیزى نگویید که خلاف مصلحت اسلام و بر خلاف تقوا باشد. در بعضى از آیات نجواهاى خلاف مصلحت را منع فرموده و مردم را از آن برحذر داشته است و در بعضى از آیات گفته شده که نجوا براى کارهاى صحیح اشکال ندارد و مواردى را ذکر فرموده که نجوا گفتن در آنها مانعى ندارد.
در سوره مجادله چندین آیه در مورد نجوا است و به این صورت شروع مىشود: «الم تر ان الله یعلم ما فى السموات و ما فى الارض ما یکون من نجوى ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا ثم ینبئهم بما عملوا یوم القیمة ان الله بکل شىء علیم» (1) اگر سه نفر باشید خدا چهارمى شماست و اگر پنج نفر باشید ششمى شماست و اگر کمتر باشید مثلا دو نفر باشید خدا سومى است و اگر بیشتر باشید مثلا هفت نفر باشید خدا هشتمى است. بنابراین به حضور خداى متعال در همه جا توجه داشته باشید و رعایت تقوا را بکنید.
درباره این آیه، نکتههاى تفسیرى متعددى هست که مفسران ذکر کردهاند از جمله درباره «معیتى» است که خداى متعال در این جا براى خودش ذکر مىفرماید: «و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم» بدون شک خداى متعال یک موجودى در عرض موجودات دیگر نیست که شمارهبندى بکنیم و بگوییم مثلا پنج انسان به علاوه خدا مىشود شش موجود. و این همان مطلبى است که حکما فرمودند که وحدت خدا، وحدت عددى نیست زیرا عدد و شمارش در مورد موجوداتى به کار مىرود که در عرض هم هستند و با افزودن یکى بر دیگرى، موجودیت آنها افزایش مىیابد. پس منظور از این که خدا ششمین از پنج نفر هست فقط اشاره به حضور خداى تعالى و قیومیتى است که خداى متعال در همه جا و نسبتبه همه چیز دارد.
بعد از این آیه مىفرماید: «الم تر الى الذین نهوا عن النجوى ثم یعودون لما نهوا عنه» نمىبینید کسانى را که نهى شدند از نجوا باز هم همان کار را ادامه مىدهند. این اشاره استبه نهى منافقان از نجوا و نیز نجوا در مورد کارهایى که موجب مفسده اجتماعى است. بعد توضیح مىدهد: «ویتناجون بالاثم والعدوان و معصیت الرسول» اینها کسانى هستند که با این که به آنها گفته شده نجوا نکنید در عین حال نجوا مىکنند و محتواى نجواى آنان گناه و عدوان و تجاوز به حقوق دیگران و مخالفت و نافرمانى با پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم است.
میان این سه چیزى که در این آیه ذکر شده مىتوان به این صورت فرق گذاشت که «اثم» یعنى گناهى که مورد نهى خداى متعال است اما تجاوز بر دیگران نیست مانند شرب خمر و عدوان، در مقابل اثم، گناهى است که موجب تضییع حقوق دیگران مىشود.
البته ممکن است «اثم» هم ارتباط با دیگران پیدا بکند اما اصالتا حیثیت «اثم» همان حیثیت گناه شخصى است. اما «معصیة الرسول» در مقابل «معصیة الله» نافرمانى پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم در امور ولایتى و حکومتى است، چون بیاناتى که پیغمبر اکرم مىفرماید گاهى به عنوان ابلاغ رسالت الهى است، که اطاعت این اوامر و نواهى همان اطاعتخداست، چون پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم نقشى جز واسطه بودن و رسول بودن را در این جاها ندارد اما گاهى اوامرى است که شخص پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم صادر مىکنند طبق مقامى که خداى متعال به ایشان مرحمت فرموده و ولایتى که بر مردم دارند منظور از معصیة الرسول نافرمانى پیغمبر در این گونه دستورهاى حکومتى و ولایتى است.
درگوشیهاى منافقان درباره این چیزها بود یا مىخواستند گناهى را دور از چشم دیگران مرتکب شوند و یا با هم براى مخالفتبا پیغمبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم توطئه مىکردند که چیزهایى را که ایشان دستور مىدهند عمل نکنند و مخالفت نمایند.
«و اذا جاؤک حیوک بما لم یحیک به الله» اینها کسانى هستند که وقتى در حضور تو مىآیند تحیتهایى به تو مىگویند که خدا آن تحیتها را نفرموده است. در روایات آمده است که این جمله اشاره به یهودیانى است که خدمت پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىرسیدند و به جاى سلام، «سام» مىگفتند (سام در لغت عبرى به معناى مرگ است) و چنین وانمود مىکردند که اداى احترام مىکنند. و مىتوان ذیل آیه را مؤید آن قرار داد که مىفرماید: «ویقولون فى انفسهم لولا یعذبنا الله بما نقول» پیش خودشان مىگفتند که چرا خدا ما را به واسطه این سخنان عذاب نمىکند؟ «حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر» (2) خدا ایشان را عذاب خواهد کرد و براى عذابشان جهنم کافى است و احتیاجى نیست که آنان را در دنیا عذاب کنیم.
به هر حال این آیه نهى از نجوا و سخن محرمانهاى مىکند که محتوایش نامطلوب باشد و برخلاف مصلحت و حق باشد. بعد مىفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا تناجیتم فلاتتناجوا بالاثم والعدوان» از این آیه استفاده مىشود که مطلق تناجى و درگوشى گفتن نامطلوب نیست از این روى، تاکید مىکند که اگر زمانى لازم شد که سخن محرمانهاى بگویید مواظب باشید که در سخنانتان اثم و عدوان و معصیت پیغمبر نباشد: «فلاتتناجوا بالاثم والعدوان و معصیت الرسول و تناجوا بالبر و التقوى» پس مطلق نجوا همیشه مذموم نیست و در صورتى که مقتضاى بر و تقوا این باشد که شخص نجوا بگوید و خصوصى صحبت کند اشکالى ندارد: «واتقوا الله الذى الیه تحشرون».
در آیه بعد اشاره مىفرماید به نجواهاى مذموم: «انما النجوى من الشیطان لیحزن الذین آمنوا و لیس بضارهم شیئا الا باذن الله و على الله فلیتوکل المؤمنون» روشن است نجوایى که کار شیطان است همان نجواى مذموم است، زیرا تناجى به بر و تقوا در جمله «و تناجوا بالبر و التقوى» تجویز شده است; یعنى نجوایى که به بر و تقوا نیست و مصلحتى ندارد یک کار شیطانى است، و شیطان این کار را به مردم القا مىکند تا مؤمنان را ناراحت کند «لیحزن الذین آمنوا» زیرا وقتى مؤمنان مىبینند که چند نفر خصوصى صحبت مىکنند ناراحت مىشوند که چرا از ما پنهان مىکنند و چه مطلبى هست که ما را مطلع نمىکنند، شاید مىخواهند بلایى سر ما بیاورند «و لیس بضارهم شیئا» کارهاى منافقان ضررى به مؤمنان نمىزند «الا باذن الله» مؤمن باید توجهش به خدا باشد. البته ممکن است کسانى توطئههایى بکنند و با نجوا و در گوشى و قراردادهاى محرمانه اسباب زیانى براى مؤمنین فراهم بکنند ولى مؤمن باید توجهش به خدا باشد که هیچ چیزى بدون اذن خدا اثر نمىکند و این یک تربیت توحیدى است که مؤمن باید توجهش به خدا باشد: «و على الله فلیتوکل المؤمنون» (3) توکلشان باید بر خدا باشد و از او بخواهند که توطئههاى دیگران را خنثى کند، البته وظایف دیگرى هم دارند که باید انجام بدهند ولى توجه و اعتماد قلبىشان باید بر خدا باشد، نه از کار کسى بترسند که مستقلا ضررى به ایشان بزند و نه امیدشان به دیگران باشد، امیدها باید به خدا باشد و خوف هم باید از خدا باشد.
از مجموع این آیات به دست مىآید که ما چند نوع نجوا داریم: نجوایى که بر اساس بر و تقوا و به خاطر تامین مصلحتى است که اشکالى ندارد: «و تناجوا بالبر و التقوى» و نجوایى که براى مخالفتخدا و پیغمبر است و محتوایش اثم و عدوان و معصیة الرسول است و از گناهان به شمار مىرود و مىبایست ترک بشود. و اما نجواهاى عادى که نه مصلحتى بر آن مترتب بشود و نه براى زیان زدن به مؤمنان است فى حد نفسه کار مطلوبى نیست و شاید اطلاق «انما النجوى من الشیطان لیحزن الذین آمنوا» شامل آن هم بشود. این کار برخلاف ادب است که در حضور دیگران دو نفر با هم درگوشى صحبت کنند و نتیجهاش حزن مؤمنین است و شیطان آدمى را وادار مىکند که کارى انجام دهد که موجب ناراحتى دیگران بشود.
انگیزههاى شیطانى براى نجوا مختلف است; مثلا کسانى مىخواهند خودنمایى بکنند که ما یک خصوصیتى با این شخص داریم و سخنان محرمانهاى با یکدیگر داریم که دیگران نباید از آنها باخبر شوند، این گونه انگیزهها صرف نظر از آثار سویى که بر نجوا مترتب مىشود، خود به خود ضد ارزش است.
در همین سوره اشاره مىفرماید به مطلبى که در زمان پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم اتفاق افتاد و آن این بود که کسانى زیاد به آن حضرت مراجعه مىکردند و تقاضاى ملاقات خصوصى داشتند و این کار مشکلاتى را براى پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم به وجود مىآورد هم وقت آن حضرت را مىگرفت و مانع مىشد از این که به کارهاى مهمترى بپردازند، و هم کسانى از این کار سوء استفاده مىکردند و چنین وانمود مىکردند که ما با پیامبر خصوصیتى داریم که باید حرفها را محرمانه با ایشان بزنیم. خداى متعال دستور داد که هر کس مىخواهد با پیغمبر نجوا بکند و ملاقات خصوصى داشته باشد باید صدقهاى بدهد: «یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجویکم صدقة ذلک خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم» (4) هر کس توانایى دارد موظف است قبل از این که با پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم ملاقات خصوصى داشته باشد صدقهاى بدهد. محدثان نقل کردهاند که تنها کسى که به این آیه عمل کرد حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام بودند که یک دینار داشتند و این دینار را تبدیل به ده درهم کردند و هر وقت مىخواستند با پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم صحبت کنند یک درهم صدقه مىدادند و هیچ کس دیگر به این آیه عمل نکرد. بعد این آیه نسخ شد و آیه بعدى ناسخ همین آیه است «ءاشفقتم ان تقدموا بین یدى نجویکم صدقات» ترسیدید که اگر قبل از نجوا صدقه بدهید فقیر بشوید «فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلاة و آتوا الزکوة و اطیعوا الله و رسوله والله خبیر بما تعملون» (5) حالا که شما این دستور را عمل نکردید خدا هم بر شما بخشید «تاب علیکم» و این حکم را از شما برداشتبروید سایر تکالیفى که دارید انجام بدهید; نمازتان را بخوانید، روزهتان را بگیرید و کارهاى خیر انجام بدهید. این یکى از آیات منسوخه است و شاید کمتر کسى در منسوخ بودنش شبههاى داشته باشد. با تشریع این حکم، معلوم شد کسانى که اصرار داشتند با پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم نجوا بگویند و ملاقات خصوصى داشته باشند این ملاقاتها براى ایشان یک درهم هم نمىارزید و معلوم شد که این ملاقاتها مصلحتى و لزومى نداشته است.
در آیه 114 سوره نساء موارد نجواى صحیح ذکر شده است; نخست مىفرماید: «لاخیر فى کثیر من نجویهم» در بسیارى از نجواها خیرى نیست. این لسان نکوهش است; یعنى کارى که فایده ندارد چرا انجام مىدهید؟ بعد مواردى را استثنا مىکند: «الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس» مگر کسى که نجوا را وسیلهاى براى وادار کردن کسى به صدقه قرار دهد. کسانى هستند که از خودشان خدمتى برنمىآید ولى مىتوانند وساطت در خیر بکنند و براى این که آبروى طرف ریخته نشود بطور خصوصى مطرح مىکنند. «او معروف» یا مىخواهند امر به معروف کنند اما براى این که در حضور مردم خجالت نکشد بطور خصوصى به او مىگویند. «او اصلاح بین الناس» یا این که مىخواهند مقدمات اصلاح بین دو نفر را فراهم بکنند اول خصوصى با هم صحبت مىکنند که چگونه با او برخورد بکنیم که کار اصلاح بشود. «و من یفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نؤتیه اجرا عظیما» نه تنها این گونه نجواها بد نیستبلکه کسانى که براى رضاى خدا چنین کارهایى را انجام بدهند اجر عظیمى خواهند داشت.
یکى دیگر از آدابى که از سیره پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم استفاده مىشود و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده نکتهاى است که در باب مدیریتخیلى مهم است. کسانى که در جامعه، شاخصند و نوعى رهبرى و پیشوایى دارند طبعا دیگران به آنها مراجعه مىکنند و انتقادها و پیشنهادهایى دارند و مسائلى را درباره مصالح و مفاسد جامعه مطرح مىکنند که بسیارى از آنها صحیح و قابل قبول نیست اما شنونده در مقابل این سخنان باید چه عکس العملى نشان بدهد؟ آیهاى هست که از آن استفاده مىشود که سیره پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم این بود که به همه حرفها درست گوش مىدادند و به اصطلاح خودمان تو ذوق طرف نمىزدند و اگر حرفش هم صحیح نبود به رویش نمىآوردند.
منافقان این مطلب را براى پیغمبر، عیب مىدانستند و مىگفتند: این شخص، فقط گوش و «اذن» است و هر کس هر چه مىگوید گوش مىکند. در آیه 61 سوره توبه مىفرماید: «و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن» منافقان درباره پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىگفتند «اذن» استیعنى فقط گوش است و همه سخنان را مىشنود و نقض و ابرامى نمىکند.
خداى متعال در جواب ایشان مىفرماید: «قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمة للذین آمنوا منکم والذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم»
درباره این تعبیر «یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین» مفسران وجوهى ذکر کردهاند که چرا در یک جا متعلق «یؤمن» با حرف «با» ذکر شده (بالله) و در جاى دیگر با حرف لام (للمؤمنین) و فرق اینها چیست؟ یکى از بهترین وجوه این است که فرق بین این دو تعبیر، اشاره به تصدیق خبر و تصدیق مخبر است. توضیح آن که: کلمه «یؤمن» که متضمن معناى تصدیق استبا حرف «باء» متعدى مىشود و دلالتبر تصدیق به واقعیت و محتواى خبر دارد; مثلا «ایمان بالله» به معناى تصدیق به وجود خداى متعال است و «ایمان به انبیا و کتابهاى آسمانى» به معناى راستشمردن ادعاى پیامبران و تصدیق به صحت محتواى کتابهاى آسمانى است، اما هنگامى که با «لام» ذکر مىشود دلالتبر تصدیق گوینده دارد اعم از این که سخنش را مطابق با واقع هم بداند یا نداند; یعنى معنایش این است که دروغ عمدى به گوینده نسبت نمىدهد ولى معنایش این نیست که محتواى سخن او را هم تصدیق مىکند و به اصطلاح تعبیر اول، به معناى تصدیق خبر است و تعبیر دوم به معناى تصدیق مخبر، خواه همراه با تصدیق خبر هم باشد یا نباشد; یعنى وقتى شخص مؤمنى مىآمد به پیغمبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم عرض مىکرد که فلان مطلب چنان است پیغمبر نمىفرمود: تو دروغ مىگویى یعنى مىخواهى خلاف واقع بگویى، اما معنایش تصدیق به صحت محتواى سخن نبود و اگر آن مطلب احتیاج به تحقیق داشت آن را تحقیق مىکرد که آیا درست استیا نه. و این لسان مدحى استبراى پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم. و از این آیه مىتوان استفاده کرد که سایر رهبران و کسانى که مرجع مردم هستند باید در برخوردشان با دیگران این طور باشند وقتى کسى حرفى به ایشان مىزند درست گوش بدهند و قیافهشان قیافه کسى باشد که او را تصدیق مىکند اما معنایش این نیست که ترتیب اثر هم به حرف طرف بدهند.
در شان نزول این آیه گفته شده که شخصى از منافقان خدمت پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىنشست و سخنان آن حضرت را براى دوستان خود نقل مىکرد (در روایات شیعه، نام وى عبدالله بن مطعم ذکر شده است). جبرئیل به پیغمبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم خبر داد که این شخص، سخنچین است و گفتگوهایى را که در حضور شما انجام مىگیرد براى منافقان نقل مىکند. حضرت او را خواستند و به او گفتند که آیا تو براى منافقین خبر چینى مىکنى؟ گفت: نه، چنین چیزى نیست. گفتند: بسیار خوب، ولى مبادا از این کارها بکنى. او رفت و پشتسر پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم گفت که این شخص «اذن» (گوش) است هر کس هر چه مىگوید قبول مىکند، به او گفته بودند که من اخبار را نقل مىکنم او هم قبول کرده بود، و من آن را انکار کردم، از من هم قبول کرد!
آیت الله مصباح یزدی
دیگر از آداب معاشرت که در قرآن کریم مورد تاکید واقع شده این است که در مجالس طورى بنشینند که اگر تازه واردى، آمد جاى نشستنش باشد. معمولا مجالس ظرفیت محدودى دارد و اگر همه افراد بخواهند آزاد و راحتبنشینند ممکن است جا براى دیگران تنگ بشود از این رو دستور داده شده که در مجالس وقتى به شما گفته مىشود که جا باز کنید تنگتر بنشینید و جا به دیگران بدهید که خدا هم به شما وسعتبدهد. در آیه 11 سوره مجادله مىفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا یفسح الله لکم» درباره شان نزول این آیه گفتهاند: کسانى که خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم شرفیاب مىشدند دور پیغمبر تنگاتنگ حلقه مىزدند و کسانى که بعد مىآمدند دیگر جا براى ایشان نبود این است که در این آیه اشاره مىفرماید طورى نباشد که اگر کسى کارى دارد یا مىخواهد سخنى از پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم بشنود جا براى او نباشد.
بعد اضافه مىفرماید: «و اذا قیل انشزوا فانشزوا» بعضى از مفسران گفتهاند که منظور این است که اگر شخص محترمى وارد شد و به شما گفته شد بلند شوید و جاى خود را به او بدهید این کار را انجام بدهید و در ذیل آیه دارد: «یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات» این ذیل مىتواند مؤیدى براى این تفسیر باشد که در بین شما کسانى هستند که مزایایى دارند و احترامشان براى شما لازم است از جمله مؤمنین خالص و علماى ربانى که نزد خدا محترمند و خدا آنها را بلند مرتبه قرار مىدهد. «اذا قیل انشزوا» یعنى هنگامى که به شما گفتند برخیزید تا شخص محترمى بنشیند، برخیزید و به او جا بدهید و بىاحترامى نکنید زیرا اشخاص متقى و عالم، نزد خداى متعال مقامى بلند دارند.
و اما درباره غذاخوردن در خانه دیگران، مواردى هست که هر چند اذن صریحى از طرف صاحب خانه نباشد جایز است و آنها مواردى است که معمولا انسان علم به رضایت طرف دارد و اگر کسى راضى نباشد باید تصریح کند. در آیه 61 از همین سوره پس از اشاره به افرادى که معذوریتهایى دارند «لیس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المریض حرج» مىفرماید: «و لا على انفسکم ان تاکلوا من بیوتکم او بیوت آبائکم او بیوت امهاتکم او بیوت اخوانکم او بیوت اخواتکم او بیوت اعمامکم او بیوت عماتکم او بیوت اخوالکم او بیوت خالاتکم او ما ملکتم مفاتحه او صدیقکم لیس علیکم جناح ان تاکلوا جمیعا او اشتاتا» مفسران فرمودهاند که منظور از «بیوتکم» بیوت فرزندانتان است; یعنى خانه فرزندان به منزله خانه خودتان است. از این آیه شریفه استفاده مىشود که خویشاوندان نزدیک براى استفاده از ماکولات در خانه یکدیگر نیازى به اذن گرفتن ندارند همچنین خانه دوستى که کلیدش را در اختیار شما گذاشته است و در واقع در این موارد «اذن فحوى» وجود دارد «لیس علیکم جناح ان تاکلوا جمیعا او اشتاتا» وعدهاى مشغول غذا خوردن باشند یا تنها باشید اما وقتى مىخواهید وارد بشوید این آداب را رعایت کنید: «فاذا دخلتم بیوتا فسلموا على انفسکم تحیة من عندالله مبارکة طیبة» وارد خانه که مىشوید سلام کنید «فسلموا على انفسکم» مفسران فرمودهاند که این آیه از مواردى است که همه مؤمنین به منزله یکدیگر حساب شدهاند. و سلام کردن به دیگران سلام کردن به خودتان تلقى شده است و بعضى گفتهاند که از این آیه استفاده مىشود که اگر کسى هم در خانه نباشد بر خودتان سلام کنید.
«تحیة من عندالله مبارکة طیبة» این سلام کردن تحیتى است از ناحیه خدا و هم مبارک و پربرکت است و هم طیب و خوش; پربرکت استیعنى آثار خیرى بر آن مترتب مىشود و طیب استیعنى نفوس مىپسندند و خوششان مىآید و احساس آرامش مىکنند. از این جهت مناسب استبحثى درباره سلام کردن و آیات مربوط به آن داشته باشیم.
وارد شدن به خانه دیگران به چند صورت تصور مىشود: الف - شخص علم دارد به این که صاحب خانه راضى است. ب - مورد شک است. ج - علم دارد به این که راضى نیست.
روشن است در جایى که انسان، علم به عدم رضایت دارد یا اذن بگیرد ولى جواب رد بشنود نباید وارد بشود: «و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا» اگر کسى خواست وارد منزل کسى بشود و اجازه خواست و گفتند «برگردید» یعنى اجازه ندادند اصرار نکند و برگردد. این براى شما بهتر و براى مصالح جامعه اسلامى مفیدتر است.
صورت دیگر این است که علم دارد به این که طرف راضى استیا قبلا چنین اجازهاى را گرفته یا از نحوه رفتار و گفتار صاحبخانه به دست آورده است، در آنجا هم ورود جایز است منتهى آدابى دارد: یکى از آدابى که مىبایست رعایتبکند این است که سرزده وارد نشود اگر دوستانى با همدیگر روابطى دارند یا کسانى براى حاجتى - مادى یا معنوى - به کسى مراجعه مىکنند، چون ممکن استشخص در داخل خانهاش آمادگى براى پذیرش نداشته باشد یا در حالى باشد که نمىخواهد کسى او را در آن حال یا به آن صورت ببیند این است که در اسلام تاکید مىشود که «استیناس» کنید. استیناس کردن; یعنى انجام دادن کارى که توجه را جلب بکند و در روایات در توضیحش آمده که صدا بزنید یا تنحنح بکنید تا خودش را آماده کند. ضمنا دستور مىدهد که سلام هم بکنید «حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها» که بعدا جداگانه درباره آن بحثخواهیم کرد.
اما اگر شخصى خواست وارد اتاق یا خانهاى بشود که کسى در آن نیست و مثلا در زد و کسى جواب نداد و فهمید که کسى آن جا نیست که از او اجازه بگیرد در این صورت هم وارد نشود: «فان لم تجدوا فیها احدا فلاتدخلوها حتى یؤذن لکم» طبعا وقتى کسى نباشد اذن هم تحقق نمىیابد پس شما باید وارد نشوید تا کسى پیدا شود و به شما اذن بدهد.
مواردى هست که رفت و آمد افراد با هم خیلى زیاد است; مثلا اهل یک خانه که در اتاقهاى متعددى زندگى مىکنند رفت و آمد متعارف دارند: بچهها وارد اتاق پدر و مادرشان مىشوند یا کسانى که در خانه کار مىکنند مانند کلفت و نوکر و عبید و امایى که سابقا بودند و در خانه کار مىکردند، آیا هر دفعهاى که مىخواهند بیایند لازم است اذن بگیرند یا نه؟ در آیه 58 سوره نور مىفرماید: «یا ایها الذین آمنوا لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم والذین لم یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات» کسانى که مملوک شما هستند و در خانه شما کار مىکنند و همین طور بچههایى که به حد تکلیف نرسیدهاند سه مرتبه در شبانه روز اذن بگیرند: پیش از نماز صبح، موقع ظهر و بعد از نماز عشا. اینها مواقعى است که معمولا انسان استراحت مىکند و دلش مىخواهد تنها باشد. و در آیه بعد مىفرماید: «و اذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلهم» اما اگر بچهها به حد تکلیف رسیدند باید مثل سایرین اجازه بگیرند; یعنى غیر از سه مرتبهاى که گفته شد هر وقت دیگر هم مىخواهند وارد بشوند باید اجازه بگیرند.
آنچه مربوط به عموم افراد است، آدابى چند است که در این جا به بعضى از آنها اشاره مىکنیم:
در سوره نور چندین آیه هست که کما بیش با هم مربوط است و از آیه 27 شروع مىشود: «یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون × فان لم تجدوا فیها احدا فلاتدخلوها حتى یؤذن لکم و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکى لکم والله بما تعملون علیم; اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خانههایى که خانههاى شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این براى شما بهتر است، باشد که پند گیرید. و اگر کسى را در آن نیافتید پس داخل مشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد: «برگردید»، پس برگردید، که آن براى شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام مىدهید داناست.»
آیت الله مصباح یزدی
بحث درباره آداب معاشرت است. در این باره در قرآن کریم مسائلى مطرح شده که بعضى از آنها عمومیت دارد و بعضى درباره رسول اکرمصلى الله علیه وآله وسلم است که شاید با بیانى که عرض مىکنیم کمابیش قابل توسعه باشد.
هیات نمایندگى نجران از پیامبر در خواست کرد مقدار مالیاتسالانه آنان در نامه نوشته شود و در آن نامه امنیت منطقه نجراناز طرف پیامبر تضمین گردد. حضرت على(ع) به فرمان پیامبر(ص)نامه زیر را نوشت:
به نام خداوند بخشنده مهربان
این نامهاى است از محمد(ص) رسولخدا به ملت نجران و حومه آن; حکم و داورى محمد(ص) در بارهتمام املاک و ثروت ملت نجران این شد که اهالى نجران هر سال دوهزار لباس که قیمت هریک از چهل درهم تجاوز نکند، به حکومتاسلامى بپردازند. آنان مىتوانند نیمى از آن را در ماه صفر ونیم دیگر را در ماه رجب پرداخت کنند. هرگاه از ناحیه یمن جنگىرخ داد، باید ملت نجران به عنوان همکارى با دولت اسلامى، تعدادسىزره و سى اسب و سى شتر، به عنوان عاریه مضمونه، در اختیارارتش اسلام بگذارند و پذیرایى از نمایندگان پیامبر(ص) درسرزمین نجران به مدت یک ماه به عهده آنان است. هرگاهنمایندهاى از ناحیه وى به سوى آنان آمد، باید از او پذیرایىکنند. درمقابل جان و مال و سرزمینها و معابد ملت نجران درامان خدا و رسول اوست. مشروط بر اینکه از همین اکنون از هرنوع ربا خوارى خود دارى کنند.در غیر این صورت ذمه محمد ازآنان برى بوده و تعهدى در برابر آنان نخواهد داشت.
1- مفسران و محدثان شیعه و سنى تصریح کردهاند که آیه مباهلهدر حق اهل بیت پیامبر نازل شده و پیامبر تنها فرزندانش حسن وحسین و دخترش فاطمه و پسرعمش على(ع) را به میعادگاه برد.بنابراین، منظور از «ابنائنا» در آیه منحصرا حسن و حسین(ع)هستند. ابوبکر رازى مىگوید: این آیه دلیل است که حسنین پسرانرسول خدا(ص) هستند و فرزند دختر هم حقیقتا فرزند انسان است.همانطور که منظور از «نسائنا» فقط فاطمه(س) است. و نیز مراداز «انفسنا» فقط على(ع) است، زیرا خود پیامبر که نمىتواندمراد باشد; چون او دعوت کننده است و معنى ندارد که انسان خودرا دعوت کند، همیشه داعى غیر از مدعو است; پس حتما مراد شخصدیگرى غیر از نبى اکرم است. پس حتما اشاره به على(ع) است.زیرا هیچ کس نگفته جز على و فاطمه و حسنین کسى در مباهله شرکتداشته است. این مطلب بر علو مکان وى و درجهاى که هیچ کس به آنراه نیافته، بلکه به نزدیک آن هم نرسیده است، دلالت دارد.
پیامبر به بریده اسلمى فرمود:اى بریده على را دشمن مدار که او از من است و من از اویم.مردم از درختهاى متفرق خلق شدهاند و من و على از یک درختآفریده شدهایم.
مرحوم قاضى نورالله شوشترى، در جلد سوم احقاقالحق، مىگوید: مفسران در این مساله اتفاق نظر دارند که«ابنائنا» اشاره به حسن و حسین و «نسائنا» اشاره بهفاطمه(س) و «انفسنا» اشاره به على(ع) است. سپس در پاورقىهمین کتاب نام شصت نفر از بزرگان اهل سنت را نقل مىکند کهگفتهاند: آیه مباهله در مورد اهل بیت(علیهم السلام) نازل شدهاست. از جمله شخصیتهایى که این مطلب از آنها نقل شده عبارتنداز:
1- مسلم در کتاب صحیح، ج 2، ص 448.
2- احمد بن حنبل در مسند، ج 1، ص 185.
3- حاکم در مستدرک، ج3، ص 150.
4- واحدى نیشابورى در اسباب النزول، ص 68.
5- ابن اثیر در جامع الاصول، ج9، ص 470.
6- ابن جوزى در تذکرهالخواص، ص23.
7- زمخشرى در کشاف، ج 1، ص 370.
8- ابن حجرعسقلانى در الاصابه، ج 2، ص509.
9- ابن صباغ مالکى در فصول المهمه، ص 120.
10- قرطبى در الجامع لاحکام القرآن، ج 4، ص 140.
در کتابهاى روایى شیعه نیز این مساله جایگاهى خاص دارد. تنهابه یک نمونه از آن اکتفا مىکنیم.
امام رضا(ع) در جلسه بحثى که در دربار مامون تشکیل شده بود،فرمود: خداوند پاکان بندگان خود را در آیه مباهله مشخص ساختهاست...; این مزیتى است که هیچ کس در آن بر اهلبیت(علیهمالسلام) پیشى نگرفته; فضلیتى است که هیچ انسانى به آن نرسیده وشرفى است که قبل از آن هیچ کس از آن بر خور دار نبوده است.
آیه مباهله جز معرفى نزدیکتر افراد به رسول گرامى(ص) حاوىپیامهاى دیگرى است که فهرست وار اشاره مىشود:
1- استمداد از غیب بعد از به کارگیریى توانایىهاى عادى.
2- زن و مرد دوشادوش هم و در کنار همدیگر مطرحند.
3- اگر انسان به هدف خود ایمان داشته باشد حاضر استحتى خودو نزدیکترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد.
4- در دعا کردن آنچه مهم است انگیزهها و شخصیتهاست نه تعدادو کثرت جمعیت.
5- در مجالس دعا باید کودکان را شرکت داد.
6- کسى که منطق و استدلال و معجزه او را تسلیم به پذیرش حقنمىکند باید تهدید به نابودى شود.
7- دعا آخرین برگ برنده و سلاح مومن است.
8- استدلال را باید پاسخ داد، ولى مجادله و لجاجت را بایدسرکوب کرد.
9- اگر شما محکم بایستید، دشمن به دلیل باطل بودن عقب نشینىمىکند.
10- قوام و اساس دین به خاطر همین چند نفر است و گرنهپیامبر(ص) مىتوانستخود شخصا نفرین کند.
خدا و پیامبر(ص) با این عمل به همه ما مىفهماند که این افرادیاران و نزدیکان رسول خدا(ص) در دعوت به حق و هدف او هستند وهمراه او آماده استقبال از خطر بوده، ادامه دهنده حرکت اویند.
بخش باصفاى نجران با هفتاد دهکده تابع آن در نقطه مرزى حجاز ویمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقهمسیحى نشین حجاز بود که به عللى از بت پرستى دست کشیده، بهآئین مسیح گرویده بودند. پیامبر(ص) به موازات مکاتبه با سراندول جهان و مراکز مذهبى، نامهاى به اسقف نجران ابوحارثه نوشتو طى آن ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مضمون نامهچنین است:
به نام خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب; از محمد پیامبر و رسولخدا به اسقف نجران. خداى ابراهیم واسحاق و یعقوب را حمد وستایش مىکنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا دعوتمىنمایم. شما را دعوت مىکنم که از لایتبندگان خدا خارج شویدو در ولایتخداوند وارد آیید; و اگر دعوت مرا نپذیرفتید، بایدبه حکومت اسلامى مالیات و جزیه بپردازید در غیر این صورت، بهشما اعلام خطر مىشود. نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامهپیامبر(ص) را به اسقف نجران دادند. وى نامه را به دقتخواند وبراى تصمیمگیرى در این باره شورایى مرکب از شخصیتهاى بارزمذهبى و غیر مذهبى تشکیل داد. یکى از افراد طرف مشورت«شرجیل» بودکه به عقل و درایت و کاردانى معروفیت داشت. وىگفت: ما مکرر از پیشوایان مذهبى خود شنیدهایم که روزى منصبنبوت از نسل اسحاق به فرزندان اسماعیل انتقال خواهد یافت وهیچ بعید نیست محمد، که از اولاد اسماعیل است، همان پیغمبرموعود باشد. بعد از سخنان شرجیل، شورا نظر داد که گروهى بهعنوان هیاءت نمایندگى نجران به مدینه برود تا از نزدیک بامحمد(ص) تماس گرفته و دلایل نبوت او را مورد بررسى قرار دهد.بدین ترتیب، شصت تن از داناترین مردم نجران انتخاب گردیدند کهدر راءس آنها سه پیشواى مذهبى قرار داشت:
1- ابوحارثه بن علقمه، اسقف اعظم نجران که نماینده رسمىکلیساهاى روم وحجاز بود.
2- عبدالمسیح، رئیس هیاءت نمایندگى که به عقل و کاردانى شهرتداشت.
3- ایهم که فرد کهنسال و شخصیت محترم ملت نجران به شمارمىرفت.
مشروح جریان مباهله و نیز مذاکرات پیامبر اسلام باهیاءت مسیحى در کتاب گرانسنگ «اقبال» سیدبن طاووس ذکر شدهاست. در این مقال به ذکر گوشهاى از آن که به جریان مباهلهمنجر مىشود، اکتفا مىگردد. پیامبر اسلام(ص): من شما را به آیینتوحید و پرستش خداى یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوتمىکنم.
نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام، ایمان به خداى یگانهجهان است، ما قبلا به او ایمان آورده و به احکام او عملمىکنیم. پیامبر(ص): اسلام نشانههایى دارد. برخى از اعمال شماحاکى است که به اسلام واقعى نگرویدهاید. چگونه مىگویید خداىیگانه را مىپرستید؟ در صورتى که صلیب را مىپرستید و از خوردنگوشتخوک پرهیز نمىکنید و براى خدا فرزند معتقدید.
نمایندگان نجران: ما او را (مسیح) خدا مىدانیم، زیرا اومردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید و از گل پرندهساخت و آن را به پرواز در آورد و تمام این اعمال حاکى است کهاو خداست.
پیامبر(ص): مسیح بنده خدا و مخلوق اوست که او را در رحم مریمقرار داد و این توانایى را خدا به او داده بود.نماینده نجران: آرى، او فرزند خداست; زیرا مادرش مریم بدوناینکه با کسى ازدواج کند او را به دنیا آورد، پس ناگزیر پدرشباید همان خداى جهان باشد.
در این موقع، فرشته وحى نازل شد و به پیامبر خطاب کرد: بهآنان بگو: وضع حضرت عیسى از این نظر مانند حضرت آدم است که اورا با قدرت بى پایان خود، بدون اینکه داراى پدرى و مادرىباشد، از خاک آفرید; و اگر نداشتن پدر گواه بر این باشد که اوفرزند خداست، پس حضرت آدم براى این منصب شایستهتر است، زیرااو نه پدر داشت و نه مادر. نمایندگان نجران: سخنان شما ما راقانع نمىکند.
در این هنگام، فرشته وحى نازل شد و فرمود: اى پیامبر، بهکسانى که پس از روشن شدن جریان حضرت عیسى با تو مجادله و ازقبول حق شانه خالى مىکنند، بگو فرزندان و زنان و نزدیکان خودرا گرد آوریم و به درگاه خدا ابتهال کنیم که بر دروغگویاننفرین و لعنت کند; یعنى هر نفرین که دامن گروه مقابل را گرفت،باطل بودن راه آنان را مشخص سازد و بدین جدال پایان دهیم.
مساله مباهله به این شکل شاید تا آن زمان در بین عرب سابقهنداشت و راهى بود که صد در صد حکایت از ایمان و صدق دعوتپیامبرى مىکرد. مسلما ورود در چنین میدانى بسیار خطرناک است،زیرا اگر دعاى او به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفانآشکار نگردد، نتیجهاى جز رسوایى دعوت کننده نخواهد داشت.
چگونه ممکن است آدم عاقل و فهمیدهاى بدون اطمینان به نتیجه درچنین مرحلهاى گام بگذارد؟ از اینرو، دعوت پیامبر به مباهلهیکى از نشانههاى صدق دعوت و ایمان قاطع اوست.
هنگامى که پاى مباهله به میان آمد، نمایندگان مسیحیان نجراناز پیامبر مهلتخواستند تا با بزرگان خود به مشورت بنشینند.نتیجه مشاوره آنها، که از یک نکته روان شناسى سرچشمه مىگرفت،این بود که به طرفدارانشان دستور دادند: اگر مشاهده کردیدمحمد با جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد، نترسید و با اومباهله کنید; زیرا حقیقتى در کار نیست که متوسل به جارو جنجالشده است; ولى اگر با نفرات بسیار محدودى از خاصان نزدیک وفرزندان خردسالش که عزیزترین کسان اویند، به میعادگاه آمد،بدانید که پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناکاست. وقت مباهله فرا رسید. پیامبر و هیاءت نجران توافق کردهبودند که مراسم مباهله در نقطهاى خارج از شهر مدینه در صحراانجام گیرد.پیامبر گرامى اسلام از میان مسلمانان و بستگان خود تنها چهارتن را انتخاب کرد که عبارتند از: على بن ابىطالب، حضرت زهرا،امام حسن و امام حسین(علیهم السلام); زیرا در میان مسلماناننفوسى پاکتر و ایمانى استوارتر از نفوس و ایمان این چهارتنوجود نداشت. او فاصله منزل تا نقطه مباهله را با وضع خاصىپیمود. در حالى که حسین را در بغل داشت، دستحسن را گرفته بودو على و زهرا(س) پشتسرش حرکت مىکردند. به میدان مباهله گامنهاد. او پیش از ورود به همراهانش گفت: هرگاه دعا کردم، شماآمین بگویید. اسقف مسیحیان گفت: من چهرههایى را مىبینم که اگراز خداوند بخواهند کوه از جا کنده مىشود; و اگر این افرادنفرین کنند، یک مسیحى بر روى زمین باقى نمىماند.
مسیحیان نجران بادیدن این صحنه از مباهله منصرف شدند و بهمصالحه رضایت دادند. بر این اساس که هر سال دو هزار حله هرکدام به قیمت چهل درهم به مسلمانان داده و جزیه را رعایتکنند.
قویترین دلیل بر فضلیت اصحاب کساء
نظر به اهمیت این رویداد در تاریخ اسلام، بدیهى استبایدافرادى در آن شرکت کنند که از شایستگى کافى برخور دار باشند;زیرا این رخداد در تاریخ دین اسلام ثبتخواهد شد. به همین جهت،پیامبر بزرگوار اسلام از میان کسان و اصحاب خود تنها چهار تنرا انتخاب کرد که عبارتند از: حضرت على بن ابىطالب، حضرتزهرا، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام).
از عایشه چنین نقل شده است:
روز مباهله پیامبر اسلام چهار تن همراهان خود را زیر عباى مشکىوارد کرد و این آیه را خواند: «انما یریدالله لیذهب عنکمالرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیرا».
زمخشرى مىگوید: سرگذشتمباهله و مفاد آیه آن قویترین دلیل بر فضلیت اهل کساست.
در مورد شاءننزول آیه مباهله از ابن عباس وقتاده و حسن روایتشده است کهچون پیامبر اکرم(ص) مسیحیان را به مباهله دعوت کرد، از وىتاصبح فردا مهلتخواستند; و چون به بزرگان خود مراجعه و باآنها مشورت کردند، اسقف آنان گفت: فردا بنگرید: اگر محمد(ص)با اهل و فرزندش آمد، از مباهله بپرهیزید; ولى اگر با اصحابشآمد، پس مباهله کنید که کارى از او ساخته نیست.
شمس الله صفرلکى
«فمن حآجک من بعد ما جآءک من العلم فقل تعالو ندع ابناءنا وابناء کم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعللعنهالله على الکذبین» پس هر کس بعد از دانشى که (دربارهمسیح) به تو رسیده استبا تو به ستیز و محاجه بر خیزد (و ازقبول حق شانه خالى کند) بگو:بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم و شما فرزندان خود را وما زنان خود را بخوانیم و شما زنانتان را و ما نفوس خود رابخوانیم و شما نفوستان را پس لعنتخدا را بر دروغگویان قراردهیم.
یکى از ادله شایستگى اهل بیت پیامبر(ص) براى جانشینى آن حضرتآیات قرآنى است که در شاءن این بزرگواران نازل شده است.یکى از این آیات، آیه معروف مباهله (آیه 61 سوره آل عمران)است.
مباهله در اصل از ماده «بهل» به معناى رها کردن و قیدو بند را از چیزى بر داشتن است. به همین جهت، حیوانى را که بهحال خود واگذارند و پستانش را در کیسه قرار ندهند تا نوازدشبتواند به آزادى شیر بنوشد، باهل مىخوانند.
ابتهال به معناىتضرع و واگذارى کار به خداست. مباهله، از نظر مفهوم متداول کهدر آیه فوق گرفته شده، به معنى نفرین کردن دو نفر به یکدیگراست.
بعضى بهل را به معنى لعن گرفتهاند. طبق این نظریه درباره ابتهال دو قول وجود دارد.
1- ابتهال به معناى التعان یعنى یکدیگر را لعنت کردن.
2- بهله الله یعنى لعنه الله.