[ خانواده هاى تك سرپرست]

[ خانواده هاى تک سرپرست]

از دیگر ناهنجاریهاى اجتماعى که بى نهایت باعث ناراحتى زنان آمریکایى است, خانواده هاى تک سرپرست است. گزارش موسسه آمار آمریکا مى گوید: شمار خانواده هایى که سرپرستى آنان به عهده زنان است, سه میلیون خانواده در ایالات متحده در 1970 بوده است.(64) در خلال سه سال, شمار این خانواده ها به شش میلیون و هفت هزار و ششصد رسیده, در 1975 به 7/2 میلیون خانواده رسیده است.(65 ـ 66) این آمار در طول دهه هفتاد و اوایل هشتاد, رشد مستمر داشته است. گزارش 1985 نشان مى دهد سرپرست 17% خانواده هاى آمریکایى, زنان اند(67) و در میانه دهه هشتاد, 21 میلیون کودک آمریکایى کمتر از هیجده سال, فقط با یکى از والدین زندگى کرده اند.(67) در بریتانیا, شمار خانواده هاى تک سرپرست از 570 هزار در 1971 به نهصد هزار در 1981 رسیده که سرپرست 87% خانواده ها زن بوده است.(43)

(0) نظر
برچسب ها :
[ كتك, قتل, تجاوز]

[ کتک, قتل, تجاوز]

زدن زنان در جوامع غربى, بیمارى اجتماعى است که پیوسته رو به گسترش بوده و صدها هزار خانواده را از هم پاشیده است. در ایالات متحده, در هر سال بیش از 1/8 میلیون زن, از کتک خوردن به دست شوهرانشان شکایت دارند.(56) برخى آمار شمار این زنان را به شش میلیون در سال مى رساند.(57) 20% زنان آمریکایى نیازمند جراحیهاى سرپایى به سبب آسیبها و آزار خانواده هستند(56) و دو تا چهار هزار زن آمریکایى در سال, جان خود را به سبب کتک و آزارهاى شدید جسمى از دست مى دهند.

در ایالات متحده آمار مجروحان زن به سبب کتک خوردن از دست مردان, بیش از مجروحان تصادف با ماشین یا به سبب تجاوز یا دزدى است.

گزارشهاى موسسه پژوهشى فدرال در 1979 مى گوید: 40% کشته شدگان زن, به دست همسر یا دوست و یا مردانى که با آنان رابطه داشته اند, به قتل رسیده اند.(57 و 58) 25% ازدواجها در ایالات متحده, همراه با آزارهاى خانوادگى است(56) و 33% از وقت نیروهاى پلیس در تمامى نقاط ایالات متحده, صرف رسیدگى به تماسهایى در این باره مى شود.(57)

تجاوز, یکى از کابوسهاى وحشتآور براى زنان در تمامى مناطق غربى است. در ایالات متحده در 1971, 51/000 مورد تجاوز گزارش شده(59) و در 1979 دستگاههاى مسوول, حدود 76 هزار مورد را گزارش کرده است.(60) تجاوز در 1981 به رشد فزاینده اى یعنى 178/000 مورد مى رسد.(61) شایان ذکر است آمار و ارقام گزارش شده, 5 الى 10% آمار واقعى تجاوز به زنان است(58 ـ 60), زیرا بسیارى از قربانیان, به علل مختلف, از جمله ترس از انتقام مردان متجاوز, از شکایت سر باز مى زنند.

از دیگر مشکلاتى که جوامع غربى از آن شکایت دارند و باعث از هم پاشیدگى جوامع شده, بدرفتارى با کودکان است. انجمنهاى بشردوستانه آمریکایى مى گویند: در سال 1976, 413/000 مورد آزار جسمانى به کودکان در ایالات متحده گزارش شده است. در 1981, 851/000 مورد گزارش شده است(57). این آمار افزایش شگفتآورى در 1986 دارد و به بیش از دو میلیون مورد مى رسد. (56)

بیشتر موارد آزار جسمانى, به دختران خردسال است. تحقیقات دانشگاه آمریکایى ((نیوهامبشیر)) توسط ((دیوید فینکیثر)) در باره آزارهاى خانوادگى نشان مى دهد 19% زنان آمریکایى در خردسالى مورد آزار جسمى قرار گرفته اند.(62) این رقم در بررسیهاى دیگر 25% است.(63)

(0) نظر
برچسب ها :
[ آمار ازدواج و طلاق]

[ آمار ازدواج و طلاق]

ازدواج سیر نزولى پیوسته اى از آغاز دهه هفتاد داشته است و از 8/3 در هزار ساکنان انگلستان و ولز در 1971 به 7/5 در 1981 کاهش یافته است. سیر نزولى در 1984 به 7 در هزار و در 1988 به 6/8 در هزار رسیده است.(47 ـ 49)

در فرانسه, در مقایسه با انگلیس و ولز, آمار ازدواج در هر هزار نفر, سیر نزولى بیشترى دارد و دو برابر بریتانیاست. ازدواج در فرانسه در 1971, 7/9 در هزار بوده, که در 1981 به 5/8 کاهش یافته و در 1984 به 5/1 و در 1988 به 4/9 در هزار رسیده است.(47ـ49) در ایالات متحده و در میانه دهه هفتاد و اوایل هشتاد, تا اندازه اى میزان ازدواج ثابت بوده, اما از آغاز 1985 کاهش یافته است و از 10/5 در هزار ساکنان آمریکایى در 1984 به 9/7 در 1988 رسیده است.(47ـ49)

از سوى دیگر, نزول سطح ازدواج, افزایش فزاینده طلاق را نشان مى دهد و تمامى تلاشهایى را که براى حفظ کانون خانواده صورت گرفته, بى ثمر مى کند و راه را براى تغییرات ریشه اى هر چه بیشتر در اجتماع هموار مى نماید و پیامدهاى پاینده اى از فشارها و مشکلات روحى دارد. مطابق گزارش موسسه آمار آمریکا از 1960 طلاق سه برابر شده(50), از میانه دهه هفتاد به بعد, بیش از یک میلیون مورد طلاق ثبت شده است. (51ـ54) مشاهده وضع زنان مطلقه آمریکایى بسیار دردآور است. پیش بینى مى شد 60% از زنان آمریکایى که در 1985 سى ساله بوده اند, دست کم شاهد یک بار طلاق در زندگى باشند.(42 و 55)

نسبت طلاق در فرانسه, به میزان وحشتناک آمریکا نیست, اما باز موجب نگرانى و تإسف است. از هر چهار ازدواج فرانسویها, یکى به طلاق مى انجامد. در شهرهاى بزرگ فرانسه, 50% ازدواجها منجر به طلاق مى شود.(42) میزان طلاق در کانادا در 1972 ـ 1982 دو برابر است و اکنون 40% از ازدواجها به طلاق مى انجامد.(42) شمار طلاق در انگلستان و ولز از همه جا بارزتر است, زیرا بین سالهاى 1960 تا 1985 شش بار رو به فزونى گذاشته است.(43)

(0) نظر
برچسب ها :
1. شيوه و معيارهاى زندگى غربى

1. شیوه و معیارهاى زندگى غربى

بسیارى از غربیها, نیز برخى نویسندگان مسلمان به سبب تإثیر عقاید غربى, از دیدگاهى غربى به مسلمانان مى نگرند, بىآنکه میراث دینى و اجتماعى و فرهنگى جوامع اسلامى را در نظر بگیرند. اینان براى ارزیابى آزادى و احترامى که زنان مسلمان برخوردارند, معیارهاى غربى را به کار مى گیرند و اخلاق و قوانین اجتماعى را که با غرب همخوانى دارد, ستایش کرده, آنچه را با رفتار غربى ناسازگار باشد, منحط و به دور از تمدن قلمداد مى کنند و از اثر سوء آن در جامعه چشم پوشى مى نمایند.

از روشن ترین نمونه هاى ارزیابیهاى غربى, قضاوت در باره استفاده زنان از حجاب و دورى از معاشرت با مردان است. غربیها پیوسته این کار را نوعى تحقیر و ذلت که زنان مسلمان بدان گرفتارند, برشمرده اند. از سوى دیگر کشف حجاب و ارتباط آزادانه با مردان را ـ چنان که در جوامع غربى رواج دارد ـ شخصیت دهى و احترام به زنان قلمداد مى کنند.(1 و 4ـ7 و 11ـ19)

واقعیت تلخ آن است که عقاید و رفتار اجتماعى و شیوه زندگى غربى, همچون مقدسات, محترم شمرده شده, توسط گروهى از رهبران و نویسندگان گمراه مسلمان, ستایش مى شود, به گونه اى که از مسلمانان و کسانى که از تقلید آن سر باز مى زنند, مى خواهند حتى در ریزترین مسایل از غرب پیروى کنند. نیز برخى رهبران مسلمان از قدرتى که در اختیار دارند, سوء استفاده کرده, تصمیمهاى تندروانه اى بر ضد ملتهاى خود مى گیرند و آنها را مجبور به پذیرش معیارها و شیوه زندگى و رفتار غربى مى کنند.

گزارشهاى واقعى و آمارهاى ذیل روشن مى کند فعالیتهاى پیگیرى که در غرب مى شود, بر پایه عقاید اخلاقى درستى نیست و در پنجاه سال اخیر رفتار اجتماعى و اخلاقى غربى, دگرگونیهاى شگفتآورى داشته است,(35) به طور مثال روابط جنسى زنان با غیر شوهران خود, توسط بسیارى پذیرفته شده است. بررسیها نشان مى دهد در 1965, 70% از دانشجویان دختر یک دانشکده آمریکایى, رابطه جنسى, خارج از چارچوب زناشویى را غیر اخلاقى مى دانستند, اما این آمار در 1975 به 20% کاهش یافته است.(36 و 37)

درصد زنانى که پیش از ازدواج, روابط جنسى دارند, نسبت به دهه چهل سده بیستم, سه برابر شده است. گزارشها مى گوید: در دهه چهل, 25% از دختران, روابط جنسى را تجربه کرده اند.(28) این نسبت به 43% در 1976, 50% در 1979 و 80% در میانه دهه هشتاد مى رسد.(34 و 38 و 39) گزارشها مى گوید: شمار کسانى که در یک خانه زندگى مى کنند, بىآنکه زن و شوهر قانونى باشند, افزایش فزاینده اى در ایالات متحده (40 ـ 41) و بریتانیا دارد.(43 ـ 44)

(1) نظر
برچسب ها :
[ علل كژفهمى]

[ علل کژفهمى]

چندین عامل باعث شده در غرب, برداشتها و قضاوتهاى نادرستى از جایگاه زن در اسلام بشود, که مهمترین عوامل عبارتند از:

1. شیوه و معیارهاى زندگى غربى,

2. آموزه هاى اسلام و کردار مسلمانان,

3. درخواست برابرى مردان و زنان,

4. قوانین الهى در مقایسه با قوانین بشرى.

براى آنکه پژوهشى نقادانه از سوء برداشتها ارائه دهیم, هر یک از این عوامل نیازمند شرح و توضیح است.

(0) نظر
برچسب ها :
[ تربيت مذهبى]

[ تربیت مذهبى]

آماده کردن کودک براى زندگى, در آموزش کارهاى نیکى همچون اطاعت و احترام به بزرگترها خلاصه نمى شود, بلکه امکان فراگیرى اطاعت و ستایش از خداى سبحان و پیامبرش را نیز باید فراهم کرد, چون براى کودک, خانواده منبع شناخت واجبات و تکالیف اسلامى است. از این رو خانواده باید الگوى گذشت و مهربانى باشد. اگر خانواده شیوه و طرز رفتار درست را به موقع به کودک یاد دهد, خواهیم توانست به میزان زیادى از افکار الحادى و ویرانگر که بر نوجوانان در مراحل آینده زندگى تإثیر مى گذارد, پیشگیرى کنیم.

این نخستین مقاله اى است که به صورت مجموعه مقاله, در پى بررسى وضعیت زنان در اسلام, در مقایسه با وضع زنان در کشورهاى پیشرفته است. مقاله, علل کژفهمى و برداشتهاى نادرست از اسلام را معرفى کرده, به بررسى درستى ادعاهایى در مورد ستم و بدرفتارى با زنان با سوء استفاده از قوانین اسلامى, و ادعاى برخورد محترمانه جوامع پیشرفته صنعتى با زنان مى پردازد.

(0) نظر
برچسب ها :
[ نقش پدر و مادر در تربيت فرزندان]

[ نقش پدر و مادر در تربیت فرزندان]

از این رو در خانواده نمونه اسلامى, حفظ و تإمین مصلحت و منافع افراد, مسوولیتى مشترک و بر عهده همگان است و در بسیارى از اوقات, همکارى گروهى, وضعیت زندگى و موضع گیرى در برابر دیگران را مشخص مى کند. به طور مثال اگر کودک در خانواده اى خوشبخت و متعادل رشد یابد, چه دختر باشد و چه پسر, به یک اندازه و به آسانى با افراد بزرگتر خانواده, نیز با دیگران برخورد خواهد کرد. در این خانواده, پدر نشانه و رمز ثبات است و شایستگى اش براى اطمینان و اعتماد دیگران و شخصیت قوى و اعتقاد و برداشتش از عشق و عدالت, موجب اطمینان خاطر افراد خانواده خواهد بود. از سوى دیگر, مادر سمبل مهربانى و محبت است و نقش وى در خانواده, زیاد کردن جو دوستى و همدلى است.

از آن رو که مادر, بیشتر وقت خود را در روز, با بچه ها مى گذراند, نقش اساسى در آموزش و پرورش آنان دارد و همت بلند وى در تربیت اطفال خردسالش, مى تواند محبت فطرى به دین را در جانشان بپروراند و آشنایى فرزندان با آموزه هاى دینى را فراهم آورد و موجب التزام به پیروى خالصانه از تعالیم اسلامى شود. این کار در آغاز با تقلید و تکرار, سپس با آموزش نظام مند ممکن است.

نیز برخى کودکان در سالهاى نخست زندگى, رفتار و برخوردهاى اجتماعى را مىآموزند تا از آن براى تفاهم و همدلى با افراد خانواده استفاده کنند که امید مى رود آنان را براى همکارى مثبت با دنیایى بزرگتر توانمند کند.

(0) نظر
برچسب ها :
[ معنويات]

[ معنویات]

دومین فرآیند مهم, معنویت است که در کنار امور مادى مى باشد, اما نویسندگان نواندیش, به هنگام طرح اتهامات, به معنویت توجه نکرده اند. شکى نیست که مرد و زن, غرایز حیوانى دارند و اسلام این را در نظر دارد, اما اهمیت بیشترى به ارزشهاى معنوى مى دهد و در روابط میان زن و مرد به عواطف افزونترى معتقد است و از این راه اساس زندگى متعادلى در دنیا و آخرت را بنیان مى نهد, تا روابط زناشویى, بیشتر سعادتمندانه, و به دور از ناملایمات, و به نظم و ساماندهى نزدیکتر باشد.

(0) نظر
برچسب ها :
[خانواده]

[خانواده]

پژوهشگر باید به این مسإله, از نظر درست و فراگیر بنگرد و اگر بخواهد دیدگاه اسلام را بفهمد, مى بایست تاریخ را بررسى کند. وى خواهد دید چگونه مردم در زمانهاى گذشته, خود را در گروههاى مختلفى از طبقات و قبایل و اجتماعات و امتها قرار مى دادند; هر چند خانواده, واحدى مهم باقى مى ماند. در حقیقت خانواده, گروه اساسى اجتماع بود که آدمى در آن به دنیا مىآمد و بزرگ مى شد تا به بلوغ برسد و عضو مفیدى در جامعه اى که زندگى مى کند, گردد. از این رو اسلام بر اهمیت خانواده تإکید کرده و پیروان خود را بر ایجاد این واحد, تا آن اندازه که مى توانند پیامدهاى مادى و غیر مادىاش را بپذیرند, تشویق نموده است.

(0) نظر
برچسب ها :
مقدمه

مقدمه

بسیارى از نویسندگان مسلمان و غیر مسلمان, به تفصیل وضع زن را بررسى کرده اند. بدبختانه اغلب نویسندگان نواندیش که در میانشان برخى مسلمانند, نتوانسته اند اساس قوانین تساهل و تسامح اسلامى را بفهمند که از حقوق و آزادى و کرامت و شرف زنان حفظ و حمایت مى کنند.(1ـ6) اینان تیرهاى گزنده نقد را متوجه قوانین اسلامى کرده اند که به پندارشان زنان را به عقب و زمان تاریک ظلم و طغیان در قرون وسطى مى راند. به نظر اینان قوانین اسلام, زنان را در وضع ظالمانه و تبعیض اجتماعى و ذلت و رفتار غیر انسانى قرار مى دهد و بسیارى از حقوق اساسى شهروندى و زناشویى زنان را نمى پذیرد.

این برداشت که اسلام مردان را بر زنان برترى مى دهد و قانون و دینى را با تبعیض بر ضد نیمى از پیکره اجتماع ـ زنان ـ فراهم می آورد, نتیجه بدفهمى است.(1ـ4, 7ـ9, 11ـ12) این اتهامات غیر منصفانه در باره اسلام, موجب تإسف است, زیرا بر پایه اى درست استوار نیست.

(0) نظر
برچسب ها :
'

اســلام ، زنان و برداشتهاى نادرست

فهمى م.س. محمود و نورهانا ابراهیم

ترجمه: عبدالله امینى (1)

درآمد بحث

برخى از نویسندگان, انتقادات نابجایى از شریعت اسلامى, به سبب وضع و حقوق زنان در اسلام دارند, زیرا این منتقدان معتقدند قوانین اسلام, راه را براى ستم و بدرفتارى با زنان همواره کرده, برترى را به مردان مى دهد. اما مسلم است که این ادعاهاى نابحق, به سبب کژفهمى احکام حقیقى اسلام است, که در واقع حقوق زنان را پاس داشته, بالاترین احترام و بزرگداشت در جامعه را از آنان مى نماید.

این مقاله, چهار علت اساسى را که سبب شده بسیارى از غیر مسلمانان, نظریاتى بناحق, به اسلام نسبت دهند, بررسى مى کند و نقاط قوت هر علت را روشن مى نماید و پاسخ مى دهد[ .مترجم: لازم به یادآورى است از آنجا که نویسندگان مقاله از اهل سنت مى باشند, مستندات حدیثى مقاله از منابع سنى مى باشد].

(0) نظر
برچسب ها :
فلسفه ممنوعيت ازدواج با بيگانگان

فلسفه ممنوعیت ازدواج با بیگانگان

هـمان گونه که پیش از این یادآور شدیم , از عبارات تورات برمى آید که ازدواج با بیگانگان به طور کلى ممنوع بوده واز بزرگ ترین گناهان به شمار مى آمده وفلسفه این تحریم را نیز تاثیر منفى این ازدواج در عـبـادت یهوه , خداى بنى اسرائیل , معرفى کرده است واین تاثیر را نیز غیر قابل اجتناب دانـسـتـه , تـاآن جـاکـه شخصى مثل سلیمان[14] نیز بر اثر این نوع ازدواج آلوده شد واز خداى بنى اسرائیل روى برتافت .

دومـیـن علتى که در عبارات فوق براى تحریم ازدواج با بیگانگان ذکر شده , ازدست دادن اصالت یـهـودى وعـدم تـوانایى سخن گفتن به زبان عبرى است , که این نیز خود نوعى انحراف ونقصى بـزرگ براى یک فرد یهودى ـ که بایستى به زبان تورات تسلط کامل داشته باشدـ به شمار مى آمد وبه همین جهت براى حفظ اصالت زبان خویش , آنان را از ازدواج با بیگانگان , یعنى دیگر ملل منع مى نمودند.

جـالب این که در حال حاضر نیز در قانون مدنى اسرائیل به این مطلب تصریح شده است , چنان که در ماده 17 احوال شخصیه آمده : الدین والمذهب من شروط صحةالعقد, فاذا کان من غیر الدین او مـن مـذهب آخر, فلا یجوز العقد بینهما ودر قسمت دیگر همین ماده آمده : ان الزوجین یشترط ان یکونا اسرائیلیین وان یحصل الزواج على وفق شرع الموسوى وا لـکـان لـغـوا.[15] هـمـچنین در ماده 396 آمده : لایجوز زواج الیهودى بالوثنیةولا زواج الوثنى بـالـیهودیة[16] ودر ماده 393 آمده : فاذا اجتمع اثنان بمثل هذا الازدواج المحرم فقد ارتکبا عارا وفاحشةلاینمحیان ابدا ومثل الاولاد المرزوقین من هذا الاجتماع الشنیع کمثل النتاج المولود من مسافدةالخبول .

[17] هـمـان گـونـه کـه ملاحظه مى شود, در قانون مدنى اسرائیل نه تنها پیرو آیین یهود بودن شرط صـحـت عـقـد ازدواج اسـت , بلکه وحدت مذهبى وکشورى را نیز شرط دانسته اند, بدین معنا که فـرقـه هـایـى که به تدریج در یهودیت به وجود آمده اند, نمى توانند از مذاهب دیگر همسر انتخاب کـنـنـد, این بدان مى ماند که گفته شود: در اسلام , سنى حنفى نمى تواند از پیروان احمد حنبل همسر برگزیند وبالعکس .

در یهود نیز فریسیان نمى توانند با صدوقیان ازدواج کنند.امـا شـرط اسرائیلى بودن زن وشوهر ظاهرا مربوط به شریعت حضرت موسى (ع) نمى باشد, بلکه از تـصـمیمات ویژه حکومتى است که ازدواج اتباع اسرائیل را با اتباع غیر اسرائیلى ـ هر چند یهودى بـاشـنـد ـ ممنوع دانسته اند .

پرواضح است که این ممنوعیت معلول عواملى نیست که در تورات به عنوان علت حرمت ازدواج با بیگانه آمده است , بلکه صرفا براى سهولت شناسایى اتباع ورسیدگى به امور آنان است .

حـاصـل این که ممنوعیت ازدواج با بیگانگان , یکى به سبب مصونیت اعتقادى پیروان یک دین بوده ویا به جهت حفظ ملیت واصالت نژادى وقومى , ودر آیین یهود که از طرفى آیین خویش را بهترین آیـیـن دانـسـتـه وهـمه ادیان دیگر را باطل مى داند واز طرفى فرزندان اسرائیل را قوم برگزیده ومحبوب خدا وبرتر از هر نژاد دیگر مى داند, هر دو عامل را در ممنوعیت ازدواج با بیگانگان در نظر داشته اند[18] .

امـا اقـوام ومـلـلـى کـه از نظر اعتقادى , خویشتن را برتر از همگان نمى دانند, معمولا در صورت اجـتـنـاب از ازدواج بـا بـیـگانگان , عامل دوم (یعنى اختلاف نژادى وافتخارات ملى ) را علت این مـمنوعیت ذکر مى کنند وملت هایى که اسیر حس ناسیونالیستى نیستند وتنها آیین صحیح را آیین خـاص خویش مى دانند, هدفشان از اجتناب با بیگانگان , تنها حفظ مصونیت اعتقادى است , ولذا در شـرایطى که اوضاع اجتماعى این مصونیت را بیشتر به خطر اندازد, بر عدم ازدواج با پیروان ادیان دیـگر, تاکید بیشترى مى کنند وبه همین جهت , تنها در موارد خاصى به مردان پیرو خویش اجازه ازدواج بـا بـیـگـانـگـان را مى داده اند, مثلا در شرایطى که آنان مى توانستند با این ازدواج , همسر خـویـش وبلکه افراد بیشترى از ملت دیگر را به آیین خویش در آورند, ولى هیچ گاه به زنان پیرو خویش اجازه ازدواج با مردان بیگانه نمى دادند, چه این که زنان از موقعیت ضعیف ترى برخوردارند ودر صورت ازدواج با بیگانه , احتمال متاثر شدن آنان از عقیده شوهر بیشتر است .

یکى از نویسندگان معاصر مى نویسند: ظـاهـرا تلاش کثیرى از قانونگذاران بر این بوده که فرزندان ملت آنان در محدوده خودشان رشد کـنـنـد ودر نـتیجه , نوامیس آنها بر اثر اختلاط لطمه اى نبیند واین یا به خاطر این بوده است که مـردمـان مـشـخـصـى از آنـان دور بمانند, یا از عادات ناپسند بر کنار بمانند وضمنا شاخه نژادى وکـرامـت آنـهـا مـحـفوظ بماند .

بعضى از ملت ها زمانى آزاد بودند, ولى بعدها تغییر روش دادند.

چـنـان کـه رومـیان درآغاز, زنان بسیارى از ملل اطراف خود گرفتند, ولى هنگامى که به قدرت رسـیـدنـد, مردمان دیگر را بربر نامیدند وزنان خود را به بیگانگان نمى دادند وزنان بیگانه را براى خود نمى گرفتند.[19] شـدت اجتناب از همسرى با بیگانگان در مللى که تعدد زوجات را جایز نمى دانسته اند, طبیعى به نـظـر مـى رسـد وبى تردید مسیحیان چنین بوده اند, ولى در آیین یهود هر چند تعدد زوجات در شرایط خاصى جایز بوده , ولى بعدها یکى از پیشوایان مذهبى آن را تحریم کرد, ولذا در ماده 395 از حقوق مدنى یهود آمده : تعدد الزوجات وان کان جائزا شرعا ا ان (الراب ) جرسون حرمه لضیق اسباب المعیشةفى هذه الایام التى اصبح فیها امر القیام بلوازم المراة الواحدةغیر هین لایخلو من صعوبةب [20] .

(1) نظر
برچسب ها :
ازدواج با بيگانگان در آيين يهود

ازدواج با بیگانگان در آیین یهود

یـکى از ادیانى که به شدت پیروان خود را از ازدواج با بیگانگان برحذر داشته , آیین یهود است ولذا در بخشهاى مختلفى از کتاب تورات با شدیدترین لحن , یهودیان را از ازدواج با بیگانگان منع کرده وآن را از گـناهان کبیره معرفى نموده است .

اولین موردى که در تورات از ازدواج با بیگانه اظهار کراهت شده , سفر پیدایش است , در آن جا آمده است : حضرت ابراهیم (ع) هنگامى که تصمیم گرفت براى فرزندش اسحاق زن بگیرد, پیشکارش را قسم داد کـه از کـنـعـانیان (مردم بومى منطقه ) براى اسحاق زن نگیرد, بلکه با همه دورى راه , به نزد خـویشاوندان ابراهیم وساره سفر کند واز آنان دخترى براى اسحاق برگزیند وپیشکار ابراهیم نیز چنین کرد وبرادر زاده ابراهیم را ـکه رفقه نام داشت ودختر بنوئیل از شهر ناحور در بین النهرین بودـ براى اسحاق به زنى برگزید واو را به سرزمین کنعان آورد.

در سفر تثنیه (باب هفتم , آیه 1 ـ 5) چنین آمده : چون یهوه , خدایت , تو را به زمینى که براى تصرفش به آن جا مى روى در آورد وامتهاى بسیار را که حـتـیان وجرجاشیان وب, هفت امت بزرگ تر وعظیم تر از تو باشند, از پیش تو اخراج نمایدب با ایشان عـهـد مبند وبرایشان ترحم منما وبا ایشان مصاهرت منما, دختر خود را به پسر ایشان مده ودختر ایشان را براى پسر خود مگیر! زیرا که اولاد تو را از متابعت من بر خواهند گرداند تا خدایان غیر را عبادت نمایند وغضب خداوند بر شما افروخته شده وشما را به زودى هلاک خواهد ساخت .

همچنین در کتاب اول پادشاهان (باب یازدهم , آیه 1 ـ 3) آمده است : و سـلـیـمـان ب زنان غریب بسیارى را از موآبیان وعمونیان وادومیان وصیدونیان وحتیان , دوست مـى داشـت , از امـتهایى که خداوند درباره ایشان , بنى اسرائیل را فرموده بود که شما به ایشان در نیایید وایشان به شما در نیایند, مبادا دل شما را به پیروى خدایان خود مایل گردانند, وسلیمان با ایـنها به محبت ملصق شدب وزنانش دل او را برگردانیدند .

نیز در کتاب نحیما (باب سیزدهم , آیه 23 ـ 30) آمده است : در آن روزهـا نیز بعضى یهودیان را دیدم که زنانى از اشدودیان وعمونیان وموآبیان گرفته بودند ونصف کلام پسران ایشان در زبان اشدودیان بود وبه زبان یهود نمى توانستند به خوبى تکلم کنند, بـلـکه به زبان این قوم وآن قوم , بنابراین با ایشان مشاجره نموده , ایشان را ملامت کردم وبعضى از ایشان را زدم وموى ایشان را کندم وایشان را به خدا قسم داده گفتم : دختران خود به پسران آنها مـدهـیـد ودخـتـران آنـها را به جهت پسران خود وبه جهت خویشتن مگیرید! آیا سلیمان , پادشاه اسـرائیل , در همین امر گناه نورزید؟ ! با آن که در امتهاى بسیار پادشاهى مثل او نبود واگر چه او مـحـبـوب خداى مى بود وخدا او را به پادشاهى تمام اسرائیل نصب کرده بود, زنان بیگانه او را نیز مـرتـکـب گـناه ساختند .پس آیا ما به شما گوش خواهیم گرفت که مرتکب این شرارت عظیم بشویم وزنان بیگانه گرفته , به خداى خویش خیانت ورزیم ؟ و یکى از پسران یهوباداع بن الیاشیب ریـیس کهنه , داماد سنبلط حورونى بود, پس او را از نزد خود راندم .اى خداى من ! ایشان را به یاد آور, زیرا که کهانت وعهد کهانت ولاویان را بى عصمت کرده اند.

(0) نظر
برچسب ها :
اهميت ازدواج

اهمیت ازدواج

تـردیـدى نـیست که ازدواج ومیل به زناشویى زن ومرد از غرایز اولیه نوع بشر است وهر انسانى به صـورت طبیعى علاقه مند به ازدواج وتولیدمثل مى باشد, به تعبیر دیگر, هر انسانى در صدد است کـه از طـریق تولید مثل , حیات موقت وپایان پذیر خویش را از طریق بقاى فرزند دایمى سازد, در عـیـن حال , چگونگى بقاى نسل نیز براى وى از اهمیت ویژه اى برخوردار است , چه این که هر فرد بـشـر هـمـان گـونـه کـه به سلامت خویش مى اندیشد, به سلامت فرزند خویش نیز اهتمام دارد وهمان گونه که به دنبال سعادت خویش است , سعادت فرزند خود را نیز مى خواهد, زیرا در حقیقت فرزند خود را تداوم وجود خویش دانسته وسعادت وى را از سعادت خویش جدا نمى داند.

على (ع) در نامه معروفش به امام حسن مجتبى (ع) مى فرماید: و وجدتک بعضى بل وجدتک کلى , حتى کان شیئا لو اصابک اصابنى وکان الموت لواتاک اتانى فعنانى من امرک ما یعنینى من امر نفسى ب.[9] آنـچـه در سـخن على (ع) آمده , همان نداى فطرت است که هر فرد انسان فرزندش را جزء خویش , بـلـکه تمام هستى خویش مى داند که از طریق او بقا وتداوم مى یابد, بنابراین , مرگ فرزند را مرگ خـویـش تـلـقـى مـى کـند وهمان گونه به سرنوشت فرزندش مى اندیشد که به سرنوشت خویش مى اندیشد, واز طرفى از دیرباز انسانها متوجه تاثیر سلامت پدر ومادر در سلامت فرزند بوده اند.

از این جهت در طول تاریخ , همه ملل در انتخاب همسر, امور زیادى را مراعات نموده وامر ازدواج را بـا ملاحظه شرایط زیادى انجام مى داده اند که همه این شرایط لااقل به تصور آنان براى سلامت جسمى ویا سعادت معنوى فرزندانشان اهمیت داشته است .

در ایـن زمینه توصیه هاى فراوانى از حکیمان جوامع ملل مختلف نقل شده ومردمان به آن پاى بند بـوده ودر امـر مـقـدس ازدواج , آنها را مراعات مى نموده اند, چنان که از پیامبر اکرم(ص)ودیگر امامان مـعـصوم للّه نیز چنین توصیه هاى ارزنده اى را در کتب مختلف مشاهده مى کنیم .

به عنوان نمونه , پیامبر اکرم(ص)مى فرماید: انظر فى ای نصاب تضع ولدک فان العرق دساس [10] , بنگر که فرزندت را از چـه فـامـیلى به دست مى آورى , چه این که اخلاق وخصایص هر فامیلى در نسل آنها باقى مى ماند (وانـحـرافـهاى اخلاقى آنان تاثیر سوء خود را در فرزندان آنها نیز به جا خواهد گذاشت ) .بنابراین , همگان باید در انتخاب همسر دقت کافى کنند واز بهترین افراد براى خویش همسر برگزینند.

پـیامبر اکرم(ص)در روایتى دیگر فرمود: ایاکم وخضراء الدمن .

قیل : یا رسول اللّه وما خضراء الدمن ؟ قال(ص): المراةالحسناء فى منبت السوء,[11] از نزدیک شدن به علف هاى با طراوتى که در مزبله ها مى روید اجـتـنـاب کـنید! پرسیدند که مقصود از علف هاى مزبله چیست ؟ پیامبر(ص)فرمود: مقصود من زنان زیبارویى هستند که در خانواده هاى آلوده پرورش یافته اند.

از جـمله امورى که ملل مختلف در گذشته در انتخاب همسر خویش مراعات مى نمودند وسخت پاى بند به آن بودند, این بود که مى کوشیدند همسر آنان از نظر اعتقادى نیز سالم باشد, بدین معنا کـه مـعتقد بودند, همان گونه که سلامت جسمى پدر ومادر در سلامت جسمى فرزند موثر است , سلامت روحى واخلاقى وعقیدتى نیز در سعادت فرزند موثر خواهد بود, وبه همین جهت مردمان از دیـربـاز از ازدواج بـا افراد غیر همکیش خود اجتناب داشته اند, بنابراین , نهى از ازدواج با بیگانه عقیدتى اختصاص به اسلام نداشته , بلکه در ادیان دیگر نیز از ازدواج با بیگانگان عقیدتى نهى شده اسـت [12] حـتى مى توان گفت : مانند بسیارى از مسائل اجتماعی دیگر, اسلام در این مساله نیز اصـلاحـات مـهـمى به وجود آورده از جمله بر تصورات غلطى که در دیگر ملل مطرح بوده , خط بـطـلان کشیده است ومراحلى از اختلاف عقیده را ـبه خصوص در صورتى که ازدواج در جامعه اسـلامى صورت گیردـ موجب بطلان عقد ازدواج ندانسته است , چنان که در آینده به مواردى از این گونه ازدواجها اشاره خواهیم کرد, در حالى که در میان دیگر ملل چنین تسامحى اصلا مطرح نبوده است .

آرى , به حکم این که آیین اسلام به تعبیر قرآن , مهیمن بر دیگر ادیان مى باشد, بسیارى از اشتباهات وکاستى هاى دیگر ادیان را اصلاح نموده وانسانها را در طریق اعتدال قرار داده است .

قرآن کریم در این باره مى فرماید: الـذیـن یـتبعون الرسول النبی الامی الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوریةوالانجیل یامرهم بالمعروف وینههم عن المنکر ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ویضع عنهم اصرهم والاغلال التى کانت علیهم فالذین امنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذى انزل معه اولئک هم المفلحون,[13] آنـان کـه از ایـن رسول , این پیامبر امى که نامش را در تورات وانجیل خود نوشته مى یابند, پیروى مى کنند, آن که به نیکى فرمانشان مى دهد واز ناشایست بازشان مى دارد وچیزهاى پاکیزه را بر آنها حلال مى کند وچیزهاى ناپاک را حرام وبارگرانشان را از دوششان بر مى دارد وبند وزنجیرشان را مـى گـشاید .

پس کسانى که به او ایمان آوردند وحرمتش را نگاه داشتند ویارى اش کردند واز آن کتاب که بر او نازل کرده ایم پیروى کردند, رستگارانند.آرى , اسلام آیین فطرت است , بنابراین , معیار حلیت در آن , طیب وپاک ومفید بودن ومعیار حرمت , نـاپـاک وخـبـیـث بودن یک چیز است .

از این جهت , هر چیزى را که عقل آدمى براى جامعه مفید تـشـخـیص دهد, از دیدگاه اسلام مجاز, وهر آن چه را مضر تشخیص دهد, از نظر آیین اسلام نیز مـمـنـوع خـواهـد بـود, واز آن جا که اسلام عقاید پدر ومادر را مشمول قوانین توارث نمى دانسته ومـعتقد بوده که هر کودکى با فطرتى پاک وسالم والهى به دنیا آمده (کل مولود یولد على الفطرة) ازدواج با مخالف عقیدتى را در همه صور آن به طور کلى ومطلق منع نکرده است .

(0) نظر
برچسب ها :
بيگانگان

بیگانگان

و اژه بـیـگـانـه معمولا در حال حاضر به افرادى اطلاق مى شود که تعهد تابعیت کشورى خاص را نـپـذیـرفـته اند, اعم از این که تابعیت کشور دیگرى را پذیرفته باشند یا خیر, بنابراین , بیگانگان در ایران همه کسانى هستند که داراى تابعیت ایرانى نیستند.و اژه بـیگانه در برابر واژه خودى وهموطن قرار دارد, ولذا هموطن به همه افرادى گفته مى شود کـه داراى تـابـعیت ایرانى باشند, اعم از این که داراى اعتقاد اسلامى باشند یا عقیده دیگرى مانند یـهودیت ومسیحیت ومجوسیت داشته باشند,به تعبیر دیگر, معیار تابعیت در ایران , داشتن عقیده اسـلامـى نـیـسـت , چـنان که در حال حاضر در همه کشورهاى جهان همین گونه است , ولى در گـذشـتــه در میان بسیارى از ملل , معیار خودى وبیگانه , داشتن اعتقاد خاصى بوده , ولذا همه کسانى که داراى عقیده اکثر افراد جامعه نبودند, بیگانه محسوب مى شدند.

مـراد از بـیگانه در مبحث ازدواج با بیگانگان , در فقه اسلامى , افراد داراى عقیده اى غیر از اعتقاد اسلامى است , اعم از این که معتقد به یکى از ادیان آسمانى , مثل یهودیت ومسیحیت بوده باشند, یا این که اصلا عقیده اى نداشته ویا اعتقاد مشرکانه اى داشته باشند.

الـبـتـه از نـظـر حقوقى در حال حاضر, بیگانه به معناى نداشتن تابعیت کشورى خاص نیز احیانا مـطرح مى شود, مثلا در مورد ازدواج یک ایرانى با یکى از اتباع فرانسه ویا کشورى دیگر, این نکته مطرح مى شود که در صورت داشتن عقیده اسلامى , معمولا از طرف وزارت امور خارجه کشور با ایـن ازدواج مـوافـقـت مـى شـود ودر غیر این صورت (در غیر مورد ازدواج با اهل کتاب , آن هم در صـورتـى که مرد ایرانى باشد) موافقت نخواهد شد, ولى در رساله حاضر, این معنا از بیگانه مدنظر نیست وبه تعبیر دقیق تر, بحث ما در جواز ازدواج مسلمان با غیر مسلمان است وما به یارى خداى سبحان , آراى مکاتب مختلف فقه اسلامى را در این زمینه تبیین خواهیم کرد.

(0) نظر
برچسب ها :
فصل اول - كـلـيــات تعريف ازدواج

فصل اول - کـلـیــات تعریف ازدواج

ازدواج مـصـدر ثـلاثى مزید از باب افتعال وزواج مصدر باب مفاعله است , این دو واژه در اصطلاح فـقـهـى وقـانـونـى , بـه معناى رابطه اى است حقوقى که لازمه آن , جواز کامجویى بین زن ومرد مـى بـاشـد, چنان که واژه نکاح نیز به همین معناست , هر چند از نظر لغت , ازدواج به معناى متحد شدن دو انسان ونکاح به معناى همخوابگى آن دو مى باشد.

بـعضى از نویسندگان گفته اند: نکاح ـبه معناى ـ عقدى است که به وسیله آن , زن ومرد به قصد زنـدگـى مـشترک وکمک به یکدیگر قانونا با هم متحد مى شوند ونتیجه گرفته اند که

اولا: نکاح عـقد است

ثانیا: هدف آن , شرکت در زندگى است

ثالثا: از وحدت واتحاد قانونى حاصل مى آید, تـعـریف این دسته با توجه به تعریفى که ذکر کردیم کامل نیست , چه این که هدف وقصد زندگى مـشـتـرکـ جـزء مـقومات این عقد نیست واین هدف معمولا در عقد ازدواج دایم مطرح است ودر ازدواج مـوقـت یـا ازدواج بـا کنیزان وب ـ که در اسلام وبسیارى از شرایع دیگر مطرح است ـ هدف اصـلـى , کامجویى است , بنابراین چنین قصدى در عقد ازدواج شرط نیست وبالطبع جزء مقومات عقد نیز نخواهد بود. [2]

مرحوم صاحب جواهر پس از ذکر اقوال مختلف در معناى لغوى واصطلاحى نکاح مى گوید: در هرحال چنان که دانستى , نظر مشهور این است که نکاح در لغت به معناى همخوابگى است ودر شرع به معناى عقد است وابن ادریس مدعى است که در این معنا هیچ یک از دانشمندان اختلافى نـدارند وابن فهد وشیخ طوسى وفخرالمحققین ادعاى اجماع دارند, چه این که استعمال این واژه در عـقـد متداول است وبعضى [3]

را عقیده بر این است که در قرآن کریم جز در آیه حتى تنکح زوجـا غیره[4] به معناى همخوابگى نیامده , یعنى در تمام موارد, استعمال این واژه در قرآن به معناى عقد ازدواج است .

جـالـب ایـن که در آیه فوق نیز بعضى آن را به معناى ازدواج گرفته اند, نه همخوابگى وگفته اند: شـرط بودن همخوابگى براى حصول حلیت در چنین ازدواجى , از دلیل خارجى فهمیده مى شود, نه از آیه شریفه .

همچنین صاحب جواهر مى فرماید: در این که معناى نکاح شرعا عقد باشد جاى بحث وجود دارد, چه این که واژه نکاح مانند بسیارى از عـنـاویـن فـقهى قبل از پیدایش دین نیز در میان جوامع مطرح بوده , چنان که بیع به معناى عقد نـیـسـت , بـلـکـه به معناى نقل ملک است وقهرا نکاح نیز چنین است , شاهد, این که در موقع عقد هنگامى که زن به عنوان طرف قرار داد مى گوید: انکحت , عقد را قصد نمى کند, بلکه سلطه مرد وصـاحـب حق شدن او در کامجویى از همسرش را در برابر مهر معین قصد دارد .

پس مراد از نکاح وازدواج , هـمان حق همخوابگى است ومجازا به عقد ازدواج اطلاق مى گردد .این به جهت علاقه سببیتى است که بین عقد خاص باحصول این حق وجود دارد[5] .بنابراین , نکاح وازدواج به معناى حق همخوابگى وبه وحدت رسیدن است , که معنایى است لغوى و عـقـد عـامل پیدایش این حق است , هر چند فقها و حقوقدانان در بسیارى از موارد مقصودشان از نکاح وازدواج , عقد خاص مى باشد.

عجیب این است که شمس الدین سرخسى مى گوید: اعـلم بان النکاح فى الفقه عبارةعن الوطء وحقیقةالمعنى فیه هو الضم ومنه یقال : انکح الظئر ولدها, اى الزمه واحد الوطئین ینضم الى صاحبه فى تلک الحالةفسمى فعلها نکاحاب ثم یستعار للعقد مجازا امـا لانـه سـبـب شـرعى یتوصل به الى الوطء اولان فى العقد معنى الضم, فان احدهما ینضم به الاخر ویـکـونـان کشخص واحد فى القیام بمصالح المعیشةوزعم الشافعى ان اسم النکاح فى الشریعةیناول العقد فقط ولیس کذلک , فانه قال اللّه تعالى : حتى اذا بلغوا النکاح[6] یعنى الاحتلام , [7] بـدان کـه واژه نکاح در فقه همان وطى است که معناى حقیقى آن ضمیمه شدن است , چنان که گفته مى شود: انـکـح الظئر ولدها, یعنى دایه به فرزندش پیوست , و زن وشوهر در حالت خاصى به هم پیوسته اند ولـذا کار آن دو نکاح است ب وبعدها این واژه مجازا براى عقد استعمال شده است , یا به سبب آن که عقد وسیله شرعى براى وصول به وطى است , یا به دلیل این است که در عقد معناى ضمیمه شدن وجـود دارد, زیرا زن وشوهر به وسیله عقد به هم مى پیوندند ومثل شخص واحدى مى شوند که به کـارهـاى زندگى مى پردازد , ولى شافعى تصور کرده که نکاح در شرع اسلام به معناى عقد است , ولى چنین نیست , چنان که خداوند مى فرماید: حتى اذا بلغوا النکاح , تا موقعى که کودکان به نکاح برسند که معنایش بلوغ به حد احتلام است , نه این که واقعا عقد ازدواج خوانده باشند

(0) نظر
برچسب ها :
X