4ـ ظلم ستيزي

4ـ ظلم ستیزی

بر نتافتن ستم و یاری ستم دیده، معیار دیگری برای شناخت عارف از عارف نماست. اساسا کسی که خویشتن را به درستی شناخته باشد و دستورهای اسلام را در خود پیاده کرده باشد به هیچ رو، ناهنجاری‏ها را نمی‏پذیرد؛ و چه ناهنجاریی بالاتر از ستم.

نفی ستم خود به خود درگیری با ستم‏گر را به وجود می‏آورد و از همین جا «مبارزه» شکل می‏گیرد و «حماسه» خلق می‏شود. اسلام به همه جنبه‏های وجودی بشر توجه کرده و خواسته که این جنبه‏ها هم آهنگ با یک‏دیگر رشد کند. مبارزه و حماسه، یک جنبه از وجود آدمی است و عرفان، جنبه دیگر آن است. آنان که فقط چهره حماسی و رزمی دارند و مزرعه دل را با آب نیایش آبیاری نکرده‏اند به دریای معنویّت و لطافت و ذوق متصل نشده‏اند، هم‏چنین کسانی که صرفا به عبادت و راز و نیاز توجه می‏کنند و از اجتماع غافلند، روح خود را ناقص پرورش داده و از واقعیت‏های آشکاری چشم پوشیده‏اند. هم آغوشیِ عرفان با مبارزه و حماسه، تصویر زیبایی از «انسان کامل» را می‏آفریند که در سیره همه پیشوایان معصوم(ع)، خصوصا امام العارفین علی(ع) می‏بینیم.

عارف نماهایی که به دلیل‏های واهی از مبارزه، شانه خالی می‏کنند دل بستگی خود را به دنیا و ماندن نشان می‏دهند و قلب‏های‏شان تیره و کدر می‏گردد. امیرمؤمنان علی(ع) در یکی از خطبه‏های نهج البلاغه می‏فرماید:

«اما بعد، بی‏تردید جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند فقط به روی اولیای خاص خود گشوده است و آن، زره نفوذناپذیر و سپر اطمینان بخش الهی بر پیکر مجاهدان است. پس هر کس از سر بی‏میلی، جهاد را وانهد، خداوند جامه ذلت بر اندامش می‏پوشاند و در گرفتاریش پیچد. از درون به خود کم‏بینی و بلاهت، آلوده شود و پرده‏ای از کم اندیشی و پرگویی بر قلبش فرود آید. به کیفر تضییع جهاد، حق از وی روی بگرداند، به سختی و رنج، گرفتار شود و از عدل و انصاف، محروم بماند.»11

(0) نظر
برچسب ها :
ارتباط عرفان و دين:

ارتباط عرفان و دین:

همین جا باید گفت: درست است که بدون شریعت، سیر و سلوک ممکن نیست اما دین، فقط محدود به شریعت و احکام فقهی نیست بلکه این تنها یک جنبه نورانی و لازم دین است و جنبه‏های دیگر هم در دین وجود دارد که بسیار جذّاب و لطیف است.

در تاریخ فقه، فقهای عظیم القدری دیده می‏شوند که خود در عین حال که بر کرسی افتا و اجتهاد تکیه زده بودند اهل عرفان و کشف و شهود نیز بوده‏اند، اما متأسفانه از جانبِ برخی ظاهربینان که به اصطلاحات عرفانی آشنا نبودند، منزوی گشته‏اند.

دین، چند بعدی و همه جانبه است و همه جنبه‏های عقل و اندیشه و کشف و شهود را در خود دارد و کسانی که از جنبه‏های ذوقی و عرفانی اسلام، حظّی نبرده‏اند نباید به کلی منکر آن شوند.

امام خمینی ـ رحمة الله علیه ـ در رساله «سرّالصلوة» می‏فرماید:

«از امور مهمّه‏ای که تنبّه به آن لازم است و اخوان مؤمنین، خصوصا اهل علم ـ کثر الله امثالهم ـ باید در نظر داشته باشند آن است که اگر کلامی از بعضی علمای نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند به مجرد آن‏که به گوش آن‏ها آشنا نیست یا مبنی بر اصطلاحی است که آن‏ها را از آن، حظّی نیست بدون حجّت شرعیه، رمی به فساد و بطلان نکنند و به اهل آن، توهین و تحقیر ننمایند و گمان نکنند هر کس اسمی از مراتبِ نفس و مقامات اولیا و عرفا و تجلّیات حق و عشق و محبت و امثال این‏ها ـ که در اصطلاحات اهل معرفت رایج است ـ بُرد، صوفی است یا مروّج دعاوی صوفیه است یا بافنده از پیش خود است و بر طبق آن، برهان عقلی یا حجت شرعی ندارد. به جان دوست قسم، کلمات نوع آن‏ها شرح بیانات قرآن و حدیث است... .»10

(0) نظر
برچسب ها :
3ـ شريعت پذيري

3ـ شریعت پذیری

پاس داشتن حریم شریعت و التزام به احکام فقهی، یکی از شاخصه‏های دیگری است که جوان باید بدان توجه کند؛ یعنی به حلال و حرام و مستحب و مکروهی که در شریعت معین شده، ملتزم گردد. این احکام شریعت با استفاده از منابعی چون کتاب، سنت، عقل و اجماع مشخص می‏شود و فقیهان با ممارست فراوان در عملیات اجتهادی، آن‏ها را در رساله‏های عملیه و دیگر کتاب‏های فقهی مشخص کرده‏اند. تقیّد سالک به نماز، روزه، خمس، زکات و دیگر احکام فقهی، نشان آن است که وی یکی از معیارهای عرفانی را در خود دارد.

با کمال تأسف در تاریخ عرفان می‏بینیم که برخی از مدعیان سلوک، بی‏باکانه بر شریعت، طعن زده‏اند و آن را پوسته‏ای دانسته‏اند که پس از طی مراحل «طریقت» و «حقیقت» خود به خود از سالک جدا می‏شود. اینان هنگامی که به پندار خود به مرحله‏ای از سیر و سلوک می‏رسند، شریعت را رها می‏سازند، هم‏چنان‏که مغز بعد از پخته شدن، پوسته را رها می‏کند؛ یعنی دیگر بر خود لازم نمی‏دانند که نماز بخوانند یا روزه بگیرند و یا مقیّد به حلال و حرام فقهی و شرعی باشند.

روشن است که این خام فکران به بی‏راهه رفته‏اند، چرا که همه عارفان واقعی، تقیّد به احکام شرعی داشته‏اند: پیامبر گرامی اسلام(ص) و همه پیشوایان دیگر دینی، تا آخرین لحظه حیات خود، نماز می‏خواندند و کاملاً از حریم شریعت، مواظبت می‏کردند.

سبک شمردن حریم شریعت از یک سو و دفاع فقیهان از سوی دیگر، در برهه‏هایی از تاریخ کشمکش‏های سخت و دردناکی را میان شرع مداران و بعضی از صوفیان به وجود آورد. البته عارفان راستین همیشه بر شریعت ملتزم بوده‏اند، چنان‏که «محی الدین عربی» ـ پدر عرفان نظری ـ در «فصوص‏الحکم» گفته است:

«امیدوارم خدای تعالی مرا از گروهی قرار دهد که از تأیید شدگانند و مقیّد به احکام شریعت مطهّر محمدی می‏باشند، همان طور که در دنیا ما را از امت او قرار داد در آخرت نیز در ردیف پیروانش قرار دهد.»

و یا «قیصری» شارح کتاب «فصوص الحکم» در باب این‏که عارفان الهی مردمانی دین‏دار و پای بند شریعت‏اند می‏گوید:

«بر سالک، تبعیّت از علمای شرع در عبادات و طاعات و پای‏بندی به علم شریعت، واجب است.»

عارفان بلند مرتبه‏ای چون محی الدین عربی، فراوان دیده می‏شوند که وصول به حقیقت را در گرو متابعت کامل از شریعت دانسته‏اند. آنان هرگز از ترسِ تکفیر، دم از شرع و آداب نزده‏اند بلکه واقعا معتقد بودند که سالک تا آخرین مرحله حیات معنوی خویش باید به شریعت، ملتزم باشد.

(0) نظر
برچسب ها :
2ـ دانش اندوزي

2ـ دانش اندوزی

شاخصه مهم دیگر در عرفان و سلوک اسلامی، تلاش در جهت کسب علم و دانش است. این خصیصه‏ای است که در قرآن کریم و هم‏چنین سنت رسول گرامی اسلام(ص) و سخنان امامان معصوم(ع) بر آن، تأکید زیادی شده است. در کتاب خدا می‏خوانیم: «هل یستوی الّذین یعلمون والّذین لایعلمون؛3 آیا آنان که می‏دانند با آنان که نمی‏دانند، برابرند؟». خداوند سبحان آن گاه که انسان را آفرید، گران بهاترین چیز، یعنی «دانش» را به او عطا کرد: «الذی علّم بالقلم علّم الانسان ما لم‏یعلم.»4

از نظر اسلام، «دانش، سرچشمه تمام برتری‏ها و فضیلت‏هاست»5 و «گنجی سودمندتر از دانش نیست»6 و «ساعتی که دانش پژوه در جای خود تکیه کرده و در بستر خود، آرمیده و در دانش خود اندیشه می‏کند، از هفتاد سال عبادت، برتر است».7

اما در عرفان منفی، به سالک توصیه می‏کنند که یا باید مقیّد به عقل و استدلال و مقتضیات دانش باشد و یا سر در آستان عشق بسپارد و دفتر دانش را بشوید. برخی از مشایخ صوفیه، عقل و دانش و کتاب و دفتر و نوشتن و آموختن را در سیر و سلوک، بی‏اعتبار می‏دانند و در نکوهش آن، فراوان سخن گفته‏اند. چنان‏که در «تذکرة الاولیاء» در شرح حال «یوسف بن حسین رازی» می‏خوانیم که او مریدِ «ذوالنون مصری» بود، وی به دستور «ذوالنون» به شهر خود باز می‏گردد و هنگام وداع، از ذوالنون، وصیتی می‏خواهد و چنین می‏شنود:

«تو را سه وصیت می‏کنم یکی بزرگ و یکی میانه و یکی خُرد: وصیت بزرگ آن است که هر چه خوانده‏ای فراموش کنی و هر چه نوشته‏ای بشویی تا حجاب برخیزد.»8

«جنید» که در بین قدما و سران اولیه تصوف، مقامی بس بلند دارد گفته است:

«نشاید که مریدان چیزی آموزند مگر آن‏چه در نماز بدان محتاج باشند و فاتحه و قل هو الله احد، تمام است. هر مریدی که زن کند [ازدواج نماید] و علم نویسد از وی هیچ برنیاید.»9

از این نوع سخنان و حکایت‏ها در تحقیر و سبک شمردن دانش و نابود کردن کتاب‏های علمی در شرح حال مشایخ صوفیه، زیاد دیده می‏شود.

(0) نظر
برچسب ها :
1ـ خردورزي

1ـ خردورزی

همه عارفان ـ حتی در عرفان عملی ـ نخستین گام را برای سالک، شناختِ حضرت حق از طریق عقل و استدلال دانسته‏اند. درست است که گفته‏اند: «پای استدلالیان چوبین بود»، ولی این چوبین بودن به معنای بی‏قدر و منزلت بودن آن نیست. سالک باید با تدبر، تفکر و سنجش‏های عقلانی، نشانه‏هایی از معشوق را بیابد و سپس با عبادت و ذکر، شناخت‏های خود را بیش‏تر کند. انسان با چراغ عقل می‏تواند راه‏های پرخطر سیر و سلوک را به درستی تشخیص دهد و خطرگاه‏های آن را شناسایی کند. هر کس که این چراغ را در خود فروزان نگه داشت، عرفان او نیز پرفروغ است. رویارویی «عقل و دل» و یا «اندیشه و قلب» که در ادبیات عرفانی ما از آن بسیار سخن گفته شده، به معنای کنار نهادن عقل نیست. هرچند که قلب و دل، راهبر اصلی در سیر و سلوک است اما عقل نیز در مراحل بسیاری، دل را مدد می‏رساند و طعم دریافت‏های شخصی عرفانی را در قالب استدلال به دیگران منتقل می‏کند.

قرآن کریم ـ که کتاب همه عارفان است ـ به عقل، ارزش و بها می‏دهد و در آیات بسیاری از منزلت آن سخن می‏گوید؛ از باب نمونه در یکی از آیات می‏فرماید:

«انّ شرّ الدّواب عنداللّه الصّمّ البکم الذین لایعقلون؛ بدترین موجودات در نزد خداوند، کران و گنگانی هستند که تعقل نمی‏کنند.» (انفال، آیه22)

آیات بسیار دیگری هم هست که خداوند به بندگانش خطاب می‏کند که چرا تعقل نمی‏کنید؟ چرا تدبر و تفکر نمی‏کنید؟ و...

در سنت و سیره پیامبر و ائمه معصوم(ع) تلاش فراوانی در جهت رشد و باروری عقل شده است؛ چنان‏که امیرمؤمنان علی(ع) در نهج البلاغه، یکی از علل مهم بعثت پیامبران را این می‏داند که عقل‏های آدمیان را شکوفا سازند و گنج‏های آن را استخراج کنند:

«و یثیروا لهم دفائن العقول؛1 پیامبران آمدند تا گنج‏های پنهانی عقل‏ها را آشکار سازند.»

پس یکی از شاخصه‏هایی که جوان با آن می‏تواند مکاتب عرفانی را از یک دیگر بازشناسد، میزان توجه آنان به «عقل» است. با شگفتی تمام شاهدیم که برخی، عقل را بسیار خوار شمرده و استدلال و برهان را تحقیر کرده‏اند. روشن است که سخن در این نیست که مقام عشق، بالاتر از مقام عقل است و به قول حافظ: «جناب عشق را درکی بسی بالاتر از عقل است»، اما سخن در خوار شمردن عقل و بی‏اعتبار ساختن تفکر و تعقل و استدلال است. این نوع بینش و نگرش با عرفان اسلامی سازگار نیست. امام العارفین حضرت علی(ع) عقل و شهود را یک جا با هم به ظهور رسانده است، در کلمات گهربار ایشان در نهج‏البلاغه، استدلال‏های عقلی موج می‏زند، به قول استاد شهید مطهری:

«علی(ع) ـ که عرفا او را قطب العارفین می‏دانند ـ در نهج‏البلاغه، آن مخِ عرفان، گاهی آن‏چه را که عرفا در همه کتاب‏ها گفته‏اند در چهار سطر، بیان کرده است و گاهی هم آن چنان فیلسوف می‏شود و استدلال‏های عقلی فیلسوفانه می‏کند که هیچ فیلسوفی به گَردَش هم نمی‏رسد؛ یعنی علی(ع) هرگز عقل را تحقیر نمی‏کند.»2

(0) نظر
برچسب ها :
سرآغاز سلوك

سرآغاز سلوک

جوان در هنگام بلوغ فکری با اندیشه در «آن‏چه که هست» و شناختی از استعدادها و توان‏های خود، شور و شوقی برای رسیدن به «آن‏چه که باید باشد» در او پدید می‏آید. وی در این تفکر آگاهانه، خود را برتر از پدیده‏های دیگر هستی می‏بیند و استعدادهایش را فراتر از موجودات دیگر و ساختمان وجودی خود را بالاتر از «خور و خواب و خشم و شهوت» می‏یابد و این محدوده زندگی دنیا را برای خود کوچک می‏بیند. او به راهنمایی پیامبران و حکیمان و نیز عقل و خرد خود پی می‏برد که کالاهایی در اختیار دارد، اما این بازارهای هوا و هوس، زینت و تجمل و... ارزش آن را ندارند که کالاهای انسانیت را در آن به جریان بیندازد و با آن‏ها داد و ستد کند، پس به ضرورت بازاری که ارزش تجارت داشته باشد پی می‏برد، از این رو معبود واقعی خود را می‏شناسد و «عشق» در او سبز می‏گردد. در اثر همین فرآیند آگاهانه و عاشقانه است که «عرفان» پی افکنده می‏شود.

بنابراین، عرفان چیزی جز شناخت و آگاهی و معرفت نیست؛ به عبارت دیگر، آگاهی‏های عمیق انسان از مبدأ هستی و شور و شوق او برای رسیدن به قله‏های کمال، و تلاش در جهت صیقلی کردن دل از طریق مؤانست با معشوق و ذکر و یاد او و «جام جهان‏نما» کردن قلب، عرفان نامیده شد. از همین روست که «بوعلی سینا» در تعریف عرفان و عارفان گفته است:

«عارف، حق (خدا) را می‏خواهد، نه برای چیزی غیر حق، و هیچ چیزی را بر معرفت حق ترجیح نمی‏دهد و عبادت او تنها به خاطر این است که خداوند، شایسته عبادت است و نیز بدان جهت که عبادت، فی حد ذاته، رابطه‏ای شریف است؛ نه به خاطر میل و طمع در چیزی یا ترس از چیزی.» (اشارات، نمط نهم)

و باز آورده است: انسان‏های عارف آنانند که به مقامِ تنزّه و پاکی نایل گشته‏اند. عارفان از اشتغالات عالم مادی رها گشته و از همه جهات ماده به عالم قدس و سعادت صعود نمایند و با دریافت کمال اعلا به نشئه روحانی توفیق می‏یابند و لذت‏های اعلا برای آنان حاصل می‏گردد.» (همان)

از آن جا که این حرکت و «برخاستن از روی خاک» و «دست گشودن به آن سوی طبیعت» یک نیاز فطری انسان است، هر کس در گوشه‏ای ادعاهایی نموده و یک نوع مکتب عرفانی تأسیس کرده است. در ادیان مختلف هم عرفان‏های گوناگون را می‏بینیم: عرفان مسیحی، زردتشی، بودایی و... در اسلام نیز از قرن‏ها پیش تا به امروز، بسیاری از کسان، ادعاهای گوناگونی در خصوص روش سلوکِ عرفانی و باطنی کرده‏اند. آنان افراد دیگری را هم با ادعاهای خود همساز کرده و به راه خود کشانده‏اند. در مقابل، افراد دیگری هم به نقضِ ادعاهای عارفانه آنان پرداخته و سلوکشان را باطل دانسته‏اند. در این میان، برخی از کسان که به طرف‏داری و یا مخالفت برخاسته‏اند ملاک و معیاری نداشته‏اند و تعصب از یک سو و کینه و عناد از سوی دیگر، میان‏دارِ بحث و بررسی‏ها بوده است و حال آن‏که عقل، حکم می‏کند که برای پذیرش و یا ردّ یک مرام و نظریه، باید ملاک‏ها و معیارهایی را در دست داشت تا عالمانه و عاقلانه در مسیر، گام برداشت. اساسا برای هرگونه نقد و انتقادی باید به معیارها و شاخصه‏هایی مجهز بود و هر نظام و مکتبی را با آن‏ها سنجید وگرنه مخالفت و یا طرف‏داری، غرض ورزانه و یا کورکورانه خواهد بود.

پس ما برای نقد فرقه‏های عرفانی ـ که ادعای پیروی از مکتب عرفانی اسلام ـ را دارند باید شاخصه‏ها و معیارهایی در دست داشته باشیم تا در هنگام نقد، توانا باشیم. اکنون به برخی از مهم‏ترین این شاخصه‏ها اشاره می‏کنیم:

(0) نظر
برچسب ها :
جوان و شاخصـه‏هاي سلـوك

جوان و شاخصـه‏های سلـوک

ابوالفضل طریقه‏دار

پیش‏تر و در شماره 193 مجله، در مقاله‏ای تحت عنوان «سالک نوسفر» از زیربناهای سلوک و روش‏های آن در سطح فکری جوانان، سخن گفتیم، اینک در ادامه همان مطالب به «شاخصه‏های سلوک» می‏پردازیم.

(0) نظر
برچسب ها :
جوان و رسالت مطبوعات

جوان و رسالت مطبوعات

در اطراف خود و در برخورد با رسانه هاى عمومى, با موضوعات مختلفى که در قالبهاى گوناگون عرضه مى شوند روبه رو هستیم. نویسندگان, سرایندگان, فیلمسازان, قصه پردازان, نقاشان و عکاسان, همگى در تلاش هستند تا با استفاده از شیوه هاى مخصوص به خود, مطالب و سوژه هاى مورد نظرشان را به اطلاع دیگران برسانند. انگیزه هاى متفاوتى نیز در وراى تمامى این تلاشها نهفته است. این انگیزه ها بین دو قطب دور از هم کسب منافع مادى از یک طرف و به دست آوردن اهداف معنوى از طرف دیگر در نوسان است.

ترتیب کار نیز معمولا اینگونه است که در یک بررسى و تجزیه و تحلیل ابتدایى, شخص موضوع مورد نظرش را انتخاب مى کند و پس از آن دست به کار مى شود و با فراهم کردن امکانات مورد نیاز, مطلب بر گزیده اش را در قالبى که انتخاب کرده, عرضه مى کند و کار انجام مى شود.

اما در حوزه مسائل فرهنگى,

موضوعاتى وجود دارند که از شرایط و ویژگیهاى متفاوتى برخوردار مى باشند و در مورد آنها کار به این سادگیها آغاز و انجام نمى پذیرد. این موضوعات ضمن اینکه مهم و ضرورى هستند و شرایط عرضه و طرح شدن را دارا مى باشند, در عین حال, ویژگیها و حساسیتهایى دارند که تصمیم گیرى در مورد آنها را با حساسیت و وسواس همراه مى کند. در یک جمع بندى پیرامون جنبه هاى مختلف موضوع,روشن مى شودکه این یک مساله معمولى و عادى نیست تابتوان به راحتى اطرافآن بحث و بررسى نمود.دراینجاتصمیم گیرى,تامل وفکربیشترىرامى طلبد;یابایدازاصل تصمیم منصرف شد وکار را رهاکرد ویا قبل از هرچیز به توانایى هاى موجود براى اداکردن حق مطلب,بىآنکه,آثار سویى بر جاى بگذارد مطمئن گردید و پس از آن دست به کار شد.

(( موضوع جوان)) از این قبیل موضوعات است. ضرورت پرداختن به بحث جوان با ظرافتهاى بى نهایت موجود در آن, در هم تنیده شده است. این ویژگى, وظیفه اى سنگین را برعهده کسى که مى خواهد جوان و مسائل آن را مورد بحث و بررسى قرار دهد تحمیل مى کند. با این اشاره, دو مطلب روشن گردید:

اول: پرداختن به ((موضوع جوان)) یک اقدام اساسى و یکى از ضرورىترین مسائل فرهنگى جامعه امروز ما است.

دوم: حساسیت و ویژگیهاى خاص

مساله, هشیارى و دقت بسیارى را مى طلبد که لازم است مورد توجه قرار بگیرد. با عنایت به این دو مطلب است که مى توان به ارائه یک کار مفید و ثمربخش در ((بحث جوان)) امیدوار بود.

در شرایط کنونى, با مراکز و نشریاتى روبه رو هستیم که یکى از دو مورد فوق را رعایت نمى کنند. یا اصولا ضرورت اقدام فرهنگى در بـاره جوان را, در نیافـته اند.

محصولات فرهنگى و هنرى خود را خالى از هر اشاره اى به این مهم عرضه مى کنند و یا با پرداختن به موضوع, نکته دوم را مورد دقت قرار نمى دهند و بى توجه به نتایج زیانبار این بى دقتى, جوان را به راهى مى کشانند که, بى حاصلى, کمترین حاصل آن است.

در اینجا, بىآنکه بخواهیم نسبت به اقدامات موثر و مثبتى که بعضا در برخى مراکز و نشریات, شاهد هستیم خللى وارد کنیم, با کمال تاسف باید بگوییم بسیارى از کسانى که به زعم خودشان, براى خود, رسالت فرهنگى! قائلند, بیش از آنکه به ارائه اطلاعات سودمند اقدام نمایند و به ضرورتها بپردازند,به سرگرم کردن جوانان مشغول شده اند و از این سرگرمیها قبل از هر چیز, بازارى براى نشریات خود فراهم آورده اند و به این ترتیب بر سرگردانى و حیرت ((جوان)) افزوده اند. صفحات این قبیل نشریه ها پر است از عناوین حادثه اى, خشونت, اسمها و مشخصات آخرین فیلمها و هنرپیشگان و خوانندگان اروپایى و آمریکایى و دهها مورد دیگر از این قبیل که تنها و تنها ((جوان)) را سرگرم و بى خبر نگه مى دارد.

آیا با سرگرم کردن ((جوان)) و با طرح مسائلى که جاذبه هاى زودگذر و کاذب دارند, ما مسوولیت خود در قبال این قشر عظیم و این سرمایه بى همتاى ملى را, به انجام رسانده ایم؟ استفاده از جاذبه هاى مفید براى جلب نظر جوانان یک مساله است و بى توجهى به مسائل اساسى آنان مساله اى دیگر.

پاسخ به یک سوال

حال که بحث به اینجا کشیده شد, شاید این سوال در ذهن خوانندگان گرامى به وجود آمده باشد که این باصطلاح مسائل اساسى چیست؟ و با طرح موضوع جوان در یک مجله یا نشریه, و بررسى پیرامون مسائل اساسى آن, انتظار داریم چه نتیجه اى را به دست بیاوریم؟ آگاهى از این پاسخ براى شما خواهر و برادر جوانى که این مباحث را دنبال مى کنید مهم خواهد بود. این شما هستید که با ارزیابى و سنجش مطالبى که در این رابطه عرضه خواهد شد, درصد مفید بودن آن را تعیین مى کنید و روشن است که این ارزیابى با انتظارات و توقعاتى که از مطالب ارائه شده دارید, رابطه مستقیم دارد. پس قبل از هر چیز ببینیم طرح پى درپى و درست موضوع ((جوان)) در یک مجله, چه ثمراتى را به دنبال خواهد داشت؟

نباید تصور شود که با انتشار چند صفحه در یک نشریه, مجال کافى براى طرح و بررسى همه مسائل جوانان وجود داشته باشد ویااینکه باانتشارهرشماره یک مجله مثلا, مشکلات گوناگون گروهى از جوانان یک باره حل شود و با انتشار شماره بعدى, مشکلات گروهى دیگر. به نظر مى رسد مهمترین مطلب, رسالتى است که یک نشریه با ویژگیهاى خاص خود در قبال ((نسل جوان)) بر عهده دارد تا با استفاده از امکانات, جایگاه و حوزه نفوذى که دارد, به انجام متعهدانه این رسالت اقدام نماید. این اصلى ترین نکته اى که باید به آن توجه شود. ما در پى شناخت و انجام این رسالتیم.

جوان یک موضوع دائمى

تصور کنید, مجله اى که به دستتان مى رسد, در هر شماره صفحاتى را به ((موضوع جوان)) اختصاص داده باشد. شما با مطالعه این صفحات چه احساسى پیدا خواهید کرد؟ اگر خود از مخاطبین این صفحات باشید و یا از کسانى باشید که به سرنوشت نسل جوان متعهدانه مى اندیشند, بى تردید از توجه دائمى و پیوسته اى که به شما و یا موضوع مورد علاقه تان مى شود, احساس رضایت خواهید نمود.

مطرح بودن همیشگى ((جوان)) از فراموش شدن این قشر عظیم و سازنده, جلوگیرى مى نماید, اینکه, تنها به صورت فصلى و گاه در مناسبتهاى پراکنده, مشکلات و نیازهاى نسل جوان, آن هم در ضمن مطالب دیگر مطرح مى شود از نظر ما مطلوب نیست. چرا که جوان, در همه دورانها, فصل زنده, شاداب و متحرک زندگى است. او در یک نگاه, ثمره تلاشها, زحمات و مراقبتهاى دیروز مااست و در نگاه دیگر, چشمه سار امید, طراوت, افتخار و حیات فرداى ما. او یک زلال جارى است; جارى در همه مظاهر زندگى; او همیشه وجود دارد, در همه جا هست; در خانه, در مدرسه و دانشگاه, در کارگاهها و کارخانه ها, در بازار و مغازه, در کوچه و خیابان. آیا امروز, نبض زندگى جز در تکاپوى فرداى سعادتمندانه او مى تپد؟ و این حضور دائم او را در هر کجا که مظهرى از حرکت و زندگى یافت مى شود, مى طلبد

و به همین دلیل است که ما تحقق حضور متعهدانه و همیشگى جوان را در تمامى عرصه هاى فرهنگى, هنرى کشور, آرمان خود مى دانیم.

جوان کیست؟

ترسیم یک چهره منطقى از ((جوان)) که ضریب انطباق آن با واقعیتهاى موجود, بالا باشد, یک ضرورت است. بدون در اختیار داشتن یک نماى عمومى و روشن از موقعیت جوانان کشور, ارائه هر راه حلى براى حل مشکلات بى نتیجه خواهد ماند و یا حداقل کم اثر. براى روشن شدن مطلب از دو جایگاه متفاوت به مساله نگاه مى کنیم و چهره به دست آمده از نسل جوان را مورد ارزیابى قرار مى دهیم:

اگر به این نتیجه برسیم که جوان در جامعه امروز ما, یک عنصر کاملا سالم, صالح, مفید و بى اشکال است, خوب تحصیل مى کند, با فرهنگ و وظایف دینى خود کاملا آشناست, خطرها را به خوبى شناسد, از عهده حل همه مشکلات بر مىآید و آنچه را که باید, مى داند و آنچه را که شاید, عمل مى کند; و نیازى به همراهى, هدایت و رهبرى ندارد.

آیا شما با این برداشت موافقید؟ مسلما با وجود نمونه هاى بیشمار و فراوان از جوانان صاحب صلاحیت میهنمان که اکثر خصوصیات فوق را دارا مى باشند, باز نمى توان چنین تصویرى را براى نمایاندن نسل جوان به تمام معنى پذیرفت.

حال از زاویه اى دیگر این چهره را ترسیم مى کنیم:

نسل جوان ما یک نسل سرکش و طغیانگر است, به هیچ یک از اصول اخلاقى و سنتهاى پسندیده اجتماعى پایبند نیست; بى تعهد و نسبت به آینده کشور و خودش بى مسوولیت است; از تکالیف دینى فرار مى کند; غرق در افکار پریشان و بى خاصیت است. تنها به فیلم, ویدئو, موسیقى, تفریح و خوشگذرانى مى اندیشد; حیران و بى هدف و چشم بسته به هر راهى قدم مى گذارد; اصلا موجود قابل اعتمادى نیست; جز در بند لباس و ظاهر نمى باشد; از دست رفته است و به اصطلاح باید فاتحه اش را خواند, رهایش باید کرد; هر گونه تلاش در مورد او بى حاصل است. در این مورد نیز با وجود نمونه هاى نگران کننده فراوان باید گفت, این تصویر هم تمامیت نسل جوان امروز را نشان نمى دهد.

ملاحظه مى کنید که در هر دو صورت نتیجه یکى است: هیچ اقدامى ضرورت ندارد. آن یکى مى گوید, سالم است نیاز به معالجه ندارد; این یکى مى گوید, بیمارى به همه جا سرایت کرده است, معالجه فایده اى ندارد. شاید تعجب کنید ولى با کمال تاسف باید گفت, امروز با هر دو تفکر در اطراف خود روبه رو هستیم. این اشتباهات ناشى از همین نکته است که صاحبان هر دو برداشت, در ارزیابى خود از وضعیت نسل جوان, دچار خطا شده اند و یک چهره منطقى از این گروه اجتماعى ترسیم نکرده اند و به همین دلیل راه حلهاى درستى هم ارائه ننموده اند. تصورها و برداشتهاى غلط دیگرى نیز وجود دارد که معمولا همه, حکایت از ناتمام بودن تصویرى مى کند که صاحبان این برداشتها از ((نسل جوان)) ترسیم کرده اند. با عنایت به همین مطلب است که ما ترسیم منطقى و قابل قبول چهره نسل جوان را وظیفه اى دیگر مى دانیم که مى تواند براى همه راه گشا و فایده آفرین باشد.

دانستنیهاى بسیار

یکى دیگر از مسائل اساسى و مورد نیاز ((نسل جوان)) که مى تواند توسط یک رسانه به آن پرداخته شود, دانستنیهایى است که ((جوان)) به آن احتیاج دارد. دانستنیهاى بسیارى وجود دارد که اگر در اختیار ((جوان)) قرار بگیرد, او را در دستیابى به آینده اى روشن یارى خواهد نمود.

مى توانیم با تشخیص درست, در ارائه این آگاهیها بکوشیم; اینکه مى گوییم تشخیص درست, اشاره به واقعیتى دردناک است. ((جوان)) در برخورد با رسانه ها, مجموعه اى از اطلاعات و گزارشها را دریافت مى کند که درصد قابل توجهى از آن, اگر نگوییم که راه به بیراهه مى برند, حداقل بى خاصیت و بدون نتیجه هستند.

امروز یک ((جوان)) مى تواند به راحتى اطلاعات مربوط به آخرین برندگان جایزه اسکار, بهترین رکوردهاى رشته هاى مختلف ورزشى, اسامى تازه ترین فیلمهاى خارجى, جدیدترین پدیده هاى سینمایى و ... را به دست بیاورد. به هر طرف که چشم بگرداند, مجموعه اى از این اطلاعات و سرگرمیها, در اختیار او است. آنقدر که تمام دوران جوانیش را پر کند و حال آنکه در فرهنگ اسلامى, جوانى یک فرصت استثنایى و منحصر به فرد است که مى بایست بیشترین بهره بردارى از آن به عمل آید. در کلمات پیشوایان دین به جوانان هشدار داده شده است که جز در جوانى, نمى توانید سعادت فرداى خود را پى ریزى نمایید. از حضرت على ((علیه السلام)) این سفارش به یادگار مانده است که: جوانیت را دریاب.

فصل جوانى, فصل دریافت فضیلتها است و قبل از هر چیز باید فضیلتها را شناخت و باور کرد. رسالت یک نشریه, عرضه دانستنیها و آگاهیهایى است که مخاطب خود را در راه شناخت فضیلتها یارى نماید. خصوصا اینکه, جوان قلبى فضیلت پذیر دارد.

در خود تنیده

گاه اتفاق مى افتد که ((جوان)) ویژگیها و تواناییهایش رافراموش مى کندودل به سوداى غفلت وبى خبرىمى سپرد.از ناملایمات تارهایى مى تندوگوهروجود خویش را در پیله مى نهد وافسرده و منزوى, به گوشه اس مى خزد. تنها و مایوس مى شود و احساس پوچى مى کند. در این حالت, سیاره زندگى, به روى نیمه تاریک خود مى چرخد. در نگاه ما بروز این بیمارى, در بسیارى موارد, خود معلول علتهاى دیگرى است که نیاز به بررسى و ریشه یابى دارد. یک مجله این امکان را دارد که جایگاهى براى طرح این موارد و ارائه راه حلهاى مناسب باشد و شاید هم گاه گاهى, تلنگرى به حساب آید که: اى گرامى, بهوش باش, حادثه در کمین لحظه هاى بى خبرى است.

کلام به درازا کشید, مى خواستیم در مورد, جوان و جایگاه او در رسانه ها و مطبوعات بگوییم, که, قدرى گفتیم و گفتنى باز باقى ماند. باقى سخن بماند تا بعد. ان شاا...

قال على(ع): بادر شبابک قبل هرمک ... ((دریاب جوانیت را قبل از پیرى ...)) غررالحکم.

(0) نظر
برچسب ها :
جوان و رسالت خانواده (3)

جوان و رسالت خانواده (3)

مهرى زینهارى

از آنجا که احساس نیاز به مذهب یکى از خواهشهاى فطرى جوان است, پدر و مادر باید براى جهت دهى به این نیاز جوان را کمک کنند و اطلاعات لازم و آموزشهاى ضرورى را در اختیار او بگذارند.

دین به مجموعه اى از عقاید, آداب و احکامى گفته مى شود که از طرف خداوند توسط انبیا براى هدایت بشر آورده شده است.

جوان همان گونه که در رشد جسمى خود و آشنایى با فنون و مهارتهاى مختلف به توجه و مراقبتهاى اطرافیان نیازمند است, در پاىبندى به مذهب و آشنایى با ارزشهاى انسانى و اجتماعى نیز باید از مراقبت و راهنمایى والدین و مربیان دلسوز برخوردار باشد. او باید نقش ایمان و اعتقاد به خدا را در زندگى فردى و اجتماعى باور کرده و بر اساس آن باور, هدف یابى نماید.

داشتن هدف در زندگى یکى از رموز اساسى موفقیت است. چه بسیار جوانانى که بعد از انتخاب هدف با پشتکار و جدیت به مقامات عالیه و کمالات مادى و معنوى رسیده اند. جوانى که در پرتو آموزش مذهبى پدر و مادر خویش هدفدار تربیت مى شود, در انتخاب نوع جهان بینى و برداشت از جهان موفق تر است. در تجزیه و تحلیل حوادث جهان و تعیین جایگاه خود و مسوولیتش کمتر دچار خطا و لغزش مى شود. او براى عالم هستى, مبدا و معادى قائل است و بر اساس آن به ((بایدها)) و ((نبایدها)) تن مى دهد. در زمینه انسان شناسى, انسان را فردى یله و رها نمى داند. در روابط اجتماعى انگیزه هاى اخلاقى و انسانى را مورد نظر قرار مى دهد و دهها اثر دیگر که آموزش مذهبى و ایمان به خدا به دنبال دارد.

او به نقش ((الا بذکر الله تطمئن القلوب)) آگاه است و بر اساس ((و من اعرض عن ذکرىأ فانذ له معیأشه ضنکا)) (هر کس از یاد من رو گرداند زندگى تنگ و تاریکى خواهد داشت) خدا را بر خود ناظر و حاکم مى داند و خود را از دلهره و اضطراب روانى نجات مى دهد.

شیوه آموزش دینى

بهترین شیوه آموزش مذهبى از ناحیه والدین, عمل کردن آنها به گفته هاى خویش است که این روش بانفوذتر, جذابتر و اثربخش تر است.

چه بسیار پدران و مادرانى که در موضع تعلیم با شکست مواجه شده اند و نتیجه اى نگرفته اند, و آن به این دلیل است که خود ((عامل)) به گفته هاى خویش نبوده اند و یا با تحکم و زور به آموزش آنها اقدام کرده اند.

مثلا در باب توحید و معاد وقتى جوان اثر این دو اعتقاد را در رفتار و گفتار والدینش مشاهده نکند, به این دو اصل اساسى اسلامى بى اعتقاد و حداقل سست عقیده خواهد شد.

پدر و مادر در باب عمل به اصول اجتماعى و اخلاقى مانند انفاق, احترام به سالمندان, کمک به مستمندان, همیارى عمومى, عمل به آداب و رسوم اجتماعى و مقررات شهرى و نظم و انضباط در امور روزمره اگر بى تفاوت باشند و با حالت غفلت و بیگانگى از کنار آنها عبور کنند, جوان هم بى تفاوت خواهد بود.

در باب عبادات فردى مانند نماز و روزه و دعا, اگر جوان در والدین خود سهل انگارى دید او هم نسبت به آن متزلزل خواهد شد. و خلاصه صدها مورد دیگر که والدین با کوتاهى و عمل نکردن, موجب انحراف و گمراهى جوانشان مى شوند.

بسیارى از پدران و مادران حرفشان در محیط خانه حاکم و حاضر است اما عملشان غایب و ناپیداست و این خود دردى است که جوان را به سوى فرهنگ بیگانه مى کشد و او را از فرهنگ اسلامى خویش دور مى کند. دشمنان با استفاده از این خلا و ناآشنایى و کوتاهى والدین به شیوه هاى آموزش مذهبى جوانان, کوشیدند تا فرهنگ اسلامى را تحقیر کنند, بى اهمیت جلوه دهند و از یادها ببرند. دانش اسلام, دانشمندان و کتابهاى اسلام, شعر, هنر, اخلاق, آداب و رسوم و ارزشهاى اسلام را ندیده بگیرند و آنها را قدیمى قلمداد نمایند. آنان به این اندازه بسنده نکردند بلکه در چگونگى رفتار فردى مسلمان, آداب معاشرت, مسایل خانوادگى, روابط, پوشش و امثال این امور نیز با عنوانهاى عوام فریب و درون تهى ((تجدد و تمدن)) دخالت کردند و مسلمانان را از سلاح نیرومند و بران سنت اسلامى خلع نمودند و مغز دختران و پسران را نسبت به داده هاى فرهنگ اسلام بى خبر بار آوردند و آنها را در بى هویتى دینى و فرهنگى پرورده و مرعوب فکرى خویش ساختند و کار بدانجا رسید که همگى پنداشتند, آنچه امروز بشریت دارد, همه از همین تجدد و تمدن خواهى غربى پدید آمده است و دیگر اقوام بویژه مسلمانان هیچ سهمى در این علم و تمدن و تحول نداشته اند. طبیعى است که با رفتن فرهنگ, سنت مى رود, و با رفتن سنت, اخلاق, و با رفتن اخلاق, وجدان مبتنى بر آن. در این هنگام آن بناى استوار فرو مى افتد و چون بنا فرو افتد, هر گونه تاخت و تاز و حمله و شبیخون ممکن مى شود.(1)

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

((احادیث اسلامى را به نوجوانان خود بیاموزید و در انجام این وظیفه تربیتى تسریع نمایید پیش از آنکه مخالفین گمراه بر شما پیشى گیرند و سخنان نادرست خویش را در ضمیر پاک آنها جاى دهند و گمراهشان سازند.))(2)

تضاد شیوه تربیتى خانه و مدرسه

آن طور که از تعدادى از نامه ها و درد دلها فهمیده مى شود, وجود دوگانگى روشهاى تربیتى و رفتارى, بین خانه و مدرسه است. عده اى از نوجوانان و جوانان در محیط مدرسه تحت تاثیر سخنان مربیان تربیتى و معلمان خویش قرار مى گیرند و روزنه اى را براى خود گشوده مى بینند. با امیدوارى و نشاط ساعتى را در مدرسه مى گذرانند, اما به محض رسیدن به منزل و برخورد با والدین و مشاهده سهل انگارى والدین و نزاع و خدافراموشى آنان تمام آن امیدها به یاس و نگرانى تبدیل مى شوند.

اگر مربى تربیتى و یا معلم مسایل محرم و نامحرمى را به دخترى آموزش دهد و او به خاطر طبیعت پاک و خداجویانه اش تحت تاثیر قرار گیرد و در خانه خلاف آن را مشاهده کند تمام تبلیغات و ارشادات مربیان و معلمان را نقش بر آب کرده است.

براى اصلاح این تضاد چه باید کرد؟ آیا راهى غیر از بازنگرى در رفتارهاى مذهبى پدر و مادر وجود دارد؟!

آموزش مکارم و محاسن اخلاقى

جامعیت اسلام اقتضا مى کند تا مسلمانان به همه آداب فردى و اجتماعى که موجب کمال معنوى و بهبود روابط اجتماعى است, آراسته شوند.

آموزش مکارم و محاسن اخلاقى از ضروریات زندگى سالم و آرام انسانهاست, زیرا زندگى بدون اخلاق و تربیت منهاى اخلاق بى معناست و آدمى را به بیراهه مى برد.

مکارم و محاسن اخلاقى را این گونه مى توان تعریف نمود:

خلقیاتى که معیار انسانیت و حاکى از بزرگوارى طبع و تعالى روحانى است, مکارم اخلاقى نامیده مى شود, مانند رعایت انصاف و عدالت, گذشت و فداکارى, امانتدارى و وفاى به عهد و ... و خلقیاتى که مایه حسن روابط اجتماعى و باعث جلب منافع مادى و بهبود زندگى و نزدیکى دلها به یکدیگر است, محاسن اخلاقى نامیده مى شوند. مانند احترام به دیگران, عیادت بیماران, پاکیزگى, خوشرویى و تبسم با مردم, ادب در گفتار, تسلیت مصیبت زدگان, احترام سالمندان, صله رحم و رسیدگى به محرومان و مستمندان و ..., اگر چه این صفات و خوبیها دلیل بر حقانیت صاحبان آنها نیست.

پس مکارم و محاسن اخلاقى از شاخه هاى ارزشمند مکتب اسلامند که جوان در حیات فردى و اجتماعى خود نمى تواند از آنها بى نیاز باشد.

در کنار جوان

در اینجا تذکر این نکته لازم است که ((همدلى و همدمى والدین)) با جوانان یکى از ابزار تربیت آنان و هدایت احساسات آنهاست. پدران و مادرانى که مجالس مهمانى و گردش را بر همدمى با جوانانشان و گوش دادن به درد دلهاى آنان ترجیح مى دهند و با بى اعتنایى و بى توجهى, آنها را به حساب نمىآورند, بزرگترین خیانت را در مورد جوانشان مرتکب شده اند و او را به سوى دوستان ناباب و فاسد سوق داده اند.

مربیان جدید معتقدند که بهترین یادگار پدر براى فرزندانش همان دقایق اندکى است که هر روز از وقت خود را به فرزندش اختصاص مى دهد و در قالب همنشینى با او, بسیارى از خصایص و ویژگیهاى خود را به او منتقل مى کند. در غیر این صورت, شخصیت رفتارى و عقیدتى جوان از دوستانش شکل مى گیرد.

تو اول بگو با کیان زیستى

پس آنگه بگویم که تو کیستى

نقش مساجد در آموزشهاى مذهبى

مسجد در طول تاریخ اسلام به عنوان قدیمى ترین و مردمى ترین پایگاه فرهنگى و مذهبى مطرح بوده است. پیامبر اکرم(ص) از مسجد براى کلاس درس, آموزش نظامى و دیگر اجتماعات استفاده مى کرد. لذا پرجاذبه بودن مساجد یکى دیگر از ابزار آموزشهاى مذهبى جوانان است. روح جوان حساس, هیجانى و نوخواه است, او مى خواهد مسایل را با دلیل و استدلال بپذیرد, احترام به خود را دوست دارد, به نظافت و تنوع محیط اطرافش علاقه مند است. از این رو اهل مسجد باید در جذب این قشر جوان تمام تلاش خود را با استفاده از شیوه هاى صحیح علمى به کار گیرند.

امام جماعت مسجد باید با روحیات و نیازهاى روانى, عاطفى جوانان آشنا باشد و براى آنها حرف نو و مساله نو و مطالب متنوع در قالبهاى نو بیان کند و ایشان را با واقعیات و عینیات جامعه آشنا نماید. مراسم و برنامه ها را طولانى نکند و از تکرار مطالب اجتناب کند.

اهل مسجد با خوشرویى و تبسم آنها را در کنار خود نشانده و از ایشان دلجویى کنند و بعضى از کارهاى مسجد را به دست آنها بسپارند, از اشتباهات و لغزشهاى آنان چشم پوشى کنند. در برپایى مراسم جشن و سرور و در اجرا و ارایه برنامه هاى تبلیغى مانند مقاله خوانى, شعر, سرود, پاسخ و سوال از آنها استفاده کنند و مورد تشویقشان قرار دهند.

در نظافت و پاکیزگى مسجد عنایت شود. در و دیوار, فرش و پرده, گرما و سرما و ... و دهها مساله ظریف دیگر که ممکن است موجب فرارى شدن جوانان از مسجد شود, مورد توجه قرار گیرد. به طورى که جوان مسجد را خانه دوم خود بداند و در موقع ناراحتى و اضطراب به آنجا پناه آورد, و از اهل مسجد رهگشایى بخواهد.

1ـ اقتباس و تلخیص از, دانش مسلمین, محمدرضا حکیمى, ص سیزدهم و پانزدهم.

2ـ کافى, ج6, ص47.

(0) نظر
برچسب ها :
جوان و رسالت خانواده (2)

جوان و رسالت خانواده (2)

مهرى زینهارى

((بررسى عقده حقارت))

در شماره قبل پیرامون روشهاى برخورد با نیازهاى عاطفى و روحى جوانان مطالبى را بیان کردیم و به اینجا رسیدیم که احترام به شخصیت جوان و توجه به نظرات او از عوامل رشد اجتماعى و تکامل اوست. و باز گفتیم پدران و مادرانى که جوانانشان را به حساب نمىآورند و آنها را همچون کودکان چند سال قبل مى دانند و اجازه دخالت و اظهارنظر در امور را به آنها نمى دهند, باعث ایجاد عقده حقارت و خودکم بینى آنها مى شوند. در این شماره پیرامون شکل گیرى ارزشهاى اجتماعى در جوانان و زمینه هاى رشد عقده حقارت در آنها, سخن خواهیم گفت.

شخصیت جوان بنا به نقل و انتقلات محیط اطرافش, و علاقه هاى فطرى و غریزیش و حالات و روحیات اطرافیانش, شکل مى گیرد. بعضى از جوانان روحیه مذهبى دارند و بعضى تیپ سیاسى, بعضى اجتماعى و مردم گرا هستند و بعضى دیگر اقتصادى و بازارى, بعضى تیپ نظرى و علمى دارند و بعضى دیگر غریزه زیباپسندى و اخلاقى. از این رو جوان سعى مى کند تا با الهام از محیط اطرافش شخصیت خود را با یکى از این ارزشها وفق دهد و خود را مطابق آن تربت کند.

آن گونه که در بحث تعلیم و تربیت آمده است باید جوانان و فرزندان را در انتخاب راه و شغل آزاد گذاشت و آنان را در مسیر مورد علاقه خودشان هدایت و ارشاد نمود.

((در جامعه دو دسته ارزش جریان دارد: یکى ارزشهاى سنتى و دیگرى ارزشهاى پیش بینى نشده. ارزشهاى سنتى به وسیله فرهنگ یک جامعه منتقل مى شود و ارزشهاى پیش بینى نشده قبلا وجود نداشته و مقتضیات زمان آنها را براى فرد, جالب و داراى کشش نموده است. جوانان معمولا به سمت ارزشهاى پیش بینى نشده مى روند و همین امر باعث برخورد آنان را با بزرگسالان و والدین که نماینده ارزشهاى سنتى هستند, مى شود و در برخى موارد به مشاجره مى انجامد و حتى به کناره گیرى و فرار از خانه منتهى مى شود.))(1)

جوانان را نمى توان به آدابى که والدین به آن خو گرفته اند, مجبور کرد زیرا در زمان آنها دیدگاهها, علم, ابزار علمى و ... تغییر کرده است, و آنها به گونه اى دیگر مى اندیشند.

على(ع) مى فرماید:

((الناس بزمانهم اشبه من آبائهم)).(2)

شباهت مردم به زمانه خودشان بیش از شباهتشان به پدرانشان است.

طبع جوان نوخواه است و به هر چیز تازه علاقه دارد و به دنبال افکار و نظریه ها و مدهاى جدید مى رود, مى خواهد با الفاظ نو حرف بزند و به سبک نو بنویسد, مایل است کفش و دوخت لباسش, ساختمان و آرایش مویش همگى مطابق روز باشد.

عقده حقارت

یکى از آثار سو تربیت, پدید آمدن عقده حقارت است. کسانى که به این حالت روانى گرفتارند و در خویشتن احساس یک نوع پستى مى کنند, همواره پریشان خاطر و مضطربند.

براى ((عقده)) تعریفهایى ذکر شده است که برخى از آنها عبارت است:

1ـ عقده, یعنى گره.

2ـ عقده, یعنى ناراحتیهاى روانى و فکرى و رنجهاى حاصل از امیال سر کوفته.

3ـ عقده حقارت, یعنى ناراحتیهاى روحى و رنجهایى که بر اثر لطمه خوردنهاى متوالى به شخصیت افراد, و مورد حقارت و استهزا واقع شدن آنها عارض مى گردد.

از تعریفهایى که گذشت مى توان عامل عقده حقارت را در سرکوفتگى امیال و ناتوانى در برآوردن و ارضا آنها جستجو کرد. جوانى که امیالش به طور مشروع و صحیح تامین نشده, خود را شکست خورده مى بیند به طورى که آثار آن در رفتار و گفتارش ظاهر مى شود.

بسیارى از خودخواهیها, تکبرها, انتقام گرفتنها, پرخاشگریها, گوشه نشینى و یا خودنماییهاى زنانه و مردانه, اهانتها, عقب نشینیها, افت تحصیلى و کینه توزیها, کمروییها از احساس حقارت سرچشمه مى گیرند.

امام صادق(ع) مى فرماید:

((ما من رجل تکبذر او تجبذر الا لذلذه وجدها فى نفسه)).(3)

((هیچ انسانى به تکبر و جباریت آلوده نمى گردد مگر به سبب ذلت و حقارتى است که در ضمیر خود احساس مى کند.))

عقده حقارت شامل تمام مشخصاتى مى شود که مظهر عدم اعتماد به نفس, حس شکسته نفسى, عدم شایستگى و فقدان اراده هستند.

در اینجا طرح این سوال جا دارد که چرا عده اى این گونه مى شوند؟ عامل ایجاد عقده حقارت چیست؟ و براى درمان آن چه باید کرد؟

از آنجا که جوانان زمینه هر گونه تربیت و شکل پذیرى را دارند, رفتار اخلاقى, فرهنگى و اقتصادى پدر و مادر در آنها اثر گذارده و موجب صلاح یا انحراف آنها مى شود. پدران خودخواه که آرامش و سکوت خانه را به خاطر خود مى دهند و به هیچ یک از اعضاى خانواده اجازه انتقاد و اظهارنظر نمى دهند و نیازهاى اولیه مادى آنها را به طور متفاوت و معتدل تامین نمى کنند, موجب احساس حقارت جوانان خویش مى شوند.

براى پیشگیرى از عقده ها باید از سرکوفتگى امیال جلوگیرى کرد, نباید جوانان را مسخره و تحقیر و اهانت نمود, از سلب آزادیها و سلب حقوق طبیعى فردى و اجتماعى آنها باید پرهیز نمود و باید گذاشت جوانان به ارضا به جا و به موقع و صحیح امیال فردى و اجتماعى مناسب حال و موقعیت خود بپردازند. آنها را باید از آسیبها و خطرات به دور داشت اما نه به این معنا که به محاصره و بندشان کشید بلکه راهنمایى و ارشادشان نمود. آنها را به اندک کارى که خلاف میل ما انجام مى دهند و یا به اندک اشتباهى که مى کنند به باد سرزنش و حمله نگیریم بلکه با آرامش و عاطفه و با دلیل و منطق آنها را متوجه خطایشان کنیم تا خودشان با علاقه, رفتارشان را اصلاح کنند.

شما ممکن است هر روحیه اى را که در فرزندتان مى پسندید, از خود بدانید و هر چه را که نپسندیدید از محیط و دوستان و یا دست تقدیر و خواست خدا, غافل از اینکه فرزند شما نخستین نگاه را به شما مى اندازد, و بررسى و ارزیابیهاى او از شما شروع مى شود و به اعمال و اخلاق و روان شما چشم مى دوزد. و تمام حرکات و رفتار شما او را تحت تاثیر قرار مى دهند.

یکى دیگر از عوامل احساس حقارت نامگذارىهایى است که در جوانانى موجب سرخوردگى خواهد بود. دختر و پسرى که نامش براى خودش نامفهوم باشد و مورد تمسخر دیگران قرار گیرد بتدریج از آن نام متنفر شده, علاوه بر گوشه گیرى از جامعه, مرتکب گناهانى همچون دروغ و بدبینى به دیگران مى شود.

راه درمان عقده حقارت

عقده حقارت یک درد بى علاج نیست. عده اى توانسته اند بر این بیمارى که از ضعف و نقص بدنى آنها و یا دیگر کمبودهاى اجتماعى ناشى مى شود, غلبه کنند و خود را به پیروزى و سعادت برسانند. پاره اى از عقده هاى حقارت از کودکى سرچشمه مى گیرد و بعضى دیگر در بزرگسالى بر اثر شکستها, ناکامیها, تحقیرها و حوادث گوناگون بوجود مىآیند.

یکى از راههاى درمان عقده حقارت, محاسبه نفس و تجزیه و تحلیل حالات روحى بیمار و شناختن علل واقعى آن است. از این رو همیشه باید علت احساس حقارت را بررسى کرد, آیا شخص از معلولیت جسمى رنج مى برد و یا عقب ماندگى اجتماعى؟ آیا از سو تربیت دوران کودکى خود سرخورده است؟ و یا اینکه از تحقیرها و بى توجهى هاى آن دوران نگران است؟ او مى تواند در باره هر یک از این ریشه ها به گونه اى بیندیشد و تمام سوالاتى که پیرامون آنها برایش مطرح است, روى کاغذ آورده و براى یک یک آنها پاسخى پیدا کرده, و یا از دیگران کمک بگیرد مثلا با خود بگوید:

1ـ آیا از اجتماع و اطرافیان انتظار دارم که با من مثل پدر و مادرم رفتار کنند؟ اگر چنین انتظارى دارم, اشتباه است.

2ـ من که در خانه عزیز دردانه پدر و مادرم بودم و به تمام خواسته هایم پاسخ مثبت مى دادند, آیا دیگران هم باید مرا عزیز و مافوق خود بدانند؟ این کار را هم کسى نخواهد کرد.

3ـ آیا براى جبران نفس بدنى خویش, استعدادهاى دیگرم را پرورش داده ام؟ تا خود را در زمینه هاى دیگر نشان دهم؟

4ـ حال که مردم مرا احترام نمى کنند, آیا باید نومید شوم؟ و خود را شکست خورده بدانم؟

5ـ آیا زندگى روحى من آمیخته با ترس و هیجان است؟ پس باید آن را برطرف کنم.

6ـ اگر پدر و مادرم از روى نادانى و جهالت در مورد من سختگیرى کردند و موجب سرخوردگى ام شدند, آیا باید تا آخر عمر بسوزم؟ چرا خودم قدمى برندارم و آن سرخوردگیها و کمبودها را جبران نکنم؟

على(ع) مى فرماید:

((لازم است انسان عاقل به حساب خود رسیدگى کند و تمام عیوب خویش را در امور دینى خود, در نظرها و آرا خود, در خلقیات, آداب و طرز معاشرت خود, شمارش کرده و آنها را به ذهن خود بسپارد یا آنکه بر صفحه کاغذى بنویسید و براى برطرف کردن آن عیوب فعالیت کند.))(4)

براى جبران احساس حقارت باید روح شکست خورده افراد را تقویت کرد و آنها را به کوشش و فعالیت واداشت تا تلاش کنند و عزت از دست رفته خود را به دست آورند.

و خلاصه بحث اینکه:

درمان همه عقده هاى روحى دو راه دارد:

1ـ خودشناسى و محاسبه نفس و بررسى علل و ریشه هاى احساس حقارت.

2ـ علاج عقده با واقع بینى و کمک عقل و منطبق نمودن خویش با واقعیتهاى موجود اجتماعى.

پاورقى ها:

1ـ روانشناسى نوجوانان و جوانان, سید احمد احمدى, ص54.

2ـ ناسخ التواریخ, حالات على(ع), ص869.

3ـ کافى, ج2, ص312.

4ـ بحارالانوار, ج17, ص116.

(0) نظر
برچسب ها :
جوان و رسالت خانواده (1)

جوان و رسالت خانواده (1)

مهرى زینهارى

((هفده ساله هستم. گاهى در خودم احساس حقارت مى کنم و خود را موفق نمى بینم زیرا پدر و مادرم با من همچون کودکان برخورد مى کنند و به نظراتم اهمیت نمى دهند و نیازهاى روانى و عاطفى مرا که هر جوان نیازمند توجه اطرافیان به آنهاست, درک نمى کنند. آرزو دارم لحظه اى را در کنار آنها بنشینم و درد دل کنم و با هم بگوییم و بخندیم! در مدرسه, شیفته نصیحتهاى مربیان تربیتى م شوم و خود را امیدوار مى یابم اما به محض ورود به خانه و مشاهده شیوه هاى رفتارى تند و خشن پدر و مادرم با خودشان و با من, همه آن امیدها نقش بر آب مى شود. از شما مى خواهم تا مرا دریابید و راهنماییم کنید.))

این زبانحال جمع زیادى از نوجوانان و جوانانى است که گرفتار عدم آگاهى کافى والدین خویش نسبت به مسایل تربیتى و اهمیت این وظیفه, مى باشند.

از این رو بر آن شدیم تا ضمن پاسخگویى و راهنمایى این جوان و تذکرات تربیتى به والدین, به نیازهاى عاطفى و روانى جوانان اشاره کنیم تا والدین و مربیان با شناختى کامل و رفتارى حساب شده به پرورش روحى جوانانشان اقدام کنند.

با پاین یافتن دوران کودکى و آغاز بلوغ, دوران جوانى که ارزنده ترین ایام عمر آدمى است شروع مى شود و جوان را با مشکلات و نیازهاى روانى جدید همچون احساس شخصیت, نیاز به مذهب, استقلال طلبى و بحرانهاى روحى دیگر مواجه کرده و او را دچار سردرگمى مى کند. بزرگترین مشکل تربیت جوانان هدایت صحیح و علمى احساسات آنهاست. از این رو بسیارى از پدران و مادرانى که منشا تمام مشکلات تربیتى جوانانشان را, مدرسه, دوستان و محیط مى دانند و خود را از هر عیب و ایرادى مبرا مى بینند, در اشتباه بزرگى به سر مى برند. اینان سر در لاک خود فرو برده و از سو رفتار و گفتار در مقابل جوانانشان غافلند.

((بدون تردید چگونگى تربیتهاى دوران طفولیت از پایه هاى آدمى در سنین جوانى است. کودکانى که والدین دانا داشته و در محیط خانواده به خوبى پرورش یافته اند, در جوانى خیلى زود خود را با جامعه تطبیق مى دهند و به کسب شخصیت نایل مى شوند. برعکس کسانى که در کودکى از تربیت صحیح محروم بوده و بر اثر نادانى والدین و محیط فاسد خانواده, بد بار آمده اند در جوانى قادر نیستند به خوبى با مردم بیامیزند و به درستى, وظایف اجتماعى خود را انجام دهند.))(1)

مربى لایق کسى است که بتواند با برنامه ها و شیوه هاى دقیق و حساب شده تمایلات عاطفى جوانان را تعدیل و تنظیم نماید; از طرفى احساسات آنان را به نحو شایسته اى ارضا کند و از طرف دیگر مانع طغیان آنها شود.

در خانواده هایى که پدر با همدمى و همنشینى با جوانانش و مادر با محبت به فرزندان و تفاهم با پدر خانواده در مورد تربیت فرزندان, به آنها دلگرمى و امید بخشند, از نظرات آنها در اداره امور زندگى و امور خانه استفاده کنند و در تقویت اراده و ایمان و دوراندیشى آنها بکوشند, خدمت بزرگى به فرزندانشان کرده اند.

پیامبر گرامى اسلام(ص) مى فرماید:

((اوصیکم بالسبان خیرا فانذهم ارقد افئده)).

((سفارش مى کنم که به جوانان نیکى کنید زیرا آنها نازک دل هستند و زود رنجیده خاطر مى شوند.))

عمل به سفارش پیامبر این گونه است که به نیازمندیهاى مشروع آنها پاسخ گوییم و روح آنها را سیراب سازیم; طبیعى است که مقدمه تامین نیازمندیهاى جوانان, شناخت روحیات و نیازهاى آنهاست.

((بیشتر انحرافات جوانان که سرانجام منجر به تیره روزى و سقوط آنان مى شود, از دو منشا سرچشمه مى گیرد: یا براى آن است که پاره اى از تمایلات فطرى مورد توجه قرار نگرفته و عملا سرکوب شده اند و یا براى آن است که جوانان در ارضا بعضى از تمایلات, دچار تندروى و افراط شده اند.))(2)

احترام به شخصیت جوان

یکى از نیازهاى روحى جوانان بیدار شدن حس شخصیت و علاقه به حفظ آن است. جوان احترام به خود را دوست دارد و آن را نشانه توجه جامعه به خود مى داند و از آن لذت مى برد, او دوست دارد که در حضور هم سن و سالانش مورد احترام و اکرام باشد, و در شوراى خانواده به حساب آورده شود.

جوانى که از نظراتش در کارهاى خانه استفاده شود, و به حرفهایش توجه شود, و پدر و مادرش با وى, مانند یک دوست صمیمى رفتار کنند و همواره احترامش کنند, کوشش مى کند تا خود را از آلودگیها به دور سازد و اعمالى که مقام و ارزش او را پایین مىآورد, اجتناب کند.

امام صادق(ع) مى فرماید:

علیک بالاحداث فانذهم اسرع الى کل خیر))(3)

((بر تو باد که به جوانان توجه داشته باشى, زیرا آنان در امور خیر از دیگران پیش قدم ترند.))

زمانى که پیامبر(ص) در مکه ظهور کرد ور سالتش را بر مردم ابلاغ کرد, بیشترین گروندگان به او جوانان بودند که با روح لطیف خود و شجاعت و آمادگى و با عشق و علاقه زیاد اطراف پیامبر را گرفتند و به دستوراتش عمل نمودند. و این امر باعث خشم بزرگان قریش شد. پیامبر بسیارى از کارهاى خود را توسط همین نیروى جوان انجام مى داد و آنها را با روشهاى متناسب و متنوع به راه و هدفشان دلگرم مى ساخت و از نظراتشان استفاه مى کرد.

برعکس جوانى که مورد احترام پدر و مادرش نباشد و کارهایش به مسخره گرفته شود و مرتب مورد انتقاد آنها قرار گیرد و به خاطر اشتباهى جزئى, سرزنش و ملامت شود و هر روز با سختگیریها و خشونتهاى بى مورد و نیز تحقیر پدر و مادرش مواجه شود, در ضمیر خود احساس حقارت و پستى مى کند و همواره از این حالت روانى خود رنج مى برد و سرانجام به ناهنجارى و ناسازگارى روى مىآورد.

امام هادث(ع) ریشه شرارتها و ناهنجاریها را عقده حقارت مى داند و مى فرماید:

((من هانت علیه نفسه فلا تامن شرذه)).(4)

کسى که خود را خوار و حقیر مى داند, از شر او ایمنى نداشته باش.

انسانهاى عقده اى و شرور براى تامین نیازمندیهاى روحى ارضا نشده خویش و جلب توجه اطرافیان, به اعمال ناشایست دست مى زنند و خود را مخالف مقررات آداب و رسوم اجتماعى و عرفى جامعه معرفى مى کنند.

محبت, نه خشونت

جوان همانند شاخه گلى است که به مراقبت و توجه کافى و دایمى نیازمند است, او علاوه بر تغذیه مناسب جسمى, به تغذیه مناسب روحى هم نیاز دارد. شیوه هاى برخورد اطرافیان در مواقع بروز خطا و لغزش باید به گونه اى باشد تا او را در رفتار خلافش جسور نکند.

پدران و مادران باید بدانند که وضع آشفته روحى جوان یک پدیده اى طبیعى است و چون مى خواهد خود را از دوران کودکى خارج کرده و به دنیاى جوانى قدم گذارد دچار بحرانهاى روحى شدید مى شود و بناچار از روى جهالت و ندانم کارى, خطاهایى از او سر مى زند; آنها باید با صبر و ظرافت و درایت اشکالات آنها را نادیده گرفته و به طور ماهرانه اى مرتفع نمایند, از این رو امیرالمومنین على(ع) مى فرماید:

جهل الشباب معذورٌ))(5)

((عذر نادانى جوان پذیرفته است.))

به همین جهت پدران و مادران باید تذکرات تربیتى خود را به گونه اى مطرح کنند که موجب هتک حرمت جوانان نشود, لذا بهترین شکل تربیت و تنبیه آنها استفاده از جملات و الفاظ کنایه و اشاره است که قهرا اثرى به سزا خواهد داشت.

على(ع) مى فرماید:

((تلویح زله العاقل له امضد من عتابه)).(6)

لغزش فرد عاقل را با کنایه تذکر دادن براى او موثرتر از سرزنش و توبیخ صریح است.

متاسفانه بعضى از پدران و مادران, به قصد اصلاح جوانان خود, سخنان ملامتآمیز خود را تکرار مى کنند و آنها را پیوسته در تنهایى و آشکارا مورد توبیخ و سرزنش قرار مى دهند, غافل از اینکه تکرا سرزنش اثرى معکوس دارد.

باز على(ع) مى فرماید:

((الافراط فى الملامه یشبد نیأران اللجاج)).(7)

زیاده روى در ملامت, آتش عناد و لجاجت را مشتغل مى کند.

بهترین روشهاى بیان مطالب و تذکرات تربیتى استفاده از جملات, الفاظ و قالبهاى عاطفى و مودبانه است.(8)

جوان اگر بفهمد که نصایح پدر و مادرش بر اساس دلسوزى و آینده نگرى است, تسلیم مى شود و اگر احساس کند که ناشى از خودخواهى, غرور و استبداد آنهاست, طغیان مى کند و در مقابل آنها واکنش نشان مى دهد. در پایان بحث به روایتى دیگر از امیرالمومنین على(ع) اشاره مى کنیم که مى فرماید:

((ولدک ریحانتک سبعا و خلوتک سبعا ثم هو عدوک او صدیأقک))(9)

((فرزند تو تا هفت سال دسته گلى است که در اختیار توست و در هفت سال دوم زندگى, خدمتکار و مطیع توست و سپس (در دوره جوانى) دشمن و یا دوست توست.))

روشن است که شیوه هاى برخوردى و تربیتى والدین و مربیان آموزشگاه در دوره کودکى و نوجوانى زمینه ساز دوران جوانى است. پدر یا مادرى که بر اساس ضوابط و روشهاى صحیح با جوانش برخورد کند و او را احترام نماید, فرزندش دوست و رفیق او خواهد بود و برعکس اگر از شیوه هاى غلط استفاده کند و به خواسته هاى مشروع جوانش توجه نکند از او براى خود دشمنى کینه توز ساخته است.

پاورقى:

1ـ بزرگسال و جوان, فلسفى, ج2, ص3657.

2ـ جوان, فلسفى, ج1, ص334.

3ـ وسایل الشیعه, ج11, ص448, ح1.

4ـ تحف العقول, مترجم, ص512.

5ـ غررالحکم, ص372.

6ـ غررالحکم, ص348.

7ـ بحارالانوار, ج23, ص114.

8ـ همان گونه که لقمان پیامبر در توصیه فرزندش به کارهاى خیر همچون نماز, امر به معروف و نهى از منکر, از کلمه ((یا بنىذ, اى پسرکم) استفاده مى کند. (سوره لقمان آیه 16).

9ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج20, ص343.

(0) نظر
برچسب ها :
نقش دعوت كوفيان در نهضت حسيني

نقش دعوت کوفیان در نهضت حسینی

امام حسین(ع) در 27 رجب سال شصت هجری، به همراه فرزندان، برادران، فرزندان برادرش، امام حسن مجتبی(ع) و با اهل و عیال خویش، شبانه از مدینه خارج شد.(1) هنگامی که شهر مدینه را پشت سر می‏گذاشت، این آیه مبارکه را که حضرت موسی وقت خروج از مصر و به قصد بازگشت جهت قیام علیه فرعونیان می‏خواند، تلاوت فرمود: فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجّنی من القوم الظالمین(2)؛ «موسی ترسان و نگران از آنجا بیرون رفت [در حالی که می]گفت: پروردگارا مرا از گروه ستمکاران نجات بخش.» و زمانی که داخل مکه شد، این آیه را قرائت نمود: و لما توجّه تلقاء مدین قال عسی ربّی ان یهدینی سواء السبیل(3)؛ «و چون به سوی(شهر) مدین رو نهاد (با خود) گفت:«امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند».

مورخان روز سوم شعبان سال 60 هجری را روز ورود امام به مکه نوشته‏اند. پس از چهار ماه و اندی اقامت در مکه، در روز هشتم ذی الحجه، که حجاج برای اعمال مکه باید خود را به این شهر برسانند، از مکه خارج شد و به سوی کوفه عزیمت نمود. از مهمترین حوادثی که در مدت اقامت حضرت در مکه اتفاق افتاد، دعوت مردم کوفه از امام(ع) به این شهر و به عهده گرفتن زعامت و امامت ایشان جهت قیام علیه یزید بود.(4) کوفیان حدود هیجده هزار نامه برای حضرت ارسال داشتند که در برخی از نامه‏ها چند نفر و در پاره‏ای شاید یکصد نفر امضا کرده بودند. شاید در مجموع بتوان گفت که حدود صد هزار نفر امام حسین را به کوفه دعوت کرده بودند.(5) امام در پاسخ به همه این نامه‏ها، تنها یک نامه نوشت و به دست آخرین پیک‏های مردم کوفه داد و در آن، مسلم‏بن‏عقیل را نماینده خود معرفی کرد که به سوی ایشان خواهد آمد تا از حال و وضعیت ایشان ،امام را آگاه سازد.(6)

مسلم روز پانزدهم ماه مبارک رمضان به سوی عراق رهسپار شد و پس از پشت سر گذاردن بیابان‏های حجاز و عراق وارد کوفه گردید. مردم، گروه گروه برای دیدار و بیعت با وی نزدش می‏آمدند. مسلم اوضاع را مناسب می‏دید و از این رو، در نامه‏ای به امام، از بیعت و پیمان بیش از هیجده هزار نفر خبر داد و از ایشان خواست که در حرکت به سوی کوفه، شتاب فرماید.(7)

شایان ذکر است که امام می‏دانست که مردم کوفه چندان آماده نیستند و اکثر ایشان را شخصیت‏های سست عنصر و مرعوب شده‏ای تشکیل می‏دهند که در خلافت معاویه اقدامی نکرده، و تنها پس از شنیدن خبر مرگ معاویه و این که حسین بن علی و عبدالله بن زبیر و... با یزید بیعت نکرده و به مکه رفته‏اند، جرأت و شهامت یافته و امام را به کوفه دعوت می‏کنند.

این نکته بر بزرگان شیعه در کوفه مخفی نبود، چه اینکه وقتی بزرگان قوم در خانه سلیمان بن صرد خزاعی گردهم آمدند، وی نیک می‏دانست که احساسات امروز مردم، معیار اطمینان نخواهد بود. به همین جهت، او برای اینکه بر ایشان اتمام حجت کند، خواست اگر با اطمینان کامل و تصمیم قطعی و نهایی به یاری حسین بن علی(ع) می‏روند، او را به سوی عراق دعوت کنند. بزرگان همگی در پاسخ به او، جهاد و فداکاری در راه امام را وظیفه خود دانسته ، آمادگی خود را تا پای جان اعلام داشتند. به این ترتیب بود که سلیمان، رفاعه بن شدّاد و حبیب بن‏مظاهر دعوت نامه‏ای به حضور امام ارسال داشتند.(8)

مردم کوفه در دعوت از امام و اعلام بیعت با نایب خاص او مسلم‏بن‏عقیل، قصد فریب امام و دروغگویی نداشتند و خلافت یزید را در برابر شخصیت بی‏همتا و شایسته‏ای چونان فرزند رسول خدا، شرم‏آور و ناروا می‏شمردند.

مردم کوفه تا وقتی که «نعمان بن بشیر انصاری» با نرمی و مدارا حاکمیت شهر کوفه را در اختیار داشت، آیات جهاد می‏خواندند و شور و شوق یاری از حسین را در سر می‏پروراندند و در نامه‏های خود به امام از سرسبزی باغ‏ها و مزارع و وقت چیدن میوه‏ها خبر داده ، شتاب در قیام را از امام می‏خواستند. اما روزی که عبیدالله بن زیاد حکومت کوفه را در دست گرفت، با سابقه‏ای که از پدر او «زیاد ابن ابیه» و از وی ـ که حاکم بصره بود ـ داشتند، تغییر عقیده داده، به جای آیات جهاد، از تأمل و احتیاط و دوراندیشی سخن گفته و آیه «و لاتلقوا بایدیکم الی التهکه» را می‏خواندند!

این پرسش مطرح می‏شود که آیا تکلیف امام، پاسخ مثبت به کوفیان بود؟ به نظر می‏رسد اگر امام به هیجده هزار نامه مردم کوفه جواب مثبت نمی‏داد، نه تنها کوفیان بلکه مسلمانان آن عصر و دیگر عصرها مدعی می‏شدند که حسین(ع) هراسید و با احتیاط و دوراندیشی جان خود را نگاه داشت. از این رو امام حسین(ع) در برابر اقبال کوفیان راهی جز پاسخ مثبت نداشت.(9)

تحلیل عوامل قیام

حسین بن علی در اواخر سال شصت و اوایل سال شصت و یکم، اوضاع و احوال اخلاقی و دینی جامعه اسلامی را چنان در خطر انحراف و فساد دید که راهی جز راه قیام و شهادت در پیش نگرفت.

امام(ع) چون در فشار بیعت با یزید قرار گرفت، مصمم شد که در برابر انحراف دستگاه خلافت یزید ایستادگی کند. معاویه از پاسخ امام به نامه وی به خوبی دریافته بود که امام حسین(ع) با یزید کنار نمی‏آید و در این راه مسامحه نمی‏کند و به همین دلیل، هنگام وفات به یزید در این مورد هشدار داد.(10)

اما قیام امام حسین(ع) بواسطه فشار در برابر بیعت با یزید نبود. چه این که، اگر عامل بیعت، موجب قیام حضرت شده بود، وظیفه امام جز این نبود که زیربار بیعت نرود، و بر او بود که به پیشنهاد ابن عباس عمل کند و در قلعه‏ها و دره‏های یمن که عده‏ای از شیعیان پدرش در آنجا زندگی می‏کردند، پناه ببرد. در این صورت، امام حسین(ع) به تکلیفش که عکس العمل منفی در برابر بیعت با یزید بود، عمل کرده بود. همچنین لازم نبود که در این سفر، کسان دیگری را با خویش همراه کند.

اما دعوت کوفیان در قیام امام حسین(ع) چه جایگاهی داشت؟ در مورد دعوت مردم کوفه، صحیح‏تر به نظر می‏رسد بگوییم که امام تکلیف شرعی خود دید که به مردم پاسخ مثبت دهد و بر ایشان اتمام حجت کند؛ چنانکه امام علی(ع) درباره پذیرش خلافت خویش در خطبه معروف شقشقیه فرمود: لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله علی العلماء ان لا یقارّوا علی کظّه ظالم و لاسغب مظلوم لا لقیت حبلها علی غاربها و لسقیت اخرها بکأس اوّلها؛(11) یعنی «اگر مردم حضور نیافته بودند و حضور ایشان حجت را بر من تمام نکرده بود و اگر پیمان خدا از عالمان نبود که در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش ساکت ننشینند، قطعا ریسمان شتر خلافت را روی شانه‏اش می‏انداختم و مانند روز اول کناری می‏نشستم.»

مردم کوفه از امام حسین(ع) دعوت کردند که به کوفه بیاید تا در قیام علیه یزید، امام و زعیم آنان شود؛ امام حسین نیز خود را ملزم دید تا وقتی که مردم بر عهد و پیمان خود با او استوارند، اینکه در کنارشان باشد. اما اگر عامل اساسی نهضت حسینی، دعوت کوفیان می‏بود، با منتفی شدن زمینه قیام در کوفه می‏بایست بانگ رجوع بر می‏آوردند و از آهنگ کوفه انصراف می‏دادند.

از این رو می‏توان گفت که فشار بیعت و نیز دعوت کوفیان نقش چندانی در وقوع قیام نداشتند؛ بلکه انحراف و فساد دستگاه حکومتی و جامعه اسلامی به قدری اوج گرفته بود که امام وظیفه خود دانست که پس از گذشت پنجاه سال از وفات پیامبر(ص) سنت اصیل اسلامی را احیا کند.

اینکه، پاره‏ای از مورخان، مهم‏ترین عامل را دعوت کوفیان دانسته و گفته‏اند که وی به دعوت کوفیان اعتماد کرد و به دروغ و فریب ایشان گرفتار آمد، نادرست می‏نماید. چه این که اگر نهضت امام حسین(ع) و مخالفت با یزید پاسخ دعوت کوفیان بود، باید دعوت کوفیان به اطلاع امام می‏رسید و سپس حضرتش، نهضت خود را آغاز می‏فرمود و تصمیم به مخالفت و قیام می‏گرفت؛ اما حدودا چهل روز پس از اینکه امام با بیعت مخالفت فرمود و از مدینه خارج شد، نامه‏های کوفیان در پانزدهم ماه مبارک رمضان به دست ایشان رسید و به امام از وضعیت عراق و آمادگی کوفه جهت قیام علیه یزید منتقل گردید و از امام به آن سرزمین دعوت گردید.

1. ابی جعفر محمد بن جریر الطبری، تاریخ الطبری (مصر، دارالمعارف، 1119 ه··)، ج 5، ص 2 ـ 341.

2. سوره قصص، آیه 21.

3. سوره قصص، آیه 22.

4. ابن الاثیر، همان، ص 21ـ20.

5. مرتضی مطهری، همان، ص 142.

6. ابن الاثیر، همان، ص21.

7. ابی عبدالله محمد بن محمد بن النعمان(شیخ مفید)، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد( قم، مؤسسه آل البیت، 1413 ه··)، ج2، ص 41. به گفته طبری، دوازده هزار نفر با مسلم بیعت کردند؛ ر.ک: تاریخ الطبری، همان، ص 348.

8. شیخ مفید گفتگوی سلیمان با کوفیان رانقل می‏کند که در قسمتی از آن چنین آورده است: فان کنتم تعلمون انکم ناصروه و مجاهد و عدّوه فاعلموه و ان خفتم الفشل و الوهن فلا تغرّ وا الرّجل فی نفسه، قالوا لا بل نقاتل عدوه و نقتل انفسنا دونه. همان، ص 36.

9. مرتضی مطهری، همان، ص 144 ـ 142.

10. ابن الاثیر، الکامل فی التواریخ، ج4، ص 6.

11. فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه سوم، ص 52.

(0) نظر
برچسب ها :
جوان واغواگريهاى تصوير 3

جوان واغواگریهاى تصویر

آخرین قسمت

مجتبى محدث

یادآورى

گفتیم که شناخت ماهیت تصاویر اغواگر از یک سو و شناخت جوان از سوى دیگر مى تواند ما را با عمق تاثیرات مخرب این گونه تصاویر آشنا سازد. در راه به دست آوردن این آگاهى, سعى کردیم پس از معرفى کوتاهى از موضوعات تصاویر گمراه کننده, ویژگیهاى جوان را نیز مورد مطالعه قرار دهیم. در شماره قبل یکى از این ویژگیها را مطرح کردیم و در این شماره به دیگر موارد خواهیم پرداخت.

آغاز جوانى از کجاست؟ در پاسخ به این سوال کارشناسان نظرات متفاوتى را ابراز کرده اند. عده اى مى گویند سنین جوانى با شروع بلوغ آغاز مى شود و عده اى دیگر عقیده دارند جوانى پس از پایان گرفتن مراحل فیزیولوژیکى بلوغ, آغاز مى شود. کدام یک از این دو نظریه درست است؟ بررسى این موضوع فرصتى دیگر مى طلبد. آنچه اهمیت دارد, تاثیرات ماندگار بلوغ است که تا پایان زندگى, انسان را همراهى مى کند. بى ترید بلوغ عامل بسیارى از تحولات جسمى و روحى مربوط به جوانى است; از آنجایى که در این قسمت ابتدا به بررسى تاثیرات مهلکترین بخش سینماى اغواگر یعنى ((تصاویر جنسى)) خواهیم پرداخت, لازم است مساله بلوغ را مطرح نماییم:

((نخستین اثرى که در مرحله بلوغ, حاکى از تغییر و تحول روحیه فرد است بیدارى عواطف و احساسات جنسى وى نسبت به جنس مخالف است. در این مرحله از رشد, این گرایش به تدریج رو به فزونى است, چرا که فعالیت غدد تناسلى آغاز شده و نوجوان به خوبى دریافته است که با دوران قبلى حیات خود تفاوت فاحشى یافته است و به سبب بیدارى این احساس, تخیلات و رویاپردازیهاى مربوط به امور جنسى در مرحله بلوغ بسیار آشکار و بارز است))(1)

از مطالعه نظرات مختلف درباره بلوغ بر مىآید که هرگونه تحریک و وسوسه جوان را از مرز تعادل خارج مى کند. تشدید گرایشات جنسى جوان پس از مرحله بلوغ شرایط طبیعى و عادى زندگى جوان را برهم مى زند و او را در موقعیتى ویژه قرار مى دهد. در دستورات کارشناسان و روانشناسان تصریح گردیده که خانواده ها مى بایست با فراهم آوردن محیط آرام و سرشار از محبت وصمیمیت,درکاهش فشارهاىدرونى,جوان رایارى نمایند تا ناملایمات دوران قبل از ازدواج را به راحتى تحمل نماید.

اما واقعیتهاى موجود در خانواده هایى که جوانانشان در معرض تماشاى ((تصاویر به اصطلاح عشقى و جنسى)) قرار دارند چیز دیگرى است. آنها به جاى توجه به مشکلات و ناراحتیهاى این دوره و رعایت دستورات فوق اجازه مى دهند آنچه نباید, اتفاق بیفتد. در شرایطى که جوان مى بایست از هر گونه تحریک به دور باشد, تصاویر مستهجن او را احاطه مى کند و آتشى را درون وجودش شعله ور مى سازد که به سوختنش مى کشاند بىآنکه شعله هاى سرکش این آتش پدیدار گردد.

اگر فرض کنیم کسى که مراحل بلوغ جنسى را پشت سر گذاشته, در جایى زندگى مى کند که هیچ گونه تحریکى بر او وارد نمى شود, نه عکسى, نه فیلمى, نه حضور وسوسه کننده اى از جنس مخالف, هیچ یک از اینها وجود ندارد, این جوان خودبه خود تحت تاثیر فشار غریزه است و تمام آثار روحى و روانى این فشار را از خود بروز مى دهد.

افسردگى, اضطراب, بزهکارى, اختلالات شخصیت و انحرافات جنسى از مهمترین و بارزترین بیماریهاى مربوط به این دوره است که فرد در خطر ابتلا به آن قرار دارد. دقت در موارد فوق و اثرات مخربى که بر زندگى و آینده جوان دارد مى تواند ما را بیش از پیش با عمق مساله آشنا سازد. اما در اینجا ما فقط بر روى این نکته تاکید مى کنیم: چرا, فردى را که به طور طبیعى در خطر چنین آفاتى قرار دارد در معرض هجوم تصاویر تحریک کننده قرار مى دهیم؟ آنهم تصاویرى با رنگ و لعاب فراوان و جلوه گریهاى گوناگون!

این تصاویر باعث تحریک قواى فرد مى گردد و گرایش جوان به سمت مخالف را از حالت طبیعى و کنترل شده, خارج مى کند, فعالیتهاى هورمونى و غدد افزایش مى یابد و از نظر روحى, جوان در وضعیت کلافه کننده اى قرار مى گیرد, این موضوع با توجه به هجوم تصاویر خیال انگیز در ذهن او و عدم ارضاى طبیعى غریزه باعث بوجود آمدن بحران مى شود.

((...تحمل تحریکات جنسى شدید و عدم امکان ارضاى این تمایلات, فشار روحى بسیارى را به فرد وارد مى سازد))(2)

با توضیحات بالا, شاید این نکته روشن شده باشد که چرا این بخش از دنیاى تصویر را, اغوا کننده ترین بخش آن دانستیم.

یک شگرد دفاعى

جوان, تحت تاثیر جاذبه هاى فریبنده تصویر بیش از پیش به سوى آنها کشیده مى شود و براى اینکه پدر و مادر و دیگران را بر علیه خویش نشوراند, سعى مى کند خود را عادى نشان دهد, طورى وانمود مى کند که فیلم هیچ تاثیرى در او نداشته است و این در حالى است که طوفان غریزه در درون, او را به خود مى پیچاند.

در یک مصاحبه وقتى پدر و مادر جوان در مقابل این سوال قرار گرفتند که چرا اجازه مى دهید چنین تصاویرى در داخل خانه به نمایش در آیند, پاسخ دادند: این مسائل براى جوان ما عادى است و به هیچ وجه تحت تاثیر قرار نمى گیرد. آیا واقعا این پاسخ پذیرفتنى است؟ آیا مى توان قبول کرد که به این سادگى همه چیز عادى مى شود؟ قصد ارائه آمار و ارقام نیست اما سوال این است, آیا جوامعى که اینگونه مسائل را عادى تلقى کرده اند و اجازه داده اند هرگونه تحریک به راحتى وجود داشته باشد و در عین حال هرگونه دسترسى به جنس مخالف را نیز آزاد گذاشته اند, امروز از این نظر در آسایش زندگى مى کنند؟

توجه به مسائل سیاسى, اجتماعى

یکى دیگر از حساسیتهاى دوران جوانى, آمادگى جوان براى پذیرش تفکرات سیاسى, اجتماعى است. در این مرحله جوان قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را دارد و در پى کشف علتها و آشنایى با واقعیتهاست. او به زعم خود مى اندیشد که آیا مسائل سیاسى, اجتماعى جامعه اى که در آن زندگى مى کند با آنچه مطلوب است, همخوانى دارد یا نه؟ این خصوصیت همراه با آرمانگرایى موجود در جوان باعث مى شود که بهترین زمینه را براى دریافت افکار و ایده هاى اجتماعى داشته باشد. جوانان بیشتر از دیگر گروههاى سنى نیازمند شکل دهى به تفکرات سیاسى, اجتماعى هستند و به همین دلیل گروهها و احزاب سیاسى آنان را به سمت خود جذب مى کنند. این گروهها از این نیاز جوان به خوبى آگاهى دارند و با بهره بردارى از آن به نفع خود,اورابه حرکت و فعالیت در جهت مقاصد خویش وا مى دارند.

با این اشارات کوتاه, زمینه هاى موجود در جوان براى پذیرش اغواگریهاى سیاسى دنیاى تصویر به خوبى روشن مى شود. جوان به دلیل روح حساس و آرمانى اش ظرفیت تحمل و هضم برخى معضلات و مشکلات جامعه خود را ندارد و این موضوع باعث مى شود که چشم به جاهاى دیگر بدوزد و دنیاى تصویر متحرک, دریچه چشم او مى شود.

در این قبیل فیلمها دائما به جوان این فکر القا مى شود که در کشور تو جز فساد, اختناق, تقلب و دزدى, بى عدالتى, فقر و عقب ماندگى چیزى وجود ندارد. که نهایتا با بى اعتبار کردن ارزشهاى سیاسى, اجتماعى موجود و بزرگ نمایى ضعفها و کاستیها, سعى مى کنند جوان را تحت تاثیر تبلیغات خود قرار داده و در او نوعى تردید و دو دلى ایجاد کنند, در اثر این تردیدها او نسبت به آنچه خودى است بیگانه مى شود و دل به قهرمانان دروغینى مى بندد که تصاویر فریبنده براى او ساخته اند تا بیایند و مملکتش را نجات دهند؟!

نشاط در عالم خیال

ویژگى دیگر دوران جوانى روحیه شور و نشاط همراه با تمایل به گوشه گیرى و تنهایى است. جوان مى خواهد با خود تنها باشد و از دنیاى پرآشوب محیط واقعى خود خارج شده, به دنیاى خوش, شیرین و جذاب خیال سفر کند. این ویژگى باعث مى شود که جوان به هر وسیله اى که او را به این دنیا وارد کند و به اصطلاح باعث شور و نشاط او بشود روى بیاورد. صحنه هاى رنگارنگ شو و موسیقى غربى, چنین امکانى را براى او فراهم مى کند, برایش مى خواند, مى کوبد, مى رقصد و او را به عالم دیگرى مى برد. بروز نمونه هایى تاسفآور, موید تاثیرات شگرف چنین صحنه هایى بر فکر, اعمال و رفتار کسانى است که خود را در اختیار این تصاویر قرار داده اند. به این نمونه توجه فرمایید:

((در یک گزارش تصویرى با جوانى 16 ساله مصاحبه شده است که از طریق فیلمهاى ویدئویى به تمرین نوعى رقص پرداخته است و پس از 6 سال تمرین, آن را به طور کامل یاد گرفته اجرا مى کند. او همچون بازیچه اى بى اراده, اینک اسیر این هیولاست. نه خاصیتى دارد, نه فکرى, نه سازندگى و نه آینده اى در ذهن او جز خواندن و رقصیدن چیز دیگرى وجود ندارد. دلقکى شده در اختیار تب و تاب دنیاى شو, دنیایى که او از دریچه تصویر بدان راه یافته است و او خوش خیال و خوش باور خود را در این دنیا یک هنرمند! مى داند. او را به درون محافل و به اصطلاح جشنهاى گوناگون مى برند تا برایشان برقصد, کار به جایى کشیده شده است که با وجود سن پایین, اینک آلوده به انواع مواد مخدر است, آیا راهى وجود دارد که او را از این گرداب نجات داد؟))

نگاهى دو باره

در این سرى مقالات ما در صدد ارائه مفاهیم اصلى, روشن و ساده مربوط به رابطه ((جوان)) و ((تصاویر متحرک)) و بررسى تاثیرات نامطلوب این رابطه بوده ایم. سعى کردیم با کالبد شکافى هر دو طرف, محل اصابت ((تیرهاى زهرآگین تصویر)) بر ((روح و فکر جوان)) را نشان بدهیم تا هم خانواده ها و هم جوانانى که از مخاطبین این مباحث به شمار مىآیند, متوجه موقعیت خود بشوند. در نگاه دو باره این نتیجه گیرى به دست مىآید که فیلمهایى با موضوعات و خصوصیتهاى ذکر شده از این توانایى برخوردارند که جوان را از مسیر طبیعى رشد و تکامل خود باز دارند. جوان متاثر از اغواگریهاى تصویر از ادامه فعالیتهاى سازنده فکرى و روحى باز مانده و متوقف مى شود. این موضوع همه نگرانیهاى موجود در خصوص اثرات تخریبى این فیلمها را توجیه مى کند. ما مى خواهیم که با هشدار به همه خانواده ها, صرف نظر از اعتقادات و شیوه هاى تفکر آنان, جوانان مستعد خودمان را از معرض این آسیبها به دور نگه داریم و جز این, دغدغه دیگرى در بین نیست. چهار موضوع مورد اشاره یعنى خشونت, تصاویر جنسى, فیلمهاى سیاسى و شو, چهار نقطه حساس روح و اندیشه جوان را مورد حمله و هجوم قرار مى دهد و او را از ادامه سیر طبیعى زندگى خویش باز مى دارد که در مراحل پیشرفته تر و با به وجود آمدن بحران, او را به یک موجود بیمار محتاج درمان تبدیل مى کند.

یک توصیه:

اینکه چه باید کرد؟ و چه راههایى براى مقابله با این اثرات مخرب وجود دارد موضوع مستقلى است که اگر توفیقى باشد در آینده به آن خواهیم پرداخت. اما از آنجایى که مخاطبین ما در بحث ((جوان و اغواگریهاى تصویر)) خانواده هایى هستند که به دلیل بى توجهى و غفلت از این ویرانگریها, جوانانشان را در معرض هجوم تصاویر قرار داده اند, یک توصیه قطعى و مهم را, وظیفه خود مى دانیم:

مى گویند: ((مى توان چشم را بست و ندید اما وقتى که چشم باز بود دیگر نمى توان جلوى دیدن را گرفت)). خانواده ها مى بایست اولا خود متوجه این تخریبها باشند و ثانیا جوانشان را از دیدن این تصاویر باز دارند. آنها مى توانند جلوى تماشاى تصاویر محرک را بگیرند اما اگر جوان این تصاویر را دید, دیگر پدر و مادر قدرت جلوگیرى از تاثیرگذارى آن را ندارند. نمى توان به جوان گفت: ((اشکالى ندارد فیلم جنسى ببیند فقط مراقب باشد که تحریک نشود)) این توصیه هر چند اکید دیگر در اختیار شما نیست. بنابراین اقدام قطعى, لازم و اجتناب ناپذیر, جلوگیرى از تماشاى تصاویر محرک است. شاید بتوان جوان را با ارائه آگاهیهاى مورد لزوم و تقویت روشن بینى او در مسائل سیاسى, اجتماعى کشور و جامعه جهانى, در مقابل اغواگریهاى سیاسى دنیاى تصویر, مقاوم و نفوذ ناپذیر کرد, اما مسلما در برابر آنچه به عنوان تاثیرات فیلمهاى خشن, عشقى و جنسى, شو و موسیقى بر شمردیم کمتر چنین راه حلى معقول به نظر مى رسد. پس تنها یک راه باقى مى ماند, پاک کردن محیط خانواده از تصاویر اغواگر. این موضوع هم, در حال حاضر که بحث تصاویر ویدئویى مطرح است و هم در آینده که مساله ماهواره مطرح مى شود, کاربرد عملى دارد و تنها توصیه و راه حل قطعى محسوب مى گردد. ممکن است جوانان بسیارى وجود داشته باشند که از کنترل خانوادگى بیرون هستند و دور از پدر و مادر به این تصاویر, دسترسى دارند, اما این موضوع باعث نمى شود که ما از ارائه این راه حل و توصیه آن به خانواده هایى که چنین مشکلى را ندارند و جوانانشان در داخل خانه در معرض تخریب هستند باز دارد. حفظ و تحکیم موقعیت جوان در داخل خانه, جذب و احترام به شخصیت او, توجه به نیازهاى منطقى و قابل تامین او, از مواردى است که مى تواند جوان را به محیط خانه, مربوط سازد. این توصیه که تنها راه, جلوگیرى از تماشاى این تصاویر مى باشد موضوعى است که اینک در داخل جوامع غربى مورد توجه واقع شده است. آنها نیز پس از سالها تحقیق و بررسى این نتیجه را بدست آورده اند که نباید اجازه دهند جوانان به تماشاى این برنامه ها بنشینند. به این خبر توجه فرمایید:

((یک دستگاه کوچک و ارزان قیمت آماده ورود به بازار آمریکاست که به والدین اجازه مى دهد از تماشاى برنامه هاى برخوردار از خشونت و خونریزى توسط فرزندانشان جلوگیرى کنند. کار دستگاههاى جدید این است که به محض دریافت کدى که براى برنامه هاى محتوى خشونت, برهنگى و کلمات رکیک به کار گرفته مى شوند جلوى پخش این برنامه را مسدود مى کند.))

مى بینید که اساس کار این دستگاهها نیز همان توصیه بالاست. به کار گرفتن امکانات موجود براى جلوگیرى از تماشاى این برنامه ها. در نگاه ما توجیه خانواده ها و توصیه به آنها در خصوص انجام اقدامات بازدارنده در داخل خانواده و فراهم کردن محیطى قابل پذیرش براى جوان در آن, محکمترین سد در مقابل سیل ویرانگرى است که هجوم تصاویر ویدئویى و یا در آینده هجوم امواج ماهواره اى خوانده مى شود. اگر چه مکانیسم عمل در ویدئو و ماهواره متفاوت است اما چون ماهیت محتوایى هر دو یکى است, مکانیسم دفاعى مشترک نیز در برابر آنها وجود دارد.

سخنى با جوانان

بى تردید شما برادر یا خواهر جوانى که مطالب ((جوان و اغواگریهاى تصویر)) را دنبال کرده اید, یا خداى ناکرده چنین مشکلى دارید و یا اینکه لااقل کسانى را مى شناسید که بىآنکه خود بدانند اسیر این تصاویر هستند, در هر صورت این پیام مى تواند براى شما مفید باشد که هیچ سرمایه اى جز سلامت, پاکى و طهارت, عمق و درستى فکر و اندیشه, تضمین کننده حیات پربار روحى شما نخواهد بود. این سرمایه در معرض خطراتى است که بر شمردیم. در نگاه ما جوان ایرانى, به آن اندازه از کمال و رشد رسیده است که حفظ این سرمایه را لازم شمرده و در راه آن از هیچ کوششى دریغ نورزد. اینکه به خانواده ها توصیه کردیم مانع جوانانشان از تماشاى چنین صحنه هایى باشند در واقع مرحله دوم محسوب مى شود. در مرحله اول خود شما قرار دارید که با درک موقعیت خود و شناخت عوامل مخرب, روحیه و فکرتان در مقابل ویرانگریها به مقاومت و دفاع بپردازید. این شما هستید که بیش از هر کس خودتان را مى شناسید و مى دانید که تصاویر گمراه کننده چه مشکلاتى را برایتان و یا براى دوستانتان به بار آورده است. این شما هستید که بهتر از هر کس از هجوم و فشار صحنه هاى مهیج و محرک فیلمها نگران و کلافه هستید. مى دانید که چه مى گوییم. حتما مایل نیستید که بیش از این مساله را بشکافیم, فقط یک خواهش داریم: ((بیایید لااقل خودمان را گول نزنیم)). ممکن است بگویید, امکانات لازم براى گذراندن سالم اوقات فراغت را در اختیار ندارید و یا برنامه هاى صدا و سیما برایتان جالب نیست و یا مسوولین فرهنگى کشور براى شما برنامه مفیدى ندارند تا از آنها استفاده کنید و یا... این حرفها در جاى خود, درست است و باید حتما مورد توجه واقع شود و مانیز مکرر آنها را تذکر داده ایم, اما بیایید واقع بین باشیم:

اگر مشکلاتى از قبیل آنچه در این مقالات به آن اشاره کردیم وجود دارد و تحت فشار غریزه هاى گوناگون درونى قرار دارید و اگر به وجود این مشکلات پى برده اید و در عین حال بى مهابا تصاویر فیلمهاى گوناگون را نگاه مى کنید ما قبل از فکر کردن به هر راه حلى, یک حرف داریم:

((اگر فیلم سالمى در اختیار ندارید, ویدئو را خاموش کنید و به کنارى بگذارید)) اگر این کار را انجام دادید و همچنان با گذشت زمان, مشکلاتتان برطرف و یا کمتر نشد, آنگاه با ما تماس بگیرید, البته فراموش نکنید که اثرات ویرانگر یک فیلم مخرب تا مدتها در فکر شما باقى خواهد ماند. آیا متوجه منظور ما شدید؟

1ـ بلوغ, تولدى دیگر, محمود محمدیان, ص31.

2ـ مسائل نوجوانان و جوانان, محمد خدایارىفرد, ص44.

(0) نظر
برچسب ها :
جوان و اغواگريهاى تصوير 2

جوان و اغواگریهاى تصویر

قسمت دوم

مجتبى محدث

یادآورى:

گفتیم که ((تصاویر متحرک)) یک عامل موثر در تغییر رفتارهاى فردى و مناسبات اجتماعى محسوب مى شوند. تصاویر از طریق تاثیرگذارى بر مراکز حساس اندیشه و احساس, باعث بروز این تغییرات مى گردند. تصاویرى که تاثیرات منفى و مخرب از خود به جاى مى گذارند را ((اغواگر)) نام نهادیم و مساله ویدئو و ماهواره را نیز به عنوان ابزارهایى که بیشترین سهم را در ارائه ((تصاویر اغواگر)) بر عهده دارند مطرح نمودیم, همچنان که ((جوان ایرانى)) را قشر قربانى این اغواگریها, معرفى کردیم. ادامه بحث به این مطلب ختم شد که هر دو طرف را بیشتر بشناسیم, هم ((سینماى گمراه کننده)) و هم ((جوانى که در خطر گمراهى)) قرار دارد.

ماهیت سینماى اغواگر

از همان نخستین روزهاى تولد, فیلم توانست تماشاگران را فریب دهد. به هنگام نمایش فیلم ((ورود قطار به ایستگاه)) توسط برادران لومیر, مردم از صندلیهاى خود برخاسته و از سالن نمایش فرار مى کردند, آنها با خود مى گفتند, قطار از پرده نمایش خارج خواهد شد و ما را زیر چرخهاى خود له خواهد کرد!این موضوع باعث خنده و تمسخر گردانندگان سینما در آن روزها مى شد.

پیدایش حقه هاى سینمایى نیز از همین صحنه هاى تصادفى و عکس العملهاى پیش بینى نشده مردم صورت گرفت. در یک صحنه فیلمبردارى در حالى که از حرکت یک گارى فیلم مى گرفتند, تصادفا دوربین خراب مى شود, پس از راه اندازى مجدد دوربین در حالى که دیگر, گارى از صحنه خارج شده بود, ناگهان یک اتومبیل در همان مسیر وارد جاده مى گردد, دوربین کار خود را از همینجا ادامه مى دهد و از حرکت اتومبیل فیلمبردارى مى کند, وقتى فیلم را براى مردم نمایش دادند آنها فکر مى کردند که گارى تبدیل به اتومبیل شده است.

ذکر این نمونه ها مى تواند ما را با این حقیقت آشنا سازد که در ماهیت تصاویر متحرک, نوعى فریب و خصوصیتهاى گمراه کننده وجود دارد; همگى مى دانیم که اصل حرکت تصویر نیز بر اساس عدم توانایى چشم در تشخیص فاصله ها بین نمایش هر عکس, صورت مى گیرد, اما منظور ما از سینماى اغواگر و بررسى ماهیت فریب دهنده و گمراه کننده آن, این نوع فریب بصرى که تنها با استفاده از خطاى چشم بیننده را از واقعیت دور مى نماید نیست. حقه هاى سینمایى, امروز, گستره اى بسیار وسیعتر از گمراهیهاى چشم را در بر مى گیرد. آنچه اهمیت دارد رسوب این گمراهیها در زوایاى ذهن جوانانى است که بى توجه به این تاثیرات خود را به طور مطلق در اختیار صحنه هاى فیلمهاى سینمایى قرار مى دهند. ماهیت سینماى اغواگر در قالب موضوعات زیر قابل شناسایى است:

خشونت و جنایت

زدوخورد, کشت وکشتار, بى رحمى و قساوت خمیرمایه ((سینماى خشونت)) را تشکیل مى دهد. از آغاز ساخت فیلمهاى داستانى, موضوع خشونت حجم اصلى فیلمهاى بسیارى را در بر مى گیرد. نخستین فیلم داستانى که در آمریکا ساخته شد ((سرقت قطار)) نام دارد که در آن هجوم یک باند مسلح به یک قطار مسافرى نمایش داده مى شود و کشت وکشتارهایى که پس از آن صورت مى گیرد. فیلمهاى ((وسترن)) که دهه هاى طولانى محور اصلى تولیدات سینمایى را تشکیل مى داد بر پایه خشونت, جنایت و آدمکشى استوار است. فیلم ((پدر خوانده)) که هالیوود همیشه به آن افتخار کرده است راههاى مختلف و صحنه هاى گوناگون قتل و کشتار را نشان مى دهد. در حال حاضر نیز صحنه هاى خشونتآمیز بیشترین سهم را در فیلمهاى مختلف سینمایى غرب به خود اختصاص داده است. یک هفته نامه آمریکایى مى نویسد:

((تنها در یک روز بیش از 1846 صحنه خشونتآمیز در تلویزیونهاى آمریکا به نمایش در مىآید))

و یا گزارش یک روزنامه آمریکایى مى گوید:

((هر کودک آمریکایى تا قبل از پایان دبستان شاهد 8هزار صحنه قتل و 100هزار عمل خشونتآمیز دیگر از طریق تلویزیون است)).

اگر این فیلمها تبلور روحیه واقعى سازندگان آن باشد, باید بگوییم انسان غربى تنها کارى که از دستش بر مىآید قتل و جنایت است و این خصلت در خمیرمایه و ذات یک فرد آمریکایى و یا اروپایى به صورت طبیعى وجود دارد. براى اینکه با وجود چنین روحیه اى در نهاد آمریکاییها و اروپاییها آشنا شویم به یک مورد دیگر اشاره مى کنیم:

گلادیاتورهاى قرن بیستم

یکى از به اصطلاح مسابقاتى که در غرب برگزار مى شود, مسابقات کشتى کج است. در این مسابقه که با شور و حرارت و استقبال بسیار زیاد مردم برپا مى شود, دو فرد قوى هیکل قوى پنجه سست مغز را, بدتر از زمان گلادیاتورها به جان هم مى اندازند که بى هیچ محدودیتى با مشت و لگد بر سر و کله هم بکوبند. این دو آنقدر همدیگر را مى زنند تا یکى از طرفین مجروح و ناتوان و بیهوش شود و یا حتى بمیرد و نعشش از رینگ مسابقه بیرون برده شود و آن دیگرى دستش به عنوان برنده بالا برده شود. تماشاگران گردآمده در سالن مسابقه هم که پول بسیارى را به جیب گردانندگان واریز کرده اند, وحشیانه یکى از طرفین را که مورد علاقه شان مى باشد تشویق مى کنند و خواستار مرگ طرف دیگر مى شوند. فیلمهاى مختلف و گوناگون این مسابقات در حال حاضر قسمت عمده اى از فیلمهاى ویدئویى موجود در کشور را تشکیل مى دهد. مشتریان ویدئو, غافل از همه جا با هیجان فراوان به پاى تماشاى این فیلمها مى نشینند و وقت پر ارزش خود را صرف دیدن این برنامه ها مى کنند و نمى دانند که ضربه هاى آن آدم نماها, قبل از آنکه به سر و کله حریف وارد آید بر مغز و اعصاب و فکر این تماشاچیان است که فرود مىآید و آن گردانندگان گردن کلفت هستند که بهره واقعى را از فروش این فیلمها به دست مىآورند.

دستمایه اى براى ابتذال

بررسى نقش زن در سینما خود فرصتى مستقل را مى طلبد, آنچه در این بحث مورد نظر مى باشد اشاره به بهره بردارى از زن در ارائه تصاویرى است که جلوه گریهاى او را به نمایش مى گذارد. در کنار فیلمهاى خشن و حادثه اى, فیلمهایى که زن, به عنوان موجود مطلوب مردان به نقشآفرینى مى پردازد محور دیگرى از فیلمهاى سینمایى است.

فیلمهایى که به اصطلاح بر محور عشق ساخته مى شود از نقطه برخورد زن و مرد بازیگر آغاز و با مضمونى از خاطرخواهى, هجران و دورى, دریغ و درد, ادامه مى یابد. پشت سر گذاشتن موانع و رقبا و تلاش براى دستیابى به یکدیگر, صحنه هایى است که یکى پس از دیگرى به دنبال هم ردیف مى شوند و فیلم یا با به هم رسیدن دلباختگان پایان مى پذیرد و یا با جدایى همیشگى. استفاده از جاذبه هاى تصویرى و تلفیق آن با ظاهر نقاشى شده هنرپیشگان همراه با موسیقیهاى جگر سوز! از خصوصیات این فیلمهاست.

اگر استفاده از زن و خصوصیات زنانه در سینما در همین حد باقى مى ماند و از مرز خاطرخواهیهاى اینچنینى فراتر نمى رفت و سینما تنها روایتگر همین مثلا عشقهاى خیابانى و بیابانى! باقى مى ماند و فقط همین فیلمها نیز در دسترس جوانان ما بود باز براى نتیجه گیرى از بحث ما ـ که به آن خواهیم پرداخت ـ کافى مى نمود; یعنى جوان, دختر یا پسر, با دیدن همین مقدارصحنه هاى پرکشش به اندازه کافى درمعرض تزلزل و تخریب قرار خواهد گرفت, اما با کمال تاسف باید گفت, مساله در همین حد باقى نمانده است. بهره بردارى از زن, در سینما فراتر از آن چیزى است که گفته شد.

پدیده ((تصاویر جنسى)) با هر اسم و برچسبى که دارند امروز, مهلکترین بخش سینماى اغواگر را تشکیل مى دهد. با کمال تاسف باید گفت این گروه از فیلمها نیز در یک میزان فاجعهآمیز در اختیار جوانان قرار دارد.

فیلم و اهداف سیاسى

تحریف حقایق تاریخى, دگرگون جلوه دادن واقعیتهاى سیاسى, تحقیر ملتها, تخریب نهادهاى شخصیتى و استقلال مردم, و خلاصه ((دیپلماسى فیلم)) بخش دیگرى از جلوه گریهاى دنیاى تصویر است.

در سالهاى اخیر فیلمهاى برتر سینماى غرب در واقع اهداف و اغراض سیاسى را دنبال مى کند. سردمداران سلطه در پى تحکیم پایه هاى قدرت جهانى خود هستند و در این راه به فریب و گمراه کردن ملتها با استفاده از قدرت سینما, تکیه کرده اند. اگر در دهه هاى گذشته خشونت در فیلمها بر محور باندهاى گانگسترى و مافیایى در داخل جوامع غربى و آمریکایى استوار بود, در فیلمهاى جدید قهرمان داستان یک آمریکایى قدرتمندو قوى هیکل است که به سراغ مخالفین تمدن آمریکاییها مى رود. پیام ساده و قابل دریافت این فیلمها این است که نیروى برتر آمریکایى! همیشه و در همه جا پیروز است. قهرمانان جنایت و کشتار در این فیلمها نه, به صورت آدمکشهاى بى رحم و حرفه اى, بلکه به صورت انسانهایى جلوه داده مى شوند که دشمنان منحط و بى تمدن! را از میان بر مى دارند!

اینها تا آنجا پیش مى روند که عکس و پوستر آنها بر لباس و کیف و کفش و کتاب جوانان جهان سومى به عنوان یک الگوى دوست داشتنى, نقش مى بندد. آیا عجیب نیست که آنها جلادان خود را دوست مى دارند.

فیلم ((بدون دخترم هرگز)) تنها پر سروصداترین فیلم از این نوع بود که علیه ایرانى و فرهنگ ریشه دار او ساخته شد و الا تعداد این قبیل فیلمها که طى سالهاى پس از انقلاب ساخته شده است به صدها فیلم مى رسد.

موسیقى و تصویر

دسته اى دیگر از تصاویر رنگارنگ وارداتى مربوط به اجراى شوها و برنامه هاى مختلف خوانندگى و نوازندگى است. صنعت سینما از نخستین روزى که توانست ((صدا)) را در کنار ((تصویر)) و همراه با آن به گوش تماشاگران برساند, فیلم را عاملى براى گسترش و ترویج موسیقى غربى قرار داد. نخستین فیلم ناطق تاریخ سینما نیز, یک فیلم موزیکال بود. آوازه خوانها به کمک این پدیده علاوه بر صدا, تصویر خود را نیز در اختیار علاقمندانشان قرار دادند. این سیر امروز به ارائه انواع برنامه هاى موسیقى و تصویر ختم شده است. آخرین برنامه هاى تولید شده توسط خوانندگان آمریکایى و اروپایى با استفاده از شبکه هاى تصویرى بر روى صفحه تلویزیونها جاى مى گیرند. وسعت و تنوع این برنامه ها در حدى است که جوان ایـرانى با دیـدن آنـها تصـور مى کنـد, در غـرب آدمهـا آنقدر خوشحال و خوش هستند که هیچ کارى جز خواندن و خندیدن و رقصیدن ندارند.

این چهار محور, یعنى خشونت و جنایت, عشق وابتذال, اغواى سیاسى, شو و موسیقى, موضوعات عمده اى است که دنیاى تصاویر اغواگر را تشکیل مى دهد و در حال حاضر تحت عنوان ((فیلمهاى ویدئویى)) بسیارى از جوانان کشور ما را تحت پوشش قرار داده است.

حساسیتهاى دوران جوانى

بحث در باره موضوعات مطرح در فیلمهاى موجود را به پایان مى بریم. ممکن است در یک بررسى طولانى تر, عناوین دیگرى نیز یافت شود که ما را با ماهیت تصاویر غرب, بیشتر آشنا کند, اما براى آنچه ما در نظر داریم همین مقدار نیز مى تواند کافى و قابل استفاده باشد. حال به قسمت دیگر مى پردازیم. یعنى شناخت جوان و حساسیتهاى دوران جوانى.

دوران جوانى چند ویژگى عمده دارد که مجموعا باعث ((حساسیت)) این فصل از عمر مى گردد. این ویژگیها جوان را در حالتى شکننده قرار مى دهد. اگر عبور از دوران جوانى با دقت و رعایت ظرافتهاىموجود صورت بگیرد شخصیت جوان به عنوان یک نیروى مقاوم و استوار که تا پایان راه پر پیچ وخم زندگى,مقاوم واستوارقادربه حرکت خواهدبود,شکل خواهد گرفت.

وجود این خصوصیتها و بروز آنها در دوران جوانى, در واقع لازمه زندگى انسان به شمار مىآید, اما خروج آنها از حد و مرز اعتدال است که مى تواند فاجعهآفرین باشد. بررسى تعدادى از این خصوصیتها در جوان و شناخت اثرات تحریک کننده تصاویر بر روى آنها, مى تواند ما را با این حقیقت بیشتر آشنا کند.

تحرک و هیجان طلبى

جوان, پرتحرک و هیجان طلب است. دوست دارد همیشه در حال تلاش و جنب وجوش باشد. انرژى و نیروى ذخیره شده فراوان در وجود او, راهى براى رها شدن مى جوید. اگر این انرژى در جهت صحیح و منطقى به کار گرفته نشود باعث انحراف و بدفرجامى است. جوان تحت فشار این نیرو, کم حوصله, بى قرار, کم تحمل و گاهى نیز خشن است. هر نوع تحریکى باعث عکس العمل منفى مى شود که مى تواند عواقب وخیمى را در بر داشته باشد.

این خصوصیت را در کنار فیلمهاى خشن و حادثه اى و تصاویر جنایت و کشتار بگذارید. این صحنه ها براى تخلیه انرژى متراکم و نهفته در جوان و براى ارضاى روحیه حادثه جویى و هیجان طلبى او آسانترین راه را پیش پاى او مى گذارد: براى هر موضوع کوچکى مى توان با دیگران به زد و خورد و جنگ پرداخت. براى نشان دادن تاثیرات صحنه هاى خشونت بار در فکر و روح و رفتار یک جوان, شاید ارائه نمونه هاى علنى و عینى گویاتر از هر هشدارى باشد:

((بر اساس یک تحقیق ملى از 50 ایالت آمریکا و 6200 مدرسه آن, انواع خشونت طى 5سال گذشته به میزان 17درصد در میان دانشآموزان آمریکایى رشد داشته است. جنگ بر سر دختر, جنگ بر سر پسر, خشونتهایى که به الکل مربوط مى شود, خشونتهاى داخل اتوبوس مدرسه, خشونت بر سر شعارهاى دیوارى, حوادثى که به خاطر آوردن اسلحه در داخل مدرسه اتفاق افتاده, خشونت بر سر پارک اتومبیل و درگیریهاى نژادى و آزارهاى جنسى, خشونتهایى بوده اند که همه نسبت به سال قبل از رشد قابل ملاحظه اى برخوردار بوده اند. روزنامه واشنگتن پست که این گزارش را منتشر کرده است در ادامه مى نویسد:

همه روزه هزاران پلیس اسلحه به دست به جاى رفتن در خیابانها به مدارس لوسآنجلس مى روند و قبل از آغاز کلاسها با دستگاه فلزیاب خود به منظور یافتن اسلحه, دانشآموزان را بازرسى مى کنند))

در همین مقاله خواندید که یک دانشآموز آمریکایى قبل از رسیدن به سن دبستان تا 8هزار صحنه قتل و جنایت را از تلویزیون تماشا مى کند. آیا شما از چنین دانشآموزى تعجب خواهید کرد که با خود اسلحه به کلاس درس ببرد و همکلاسى اش را به خاطر یک دعواى ساده بکشد؟ او از تلویزیون آموخته است که مى تواند براى کمترین موضوع, با دیگران درگیر شود و حادثه بیافریند, او اسیر اغواگرى و فریب تصویر است و خود را مجاز مى داند که همانند قهرمانان فیلمها, هر مزاحم و مانعى را از سر راه بردارد. عاقبت اندیشى و تمییز واقعیت از تصاویر خیالى فیلمها, کارى است که شخص در چنین موقعیتى قادر به انجام آن نیست. آیا ما نیز اجازه خواهیم داد جوانانمان به چنین سرنوشتى دچار شوند؟

بحث در باره تاثیرات بلوغ جنسى و ویرانگریهاى صحنه هاى تحریکآمیز در فکر و روح جوان و بررسى دیگر ویژگیها را به قسمت بعد موکول مى کنیم.

ادامه دارد.

(0) نظر
برچسب ها :
جوان و اغواگريهاى تصوير

جوان و اغواگریهاى تصویر

قسمت اول

مجتبى محدث

خاصیت انکار ناپذیر فیلم, این است که بیننده خود را تحت تاثیر قرار دهد; او را اسیر فراز و نشیبهاى خود گرداند, بخنداند, بگریاند, و گاه از خود بیخود کند. این خاصیت در همه جا به نفع بیننده نیست. گاه تصاویر سینمایى, شخص را آنگونه که نباید, مى سازند. این, برجسته ترین ویژگى ((دنیاى تصویر)) است.

تصویر مى تواند ((هدایتگر)) باشد, اما همیشه چنین نیست. بسیار اتفاق مى افتد که ((اغواگرى)) دارد. ((اغواگر)) را در لغـت ((گمراه کننده)) معنا کرده اند.

وقتى براى نخستین بار, عکسهایى که کنارهم قرار گرفته بودند, با سرعت از مقابل عدسى, عبور داده شدند و تصاویر متحرکى را بر روى پرده به نمایش در آوردند, مردم فکر کردند, یک وسیله تازه و جالب براى سرگرمى اختراع شده است. وسیله اى که حرکات مختلف آدمها را ضبط مى کند و دوباره آن را بر روى پرده سفید, به نمایش در مىآورد. اولین فیلمها نیز, تنها همین ویژگى را داشتند. دوربین حرکات و رفتار معمول آدمها را ضبط مى کرد و بعدا به نمایش مى گذاشت; یکى از نخستین فیلمـهایى کـه توسـط بـرادران لـومیـر, ساختـه شد, ((غذاى بچه)) نـام داشت که صحنـه هاى معمـولى غـذاخـوردن یـک بچـه را به نمایش مى گذاشت.

پس از مدتى, اولین فیلمهاى داستانى ساخته شد. با گذشت زمان و پیشرفت تکنیک و تکنولوژى, کم کم, تصاویر متحرک, عرصه گسترده ترى را بر روى چشم تماشاگران خود, گشود. اختراع تلویزیون باعث گردید که مردم علاوه بر سینماها, در منازل خود نیز, از دیدن تصاویر متحرک, محروم نباشند; همه چیز در اختیار تصویر قرار گرفت.

با تکامل روزافزون صنعت فیلم, این پدیده, ویژگیهاى منحصر به فردى پیدا کرد و تمامى زمینه هاى فرهنگى, اجتماعى, اقتصادى و سیاسى را تحت تاثیر خود قرار داد و اینک در حالى که آخرین سالهاى قرن بیستم را مى گذرانیم, فیلم و تصویر, دیگر یک وسیله سرگرم کننده بى تاثیر نیستند که تنها صحنه هاى ((غذاخوردن بچه)) ((خروج کارگران از کارخانه)) و یا ((ورود قطار به ایستگاه)) را نشان بدهند. فیلم یک محصول فرهنگى هنـرى, یـک کـالاى تجـارتى, یـک ابـزار بـراى هـدایـت افکـار عمـومى و یـک عامـل تعییـن کننـده در منـاسبـات اجتمـاعى است.

در یک جمع بندى, با توجه به ((پیشرفت در زمینه هاى تولید)), ((تنوع شیوه هاى ارسال و پخش)) و ((فراوانى انواع دستگاههاى گیرنده)) مى توان این ویژگیها را براى فیلم, برشمرد:

اولا, فراگیر است. گستره آن بى حد و مرز مى باشد. مى تواند هر کسى رادرهر کجاتحت پوشش قرار دهد و در عین حال هیچ مانعى نمى تواند از نفوذ آن جلوگیرى کند.

ثانیا, تاثیرگذار است. مى تواند در عمق افکار, احساسات وخواسته هاى مخاطبین خود نفوذ کند و آن را به شکل دلخواه تغییر دهد; مراکز حساس فکر و اندیشه را مورد هجوم قرار دهد و در آنجا جایگزین گردد.

ثالثا, فریبنده است, واقعیتها را دگرگون نشان مى دهد. خوبـها را بـد و بدیها را زیبا جلوه مى دهد, قدرت تشخیـص و انـتخاب را از فـرد مـى گیـرد و بـا ایـن وجــود, او را بـراى هـمیشـه مجـذوب خود نگه مى دارد.

این ویژگیها, باعث مى شوند که فیلم, به عنوان یک عامل موثر, در بررسى رفتارهاى فردى و اجتماعى مورد توجه کارشناسان واقع شود. متخصصین جامعه شناسى و روانشناسى, عوامل گوناگونى را در شکل گیرى و بروز یک عکس العمل فردى یا اجتماعى موثر مى دانند. مثلا براى بررسى علل گسترش یک عادت زشت و یک رفتار ناپسند در بین گروهى از افراد جامعه, ممکن است, محرومیتهاى اجتماعى, مشکلات و بحرانهاى خانوادگى, عوامل اقتصادى, ضعف شیوه هاى تربیتى, بى توجهى والدین و مربیان و یا علتهاى دیگر مورد بحث و بررسى قرار گیرند. کارشناسان در تعیین درصد تاثیرگذارى هریک از عوامل, نظرات متفاوتى ابراز مى کنند, اما فیلم, یعنى تصاویر متحرکى که همراه با صدا و جلوه هاى رنگارنگ, همه حواس بیننده رابه خودجلب مى نماید, بیش از دیگر عوامل مورد توجه واقع شده است.

جوان در برابر تصاویر

اگر این تشخیص کارشناسان را درست بدانیم و بپذیریم که فیلم, یکى از عوامل موثر در ارائه الگوهاى رفتارى, براى افراد مى باشد, بى تردید,کنجکاوى و حساسیت بیشترى در این مورد, از خود نشان خواهیم داد. اولین سوالى که در این مرحله با آن روبه رو خواهیم شد, این پرسش است که, در حال حاضرو درکشور ما,کدام قشر,بیش از سایر اقشار و گسترده تر از دیگران, درمعرض تاثیرپذیرىازانواع فیلمهامى باشد؟ پاسخ روشن است, قشر جوان.

رسالت اصلى این نوشتار نیز, بررسى ((تاثیرات دنیاى تصویر بر رفتار, تفکرات و آرمانهاى جوان ایرانى)) است. بروز برخى عوارض زیانبار, ناشى از ارتباط گسترده جوان ایرانى با فیلمهاى گوناگون و روند رو به گسترش این ارتباط, طرح چنین موضوعى را اجتناب ناپذیر مى نماید. در شرایط کنونى, از راههاى اصلاح, تعلیم و تربیت و آموزش نسل جوان, نمى توان سخنى به میان آورد, مگر اینکه, قبل از آن, نسبت به این موضوع مهم, حساسیت کافى نشان داده شده باشد.

اشتباه نکنید; ما با اصل فیلم و تصویر مخالف نیستیم و این مطلب, روشن است. تاکید بر عوارض ناشى از جنبه هاى منفى این پدیده قرن حاضر, دلیلى براى نفى اثرات مثبت و بهره دهیهاى آموزشى و تربیتى آن نمى باشد. ما بحث خود را بر روى این نکته متمرکز کرده ایم که, جنبه هاى منفى و تاثیرات نامطلوب تصاویرى که بر پرده هاى کوچک و بزرگ, نقش مى بندند, اساسى ترین عامل در بروز نابهنجاریهاى رفتارى گروهى از جوانان کشور ماست; گـروهـى کـه در دنیـاى پـر زرق و بـرق تصویر گرفتار آمده اند.

تصاویر موج نشین

در حال حاضر, تصاویرى کـه امـواج با خـود حمل مى کننـد و در فضـاى کشـور مـا, پـراکنـده مى سـازنـد, از دو مـرکز ارسـال مى شـونـد, یکى ایستگاههاى تقویت شده موجود در کشورهاى همسایه و دیگرى ماهواره.

ایستگاههاى زمینى همسایگان ما, با ارسال برنامه هاى مختلف شبکه هاى تلویزیونى, نقاط مرزى کشور را تحت پوشش امواج ارسالى خود دارند. تاثیرات فرهنگى و اجتماعى, برنامه هاى ارسالى توسط این شبکه ها, مى تواند مورد بررسى و توجه قرار گیرد, با وجود این, به دلیل محدودیت درپخش, این ایستگاهها, هنوز قدرت تحت پوشش قرار دادن, نقاط مرکزى کشور راندارند, بنابراین بیشترین درصد جمعیت کشور که در نقاط مرکزى ساکن هستند, از تاثیرات شبکه هاى تلویزیونى کشورهاى همسایه به دور مى باشند.

ماهواره تنها وسیله اى است که در صورت تکامل نهایى تکنولوژى ارسال امواج, مى تواند به عنوان موثرترین عامل پخش تصاویر تلویزیونى خارجى, عمل نماید, چرا که در این صورت گیرنده هاى معمولى خانگى, قدرت دریافت مستقیم این امواج را خواهند داشت و در این مساله, دیگر فرقى بین نقاط مرزى و مرکزى کشور نخواهد بود. البته در شرایط کنونى هم, امکان دریافت تصاویر ماهواره اى با نصب آنتنهایى که چندان نیز دست نیافتنى نیستند, فراهم مى شود. مشکل فعلى تهیه این آنتنها, مشکل مالى و قیمت بالاى آنهاست که اقشار متوسط جامعه قادر به خرید آن نمى باشند. بنابراین ماهواره و تصاویر ارسالى توسط کشورهاى دیگر گرچه در متن اهداف این بحث قرار دارند و در آینده نیز به عنوان تنها هدف و منظور اصلى این مباحث در خواهند آمد, اما در حال حاضر, دچار محدودیتهاىپخش مى باشند و هنوز به صورت گسترده که همگان, امکان دسترسى به آن را داشته باشند, عمل نمى کنند. تصاویر موج نشین, همچنان پشت در خانه ها سرگردان هستند و این فرصتى را به دست مى دهد که قبل از ورود آنها به داخل خانه, کمى بیشتر با ماهیت ارمغانى که بهمراه خواهند آورد آشنا شویم. ارمغان ماهواره نیز جز تصویر نخواهد بود, این تصویر, درحال حاضر, بیش از هر وسیله دیگر, توسط یک دستگاه خانگى در اختیار خانواده هاست.

ویدئو, یگانه دستگاه نمایشگر فیلم است که به گونه اى گسترده و خارج از سیاستهاى رسمى, عمل مى کند. بحث در باره ویدئو, به معناى توجه به دستگاهى که خصوصیت آن ضبط و پخش تصویر در گیرنده هاى خانگى است, نمى باشد. آنچه اهمیت دارد تصاویرى است که توسط این دستگاه به نمایش در مىآیند. هدف اساسى نیز پى بردن به ماهیت واقعى این تصاویر است که در این صورت, صرف نظر از اینکه مرکز پخش آن ایستگاههاى زمینى یا ماهواره و یا ویدئو باشد, مى تواند ما را در شناخت تاثیرات آن, یارى نماید. اما قبل از اینکه به این موضوع بپردازیم, لازم است مطلبى را در باره ((ویدئو)) بـا شمـا در میـان بگـذاریـم. ایـن مطلـب از آنجایى که بر روى برخى حالات و عکس العملهاى رفتارى, افراد انگشت مى گذارد با بحـث مـا مرتبط است. یعنى همه چیز به ((اغواگرىتصویر)) مربوط مى شود.

ویدئو در خانه

ویدئو, دیگر, به یک وسیله سرگرم کننده پیش پا افتاده, تبدیل شده است. این محصول تکامل یافته تکنولوژى,به آسانى در اختیار و دسترس خانواده هاست. حتى خانواده هایى که از درآمد مکفى براى گذران زندگى روزمره, نیز برخوردار نیستند, به هر طریق ممکن این سینماى کوچک خانوادگى به جمع اعضاى خانواده اضافه کرده اند. با توجه به وسعت استفاده کنندگان از ویدئو, در یک جمله باید گفت: امروز, ویدئو, خانه هاى ایرانى راتسخیر کرده است.

ویدئو,به دلایل مختلفى به درون خانه ها, راه پیدا مى کند.ویژگیهاى ویدئو, که تصاویر گوناگون و رنگارنگ را در زمینه هاى دلخواه ارائه مى کند,باعث جذابیت آن مى شود جذابیت وجلوه گرى هر کالایى مى تواند, تنهاترین دلیل براى خرید آن کالا باشد, اما شاید جالبترین دلیل براى ورود ویدئو به بسیارى از خانه هاى ایرانى, چیز دیگرى باشد.

خانواده هایى که معمولا یک یا چند دختر و پسر جوان نیز, در خانه دارند, گاهى مجوز خرید این دستگاه را به انگیزه پاىبند کردن بچه ها در داخل خانه صادر کرده اند. از آنجایى که محیط بیرون از خانه, چندان سالم نیست و بچه ها در معرض خطر دوستى با افراد ناباب هستند, ویدئو به عنوان یک وسیله مناسب براى در خانه نگه داشتن آنها, برگزیده شده است و چون پدر و مادر, خود را قادر به کنترل برنامه ها و فیلمها مى بینند, طبیعتا این تصمیم مشکل عمده اى را براى خانواده ایجاد نمى کند. در نظر آنها, فیلمهاى سالمى نیز وجود دارد که مى تواند مورد استفاده قرار گیرد. این اقدام مى تواند هم باعث خوشحالى بچه ها شود و هم از بیهوده گشتن آنان در کوچه و خیابان جلوگیرى کند. بنابراین, پدر و مادر, با نوعى احساس رضایت و اطمینان, راه را براى هجوم تصویرها به معز و روح جوانانشان باز مى کنند. با بررسى بیشتروپس ازاینکه دریافتیم ورود فیلمهاى ویدئویى, چه نتایجى را در پى خواهدداشت,روشن مى شودکه چرا,این موردراجالبترین,دلیل ورود ویدئو به داخل خانه ها دانستیم; حکایت گریز از چاله و گرفتار آمدن در چاه است.

مدت کوتاهى که از تماشاى تصاویر ویدئویى مى گذرد, پدر و مادر به این نتیجه مى رسند که ارزیابى آنان از تاثیرات چند منظوره ویدئو, درست بوده است; بچه ها کاملا سرحال و خوشحال هستند و بیشتر وقتشان را در داخل خانه و در کنار یکدیگر مى گذرانند, تقریبا پاى آنها از کوچه و خیابان بریده شده و اوقات فراغت را به تماشاى فیلمهاى معمولى, شبیه آنچه از سیما به نمایش در مىآید, مى گذرانند. این آرامش موقتى, کم کم, پدر و مادر را در حالتى از بى خبرى و غفلت قرار مى دهد. در این غفلت و بى خبرى, به تدریج فیلمهاى تازه اى در لیست نمایش قرار مى گیرد. اصرار بچه ها براى تماشاى فیلمهاى جدیدتر و ابراز کسالت و بى حوصلگى از تماشاى فیلمهاى تکرارى, خانواده را مجددا در موقعیتى مشابه با قبل از ورود ویدئو, قرار مى دهد. ابتدا, درگیرى, سروصدا و اوقات تلخى پیش مىآید. پدر و مادر, بر روى کنترل فیلمها, تاکید و پافشارى دارند, اما کم کم, توجیهات دو باره به سراغ آنها مىآید. براى خاتمه بخشیدن به وضع آشفته موجود, کم کردن کنترل بر روى نوع فیلمها, ضرر چندان بزرگى در پى نخواهد داشت. والدین با خود مى گویند: ((بچه ها دیگر به فیلمها عادت کرده اند و تماشاى تصاویر گوناگون براى آنها, امرى عادى تلقى مى شود. از طرف دیگر, بچه هاى ما, که خیلى فهمیده و باهوش و با شخصیت هستند, تحت تاثیر چند صحنه یک فیلم قرار نمى گیرند. آنها فقط فیلم را تماشا مى کنند و با تمام شدن فیلم, دیگر اثرى از آن در ذهن و فکرشان, باقى نخواهد ماند, به علاوه اگر فیلمهاى ویدئو نیز براى آنان تکرارى شود, باز به کوچه و خیابان روى خواهند آورد.)) این توجیهات, پدر و مادر را قانع مى سازد که چشم خود را بر روى نوع استفاده از ویدئو ببندند و فقط گاهگاهى تذکر مى دهند که: ((بچه ها هر فیلمى را تماشا نکنید)); البته پسر و دختر جوان, مى دانند که این حرفها دیگر خیلى هم جدى نیستند.

روزها مى گذرد

به این ترتیب هر روز یک فیلم تازه به تماشا گذاشته مى شود و چندى نمى گذرد که هیچ بحث و صحبتى بر روى انتخاب فیلمها صورت نمى گیرد; فیلم که از راه مى رسد, مستقیما داخل دستگاه قرارداده مى شود وبر پرده کوچک تلویزیون, ظاهر مى گردد. تصور مى کنید با گذشت زمان, چه اتفاقى خواهد افتاد؟ فضاى داخلى خانه مورد بحث که اعضاى جوان آن به استفاده کنندگان حرفه اى ویدئو تبدیل شده اند, آکنده از اضطراب, نگرانى و درگیرى است:

جوان خانواده به شدت با سایر افراد ناسازگارى مى کند, پرخاشجو و عصبى است. بر خلاف گذشته روابط عاطفى و نزدیکى با اعضا خانواده ندارد. کوچکترها را تحقیر مى کند و با بزرگترها بى ادبانه برخورد مى کند, به خواسته هاى والدین توجهى ندارد و از همه بدتر, ارتباطش با بیرون خانه,

قطع نشده است; ردوبدل کردن فیلمها باعث ایجاد ارتباطات جدید با افراد تازه اى شده است و حتى اتفاق مى افتد که شبها را نیز در خارج از منزل و در خانه دوستانش بسر مى برد و این موضوع باعث درگیرى شدید بین او والدینش مى گردد. نکته مهم دیگرى که باعث نگرانى جدید مى شود, این که, بر خلاف هدف و مقصود اصلى که تفریح, سرگرم شدن و ایجاد روحیه شاد و با نشاط در او بوده است, امروز, این جوان از یک روحیه پریشان, غیرشاداب,کسل و غمگین برخوردار است. آیا این علائم نشانه یک بیمارى است؟آیابروزاین حالتهاطى یک فرآیندطبیعى صورت گرفته است؟به این معنى که اگر,امثال این جوانان,درمعرض گسترده صحنه هاىمختلف قرار نداشتندنیز,مابامشکلاتى اینگونه دررفتارواحساساتآنان,روبه رو مى شدیم؟

همانطور که اشاره رفت, هیچ شکى وجود ندارد که درصد بسیار بالایى از ناملایمات رفتارى و روحى در بخشى از جوانان امروز, معلول تاثیرپذیرى از مضامین صحنه ها و بدآموزى فیلمهاى سینمایى است که در شکل رایج آن, یعنى فیلمهاى ویدئویى, در اختیار جوانان قرار دارد.

براى روشن شدن مساله, لازم است با ماهیت هر دو طرف, یعنى جوان و تصویر, بیش از پیش آشنا شویم. اگر بدانیم که محتواى این فیلمها چیست؟ و چگونه از شیوه هاى تاثیرگذارى استفاده مى کنند؟ حرف و پیام صحنه هاى فیلم چیست؟ و از چه سخن مى گویند؟ و از سوى دیگر خصوصیات روحى و فکرى جوان چگونه است و از چه چیزهایى تاثیر مى پذیرد؟ در آن صورت مى توانیم به این سوال دقیقا پاسخ دهیم که ((دنیاى تصویر)) با همه ویژگیهایش چه اثراتى بر ((دنیاى جوان)) با همه حساسیتهایش دارد؟ پاسخ این سوال را در شماره بعد پى خواهیم گرفتo.

ادامه دارد.

(0) نظر
برچسب ها :
هدايت و ضلالت

هدایت و ضلالت

سـؤ ال شـده کـه :

اگـر مـعـنـى آیـه »یـُضـِلُّ مـَنْ یَش اءُ وَ یَهْد ى مَنْ یَش اءُ« صحیح است پس ما از خود قدرتى نـداریـم و هـر کـه را خـدا بـخواهد هدایت مى کند و هر که را بخواهد گمراه مى نماید پس اختیار سعادت و شقاوت دست ما نیست .

پاسخ ما:

هـدایت بر دو قسم است :

یکى ارائه طریق یعنى راهنمائى و نشان دادن راه ؛ مثلا کسى از انسان مکانى را آدرس مى گیرد و او آدرس مى دهد راهنمائیش کرده و طریق وصول به مقصود را به او نشان داده است .

دوّم :

»ایصال الى المطلوب « یعنى شخصى را که آدرس مى خواسته دستش را گرفتن و او را براى آنکه مبادا از راه مـنـحـرف شـود بـه مـقـصـود رسـانـدن اسـت هـر دوى ایـنـهـا هـدایـت اسـت ولى در اوّلى اگر چه ممکن است هدایت کـامـل بـاشـد امـّا احـتـمـال خـطـر و انـحـراف نـیـز وجـود دارد ولى در هـدایـت قـسـم دوّم بـه هـیـچ وجـه در آن احتمال خطر و انحراف راه ندارد.

بـدون شک خداى تعالى همه افراد بشر را بوسیله انبیاء و اولیاء مساوى هدایت کرده و کتاب آسمانى براى همه نازل فرموده است . و درباره »پیغمبر اسلام « (صلّى اللّه علیه و آله ) مى گوید: »

وَ م ا اَرْسَلْن اکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْع الَمی نَ«((12))

یعنى :

ما نفرستادیم تو را مگر آنکه رحمت براى جهانیان باشى .

و نـیـز مـى فـرمـاید:

»
رَبُّنَا الَّذ ى اَعْطى کُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى «((13))

یعنى :

خداى من کسى است که خلقت هر چیزى را به او عطا فرموده و سپس او را هدایت کرده است .

بـنـابراین تردیدى نیست که هدایت قسم اوّل ، همگانى است و منظور هدایت همه مردم بسوى سعادت است و این همان ارائه طـریـقـى اسـت که در مقدّمه همین مطلب ذکر شد و لذا اگر در بعضى آیات و روایات هدایت به جمع خاصّى نـسـبـت داده شـده مـنـظـور ایـن قـسم از هدایت نیست . ولى بدون تردید اگر کسى به این قسم از هدایت اهمیّت داد و راهـنـمـائیـهـاى پـروردگار را کاملا توجّه نمود و ارائه طریق الهى را سرمشق زندگى خود قرار داد به صریح قـرآن از هدایت قسم دوّم که ایصال الى المطلوب باشد برخوردار خواهد شد زیرا پروردگار در قرآن فرموده :

»
وَالَّذی نَ ج اهـَدوُا فـی ن ا لَنـَهـْدِیـَنَّهـُمْ سـُبـُلَن ا« ((14))

یـعـنـى :

کـسـانى که در راه اطاعت و بندگى و فرمان بردارى ما کوشش کنند ما آنها را به راه خودمان هدایت مى کنیم .

بـدون تـردیـد ایـن هـدایـت هـمـان هـدایـت قـسـم دوّم اسـت زیـرا تـا هـدایـت قـسـم اوّل بـه فـردى نـرسد و امر و نهى الهى را نداند فرمان بردارى و کوشش در اطاعت و بندگى براى او مفهومى نخواهد داشت و وقتى این عمل انجام شد خدا او را هدایت خواهد کرد.

بـه عـبـارت واضـح تـر هـیـچ عـاقـلى کـارى را بـدون عـلّت انـجـام نـمـى دهـد مـثـلا انـسـان عاقل یکى از دو گمشده را بدون علّت و خصوصیّتى که در او باشد راهنمائى کند و دیگرى را اعتنائى ننماید.

پـس چـگـونه بر خداى حکیم این معنى روا باشد؟ لذا ممکن نیست بگوئیم بدون علّت عقلائى خدا هر که را بخواهد هـدایـت مـى کـند و هر که را بخواهد گمراه مى نماید؛ پس هدایت و ضلالت علّت دارد اگر کسى به راهنمائیهائى کـه خـدا بـوسـیـله پـیـامـبـرانـش دسـتـور فـرمـوده تـوجـّه کـرده و آنـهـا را بـه کـار بـسـت و بـه هـدایـت قـسـم اوّل عـمل نمود خداى تعالى بوسیله ایصال الى المطلوب که همان هدایت قسم دوّم است او را به سعادت مى رساند و الاّ اگر به راهنمائیهاى الهى توجّه نکرد بلکه نسبت به انبیاء و اولیاء و آمرین به معروف و قرآن بى اعتناء بـود خدا او را طبعا در ظلمت جهل بدون نور هدایت باقى مى گذارد و هر قدمى که در این ظلمتکده بردارد به طرف بدبختى برداشته و رفته رفته خودبخود از جادّه مستقیم منحرف مى شود تا جائى که حتّى ممکن است وجدانش را هم از دست بدهد این است معنى آیه شریفه »یُضِلُّ مَنْ یَش اءُ وَ یَهْد ى مَنْ یَش اءُ« که مکرّر در آیات قرآن دیده مى شود.((15))

(0) نظر
برچسب ها :
X