قسمت چهارم
دکتر آذر آذرى ـ دکتر حسین برهانى
آنچه در نوشتار قبل از نظر شما گذشت یک بحث زیربنایى و اساسى در سالم سازى جسم و روان جامعه بود. راه رسیدن به این نعمت الهى بسیار آسان است و همه آحاد جامعه در هموار کردن مسیر و نیل به مقصود نقش بسزایى دارند اما نقش مدیران جامعه در زمینه برنامه ریزى و سازماندهى و جهت دار کردن اذهان و رفتارها حرف اول را مى زند. در ادامه گفتار قبل به اینجا رسیدیم که والدین بایستى رفتارهاى مثبت فرزندان خود را مورد محبت و تایید قرار دهند و براى رشد شخصیت اجتماعى و بهداشتى به آنها آموزش دهند و آنها را بواسطه بعضى رفتارها مورد تشویق قرار داده و بخاطر رفتارهاى دیگرى تنبیه کنند و البته موارد مشخصى از تشویق و نحوه تنبیه را متذکر شدیم.
هرگاه صحبت از شخصیت انسان مى شود تاکید بر شخصیت اجتماعى ـ اقتصادىـ فرهنگىـ روانىـ سیاسى انسان مورد نظر است اما بنظر مى رسد که یکى از ابعاد فراموش شده شخصیت انسان شخصیت بهداشت روانى است که روح و جسم را در بر مى گیرد. بطور کلى هر نوع تلاشى که در جامعه صورت مى گیرد تا در آن جامعه برنامه ریزیها رفتارها و برخوردهاى اجتماعى, فرهنگى, سیاسى, اعتقادى و... بر اساس مفاهیم مثبت و معنوى پایه ریزى شود آن را بهداشت مى گوییم; بنابراین در مى یابیم که مفهوم عمیق النظافه من الایمان نیز بر این باور است و این رابطه دوطرفه است. بر این اساس کودکى که در خانواده بطور صحیح مورد محبت و تایید و آموزش و تشویق و تنبیه قرار مى گیرد,این کودک از شخصیت بهداشتى خوبى برخوردارمى شودو نتیجه مثبت رعایت بهداشت روانى درخانه وجامعه است. اما عواملى نیز وجود دارند که آثار ناخوشایندى بر ذهن و عمل کودک به جا مى گذارد و در رشد و تکامل شخصیت روانى کودک اثر سو مى گذارد.
از آنجایى که بسیارى از خانواده ها دچار نابسامانیهاى تاسفآور هستند آمادگى لازم جهت پذیرش اینگونه پیامها را ندارند و طبعا گریبانگیر پیامدهاى ناخوشایند و ناهنجار خانوادگى و اجتماعى آن خواهند شد. در این بین خانواده هایى نیز وجود دارند که به قوانین و اصول مذهبى مقید نیستند که اینها هم براى خود و هم براى جامعه معضلات فراوانى به بار مىآورند. در این خانواده ها برخوردهاى نامناسبى با نیازمندیهاى روانى کودکان مى شود, بعنوان نمونه گاهى والدین و سایر اطرافیان کودک را طرد مى کنند و گاهى نیز بدون محدودیت او را مورد حمایت قرار داده و تمام اعمالش را تایید مى نمایند و گاهى نیز کودک را صرفا بدلیل موفقیتهایى که کسب مى کند مورد محبت و لطف قرار مى دهند. به راستى چه باید کرد؟ آیا مى شود موضوع به این مهمى را نادیده گرفت؟ قبل از اینکه به اثرات طرد و یا تایید بیش از حد کودک و تبعات روانى آن بپردازیم لازم است به موضوع مهم دیگرى اشاره نماییم. موضوع این است:
متاسفانه, برداشتى که پدر و مادر از موضوع تنبیه دارند, ایجاد رعب و وحشت در دل کودکى کم سن وسال است که بدترین شکل آن کتک زدن و تنبیه بدنى است و با کمال تاسف همین شیوه نادرست توسط معلمین و ناظمین مدارس ادامه مى یابد! و ما شاهد اثرات مخرب روانى ـ رفتارى آن بر کودکان هستیم که سرانجام, به انزجار و تنفر کودکان از محیط خانه و مدرسه منجر مى شود. ریشه بسیارى از بزهکاریها و اختلالات و ناهنجاریهاى روانى از همین جا سرچشمه مى گیرد. شاید با ذکر یک مثال, بهتر بتوانیم نمونه اى از تنبیه مخرب و سازنده را در کودک بیان کنیم.
مادر هر روز صبح غذاى کودکش را آماده مى کند, اما کودک از خوردن غذا طفره مى رود. ما, در مى یابیم که او قصد جلب توجه و التماس مادر را دارد. در اینجا برخورد نادرست این است که به او التماس و اصرار کنیم که غذایش را بخورد و براى این کار به وعده و وعیدهاى راست و دروغ توسل جوییم یا خشمناک شویم و با تهدید و کتک او را مجبور به خوردن کنیم. نتیجه اینکه, این رفتار نادرست در آینده منجر به بروز ناهنجاریهاى رفتارى در کودک مى شود. برخورد درست آن است که بعد از اینکه سفره غذا را آماده کردیم, او را نیز همچون سایرین براى صرف صبحانه دعوت کنیم. اگر امتناع کرد به او کمى فرصت دهیم و دوباره به او یادآورى کنیم که اگر غذایش را نخورد سفره را جمع مى کنیم.پس ازاتمام فرصت داده شده, سفره غذا را جمع مى کنیم. این کار باید ادامه یابد تا آنجا که کودک مشتاقانه وبارغبت برسرسفره حاضر شود.
مثال دوم: کودکى است که تمام اسباب بازیهایش را در اتاقهاى مختلف پراکنده مى کند و بعد از تمام شدن بازى آنها را جمعآورى نمى کند. در اینجا برخورد غلط این است که بگوییم: اى بچه بى تربیت و بى نظم! همه جاى خانه را کثیف کردى! تو لیاقت ندارى که برایت اسباب بازى بخرم . تو باید بروى تو کوچه با سنگ و خاک بازى کنى. الاذن تو را در اتاق زندانى مى کنم و بعد هم چند سیلى به گوش بچه بنوازد! نتیجه این برخورد و تکرار آن باعث مى شود کودکى ترسو و توسرىخور و بى انضباط بار آید که اعتماد به نفس ندارد و بنابراین دچار نوعى اختلال روانى ـ رفتارى خواهد شد. برخورد مناسب و صحیح آن است که ابتدا خود شما با کمک کودک اسباب بازیها را جمعآورى کنید و با ملایمت اما جدى به کودکتان بگویید: در صورتى که اسباب بازیهایت را در خانه پخش کنى آنها را جمع مى کنم و دیگر به تو نخواهم داد, اما اگر اسباب بازیهایت را جمعآورى کنى و در جاى مخصوص بگذارى, باز هم برایت اسباب بازى مى خرم. سعى کنید به ساده ترین شکل او را توجیه کنید. براى مثال بگویید: اگر مهمان به خانه ما بیاید و ببیند که هر کدام از اسباب بازیهایت را گوشه اى انداخته اى, آن وقت مهمان ما مى گوید: این خانه چقدر گثیف شده! این اسباب بازیها مال کیست؟ چقدر اینجا نامرتبه! آن وقت مادر ناراحت مى شود.! روز بعد سعى کنید یک نوع اسباب بازى به کودک تحویل دهید و پس از اتمام بازى, کودک آن را به شما تحویل دهد و شما اسباب بازى دیگرى به او بدهید. پس از مدتى خواهید دید که کودک شما بسیار منظم ومرتب شده و دیگر خودش به تنهایى این کار را مى کند. آن وقت شما از آرامش و انضباط کودکتان خشنود مى شوید.
فراموش نکنید که باید از کودک خود به این خاطر تشکر کنید.
آنچه که کودک از عملکرد پدر و مادر خود در قالب ابراز محبت و تشویق یا تنبیه نسبت به خودش درک مى کند, نوعى آموزش و پرورش است که در آینده در رفتار و اعمال او منعکس مى شود. کودک از ابراز محبت و دوست داشتن مىآموزد که چگونه دوست بدارد و به چه چیزى محبت بورزد و از تشویق و تنبیه نتیجه مى گیرد که نظم و دقت و صداقت پاداش دارد و بى نظمى و نادرستى کیفر دارد.
در هر حال, آنچه که شما به عنوان پدر و مادر کودک باید بدان توجه کنید, استمرار و تداوم برخوردهاى سازنده و پرهیز از چندگانگى در برخوردهاست که در غیر این صورت فرزندتان دچار تعارض روانى مى شود. او در حال تمرین الگوهاى رفتارى و همانندسازى است. کودک باید آموزش ببیند که به علت انجام اعمال خوب مورد تشویق قرار مى گیرد و هدیه اى هم دریافت مى کند. بنابراین, انجام این گونه اعمال برایش آرام بخش و اطمینان آور است و موجب سلامت روح و روان او مى شود. برعکس, به خاطر انجام برخى از کارها نه تنها مورد تشویق قرار نمى گیرد, بلکه گاه با ناراحتى پدر و مادر روبه رو مى شود که براى وى حکم تنبیه را دارد. او مىآموزد که اگر بخواهد در جمع خانواده و اجتماع, مورد قبول و تایید دیگران باشد و تشویق گردد, باید به فکر انجام بعضى از کارها نباشد. بطور کلى, کودک مىآموزد که به خاطر خودش نیست که مورد تشویق یا تنبیه قرار مى گیرد, بلکه به خاطر کارهایش مورد تشویق یا تنبیه قرار مى گیرد... .
ادامه دارد.
بطور کلى, هر انسانى بر اساس غریزه دوست دارد که کارهایش مورد توجه دیگران قرار گیرد و در این مورد کودکان از موقعیت
ویژه اى برخوردارند. کودک شما علاقه مند است که بازى کردن, لباس پوشیدن, غذا خوردن, نقاشى و حتى خطوط کج و معوجى که روى کاغذ مى کشد, مورد توجه شما قرار گیرد. او دوست دارد که به کارهایش به عنوان یک فرد نگاه شود, نه به عنوان یک بازیچه, زیرا همان طور که در مطالب قبل گفتیم نباید به اعمال کودک فقط به عنوان سرگرمى بنگریم, چرا کــه او در حــال جسـتـجـو و کـنجکاوى و شـنـاخت قـابلـیـتهاى خود و محیط اطرافش هست.
برخورد مناسب با ذهنیات و تخیلات کودک باعث مى شود که او از نابسامانیهاى روانى و در نتیجه از رفتارهاى ناهنجار اجتماعى در امان باشد. گفتنى است که ما مجاز نیستیم تمام اعمال کودک را تایید و تشویق کنیم, اما اینکه کدام یک از اعمال باید مورد تشویق قرار بگیرد, موضوع بسیار مهمى است که ساختار روانى ـ رفتارى آینده کودکان را تشکیل مى دهد
احساس امنیت یکى از نیازهاى اصلى انسان است. انسان از اوایل تولد براى اینکه از رشد جسمى و روانى خوبى برخوردار شود باید از یک سلسله روابط عاطفى و محبتآمیز برخوردار باشد. آغوش مادر اولین پناهگاه طفل است. او در آغوش مادر از آرامش خاصى برخوردار است. شیرخوار در حدود شش ماهگى با دنیاى اطرافش ارتباط قابل توجهى پیدا مى کند که بیشتر آن به رابطه اش با مادر مربوط مى شود, بطورى که در فقدان مادر دچار اضطراب و هیجان مى شود. طفل این هیجانات را با تنش عضلات شکم و اندامها بروز مى دهد, در حالى که روى سینه مادر با شنیدن صداى قلب وى آرامش خود را باز مى یابد. کودک ابتدا با مادر, سپس با پدر و سایر اطرافیان احساس امنیت مى کند. براى اینکه کودکى به احساس امنیت برسد بایستى از مهر و محبت مادر و خانواده برخوردار باشد. تمام افراد خانواده باید بدانند که دوستى و محبت نسبت به کودک حتى از نیاز او به غذا مهمتر است.
زن تغییر و تنوع پیرامون خود را دوست دارد از این رو باید او را کمک کرد تا شور و نشاط بیشترى رابه خانواده خود ببخشد ولى این ((تنوع)) غیر از ((تجمل)) است که آدمى را از هدف اصلى خانواده باز مى دارد. بدین منظور جابجایى بعضى از اثاث و اسباب خانه بهترین شیوه ایجاد تنوع است. آن کس که هر سال ـ یا چند سال یک بارـ مبلمان, دکوراسیون, رنگ ساختمان, پرده ها و قالیها, تخت خواب و سرویس غذاخورى خود را عوض مى کند ((تجمل گراست)) نه ((تنوع خواه)).
اعمال و رفتار چنین خانواده هایى, جلوه اى از حالات و روحیات تجمل گرایانه آنها خواهد بود و در روابط اجتماعى و موقعیت مردمى ایشان اثر خواهد گذاشت; بویژه افرادى که از موقعیت معنوى و الگو بودن براى جامعه برخوردارند, کلامشان بى اثر و موقعیتشان کمرنگ و ضعیف خواهد شد.
در پایان از خداوند مى خواهیم تا به همه ما توفیق برنامه ریزى صحیح براى رسیدن به اهداف بلند اسلام عنایت فرماید. در قسمت بعد به موضوع تجمل گرایى خواهیم پرداخت.
ان شا الله.
رمز موفقیت بسیارى از مردان بزرگ تاریخ ((نظم و انضباط)) در کارهاى روزانه آنهاست. آنان که اوقات عبادت, مطالعه, عیادت, غذاخوردن, خوابیدن, صله رحم و حتى اوقات کارشان مشخص و معین باشد, از تمام لحظات زندگى خود لذت مى برند.
حضرت امام کاظم علیه السلام مى فرماید:
((اجتهدوا فى ان یکون زمانکم اربع ساعات: ساعه لمناجاه الله و ساعه لامرالمعاش و ساعه لمعاشره الاخوان و الثقات الذیأن یعرفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فى الباطن, و ساعه تخلون فیها للذاتکم فى أ غیرمحرم و بهذه الساعه تقدرون على الثلاث ساعات.))(6)
((تلاش کنید تا شبانه روز خود را به چهار قسمت تقسیم کنید: یک قسمت را براى مناجات و عبادت خدا قرار دهید. قسمت دیگر را براى امرار معاش و کار براى اداره زندگى. قسمت سوم را براى معاشرت با برادران و دوستان مطمئنى که عیبهاى شما را گوشزد کرده و در باطن خود, جز خلوص و صداقت انگیزه دیگرى ندارند. و قسمت چهارم را به لذتها و کامروایى هاى مشروع خود اختصاص دهید که با وجود این بخش (تفریحات و لذتهاى سالم و مشروع) مى توانید سه بخش دیگر را[با روحیه بهتر و شاداب ترى] انجام دهید.))
ازاین روایت, چهار دستور ضرورى و فطرى حیات فردى و اجتماعى انسان به دست مىآید:
1ـ ضرورت ارتباط معنوى انسان با خدا در قالب عبادت و تفکر.
2ـ ضرورت اهتمام انسان به امر معاش و تلاش براى توسعه زندگى و حفظ آبرو.
3ـ ضرورت حفظ روابط اجتماعى و معاشرت با بستگان (صله رحم).
4ـ ضرورت تفریح و لذت جویى مشروع براى موفقیت و نشاط روحى و جسمى بیشتر.
بدیهى است که انسان منهاى هر یک از اینها, انسانى غیر کامل است, زیرا دورى از خدا ((اضطراب روحى و شقاوت)) و ترک معاشرت با دیگران ((گوشه نشینى و پى نبردن به کمبودهاى اخلاقى خود)) و بیکارى یا کم کارى ((بىآبرویى و نیازمندى به دیگران)) و ترک تفریح و لذت مشروع, کسالت و ضعف روحیه را به دنبال خواند داشت.
به هر حال, انضباط در زندگى خصلتهاى ارزشمندى را در انسان به وجود مىآورد:
1ـ شخص با انضباط همیشه سرحال و با نشاط است.
2ـ حقوق دیگران را به بهترین وجه رعایت مى کند. اگر معلم است سر ساعت معین به کلاس درس مى رود, اگر کارمند است حق مردم و وقت آنها را ضایع نمى کند و اگر... .
3ـ همیشه براى دیگران الگو و اسوه خواهد بود.
4ـ نزد همه افراد ارزشمند و محترم است.
خانم خانه با داشتن منزلى مرتب و منظم, به خانواده خود صفا, رونق و زیبایى مى بخشد به طورى که تماشاى تکرارى خانه نه تنها موجب ملال و خستگى نمى شود بلکه دلپذیر و آرام بخش خواهد بود; و از طرفى انجام کارها و یافتن اشیا مورد نیاز او به آسانى انجام مى گیرد و او را خسته و کسل نمى کند و ثالثا چنین خانه اى مایه آبرو و سرافرازى افراد خانواده است. چه بسیار افراد ثروتمندى که بخاطر بى سلیقگى خانم خانه, منزلى درهم ریخته و آشفته و بى جاذبه دارند و در مقابل خانواده هاى فقیرى که با کیاست, مدیریت و تدبیر مدیر خانواده, زندگى منظم و نظیف آنها زبانزد عام و خاص شده است. اگر کفشها, جورابها, لباسها, ظروف غذاخورى و میوه خورى, لوازم التحریر فرزندان, وسایل زینتى و... هر کدام در جایگاه اصلى خود قرار گیرند, مشکلى به وجود نخواهد آمد.
آیا مى توان بى نظمى در خانه را به پاى ساده زیستى و زهد گذاشت.
آیا مى توان بى برنامگى در زندگى را یک نوع آزادى و عدم محدودیت براى خود تلقى کرد؟
و آیا...؟
اگر تاکنون در زندگى خود فاقد نظم و برنامه بوده اید از هم اکنون روش خود را عوض کرده و در همه زمینه هاى اقتصادى, معنوى, تربیتى و اجتماعى خویش برنامه ریزى کنید و موفقیت خود را تضمین نمایید.
هزینه هاى بالاى زندگى امروز موجبات نگرانى بسیارى را فراهم آورده است; اما چه باید کرد؟ آیا وضعیت اقتصادى خانواده ها, تحولى در روشهاى مصرف و اداره زندگى را ایجاب نمى کند؟ آیا با این وضع مى توان بهترین خوراک, پوشاک و دکوراسیون را داشت؟
بدیهى است که ((صرفه جویى)) یکى از ابزار کاستن از فشارهاى اقتصادى است. آنان که در مصرف آب, برق, گاز و تلفن صرفه جویى نمى کنند و نسنجیده به خرید هر لباسى اقدام مى کنند; به خوردن هر غذایى علاقمند مى شوند و به زیباسازى محیط خانه دل مى بندند, با ناهماهنگى بین درآمد و هزینه هاى زندگى روبرو شده و گرفتار اضطراب و نگرانى روحى مى شوند.
امام صادق علیه السلام مى فرماید:
((المومن... خفیف الموونه, جیدالتدبیر لمعیشته))(4)
((شخص مومن... کم خرج و مدبرى شایسته براى زندگى خویش است.))
از پایان کلام امام(ع) که فرمود: ((جیدالتدبیر لمعیشته)) مى توان نتیجه گرفت که مومن در برنامه ریزى خانوادگى و اقتصادى خود آنگونه است که به پایان و آینده زندگى عنایت دارد و با ((دور اندیشى)) خاص خود, اندوخته اى را نیز براى فردا و فرداهاى خود و فرزندانش فراهم مى کند تا با آبرومندى هرچه تمامتر زندگى کنند.
((مردى از دنیا رفت و پیامبر بر جنازه اش نماز خواند. سپس پرسید: ((چند بچه دارد و چه چیز براى آنها گذاشته است؟)) عرض کردند: ((اى رسول خدا! مقدارى ثروت داشت اما قبل از مردن همه را در راه خدا داد.)) فرمود: اگر این مطلب را قبلا به من گفته بودید, من بر این آدم نمازنمى خواندم[.چرا] بچه هاى گرسنه را در اجتماع رها کرده است؟))(5)
بسیارى از فرزندان در محیط خانه از شیوه هاى رفتارى و گفتارى پدر و مادر شکل مى گیرند. همان گونه که فرزندان راستگویى, وفاى به عهد, حسن برخورد, آداب معاشرت, پایبندى به آداب مذهبى, صرفه جویى, ساده زیستى و سخاوت و حتى رعایت نظافت را از والدین مىآموزند, نظم و انضباط و داشتن برنامه صحیح را نیز از آنان یاد مى گیرند. ساعت ورود و خروج پدر از خانه, ساعات خواب و مطالعه, ایام گردش و دید و بازدید والدین مهمترین و موثرترین ابزار تربیت و پرورش روح انضباط و برنامه ریزى در فرزندان است.
مادرى که در تنظیم اشیا خانه و قرار دادن آنها در جاى مناسب مقید باشد و با اعمال سلیقه, خانه را به کانون آرامش و صفا و نشاط تبدیل کند, دخترانش نیز بر اساس شیوه هاى رفتارى او تربیت شده و در زندگى آینده خود, مادرى نمونه خواهند شد.
در ضمن نامه اش مى نویسد: ((پدرم کارمند بود و غالبا در شهرها به ماموریت مى رفت. مادرم تحصیل کرده بود اما خانه دارى مى کرد; زن با ایمان و کدبانویى بود. با پولى که در اختیارش مى گذاشت پنج فرزند را به خوبى اداره مى کرد... . چنان با عقل و تدبیر زندگى مى کرد که احتیاجى به قرض و نسیه پیدا نمى کردیم. برنامه غذا و لباس ما درست به مقدار درآمدمان بود, حتى گاهى از اوقات لباسهاى ما را وصله مى زد و مى گفت: عزیزانم! شخصیت انسان به لباس نیست, شخصیت انسان به علم و دانش و اخلاق نیک و ایمان درست و خدمت به خلق خداست.
کسانى شخصیت خویش را به لباس مى دانند که شخصیت نفسانى ندارند. گاهى به ما نان و سیب زمینى یا نان و پنیر و سبزى مى داد و مى گفت: ((پول کم داشتیم ترسیدم به قرض و نسیه بیفتیم, غذا چندان مهم نیست; انسان آزاد خودش را اسیر شکم نمى کند.))
... اما خیال نکنید که ما فقیر بودیم, ابدا. وضع ما بد نبود و در بین مردم خیلى محترم زندگى مى کردیم. پدر بزرگ من یکى از ثروتمندان بود ولى بزرگوارى و مناعت طبع مادرم چنان بود که به ثروت پدر بزرگم اصلا اعتنایى نمى کرد, به قدرى آبرودارى مى کرد که پدربزرگم نیز از وضع داخلى ما بى اطلاع بود..., ما از کودکى با صرفه جویى و آبرودارى و تدبیر در زندگى خو گرفتیم و در منزل کلاس اقتصاد دیدیم. اکنون که خودم نیز مادر شده ام و خانه و زندگى و شوهر و بچه دارم, آنچه را که از مادرم فرا گرفته ام, اجرا مى سازم. حساب دخل و خرج خانواده را مى کنم و پایم را از گلیم خودم درازتر نمى کنم... زندگى بسیار راحت و آبرومندى داریم... پول خانواده را چنان خرج مى کنم که همه در رفاه هستیم; همه از هم راضى هستیم, امیدوارم خدا هم از ما راضى باشد.))(2)
حضرت امام صادق(ع) مى فرماید:
((من الدین التدبیر فى المعیشه))(3)
((تدبیر در زندگى از جز دیندارى است.))
((برنامه ریزى)) یکى از رموز موفقیت و پیشرفت است. آثار حرکت بر اساس برنامه, صحیح و منظم بر کسى پوشیده نیست; چه, بسیارى از تحولات اساسى اجتماعى و شور و نشاطهاى خانوادگى و بارورى استعدادهاى نهفته آدمى در پرتو وجود ((برنامه)) حاصل مى شود.
خانواده موفق, خانواده اى است که با مشارکت سرپرست خانواده(مرد) و مدیر خانه(زن) در تمام جنبه ها و ابعاد مختلف زندگى, با نگرش به آینده خود و فرزندانشان, برنامه ریزى شود.
در روایات اسلامى مى توان به دو واژه ((تدبیر)) و ((تقدیر)) دست یافت که در بردارنده و بیان کننده نظم و برنامه ریزى هستند. از این رو برنامه ریزى بر اساس نگریستن به پایان کار را ((تدبیر)) مى گویند.
((تقدیر)) یعنى اندازه گرفتن. اندازه گیرى در زندگى از مهمترین برنامه هاى تربیتى اسلام است که در حقیقت به یک نوع برنامه ریزى اقتصادى در زندگى, برگشت دارد. آنان که در تلاشهاى اقتصادى و هزینه هاى روزانه خود, حساب شده حرکت مى کنند, آثار گرانمایه اى که سازنده شخصیت آنان نیز مى باشد, نصیبشان خواهد شد که عبارتند از:
1ـ ترک گناهان بزرگ فردى و اجتماعى همچون اسراف و تبذیر.
2ـ به فقر و نیازمندى گرفتار نشدن.
3ـ عادت بر نظم دیگر امور.
4ـ مواظبت بر انظباط اقتصادى و روشهاى مصرف.
در روایتى که از حضرت امام صادق علیه السلام رسیده است, ((تقدیر و برنامه ریزى)) در کنار دو مفهوم اصیل و عمیق فرهنگ اسلام ـ تفقه در دین و صبر بر مصیبت ـ قرار گرفته است. در آنجا که امام(ع) مى فرماید:
((الکمال کلدالکمال, التفقده فى الدین والصبر على النائبه و تقدیرالمعیشه))(1)
تمام کمال در سه چیز است: دانا شدن در دین, صبر بر مصیبت, اندازه گیرى در زندگى.
چیزى که نباید از آن غافل بود این است که مراد از تفقه در دین, فقط علم فقه اصطلاحى نیست, بلکه منظور عمیق شدن در معارف دینى و پى بردن به هدف از نظام خلقت و گزینش جهان بینى صحیح بر اساس باورهاى فطرى و مذهبى است. بدیهى است که شناخت دین به این بیان, شامل توحید, معاد, ضرورت امامت, سیاست, آداب اجتماعى, اقتصادى, اخلاقى, حقوقى و... مى شود. امام(ع) در کنار معناى گسترده ((دانایى در دین)) به ضرورت برنامه ریزى معیشتى و تنظیم مصرف نیز تصریح دارد, که این عنایت, حاکى از اهمیت این موضوع است.
برنامه ریزى در زمینه اقتصادى خانواده یعنى تنظیم هزینه ها مطابق درآمدها, اجتناب از مصارف غیرضرورى, پرهیز از ولخرجى و ریخت و پاشهایى که جز اسراف نمى توان نامى دیگر بر آن نهاد.
برنامه ریزى در زمینه اخلاقى یعنى ایجاد روشهاى ویژه تربیتى در قالبهاى ثابت و متنوع براى شکل دهى به رفتار و گفتار فرزندان, ایجاد جاذبه هاى معنوى و تبیین ارزشهاى اسلامى و انسانى.
برنامه ریزى در زمینه اجتماعى یعنى ایجاد نظم در معاشرتها, دیدوبازدیدها, تفریحها و گردشها.
خانواده هاى نوپا و نوعروسان و تازه دامادها, اگر با بینش و دوراندیشى و تفاهم, خط سیر زندگى آینده خود را ترسیم کنند, به آسانى قادر خواهند بود تا زندگى را بر وفق مراد خویش و مطابق داشته هاى مادى و معنوى خود در آورند, اما اگر با سهل انگارى و مسامحه, از ایجاد نظم, سرباز زدند, در آینده آثار منفى آن در روحیات و خلقیات فرزندان نیز متجلى خواهند شد.
قوانین اسلامى به هر مسإله, از چهار جنبه مى نگرد:
1. وظیفه فرد در برابر خدا,
2. وظیفه فرد در برابر دولت و دولت در برابر فرد,
3. رفتار آدمى با دیگر افراد جامعه,
4. حقوق و تکالیف فرد.
قوانین اسلام در بر دارنده تمامى این جوانب, ضمن نظمى هماهنگ و متعادل, بالاتر از توان فکرى انسان است. انجام این تعادل و توازن معجزهآمیز جز از خداى سبحان ممکن نیست.
بر این اساس, فرد ـ چه مذکر و چه مونث ـ آزادى کامل دارد آنچه را مى خواهد, انجام دهد, به شرط اینکه به خودش یا دیگران یا جامعه و یا دولت, زیان جسمى یا مادى نرساند و شریعت خداى سبحان را هتک نکند.
جنبه هاى چهار گانه فوق به هم مرتبط بوده, پشتوانه یکدیگرند, به اندازه اى که نمى توان مشخصه هایى را معین کرد که یکى را از دیگرى متمایز و جدا کند.
بى بند و بارى جنسى در غرب, نمونه اى براى توضیح روابطى است که بر اساس چهار جنبه مذکور مى باشد. غربیها ارزش زیادى براى روابط صمیمانه جنسى میان مردان و زنان معتقدند, چه در چارچوب زناشویى باشد یا بیرون از آن. بسیارى از دختران آمریکایى, روابط جنسى زناشویى یا به امید و وعده به آن را رد مى کنند.(90) 50% زن و شوهرهایى که در سوئد با هم زندگى مى کنند, به خود زحمت فکر کردن به ازدواج را نمى دهند(91), از آن رو که روابط جنسى بر دوستى و رفاقت است که در چارچوب مقدس آزادى شخصى(!) قرار دارد و قوانین و احکام غربى به شدت از آن حمایت مى کند.
اما شریعت الهى از هر رابطه جنسى میان مذکر و مونث, بیرون از چارچوب زناشویى بر حذر مى دارد, زیرا جسم آدمى, هدیه اى از خداست. از این رو نباید در راهى که با قانون آفرینش همسو نیست, استفاده شود. خداوند سبحان پیامدهاى ویرانگر زنا را براى مرتکبان و کسانى که بدان آلوده مى شوند و نیز جامعه مى داند. از این رو روابط آزاد جنسى مرد و زن را منع کرده است, و این نخستین جنبه از جوانب چهار گانه قوانین الهى است (وظیفه فرد در برابر خدا).
از سوى دیگرآثار بى بند و بارى جنسى بر جامعه, ناهنجار بوده, بر تمامى جوانب زندگى اثر مى گذارد. هزینه هاى گزاف مالى و ناتوانیهاى جنسى ناشى از بیماریهاى جسمانى بر اثر روابط جنسى, آثارى مخرب و فاجعهآمیز دارد. در بریتانیا عوارض نوظهور ناشى از بیماریهاى جنسى به اندازه وبا گسترش یافته و بین 6 تا ده میلیون مورد در سال است.(92) هزینه هاى مالى این بیماریها دهها میلیارد دلار در سال است و مرگ و میر و ناتوانیهاى جسمى ناشى از آن, صدها هزار مورد است. مخارج مالى و شمار مردگان ناشى از بیمارى ایدز, به تنهایى موجى از ترس و هراس را در ایالات متحده و اروپا و سر تا سر جهان برانگیخته است. از آغاز 1991 شمار آمریکاییهایى که هر ساله بر اثر ایدز مى میرند, متجاوز از آمریکاییهایى است که در طول جنگ ویتنام کشته شده اند.(93)
در سطح جهانى شمار قربانیان ایدز, به چند میلیون مى رسد. واقعیت آن است که احتمالات و پیش بینیها در باره ایدز, مسوولان و کارگزاران دولتها و سازمانهاى بهداشتى را ترسانده, ((بوینBowen) (() وزیر بهداشت و خدمات انسانى در زمان ریگان, رییس جمهور وقت آمریکا هشدار مى دهد:
((اگر براى درمان ایدز, پیشگیرىهاى لازم را نکنیم, احتمالا از فهرست قربانیان دنیا که به دهها میلیون, پس از این دهه خواهد رسید دچار هراس خواهیم شد. بیماریهاى مسرى مثل تیفوس و آبله و حتى مرگ سیاه ـ که در قرون وسطى پیش آمد ـ در مقایسه با ایدز, بسیار پیش پا افتاده اند. شما هنوز آثار آن را نخوانده و نشنیده اید!))(92)
مخارج هزینه شده براى درمان و پیشگیرى ایدز در ایالات متحده, افزون بر چهار میلیارد دلار در 1990 بوده, در 1993 به شش میلیارد و در پایان دهه نود به 30 میلیارد دلار رسیده است.(94) این میزان هزینه, زیانهاى ناشى از مرگ دهها هزار آمریکایى را که فعالیتهاى حیاتى اقتصادى داشته اند, شامل نمى شود. نیز میلیونها ساعت کار به خاطر قربانیان و بیمارها و درمان کسانى که به سبب ایدز, در بیمارستانها به سر مى برند و مشکلات نزدیکانشان و کسانى که با آنان همدردى مى کنند, به حساب نیامده است.
آنچه گفتیم شمار اندکى از پیامدهاى ناخوشایند ایدز بود که یکى از بیماریهاى فزاینده جنسى است که از بى بند و بارى جنسى ناشى مى شود. چه کسى بیش از دیگران مسوولیت عواقب آزادى روابط جنسى را بر عهده خواهد داشت؟ دولت!
در اینجا رابطه رفتار افرادى که تن به ضابطه و قانون نمى دهند و بیمى از آسیبى که به جامعه و کشور مى رسد ندارند, روشن و دیده مى شود, و این دومین جنبه قوانین الهى است (وظیفه متقابل فرد و دولت).
جنبه سومى که قوانین اسلامى در بر دارد, آسیب و زیانى است که متوجه افراد دیگر است. بدون تردید روابط بى بند و بار جنسى, زیان بسیارى به افراد آلوده ـ مذکر و مونث ـ و کودکان و والدین و نزدیکانشان مى رساند.
روابط جنسى بیرون از چارچوب زناشویى, سبب آزار و زیان بسیار به شریک و طرف دیگر رابطه جنسى است, از جمله:
ابتلا به بیماریهاى جنسى, حاملگى نامشروع, کودکان حرامزاده, کودکآزارى, طلاق, زدن بیرحمانه زنان, خانواده هاى تک سرپرست, خودکشى و بسیارى از ناهنجاریهاى مادى و غیر مادى.
پژوهشها ثابت کرده است در نتیجه یک بار تماس جنسى با فردى بیمار, 20 تا 50% احتمال هست فرد به سوزاک مبتلا شود.
براى زنان, این احتمال 50% است. از این رو بیشتر از مردان در معرض ابتلا به بیمارى هستند.(95) گزارشهاى دیگر مى گوید: شمارى از مردان و زنان بر اثر یک بار تماس جنسى با افراد مبتلا به بیماریهاى مسرى(96ـ97) و حتى زنان از راه لقاح مصنوعى, گرفتار ایدز شده اند.(97)
از آثار فاجعهآمیز روابط جنسى, بیماریهاى بسیار کودکان است, مثل ناتوانیهاى مختلف جسمانى و کورى و گنگى و حتى مرگ. نیز بیماریهاى جنسى که توسط مادر به کودک منتقل مى شود. همچنین سقط و آثار جسمى و روحى آن بر زنان; رواج کودکآزارى, به ویژه کودکان نامشروع; افزایش فزاینده خانواده هاى تک سرپرست و پیامدهاى آن براى فرزندان و والدینى که به تنهایى سرپرست خانواده اند. همچنین طلاقهاى بسیار ناشى از روابط نامشروع خارج از چارچوب زناشویى; پیامدهاى منفى طلاق بر اطفال و والدین و آزارهاى همسران به سبب مشکلات جنسى; نیز خودکشى, به ویژه میان زنان مطلقه و دیگر آثار شوم که متوجه دیگران است.
جنبه چهارمى که اسلام بدان اولویت داده, اهتمام به حقوق و رفاه فرد است. اسلام فرد را از ضرر رساندن مستقیم یا غیر مستقیم و یا آسیب رساندن به خود, باز مى دارد. پیامدهاى شگفتآور روابط لجام گسیخته جنسى براى مرتکبان, بى شمار بوده, نیاز به زیاده گویى ندارد. از این رو روشن است احکام اسلامى در باره امور مربوط به زنان, بهترین وضعى است که زن مى تواند آرزوى دستیابى بدان را در دنیا داشته باشد, زیرا احکام, توسط خداوند فرستاده شده, و آفریدگارى که مى داند چه حکمى براى مردان و زنان بهتر است, قانون را وضع کرده است. از این رو روا نیست زنانى که قوانین اسلامى را پذیرفته اند, تردید یا بیمى در درستى قانون الهى به سبب بدرفتارى مردان و تن دادن به خواسته هاى شوهران داشته باشند, زیرا انجام این امور, در قوانین عادلانه و کامل اسلام وارد نشده است.
عایشه به نقل از مستدرک حاکم و بزاز مى گوید: آنکه بیشترین حق را بر زن دارد, شوهر است و آنکه بالاترین حق را بر آدمى دارد, مادر.
در جامعه اسلامى, نزاعى میان مرد و زن نیست, بلکه هر دو بر ضد شیطان مبارزه مى کنند. از این رو با هم زندگى را مى گذرانند و نیازهاى جسمى و روحى همدیگر را برطرف مى کنند و به سعادت دنیا و آخرت مى رسند.
یقین داریم بسیارى از غربیها اگر مطالبى را که در این نوشتار آمده, به دیده احترام بنگرند و بدان توجه نکنند, ارزش شرایع و قوانین اسلام را خواهند شناخت. امیدواریم این بحث به شناخت برخى علل کژفهمى وضع زنان در اسلام کمک کرده باشد
براى توضیح تفاوت قوانین الهى (شریعت اسلامى) و قوانین بشرى, به تفاوت میان مردان و زنان مى نگریم.
شیوه زندگى و قوانین جوامع غربى, از آزادى روابط مرد و زن دفاع کرده, بدان تشویق مى کند. غرب جدایى مرد و زن را ظلم در حق هر دو و موجب مشکلات روحى و اعتماد نداشتن به مرد و زن مى داند. نیز پیامدهاى دیگرى را برمى شمرد. همین فکر سبب مى شود بسیارى از غربیها در برابر اندیشه جدایى مرد و زن, به شدت ایستادگى کنند.
منتقدان از عواقب وخیم آزادى روابط مرد و زن ناآگاهند. آزادى روابط به انحطاط اخلاقى بسیار در جامعه مى انجامد. طبیعى است از جمله پیامدهاى تندروى در روابط بى بند و بار جنسى, حاملگى, بیرون از چارچوب زناشویى, سقط و زاد و ولدهاى نامشروع است.(28)
بررسیها نشان مى دهد از هر ده دختر آمریکایى, یکى پیش از بیست سالگى, دست کم یک بار حامله مى شود.(29) بررسى دیگر مى گوید: 20% دختران آمریکایى که ازدواج نکرده اند, پیش از هفده سالگى روابط جنسى داشته, به رغم وجود شیوه هاى پیشگیرى از حاملگى, یک بار حامله شده اند.(30)
سقط جنین در ایالات متحده, در اوایل دهه هفتاد قانونى شده و افزایش فزاینده اى داشته است. در برابر هشتصد هزار سقط قانونى در 1973, افزایش 25% در 1975 به تعداد یک میلیون و در 1977 یک میلیون و سیصد هزار و در میانه هشتاد, بیش از یک میلیون و نیم مورد را شاهدیم.(31ـ33) آمار سقط جنین دختران آمریکایى 15 تا 19 ساله که ازدواج نکرده اند, در دهه هفتاد, نسبت فزاینده اى دارد. در 1971, 23/4% سقط جنین به 32/5% در 1977 و 36/6% در 1979 افزایش یافت.(34)
در میانه دهه شصت در بریتانیا شمار زنازادگان رو به فزونى نهاده, در 1966, 8/4% از نوزادان حرامزاده بوده اند. در 1969 آمار به 10%, در 1972 به 12/4%, در 1975 به 14/2% و در 1980 به 17% رسیده است.(35ـ37)
این آمار نمونه هاى کوچکى از نتایج تإسف بارى است که از روابط مرد و زن به بار مىآید. غربیها انتظار عواقب وخیمى را در چند دهه اخیر که روابط بى بند و بار رو به افزایش نهاد, نداشتند. اکنون جوامع غربى در باره روابط آزاد مرد و زن تجدید نظر کرده اند.
پیامدهاى روابط بى بند و بار عبارت است از: روابط جنسى خارج از چارچوب زناشویى, طلاق, کودکآزارى, زدن زنان, تجاوز, زنان و کودکان فرارى, همسرآزارى, فحشا, فرهنگ بى بند و بار جنسى, انحرافات جنسى, همجنس گرایى, بیماریهاى جسمى, جرایم, مى خوارگى, اعتیاد, افسردگى, خودکشى و خانواده هاى تک سرپرست.
اغلب قوانین گذشته و حال, بر یک جنبه از زندگى انسان تإکید دارد و بر نقش فرد و حقوق فردى پا مى فشارد, که نظام سرمایه دارى چنین است, یا بر نقش دولت و با نادیده گرفتن حقوق افراد اصرار دارد, چنان که نظام کمونیستى است. این قوانین به ندرت توانسته اند تعادل میان حقوق فرد و دولت را حفظ کنند.
احکام و قوانین بشر, پیوسته ناقص و پر از نارسایى هاست. از این رو نیاز به بازنگرى و اصلاح مستمر دارد, زیرا قوانین بشرى نمى تواند تمام جوانب را در بر گیرد و قانونگزاران از پیش بینى آنچه به نظرشان بااهمیت است, ناتوانند; گویا این قضیه, در آغاز قانونگذارى از بى اهمیت ترین مسایل قابل بررسى است. نیز حکم آنان عادتا به آثار مستقیم و آنى هر مسإله اى بسنده مى کند و نتایج غیر مستقیم و درازمدت را گرچه مربوط به مسإله و بااهمیت باشد, نادیده مى گیرد. اما احکام نازل شده الهى ـ اسلامى پیوسته کامل است, زیرا قوانینى است که توسط خداى سبحان و متعال وضع شده, عالى ترین و کاملترین حکم است. از این رو معتقدیم منتقدان اسلام اگر بررسى بیشترى کنند و فکر خود را معطوف همه جوانب کنند که معمولا از آن غفلت مى ورزند, به جاى انتقاد, از اسلام مدح و ستایش خواهند نمود.
تجارب تلخى که زنان از وضع گذشته داشتند, بسیارى از آنان را در برابر هر جریانى که حتى غیر مستقیم نشان از برترى یا سیطره مردان داشت, حساس کرده بود. به اعتقاد ما این حساسیت موجب شد غربیها در فهم حقوقى که شرع اسلامى به زنان اعطا کرده, دچار کژفهمى شوند.
چند دهه گذشته شاهد دگرگونى زیادى در وضع مردان و زنان در تمامى جوامع صنعتى بوده و بحرانهاى روابط میان مرد و زن, در چند سال اخیر, به حالت رقابت و مسابقه, رشد تإسف برانگیزى داشته است و به آهستگى به جاى همدلى و همنوایى که در سده هاى گذشته وجود داشت مى نشیند. جوامع اروپایى از محروم بودن زن از هر حقوقى از جمله مالکیت در قرون وسطى, به دشواره دیگر گرفتار آمده, اکنون حقوق زنان را برابر مردان مى دانند.
ایجاد روابط رقابت گونه مردان و زنان, در پى تشکیل سازمانهاى بسیارى در ایالات متحده و کشورهاى مختلف اروپایى در سالهاى دهه شصت و اوایل هفتاد بود که براى زنان فعالیت مى کردند.(25) بسیارى از زنان, این سازمانها را تإیید کرده, براى رهایى از سلطه مردان و دستیابى به هویت مستقل, بدانها پیوستند.
تشنج و درگیرى شدید مردان و زنان در غرب معاصر, یکباره رخ نداد, بلکه پیامد سالها محرومیت و مشکلاتى بود که زنان غربى, همراه با تلخى و خشم تحمل کردند که به کینه و شورش بر ضد سلطه مردان بر زندگى زنان و بازى با سرنوشت بانوان انجامید. شمارى از سازمانهاى زنانه گرا (فمنیستى) در تإکید بر هویت و استقلال زنان به بیراهه رفتند و در راه دستیابى به برابرى کامل حقوق زنان با مردان و گرفتن هر چه بیشتر حقوق بانوان, جبهه هاى جدیدى بر ضد مردان گرفتند. اندیشه هاى مخالفت با مردان, از پذیرش نقش سنتى زنان مانند کدبانوگرى و مادر بودن و رابطه جنسى با مردان سر باز زد و دیگر سرپرستى آقایان را نمى پذیرفت. مخالفت با ذکور و آزاردهى آنان رو به افزایش نهاد, حتى واژه هاى مردانه استفاده نمى شد. تعصب در برخى فعالیتهاى زنان به هجومى گسترده براى حذف تمامى واژه هاى مردانه از فرهنگ نامه ها رسید!(25ـ27)
ستم و بدرفتارى با زنان در گستره وسیعى از کشورهاى غربى, از جمله امورى است که ریشه در سنتها و اقدامات چندین سده غرب دارد و قوانین جانبدارانه اى که مردان را بر زنان برترى داده, آن را دامن زده, راههاى قانونى براى تسلیم کردن زنان به وجود آورده است. علت وجود قوانین جانبدارانه و بر ضد زنان, قانونگذاران نوزده قرن اخیراند که همگى مرد بوده اند. زنان نقش و رإیى در قوانینى که بر زندگیشان چیره بود, نداشتند. عدم حضور و همفکرى زنان در وضع قوانین, ((آبجیل آدامز)) Abigail Adams) ) نویسنده مشهور آمریکایى را وا داشت در 1777 اعلام کند: ((قوانینى را که به آن رإى ندهیم یا نماینده اى از زنان به هنگام قانونگذارى حضور نداشته باشد, نخواهیم پذیرفت.))(85)
((ساره جریمکه)) در سده نوزده, وقتى عدم خشنودى خود را از قوانینى که مردان مى نهند, اعلام کرد, احساسى مانند خانم آدامز داشت:
((هیچ تبعیض جنسى را نمى پذیرم و از دعوت به برابرى مرد و زن دست برنمى دارم و از مردان مى خواهم از تحقیر ما دست بکشند و بگذارند جاى خود را در زندگى, آن گونه که خواست خداست, پیدا کنیم.))(86)
طبیعى بود مردان قانونگذار از برآوردن خواسته هاى عادلانه زنان, ناتوان باشند, زیرا به امور مربوط به زنان, از دید مردان مى نگریستند. در نتیجه قوانین, یکسونگر و به سود مردان و پوششى قانونى براى سرکوبى و بدرفتارى با زنان بود.
نمونه اى از قوانین جانبدارانه را به روشنى در مورد فحشا مى توانیم ببینیم. مجله تایم مى نویسد: در اوکلاند (کالیفرنیا) بر ضد دو زن به اتهام فحشا تقاضاى دادرسى شد, اما مردانى که مشترى این دو بودند, پس از دستگیرى آزاد شدند, بىآنکه متهم شوند.(87)
این حکم دو گانه و جانبدارانه ناشى از قوانینى است که مردان قانونگذار آنند. ساده ترین قانون منطقى و عادلانه مى گوید: مجازات باید شامل بدکاره ها و مشتریان, به طور مساوى شود, بلکه مشتریان مرد دو برابر مجازات شوند, زیرا کارى که کرده اند فقط براى ارضاى میل جنسى بوده است, ولى زنان بدکاره براى رفع نیاز مادى, اغلب تن به خودفروشى مى دهند, ولى باز مردان قانونگذار, زنان قربانى را مجازات کرده, مردان متجاوز را رها مى کنند!
زنان غربى, از سیطره مردان بر سرنوشتشان, بسیار در عذابند و بهاى گزافى را براى زندگى در دنیاى مردان که زیر سیطره قانونیشان است پرداخته اند. بهاى گزافى که زنان غربى متحمل شده اند, طلا یا نقره نبوده, کرامت و احترام و آزادى و شخصیت خود را داده اند. در بسیارى مواقع زنان کالایى بوده اند که در برابر سودى اندک مبادله مى شدند.
گفته شده هدف روشن انتقال زنان محکوم, به استرالیا, در قرن نوزدهم, جلوگیرى از شورش مردان بود. زنان بدان جا فرستاده مى شدند تا براى ارضاى غریزه جنسى مردان, نقش بدکاره ها را داشته باشند. استعمار بریتانیا از این مردان براى اجراى پروژه ها و برنامه هایى جهت حفظ منافع و سلطه بر استرالیا استفاده مى کرد. خندهآور آن است که زنان محکوم, طبق قانون بریتانیا به سبب فحشا مجازات مى شدند, ولى همین قانون اجازه مى داد براى فحشا, به استرالیا فرستاده شوند!
در قرن بیستم به رغم انتظارات زیاد براى آزادى کامل زنان در غرب, تحقیر و خوارىشان ادامه یافت. به هنگام ازدواج, قانون ایالات متحده و بریتانیا از زنان مى خواست نام خانوادگى خود را به نام خانوادگى شوهرشان تغییر دهند.
در زمان طلاق, زنان براى آنکه نام خانوادگى خود را پس بگیرند, سختى بسیارى متحمل مى شدند و گاه این کار نشدنى بود. از دست دادن نام خانوادگى, باعث خرد شدن شخصیت زنان غربى بود.
کار به از دست دادن نام خانوادگى ختم نمى شد, بلکه به مالکیت زنان نیز زیان بسیار مى رسید, از آن رو که قانون به شوهر اجازه مى داد سیطره کامل بر همسر داشته باشد. وى مى توانست دست زن را از منفعت املاکش کوتاه کند و فقط خود از عایدات آن بهره مند شود. زنان به هنگام ازدواج, حق انتقال مالکیت املاکشان را نیز از دست مى دادند.(89)
به نظر مىآید قانون, زنان را به خاطر پذیرش ازدواج مجازات مى کرد, اما به مردان پاداش مى داد! بدین ترتیب یکى دیگر از مواد تبعیضآمیز قانونى که مردان نوشته بودند, روشن مى شود. از این رو مشکل نیست ظلم و نکبتى را که به سبب چیرگى مردان بر جامعه غربى وجود داشت, بفهمیم.
از شمار علل کژفهمى احکام اسلامى زنان, نوع روابط موجود میان مردان و زنان در جوامع کنونى غرب است.
اسلام بیش از انتظار به زنان آزادى داده است. اسلام فقط به آنان حق انتخاب شوهر را نداده و به رد ازدواج اجبارى بسنده نکرده است, بلکه گامى فراتر نهاده و به زنان حق گسستن رشته پیوندى را که پذیرفته اند, نیز داده است. این مطلب به روشنى در قرآن آمده است:(82)
((طلاقى که شوهر در آن مى تواند رجوع کند, دو مرتبه است. پس آن گاه که طلاق داد, به خوشى و سازگارى, رجوع و از زن نگهدارى کند, یا به نیکى و خیراندیشى, وى را رها نماید. حلال نیست چیزى از مهر آنان را به ناحق بگیرند, مگر آنکه بترسید حدود دین خدا را در مورد احکام ازدواج نگه ندارند. در چنین صورتى, زن هر چه از مهر خود براى طلاق به شوهر بخشد, بر آنان روا مى باشد.))
بخارى و ابوداود و نسایى روایت کرده اند که ابن عباس مى گوید:
((همسر ثابت بن قیس خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: اخلاق و تدین شوهرم عیبى ندارد, ولى نمى خواهم به زور زندگى کنم. رسول الله فرمود: یعنى مى خواهى باغى را که مهر تو کرده, بدو برگردانى[ و طلاق بگیرى]؟ عرض کرد: بله, رسول الله به قیس فرمود: باغ را بگیر و وى را طلاق ده.))(83ـ84)
با توجه به فرمایش و کردار پیامبر, تردیدى نیست حقوقى که اسلام به زنان داده, قابل مقایسه با شریعت و دینى نیست. باید یادآور شویم: قوانین حکیمانه اسلامى, بیش از 1400 سال پیش نازل شده, بر تمامى قوانینى که بشر در گذشته و حال شناخته, برترى دارد. آموزه هاى حقیقى اسلام, تفاوتى روشن با ظاهر تحریف شده اى دارد که غربیها و گاه برخى نویسندگان مسلمان, از اسلام نشان مى دهند. واقیعت آن است که اسلام رفتار ستمکارانه با هر انسانى را محکوم مى کند, و از ضعیفان پشتیبانى مى نماید. نویسندگان گمراه, تعالیم اسلام و کردار نادرست برخى مسلمانها را به هم آمیخته, بى دلیل و یا به سبب کینه, از آموزه ها و قوانین درست اسلام انتقاد مى کنند!