اصول آموزش نماز به کودکان و نوجوانان (3)
اصول آموزش نماز به کودکان و نوجوانان (3)
باید کودک را به مظاهر عمل و تکرار در این ظاهر انس دهیم تا باطن او شکل گیرد. تجارب و تعالیم علمی نشان داده اند، که حتی عمل ریایی در صورت تکرار در فردی تثبیت میشود. پس از تثبیت، میتوان یک عمل ریایی را به صورت واقعی و بی ریا درآورد; به شرط اینکه نیت عمل را عوض کند.
این روش، بویژه درباره کودک مؤثر است. مثلاً، ممکن است کودک یا نوجوانی از طرف امام جماعت تشویق شود و خاطرهی خوشی در ذهنش شکل بگیرد. لذا، وی مدتی به خاطر همین تشویق، به مسجد میرود. پس از مدتی، جاذبههای معنوی مسجد و حالات نماز گزاران به هنگام نماز، این فرد را مجذوب خود میکند و او را فردی مذهبی بار میآورد.
این گونه، ما کودک را به تکرار ظاهر در عبادت سوق میدهیم، تا زمینه برای انس به عبادت، تثبیت عمل و ایجاد عادت، در او فراهم آید[1].
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم ـ، بزرگ مربی مکتب اسلام، در زمینهی آموزش نماز و تکرار آن برای نوهی گرامی شان، حضرت امام حسین علیه السلام چنین رفتاری داشتند: «روزی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم قصد خواندن نماز را داشتند. امام حسین علیه السلام در کنار جد بزرگوارشان بودند و قصد همراهی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم تکبیر گفتند، ولی امام حسین علیه السلام نتوانستند آن را تکرار کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم تکبیر دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم را گفتند. بالاخره، در هفتمین بار، تکبیر امام حسین علیه السلام صحیح ادا شد و نماز آغاز گردید»[2]. این شیوه رفتار نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم ـ، میتواند الگو و روش خوبی برای والدین و مربیان باشد. آنان باید همانند پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم ـ، مراحل رشد کودک را در نظر بگیرند و سعی کنند با صبر و حوصله، به نیاز فطری کودکان پاسخ مناسب بدهند.
هنر بزرگ والدین و مربیان این است که دنیای کودک را درک نمایند و بدانند که برخی از مسائل که ممکن است برای بزرگسالان خسته کننده باشد، برای کودکان لذت بخش است.
کودک از تکرار مکررات همچون خواندن و ذکر مکرر قصهها و داستانها اصلاً خسته نمیشود. اگر بیان این داستانها با صوت خوش و ریتم و آهنگ مطلوب باشد، کودک کاملاً مجذوب و علاقمند میشود. در این باره، مادران بخوبی میدانند که بعضی قصهها را صدها بار تکرار کرده اند، ولی باز هم کودک به آن علاقه نشان داده است.
لذا، توصیه میشود که والدین نماز را با حال مناسب و صوت و آهنگ موزون قرائت کنند، تا کودکان بیشتر به کلام الهی جذب شوند.در این باره، والدین میتوانند به قرائت نمازهای علمای ربانی گوش دهند و آنها را ضبط کنند تا هم خودشان و هم کوکانشان، بهره مند شوند.
6ـ اصل آسان گیری در آموزش مسائل دینی
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در مناسبتهای مختلف، تأکید کردند: «دین اسلام آسان است و دینداری مشکل نیست. مبادا، افراد نادان بر خود سخت بگیرند. مبادا متولیان امور دینی، کاری انجام دهند که مردم تصور کنند دینداری مشکل است و با سخت گیریهای بیجا، مردم را از دین فراری دهند»[3].
«روزی پس از نماز، مردم اطراف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را گرفتند و از ایشان مسئلهای پرسیدند. چندین بار سؤال کردند: آیا فلان کار اشکال دارد؟
آن حضرت فرمودند: اشکال ندارد. ای مردم! دین خدا در آسانی است[4]. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم این سخن را سه بار تکرار کردند.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «خداوند اسلام را تشریع کرد، آن را آسان و گشاده قرار داد، و سخت و تنگ نگرفت»[5].
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم افرادی را برای تبلیغ و ارشاد مردم و آشنا کردن آنان با مبانی اسلام اعزام میکردند، یکی از مهمترین رهنمودهایشان این بود: «مژده بدهید، نترسانید، آسان بگیرید و سخت نگیرید»[6].
در برنامههای جمعی و عبادات اجتماعی اسلام، روی موضوع خودداری از تندروی و سختگیری و خسته نکردن افراد، عنایت خاصی شده است. اولیای گرامی اسلام، توصیههای فراوانی کردهاند که مبادا از رعایت حال و حفظ نشاط افراد غفلت شود، و از عبادات و مراسم اسلامی به جای جاذبه، علاقه و سازندگی تنفر، دافعه و فرار اشخاص حاصل آید.
به همین دلیل در احادیث متعددی، توصیه فراوان شده است که نمازهای جمعه و جماعات، نباید به گونهای باشد که به خاطر طولانی شدن آنها حقوق ضعیفان، سالمندان و کودکان از بین برود.
در این باب، از سوی اولیای عظیم الشأن اسلام توصیههای فراوانی رسیده است که برای الگو قرار دادن عمل آن بزرگواران، مواردی را بررسی میکنیم[7].
انس بن مالک روایت کرده است: «نماز پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم از همه کاملتر و کوتاهتر بود»[8].
معاذ پسر جبل که در یکی از مساجد مدینه پیشنماز بود، روزی در نماز جماعت سورهی بزرگی را خواند. وی نماز را آنقدر طول داد، که مردی (پیرمردی) که در آن نماز جماعت شرکت کرده بود، در اثر خستگی و ناتوانی طاقت نیاورد، و نتوانست نماز خود را به جماعت و همراه معاذ به پایان برساند. از این رو، وی وسط نماز قصد فرادا نمود، نماز خود را تمام کرد، سوار مرکب شد و به سراغ کار خود رفت. وقتی خبر این گونه نماز جماعت خواندن به اطلاع پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم رسید، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلّم بسیار ناراحت شدند و دستور دادند معاذ را حاضر کنند. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم با ناراحتی به او فرمودند: «یا معاذ، ایاک ان تکون قتانا» (ای معاذ! دیگر این طور نباشد که مردم را از نماز جماعت فراری بدهی، بلکه در نماز جماعت سورههای کوتاه را بخوان»[9].
آسانگیری در مسائل دینی کودکان، از اهمیت مضاعف و بسزایی برخوردار است. در دوران خردسالی، در نماز به گونهای عمل کنیم که کودک احساس جبر و خستگی نداشته باشد. نماز نباید برای او امری سنگین و کسل کننده شود. به مصلحت او است که نمازها، با ذکرها، رکوع و سجود خسته کننده و طولانی نباشد. حتی سفارش شده است که به خاطر چند کودکی که با شما به نماز ایستاده اند، آن را سریعتر بخوانید، و از برخی کارهای مستحبی صرف نظر کنید. هوشیار باشید که او کودک است و حال و روحیهی شما را ندارد; بویژه که از بسیاری حالات و رفتار شما سر در نمیآورد و معنای عبارات شما را نمیفهمند.[10]
میرزای نوری در مستدرک الوسائل مینویسد: «امام سجاد علیه السلام کودکانی را که نزد او بودند، وا میداشتند که نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشا را با هم بخوانند. به آن حضرت اعتراض شد. فرمود: این عمل برای آنان سبکتر و بهتر است و سبب میشود که به خواندن نماز پیشی بجویند و برای خوابیدن و یا سر گرمی به کار دیگر، نماز را ضایع نسازند. و امام علیه السلام ـ، کودکان را به چیز دیگری غیر از نماز واجب دستورشان نمیدادند و میفرمود: اگر قدرت و طاقت بر خواندن نمازهای واجب داشتند، آنان را محروم نسازید»[11].
ابن قداح روایت کرده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «ما به فرزندان خود دستور میدهیم مادامی که در حال وضو هستند و مشغول کار دیگری نشده اند، نماز ظهر را با نماز عصر، و نماز مغرب را با نماز عشا بخوانند»[12].
بعضی والدین و مربیان که اصرار دارند از روی جبر و اکراه و بدون توجه به حال و روحیهی کودک او را نماز خوان بار آورند، آنان ناخودآگاه لامذهبهای آینده و افرادی عقدهای میپرورانند. چنین افرادی، در نخستین فرصتی که به قدرت و استقلالی دست یابند، دین و عبادت را ترک خواهندکرد. طبیعی است، مسئولیت چنین وضعی بر عهدهی کسانی است، که چنین زمینهای را فراهم کردهاند [13].
دکتر احمدی در این باره نقل میکند: «شخصی را میشناسم که پزشک متخصص تغذیه است. او فردی است که عِرق ملی خوبی هم دارد و در آلمان زندگی میکند. وی میگفت: پدر من از متدینین سر شناس یکی از شهرهاست، و همه چیز او سر جای خودش است; نماز خواندنش، اعمال عبادی اش و... با وجود آن که در شهر سرد سیری بودیم، صبحها ما را از خواب بیدار میکرد تا نماز بخوانیم. بعد، خودش در اتاق دیگری مشغول نماز خواندن میشد. ما تدبیری اندیشیدیم تا از وضو گرفتن در آن هوای سرد خلاص شویم. بنابراین، بدون آن که وضو بگیریم، در اتاقمان با صدای بلند در حالی که خوابیده بودیم نماز میخواندیم.
بعد از چند بار، پدرمان فهمید و با کتک ما را وادار کرد که وضو بگیریم و نماز بخوانیم. بعد از مدتی، ما یاد گرفتیم که این کار را بکنیم: برای وضو گرفتن میرفتیم، ولی وضو نمیگرفتیم. سپس، ما میایستادیم و بلند بلند نماز میخواندیم تا نشان بدهیم که داریم نماز میخوانیم. بدین گونه، پدرم من، خواهران و برادرانم را وادار به نماز خواندن میکرد. و الان، هیچ یک از ما نماز نمیخوانیم [14].
7ـ اصل هماهنگی خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانهها و...) در آموزش مسائل دینی.
یکی از عوامل مؤثر در تکوین شخصیت علمی، معنوی و جسمی کودک و نوجوان، ایجاد هماهنگی و همکاری مثبت و سازنده بین خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانهها و...) است .
برای رسیدن به اهداف تربیت دینی و ترویج فرهنگ نماز، همکاری همه ارگانها و نهادها بویژه نهادهای فرهنگی و تربیتی ضرورت نام دارد.
خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانهها و...) در انجام دادن وظایف تربیتی و پرورش مسائل دینی، مکمل یکدیگرند.
پیوند و ارتباط نزدیک خانه، مدرسه و جامعه (مسجد و رسانهها و...) با یکدیگر، در واقع پیوند استوانههای تربیت صحیح و منطقی است. امروزه، لازم است مدارس یک علاقه واقعی و باطنی، برای حضور مستمر و ارتباط نزدیک دانش آموزان با مساجد، در آنان ایجاد کنند. در این راستا، مدارس نباید فقط به ساختن نمازخانهها اکتفا کنند. هر چند ساخت و توسعه نمازخانهها اقدامی مثبت و ارزنده برای رسیدن به ارزشها و مقدسات والای دینی است، اما هیچگاه جای مساجد و اثرات سازندهی آنها را نمیگیرد.
لازم است، همهی تلاش دست اندرکاران تعلیم و تربیت، بر این باشد که پیوندی واقعی نه ظاهری و صوری بین خانه، مدرسه و جامعه ایجاد کنند. با این گونه پیوند، هم خانه به فضایی اسلامی و آکنده از ارزشهای معنوی تبدیل میشود و هم، مدرسه نقش سازنده و هدایتگری در زمینهی ارزشهای دینی مییابد. از این رو، با هماهنگی و یکسانی فضای حاکم و ارزشهای معنوی و دینی در خانه و مدرسه، بسیاری از تعارضات و مشکلاتی که ممکن است برای کودکان در نتیجهی ناهماهنگی بین خانه، مدرسه و جامعه ایجاد شود، بر طرف میگردد.
البته، این پیوند باید مستمر باشد; نه مقطعی و وابسته به شرایط خاص. چنین پیوندی، کاری گروهی و حرکتی اجتماعی را میطلبد. این گونه کارها، بس پیچیده است و با چند بار بردن دانش آموزان به مسجد و حضور فیزیکی آنان، نمیتوان به نتایج مطلوب و رضایتبخش رسید.
فرهنگ انس گرفتن با مسجد و در رأس آن نماز به عنوان یک حرکت ارادی، آگاهانه و مستمر، باید از آغاز دوران کودکی در نظام تربیتی خانه، مدرسه و جامعه به عنوان یک اصل مهم تربیتی مدّنظر قرار بگیرد تا فطرت خداجوی کودک به گونهای رشد و پرورش یابد، که هیچ عامل و شرایطی نتواند موجبات انحراف او را فراهم سازد.
در آموزش و پرورش قدیم، همهی مسئولیتهای تربیتی را مدرسه بر عهده میگرفت. در تربیت جدید، این حقیقت پذیرفته شده است که آموزش و پرورش مدرسه بدون همکاری آگاهانه و فعالانهی خانواده، نتیجهی مطلوبی نخواهد داد. دلیل چنین نگرشی آن است که کودک بیشتر اوقات فراغت خود را در خارج از مدرسه و اغلب در خانه و جامعه میگذراند. از آنجا که کودک از والدین و جامعه متأثر میشود، خنثی کردن اثرات محیط خارج از مدرسه در مدت محدود درسی، بسیار سخت و گاهی غیر ممکن است. در واقع، امروزه اگر خانواده، مدرسه و جامعه (مسجد و...) نسل جدید را به سوی یک هدف و روش واحدی سوق ندهند، نمیتوان امیدی به پیشرفت دینی جامعه داشت. اگر این مثلث تربیتی (خانه، مدرسه و جامعه) در برنامهها و روشها هماهنگی لازم را نداشته باشند، در روند رشد دینی کودک و نوجوان اختلال به وجود خواهد آمد; که اولین عارضهی آن، تعارض است. متأسفانه، باید اذعان کرد که فعالیتها در این راستا، هماهنگ، همجهت و همخوان نیست. حتی در مواردی، ممکن است با فعالیتهای موازی و گاهی مغایر، انرژی و توان یکدیگر را خنثی و کاهش دهند.
به طور مثال، بعضی خانوادهها اطلاعات چندانی از دین ندارند. از طرفی، مدرسه تکالیف سختی بر بچههای این گونه خانوادهها تحمیل میکند. این تعارض باعث میشود که نوعی دو گانگی در کودکان و نوجوانان به وجود آید.
نمونهی دیگر اینکه، برخی خانوادهها که به مذهب توجه دقیق و لازم ندارند، در محافل و میهمانیها بدون توجه به مسائل شرعی برای بچههایشان لباس هایی انتخاب میکنند که با آن مجالس تناسب داشته باشند از سویی، اصرار مدارس بر این است که دانش آموزان پوشش و لباس مناسب با شرع بپوشند. در اینجا نیز اختلاف میان خانه و مدرسه، برای بچهها تعارض به وجود میآورد.
پی نوشت ها:
[1] . قائمی، اقامهی نماز در دوران کودکی، 36 37.
[2] . مجلسی، بحار الانوار، ج 43، 307.
[3] . محمدی ری شهری، جشن تکلیف، 86.
[4] . ابن حنبل، مسند، ج 5، 69.
[5] . ابویعلی، مسند، ج 3، 50، حدیث 2452.
[6] . ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، 237.
[7] . صادقی اردستانی، پیوند، 57 58.
[8] . ابن حنبل، مسند، ج 3، 100.
[9] . حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 5، 47.
[10] . قائمی، اقامه نماز در دوران کودکی و نوجوانی، 35
[11] . نوری، مستدرک الوسائل، ج 15، 160، و ج 3، 19; کلینی، کافی، ج 2، 409; حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 3، 14 و 16.
[12] . حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 15، 183.
[13] . قائمی، اقامه نماز در دوران کودکی، 36.
[14] . احمدی، مجموعه مقالات دومین کنگره سراسری انجمنهای اولیا و مربیان کشور، 194.
محمدرضا مطهری مجله مسجد، ش5
تکرار و استمرار، خود بخود سبب یادگیری درست، سرعت عمل و کسب مهارت در هر زمینه ای می شود. همه، مَثَل معروف: «کار نیکو کردن از پر کردن است» را شنیده اند. و همه نیز واقفند که بازی یا رانندگی روی یخ، فقط در نتیجه ی تمرین و تکرار ممکن است.
هیچ کس نمی تواند منکر باشد که اگر مفاهیم و لغات آموخته شده از زبان بیگانه تمرین و تکرار نشوند، دیر یا زود به دست فراموشی سپرده می شود.[9]
دکتر قائمی در این باره می نویسد: «برای تقویت و ایجاد رفتاری ثابت و عادتی استوار در کودک و نوجوان، باید از مجرای تکرار وارد شد. بسیار از افکار و اعمال، در سایه ی تمرین و عمل مکرر در انسان تثبیت می شوند. حتی ایمان آدمی هم، نوعی تثبیت در سایه ی عمل است، «لا یثبت الایمان إلاّ بالعمل» [10]هر قدر عمل مکرر باشد، امکان تثبیت آن بیشتر خواهد بود.
همچنین در تربیت دینی این اصل وجود دارد که از راه ظاهر و عمل ظاهری، می توان در باطن نفوذ داشت; و بر عکس.
اعتدال و میانه روی، زیر بنای تعالیم اسلام است; به طوری که در همه دستورها و مقررات آن، از هر گونه افراط و تفریط جلوگیری شده است.
اصل تعادل، از اصولی است که در قرآن کریم بدان عنایت شده است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «و کذالک جعلناکم امة وسطاً»[3] (و شما را امت میانه و معتدل قرار دادیم).همچنین، در حیات سراسر نورانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ائمه هدی علیهم السلام ـ، این اصل را در همه اعمال و رفتارشان مشاهده می کنیم. امام علی علیه السلام درباره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «سیرته القصد» (سیره اش تعادل و میانه روی بود).
انسان موجودی چند بعدی و چند کانونی است. اسلام نیز که دین جامع و کاملی است، به تمام نیازهای انسان توجه دارد. برای رشد، تعالی و کمال بشر لازم است همه ابعاد انسان به صورت هماهنگ و متعادل رشد و تکامل یابند.
بی توجهی به همه ابعاد وجودی انسان یا توجه بیش از حد به یک بعد و نادیده گرفتن ابعاد دیگر، جامعیت و وحدانیت وجود آدمی را نادیده می گیرد و انسانی یک بعدی و تک ساختی می سازد[4]. اگر انسان را فقط در یک بعد ببینیم و او را در همان بعد تربیت کنیم. در حقیقت موجبات نابودی شخصیت انسانی او را فراهم کرده ایم. متأسفانه، بیشتر انسان ها و بسیاری جوامع، فاقد این اصل در زندگی اند، و در دام افراط یا تفریط غلطیده اند. ریشه ی بسیاری از انحرافات: فردی، اجتماعی، اخلاقی و روانی را می توان در رعایت نکردن اصل تعادل جستجو کرد.
میانه روی در عبادت هم باید مراعات شود. درست است که توصیه ها و تشویق های پیشوایان دین، هر انسان محب پروردگار را به انجام دادن عبادات راغب می گرداند، اما توانایی ها و آمادگی های روحی او نیز شرط است. اگر او با تحمیل عبادت بر خود، لذت عبادت را از خویش سلب کند و خود را در آن امر به تکلف اندازد، نه عبادت او عبادتی سالم محسوب می شود، و نه خود او از عبادتش بهره ی معنوی می برد»[5].
ظرفیت انسان برای عبادت، یک ظرفیت محدود است. لذا باید سعی شود عبادت با نشاط باشد. اگر نشاط از بین برود، عبادت تحمیلی می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند:
«ان هذا الدین متین فأوغلوا فیه برفق و لا تکرهوا عبادة الله الی عباد الله فتکونوا کالداکب المنبت الذی لاسفراً قطع ولاظهراً ابقی» [6]
دین اسلام، دینی متین، محکم، منطقی و مبتنی بر ملاحظات دقیق روانی و اجتماعی است. لذا، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم سفارش می کند که با مدارا و متانت حرکت کنید و عبادت خود را مغبوض و منفور نفس خویش قرار ندهید. یعنی، طوری عمل نکنید که نفس شما عبادت را دشمن بدارد، بلکه طوری عمل کنید که نفس، عبادت را دوست بدارد و مجذوب آن شود.
مانند اسب سواری نباشید که در اثر تندی و شتاب زیاد که میزان توانایی مرکوب را در نظر نمی گیرد و فقط تازیانه را می شناسد ـ، نه خود به مقصد می رسد و نه برای مرکب او کمر و توانایی می ماند.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم همان طور که با غرق شدن در مسائل مادی و شهوانی مخالف بودند، با رهبانیت و عبادت های صوفیانه نیز مخالفت می کردند. ایشان در برخورد با کسانی که نسبت به مسائل زندگی بی اعتنا شده و به عبادت پرداخته بودند، فرمودند: «بدن شما و زن، فرزند و یاران تان حقوقی بر شما دارند و باید آنها را رعایت کنید».
امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: در جوانی، سخت مشغول عبادت بودم، پدرم به من فرمودند: فرزندم! (زیاد خود را خسته مساز) کمتر از این مقدار هم می توانی انجام دهی. بدرستی که خداوند اگر بنده ای را دوست داشته باشد، به عبادت اندک او راضی خواهد شد»[7].
فجیع عقیلی گوید: «امام حسن علیه السلام به من فرمودند: هنگامی که پدرم در حال احتضار بودند، شروع به وصیت کردند و فرمودند: در عبادت میانه رو باش، و آن چه را که همیشه می توانی انجام دهی و در توان تو است، انجام ده»[8]. متأسفانه عده ای از والدین، مبلغان و مربیان به دلیل نا آگاهی از مراحل رشد و تحول روانی کودکان و نوجوانان و همچنین بی اطلاعی از شیوه و روش های برخورد ائمه اطهار علیهم السلام در این زمینه، با اتکا به دانسته ها و تجربیات غیر علمی و غلط خویش، اعمالی را مرتکب می شوند، که بعضاً مضر به حال کودکان و نوجوانان است.
علاقه مفرط برخی والدین به مذهبی شدن فرزندانشان و اصرار بیش از حد آنان در این زمینه، بی توجهی به توان، استعداد و نیازهای روحی و روانی کودکانشان و خارج شدن از مرز اعتدال، عواقب ناگوار و نامطلوبی همچون بدبینی به مذهب را در پی خواهد داشت.
تکالیف سنگین، زود هنگام و خارج از طاقت و توان کودک، ممکن است صدمه ای جبران ناپذیر بر اعتقادات دینی و مذهبی کودکان وارد آورد.
در تعالیم اسلامی، توصیه های فراوانی در زمینه آموزش تدریجی مسائل دینی آمده است. امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: وقتی کودک به سن سه سالگی رسید، از او بخواهید که هفت بار عبارت «لا اله الا الله» را بگوید. سپس، او را به حال خود وا گذارید تا به سن سه سال و هفت ماه و 20 روز برسد. در این هنگام، به او آموزش دهید که هفت بار بگوید: «محمد رسول الله». سپس، تا چهار سالگی او را آزاد بگذارید. در آن هنگام، از وی بخواهید که هفت مرتبه عبارت: صلی الله علیه و آله» را تکرار نماید. سپس تا پنج سالگی او را آزاد بگذارید. در این وقت، اگر کودک دست راست و چپ خود را تشخیص داد، او را در برابر قبله قرار دهید و سجده را به او بیاموزید، در سن شش سالگی، رکوع، سجده و دیگر اجزای نماز را به او آموزش دهید. وقتی هفت سال او تمام شد، به او بگویید که دست و صورت خود را بشوید (در مورد وضو نیز بتدریج وضو گرفتن را بیاموزید). سپس، به او بگویید که نماز بخواند. آنگاه کودک را به حال خود وا گذارید تا نه سال او تمام شود... در این هنگام، وضو گرفتن صحیح را به او بیاموزید و او را به نماز خواندن وادارید[1].
درباره روزه گرفتن نیز وضع به همین ترتیب است. امام صادق علیه السلام می فرمایند: «ما اهل بیت هنگامی که کودکانمان به پنج سالگی رسیدند، دستور می دهیم که نماز بخوانند. پس شما کودکان خود را از هفت سالگی به نماز دستور دهید. و در هفت سالگی، ما امر می کنیم تا به اندازه توانایی شان، نصف روز یا بیشتر یا کمتر روزه بگیرند، هنگامی که تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب آمد، دستور می دهیم که افطار کنند. این عمل، برای آن است که به روزه گرفتن عادت نمایند، پس، شما کودکان (پسران) خود را در نه سالگی به اندازه توانایی شان به روزه گرفتن امر کنید و چون تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب شد، افطار کنند»[2].
تعالیم اسلام به صورت تدریجی به مردم عرضه شده، و قرآن هم تدریجاً بر مردم خوانده شده است. متأسفانه، بعضی از والدین و مربیان قصد دارند در فرصتی کوتاه و خیلی سریع، فراگیران خود را به سر منزل مقصودی که در ذهن خود دارند برسانند; بدون اینکه فرصت دست یابی خود بخودی آن را فراهم کنند.
صاحبنظران تعلیم و تربیت در این باره چنین اظهار نظر کرده اند: «اگر پیام تربیتی با سرعت و تعجیل و بدون در نظر گرفتن فرصت درون سازی از جانب کودک صورت گیرد هر چند مظاهر یک انتقال صوری انجام گرفته است ، اثر آن پایدار و ماندنی نخواهد بود».
لذا، بهتر است کودک هر چیزی را اندک ولی آن اندک را خوب یاد بگیرد و هضم و جذب نماید; و گرنه، دیگران و خود را با دانش سطحی و قشری خویش گول خواهد زد.
آنچه تاکنون مشخص شده، نشان دهنده آن است که سرعت بیش از اندازه و به دور از توانمندی و جذب ظرفیت طبیعی کودک، فرآیند درون سازی مفاهیم تربیتی را مختل می سازد. در واقع، هماهنگی مشترک بین توانایی و قابلیت تربیت شونده از یک سو و امکانات مناسب تربیتی از سوی دیگر، سرعت متناسبی را می طلبد که تشدید یا تخفیف بیش از حد آن، به اختلال در فرایند تربیت و حتی اختلال در تعادل شخصیت تربیت شونده منجر می گردد.
اصول آموزش نماز به کودکان و نوجوانان
اصول آموزش نماز به کودکان و نوجوانان
روشها و شیوههای آموزش نماز در کودکان و نوجوانان بر اصولی استوار است، که به ذکر مهمترین آنها در این نوشتار پرداخته شده است:
1ـ اصل فطری بودن مسائل دینی.
2ـ اصل اختیاری بودن مسائل دینی.
3ـ اصل تدریجی بودن آموزش مسائل دینی.
4ـ اصل اعتدال و میانه روی در آموزش مسائل دینی
5ـ اصل تکرار و مداومت در آموزش مسائل دینی
6ـ اصل آسانگیری در آموزش مسائل دینی.
7ـ اصل هماهنگی خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانهها و...) در آموزش مسائل دینی
اکنون به شرح و بررسی این روشها و شیوهها می پردازیم:
1ـ اصل فطری بودن مسائل دینی
نیاز به پرستش و نیایش، یکی از نیازهای اساسی و عمیق در عمق روان بشر است.
در بررسی تاریخی، این موضوع ثابت شده که پرستش، جزئی از وجود و کشش فطری انسان است. گاهی که میل و روح پرستش از سوی انبیا در مسیر صحیحی قرار گرفته، به خدا پرستی ختم شده است. و گاهی بر اثر جهل، انحراف و لجاجت، موجودات و اشیای گوناگون پرستش شده اند.
طبق نص صریح دین اسلام، برای ما مسلّم و متقن است که میل به پرستش، نیایش، کمال طلبی، حقیقت جویی و... در کودک امری فطری و درونی است. این موضوع را شواهد تاریخی ـ همچون: پرستش بت، خورشید و گاو و ساختن بهترین مکانها برای معابد ـ و آیات و روایات تأیید میکند.
خداوند ـ تبارک و تعالی ـ در قرآن مجید میفرماید: «فأقم و جهک للدین حنیفاً فطرةَ الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون» (روم / 30) (پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. در آفرینش خدا تغییری نیست. این است همان دین پایدار ولی بیشتر مردم نمیدانند).
اگر ملاحظه میشود که گروهی از کودکان و نوجوانان نسبت به مسائل دینی رغبت و تمایلی از خود نشان نمیدهند، مربوط به عوامل محیطی است که فطرت کودک را از مسیر خودش تحریف کرده است.
متأسفانه، بعضی از والدین به دلیل حساسیت نداشتن و اهمیت ندادن به مسائل دینی، و بعضی به دلیل سخت گیری ها، آموزشهای غلط و نا آشنایی با سیره و روش معصومان (علیهم السلام) و روشهای تربیتی، به گونهای با کودک رفتار میکنند که آنان نسبت به مسائل دینی بی تفاوت، کم رغبت و حتی متنفر میشوند.
با کمال تأسف، باید گفت که بعضی از والدین حساسیت و دقتی را که دربارهی امور دنیوی ـ همچون: تغذیه، لباس، مسائل درسی، کلاس کنکور، معلم خصوصی و... ـ فرزندانشان از خود نشان میدهند، نسبت به مسائل معنوی و دینی اظهار نمیکنند. براستی، این گروه از والدین مصداق کلام نورانی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ میباشند که فرمودند: وای بر فرزندان آخر الزمان از دست پدرانشان. گفته شد: یا رسول الله! منظور شما پدران مشرکند؟
فرمودند: خیر، بلکه پدران مؤمنی که واجبات دینی را به فرزندان خود آموزش نمیدهند. و اگر آنان خود بخواهند احکام دین را فرا گیرند، ایشان جلوگیری میکنند، (و حال آنکه) اگر کالایی به دست بیاورند، از آنان راضی و خوشحال خواهند شد. من از ایشان بیزارم و آنان نیز از من بیزارند» [1]
با توجه به این اصل که خدا جویی امری فطری و درونی است، باید علمای اسلامی و دانشمندان تعلیم و تربیت، به فکر تهیه و تدوین کتاب هایی باشند که شیوههای صحیح رشد و پرورش این حس را بر مبنای اصل فطری بودن به والدین آموزش دهند تا آنان متوسل به شیوهها و روشهای نادرست نشوند.
2ـ اصل اختیاری بودن مسائل دینی
انسان به اقتضای داشتن فطرت الهی، وجود چند بعدی و کرامت وجودی، موجودی مختار است که کرامتش را با اختیار خود میتواند کسب کند. در واقع از دیدگاه اسلام، انسان میلها و جاذبههای معنوی دارد، که دیگر موجودات آن را ندارند. انسان قادر است که در برابر میلهای درونی خود ایستادگی کند و فرمان آنها را اجرا نکند، یا به بعضی از آنها پاسخ گوید و بعضی دیگر را کنترل نماید، یا از آنها در جهتی خاص استفاده کند.
این توانایی انسان، به حکم نیروی اراده است که به فرمان عقل عمل میکند. این توانایی بزرگ، از مختصات انسان است. اساس این توانایی، آن است که انسان موجودی آزاد، انتخابگر و صاحب اختیار میباشد (مطهری، راهنمایی و مشاوره از دیدگاه اسلام، 42).
در دعوت کودکان و نوجوانان به دین، باید به گونهای عمل نماییم که احساس آزادی کنند. با توجه به این موضوع که انسان فطرتاً خداجو است، لازم است که با تذکر روشهای صحیح، این فطرت را در وجود آنان بیدار کنیم و به طرف پذیرش دین سوق دهیم. پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز با نرمخویی و با زبان نرم، افراد را به دین اسلام دعوت میکردند. به تجربه هم ثابت شده است که با زور و اکراه، نمیتوان کسی را به راه راست هدایت کرد.
خداوند ـ تبارک و تعالی ـ میفرماید: «افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین»[2] (پس آیا تو مردم را به اجبار وا میداری که ایمان بیاورند).
اگر به مفاد آیهی: «لا اکراه فی الدین، قد تبیین الرشد من الغی...»[3] توجه نماییم، معلوم میشود که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ وظیفه تبیین دارند. لذا پس از تببین، دیگر جای اکراه و جای انتخاب کردن به جای مردم وجود ندارد. همچنین خداوند میفرماید: «فانما علیک البلاغ» [4](پس بر تو تبلیغ است و بس). کار پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ بیان، توضیح، تشبیه، ابلاغ، انذار و بشارت است. کار پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ اجبار نیست، که به جای مردم بخواهد انتخاب کند و آنها را مجبور نماید.
بهتر است که هیچگاه، کودکان یا نوجوانان را به دینداری مجبور نکنیم. همچنین، به خاطر اینکه آنان دیندار شوند، بهتر است به آنان پاداش خیلی زیاد ندهیم. اگر بدون استفاده از این دو حربه تهدید و تطمیع بتوانیم آنان را به عقیدهای معتقد کنیم، آن اعتقاد درونی خواهد بود; یعنی اعتقادی که نه به خاطر جلب منفعت، و نه ترس از قدر دانی به وجود میآید[5].
وقتی نوجوان مجبور به دینداری نشود ـ و در دوره کودکی سالم و عاری از انحراف پرورش یافته باشد ـ و دین به نحو منطقی و در شرایط مناسب به او عرضه گردد، با توجه به اینکه به تفکر انتزاعی رسیده است، دین یا مذهب محکم و قابل دفاع را خواهد پذیرفت. این دینداری او وراثتی، ریا کارانه و همراه با ناخالصی نخواهد بود، بلکه «دین خالص» خواهد داشت و سپس به دستورهای دینی عمل خواهد کرد.
در دین اسلام تأکید فراوان میشود که اصول دین تقلیدی نیست، بلکه فرد باید با آگاهی و آزادی آن را بپذیرد. بنابراین، باید تلاش کرد که کودک و نوجوان را به طریقی مثبت و ترغیب کننده، به دین دعوت کرد و از افرادی که مبناهای اعتقادی و فکری قوی دارند، کمک گرفت. باید توجه داشت که کودک و بویژه نوجوان، در مقابل برخوردهای آمرانه مقاومت میکند[6].
خانم زهرا مصطفوی، فرزند امام خمینی (ره) نقل میکند: «همسرم به جهت عادت خانوادگی، دخترم را از خواب صبحگاهی بیدار میکرد و به نماز وا میداشت. امام (ره) وقتی از این ماجرا خبردار شدند، برایش پیغام فرستادند: چهره شیرین اسلام را به مذاق بچه تلخ نکن. این کلام آنچنان مؤثر افتاد و اثر عمیقی بر روح و جان دخترم به جای گذاشت که بعد از آن خودش سفارش کرد که برای نماز صبح بموقع بیدارش کنم»[7].
والدین اگر میخواهند فرزندانشان نماز خوان و معتقد بار آیند، موارد ذیل را در نظر بگیرند:
اولاً، خودشان معتقد به دستورها و تعالیم دینی باشند، و به دور از ریا و با خلوص نماز را به پا دارند.
ثانیاً: در دوران کودکی، فرزندانشان را با نماز و مجالس و محافل مذهبی مأنوس کنند. از این رو، لازم است خاطرات خوشی را در ذهن آنان ایجاد نمایند و بشدت از سختگیری، اجبار و اکراه خودداری کنند. پدری که برای بیدار کردن دختر تازه بالغ خود برای ادای نماز صبح، دستی به گیسوان او میکشد و با نوازش و محبت او را از خواب شیرین صبحگاهی بیدار میکند، انجام دادن این تکلیف دینی را با شیرینی محبت پدرانه خویش میآمیزد و عبادت را در کام فرزندش شیرین میسازد.
ثالثاً: والدین نسبت به مسئله نماز و مسائل اعتقادی همچون دیگر مسائل، حساسیت نشان دهند. اگر والدین و مربیان به سفارشها و سیرهی معصومان ـ علیهم السلام ـ و بزرگان دین عمل کنند، قطعاً فرزندانی معتقد و نماز خوان خواهند داشت.
3ـ اصل تدریجی بودن آموزش مسائل دینی
آموزش معارف و مسائل دینی، مراتب و درجاتی دارد، که اصول و مقتضیات آن باید مراعات شود. این مراتب و درجات، به دلیل تفاوتهای فردی در رشد استعدادهای ذهنی و روحی، تفاوت در معلومات و تجربیات، و شرایط گوناگون اجتماعی و فرهنگی در متعلمان است[8]. لذا، باید مطالب و مفاهیم آموزشی و دینی، متناسب با سطح درک و قوای ذهنی و روانی متعلمان باشد.
والدین و بزرگسالان نباید توقع و انتظار داشته باشند، که کودکشان خیلی سریع اهل عبادت و نماز شود. برنامه عادت دادن او به نماز و آموزش او، باید بر اصل تدریج مبتنی باشد. کودک نباید یکباره بار سنگینی از وظایف بار دینی را بر دوش خود احساس کند، و خود را به انجام دادن آن موظف بداند.
زندگى مادى و معنوى و تکامل انسان بستگى به شرایط و عوامل مختلفى دارد که مهمترین آنها سلامتى جسمى و روحى است، بشر باتوجه به اهمیّتى که براى سلامتى خود قائل است، همواره در جهت حفظ و تأمین سلامت خود کوشیده و با ایجاد مراکز علمى پژوهشى و ساخت واکسنهاى پیشگیرى کننده و داروهاى مختلف براى سلامتى خویش، نهایت سعى و تلاش را انجام داده و مىدهد.
انسان موجودى است نسبتاً ضعیف و تأثیرپذیر، چنانکه جسم او بیمار شود روح تأثیرپذیرفته بیمار مىگردد و حالت طبیعى و اعتدال خود را از دست مىدهد54 . بنابراین تنهاپیشگیرى از بیمارىهاى جسمى نمىتواند سلامتى کامل انسان را تضمین نماید، بلکه جامعه باید از هر چیزى که سلامت و سعادت انسان را تهدید مىکند به دور باشد تا انسان با آرامش در آن زندگى کند و رشد و تعالى یابد.
متأسفانه بدحجابى زنان در جامعه سبب بیمارىهاى روحى و روانى جوانان مىگردد، غریزه شهوت را از مسیر خود منحرف مىسازد و سبب طغیان بىرویه آن مىگردد. یک خانم بد حجاب، خرمن عمر جوانان را در آتش هوس و شهوت مىسوزاند، راحتى و آسایش را از آنان سلب مىکند، عقل و اراده و فکر آنان راتحت الشعاع نیاز همراه با حرص و آز که قناعتپذیر نیست قرار مىدهد، تا حسرت جنسى بر آنان غالب شده و آنها را به تباهى کشاند.
بدحجابى باعث بیدارى قبل از موعد غریزه جنسى مىشود و مسیر زندگى جوان را دستخوش تغییر مىکند و موجب گرفتارى و نابودى او مىگردد در حالى که این غریزه یکى از نعمتهاى الهى براى ادامه حیات و بقاء نسل و ایجاد جوشش و انگیزه و عشق و تشکیل خانواده بوده و در اصل براى حیات و آرامش بشر قرار داده شده است.
یکی از بارزترین و در عین حال ساده ترین نشانه ها و علل وجود اعتیاد در جوامع مختلف در دسترس بودن مواد مخدر می باشد . بطور کلی در ایجاد شرایط گرایش به مواد مخدر در دسترس بودن آن مهمترین شرط محسوب می گردد .
یکی از مهمترین و شاید مهمترین عامل اقتصادی گرایش به مواد مخدر در بین نوجوانان فقر اقتصادی حاکم بر خانواده های آنان می باشد . بطور کلی در اکثریت قریب به اتفاق جوامع دنیا فقر و نابسامانی های اقتصادی مهمترین علت در شیوع جرایم و انحرافات اجتماعی نظیر اعتیاد می باشد . گفتار پیامبر (ص) و امام علی (ع) و حضرت ابوذر تائید کننده چنین دیدگاهی است به نحوی که پیامبر (ص) می فرمایند: فقر دیوار به دیوار کفر است و علی (ع) در نهج البلاغه خطاب به فرزندش محمد حنفیه می فرمایند پسرم از فقر به خدا پناه جوی که فقر ناقص کننده دین است و دهشتزای عقل و عامل نفرت و بغض و ابوذر می فرمایند ( وقتی که فقر از در وارد خانه می شود دین از پنجره بیرون می رود .
علتهایی که فقر می تواند داشته باشد یکی محرومیتهای ناشی از فقر است که تنها راه فرار از این ناراحتیها را مصرف مواد مخدر می دانند . عامل دیگر اینکه تولید کنندگان سعی می کنند عوامل توزیع را از اینگونه افراد انتخاب کنند چون به علت فقر خانواده نیازهایشان تأمین نمی شود و عوامل تولید سعی می کنند اول آنان را به علت نا آگاهی و مشکلات خاص نوجوانی معتاد کنند و بعد از آنان برای فروش مواد مخدر استفاده نمایند .
یکی دیگر از عوامل اجتماعی گرایش نوجوانان به اعتیاد چگونگی گذراندن اوقات فراغت است . امروزه تأثیر روز افزون چگونگی گذراندن اوقات فراغت را در ساخت اجتماعی جوامع و فرهنگ آنها نمی توان نادیده گرفت . نوجوان کنجکاو و پر انرژی اگر برخوردار از تفریحات سالم نباشد و امکان این را نداشته باشد که با ثمر بخش ساختن وقت آزاد خود روحیه کنجکاو و خلاق خود را ارضاء نماید مسلماً به سوی فعالیتها و تفریحات ناسالم کشیده خواهد شد و جامعه شناسان عقیده دارند در ایجاد تفریحات برای مردم و بویژه نوجوانان باید ذوق و عادات آنها را در نظر گرفت ولی در ضمن باید به آنها فهماند که اوقات فراغت را نباید بیهوده بگذرانند مقصود از اوقات فراغت فقط تفریح نیست وقتی که یک فرد اوقات فراغت زیادی داشت لااقل باید قسمتی از آن را برای یادگیری چیزی بکار برد، چیزی که در شکوفایی خلاقیتش مؤثر بوده و همچنین از تنهائیش در اوقات فراغت جلوگیری نموده و از پرداخت به تفریحات نا مناسب که خود می تواند به انحراف و کجرویها از جمله پناه بردن به مواد مخدر کشیده شود جلوگیری نماید .
یکی دیگر از عوامل اجتماعی گرایش نوجوانان به اعتیاد و وسایل ارتباط جمعی می باشد که به ابزاری گفته می شود که در جوامع مختلف برای ابلاغ پیامها ، بیان افکار و انتقال مفاهیم به دیگران از آنها استفاده می شود . امروزه گسترش و توسعه وسایل ارتباط جمعی به حدی است که دوران حاضر را عصر ارتباطات نامیده اند و دنیا را به مفهوم دهکده ای جهانی می شناسند .
بطور کلی آنچه که در زمینه وسایل ارتباط جمعی در جامعه ها در حال حاضر در گرایش نوجوانان به آسیب های اجتماعی و بالاخص اعتیاد مؤثر می باشد ، استفاده ناسالم و نادرست از برنامه هایی با اهداف شوم و استعمارگرانه از طریق شبکه های ماهواره ای و فیلم های ویدئویی است -چراکه نوجوانان اغلب اذهانشان ساده و فاقد شبکه بهم پیوسته ای از اندیشه ها و باورهاست . و بدین جهت وقتی که نوجوانان بدون هیچ حفاظی در برابر وسایل ارتباط جمعی نظیر ماهواره ها و یا صفحات حوادث مطبوعات و امان های پلیسی و جنایی قرار می گیرند سخت تأثیر پذیر و ناچاراً آسیب پذیرند .
یک عامل مهم و دومین عامل مهم اجتماعی که در گرایش نوجوانان به اعتیاد می تواند نقش مهمی داشت باشد مدرسه می باشد . بطور کلی مدرسه می تواند نقش مهمی را در سازندگی شخصیت کودکان و نوجوانان داشته باشد . بویژه هنگامی که والدین در برخورد با فرزندان با شکست مواجهه شده باشند مدارس مسئولیت سنگین تری را بعهده دارند .
بطور کلی معلمان مسئولیت بزرگی را بر عهده دارند چرا که در تماس دائمی با شاگردان می باشند . بطور کلی مربیان و معلمان خودشان باید از نظر عاطفی و شخصیتی آنقدر رشد کرده باشند تا بتوانند در تربیت عاطفی کودکان و نوجوانان مؤثر باشند . در حقیقت معلم و مربی در مقامی است که می تواند شخصیت کودک را بسازد یا خرد کند . بنابراین می بینیم که شخصیت معلم و مربی چگونه می تواند در رشد و شکوفایی شخصیت کودکان و نوجوانان و در نتیجه رشد و بالا رفتن فرهنگ یک جامعه اثرات خوب یابد داشته باشد .
از دیگر مسائلی که باید در آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان مورد نظر باشد همکاری مربیان و والدین است - اگر در مدارس مدیریت و سازماندهی ماهرانه ای وجود داشته باشد می توان بسیاری از مشکلات را به کمک والدین و یا بالعکس به کمک مربیان و معلمان حل نمود بطور کلی یکی از شرایط معلم خوب آن است که خود را بشناسد و در این صورت می تواند نظری عینی ولی توام با احساس همدردی نسبت به شاگردان خود و مسائل آنها داشته باشد . البته علاوه بر شناخت خود باید شاگردان خود را نیز بشناسد و بتوان اولین نشانه های اختلال عاطفی و خطا کاری را که از نوجوانان سر می زند تشخیص دهد تا بتواند به آنها کمک کند و مانع از این شود که این مشکلات آنها رشد بیشتری پیدا بکند .
خانواده اصلی ترین نقش را در تربیت فرزندان دارد . بطور کلی خانواده پایه اساسی و سازنده مهمترین بخش اجتماع است و وجود دیگر نظامات اجتماعی بستگی به مشارکت در نظام خانوادگی دارد و بطور کلی رفتار ناشی از نقشی که در خانواده آموخته می شود سر مشق و نمونه رفتار در سایر قسمت جامعه قرار می گیرد .
به طور کلی دوران نوجوانی و بلوغ دشوارتر از حتی دوران کودکی است این دوران دارای جنبه های گوناگون جسمی ، روانی و اجتماعی است . خانواده ها باید اطلاعات کافی در این مورد داشته و بدانند این دوران از نظر روحی و روانی دوران بی قراری ها و گرایش های متضاد مثل افسردگیهای بی دلیل در لحظات شادی ( غرور در عین خود کم بینی) ( خودخواهی در عین نوعدوستی) (کنجکاوی در عین بی تفاوتی) ( عشق ورزیدن به دنیا و پوچ انگاری آن ) و بسیاری دیگر از فشارها و طوفانهای روحی است که البته هیچکدام از این رفتارها بدون دلیل نمی باشد . مثلاً فرار از مقررات اجتماعی در نوجوانان طبق گزارش تحقیقات ناشی از حس استقلال طلبی آنان می باشد و یا مثلاً برتری جویی و حس کنجکاوی از تمایلات طبیعی دوران نوجوانی است که اگر از علل این حالات خانواده ها اطلاعات کافی داشته باشند راهنمائی نوجوانان برای یک زندگی خوب و سالم دشوار نخواهد بود .
بطور کلی در زمینه علل اعتیاد در بین خانواده ، وجود اختلاف بین پدر و مادر ، سستی و ضعف در تربیت خانوادگی، عدم سرپرستی نوجوانان به شکل متعارف ، رفتار والدین با فرزندان بدون توجه ، بدون محبت ، خشونت آمیز و طلاق و از هم پاشیدگی خانواده از جمله علل سوق دادن نوجوانان به اعتیاد می باشد . از جمله علل دیگر خانواده در گرایش نوجوانان به اعتیاد می توان به کثرت و شلوغی بیش از اندازه خانواده ، اعتیاد پدر و مادر و یا یکی از بستگان نزدیک و همچنین بی سوادی و کم سوادی والدین اشاره نمود .
تهیه و تنظیم : سید ولی حسینی زاهدی
در تمام جوامع مختلف دنیا نوجوانان آسیب پذیرترین قشر در برابر پدیده مهلک اعتیاد می باشند- بطور کلی دوران نوجوانی دورانی پر کشمکش و اغلب دشوار در زندگی هر فردی می باشد . چرا که نوجوانی قبل از هر چیز دوران تغییرات در رشد جسمانی ،جنسی ، روانی و شناختی و همچنین تغییرات در الزامات اجتماعی است عدم وجود شرایط مناسب بهداشتی و تربیتی و فرهنگی و اجتماعی برای گذر از چنین مرحله حساسی باعث بوجود آمدن آسیب و بزه اجتماعی نظیر اعتیاد می شود .
نوجوانان به خاطر خصوصیات نوجوانی آسیب پذیری زیادی دارند . نوجوانان پویا و جستجوگر به هر جا سر می کشند -اگر در مسیرشان راههایی گشوده شود که لذت و بی خبری در آن راهها وجود داشته باشد نوجوانان به سرعت جذب آن راهها می شوند - حتی نوجوانانی که پاک و صالح هستند از روی کنجکاوی ممکن است که به راههای انحرافی سری بزنند . بنابراین به تعبیری می شود گفت که زمینه های انحراف و بزه های اجتماعی بشکل بالقوه در نوجوانان وجود دارد و اگر چنانچه محیط برای نوجوانان مساعد نباشد به انحراف کشیده می شوند و در دام آسیب های اجتماعی نظیر اعتیاد گرفتار می شوند .
امروزه ادعاهای زیادی درباره عرفان و سیر و سلوک وجود دارد، جوان، که از فطرت پاک برخوردار است، جاذبههای تعالیم عرفانی بیشتر او را شیفته میکند، از این رو باید معیارها و شاخصههایی داشته باشد تا به کمک آنها عرفان مثبت را از عرفان منفی باز شناسد و به دام هواپرستی در پوشش معنویت، گرفتار نیاید. این معیارها کدام است؟ خردورزی، دانش اندوزی، شریعت پذیری، ظلم ستیزی، کار و تلاشِ اقتصادی و توجه به کرامت نفس، از معیارهای عمومی هستند که گرایش معنوی و عرفانی جوان را هدایت میکنند و از حیرت و سرگردانی میرهاند. البته معیارهای دیگری هم وجود دارد، خصوصا در بُعدِ نظری، راههای صعبالعبوری وجود دارد که بدون راهنمایی عالمان راستین و نداشتن معیارهای خاص خود، هلاکت آدمی، حتمی است. پس راه چاره آن است که با پیر و مرشدی که بر جنبههای مختلف علوم شرعی، کلامی، فلسفی و عرفانی، تسلط دارد، همراه شد و در هر قدم، معیارها و شاخصهها را از او آموخت:
ظلمات است بترس از خطر گمراهی طی این مرحله بیهمرهی خضر مکن
طی این مرحله بیهمرهی خضر مکن
یکی از اصول مهم اسلام، عزت و کرامت نفس انسانی است. این اصل، نتیجه عملی تمامی دستورهای اسلامی است. خداوند متعال در قرآن برای خود، پیامبر و مؤمنان، صفت «عزت» را برشمرده است: «و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین ولکن المنافقین لایعلمون».15
کسانی که در سلوک عرفانی خود ادعای پیروی از اسلام میکنند باید بهگونهای باشند که به این اصل اساسی، هیچ گاه لطمهای وارد نیاورند. یکی از شاخصههای مهم در شناخت «عرفان مثبت» از «عرفان منفی» همین است. در تاریخ تصوف، شاهدیم که بعضی از مشایخ صوفیه، توصیه میکنند که برای مبارزه با هوای نفس، باید عزت و کرامت خود را لگدمال کنید. «ابن ابی الحدید» در شرح نهج البلاغه خود، داستانی را از «ابراهیم ادهم» ـ که یکی از بزرگان صوفیه است ـ آورده که در زیر میخوانیم:
«من در عمرم هیچ گاه به اندازه سه وقت، خوش حال نشدم:
مورد اول آنکه: روزی همراه عده زیادی به کشتی نشسته بودیم، دلقکی در کشتی بود که برای سرگرمی اهل کشتی، دلقکبازی میکرد و مردم را میخنداند، یک دفعه گفت: بله، در فلان جا به جنگ کفّار رفته بودیم و چنین و چنان میکردیم و بعد، کافر کثیفی در آن جا بود و من ریش او را گرفتم و کشیدم، آن دلقک به افراد مجلس نگاه کرد، چون آدمی میخواست که او را سوژه قرار دهد ـ از من پستتر کسی را پیدا نکرد، آمد و ریش مرا گرفت و کشید و مردم خندیدند و گفت: من آن کافر را این طور میکشیدم. در این جا من خیلی خوش حال شدم، چون دیدم در آن کشتی هیچ کس در نظر او، پستتر از من نیست.
مورد دوم آنکه: روزی مریض بودم و در مسجد افتاده بودم، خادم مسجد آمد و فقیرانی را که خوابیده بودند، بلند کرد به من که رسید با عتاب گفت: بلند شو! و سپس چند لگد به من زد، اما من نمیتوانستم بلند شوم. همه رفتند و من تنهابودم، بعد خادم پایم را گرفت و مثل یک لاشه از مسجد بیرون انداخت. در این جا هم خیلی خوش حال شدم، چون نفسم سرکوب شد.
مورد سوم هم آنکه: روزی در فصل زمستان در شام بودم و پوستینی بر دوشم بود، از اتاق بیرون آمدم و در آفتاب نشستم، به پوستین خود نگاه کردم و دیدم که آن قدر شپش داشت که نفهمیدم پشم آن زیادتر است یا شپش آن.»16
ملامتیه ـ که یکی از فرقههای صوفیه است ـ برای مبارزه با نفس به پیروان خود توصیه میکنند که تظاهر به کارهای ناپسند کنند یا به گدایی و دریوزگی دست بزنند تا دچار غرور نشوند. یکی از بزرگان آنان میگوید:
«ما اهل شراب خواری و یا قمار بازی و یا کارهای زشت دیگر نیستیم، اما برای اینکه در میان مردم به نیک نامی و ایمان و تقوا و زهد، مشهور نشویم و نفسمان دچار غرور نشود، بهتر است که به کارهای ناپسند، تظاهر کنیم.»17
استاد مطهری در کتاب «انسان کامل» این سخن را از قول یکی از اقطاب صوفیه آورده است:
«شبی یک نفر مرا برای افطار به خانهاش دعوت کرد. وقتی در خانهاش رفتم راهم نداد، یک شب دیگر مرا دعوت کرد، ولی باز هم مرا راه نداد و بار دیگر، این مطلب تکرار شد، آخر گفت: واقعا تعجب میکنم، من سه دفعه تو را دعوت کردم و هر سه دفعه راهت ندادم ولی در عین حال هر وقت تو را دعوت میکنم باز میآیی! گفتم: سگ هم همین طور است؛ یعنی اگر ده دفعه هم صدایش کنی و بعد برانی، دوباره برمیگردد.»18
در عرفان مثبت، چنین روشهایی برای مبارزه با نفس، مذمت شده است. امام العارفین، علی(ع) فرموده است:
«ساعتی خوار بودن با عزّتِ تمام روزگار، برابری نمیکند».19
یا میفرماید:
«تحمّل فقر، بهتر از تحمّلِ ذلت و خواری است، زیرا صبرِ بر فقر، قناعت است، اما صبرِ بر خواری، درماندگی است».20
امام صادق(ع) فرمود:
«نه تندخو باش که مردم از نزدیک شدن به تو اکراه داشته باشند و نه خود را پست جلوه بده که تو را محقّر ببینند.»2
عارف کسی است که برای عزت خود و خانواده و همچنین عمران و آبادی کشورش، پرتلاش باشد. انسان تنبل و خمود و کسل، نشاط عبادت و ذکر هم ندارد. انسان عارف، عزیز و پرنشاط است و این با کار، میسور است. اساسا کار جوهره انسانی را به جریان میاندازد و استعدادهای نهفته را شکوفا میسازد. روشن است که کار، جنبههای مختلف تلاش زندگی اعم از جسمی و فکری را در بر میگیرد: کارگر، صنعتگر، معلم، پزشک، روحانی، نویسنده، کارمند، هر یک با کار صادقانه و صحیح، چرخهای اجتماع را به گردش در میآورند.
برخی که به اسلام فقط از یک زاویه نگریستهاند، رهبانیّت پیشه کرده و از تلاش و فعالیت دست شستهاند. آنان کار و تلاش و برنامهریزیهای اقتصادی را خلاف توکل و گرفتار آمدن به دنیا میدانند. این تن زدن از کار و فرار از اجتماع، در همان صدر اسلام نیز در برخی از مسلمانان بروز کرد؛ یعنی هنگامی که سخنان پیامبر(ص) را در خصوص مسائل عرفانی و عبادی و زهد و تقوا میشنیدند، شدیدا متأثر میشدند و فکر میکردند که برای عارف شدن و به مقامهای معنوی رسیدن باید از تلاش اقتصادی و فعالیت اجتماعی کنارهگیری کنند. اما پیامبر(ص) وقتی این استنباط غلط آنان را دید، به شدت به مبارزه برخاست و با این اندیشه مبارزه کرد.
ابن عباس نقل میکند که: رسول خدا(ص) همواره از افرادی که مورد توجهاش قرار میگرفت سؤال میفرمود که آیا او حرفه و کاری دارد؟ پس اگر جواب منفی میدادند میفرمود: دیگر از چشم من افتاد.»12
در کلمات برخی بزرگان صوفیه، سخنانی را در مذمّت کار و تلاش اقتصادی میبینیم که خلاف فطرت انسانی و ناهمآهنگ با جریان عرفان صحیح است؛ مثلاً «سفیان ثوری» گفته است:این روزگاری است که باید خاموش باشی و گوشه بگیری. از وی پرسیدند: اگر در گوشهای بنشینم، درباره کسب و کار چه میگویی؟ گفت: از خدا بترس که هیچ خائفی را ندیدم که به کسب محتاج باشد. برای آدمی بهتر از آن هیچ نمیبینم که در سوراخی بگریزد و خود را در آن ناپدید کند.»13
در عرفان مثبت، کار و فعالیت اقتصادی، عین عبادت حق و یکی از سه جنبه زندگی روزانه انسان است. علی(ع) هنگامی که زندگی یک مؤمن را زمانبندی میکند، کار را همطراز عبادت و ذکر میآورد:
«در برنامه زندگی مؤمن، سه زمان وجود دارد: زمانی که در نیایش با پروردگارش میگذرد، زمانی را که در تأمین معاش زندگیاش میکوشدو زمانی که از لذتهای مشروع، بهره میبرد. پس خردمند را نسزد که جز در یکی از این سه مورد به صحنه درآید: سامان دادن به زندگی و تلاش اقتصادی، برداشت گامی در راه معاد، و سومی لذت بردن بدون ارتکاب گناه.»14
بر نتافتن ستم و یاری ستم دیده، معیار دیگری برای شناخت عارف از عارف نماست. اساسا کسی که خویشتن را به درستی شناخته باشد و دستورهای اسلام را در خود پیاده کرده باشد به هیچ رو، ناهنجاریها را نمیپذیرد؛ و چه ناهنجاریی بالاتر از ستم.
نفی ستم خود به خود درگیری با ستمگر را به وجود میآورد و از همین جا «مبارزه» شکل میگیرد و «حماسه» خلق میشود. اسلام به همه جنبههای وجودی بشر توجه کرده و خواسته که این جنبهها هم آهنگ با یکدیگر رشد کند. مبارزه و حماسه، یک جنبه از وجود آدمی است و عرفان، جنبه دیگر آن است. آنان که فقط چهره حماسی و رزمی دارند و مزرعه دل را با آب نیایش آبیاری نکردهاند به دریای معنویّت و لطافت و ذوق متصل نشدهاند، همچنین کسانی که صرفا به عبادت و راز و نیاز توجه میکنند و از اجتماع غافلند، روح خود را ناقص پرورش داده و از واقعیتهای آشکاری چشم پوشیدهاند. هم آغوشیِ عرفان با مبارزه و حماسه، تصویر زیبایی از «انسان کامل» را میآفریند که در سیره همه پیشوایان معصوم(ع)، خصوصا امام العارفین علی(ع) میبینیم.
عارف نماهایی که به دلیلهای واهی از مبارزه، شانه خالی میکنند دل بستگی خود را به دنیا و ماندن نشان میدهند و قلبهایشان تیره و کدر میگردد. امیرمؤمنان علی(ع) در یکی از خطبههای نهج البلاغه میفرماید:
«اما بعد، بیتردید جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند فقط به روی اولیای خاص خود گشوده است و آن، زره نفوذناپذیر و سپر اطمینان بخش الهی بر پیکر مجاهدان است. پس هر کس از سر بیمیلی، جهاد را وانهد، خداوند جامه ذلت بر اندامش میپوشاند و در گرفتاریش پیچد. از درون به خود کمبینی و بلاهت، آلوده شود و پردهای از کم اندیشی و پرگویی بر قلبش فرود آید. به کیفر تضییع جهاد، حق از وی روی بگرداند، به سختی و رنج، گرفتار شود و از عدل و انصاف، محروم بماند.»11